همراه خواهرم به سوی گلشن قرآن
باهم به سوی کلاس قرآن به راه افتادیم، همینکه، وارد محفل آنان شدم، با چهرههایی درخشان و منور به نور ایمان و دیدگانی گریان که بر خلاف من با نظر به حرام و ناجایز آلوده نشده بودند، برخورد نمودم. با دیدن آنها احساس زاید الوصفی وجودم را فرا گرفت، احساس ترس توأم با احساس خوشبختی، احساس پشیمانی و توبه... با خود گفتم: هنوز از خداوند چنان فاصلهای که غیر قابل جبران و برگشت باشد نگرفتهام لذا قبل از اینکه فرصت را از دست بدهم، هر چه سریعتر باید برگردم.
قلب سنگم ترک برداشت، اشکهایم سرازیر شد، و برای روزهای گرانبهای عمرم که پای صفحهای تلویزیون و با دوستان ناباب در مجالس بیهوده باخته بودم سخت پشیمان شده و گریستم!
چقدر من و امثال من از اینگونه محافل نورانیکه توسط فرشتگان الهی احاطه میشود و هر لحظه از جانب خداوند بر باشندگان آنها باران سکینه و رحمت میبارد، در غفلت بودهایم. به گفتهای شهید بزرگوار اسلام سید قطب: «خداوند بر من منت نهاد تا روزگاری در سایهای قرآن بیارامم و نعمتی را به چشم که در زندگی هرگز نچشیده بودم... در سایهای قرآن با خاطری آسوده و اندرونی آرام و دلی روشن زندگی نموده و باورم شد که هیچ اصلاحی برای این زمین و هیچ آسایشی نصیب این بشریت نمیگردد و هیچگونه ترقی و برکت و طهارتی حاصل نمیشود مگر با برگشت به سوی الله... زیستن در سایة قرآن نعمتی است که قدر آن نشناسد مگر کسیکه خود چشیده باشد. نعمتیکه عمر را میافزاید و آن را پاکیزه و مبارک میگرداند.
آری! من به وسیلة معصیتهایم با خداوند مبارزه میکردم، خشنودی نفس خویش را بر رضایت او مقدم میداشتم، پیروی از دستورات شیطان را بر دستورات خداوند ترجیح میدادم، با این همه خداوند در حق من لطف کرده و هدایتم نمود.
سخنانم را بدینصورت خلاصه میکنم: من در خواب عمیقی فرو رفته بودم که قرآن بیدارم نمود. خداوند چه زیبا ارشاد فرموده است:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا ٩﴾[الإسراء: ۹].
«همانا این قرآن به راهیکه پایدارتر است راهنمایی میکند و مؤمنانی را که اعمال شایسته انجام میدهند، مژده میدهد به اینکه برای آنان- نزد خداوند- پاداش بزرگی - تدارک دیده شده- است».
اکنون از خودم میپرسم: اگر خداوند هدایتم نمیکرد، معلوم نبود در چه حالتی با او ملاقات میکردم؟
حقیقتاً من در پیشگاه خدا و در پیش وجدان خویش نیز شرمندهام. انسان چقدر از خداوند غافل است. شاعر چنین میسراید:
فيا عجباً يعـصي الإله
أم كيف يجحده الجاحد
«شگفتا از کسیکه خداوند را انکار و یا معصیت میکند».
وفي كل شيء له آية
تدل على أنه واحد
«حال آنکه ذرههای جهان هستی بر یگانگی او گواهی میدهند».
خدایا توگواه باش که من توبه کرده و به سوی تو برگشتهام و از تو معذرت میخواهم. همانا تو بخشنده و مهربانی.
خواهرم! بشتاب، کلاسهای قرآن در انتظار تو نشستهاند.
خواهرت- از امارات (دوم دبیرستان)