جامهای مخصوص فارغ التحصیلی
لیلی دختر بزرگترین فئودال منطقه، مانند دیگر بچههای ده، برای تحصیل به مکتبخانهای محلی نمیرفت. پدرش او را «یاسمین خانه» صدا میکرد. او از بالای برج بلند، بچههای ده را تماشا میکرد. روحیهای بالای خودش و دیوارهای بلند قصر بزرگ، میان او و دیگر هم سن و سالانش سد ایجاد کرده بود. پدر لیلی برای دخترش معلم خصوصی جهت آموزش زبان خارجی تدارک دیده بود. لباسهایش طبق مد روز میآمد. نخستین پرورشگاه لیلی مدرسه «سان گورگ» بود.
او هرچه بزرگتر میشد به فرهنگ و تمدن غرب میاندیشید و به آن دل میداد. لیلی برای تحصیلات عالیه به دانشگاه –سوربن- فرستاده شد. در چهار سالیکه در دانشگاه اقامت داشت، پایان نامهاش را تحت عنوان «اهمیت تفکر غربی در ساختار تمدن بشری» تکمیل نمود.
او که همواره در آرزوی فارغ التحصیلی و پوشیدن جامهای ویژة و فیلمبرداری بود، کم کم با فرا رسیدن آخرین روزهای دوران تحصیلش، داشت به آرزوهایش میرسید. بنابراین برای خرید پیراهن مخصوص وارد بازارهای پاریس شد. در بازگشت سری به خانة دوستش خانم «آن» زد تا از او جهت شرکت در جشن فارغ التحصیلی خویش دعوت به عمل آورد.
«آن» از لیلی پرسید: آیا قضیهای جامهای فارغ التحصیلی را میدانی؟ او در پاسخ گفت:خیر! من فقط میدانم که این تقلیدی است از فرهنگ والای غرب!
«آن» گفت: خیر! اشتباه میکنی؟ واقعیت این است که روزگاری دانشگاههای اسلامی اندلس در جهان غرب به عنوان منارههای علم و دانش به حساب میآمدند، فارغ التحصیلان اروپایی این دانشگاهها همین جامه یا عبای عربی را به عنوان نشان بر نخبه بودن خویش در علم و دانشیکه توسط اساتید چیرهدست مسلمان آموخته بودند، بر تن میکردند.
سخن «آن» همانند تیری بر دل لیلی نشست؛ کسیکه عمری در راه فراگیری فرهنگ غرب گذرانیده بود. زیر لب با خود زمزمه کرد:
پس ما مسلمانها اصل و اساسیم؟!
و به یاد سخنان مادربزرگش افتاد که گفته بود:
دخترم شخصیت اسلامی، یک شخصیت موزون و متعادل است. لیلی در حالی از دانشگاه –سوربن- فارغ التحصیل شد و به زادگاهش بازگشت که دلش برای اندلس از دست رفته میسوخت. همچنین غم سالهایی را که در فراگیری فرهنگ و تمدن غربی از دست داده بود، میخورد. او در حالی برگشت که حامل تفکر و رسالت جدیدی بود؛ در فکر آشنا ساختن فرزندان جامعة خویش با نقش تفکر اسلامی در ساختار تمدن بشری و نجات آنان از سقوط در ورطة افکار و عقاید بیگانه بود.
او دیگر از بالای برج بلند فقط به نظارة مکتب خانة محلی ده اکتفا نمیکرد، بلکه ضمن اینکه با دید احترام به آن مینگریست، بعدها که دارای فرزند گردید، فرزندانش را برای فراگرفتن فرهنگ اسلامی و بومی به آنجا فرستاد تا عظمت از دست رفته را بار دیگر احیا کند.