۴- نکات منفی بعضی از جماعتها:
چهارمین سببی که به خاطرش فتوا به تحریم جماعتها دادهاند نکات منفی موجود در بعضی جماعتهاست مثل التزام به بعضی بدعتها و انحراف از بعضی سنتها و ظهور کشمکش و تفرق بین پیروان و هواداران هر جماعتی با جماعت دیگر است.وامور منفی دیگر. به همین خاطر بعضیها فتوا دادهاند این جماعتها سبب تفرقه و اختلافند یا مظنه انتشار بعضی بدعتها و ترک بعضی سنتها میباشند و تا زمانی که وضع اینگونه باشد حرام است.
این قول نیز ناشی از کوته نظری وسطحی نگری عمیق است.چون وجود بدیها و نکات منفی نباید چشمانمان را از دیدن خوبیها و نکات مثبت کور کندزیرا دعوتگر مجتهدی که به سوی خدا دعوت میکند و بعضی خطاها و بدعتها و زیاده رویها به عملش وارد میشود جایز نیست عملش را باطل کنیم و تلاشهایش را نادیده بگیریم. مگر کسی هست که خطا و اشتباه نداشته باشدرسول اللهصقومی را از خیر به حساب آورده که بسیار ناخالصند فرمود: «قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيٍ وَيَسْتَنُّونَ بِغَيْرِ سُنَّتِی» [۱۶]. یعنی: «قومی که راهی غیر از راه من میپیمویند و به سنت غیر من اقتدا میکنند».
وقتی پیامبر این گروه را جزو خیر به حساب آورده باشد در حالی که در عملشان شوائب زیادی وجود دارد، روا نیست جهاد و تلاش جماعتها را به دلیل بعضی خطاها و بدعتها لغو کنیم و نادیده بگیریم.
اما رقابت در بین جماعتهای دعوت در اصل مشروع است که در امور خیر و نشر فضیلت و گوی سبقت ربودن از یکدیگر با هم مسابقه دهند بلکه نه تنها مشروع بلکه مستحب هم هست تنها رقابت به باطل و مزاحمت و از بین بردن کسی که در کار خیر از تو سبقت گرفته نهی شده است بلکه باید برای برنده دعا کرد و کوشید مثل او یا بیشتر از او کار کرد همانطور که اوس و خزرج در کار خیر با هم مسابقه میدادند و به همان صورت که در جنگ تبوک عمر خواست از ابوبکر سبقت گیرد و به همین خاطر نصف مالش را آورد ولی ابوبکر همهی مالش را آورد اینجا بود که عمر گفت: به خدا قسم هرگز با تو مسابقه نمیدهم [۱۷].
اما حسادت و دشمنی کردن با یکدیگر چه در بین جماعتها و چه در بین افراد حرام است و این حسادت و دشمنی خاص جماعتها نیست بلکه دربین افراد نیز پیش میآید و روشن است که علماء بیش از دیگران به یکدیگر حسد میورزند و متأسفانه به حقوق یکدیگر تجاوز میکنندخداوند متعال در بارهی حسادت اهل علم فرمود: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ﴾[البقرة: ۲۱۳]. یعنی: «اهل کتاب به سبب بغی یعنی حسادت و دشمنی ورزیدن به یکدیگر در کتاب اختلاف کردند».و این آیه اگر چه به امتهای گذشته مربوط است اما امت اسلامی نیز به چنین وضعیتی یا بدتر از آن دچار شدهاند و به همین دلیل علماء حدیث اصل مهمی را پایه گذاری کردهاند و آن اینکه جرح هم سن و سالان از یکدیگر پذیرفته نمیشود زیرا بسیاری از این جرحها به سبب حسادت است.مگر غیر از این است که امام بخاری از طرف امام اهل زمانش مورد حسادت قرار گرفت و طرد شد و به همان حالت وفات یافت؟ پس آیا علم را تحریم کنیم؟ و چون علماء به یکدیگر حسد میورزند وجود علماء را باطل بدانیم؟ و اگر در منطقه یا شهری عالم برجستهای پیدا شد باید وجود عالم دیگر را تحریم کنیم تا با هم تنافس و کشمکش نکنند؟ و به همین صورت در مورد جماعتها؟
نباید به سبب حسادت ورزیدن و دشمنی کردن بعضی افراد با یکدیگر فتوای تحریم جماعت دوم را صادر کنیم؟ بلکه مزایای تعدد جماعتها دعوت و جهاد از بدیهایش به مراتب بیشتر است.بلکه هر جماعتی باعث درست و سنجیده حرکت کردن جماعت دیگر میشود و به عمل بیشتر و ادارش میکند و رقابت در بین آنان در اغلب مواقع به زیادت خیر و نیکو انجام دادن عمل منتهی میشود در نتیجه قول به تحریم جماعت به این دلیل که باعث تفرقه میشود قولی ضعیف است و مبتنی بر علم نیست.اگر هر تفاوت و نام و نشانی که سبب جدایی شود را لغو کنیم باید نام مهاجرین و انصار و اوس و خزرج را لغو کنیم. مگر هر کدام از مهاجرین و انصار در جهاد و غیر جهاد دارای پرچم و نشانه و رهبران و رموز خاص خود نبودند؟وگاهی به سبب همین تمایز حسادت و دشمنی و تعصب پیش میآمد همان طور که در غزوهی بنی مصطلق پیش آمد ولی پیامبرصآنان را از تعصب نسبت به نام ونشان و گرایش نهی فرمود ولی خود گرایش و نام و نشان را به همان صورت به حال خود باقی گذاشت. پس مهاجر به نام خود و انصاری به نام خود باقی ماند ولی هرکدام را از تعصب نسبت به جماعت و نام و نشان خود نهی فرمود و هر یک با گرایش و نام و نشان خاص خود در یک میدان سرباز حق بودند و در یک میدان و برای یک هدف جهاد میکردند. و تعدد جماعتهای دعوت مانند تعدد شاگردان مشایخ است. آیا حرام است هر شیخی شاگردان مخصوص داشته باشد که علم را از او نقل کنند و به دست او دین را بیاموزند و علم و فقهش رامنتشر سازند؟ا گر این جایز نباشد واجب است حلقههای درس مشایخ و شاگردان مذاهب و فقه آموزی هر طالب العلمی نزد یک استاد معین را باطل بدانیم. کسی که ذرهای عقل داشته باشد چنین حرفی نمیزند. پس چرا کسانی به این بهانه که جماعتها تفرقه انگیزند تعدد جماعتها را تحریم میکنند؟ و آیا جدایی جماعتهای دعوت در عصر حاضر همانند جدایی شاگردان مشایخ در زمان گذشته نیست؟ از تاریخ معلوم میشود که بین شاگردان مشایخ پیروان مذاهب مختلف فتنهها کینهها و بلکه شرارتهای بسیار زیادی پیش میآمد و همهی این مشکلات ناشی از تعصب و حسادت بوده است. آیا به همین خاطر مذاهب فقهی و فقه آموزی را حرام بدانیم؟ و وجود مشایخ و شاگردان مذاهب را تحریم کنیم چون به تفرقه و اختلاف میانجامد؟ وضعیت جماعتهای دعوت نیز اینگونه است. در حقیقت این جماعتها مناهجی تربیتی و روشهای دعویاند که بر سر اولویات و شیوههای دعوت و شمولیت و تخصص با هم اختلاف نظر دارند و بسیاری از این اختلافات مقبول است. درست است که گاهی انحراف و بدعت و قصور نیز دیده میشود ولی همانطور که از پیش گفتیم این مسائل نمیتواند دلیل موجهی برای تحریم جماعتهای دعوت الی الله باشد، جماعتهایی که بسیاری از خلأها را پر کردهاند و بسیاری از فروض کفایهای که بر همهی امت لازم است را انجام میدهند.
گمان میکنم اکنون برای هر انسان بینایی صبح روشن شده باشد و راه آشکار شده است و معلوم شد آنهایی که جماعتهای دعوت را تحریم میکنند پرت و پلا میگویند و بدون علم فتوا صادر کردهاند و آنچه را که خدا واجب نموده و بندگان را به آن ملزم داشته از قبیل سفارش کردن یکدیگر به حق و صبر و تعاون بر نیکی و تقوا و چنگ زدن به ریسمان خدایی و دینش و حمایت از یکدیگر به خاطر این که امت دعوتگر به خدای سبحان و امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر باشیم را حرام گردانیدهاند زیرا جماعتهای دعوت هدف دیگری جز همین مسائل رادنبال نمیکنند.
حمد سپاس در ابتدا و انتها برای خداست
[۱۶] متفق علیه. [۱۷] پاورقی روایت دارمی و ابوداود و ترمذی و حاکم و بیهقی و ابونعیم آن را صحیح دانستهاند.