پیروزی حق و شکست باطل

مناظره

مناظره

بعد از گذشت دو روز دوستم پیش من آمد و گفت: فلانی، یکی از علمای شیعه اکنون منتظر تو می‌باشد تا با شما در مورد اینکه کدام یک برحق هستد بحث و مناظره کند، دوستم با عجله حرف می‌زد و معلوم می‌شد که خیلی عجله دارد، من به او گفتم بفرما بنشین و برایم بگو چه شده است؟ او گفت: جوانی از سوی این عالم شیعه دم در منتظر ماست و وقت حرف‌زدن نداریم.

به دوستم گفتم: ما چنین قراری نداشتیم، من به تو نصیحت کرده بودم که به دیدار آنها نروی و با آنها گفتگو نکنی نه اینکه مرا پیش آنها ببری.

دوستم گفت: تو باید حق را آشکارا بگویی و باید باطل آنها را درهم بشکنی. به او گفتم: اینها قومی هستند که دلهایشان واژگون است، و به یقین می‌دانم که آنها به دنبال حق نیستند، و مجادله با اینها جز اینکه وقت من و تو را ضایع کند فایده‌ای دیگر ندارد. اما رنگ چهرۀ دوستم تغییر می‌کرد و نگران بود به خصوص وقتی که کسی بیرون منتظر او بود، ناگهان او دست مرا گرفت و می‌کشید و سوگند می‌خورد که باید با او بروم، و می‌گفت: بحث و مناقشه تو با آنها برای من سودمنداست، پس با این نیّت با من بیا.

بالاخره با اصرار دوستم لباسهایم را پوشیدم و همراه با او محل مناظره رفتم، آندو وارد شدند و من بعد از آنها وارد شدم، دیدم که سالن پر از مردم است گویا یک همایش علمی است و دیدم که جلوی همه مردی با عبا و عمامۀ سیاه نشسته است او روی مبلی بزرگ نشسته بود که جای سه نفر را داشت اما او تنها بر آن تکیه زده بود و بقیه مردم پایین‌تر از او روی زمین نشسته بودند، دانستم که او سیّد آنهاست که می‌خواهد با من بحث و مناظره کند. این مرد بلند شد و از من استقبال کرد و مرا در کنارش نشاند و با تملّق و تظاهر به دوستی از من احوالپرسی کرد، و سپس سخنانش را اینگونه آغاز کرد:

قبل از آمدن شما ما در مورد امامت حرف می‌زدیم که چگونه امامت اصلی از اصول دین است که پیامبران نمی‌توانند آن را به فراموشی بسپارند یا آن را سپرد مردم عوام کنند تا در دین اختلاف نمایند و در زمین فساد و تباهی راه بیندازند. سپس رو به من کرد و گفت: آیا معقول است که پیامبرصرا بدون آن که امامی برایشان مشخص نماید که بعد از پیامبر امت را اداره نماید و نگذارد با هم اختلاف کنند و آنها را به ساحل نجات ببرد رها کند؟!

مثالی ساده برایت می‌زنم که نشانگر این است که تعیین امام و خلیفه از نظر عقلی گریزناپذیر است همان طور که از نظر شرعی تعیین آن واجب است، فرض کنید فردی رانندۀ اتوبوس بزرگی است که شماری از مردم در آن سوارند، راننده و مسئول این اتوبوس از اول راه این اتوبوس را می‌راند و بعد از آن که کویر را می‌پیماید و به محل امنی می‌رسد بعد از خستگی شدید می‌خواهد این اتوبوس را رها کند، آیا مناسب است که او بدون آن که بهترین راننده را که می‌تواند به بهترین صورت اتوبوس را به مقصد برساند برای آن انتخاب کند اتوبوس را رها کند و آیا معقول است که این راننده بدون آن که رانندۀ ماهری رابه جای خود بگذارد اتوبوس را رها کند و برود؟ قطعاً چنین کاری شایسته نیست. بنابراین از اینجا می‌دانیم که امامت قضیه‌ای اصولی است که پیامبران نمی‌توانند آن را به فراموشی بسپارند و همچنین حق ندارند آن را برای توده مردم رها کنند تا هر یک در مورد آن نظری بدهد و هر یک راهی را در پیش بگیرد.

از این رو در دین هیچ چیزی مهم‌تر از امامت نیست زیرا دین بوسیله امامت محفوظ می‌گردد و اختلاف از بین می‌رود و امّت استوار و برقرار می‌گردد.

اینجانب:

الحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه و بعد:

در این زمان که تمام جهان از آزادی سخن می‌گوید و جهانیان به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فکری که بدان دست یافته‌اند افتخار می‌کنند، آزادی‌هایی که مهم ترین اصل آن این است که (ملّتها در انتخاب رهبران و حکّام خود آزاد هستند) تعجب است که در چنین زمانی برخی از ما با استدلال از عقل می‌گویند مردم حق انتخاب ندارد و باید امام و خلیفه تعیین شود، در صورتی که در حقیقت عقل و خرد به این حکم نمی‌کند و عقل سلیم [۵]خلاف این را می‌گوید!!

تردیدی نیست که خداوند این امّت را گرامی داشته و آن را بهترین امت برای خود و دیگران قرار داده است، و مؤمنان را محترم دانسته و آنان را راهنمایی کرده تا در چهارچوب شورا کارشان را انجام دهند، و در واقع معتبر قراردادن شورا احترام کامل به عقل و خرد است که خداوند آن را به انسان درستی که حق خدا و حق دین و مصلحت امت خویش را می‌داند عطاء کرده است. از این رو امت اسلامی گلۀ گوسفندی نیست که باید چوپانی برایش مقرر گردد تا آنرا به پیش ببرد.

و خداوند مسلمین را چنین توصیف می‌نماید:

﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشورى: ۳۸].

«آنان در کارها با یکدیگ مشورت می‌نمایند

بلکه خداوند بیشتر از این امت اسلامی را مورد تکریم قرار داده و پیامبر معصوم را فرمان داده است تا با آنها در کارها مشورت کند سپس می‌فرماید:

﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ[آل عمران: ١٥٩].

«و در کارها با آنان مشورت کن

و پیامبرصپیش از هر کسی به حقی که خداوند به این امت داده که مناسب‌ترین فردخود را به عنوان نماینده خود در اقامه دین و اجرای سیاست دنیا احترام گذارده است.

بنابراین پیامبرصرا می‌بینیم که این امت را اینگونه ترک می‌کند بدون آن که برایش امام و زمامدار مشخصی را تعیین نماید، زیرا ایشانصبه این امت اعتماد دارد که آنها بهترین فرد خود را انتخاب خواهند کرد، و چون که انتخاب حقی است که خداوند به آنها عطاء نموده است، اما پیامبرصویژگی‌های کسی را که شایستگی امامت را دارد برای اصحابش بیان کرد و اشاره نمود که این شایستگی‌ها در وجود ابوبکر بیش از دیگران وجود دارند اما وصیت نکرد که او بعداز من امام و پیشوای شماست.

پیامبرصهیچ زمانی چنین نبوده که چون پادشاهی دستور صادر کند و پایبندی‌هایی را بر آنان تحمیل نماید و حقوق و آزادی‌های سیاسی و فکری مسلمین را لغو نماید، بلکه او به شدت می‌کوشید تا به آنها احترام بگذاد و از آنان تقدیر کند و بیش از همه با اصحاب خود مشاوره و رایزنی می‌نمود، و خداوند او را چنین توصیف می‌نماید:

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨[التوبة: ١٢٨] «پیامبری از خودتان نزد شما آمده که شما را دوست دارد و با مؤمان مهربان است

هر کس به اخلاق پیامبرصو شیوۀ رفتار او بنگرد خواهد دید که ایشان در کارهای امت اغلب براساس وحی الهی یا طبق مشورت مسلمین اقدام می‌کرد، و در جایی که وحی نبود با صحابه مشورت می‌کرد و مصلحت کلّی امت را در نظر می‌گرفت، در قضیه خلافت نص قرآنی صریحی از رسول خدا نیامده که امامی را مشخص کند، بنابراین پیامبر مهربان ترجیح داد تا آن را به امت واگذارد و اینگونه به عقل و حق است احترام بگذارد، و ایشانصهمانند پادشاهان و امرا در امر جانشینی خود دخالت نکرد بلکه آنچه او نمود اقدام یک پیامبر مهربان است که به آزادی و تصمیم‌گیری امت خود احترام می‌گذارد.

و دوّم اینکه:

مثال راننده و اتوبوس که دوست ما ارائه داد در آن مغالطه‌ای هست که باید حضّار را از آن آگاه کنیم، و آن این است که پیامبرصوقتی وفات نمود امت او همانند گوسفندانی نبودند که برای آنها چوپانی دیگر جستجو کند، بلکه امت او بهترین امت و دارای بهترین علم و دانش و اخلاق بودند، و پیامبرصدر حالی از آنها جدا شد و چشم از جهان فروبست که می‌دانست که ده‌ها بلکه صدها فرمانده و رهبر زبده که صلاحیت رهبری امت را دارند و می‌توانند آن را به ساحل نجات برسانند در میان آنها وجود دارد، و پیامبرصدر حالی امت را ترک کرد که اطمینان داشت که آنان می‌توانند بهترین فرد را به عنوان نماینده خود برای اجرای شریعت خدا و اقامه دین الهی و سامان‌دادن به امور دنیوی انتخاب کنند.

و این اتفاق هم رخ داد زیرا امت بعد از پیامبرصبر رهبری ابوبکر صدیقساتفاق نمودند، و او امت را به ساحل نجات برد و چنان در برابر مرتدین ایستاد که هیچ کسی جز ابوبکر آنگونه درمقابلشان نمی‌ایستاد، و اگر او نمی‌بود خدا می‌داند که چه پیامدهایی برای اسلام و مسلمین پیش می آمد.

سوم اینکه:

پیامبرصمی‌توانست به صراحت ابوبکر را به عنوان جانشین خود تعیین کند، و امت همه از فرمان او اطاعت می‌کردند، اما بعد از ابوبکر تا روز قیامت چه کسی خلیفه و جانشین را تعیین می‌کرد؟

اگر به تعیین‌کردن خلیفه و پیشوا فرمان داده شود این در حقیقت دعوتی است برای تبدیل خلافت اسلامی به پادشاهی خود کامه، که با استفاده از دین حق غصب می‌شود. و شبیه به گمراهی است که مسیحیان در قرون تاریک و ظلمت ‌بار خود بدان گرفتار بودند. اما پیامبرصامت را به حال خودش رها کرد و شورا را اصل در انتخاب نماینده امت برای اقامه دین اسلامی و سامان‌دادن به امور دنیوی قرار داد، و دین اسلام طبق رهنمود خدا و پیامبرصاز طلوع فجر اسلام همواره بر این حقوق سیاسی و فکری و اجتماعی تأکید داشته است، حقوقی که ملّت های غربی بعد از آن که قرن‌ها در ظلمت و تاریکی و ستمگری به سر برده‌اند به آن رسیده‌اند و امروز فریاد این آزادی‌ها را سر می‌دهند، و اگر آنها به اسلام مراجعه کنند در آن آزادی بزرگتر و درست‌تری خواهند یافت که بیشتر کرامت انسانی در آن موردتوجه قرار گرفته است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ[الإسراء: ٧٠].

«وانسانها را گرامی داشتیم

چهارم اینکه:

اگر امامت اصلی از اصول دین است که باید امام مشخص شود، پس ما همه می‌دانیم که دین اسلام تا قیامت جاویدان است آیا پیامبرصهمه این خلفا و امامانی را که تا قیامت خواهند آمد تعیین کرده است؟! اگر چنین کرده باشد معقول نیست که آنچه او در این باره گفته است به ما نرسیده باشد و یا آن را اصلاً نشنیده باشیم. و اگر پیامبرصامامی را مشخص کرده است و او حق دارد که بعد از خودش کسی دیگر را تعیین نماید، پس خلافت اسلامی پادشاهی استبدادی خواهد بود که امت در آن چون گله‌های گوسفندی خواهد بود که حق رأی و نظر ندارد.

توجّه:

هرچند شیعه با سخنانی از خود بافته که فقط افراد ساده‌لوح فریب آن را می‌خورند ارائه دهند و بگویند: معقول نیست که مردم همانند گوسفند‌ها بدون خلیفۀ مشخصی که از سوی خدا و پیامبرش تعیین شده باشد رها کرده شوند.... می‌گوییم: آنچه می‌گویید ردّی است بر خود شما، زیرا در اینکه قرن‌ها یعنی از زمان غیبت امام خیالی شیعه‌ها که می‌گویند درغار (سر من رأی) پنهان‌شده و تاکنون ظهور نکرده است!!!

مردم بدون خلیفه مانده‌اند چه پاسخی دارید؟ و اگر پیامبرصامام مشخصی را تعیین کرده است آیا معقول است که همه اصحاب او با این نص مخالفت کنند و در سقیفه جمع شوند و برای قضیه خلافت با هم مشورت نمایند؟!

ما اصحاب را از چنین مخالفتی با دستور پیامبرصپاک می‌دانیم، زیرا آنان کسانی هستند که خداوند از آنان خوشنود است و آنان را خوشنود گردانده است و آنان به ایمان و احسان و صداقت و اخلاص توصیف نموده و آنان را بهترین امتی که برای سود انسانها آفریده شده قرار داده است، و آنان را بهترین یاران پیامبران قرار داده است، ما می‌گوییم آنها با فرمان پیامبرصمخالفت نمی‌کنند زیرا آنها به خاطر اطاعت از دستور خدا و پیامبرشصپدران و برادران و فرزندانشان را می‌کشتند تا اسلام را یاری نمایید، آنان دنیا را فروختند تا آخرت را به دست بیاورند و جان و مال خود را فدای رضامندی خداوند نمودند، آیا چنین کسانی که قبلاً جان و مال خود را در راه دین فدا کرده‌اند می‌توان گفت که اینها با فرمان پیامبرصمخالفت می‌کنند؟! همه دلایل بیانگر این است که امامت قضیه‌ای اصولی و اصلی از اصول دین نیست، بلکه امری از مصالح دین و مسلمین است، و خداوند به امت این حق را داده است تا خودشان نماینده خود را برای اقامه دین و برآورده ساختن نیازهای مسلمین انتخاب کنند. و اصول دین امور مشخصی هستند که قرآن در چند جا آن را بیان نمود و پیامبرصبر آن موکدانه انگشت گذاشته است و این اصول عبارتند از:

یگانه‌پرستی و محقق‌کردن معانی (لا إله إلا الله).

اتباع از پیامبر و محقق‌کردن معانی (محمد رسول الله).

ایمان‌داشتن به خدا و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبرانش و ایمان‌داشتن به روز قیامت و اعتقاد به اینکه خیر و شرّ از سوی او مقدر است، و اینها ارکان ایمان هستند که بدون آن ایمان درستنیست.

برپاداشتن نماز و پرداختن زکات و روزه‌گرفتن ماه رمضان و حج کعبه برای کسی که توانایی دارد، اینها ارکان عملی اسلام هستند که دین اسلام بر آن بنا شده است.

هرکس به شریعت اسلامی نگاه کند می‌بیند که اسلام به صورت واضح و روشن این قضایای اصولی تأکید کرده است، اما در مورد امامت به خاطر نمی‌آید که نصوص صریحی باشد که آن را از اصول دین قرار بدهد، بلکه غلوکنندگان و افراطی‌ها دین خود را اطاعت از افراد می‌دانند و در مورد آنها غلو می‌نمایند، و فکر می‌کنند اگر افراد نباشند دین از بین رفته و دنیا خراب می‌شود.

سیّد آنها:

(با اشاره به من) دکتر مطالبی طولانی در بیان مذهب خود ایراد کرد که سخنان او را می‌توان چنین خلاصه کرد که پیامبر برای آن که امت در انتخاب رهبرش آزاد باشد و اصل شورا محقق گردد کسی را به عنوان پیشوا و خلیفه تعیین نکرده است.

اما حقیقت غیر از این است، زیرا پیامبرصعلیسرا به عنوان امام و جانشین بعد از خود تعیین کرد، و در این مورد دلایل زیادی هست که در چندین کتاب نمی‌گنجد. و قبل از آن که به پاره‌ای از این دلایل اشاره کنم می‌خواهم چیز مهمی را به دکتر گوشزد نمایم و آن اینکه چرا شما وقتی اسم پیامبرصرابه زبان می‌آوری می‌گویی (و آله) را اضافه نمی‌کنی در صورتی که ما امر شده‌ایم که بر آل او درود بفرستیم، و درودی که شما می‌فرستید درود ناقصی است، زیرا پیامبر به ما آموخته است که بر او و آل اطهارش درود بفرستیم.

دراین هنگام شور و غوغا در سالن بلند شد و همه یکصدا می‌گفتند:

«اللهم صلی علی محمد وعلی آل محمد».

اینجانب (با لبخند): «اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد وعلی صحب محمد». سیّد آنها در حالی که خشمگین بود گفت:

و علی صحب محمد را از کجا آورده‌ای؟ درود آنگونه که پیامبرصآن را به ما آموخته این است: «اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد».

دوباره هیاهو در سالن بند شد و همه یکصدا می‌گفتند:

«اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد».

اینجانب: قضیه به این غلو و تشدّد نیازی ندارد، خداوند به ما فرمان داده است تا بر پیامبرصاو درود بفرستیم و فرموده:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦[الأحزاب: ٥٦] «بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم (فرمان او) باشید

و حدیثی که در آن آمده که این درود «اللهم صل علی محمد وسلم» درود ناقصی است، حدیثی دروغ است که صحت ندارد، بلکه آنچه آیه می‌گوید این نوع درود ‌فرستادن بر پیامبر را تأیید می‌کند زیرا خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦[الأحزاب: ٥٦] «بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم (فرمان او) باشید

و با وجود این اهل سنت می‌گویند درود کامل و دارای اجر بیشتر درود ابراهیمی است: «اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد کما صليت علی إبراهيم وعلی آل إبراهيم فيالعالمين إنّك حميد مجيداً» خواندن این درود در هر نمازی در تشهد اخیر واجب است, و در این امر نباید سخت گرفت، و هیچ کس در اینکه ما اهل بیت پیامبرصرا دوست می‌داریم شکی ندارد، مگر کسانی که خداوند بینش آنها را کور کرده و دلهایشان را منحرف گردانده است.

سیّد آنها: پس «اللهم صل علی محمد وآل محمد وصحبه» را از کجا آورده‌اید؟ این درود عبادت و از مسایل دینی است که ما حق نداریم طبق میل خود آن را اضافه یا کم کنیم.

اینجانب: خداوند تو را هدایت کند، خداوند به پیامبرش فرمان داده تا بر اصحاب خود درود بفرستد و ما به او اقتدا می‌کنیم، آیا نشنیده‌ای که خداوند به پیامبرش می‌گوید:

﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ[التوبة: ١٠٣].

«و آنان را دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنهاست

(صلوة) در اینجا به معنی دعا است و وقتی به پیامبرصفرمان داده شده تا برای اصحابش دعا کند پس ما باید از او پیروی کنیم، و صلوه خدا بر بندگان صالحش یعنی اینکه ما دعا کنیم خداوند آنها را بپذیرد و مقامشان را بالا ببرد و در اعمال و درجات و نیکی‌هایشان برکت دهد. و اگر (صلوة) به معنی برکت و رحمت و پذیرفته ‌شدن عمل و دعا نباشد چگونه می‌توان گفت که خداوند بر بندگانش صلوه می‌فرستد.

شلوغ شد گویا جمعیت این را نمی‌پذیرند و راضی نیستند که بر اصحاب درود فرستاده شود زیرا نزد آنها صحابه کافر و مرتد هستند.

اینجانب (بر آن که از شلوغی بیرون شویم) گفتم: سخن‌گو و مناظر شما به من وعده داد که دلایل فراوانی که در چند کتاب نمی‌گنجند وجود دارد که همه بر این دلالت می‌کنند که علیسجانشین پیامبرصاست. از ایشان می‌خواهم که لطف کنند مهم‌ترین و اصول‌ این دلایل را ارائه دهند اگر درست باشند حجت خواهند بود، واگر نادرست باشند بقیه ادله که در سطح پایین‌تری از دلایل اساسی هستند فایده‌ای نخواهند داشت و دلیلی علیه گوینده آن خواهند بود.

و به برادر مناظره‌ کننده گوشزد می‌کنم که طبق اصول مناظره و استدلال باید نصوص صریح و صحیح باشند که طرف را ملزم به پذیرفتن قضیه مورد بحث نمایند و مجادله را به پایان برسانند، و قابل برداشت و اجتهاد نباشند. و چنان که شما می‌گویید امامت اصلی از اصول دین است باید دلایل آن نیازی به اجتهاد و استنباط نداشته باشد بلکه اصل و اساس معمولاً چون روز روشن است که فقط کسی منکر آن می‌شود که نابینا باشد.

سیّد آنها: دلیل اولی: حدیث غدیر خم است، این حدیث در کتابهای معتبر شما ذکر شده است، و همین دلیل به تنهایی برای اثبات اینکه امامت علی÷طبق نص ثابت است کافی است.

اینجانب: بفرمائید و دلیل را ارائه دهید ولی امیدوارم که بعد از ذکر آن به من اجازه دهید تا آن را توضیح دهم تا حق روشن شود و هرکس که زنده می‌ماند و هدایت می‌شود از روی دلیل زنده گردد و هدایت شود و هرکس که گمراه و هلاک می‌شود از روی دلیل گمراه و هلاک گردد.

سیّد آنها: وقتی پیامبر از حجه الوداع برگشت در هیجدهم ذی‌الحجه این آیه بر او نازل شد:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ[المائدة: ٦٧] «ای پیغمبر هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را به مردم نرسانده‌ای. و خداوند تو را از (اذیت و آزار) مردمان محفوظ می دارد

آنگاه پیامبرصدر محلی بنام غدیر خم (جایی است در میان مکه و مدینه) توقف کرد تا اینکه آنان که پشت سر او بودند به او پیوستند، و کسانی را که جلو بودند برگرداند و اعلام نماز نمود، و نماز ظهر را خواند سپس ایستاد و به سخنرانی پرداخت، و در خطبه خود فرمود: آیا شما نمی‌دانید که من برای شما مؤمنان از خودتان اولی‌ترم؟ گفتند بله ای پیامبر خدا. گفت: آیا نمی‌دانید که من برای هر مؤمنی از خودش اولی‌ترم؟ گفتند: بلی ای پیامبر خدا، آنگاه دست علی را بلند کرد و فرمود: ای مردم خداوند مولای من است، و من مولای شما هستم، پس هرکس من مولای اوهستم علی مولای اوست، بار خدایا دوست بدار کسی که او را دوست می‌دارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن می‌دارد، و یاری کن کسی را که او را یاری می‌کند و خوار بگردان کسی را که او را خوار می‌گرداند و هرکس با او کینه می‌ورزد با او کینه بورز.» سپس گفت: بار خدایا گواه باش، سپس هنوز پیامبر و علی از هم جدا نشده بودند تا اینکه این آیه نازل شد:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ٣]. «امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم

پس آنگاه پیامبرصفرمود: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و بر رسالت من و ولایت علی که خدا آن را پسندیده است، پس این حدیث که در غدیر خم بیان شده است نص صریحی است که بر امامت علی÷دلات می‌کند، زیرا پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه»یعنی هرکس والی او من هستم علی والی اوست و والی یعنی امام.

و اگر هدف بیان ولایت علی نبود پیامبر همه مردم را که تعدادشان صد هزار یا بیشتر بود نگاه نمی‌داشت، و چون پیامبر ولایت علی را بیان کرد آنگاه دین تکمیل شد و خداوند آیه نازل کرد که:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ٣] «امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم

اینجانب:

الحمدلله و الصلاة والسلام علی رسول الله وآله وصحبه وبعد:

سخن‌گوی و مناظره‌کننده روایات متعدد مختلفی را با هم قاطی می‌کند و پیوند می‌دهد، و می‌خواهد با آن فریب دهد تا شنونده گمان بردکه همه یکی هستند و روایات متعدد و مختلفی نیستند که هر یک به خاطر سببی نازل شده و هر یک بحث جدایی دارد.

گوینده بسیار زیبا وخوب روایات مختلف و متعدد را با هم قاطی کرده و آن را چنان می‌ناید که گویا یک روایت هستند که خداوند به پیامبر دستور می‌دهد تا اعلام کند که علی جانشین اوست، پس خداوند آیه نازل کرد که:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ[المائدة: ٦٧].

آنگاه پیامبر مردم را در غدیر خم جمع کرد و این پیام الهی را به آنها رساند و سپس خداوند آیه نازل کرد که:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳].

«امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم

اما این جعل و تحریف کاملاً با حقیقت متضاد است و فقط خیالبافی است که بعضی آن را برای راضی‌کردن خود درست کرده‌اند.

برای درهم‌شکستن این خیالبافی‌ها و پرده‌برداشتن از این جعل و تحریف باید بگویم:

اول اینکه: آیه

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ[المائدة: ٦٧] «ای پیغمبر هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را به مردم نرسانده‌ای. و خداوند تو را از (اذیت و آزار) مردمان محفوظ می‌دارد

سبب نزول این آیه این است که هرگاه پیامبرصبه جنگی می‌رفت یکی از اصحابش را مقرر می‌کرد تا از او در برابر دشمن پاسداری کنند، تااینکه در شبی از شبها خداوند این آیه را نازل کرد که ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُآنگاه پیامبرصسرش را از خیمه‌اش بیرون آورد و گفت: ای مردم بروید خداوند مرا محافظت نموده است، و بعد از نزول این آیه پیامبرصبا تکیه بر اینکه خداوند او را محافظت کرده است برای خودش نگهبانی نمی‌گرفت، حتی در روایات آمده است که مردمی به پیامبر گفت: شمشیرت را به من بده تا آن را ببویم، پیامبر شمشیر را به او داد و آن مرد هدفش کشتن پیامبرصبود ولی دستهایش لرزید و خداوند نگذاشت او آنچه را می‌خواست انجام دهد.

و از روایت گذشته معلوم می‌شود که این آیه در شب نازل شده است، و در حالی بر پیامبرصنازل شده که او داخل خیمه خود و بر رختخوابش بوده است، بنابراین سیوطی: گفته است: «این آیه در شب در حالی که پیامبرصدر رختخواب بود بر او نازل شده است».

ببینید علما چقدر در تعیین اوقات نزول آیات دقت کرده‌اند، پس چگونه آنها فراموش کرده‌اند که این آیه با واقعه غدیرخم ارتباط دارد با اینکه به گفته سیّد شیعی این آیه ارتباط تنگاتنگی با واقعه غدیر دارد، اما علما این را مربوط به چیزی دیگر دانسته‌اند که کاملاً با قضیه غدیر مغایرت دارد.

دوم: آیه

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ۳] «امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم

در روز عرفه که روز حج اکبر بود نازل شده است، و در این هیچ راهی برای تردید و شک نیست زیرا اقوال ائمه و احادیث صحیح بخاری و مسلم و غیره همه همین را می‌گویند. از طارق بن شهاب روایت است که یهودیان به عمر گفتند: شما آیه‌ای را می‌خوانید که اگر درباره ما نازل می‌شد ... طارق می‌گوید: در روز عرفه نازل شد و سوگند به خدا که ما در عرفه بودیم. سفیان می‌گوید در این شک دارم که روز جمعه بود یا نه. این روایت‌ها بر این دلالت می‌کنند که این آیه در روز حج اکبر بر پیامبرصنازل شده است، و همه می‌دانیم که روز عرفه چند روز قبل از روز غدیر بوده است پس چگونه می‌توان گفت که آیه در غدیر خم نازل شده است. در صورتی اقوال ائمه به تواتر می‌گویند که آیه چند روز قبل از واقعه غدیرخم نازل شده است؟!

و جعل و تحریف عجیب این است که سخنگو ادعا می‌کند که وقتی پیامبرصعلیسرا به عنوان جانشین و امام تعیین کرد آنگاه این آیه نازل شد، در صورتی که سوگند به خدا که پیامبرصدربارۀ امامت علیسچیزی نگفت و آیه هم در غدیر خم نازل نشده است.

سوّم: آنچه در مورد غدیر خم آمده این است که پیامبرصبعد از آن که به همراه اهل مدینه راه مدینه را در پیش گرفت در کنار آبگیری بنام حمّ – که در میان مکه و مدینه قرار دارد – توقف کرد تا مقداری استراحت نماید و کسانی که عقب مانده‌اند به او برسند، در اینجا بعضی از مردم از علیسشکایت کردند که بر آنها سخت گیری نموده است، با اینکه سخت‌گیری علی در راه حق و به جا بود.

علت شکایت مردم از علی این بود که پیامبرصپیش از آن که به حجه‌ الوداع برود علی را به یمن فرستاد تا زکات آن جا را جمع‌آوری نماید، علی پس از جمع‌آوری صدقات به همراه آن به مکه رفت تا با پیامبر حج گذارد، در راه مردم خواستند تا برخی از اموال صدقه را استفاده کنند و وقتی به پیامبر برسند آنها را به پیامبرصتحویل دهند، اما علیساز آن جا که به شدّت احتیاط می‌کرد و با مردم به بهای حق رودرواسی نداشت نپذیرفت که مردم از صدقه استفاده کنند چون صدقات و زکات متعلق به بیت‌المال است و مال آنها نیست، از این رو بر مردم سخت آمد و وقتی فرصت فراهم شد پیش پیامبرصاز علی شکایت کردند. پیامبرصمی‌دید که علی بر حق است و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نمی‌هراسد، بنابراین پیامبرصدر ملاء عام و در حضور مردم از او حمایت کرد تا برای همه مردم توضیح دهد که آنچه شما از علی در آن شکایت دارید، حق با علی است. ازاین رو پیامبرصدر غدیر خم ایستاد و مردم را به رعایت تقوای الهی توصیه کرد و آنان را به تمسک به کتاب خدا فرمان داد سپس آنها را در مورد اهل بیت خود توصیه نمودو علی نیز از اهل بیت است. سپس باری روسفید‌کردن علی پیش کسانی که از او شکایت کرده بودند فرمود: هرکس مرا دوست می‌دارد علی را دوست بدارد، و برای آن که بیشتر علی را مورد ستایش قرار دهد فرمود: بار خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست می‌دارد و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی می‌ورزد [۶].

همه آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاده است همین است، و علتی که پیامبر به خاطر آن فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه»همین است.

و از آن جا که علیسعامل پیامبرصدر خمس بود و حق و عدالت و احتیاط را در آن اجرا نمود، پیامبر او را به خاطر این موضع درستش ستود و پیش خدا برایش دعا کرد تا او را کمک نماید. اما اضافه‌ها و مبالغه‌هایی که بعضی از طرف خود به حدیث پیامبر می‌افزایند صحت ندارد، از آن جمله اینکه می‌گویند: پیامبر فرمود: «اللهم أنصر من نصره، واخذل من خذله، وأدر الحق معه حيث دار»بار خدایان یاری کن کسی را که او را یاری می‌کند، وخوار بگردان کسی را که از او حمایت نمی‌کند، و هر کجا او می‌رود حق را به همراهش به همان سو ببر.

این بود حقیقت واقعۀ غدیر خم که با آنچه برادر سخنگوی ما می‌ساخت و می‌پرداخت و ارائه می‌داد فرسنگها فاصله دارد.

و چهارم اینکه:

قسمت اخیر حدیثی که برادر شیعه مطرح کرد کاملاً خودساخته و دروغ است و هیچ چیزی از آن صحیح نیست، و در احادیث صحیح نیامده است که پیامبرصدست علی را بلند کرد، و همچنین در احادیث صحیح چنین چیزی وجود ندارد که هنوز آنها از هم جدا نشده بودند که این آیه نازل شد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] و همچنین «الله أکبر علی إکمال الدين وإتمام النعمة ورضا الرب لي بالرسالة ولعلي بالولايه» قطعاً در احادیث نیامده و صحت ندارد. و در حقیقت اینها دروغ‌هایی هستند که به دنبال هم قرار دارند و افسانه‌هایی می‌باشند که فقط به ذهن بعضی خطور کرده‌اند.

پنجم:

قطع نظر از جعل و تحریفی که سخنگو و مناظره‌کننده ارائه داد، استدلال او از «من کنت مولاه فهذا علي مولاه»اشتباه است، او فکر می‌کند «مولا» یعنی «ولی» و از این رو پس ولایت و جانشینی علی ثابت می‌شود. این استنباط و فهم مخالف با زبان عربی است، و همچنین اصحاب پیامبرصکه در زبان عربی مهارت زیاد داشتند آن را اینگونه نفهمیده‌اند، و هیچ یک از علمای معتبر لغت و زبان چنین چیزی نگفته است. مفهوم درست و صحیح آن این است که مولا به معنی مولات و محبت و دوستی و یاری‌کردن می‌باشد و در زبان عربی معنی آن همین است.

دلیلش هم حدیث بریده است که در آن آمده است که پیامبرصبه بریده گفت: آیا علی را دوست نداری؟ بریده می‌گوید: بله، آنگاه پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه»هرکس مرا دوست می‌دارد علی را هم دوست بدارد. از این حدیث ثابت می‌شود که مولات ضد ناپسندداشتن و ناخوش‌داشتن است، و بنابراین مولات به معنی محبت و همکاری و دوستی است.

و ششم اینکه:

با وجود آن که مطالب دروغین و خودساخته زیادی در حدیث است اگر از همه اینها چشم بپوشیم و بگوییم که سخن مناظره‌کننده درست است و «من کنت مولاه فهذا علي مولاه»دلیلی بر خلافت علی است، و اشتباه او را بپذیریم که مولا به معنی والی است، بعد از پذیرفتن همه ای دروغ‌ها و تحریف‌ها باز هم این حدیث نمی‌تواند دلیل صریحی برخلافت و جانشینی علیسباشد، و نمی‌تواند نص واضحی در مورد خلافت علی تلقی شود.

زیرا نص صریح جملاتی از این قبیل هستند: علی بعد از من امام است، یا علی بعد از من خلیفه است، یا هیچ کس غیر از علی جانشین من نیست وامثال آن. پیش‌تر گفته شد که ولایت از دیدگاه شما شیعیان اصلی از اصول دین است و اصول دین باید به صراحت بیان شوند، و وقتی تصریح نیامده پس این حدیث نمی‌تواند دلیل صریح و واضحی برای امامت و خلافت علی باشد.

و از نظر ما نهایت آنچه حدیث می‌گوید این است که دوست‌داشتن و محبت‌نمودن با علی واجب است، و این چیزی است که همه اهل سنت آن را انجام می‌دهند، زیرا آنها هرگاه نام علی به میان بیاید می‌گویند خدا از او خوشنود باد و او را خلیفه چهارم مسلمینسو ارضاه می‌دانند.

سیّد شیعی: این دلیل را بگذار، دلیلی دیگر هست که امامت علی÷را بیان می‌نماید و آن آیه ولایت است.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦[المائدة: ٥٥-٥٦] «تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زکات مال بدر می‌کنند. و هرکس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد (از زمرۀ حزب الله است) و بی‌تردید حزب‌ الله پیروز است

همه مفسّرین اتفاق‌نظر دارند که این آیات در مورد علی÷نازل شده‌اند، که او مشغول نماز بود که سائلی آمد و کمک خواست و علی در حال رکوع بود، آنگاه انگشتر خود را بیرون آورد و پیش سائل انداخت، پس از آن خداوند این آیات را در مورد او نازل فرمود.

و ﴿إِنَّمَاحرف حصر است پس دلالت می‌کند که بعد از پیامبرصولایت فقط از آنِ علی است، زیرا ایه در مورد او نازل شده است.

اینجانب: این دلیل از دلیل گذشته سُست‌تر است و اگر هم آن را درست فرض کنیم تصریحی بر امامت علی نیست بلکه همه مؤمنان را شامل می‌شود.

و ولاء در اینجا هم به معنی محبت و دوستی و یاری‌کردن است و به معنی خلیفه و امام نیست. و به فرض اینکه به معنی امامت باشد در حالی چنین نیست، آیه با لفظ جمع آمده است:

﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥[المائدة: ٥٥].

«کسانی خاشعانه و خاضعانه نماز را بر پا می‌دارند و زکات مال بدر می‌کنند

و از آن که صیغه جمع به کار رفته است بر این دلالت می‌نماید که آیه هم علی و هم دیگر مؤمنان را شامل می‌شود. و اینک آیا در مورد علی نازل شده است جای بحث دارد، زیرا گرچه این داستان در کتاب‌های اهل سنت روایت شده اما سند آن خالی از اشکال نیست، و علاوه از این عمل کثیر نماز را باطل می‌کند وکسی که مشغول خواندن نماز است نباید در حین خواندن نماز دیگر عبادت ها و کارهای نیک را انجام دهد، وامام علی در فروتنی در نماز پیشوای فروتنان است، و اینکه انگشتر خود را در نماز بیرون بیاورد و آن را به سایل دهد امر بعیدی است.

و به فرض اگر هم درست باشد اما این نص روشن و واضحی در مورد ولایت علی نیست، شما می‌گویید امامت اصلی اساسی از اصول دین است، اصول دین باید از نصوص قطعی و صریح ثابت شوند. و شما می‌بینید که آیه به چند صورت تفسیر شده است، بعضی از مردم می‌گویند ولاء به معنی محبت و دوستی و یاری کردن است، و اغلب همین نظر را دارند، و شما می‌گویید ولاء به معنی فرمانروایی است، و اینکه شما می‌گویید امام علی در نماز صدقه کرده است جای بحث دارد و اگر هم ثابت شود که امام علی در نماز صدقه داده است, باید گفت که آیات کلمه جمع را آورده‌اند و جمع بر بیش از دو نفر اطلاق می‌شود، پس آیه دلالت می‌کند که کسانی دیگر غیر از امام علی با او در این کار مشارکت داشته‌اند، ای هم در صورتی است که فرض کنیم آنچه به عنوان شأن نزول آیه بیان می‌کنید درست و صحیح باشد. و نکته دیگر اینکه خصوص سبب مانع از عموم لفظ نمی‌شود، یعنی اگر به خاطر سببی خاص فرمانی در قرآن بیان شده فقط منحصر در آن سبب نیست بلکه عمومیت دارد، بنابراین آیه بر همه کسانی که نماز می‌خوانند و زکات و صدقه می‌دهند انطباق پیدا می‌کند و همه می‌توانند این کار را انجام دهند. حق واضح و روشن است و دلیلی که شما از آن استدلال کردید حتی نمی‌تواند دلیلی ضمنی باشد چه برسد به آن که دلیلی صریح و روشن دربارۀ امامت علی بعد از پیامبر باشد.

سیّد شیعی:

مفسّرین شما گفته‌اند این آیات در مورد امام علی÷نازل شده‌اند و ما هیچ کس جز او را سراغ نداریم که در حال رکوع صدقه داده باشد، و آیات کار او را تأیید کرده و بر ولایت او تصریح کرده‌اند، و اینکه آیات با صیغه جمع آمده‌اند با اینکه فرمود مورد نظر و کسی که سبب نزول آیات می‌باشد یک نفر است، برای آن است که مردم را تشویق نماید تا با اقتدا به امامشان در کارهای خیر از یکدیگر پیشی بگیرند امامی که نمازش او را از رسیدگی به حالت فقرا و نیازمندان باز نداشت.

اینجانب:

این حدیث که امام علی در حالت نماز انگشتر خود را صدقه کرده است به اتفاق علمای محقق موضوع و دروغ است [۷]. و علمای مورد اعتماد ومحقق ما به خود ساخته‌ بودن حدیث حکم کرده‌اند پس اگر کسی بدون تحقیق آن را در کتابش آورده اعتباری ندارد. و بنابراین شما نمی‌توانید بر اثبات اصلی از اصول دینتان که آن را از نماز و روزه و حج مقدم‌تر و مهم‌تر می‌دانید از حدیث موضوع و دروغی استدلال کنید.

آنچه میان من و تو فیصله می‌کند نص آیه است، در آیه اسمی از علی برده نشده و کوچکترین اشاره نشده که علی والی و خلیفه پیامبرصاست. و نهایت آنچه که آیه می‌گوید این است که باید خدا و پیامبرش و مؤمنان صادقی که نماز می‌خوانند و زکات می‌پردازند و فقط برای خدا فروتنی می‌کنند را دوست داشت.

و در رکوع در لغت به معنی خضوع و فروتنی است و در قرآن به همین معنی آمده است، آن جا که خدا مریم را به رکوع فرمان می‌دهد و می‌گوید:

﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣[آل عمران: ۴۳] «ای مریم پروردگارت را بپرست و سجده کن و با فروتنان فروتنی بنما

که معنایش این است و سجده کن و فروتنی بنما با فروتنان» و خداوند در مورد بنده‌اش داود÷می‌گوید: ﴿وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩ ٢٤[ص: ٢٤] مشخص است که داود به سجده افتاد ولی رکوع در اینجا به معنی خضوع و فروتنی برای خداست. و اینگونه معنی آیات هم‌آهنگ و منسجم می‌گردد و معنی ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥[المائدة: ۵۵] چنین می‌شود تنها خدا و پیغمبرا و مؤمنانی یاور و دوت شمایند در حال خشوع و فروتنی برای خدا، نماز را به جای می‌آورند و زکات مال بدر می‌کنند، و در رکوع نماز نباید به کاری دیگر هرچند مهم باشد مشغول شد، بنابراین آنچه شما می‌گویید درست نیست. و نکته قابل تأمل دیگر که استدلال شما ار این آیه کاملاً درهم می‌شکند این است:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ[المائدة: ۵۵].

شما می‌گویید این حصر را بیان می‌کند، و ﴿إِنَّمَا حرف حصر است، پس اگر چنان که شما می‌گویید بگوییم منظور از ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْفقط علی است، تمام مذهب جعفری اثناعشری باطل می‌شود، چون آیه ولایت را منحصر در سه نفر می‌گرداند که آنها خدا و پیامبرش و امامعلی هستند. و طبق تصریح آیه ولایت همه ائمه بعد از علی باطل می‌شود. و فقط همین برای باطل‌کردن استدلال شما از این آیه کافی است.

سیّد:

این دلیل را بگذار، دلیلی دیگر هست که بر امامت علی÷تصریح می‌کند و آن حدیث منزلت است که پیامبرصفرمود: (آیا راضی نمی‌شوی که نسبت به من بمنزلۀ هارون نسبت به موسی باشی، جز آن که پس از من پیامبری نیست، شایسته نیست که من بروم مگر آن که جانشین من باشی.»

حدیث منزلت نزد شما صحیح است و بر هیچ کس پوشیده نیست که در این حدیث پیامبرصتصریح نموده که علی در نبود پیامبرصو در زندگی و پس از مرگش جانشیت اوست و حدیث همه آنچه را که هارون نسبت به موسی داشته است ثابت می‌کند به جز پیامبری هارون وزیر موسی و شریک او در کارش و خلیفه او در نبود او بوده است و این در قرآن ثابت است که موسی دعا کرد:

﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١[طه: ٢٩-٣١] «و یاوری از خاندانم برایم قرار بده. برادرم هارون را به وسیلۀ او پشت مرا استوار دار. او را در کار من شریک گردان

خداوند دعای موسی را پذیرفت و فرمود:

﴿قَالَ قَدۡ أُوتِيتَ سُؤۡلَكَ يَٰمُوسَىٰ ٣٦[طه: ۳۶].

«ای موسی خواسته تو پذیرفته شد

و پیامبرصبه صراحت گفت: شایسته نیست که من بروم مگر آن که خلیفه من باشی، بنابراین حدیث منزلت از بزرگترین دلایل ولایت علی است ودلیل بر این است که پیامبرصعلی را به عنوان جانشین خود در دروان حیات خویش و بعد از حیات خود تعیین کرده است و بیان داشته که علی شریک او در کارش و وزیر او در امتش می‌باشد.

اینجانب:

آنچه نزد ما صحیح و ثابت است این است که پیامبرصفرمود: آیا دوست نداری که نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی جز آن که پس از من پیامبری نیست. [۸]

اما آن قسمت ثابت حدیث منزلت داستان مشهوری دارد، سبب این حدیث این بود که پیامبر برای جنگ تبوک حرکت کرد و از همه مردم خواست که همراه او به جنگ بروند، و علی را به عنوان جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار داد، و جز منافقان و افراد معذور و ناتوان کسی از جنگ باز نمانده بود.

امام علیساز آن جا که جهاد در راه خدا و همراهی پیامبرصرا دوست می‌داشت نزد پیامبر رفت وگریه کرد و شکایت کرد که چرا او را در میان زنان و کودکان می‌گذارد پیامبرصبرای آن که او راضی کند و دلش را خوش نماید و به او بفهماند که اگر پیامبر او را با خود نبرده به خاطر این نیست که او را دوست ندارد و بلکه برای آن است که زنان و کودکان را به او بسپارد و او را بر آنها امین قرار دهد.

داستان حدیث منزلت همین است که اصلاً احتمال معنی امامت کلّی را ندارد.

و اما اینکه شما می‌گویی که طبق حدیث همه منزلت‌ها و مقام‌های هارون به جز پیامبر برای علی ثابت می‌شود و وقتی او دارای همه منزلت‌های هارون است پس او در حیات پیامبر و بعد از وفات پیامبرصو در نبودش جانشین پیامبرصاست، و او وزیر پیامبر می‌باشد و از دیگران به او و به امامت پس از او سزاوارتر است. حدیث بر هیچ یک از مطالبی که شما از آن استدلال می‌کنید انطباق پیدا نمی‌کند.

به دلایل زیر:

۱- هارون در زمان موسی÷وفات کرده است، و بعد از وفات موسی جانشین او نبوده است و بلکه جانشین موسی یوشع بن نون بوده، و در این هیچ اختلافی نیست.

۲- زمانی که موسی÷هارونرا جانشین خود کرد او را به عنوان جانشین خود در میان همه ملت یهود مقرر کرد و خودش برای مناجات با پروردگارش رفت، اما پیامبرصو سلم در حالی بیرون رفت که همه اصحابش با او همراه بودند وعلی را در میان زنان و کودکان به عنوان جانشین خود تعیین کرد.

۳- پیامبرصشمار زیادی از صحابه را بر مدینه و در جاههای دیگر به عنوان خلیفه خود مقرر کرده است و این متواتر است، و اینگونه نبود که هرگاه پیامبرصاز مدینه بیرون برود علی را به عنوان جانشین خود در آن مقرر کند، پس حدیث نمی‌تواند نصی بر وجوب خلافت علی در زندگی پیامبرصو بعد از وفاتش باشد.

۴- حدیث سبب مشخصی دارد و آن خوش‌کردن دل علی و تسکین خاطر او بود زیرا پیامبر او را با زنان و کودکان گذاشته بود.

۵- و در روایت‌های دیگری آمده است که از بس امام علی به شدت علاقه به جهاد داشت بعد از آن که پیامبرصاین سخن را به او گفت به دنبال پیامبرصبراه افتاد و او این جانشینی را دوست نداشت بلکه جهاد در راه خدا را بر آن ترجیح می‌داد.

۶- پس نمی‌توان با استدلال از حدیث همه آنچه هارون نسبت به موسی داشته است را به فراگیر بر امام علی تطبیق داد، واگرنه باید امام در زمان پیامبرصوفات می‌کرد چنان که هارون در زمان موسی وفات کرده است.

نکته مهمی هست که اهل زبان و اندیشمندان بدان پی می‌برند:

و آن این است که استثناء در فرموده پیامبرصکه فرمود: «إلا انه لا نبي بعدي»مگر آن که بعد از من پیامبری نیست. اگر ان طور که برادر سخن‌گو می‌گوید همه منازل هارون ومقام های او را بر امام حمل کنیم باید چنین بفهمیم که علی همراه محمد پیامبر بوده است. چون هارون در زمان موسی پیامبر بود، و پیامبرصفرمود: که بعد از من نبوت نیست، و اگر بگوییم طبق این حدیث همه ویژگی‌های هارون در علی وجود دارد پس نبوّت او را نمی‌توان نفی کرد. و دوست شیعه ما تأکید می‌کند که مفهوم حدیث را اینگونه بیان کند که علی دارای همه مقامهایی است که هارون داشته است، پس اگر چنین است هارون در زمان موسی همراه با او پیامبر بوده است و علی هم باید در زمان ما محمدصپیامبری دیگر در کنار او قرار داده شود و چنین ادّعایی کفر است.

و مهم‌تر از آن اینکه:

پیامبرصبسیاری از صحابه را با بسیاری از پیامبران تشبیه می‌داد، پس آیا این نصوص فراگیر و کلیت دارند؟! ثابت است که پیامبر ابوبکر را با ابراهیم و عیسی تشبیه داد و به عمر گفت: تو همانند نوح÷هستی که ... . و مثال تو چون مثال موسی است. و معلوم است که ابراهیم و عیسی و نوح و موسی از هارون بهتر بوده‌اند زیرا آنها از پیامبران اولوالعزم هستند. پس حدیث منزلت فقط فضیلتی برای امام علی می‌باشد چنان که دیگر صحابه دارای فضایلی هستند، و در این حدیث هیچ اشاره‌ای به ولایت وخلافت علی در حیات پیامبر و بعد از وفات او نشده است، چه برسد که به صراحت چنین مطلبی در آن بیان شده باشد.

و نص صریح مانند این است که به عنوان مثال پیامبرصبگوید: ای مسلمانها علی بعد از من جانشین من است، یا بگوید: علی بعد از من امام شماست، یا بگوید علی را به عنوان جانشین خود پس از وفات خویش تعیین می‌کنم، به اینها می‌گویند نص صریح، اما غیر از اینگونه موارد – مانند حدیث منزلت – نص صریح نیستند.

سیّد آنها (در حالی که عرق می‌ریزد):

من در پایان حدیث منزلت نص واضح و روشن را برایت بیان کردم، نصی که علمای شما در کتابهای معتبر حدیث روایت کرده‌اند و بخاری شما که نزد شما مانند قرآن صحیح است آن را روایت کرده است و آن این است که پیامبرصفرمود: «شایسته نیست که بروم مگر آن خلیفه من باشی.»

اینجانب:

در بخاری و دیگر کتاب‌ها این جمله اضافی هرگز نیامده است، بلکه این دروغ است، و شیخ‌الاسلام ابن تیمیه: – که بدون تردید او از علمای برجسته و محقق اهل سنت است – در مورد این جمله اضافی می‌گوید این دروغی است که به حدیث افزوده شده است، و همچنین عملکرد پیامبرصکه بسیاری دیگر از صحابه غیر از امام علی را جانشین خود در مدینه کرد این را تکذیب می‌کند و پیامبرصعلیسرا به یمن فرستاد و خودشصدر مدینه بود و بعد از آن به حجه الوداع رفت و قطعاً کسی دیگر غیر از علی را جانشین خود در مدینه نمود چون علی هم به حج رفت.

پس چگونه می‌گوید: شایسته نیست که من بروم مگر آن که تو جانشین من باشی؟! این تناقض واضحی است که بر دروغ ‌بودن این جمله اضافی که به حدیث پیامبر افزوده شده است دلالت می‌کند.

و در مورد اینکه گفتی: «بخاری پیش شما مانند قرآن است.» می‌خواهم یک حقیقت روشن را توضیح دهم و آن اینکه ما هیچ چیزی را با قرآن برابر قرار نمی‌دهیم و هیچ چیزی با آن برابری نمی‌کند، و همه آنچه که در مورد بخاری می‌گوییم این است که همه احادیث بخاری مورد قبول هستند، چون که امام بخاری برای جمع‌آوری کتابش شرایط بسیار دقیقی گذاشته است و آن را از میان هزارها حدیث جمع‌آوری نموده است، و نهایت دقت و تلاش و احتیاط را برای جمع‌آوری احادیث صحیح به خرج داده است.

سیّد شیعه:

در بخاری احادیثی هست که به یقین ثابت است که دروغند، و شما می‌گویید همه احادیث آن صحیح است.

اینجانب:

لطفاً از محور مورد گفتگو دور نشویم تا از موضوع اصلی مورد بحث که بیان دلایل صریح و صحیحی است که به صراحت بیان می‌کند که علی بعد از وفات پیامبرصامام و خلیفه اوست، بیرون نرویم.

شما گفتی که این دلایل چنان زیادند که در چندین جلد کتاب نمی‌گنجند، و تا از آن حتی یک دلیل نمی‌بینیم.

اما موضوع احادیث بخاری جای دیگری دارد که درآن جا پی می‌بریم که تا چه حد این احادیث صحیح هستند و چقدر در آن دقت شده است. و به افتخار اهل نسبت به علوم حدیث و علوم اسناد و علوم جرح و تعدیل که سنّت پیامبرصرا در ادوار تاریخ از دروغ و دروغگویان مصون داشته است آگاه خواهید شد.

(سالن شلوغ شد، و سیّد آنها با دست اشاره می‌کند که ساکت شوید، و با دست اشاره کرد که بلندگو را قطع کنید، سپس به صورت جدیدی بدون رو درواسی سخنش را شروع کرد, شاید او یقین کرده بود که تقیه با افرادی مانند من کارساز نیست، و فردی که جلوی اوست آن گونه که او گمان می‌برده است شکار آسانی نیست که بوسیله آن اهل سنت رسوا کرده شود و در ملاء عام صدا زده شود که من با اهل سنت بحث و مجادله کردم و آنها را شکست دادم ببینید چقدر ضعیف و متردد هستند و از دین خود آگاهی ندارند، چنان که با فریب‌خوردگان سابق چنین کرده بودند.

و من می‌گویم: الحمدلله، خدا را ستایش می‌کنم و بر او توکّل می‌نمایم و من جز یک طلبه کوچک از مدرسه اهل سنت بیش نیستم، مدرسه اهل سنت همان مدرسه حقی که ناتوانان و درماندگان اهل باطل آنان که عمرشان را در باطل به سر کرده‌اند در برابر آن تاب مقاومت نمی‌آورند. همانا باطل رفتنی است.)

سیّدشان:

این دوست دکتر ما، چنان که معلوم می‌شود از استادان و فقهای تأویل و توجیه است، او بر تأویل‌کردن نصوص واضحی که در مورد امام علی آمده است پای می‌فشارد و می‌کوشد حق را نادیده بگیرد همان حقی که خدا به علی داده و پیامبرش به آن توصیه کرده است، اما این اولین و آخرین باری نیست که امام علی÷مورد ستم قرار می‌گیرد، همواره با او و بااهل بیت چنین کرده‌اند، در گذشته حق او را غصب کردند و همسرش فاطمه زهرا سلام الله علیها را زدند، و فرزندش محسن را در شکم او کشتند و خانه‌اش را سوختند و خودش را به قتل رساندند و فرزندان او را کشتند، و حسین سلام الله علیه را سر بریدند .... آری، حسین را چون گوسفند سر بریدند... .

(سید شیعه با صدایی غم انگیز با دوستانش حرف می‌زد، احساس کردم که او دوست ندارد به مناظره ادامه دهد و ترجیح می‌دهد با دوستان خود حرف بزند، اما من دوست نداشتم مناظره اینطور تمام بشود).

بنابراین حرف او را قطع کردم و گفتم:

ببخشید، بحث و بررسی در مورد حق نیاز به برخورد دلیل با دلیل دارد و باید در برابر حجت، حجت آورد، اما عواطف و احساسات و افسانه‌ها در جایی که سخن از عقل و دلیل است جایگاهی ندارند. و وقتی ما از حق سخن می‌گوییم و به دنبال آن هستیم تنها دلایل [۹]کارساز خواهند بود نه افسانه‌ها، زیرا افسانه‌ها حیله بیوه‌زنان و بی‌خردان هستند. یکی از حضّار (با توجه به لکنتی که در گویش او بود به گمانم عجم بود) گفت:

تو می‌بینی که خوب با تو برخورد کردیم و از آن جا که میهمان هستی به تو احترام می‌گذاریم.

اینجانب:

من میهمان شما نیستم، شما از من خواستید که با شما مناظره کنم، و من به درخواست شما پاسخ مثبت دادم.

سیّدشان:

ناراحت نشو، منظور او این نیست که احساسات شما را جریحه‌دار کند.

اینجانب:

الحمدلله اتفاقی نیفتاده است، اکنون شما بفرما و مهم‌ترین دلایلی که به نظر شما به صراحت سخن از جانشینی علی بعد از پیامبرصمی‌گوید را بیان کن.

سیّد آنها:

دلایل زیادند، این دلیل را به تو ارائه می‌دهم شاید خداوند محبت امام و محبت اهل بیت را در دلت جای دهد. دلیل (آیه تطهیر و حدیث کساء است)، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣[الأحزاب: ٣٣] «خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر دور کند و شما را کاملاً پاک سازد. مفسرین همه بر این اجماع کرده‌اند که منظور از اهل بیت علی و فاطمه و حسن و حسین هستند و روایات شما نیز این را تأیید می‌کنند

از ام سلمه همسر پیامبرصروایت است که پیامبرصبه فاطمه گفت: همسرت و دو فرزندش را نزد من بیاور، فاطمه آنها را آورد، آنگاه پیامبر عبایی بر آنها انداخت و گفت بار خدایا اینها اهل بیت محمد هستند درود و برکت خویش را بر آل محمد قرار بده چنان که آن را بر آل ابراهیم قرار داده‌ای بی‌گمان تو ستودۀ بزرگواری. ام سلمه می‌گوید: من عبا را بلند کردم تا با آنها داخل آن شوم پیامبر آن را از دست من کشید و گفت: تو برخیز هستی.

پس آیه دلالت می‌کند که خداوند پلیدی را از اهل بیت پیامبرصدور ساخته است، و حدیث بر این دلالت می‌نماید که اهل بیت علی و فاطمه و حسن و حسین هستند، و وقتی که خداوند پلیدی را از آنان دور ساخته است، قطعاً آنها معصوم می‌باشند، و وقتی آنها معصوم هستند پس آنان از دیگران به خلافت سزاوارترند زیرا آنان معصومند و دیگران معصوم نیستند.

اینجانب:

چنین به نظر می‌آید که دلایلی که شما می‌گفتی در چندین جلد کتاب نمی‌گنجند به هوا رفته‌اند که شما از چیزی استدلال می‌کنی که اصلاً به آنچه شما می‌خواهی ربطی ندارد.

آیه تطهیر و حدیث کساء کجا و استدلال از آن بر امامت علی بعد از پیامبرصکجا، که هرکس با او مخالفت کند بر او ستم کرده و سزاوار نفرین و ناسزا و ارتداد و کافر قرار داده‌شدن است؟! تردیدی نیست که آیه در مورد همسران پیامبرصنازل شده است، و این آیه ویژه آنهاست.

به این آیات نگاه کنید و خوب در آن بیندیشید که چنین در سورۀ احزاب آغاز می‌شوند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا ٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٢٩ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ٣٠ ۞وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا ٣١ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣[الأحزاب: ٢٨-٣٣] «ای پیغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن می‌خواهید، بیائید تا به شما هدیه‌ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم. و اما اگر شما خدا و پیغمبرش و سرای آخرت را می‌خواهید خداوند بر نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده ساخته است. ای همسران پیغمبر! هر کدام از شما مرتکب گناه آشکاری شود کیفر او دو برابر خواهد بود، و این برای خدا آسان است. و هرکس از شما در برابر خدا و پیغمبرش خضوع و اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم داد، و برای او (در قیامت) رزق و نعمت ارزشمندی فراهم ساخته‌ایم. ای همسران پیغمبر! شما (در فضل و شرف) مثل هیچ یک از زنان (عادی مردم) نیستید. اگر می‌خواهید پرهیزگار باشید (به گونه هوس‌انگیز) صدا را نرم و نازک نکنید که بیماردلان چشم طمع به شمار بدوزند. و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگوئید. و در خانه‌های خود بمانید و همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمائید. خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.»

نگاه کنید و بیندیشید، فرموده الهی که:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣«خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد

آیه مستقلی نیست و بلکه قسمتی از آیه ایست که از امهات المؤمنین و همسران پاک پیامبرصسخن می‌گوید، و همچنین آیاتی که بعد از این می‌آید سخنی از همسران پیامبران را تکمیل می‌نماید، و این مهم‌ترین دلیل است بر اینکه آیه در اصل دربارۀ همسران پاک پیامبر نازل شده است. باز تکرار می‌کنم که الحمدلله این آیۀ مستقلی نیست تا دروغ ‌پردازان به بهانۀ آن دروغی ببافند، و بلکه بخشی از آیه‌ای دیگر هست که در مورد زنان پیامبر سخن می‌گویند و نیز آیات قبل از آن و آیات بعد از آن در مورد همسران پیامبر سخن می‌گویند، به خصوص از عایشه صدیقه دختر ابوبکر صدیقس، و از بانوی عبادت‌گذار و همیشه روزه‌دار حفصه [۱۰]دختر عمر فاروقسو از ام‌المؤمنین ام سلمهلو دیگر زنان پیامبر صسخن می‌گوید.

و علما و فقها و اهل قرآن و محققان امت پیامبرصهمه بر همین باور هستد. زیرا این نص قرآنی است همان قرآنی که باطل ازهیچ سویی بدان راه ندارد و از جانب خداوند فرزانۀ ستوده نازل شده است. این بود بحث آیه تطهیر، اما حدیث کساء نهایتش این است که پیامبرصعلی و فاطمه و حسن و حسینشرا در زمرۀ آن اهل بیت خود قرار داد که خداوند می‌خواهد پلیدی را از آنها دور سازد و کاملاً پاکشان گرداند، و به معنی این نیست که اهل بیت فقط فاطمه و علی و حسن و حسین هستند، دلیلش این است که:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣.

در وسط آیاتی آمده است که فقط مخاطب آن همسران پیامبرصمی‌باشند، و پیامبرصعلی و فاطمه و حسن و حسین را برای این داخل چادر کرد و گفت اینها هم اهل بیت من هستند که در این قسمت هم خیر و برکت شامل حال آنها شود، به همین خاطر وقتی ام سلمه خواست به همراه آل عبا زیر چادر برود پیامبرصبه او گفت: «تو بر خیر هستی» یا «بی‌گمان تو بر خیر هستی»، یعنی این خیر و برکت را خداوند در سورۀ احزاب شامل حال شما گردانده است.

اما اینکه بعضی می‌گویند همسران پیامبرصجزو اهل بیت نیستند، طبق آیات گذشته سخنی باطل و مردود است، و قرآن بر هرکس دلیل و حجت است. و همچنین در قرآن آیاتی آمده که بیانگر این است که اهل بیت مرد یعنی همسرش، آیا مگر نمی‌بینی که خداوند متعال در مورد ابراهیم ÷می‌گوید:

﴿رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ[هود: ٧٣].

«رحمت و برکت خدا بر شما اهل بیت باد

و معلوم است که در آن وقت کسی با ابراهیم ÷به جز زنش نبود و او فرزندی نداشت تا گفته شود که منظور فرزندانش می‌باشند، و خداوند متعال در مورد موسی÷می‌گوید: (و سار باهله) او به همراه اهل خود حرکت کرد»، و مشخص است که او به همراه همسرش طی طریق می‌نمود. پس زن به طور خاص اهل مرد است، و همین کافی است که آیه: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣در وسط آیه آمده و آیه مستقلی نیست و آیات قبل از آن و بعد از آن همه از امهات المؤمنین همسران پیامبرصسخن می‌گویند.

توجّه:

از جمله چیزهایی که شیعیان از آن برای بیرون قراردادن همسران پیامبر از اهل او استدلال می‌کنند این است که می‌گویند خداوند با صیغه مذکر خطاب کرده و به جای (عنکن) و (يطهرکن) و (عنکم) و (يطهرکم) گفته است پس مشخص است که زنان از اهل بیت نیستند. پاسخ این است که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿۞فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ ٢٩[القصص: ٢٩].

«هنگامی که موسی مدت را به پایان رسانید و همراه خانواده‌اش حرکت کرد، در جانب کوه طور آتشی را دید به خانواده‌اش گفت: بایستید من آتشی می‌بینم، شاید از آن جا خبری (از راه) یا شعله‌ای از آتش برای شما بیاورم تا خویشتن را بدان گرم کنید

و خانواده و اهل موسی÷دراینجا همسرش بود.

و خداوند متعال دربارۀ خواهر موسی÷می‌گوید:

﴿هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ ١٢[القصص: ۱۲] «و گفت آیا شما رابه خانواده‌ای رهنمود کنم که برایتان سرپرستی او را برعهده گیرند و خیرخواه و دلسوز او باشند؟»

و آیات دیگر هستند که در آن زنان با صیغه مذکّر مورد خطاب قرار گرفته‌اند.

و در احادیث صحیح آمده است که آل عباس و آل عقیل و آل جعفر به اضافۀ آل علی در اهل بیت داخل هستند، و اینها کسانیند که بعد از مرگ پیامبرصتا قیامت صدقه و زکات برایشان حرام است و آنها از زمرۀ اهل بیت پیامبر هستند. نکته مهم دیگری هست که باید بدان توجه کنیم تا آیه تطهیر را اشتباه نفهمیم و آن این است که خداوند متعال می‌گوید:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ[الأحزاب: ٣٣].

«قطعاً خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما دور سازد

خواستن در اینجا به معنی شرعی است یعنی خداوند مقرراتی برای زنان پیامبر مقرر داشته است که اگر بدان تمسک بجویند پاک خواهند شد. و خداوند چنین کرد. و اگر اهل بیت به معنی عام باشد، یعنی هرکس از رهنمودهای پیامبرصپیروی کند خداوند پلیدی را از او دور می‌کند و او را پاک می‌گرداند، و هرکس به دستورات پیامبرصپایبند نباشد مشمول تطهیر الهی نمی‌گردد، مانند اینکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ[النساء: ٢٧].

«و خداوند می‌خواهد توبه شما را بپذیرد

و مشخص است که برخی از مردم توبه می‌کنند و برخی توبه نمی‌نمایند، پس دلالت می‌کند که منظور از خواستن در اینجا ارادۀ شرعی است و ارادۀ فعلی نیست، واگرنه ما باید همه اهل بیت را اگر به معنی عام بگیریم تا قیامت هرچه بکنند پاک بدانیم، و هیچ عالم معتبری این سخن را نگفته است.

و قضیه‌ای دیگر این است که:

به فرض اینکه اهل بیت فقط علی و فاطمه و حسن و حسین باشند، (با اینکه اینگونه نیست)، در آیه و حدیث چیزی نیست که به این دلالت کند که علی جانشین بلافصل پیامبرصاست، واگر بر این دلالتی می‌داشت باید امامت بین چهار تا علی و حسن و حسین و فاطمه تقسیم شود، و چنین سخنی را فرد ساده‌ای نگفته است چه برسد به آن که عالمی آن را بگوید.

و همچنین آیه دلالتی بر عصمت اینها ندارد، زیرا نهایت مفهوم آیه این است که آنها از پلیدی پاک گردانده شده‌اند، اما نه اینکه فراموش نمی‌کنند و مرتکب خطا و لغزش نمی‌گردند و از آنها اجتهادی که مخالف صواب و درستی باشد سرنمی‌زند، پس عصمت چیزی دیگر است و پاک‌گرداند ناز پلیدی چیزی دیگر، و نباید هر دو مطلب را قاطی کنیم.

و اینجا می‌خواهم چیزی دیگر را هم توضیح دهم:

و آن اینکه وقتی سخنگو از «آیه تطهیر و حدیث کساء» سخن می‌گفت از بیانات او چنین فهمیدم که او گمان می‌کند که من امام علیسو اهل بیتش را دوست ندارم، زیرا او در آغاز صحبت خود به من گفت این دلیل را بگیر شاید خداوند محبت امام علی را در دل تو جای دهد.

دوست دارم بگویم که ما همه «اهل سنّت» امام علیسرا دوست داریم و به او احترام می‌گذاریم و او را چهارمین خلیفه راشد می‌دانیم خلفایی که راهیافته و هدایت‌شده بودند و ما باید با دندان به شیوه و رهنمود آنان چنگ بزنیم. پس ما همواره امام علیسرا به خوبی یاد می‌کنیم و به او احترام می‌گذاریم و او را دوست می‌داریم و همه اهل بیت پیامبرصرا دوست داریم، و می‌گوییم خدا از همه اهل بیت پیامبر از همسرانش و از صالحان آل جعفر و آل عقیل و آل عباس راضی باد، زیرا اینها همان اهل بیت پیامبر هستند که خداوند می‌خواهد پلیدی را از آنان دور سازد و کاملاً پاکشان گرداند.

اما آنچه مایه هلاکت و تأسف است این است که ما در محبت اهل بیت غلو و افراط کنیم چنان که مسیحیان در مورد عیسی راه افراط و غلو را در پیش گرفتند و چنان غلو کردند که محبت با عیسی راهی برای سقوط آنها در شرک‌ورزیدن به خدا گردید.

و در این راه دو گروه گمراه شده‌اند:

گروه اول: ناصبی‌ها، آنها کسانی هستند که با علی دشمنی ورزیده و او را کافر قرار داده‌اند و ریختن خون او را حلال دانسته‌اند و اهل بیت او دشمنی کرده‌اند.

اهل سنت از اینها بیزارند، و بلکه اهل سنت امام علی را دوست دارند و می‌گویند خداوند از او راضی باد، و اگرنگاهی گذرا به هر کتابی از کتابهای عقیده اهل سنت داشته باشید این مطلب را به وضوح و روشنی در آن خواهید یافت.

و گروه دوّم: روافض (شیعه) هستند که غلو و اغراق در محبت علی آنها را واداشته است تا امام علی را از جایگاهی که خدا برای او پسندیده است بالاتر ببرند و به جایگاهی برسانند که خود دوست ندارد که او آنگونه توصیف شود. غلو شیعه در محبت علی آنها را بر آن داشته است تا با اصحاب و یاران پاک و نیکوی پیامبرصآنانی که خداوند آنها را برای همراهی پیامبرصخود و به دوش‌گرفتن امانت دین الهی و یاری کردن آن برگزیده است دشمنی و کینه بورزند، همان اصحابی که از میان همۀ یاران پیامبران بهترین یاران هستند و خداوند آنها را بهترین امتی قرار داده که به سود انسانها آفریده شده‌اند، پس آنها سرچشمه هر خیر و برکت و حقیقتی هستند.

خلاصه اینکه غلو و افراط در محبت امام علیسآنان را وادار نموده تا با این اصحاب دشمنی کنند و به آنها توهین روا دارند و در مورد آن‌ها گمان بد کنند و بگویند که آنها دنیا را بر آخرت ترجیح داده‌اند و حق علی را خورده‌اند و بر او ستم کرده‌اند!!! من از چنین قومی تعجب می‌کنم، اگر ابوبکر صدیقسعدالت نکرده است چه کسی عدالت می‌کند؟! اگر فاروقسعدالت و دادگری ننموده چه کسی عدالت خواهد نمود؟! همان فاروقی که خداوند حق را در دل و بر زبان او قرار داده است، و اگر عثمان ذی‌النورینسکسی که فرشتگان از او شرم می‌کردند عدالت نکرده است چه کسی عدالت می‌نماید؟!

(فریاد و هیاهو در سالن بلند شد، و یکی از حضّار ایستاد و با دستش اشاره می‌کرد و فریاد می‌زد و می‌گفت: تو می‌گویی: رضی الله عنهم! اینها کافر و مرتد بودند و دین محمد و وصیت او را تغییر دادند، اینها کافرند، مرتدند، اینها کافرند. و با تمام سوز و گذار نگاهی با حاضرین در جلسه انداخت و رو به سوی آنها فریاد زد: چطور این را رها می‌کنید – منظورش من بودم – چطور به او اجازه می‌دهید که می‌گوید خداوند از آنها (صحابه) راضی باد، چطور او را می‌گذارید و با گوشهای خودتان می‌شنوید که می‌گویدش).

سیّدشان (با اشاره به آن فرد) می‌گوید:

این سخن مناسبی نیست، بنشین بنشین. مردی که فریاد برآورد:

سید تو می‌شنوی که چگونه از ما ایراد می‌گیرد، ما نمی‌توانیم صبر کنیم.

سیّدشان در حالی که خشمگین است بلند می‌شود و می‌گوید: دیر شده من باید اجازه بگیرم و بروم.

اینجانب: همچنین برای من هم دیر شده و باید مرخّص شوم.

یکی از حاضران در جلسه: نه جناب دکتر ما می‌خواهیم باتو مناقشه و بحث کنیم، بحث و مناقشه هنوز تمام نشده است.

سیّدشان: حضّار با شما بحث و مناقشه می‌کنند و به من اجازه بده که باید الان بروم، و ان شاء‌ الله در جلسه ای دیگر باهم بحث و مناقشه خواهیم کرد.

اینجانب: ان شاء الله، بفرما.

(بعد از آنکه سیّدشان رفت بیشتر حضّار بلند شدند – به ظاهر افراد عامی بودند – و از آنها فقط ده الی پانزده تا جوان اطراف من ماندند.

[۵] همچنین شریعت خلاف این را می‌گوید که به زودی توضیح داده خواهد شد، اما در اینجا می‌خواهیم این استدلال را که به حکم عقل باید امام از سوی خدا تعیین شود نقض کنیم. [۶] حدیث غدیر از چند طریق از بسیاری از صحابه روایت شده است و اما «وانصر من نصره واخذل من خذله»اضافه است و ضعیف است. ن ک السلسلة الصحیحة ۱۷۵۰. [۷] شیخ‌الاسلام ابن تیمیه در کتاب دقائق التفسیر، ج ۱، ص ۱۰۴ و در منهاج السنه، ج ۷، این را بیان داشته است. [۸] حدیث منزلت را بخاری در فضائل الصحابه (۳۷۰۶) و المغازی (۴۴۱۶) و مسلم در فضائل‌الصحابۀ (۲۴۰۴) روایت کرده‌اند. سویدی در رد استدلال از این حدیث می‌گوید: این حدیث به چند علت نمی‌تواند دلیل باشد یکی اینکه: نمی‌توان گفت که همه آنچه هارون داشته علی دارای آن است زیرا از جمله مقام‌های هارون این بوده که او به همراه موسی پیامبر بوده است و به اتفاق ما و شما علی پیامبر نیست، و اگر مقامهایی که هارون دارد برای علی ثابت می‌بود باید به همراه پیامبر علی هم پیامبر می‌بود چون پیامبر فرموده بعد از من پیامبری نیست و نبوّت در زمان خود که هارون در زمان موسی داشته است را مستثنی نکرده است. و همچنین هارون برادر تنی موسی بود، و علی برادرش نیست، و عام هرگاه بدون استثناء تخصیص شود دلالت آن ظنّی خواهد بود. پس باید کلام بر این حمل می‌شود که در یک منزلت و مقام علی چون هارون نسبت به موسی می‌باشد و (تا) که برای حدت است همین مفهوم را می‌رساند. و دراین صورت نسبت به امر معهودی است که اصل همین است و کلمه«الّا» در حدیث به معنی «لکن» است. چنان می‌گویند فلانی بخشنده است اما او بزدل است یعنی لکن او بزدل است. پس در قضیه بخش نامشخصی مورد نظر است که ما آن را از بیرون مشخص می‌کنیم و آن منزلت معهود است که موسی هارون را در میان بنی‌اسرائیل جانشین خود کرد چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي[الأعراف: ۱۴۲] در میان قومم جانشین من باشد. و منزلت علی این است که او در زمانی که پیامبر به غزوه تبوک رفته بود در مدینه جانشین پیامبر بود. (مؤتمر النجف، ص ۷۷-۷۸). [۹] نخواستم در اینجا به این اشاره کنم که آنچه اینها می‌گویند که صحابه بر امام علی ستم کرده‌اند همه دروغ و تهمت هستند که ساخته و پرداخته اینها می‌باشند، تا دوباره وارد مناظره شویم و الحمدلله بعد از این فرصت برای موضوع ستم صحابه بر امام علی باقی است. [۱۰] قصداً از عایشه و حفصهبنام بردم چون که شیعه امامیه بر آنها لعنت می‌فرستند و بدترین تهمت را نثار آن دو می‌کنند و ام سلم را نام بردم چون که شیعه او را اهل بیت نمی‌شمارند.