پایان مناظره و پیروزی حق
نماز صبح را خواندم، و پس از آن سرکار رفتم و تا ظهر سرکار بودم و بعد از آن به خانه برگشتم در حالی که به علت بیخوابی دیروز به شدّت احساس خستگی مینمودم، بنابراین تا عصر خوابیدم و بعد بیدار شده و نماز عصر را خواندم سپس خوابیدم و غروب بیدار شدم و نماز مغرب را خواندم بعد از آن نماز عشاء خواندم و منتظر دوستم شدم اما او نیامد، با خودم گفتم: شاید آنها ترجیح دادهاند تا دیگر با من مناقشه و مجادله نکنند، این شب گذشت و کسی پیش من نیامد.
در شب بعد – بعد از آن که از نماز عشاء برگشته بودم – دوستم آمد و به من خبر داد که شیعهها منتظر هستند تا من پیش آنها بروم و بحث و مناظره تکمیل شود. به او گفتم: بار اول من به خاطر تو رفتم، اگر تو از رفتن من استفاده میبری به همراه تو میآیم، و اگر چنین نیست نمیروم؛ زیرا دیروز منتظر آنها بودم اما کسی نیامد.
او به من گفت: سه نفر غیر از من همان وضعیت تردید و جستجوی سابق مرا دارند، آنها بیش از من منتظر تو هستند، وقت هم کم است، پس لطفاً زود بلند شو تا با هم برویم.
با او بلند شدم و به جایی که جمع شده بودند رفتیم آنها تقریباً ده نفر بودند و تقریباً همان دیروزیها بودند، اما سیّدشان را ندیدم، از آنها پرسیدم که سیّدتان کجاست؟ گفتند: او عذر خواسته و ما را مؤظف نموده تا با تو بحث و مناقشه کنیم، و به زودی او با شما دیداری خواهد داشت، گفتم: اشکالی ندارد. در میان آنها نشستم و گفتگو را شروع کردم.
اینجانب:
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علی خير المرسلين، وعلی آله وصحبه أجمعين، وبعد:
در دیدار گذشته شما سؤال میکردید و من جواب میدادم، بنابراین با اجازه شما میخواهم در این دیدار من سؤال کنم و شما جواب بدهید اگر پاسخ را بدانید، و امیدوارم که جواب براساس صراحتگویی باشد نه تقیه، تا مناقشه نتیجه داشته باشد.
یکی از آنها: من از همان آغاز با شما بیپرده و صریح سخن میگویم به امید اینکه حق روشن شود.
اینجانب: عقیدۀ شما دربارۀ قرآن چیست؟
یکی از آنها: قرآن کتاب خداست.
اینجانب: میدانم، ولی منظورم این است که عقیدۀ شما در مورد تحریف قرآن چیست؟
گوینده: قرآن از تحریف و تغییر مصون و محفوظ است.
اینجانب: آیا به قرآن چیزی اضافه شده یا از آن چیزی کم گردیده است؟
گوینده: نه، در قرآن کمی و بیشی نیامده است.
گوینده: بله، در مذهب ما بر این اجماع شده است.
اینجانب: پس اگر کسی بگوید قرآن تحریف شده یا به آن اضافه یا از آن کم شده یا ادعا کند که آیهای از آن به صورتی که نازل شده نوشته شده است چه حکمی دارد؟
گوینده: چنین فردی نزد ما کافر است.
اینجانب - به اشاره به حضّار -:
آیا همه شما با این برادر موافق هستید که هرکس بگوید قرآن تحریف شده یا به آن اضافه شده یا از آن کم شده کافر است؟
حضّار: بله، همه و همه شیعه اثنا عشری همین را میگویند، و آنچه به ما نسبت میدهند که ما میگوییم قرآن تحریف شده است دروغ و تهمت است.
اینجانب: این را به خاطر داشته باشیم؛ که به آن نیاز خواهیم داشت. خوب، نظر شما دربارۀ یکی از علمای شیعه دوازده امامی که کتابی تألیف کرده که در آن صدها روایت آورده که میگویند قرآن تحریف شده است، و این کتاب را (فصل الخطاب في تحريب کتاب رب الارباب) نامیده چیست؟ و نظر شما در مورد این کتاب چیست؟
و در مورد این عامل چه میگویید؟
گوینده: این کتاب باطل است و علمای شیعه امامیه آن را قبول ندارند.
اینجانب: این داوری شما در مورد کتاب بود، پس مؤلف کتاب چه میگویید؟
گوینده: این را نمیدانم، وقتی با سیّد ملاقات کردی از او بپرس.
اینجانب: قضیه واضح است: مردی میگوید قرآن تحریف شده است، و به این بسنده نمیکند بلکه کتاب بزرگی تألیف مینماید تا تحریف قرآن را ثابت کند، و شما قبلاً گفتید که ما همه اجماع داریم که هرکس یک حکم به قرآن اضافه کند یا دعا نماید که یک حرف از قرآن کم شده است کافر است.
گوینده و همه حضّار: پاسخ این سؤال را فقط سیّد به شما میدهد.
اینجانب: آیا شما میدانید که این عالم کیست؟
او عالم بزرگ شما میرزا حسین بن محمد نوری طبرسی است.
آیا میدانید شما به پاداش تألیف این کتاب به این چه دادهاید؟ آری شیعهها به پاداش این کار او را وقتی در شریفترین قطعه زمین از دیدگاه خود، دفن کردند، و چنان به علم و دانش او احترام میگذاشتند که او را در نجف اشرف به خاک سپردند. این کار شما دلیلی است برای اینکه تحریف یکی از عقاید مهم شماست زیرا اگر عقیده تحریف قرآن نزد شما امر نادرستی میبود باید به ارتداد و به قتل او حکم میکردید، و با او همان رفتار میشد که با مرتدین میشود بنابر این در قبرستان مسلمین دفن نمیگردید.
اما وقتی قضیه برعکس این است و شما او را اکرام کرده و در مقدسترین جای خود (نجف اشرف) او را به خاک سپردهاید، این عملتان از حقیقت عقیده شما در مورد قرآن پرده برمیدارد.
یکی از حضّار:
ما با زبان خودمان به شما گفتیم که عقیدۀ ما این است که قرآن محفوظ و از تحریف مصون میباشد، و فردی که شما میگویید سالها پیش مرده و دفن شده و قضیهاش تمام شده است، و نیازی است که امروز ما این اختلافات را دامن بزنیم و احیاء کنیم اختلافات و اموری که به صلاح مسلمین نیستند.
اینجانب:
ما از امور سیاسی حرف نمیزنیم تا بگوییم که به مصلحت مسلمین است یا به مصلحتشان نیست، و بلکه ما میخواهیم در چهارچوب شریعت حق را بیابیم، و مناقشه و جستجوی از حق – اگر همه به حق پایبند باشند – بدون تردید نتیجه میدهد. بنابراین به موضوع قرآن برمیگردم و میگویم: مشکل تنها در یک کتاب که طبرسی تألیف کرده نیست، بلکه مشکل اینجاست که در این کتاب (فصل الخطاب في تحریف کتاب رب الأرباب) صدها روایت از معتبرترین کتابهای شما مانند الکافی کلینی، که طبق گواهی علمای شما بهترین و معتبرترین و صحیحترین کتاب شماست جمعآوری شده است، و همچنین شما مؤلف کتاب الکافی را بزرگ میدارید. و او را ثقه الاسلام مینامید و او را مجدد مذهب شیعه اثنا عشری در سدۀ سوم میدانید. همین کلینی در کتابش الکافی روایات زیادی آورده است که قرآن تحریف شده و چیزهایی از آن حذف گردیده و چیزهایی بدان اضافه شده است، و روایات زیادی در الکافی است که میگویند اصحاب پیامبر یک سوّم قرآن وآیاتی را که در مورد اهل بیت و دشمنانشان آمدهاند حذف کردهاند و یک سوم دیگر قرآن را تحریف کردهاند، و کافی آکنده از روایاتی است که به مصحف (قرآن) فاطمه اشاره میکند، و روایاتی دیگر هست که می گوید قرآن اصلی و کامل همان است که امام زمان آن را خواهد آورد و در آن قرآن حتی یک کلمه از این قرآن نیست.
این بود کلینی و کتابش همان کتابی که میگوید برای امامیه کافی است، بدون شک نمیتوان گفت که کلینی با اینکه صدها روایت در این مورد ذکر کرده به این روایتها باور نداشته است... پس آیا شما میتوانید الکافی را دور بیندازید و قبول نکنید چنان که میگوییدما کتاب فصلالخطاب نوری طبرسی را قبول نداریم؟ آیا میتوانید بگویید که کلینی کافر است چنان که ادعا کردید که هرکس بگوید قرآن تحریف شده کافر و مرتد است؟
یکی از حضّار با خشم و عصبانیت:
همه این روایتها ضعیف هستند و ما از آن دلیل نمیگیریم و به آن اعتماد نداریم، مشکل چیست؟ ما در جلوی تو اعلام میکنیم که قرآن تحریف نشده است.
اینجانب:
ما مشکلی نداریم، ما به زبان هر دو گروه سخن میگوییم، و به دنبال حق هستیم که حق کجا و با چه کسانی است؟ و من دارم موضع علمای شیعه امامیه را در برابر قرآن که اساس دین و بزرگترین منبع آن است به شما ارائه میدهم، مسئله من و شما نیست که بگوییم قرآن تحریف شده یا تحریف نشده است، من و توکسی نیستیم که بر گروهی از مردم حکم کنیم که علما و پیشوایان زیادی دارد؟ قضیه همان طور است که علمای مذهب گفتهاند و آنچه اینها گفتهاند تعبیر واقعی اقوال وآرای مذهب است.
بگذریم از کلینی و کتابش الکافی که به طور مطلق معتبرترین کتاب شیعه میباشد، و به قمی و تفسیرش که نزد شما به تفسیر قمی مشهور است نگاه کنیم. قمی نیازی به معرّفیشدن ندارد؛ او از دیدگاه شما استاد اساتید در تفسیر و حدیث است، و تفسیر او که معروف به تفسیر قمی است. مشهورترین تفسیر شماست، قمی در مقدمه تفسیر خود در حالی که از تحریف و تغییریافتن قرآن سخن میگوید در مورد قرآنی که امروز در دست ماست میگوید: «دراین قرآن چیزهایی هست که خدا نازل نکرده است» سپس روایات زیادی در تفسیر خود آورده که تحریف وتغییر قرآن را ثابت میکند، او در تفسیر آیه: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: ١١٠].
به نقل از یکی از امامان معصومتان میگوید: «چگونه این امّت میتواند بهترین امّت باشد در حالی که امیرالمؤمنین علی و پسرش حسین÷را به قتل رساندند؟ و بلکه در حقیقت چنین است (کُنتُم خَير ائمةٍ) منظور امامان شیعه اثنا عشری است (اُخرجت للناس) ولی این آیه تحریف شده است, و جاههای زیادی قمی از تحریف سخن میگوید که از بس زیادند نمیتوان همه را برشمرد.
آیا شما قمی و تفسیرش را قبول ندارید همان طور که ادّعا کردید که کتاب فصلالخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب طبرسی را قبول ندارید؟
و آیا میتوانید قمی و تفسیر را قبول نداشته باشید؟ اگر شما الکافی و قمی و تفسیرش را قبول نداشته باشید برای شما کتاب معتبر دیگری باقی نمیماند زیرا اینها مسائل و اصول مذهب اثنا عشری را بیان کردهاند. بنابراین شما باید یا بر شیوه و روش آنها حرکت کنید و بر مذهب آنها باشید و به تحریف قرآن اعتراف کنید، و یا اینکه از مذهب اثنا عشری کاملاً اظهار بیزاری کنید؛ چونکه علمای آنها میگویند قرآن تحریف شده است.
یکی از حضّار:
ای فلانی! مناقشه به این صورت درست نیست؛ زیرا ما به تو میگوییم که اعتقاد ما این است که قرآن تحریف نشده است، و تو اصرار میورزی تا ما را ملزم به این نکنی که معتقد به تحریف قرآن هستیم، همه اینک یکی از کتابهایمان را میآورم که ثابت میکند که ما به معتقد به تحریف قرآن نیستیم. سپس رو به یکی از حضّار نمود که از همه کوچکتر بود و به او گفت: فلانی! برو از کتابخانه کتاب (الاعتقات) را بیاور، او بلند شد و کتابی آورد و به او داد، او رو به من کرد و گفت: این کتاب الاعتقادات قمی [۱۵]است که میگوید قرآن تحریف نشده است. سپس کتاب را باز کرد و گفت: این باب اعتقاد در مورد قرآن است، گوش کن قمی در مورد قرآن چه میگوید، او میگوید: اعتقاد ما این است که قرآنی که خداوند بر پیامبرش نازل کرده است همان قرآنی است که در دست مردم است و ما بیش از این چیزی نمیگوییم ... و هرکس به ما نسبت دهد که ما در مورد قرآن بیشتر از این میگوییم دروغ میگوید.»
اعتقاد همه ما درباره قرآن همین است، پس علت فتنه انگیزی و وارد شدن در مناقشاتی که برای همۀ اسلام خطر است چیست؟
اینجانب:
نه ... این مناقشات فقط برای امامیه خطرناک است، زیرا آنها میگویند قرآن تحریف شده است و به آن اضافه و از آن کم شده است.
یکی از حضّار:
بعد از آن که ما عقیدۀ خود را دربارۀ قرآن برایت خواندیم باز هم تو این حرف را میزنی، به حق که تو به دنبال حق نیستی.
اینجانب:
مسئله به این سادگی که شما فکر میکنید نیست؛ زیرا سخن گفتن از تحریف قرآن اصل کلّی و اساسی شیعه اثنا عشری است، و همه مفسّرین شیعه اقوالی از امامانی که از دیدگاه شما معصوم هستند نقل میکنند که به صراحت میگوید قرآن تحریف شده است، و علّامه شما الجزائری در کتاب (الانوار) میگوید روایت متواتری هست که به صراحت بر این دلالت مینماید که قرآن تحریف شده است. و همچنین بیان نموده که بیش از دو هزار روایت و احادیث صحیح هست که ثابت میکنند که قرآن تحریف شده است. و علامه شما مجلسی گفته این روایات متواتر هستند، سپس تصریح کرده که نمیتوان این روایتها را دور انداخت و به آن اعتنا نکرد، چون اگر این روایتها پذیرفته نشوند باید همه روایتهایی که در مورد امامت آمدهاند را دور انداخت. و بر هیچ کس پوشیده نیست که دورانداختن این روایتهایی که بر امامت دلالت میکنند یعنی دورانداختن و نپذیرفتن مذهب شیعه، و به خصوص مذهب اثناعشری؛ چون مذهب اثناعشری بیش از همه مذاهب شیعه از امامت سخن گفته است.
و این چیزی که برای شما بیان میکنم میتوانم آن را از کتابهایتان بیرون کنم، و من چیزی را ادّعا نمینم که پیش شما نباشد.
شما را سوگند به خدا آیا میتوان این روایات متواتر را که بیش از دو هزار تا هستند و افراد ثقه شما از امامانی که نزد شما معصوم هستند آن را روایت کردهاند، دور انداخت و نپذیرفت؟
آیا میتوان همه این روایتها را به خاطر گفتۀ یکی از علما که معصوم نیست رها کرد؟ بدون تردید آنچه ابن بابویه گفته است جز تقیه و فریبدادن اهل سنت بیش نیست، زیرا شما تقیه را نه دهم دین و اصل ایمان قرار میدهید.
بنابراین هرگز نمیتوان قول ائمه را به خاطر گفتۀ یکی از علما که در معرض اشتباه و فراموشی قرار دارد ترک کرد. این را تنها من نمیگویم و بلکه نوری طبرسی که آن را خاتمه حفاظ میدانید و او را در نجف اشرف دفن کردید همین را میگوید، طبرسی در ردّ قمی [۱۶]که گفته قرآن تحریف نشده است میگوید: نپذیرفتن قول قمی آسانتر است. از نپذیرفتن اقوال امامان معصوم، سپس تصریح کرده که این بابویه و دیگران که میگویند قرآن تحریف نشده است در این زمینه از دلایلی استدلال میکنند که ائمه معصومین به خاطر تقیه و پنهانکردن از عوام – منظورش ما اهل سنت هستیم – سخنانی در این مورد گفتهاند.
سوگند به خدا دوست دارم که شما را در این که مدّعی هستید که معتقد به تحریف قرآن نیستید تصدیق کنم؛ زیرا عقیده تحریف قرآن و عدم تحریف آن مسئله اسلام و کفر است؛ چون که اگر کسی در کلمهای از کلمات قرآن شک کند کافر میگردد و از دایره اسلام بیرون میرود.
اما عوامل زیادی هست که در ذهن علمای ما جای گرفته که هر چند شما بخواهید فریب دهید اما در حقیقت به تحریف قرآن باور دارید، این عوامل عبارتند از:
روایات زیادی نزد شما هست که به صراحت میگویند قرآن تحریف شده است.
شما نسبت به صحابه گمان بد دارید، در حالی که صحابه قرآن را جمعآوری کردند، و قرآن آنها را ستوده است، پس شما وقتی اصحاب را کافر میدانید چگونه میتوانید بگویید قرآن تحریف نشده است؟!
چون شما باید بگویید قرآن تحریف شده و صحابه کافرند و بنابراین آنها قرآن را تحریف کردند و آن را چنان نمودند که گویا قرآن آنها را میستاید، و یا اینکه بگویید قرآن تحریف نشده است و صحابه همان گونه که قرآن آنها را ستوده قابل ستایش میباشند. اما نمیتوانید بگویید که صحابه کافرند و قرآن تحریف نشده است - در صورتی که روایات روشن و واضحی دارید که میگویند قرآن تحریف شده است - .
فریاد و غوغا جلسه را فرا میگیرد، و بیشترشان با این سخن مخالفت میکنند.
سپس یکی داوطلبانه شروع به حرفزدن میکند:
تنها ما نگفتهایم که قرآن تحریف شده است، شما نیز هم گفتهاید که قرآن تحریف شده است و این در کتابهایتان ذکر شده است.
اینجانب:
سبحان الله! شما در ابتدای بحث و گفتگو گفتید که ما به تحریف معتقد نیستیم، وقتی روایات موجود در کتابهایتان که سخن از تحریف قرآن میگوید را برای شما بیان کردم اکنون به دروغ میگویید که در میان ما هم کسانی هستند که میگویند قرآن تحریف شده است!! درهیچ یک از کتابهای اهل سنت کوچکترین اشارهای به تحریف قرآن نشده است؛ زیرا اهل سنت حامیان و حافظان قرآن هستند و آنها با قرآن همآهنگ میباشند، قرآن اصحاب پیامبرصرا میستاید و اهل سنت نیز اصحاب را میستایند، قرآن به محبت اهل بیت فرمان میدهد و آنها نیز اهل بیت پیامبر را دوست میدارند، و قرآن امّهاتالمؤمنین را میستاید و آنها نیز میگویند خدا از همۀ امّهات المؤمنین راضی باشد، پس اهل سنت با قرآن و اهل قرآن میباشند.
همان سخنگوی اول:
شما روایتهایی دارد که که میگویند عمر معوذتین (سورههای فلق و ناس) را با ناخن از قرآن پاک میکرد و میگفت: این دو سوره از قرآن نیستند، و این روایت در کتابهای معتبر شما آمده است.
حضّار او را تشویق میکنند و گویا نفس راحتی میکشند. و یکی از افراد مغرور و متظاهر آنها میگوید:
ای شیخ! ما شما را نصیحت کردیم که وارد این مسئله نشویم؛ چون هم ما و هم شما ضرر میکنید، و هم برای ما و هم برای شما سبب فتنه میگردد، و برای همه اسلام خطر دارد، اما تو اصرار میکنی که به همین مسئله باید پرداخت.
سپس با تصنّع و تظاهر میگوید:
به نظر من این بحث را تمام کنیم و به امور مهمتری بپردازیم تا همه ما استفاده کنیم.
اینجانب:
نه سوگند به خدا، من این مسئله را رها نمیکنم مگر آن که آن را واضح و روشن نمایم، شما وقتی از اینکه بتوانید ننگ عقیده تحریف قرآن را از خود دور کنید ناامید شدید، آنرا به ما نسبت میدهید تا ما و شما در این ننگ و عار برابر باشیم، ولی هرگز چنین نیست. همه اهل سنت اجماع دارند که قرآن کلام خداست و اضافه و کم نشده است و هرکس بگوید قرآن تحریف شده یا کم واضافه گردیده کافر و مرتد است. علمای معروف و ماهر ما صدها کتاب دربارۀ عقاید نوشتهاند که همه همین را گفتهاند. ما چرا باید بگوییم قرآن تحریف شده است؟!
انگیزۀ ما برای چنین سخنی چیست؟!
کسی که قرآن را جمعآوری نموده خلیفه اول ما ابوبکر بوده است که به مشورت خلیفه ما عمر این کار را کرده است، و بعد عثمان از آن نسخههایی دیگر نوشت و همه این خلفا نزد ما ائمه بزرگوار و هدایت یافتهاند، پس چرا ما بگوییم که قرآن تحریف شدهاست؟! اما انگیزه شما آشکار است و نمیتوانید آن را پنهان کنید، و آن این است که شما ابوبکر و عمر و عثمان را کافر میدانید، و دین شما این است که آنها را ناسزا بگویید و بر آنان لعنت بفرستید، در حالی که قرآن را آنها جمعآوری کردهاند، پس چگونه کافران مرتد قرآن را جمعآوری کردهاند؟! انگیزه شما برای ادّعای تحریف قرآن عقاید شما میباشد همان عقایدی که بار رهنمود قرآن و سنت و رهنمود اهل قرآن و سنت مخالف است، اما برای ما، قرآن مال ما و با ماست و کتاب ماست و ما اهل قرآن هستیم از این رو امکان ندارد که بگوییم قرآن تحریف شده است.
برمیگردم به سخن برادرم که گفت: روایتی از عمرسهست که معوذتین (سورههای فلق و ناس) را از قرآن پاک میکرد، ابتدا باید اطلاعات غلط برادر را تصحیح کنم، اوّلاً روایت از عمرسنیست، و عمر بالاتر از این چیزهاست، و بلکه از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که او چنین نمود، باید گفت: که عبدالله بن مسعود به تنهایی بر این باور بود و هیچ یک از صحابه او را تأیید نکردند. علت این بود که پیامبرصکه برای حفاظت از چشم زخم و حسد و حشرات موذی و دیگر شیطانهای انسانی و جنی دعاهایی میخواند، وقتی معوذتین (سورههای فلق و ناس) نازل شدند پیامبر دیگر دعاها را ترک کرد وبا همین سورهها دم میکرد و دعا میخواند، عبدالله بن مسعود وقتی دید پیامبرصاز اینها به عنوان دعا استفاده میکند گمان برد که اینها از دعاها هستند و از قرآن نیستند.
و اتفاق نیافتاده بود که با پیامبرصدر حالی نماز بخواند که ایشانصدر نماز این سورهها را بخواند، و پیامبرصهمیشه دردعاهای صبح و شام این سورهها را میخواند. اما در روایات صحیح اهل سنت آمده است که پیامبر به صراحت فرمود که این دو سوره از قرآن هستند، چنان که میفرماید: (آیاتی بر من نازل شدهاند که هرگز مانندآن را ندیدهام، آن آیات (سورههای) قل اعوذ برب الفلق، و قل اعوذ بر الناس [۱۷]هستند.
و گذشته از همه اینها صحابه هم اجماع کردند که این سورهها از قرآن هستند و آنها را در قرآن نوشتند، حتی عبدالله بن مسعودسوقتی دید که صحابه این دو سوره را در قرآن نوشتند و به سایر شهرها فرستادند قول خود را پس گرفت و نظر جمهور را پذیرفت. اهل سنت و بلکه همه امت – به جز شیعه اثنا عشری – اجماع کردهاند که قرآن تحریف نشده است و اضافه و کم نگردید، بنابراین سورههای فلق و ناس به اجماع اهل سنت از قرآن هستند، نهایت امر این است که عبدالله بن مسعودسدر ابتدا گمان میبرد که این دو سوره دعا هستند چون او همیشه بیرون از نماز از پیامبرصمیشنید ه این دوسوره را میخواند، اما وقتی اصحاب این دو سوره را نوشتند و بر آن اجماع کردند و حدیث صحیح از پیامبرصروایت شد که این دو سوره از قرآن هستند، عبدالله بن مسعود از نظر خود برگشت، و بسیاری از صحابه بودهاند که کاری میکردند اما وقتی میشنیدند که پیامبرصدستور برخلاف آنچه او میکند داده است بلافاصله آن را میپذیرفتند و از فرمان پیامبرصاطاعت مینمودند.
حضّار با همدیگر حرف میزنند و سپس یکی به من میگوید: ای دکتر! مناقشه با تو فایدهای ندارد، چون تو به دنبال حق نیستی، و بلکه آمدهای تا مذهب خود را ثابت کنی، بنابراین نظر ما این است که ما این مناقشه و مناظره را به پایان برسانیم و بابت این دیدار از شما تشکر کنیم، و از خداوند میخواهیم ما و شما را به حق و به سوی محبّت اهل بیت پیامبر و دانستن قدر و منزلت آنها هدایت کند.
اینجانب:
در حقیقت این صفت شماست؛ مناقشه با شما فایدهای ندارد چون شما به دنبال حق نیستید، و میخواهید مردم را به سوی عقاید خود بدون تحقیق و پژوهش جذب کنید.
من خدا را میستایم, که اهل بیت پیامبرصرا دوست دارم و همه آنها را از امّهات المؤمنین گرفته تا آل عباس و آل عقیل و آل جعفر و آل علیشهمه را دوست دارم. و از خداوند میخواهم که من و شما را به سوی محبت صحابه کرام رضوان الله علیهم و در رأس آنها خلفای راشدین و ده نفری که به بهشت مژده داده شدهاند و اهل بدر و اهل بیعت رضوان و مهاجران قبل از فتح مکه و مهاجران بعد از فتح مکه و آنان که به نیکی از آنها پیروی کردند هدایت نماید.
فکر میکردم شما به دنبال حق هستید و با آغوشی باز از آن استقبال مینمایید، مواردی از حق نزد من بود که میخواستم آن را به گوش شما برسانم تا از آن استفاده کنید، اما شما اباء ورزیدید و نپذیرفتید، و هرکس برای آنچه که برای آن آفریده شده توفیق مییابد. دوستم که همراه من آمده بود:
نه سوگند به خدا، نرو تا وقتی همه آنچه را که داری بگویی، اینها چقدر با من مناقشه کردهاند و چقدر هم به سخنانشان گوش فرا دادهام! و باید آنها همانند من گوش کنند و اگر دانش و آگاهی دارند با تو بحث و مناقشه نمایند، و اگر نه باید به جهالت خود را اعتراف کنند و دین را برای اهل دین که آن را میشناسند رها کنند.
به دوستم گفتم:
آنها نمیخواهند مناقشه کنند.
یکی از حضّار:
نه ما میخواهیم مناظره کنیم، اما تو بر بحث قرآن اصرار میکنی و ما میگوییم: ما به اینکه قرآن تحریف نشده است ایمان داریم، اما تو میخواهی عقیده قرآن را به ما تحمیل کنی.
اینجانب:
نه من این را به شما تحمیل نمیکنم، و بلکه اقوال علمای شما را به شما عرضه میکنم، و شکی نیست که اقوال علمایتان برای شما حجت است، به خصوص وقتی که شما این علما را میستایید و به آنها اعتماد دارید، من همین را میخواستم، ولی چیزی را که نمیپذیرید نمیتوانم به شما تحمیل کنم، و خداوند به درونها آگاه است و او از شما حساب خواهد گرفت.
یکی از حضّار:
وقتی به این اتفاق رسیدیم پس برای به پایانرساندن مناظره مانعی نیست.
کسی دیگر که میخواست فضای مشتنج را آرام کند گفت:
ای برادر! مسائل قرآن زیادند، و علما درمورد آن اقوال زیادی دارند، و در مورد این امور حساس باید با سید بحث کنی، و حتماً او پاسخهایی دارد که ما نمیدانیم.
دوستم که مرا آوردهاند:
وقتی به این اتفاق رسیدهایم باید مناظره را کامل کنیم. و اینطور بعد از آن که برای رفتن از جا بلند شده بودیم برگشتیم و نشستیم تا مناقشه را از سر نو تکمیل کنیم.
اینجانب:
الحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه.. وبعد:
یکی از حضار:
اگر و (صحبه) را نمیگفتی بهتر بود.
سپس گفت:
ای ابا عبدالله – کنیه من است – این را از کجا آوردهای.
اینجانب:
ان شاء الله در همین موضوع صحبت خواهیم کرد، ولی قبلا از آن که سخن در این باره را شروع کنیم دوست دارم آنچه درموضوع قرآن به پایان رسید را خلاصه کنم.
یکی از حضّار:
ای ابا عبدالله تو میخواهی موضوع قرآن را مطرح کنی؟!
اینجانب:
همان طور که اتفاق کردیم من به این موضوع برنمیگردم، اما یک چیز در دلم هست که باید آن را بگویم، و بحث را طولانی نخواهم کرد.
آنچه ما به آن رسیدیم و نمیتوانیم آن را رد کنیم این است که بسیاری از علمای شیعه در گذشته و حال میگویند قرآن تحریف شده و به آن اضافه و از آن کم گردیده است [۱۸]، و صدها بلکه هزارها روایت هست که این قول را تأیید میکند، و ما نمیتوانیم این را نپذیریم، ولی بعضی از علمای شیعه هستند که این روایات را پذیرفتهاند و تأکید کردهاند که قرآن از تحریف و دگرگونشدن مصون و محفوظ است. اما ما نمیدانیم که آیا آنها از روی تقیه چنین گفتهاند یا همین عقیده را دارند؟ خداوند حسابرس آنهاست، و گمان میبرم شما از همین علما پیروی میکنید، و خداوند نیتها را بهتر میداند و او از ما و از شما حساب خواهد گرفتف اما نظر شخصی من این است که این دیدگاه شما با اصول امامیه اثنا عشری همگام و همآهنگ نیست؛ چون شیعه اثنا عشری اصحاب را که قرآن را جمعآوری کردهاند کافر میدانند، و معقول نیست که کافران و مرتدان خیانت نکنند و به آنها درمورد یک چیز عادی نمیتوان اعتماد کرد چه برسد به قرآن.
پس همه ما بر این اتفاق نمودیم که قرآن مصون و محفوظ است، و قرآن به همان صورت است که نازل شده است, و در میان ما موجود و در دست ماست و یک حرف به آن اضافه و از آن کم نشده است و ما هیچ چیزی از آن را تغییر نمیدهیم. و همه ما اتفاق داریم که هر کسی چیزی از قرآن را تغییر دهد کافر و مرتد است، آیا در این مورد کسی اختلافی دارد.
همۀ حضار:
به اجماع بر این اتفاق داریم.
اینجانب:
خداوند متعال در کتاب خود میفرماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ١١٠].
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم آفریده شدهاید.»
قمی به نقل از یکی از امامانی که از نظر شما معصوم هستند میگوید: «چگونه این امت میتواند بهترین امّت باد در صورتی که امام خود امیرالمؤمنین علی و فرزندش حسین را به قتل رساند»، او را پرسیدند پس آیه چگونه نازل شده است؟ یا چگونه خوانده میشود؟ قمی گفت: آیه اینطور نازل شده است: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ﴾«ائمة اخرجت للناس» شما دوازده امام بهترین امامانی هستید که برای مردم بیرون آورده شدهاید، شما همه این را قبول ندارید و قطعاً آن را تکذیب میکنید چون به صراحت میگوید قرآن تحریف شده است، نظر شما در این باره چیست؟
یکی از حضّار:
سوگند به خدا که تو طفره میروی و میگریزی، ما گفتیم که در این باره با سیّد مناقشه کن، سوگند به خدا که مناقشه و مناظره با تو فایدهای ندارد.
اینجانب:
نه، نمیخواهم به موضوع قران برگردم، ما همه بر این اتفاق کردیم که قرآن از تحریف مصون ومحفوظ است، بنابراین باید این روایت دروغین را رد کنیم، و فکر میکنم همه بر این اتفاق داریم.
حضّار ساکت هستند.
اینجانب:
همه ما اتفاق داریم که آیه به همان صورت است که نازل شده است:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ١١٠].
«شما بهترین امّتی هستید که به سود و هدایت مردم آفریده شدهاید.»
حضار ساکت هستند.
اینجانب:
آیا مگر با هم بر این اتفاق نکردیم که قرآن از تحریف و تغییر مصون و محفوظ است.
یکی از حضّار:
بله ما این را گفتیم و آیه به همان صورتی است که در قرآن آمده است.
اینجانب:
الحمدلله، آیا این آیه بزرگترین دلیل برای فضیلت اصحاب و ستایش خدا بر آنها نیست، که خداوند آنها را بهترین یاران پیامبران و بهترین امت قرار داده است؟
آیا امتی که دارای چنین فضیلتی میباشد و تا این حد نیکوست که بهترین امت قرار گرفته است معقول است که گفته شود همه این است به جز سه نفر یا پنج نفر و بر بهترین فرضی به جز ده نفر مرتد میشوند؟!
آیا امتی که در حجه الوداع تعدادشان صد هزار نفر بود، و دو هزار نفر یا بیشتر آن از بزرگان اصحاب و انصار و مهاجرین و علما و مجاهدین بودند آیا معقول است که همه اینها مرتد شده باشد و جز تعداد اندکی که به اندازه انگشتان یک دست میشوند برخی استوار نمانده باشند و باز بهترین امت باشند؟
چگونه این درست است؟! و اگر درست باشد این امت بدترین امتها میبود؛ زیرا فقط تعداد اندکی از افراد آن بر حق استوار ماندهاند؛ بلکه گویا کسی بر حق ثابتقدم نمانده زیرا تعداد اندک حکم هیچی را دارد.
بنابراین ای برادرانم! شما باید یا مثل قمی بگویید که این آیه تحریف شده است، و در این صورت شما دینی دیگر خواهید داشت و ما دینی دیگر، و اگر قول قمی را تأیید کنید اهل قرآن و اسلام نخواهید بود. اما از آن جا که شما میگویید که معتقد به تحریف قرآن نیستید و آن را از تحریف و تغییر مصون و محفوظ میدانید؛ باید آیه را همان طور که در قرآن نوشته است بپذیرید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ﴾[آل عمران: ١١٠] «شما بهترین امّت هستید.»
مخاطب این آیه اصحاب کرام هستند و پیامبرصآن را بر آنها میخواند – بدون تردید و طبق نص قرآن کریم – اصحاب بهترین امتی هستند که به سود و هدایت مردم آفریده شدهاند، و کسانی که بعد از آنها میآیند به فضل و برتربودن آنها گواهی میدهد چنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ١٠] «کسانی که پس از مهاجرین و انصار به دنیا میآیند میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمانآوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز وکینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی.»
پس آنها – یعنی اصحاب – در خیر و عقل و ایمان از دیگران پیشی گرفتهاند، و آنها بهترینها هستند؛ بلکه به طور کلّی آنها از میان همه یاران پیامبران بهترین یاران هستند ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ﴾«شما بهترین امتی هستید که برای مردم آفریده شدهاید»؛ پس وقتی امت مسلمان از همه امّتها بهتر است و اصحاب از همۀ امّت بهترند، پس بعد از پیامبران اصحاب بدون تردید از همه مردم برتر و بهترند، و آنها پیشوایان صدیقان و شهیدان و صالحان هستند.
ای مردم! شما یا باید قول قمی را بپذیرید و بگوییدکه آیه تحریف شده است و کافر شوید و یا اینکه همراه با من آیه را قبول کنید و در آن بیندیشید و بپذیرید که در مورد اصحاب است و تا نجات بیایید.
یکی از حضّار:
شاید به هنگام نازشدن این آیه بهترین مردم بودند، اما وقتی پیامبرصوفات کرد مرتد شدند و وصیّت پیامبر را تغییر دادند، و حق امام خود را غصب کرده و بر او ستم کردند و خواستند او را به قتل برسانند، و اهل بیت او را اذیت کردند. شما احادیث صحیحی دارید که بخاری روایت کرده است، و شما میگویید: (همه احادیث بخاری صحیح هستند)، بخاری احادیثی از پیامبرصروایت میکند که این احادیث ثابت مینمایند که اصحاب بعد از وفات پیامبر مرتد شدهاند و آنها وقتی میخواهند به سوی حوض پیامبرصبیایند بازداشته میشوند، آنگاه پیامبرصرا میزند و میگوید: (پروردگارا! اصحاب من هستند، به او گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کارهایی پدید آوردهاند، آنها مرتد شدند و عقب بازگشتند، آنگاه پیامبرصمیفرماید: نابود و هلاک باد کسی که بعد از من تغییر داد، سپس ایشانصمیفرماید: فقط تعداد اندکی از آنها نجات مییابد؟ این احادیث بر این دلالت مینمایند که اصحاب بعد از وفات پیامبرصدین را تغییر دادهاند و کافر و مرتد شدهاند، و فقط تعدادخیلی اندکی از آنها بر حق ماندند و آنها کسانیند که از امام علی پیروی کردند و او را یاری نموده و اهل بیت را دوست داشتد. یکی دیگر از احضار - گویا خواهد او را تأیید کند -: بله، بله، بارك الله فیك، همه بعد از وفات پیامبرصمرتد شدند، و با صدایی غمانگیز که انگار داشت ترانه میخواند میگفت:
به امام علیسستم کردند وحق او را غصب نمودند و میخواستند او را بکُشند و خواستند خانهاش را که دختر پیامبر در آن بود بسوزانند، و یکی گفت: شما خانه را میسوزید درحالی که دختر پیامبرصخدا در آن است؟ آنگاه عمر گفت: گرچه دختر پیامبر آنجا باشدآن را آتش میزنیم، و وقتی فاطمه سلام الله علیها ازخانه بیرون آمد با شلاق بر شکم او زدند و او فرزندش محسن را سقط کرد، و بر اثر همین کتک خودش نیز جان سپرد، و حسین پسر دختر پیامبر خداصرا کشتند و سر او را بریدند... او این چیزها را تکرار میکرد و تکان میخورد و گریه میکرد.
اینجانب:
ای قوم! آیا هنوز از تکرار این دروغهاو تهمتهایی که به اصحاب بزرگوار پیامبرصمیزنید خسته نمیشوید همان اصحابی که بهترین یاران پیامبران و بهترین مردم بعد از پیامبران هستند!! ای قوم! تا کی میخواهیم با افسانههای پوچ و خرافات گمراکنندهای که با قرآن ما که بدان اعتماد داریم و به رهنمودآن تمسّک میجوییم مخالف است زندگی کنیم؟!
ای قوم! من به شما گفتم که در مورد این خرافات که قبل از آن که به دیگر صحابه توهین شود به امام علی توهین میشود، عقلهایتان را داور قرار دهید.
ای قوم! در میان اصحاب و علی و اهل بیت چیزی جز محبت و همدلی نبوده است.
امام علی چون خلفای راشدین را دوست داشت فرزندش را ابوبکر و عمر و عثمان نامید.
میبینیم که امام علی دختر وجگر گوشهاش ام کلثوم دختر زهرا را به ازدواج امیرالمؤمنین عمر در میآورد.
امام علی در دوران خلافت عمر قاضی مدینه است و از هیچ کوششی در راه دلسوزی و همکاری با عمر دریغ نمیورزد.
امام علی انصار و مهاجرین را میستاید، و یارانش را به خاطر آن که در اخلاص و عبادت و یاریکردن دین به صحابه نمیرسند سرزنش میکند. [۱۹]
امام علی اجماع مهاجرین و انصار را معتبر میداند، و میگوید آنها با هرکس بیعت کنند خداوند حتماً راضی است [۲۰]؛ زیرا خداوند از کسانی راضی است که اصحاب مهاجرین و انصار از او راضی هستند.
ای قوم! میان اصحاب و امام علی و اهل بیت چیزی جز دوستی و محبت نبوده است، و همه آنچه که خلاف این را میگوید پشیزی ارزش ندارد و در حقیقت توهین به اسلام و مسلمین است و بیشتر چنین سخنانی گمراهی و فساد و کفر هستند و تجاوزی است به حرمت مؤمنان صادق رستگار که صحابه کرام بودند، آنهایی که خداوند از آنها اعلام رضایت نموده و آنان را صادق رستگار نامیده است.
ای قوم! در مورد اصحاب پیامبرصو دوستانش که او را تصدیق و یاری نمودند و در راه خدا مال و جان خویش را قربانی و فدا کردند از خدا بترسید.
ای قوم! اگر بعد از فضل الهی صحابه نمیبودند ما امروز مسلمان نبودیم، کسی که اول حرف میزد: اینها را بگذار، من از تومیپرسم: شما به بخاری اعتماد داری یا نه ؟
اینجانب:
صحیح بخاری صحیحترین کتاب بعد از کتاب خداست، و کلام پیامبر خداصرا در بردارد، و همه امت آن را پذیرفتهاند و احادیث آن مورد قبول است.
همان فرد:
من به تو میگویم که بخاری احادیثی روایت کرده است که اصحاب را کافر و مرتد قرار میدهد، و تو میگویی: همه احادیث بخاری صحیح هستند، و این بخاری اصحاب را کافر و مرتد قرار میدهد.
سپس بلند میشود تا کتابی از کتابخانه بیاورد و گمان میکنم که میخواهد بخاری را بیاورد.
اینجانب:
ای جماعت! در موردبخاری از خدا بترسید، بخاری خادم سنت پیامبرصاست، و هرگز او اصحاب پیامبرصرا کافر قرار نمیدهد، و کتاب او آکنده از بیان فضیلت هر یک از صحابه میباشد.
همان فرد:
بخاری را باز میکند فکر میکنم قبل از مناظره همان جا را مشخص کرده است، سپس میگوید: گوش کن بخاری چه میگوید، این صحیح بخاریاست بفرما خوب توجه کن.
اینجانب: جوان و من گوش میکنم.
همان فرد: روایت اول را گوش کن: پیامبر خداصفرمود: «اقوامی نزد من میآیند که مرا میشناسند و من آنها را میشناسم سپس میان من و آنها جدایی افکنده میشود، میگویم: آنها از من هستند، گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کار کردهاند، آنگاه من میگویم: آنها از من هستند، گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کار کردهاند، آنگاه من میگویم: هلاک و نابود باد کسی بعد از من دین را تغییر داد».
و روایت دوم را گوش کن.
اینجانب با قطع سخن او میگویم:
عجله نکن ... یک حدیث را توضیح میدهیم و بعداً ان شاء الله همه را توضیح خواهم داد.
به این حدیث نگاه کن آیا پیامبرصفرمود: «من میگویم آنها اصحاب من هستند»؟ یا اینکه گفت: «من میگویم آنها را از من هستند»؟ او به حدیث نگاه میکند سپس میگوید: فرمود: «میگویم آنها از من هستند».
اینجانب:
اگر طبق فهم و درک وارونه و نادرست شما حدیث بررسی شود دلیلی علیه خود شما خواهد بود، زیرا حدیث میگوید: (من میگویم: آنها از من هستند)، و شما میدانید که پیامبرصبه علی گفت: (تو از من هستی)، و (فاطمه از من است)، و در مورد حسن و حسین فرمود: (آنها از من هستند یا فرزندانم هستند.) یا جملهای این قبیل فرمود. من میگویم اگر شما اصرار دارید که باید حدیث برعکس و اشتباه فهمیده شود گفته پیامبرصکه فرمود: (آنگاه من میگویم: آنان از من هستند.) از صحابه به اهل بیت نزدیکتر است. این در صورتی است که ما به شیوۀ شما حدیث را بفهمیم و همگام با شما حرکت کنیم، وگرنه من و همه اهل سنت اهل بیتشرا دوست داریم و میگوییم خداوند از همه آنان راضی باد، و مانند شما نیستیم که در مورد بعضی به شدت غلو میکنید و به بعضی از اهل بیت توهین میکنید [۲۱]. حدیث اینطور نیست و نیز آنگونه که شما میگویید نیست، و هرگز حدیث توهینی به اصحاب و اهل بیت شمرده نمیشود. بله باور ما وبخاری این است که ائمه صحابه در بهشت هستند به خصوص ده نفری که مژده بهشت داده شدهاند و امام علیسهم جزو همان ده نفر است، و از روایات چنین برمیآید که اهل بیت پیامبرصبه خصوص همسران او و دخترانش در بهشت خواهند و فاطمه زهرا بانوی زنان بهشت و حسن و حسین سرور جوانان بهشتی هستند.
پس حدیث به هیچ وجه به معنی کاستن از جایگاه اصحاب و اهل بیت نیست، و بلکه به عنوان هشدار و تذکر است تا اصحاب فریب این را نخورند که چون ما از صحابه پیامبرصهستیم و در ایمان و اسلام پیشگام بودهایم، هر کاری بکنیم مشکلی نیست و اینگونه آخرت را فراموش کرده و به دنیا گرایش یابند و اموال و فرزندان آنها را از جهاد در راه خدا بازدارند، و حدیث همچنین به اهل بیت هشدار و تذکر میدهد تا فریب این را نخورند که چون ما خویشاوندان پیامبرصهستیم نیازی نیست که در عبادت و طاعت بکوشیم. و اینگونه پیامبرصمیخواهد تا همه بر بیم و امید باشند و بیم و امید دو بال ایمان و دو پایه عبودیت برای خداوند هستند.
و اگر بخواهید افرادی را مصداق حدیث قرار دهید نمیتوانید مژده دادهشدگان به بهشت و یا اهل بدر و اهل بیعت رضوان و مهاجران که خداوند به صداقت و اخلاص آنها گواهی داده و انصار که خداوند به رستگاری آنان شهادت داده و مهاجرانی که قبل از فتح مکه هجرت کرده و جهاد کردهاند و آنانی که بعد از فتح مکه هجرت نموده و جهاد کردهاند را مصداق این حدیث قرار دهید و حدیث را بر آن حمل کنید. آری نمیتوان حدیث را بر این بزرگواران حمل کرد زیرا نصوصی دیگر هست که با چنین مفهومی تضاد دارد و باید این حدیث را در چهارچوب آن نصوص فهمید؛ تا دچار غلو و انحراف و گمراهی نشویم.
همان فرد: این حدیث را بگذار، و حدیث دوّم را گوش کن که در آن به صراحت از اصحاب نام برده شده است.
اینجانب: بفرما حدیث را بخوان.
همان فرد: پیامبر خداصمیفرماید: (روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد میشوند آنگاه از حوض باز داشته میشوند، من میگویم: پروردگارا! اصحاب من هستند، میگوید: تو نمیدانی چه چیزهایی بعد از تو پدید آوردند، آنها مرتد شده و به عقب بازگشتند.) سپس توضیح داد: فکر میکنم در این حدیث به وضوح بیان شده که صحابه مرتد و کافر شدهاند، و حدیث چنان که میبینی نیازی به توضیح و شرح ندارد وحجتی علیه شماست.
حضّار دوست خود را کمک میکنند:
یکی میگوید: حدیث به صراحت میگوید که صحابه مرتد شدهاند. و دیگری میگوید: حدیث در بخاری آمده است. و سوّمی به من میگوید: تو طفره و گریز را بلدی. و چهار میگوید: خوب الان دربارۀ این حدیث واضح و روشن چه میگویی؟
و پنجم لبخند میزند ... و اینطور.
و اینجانب – به فضل و یاری خدا – آرام و خونسرد بودم، و به آنها چنان نگاه میکردم که یک شیر به میمونهایی نگاه میکند که این سودآن سو میروند، و آنها را میگذارد که سرگرم بازی و بیهوده کاری شوند ناگهان بر آنها میغرّد و آنگاه میمونها همه پا به فرار میگذارند و ناکام میشوند.
اینجانب:
شما از گفته پیامبرصکه فرمود: (آنها به عقب بازگشتند) چه میفهمی؟
همان فرد:
من این را میفهمم که آنها کافر و مرتد شدهاند.
اینجانب:
چه کسانی از اصحاب بعد از مرگ پیامبرصمرتد شدند؟
گفت: همه اصحاب پیامبر به جز امام علی و پیروانش مرتد شدند.
گفتم: پیروان علی چند نفر بودند؟
گفت: آنها زیاد بودند.
گفتم: تقریباً تعدادشان چند نفر بود؟
گفت: دقیق نمیدانم اما آنها زیاد بودند.
گفتم: دروغ میگویی، روایات شما دلالت میکند که پیروان او سه نفر بودند: مقداد، و ابوذر و سلمان، و عمار ابتدا گریخت سپس برگشت، پس اینها چهار تا هستند و پنجمین آنها امام علی میباشد، من کتابهای شما را بررسی کردهام در بهترین صورت آنها ده نفر و اندی هستند.
همان فرد: نمیدانم این چه ربطی به حدیث دارد؟
اینجانب: اکنون خواهی دانست، ولی به من بگو ائمه و رهبران مرتدین چه کسانی بودند؟
همان فرد: رهبران و پیشوایان مرتدین ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و معاویه بودند.
اینجانب: شما از حدیث بخاری همین را فهمیدهاید.
همان فرد: بله.
اینجانب: این چیزی که شما از حدیث بخاری فهمیدهاید خود بخاری نفهمیده است، باری در صحیح خود در کتاب (فضائل الصحابه) احادیث صحیح زیادی روایت نموده که فضایل مهاجرین و انصار را بیان میکند و مناقب و فضایل ابوبکر و عمر و عثمان و علی و زبیر و ابیعبیده و سعد و خالد بن ولید را بیان میدارد. بخاری گفته پیامبرصرا روایت میکند که فرمود: (بهترین مردم، مردمان قرن من هستند، سپس کسانی که بعد از آنها میآیند)، و این روایت تصریح قرآن را تصدیق مینماید که میفرماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ١١٠].
«شما بهترین امّتی هستید که برای مردم پدید آورده شدهاید.»
و تصریح قرآن را تصدیق مینماید که میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾[البقرة: ١٤٣].
«شما را امتی میانهرو قرار دادیم.»
و آیات زیادی را تصدیق میکند که صحابه کرام را میستاید و آنها را راستان و رستگارا میداند.
بخاری خودش از پیامبرصروایت میکند که دربارۀ ابوبکر – که شما او را از رهبران کفر و الحاد قرار میدهید، در حالی که نزد خدا و پیامبرش و مؤمنان پیشوا و رهبر صداقت و اخلاص و ایمان وتقواست – فرمود: «اگر کسی را به عنوان دوست برمیگرفتم ابوبکر را دوست خود برمیگزیدم، ولی او برادر و یار من است.»
و بخاری ثابت میکند که ابوبکر از همه اصحاب برتر و افضل است، زیرا پیامبرصدر بیماری اخیرش که به وفات ایشانصانجامید ابوبکر را پیشنماز مرد کرد، و بخاری گفته پیامبرصرا روایت میکند که فرمود: «به ابوبکر بگوییدکه پیشنماز مردم شود و با آنها نماز بخواند.» و بخاری گفتۀ پیامبرصرا به عایشه روایت میکند که در بیماری اخیرش به عایشه گفت: «پدرت ابوبکر و برادرت را نزد من فرابخوان تا نوشتهای بنویسم، زیرا من میترسم که شاید آرزوکنندهای آرزویی کند و بگوید من سزاوارترم، (خدا و مؤمنان کسی جز ابوبکر را نمیپذیرند.»
بخاری فضیلت عمرسرا ثابت میکند همان عمری که شما او را از پیشوایان کفر قرار میدهید و میگویید: ابوبکر و عمر جبت و طاغوت هستند، و هرگز آنان چنین نیستند!
بخاری گفته پیامبرصرا روایت میکند که فرمود: «در میان بنیاسرائیل که پیش از شما بودهاند مردانی بودند که پیامبر نبودند اما با آنها سخن گفته میشود، اگر در امّت من کسی از آنان باشد عمر است.»
و بخاری در فضیلت عمرسگفته پیامبرصرا روایت میکند که فرمود: «در خواب میدیدم که شیر مینوشیدم و از بس که سیر شدم از ناخنهای من سیری میچکید، سپس به عمر دادم و او نوشید. گفتند: ای پیامبر خداصاین خواب را چگونه تعبیر نمودی؟ فرمود: آن را به علم و دانش تعبیر مینمایم.»
و بخاری فضایل اصحاب مهاجر و انصارشرا بیان میکند و کتاب آکنده از روایاتی است که مناقب و فضایل مهاجرین و انصار را بیان میکند و او میگوید خداوند از همه اصحاب راضی باد.
بنابراین آیا شما از حدیث بخاری چیزی را میفهمید که او خودش نفهمیده است؟!
همان فرد:
احادیث بخاری برای ما حجّت نیستند و ما به آن اعتماد نداریم، و بلکه شما به آن اعتماد دارید و ما از آن به عنوان دلیل علیه شما استفاده میکنیم.
اینجانب:
سبحانالله! ای قوم! شما مانند یهودیان هستید که به بخشی از کتاب ایمان میآورند و به بخشی دیگر از آن کفر میورزند.
ای قوم! شما باید یا همه احادیث بخاری را تکذیب کنید، و یا اینکه همه را قبول کنید و اگر نه شما همان گونه هستید که خداوند میفرماید:
﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ﴾[البقرة: ٨٥].
«آیا به بخشی از کتاب ایمان میآورید و به بخشی دیگر کفر میورزید؟ برای کسی که از شما چنین کند، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست، و در روز رستاخیر (چنین کسانی) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند.»
همان فرد:
ما احادیث و روایات مخصوص به خودمان را داریم آنچه که علمای ما از اهل بیت روایت کردهاند و در کتابهای معتبر ما مدوّن است.
اینجانب:
کجا هستند کتابهای معتبر شما؟ این کتابها بیش از هر دو هزار روایت دروغین علیه قرآن روایت کردهاند، پس آیا علیه اصحاب بزرگوار پیامبر روایت نخواهند کرد؟ و آیا بعید است که علیه همسران پاک پیامبرصبه همان اندازۀ روایتی ارائه دهند؟ و آیا این کتابها به دروغ و از روی غلو در حق امیرالمؤمنین علیسو اهل بیت روایاتی ارائه نمیدهند؟
ای قوم! کسی که بر قرآن دروغ میبندد، بر هر چیزی دروغ میبندد، و در هر چیزی دروغ میگوید، وقتی شما از دروغگفتن بر قرآن شرم نمیکنید از نسبتدادن دروغ به چیزهایی دیگر غیر از قرآن شرم نخواهید کرد، و در حدیث آمده است: (هرگاه شرم وحیا نکردی هر چه میخواهی بکن).
یکی از حضّار (با عصبانیت):
برادر! تو میبینی که به تو به عنوان میهمان احترام میگذاریم و با شما مدارا داریم و تو احترام ما را رعایت نمیکنی و روش تو روش مناقشه و مناظره نیست.
اینجانب:
چه شده است؟! ای جماعت! ما اینجا نیامدهایم که جار و جنجال و سر و صدا بپا کنیم، من فکر میکردم که ما در یک جلسه علمی هستیم و در مورد حق با همدیگر بحث و مناقشه میکنیم و هر یک از آنچه که از دیدگاه او حق است دفاع میکند و باطل مخالف خود را تا آن جا که میتواند درهم میشکند.
ما اینجا برای میهانی و مدارا کردن نیامدهایم، و بلکه فقط برای این آمدهایم تا با مناظره و بحث حق را روشن کنیم و دلیل را با دلیل بشکنیم.
دوست شما یک بار از بخاری استدلال میکند و بار دیگر میگوید: که بخاری بر من حجّت نیست، و بخشی را میپذیرد و بخشی دیگر را رد میکند و گویا شریعت فقط چیزی است که با هوی و هوس او سازگار باشد، پس روش کدام یک از ما غیرعلمی است، و روش کدام یک از ما روش مناظره نیست؟!
همان فرد: بگذریم از این، تو الان جواب حدیثی را که من بیان کردم ندادهای، حدیثی که بر این دلالت میکند که صحابه تحریف کردند و تغییر دادند و مرتد وکافر شدند.
اینجانب: بله، باز میگردیم به بحث علمی، به متن حدیث نگاه کن و به من بگو: آیا پیامبرصفرمود: «بیشتر اصحابم روز قیامت بر من وارد میشوند»؟ یا اینکه فرمود: «گروهی از اصحابم وارد میشوند و آنگاه از آمدن به حوض بازداشته میشوند»؟
او به بخاری نگاه میکند و آنگاه میگوید:
متن حدیث این است: «گروهی از اصحابم در روز قیامت بر من وارد میشوند آنگاه از حوض بازداشته میشوند.»
اینجانب:
آیا میدانی که کلمۀ (رهط) در عربی به چه تعدادی گفته میشود؟
گفت: نمیدانم.
گفتم: (رهط) در لغت به سه تا ده اطلاق میشود، پس این دلالت میکند که کسانی که از حوض بازداشته میشوند اندک هستند، و شما میگویید که همۀ اصحاب بعد از وفات پیامبرصمرتد شدهاند، و نصوص و روایات شما ثابت میکند که فقط سه نفر و امام علیسبر ایمان باقی ماندهاند، و در بهترین حالت دوازده نفر و علی بر ایمان باقی ماندهاند.
این در صورتی است که اصحاب در حجة الوداع تقریباً صد هزار نفر بودند، ده هزار نفر آنها افراد برجسته و معروف بودند، و دو هزار نفر آنها از بزرگان اصحاب و اهل رأی بودند.
پس حدیث میگوید که گروه اندکی از حوض بازداشته میشوند، و تو ادّعا میکنی که فقط گروه اندکی به حوض میآیند و هر دو مسئله خیلی باهم فرق میکنند، و شما با این درک معنی حدیث را برعکس و وارونه میکنی و معنی آنرا غلط میفهمی.
و آیا پیامبرصفرمود: «آنها به عقب بازگشتند»؟ یا فرمود: «آنها مرتد و کافر شدند»؟
به بخاری نگاه میکند و میگوید:
متن حدیث اینطور است: «آنها به عقب برگشتند.»
گفتم: «به عقب برگشتند» به معنی ارتداد و کفر نیست، به عقببرگشتن یعنی دستکشیدن و سستی در بعضی از حق است و گاهی به معنی پایینآمدن از مقامی بالاتر به مقامی پایینتر میآید، و با توجه به موضع صحابه در راه حمایت از دین و سابقۀ نیکشان چنین چیزی شایسته آنها نیست، بنابراین دستکشیدن از چیز اندکی در حق آنها برگشتن به عقب شمرده میشود.
در حدیث میبینی که پیامبرصبر اصحابش به خاطر افضل بودن و پیشگام بودن آنها سخت میگیرد، مانند اینکه خداوند بر امهاتالمؤمنین به خاطر فضل و مقام و جایگاهشان سخت میگیرد و میفرماید:
﴿مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ٣٠﴾[الأحزاب: ٣٠] «ای همسران پیامبر! هر کدام از شما مرتکب گناه آشکاری شود کیفر او دو برابر خواهد بود، و این برای خدا آسان است.»
چنان که میگویند نیکهای نیکان برای مقرّبان بدی است، اما وقتی دقت شود نیکی است اما چون که شایستۀ مقام مقربّان نیست بدی انگاشته می شود.
همان فرد:
به این روایت بخاری نگاه کن که با وضوح بیشتری میگوید که همه اصحاب به جز تعاداندکی مرتد شدهاند.
اینجانب:
امکان نداردکه روایات بخاری با صریح قران مخالف باشند؛ زیرا سنت گفتۀ پیامبرصاست و پیامبرصاز طرف خود سخن نمیگوید بلکه بر او وحی میشود، بنابراین قرآن و سنت با هم تضاد و تعارض ندارند و بلکه هماهنگ هستند وهم قرآن وهم سنت اصحاب را میستایند. باوجود این بفرما و همه روایات را بخوان، از خداوند میخواهم که حق را بر زبان من آشکار گرداند.
همان فرد:
بخاری از پیامبرصروایت میکند که فرمود: (درخواب دیدم که گروهی آمد، و نزدیک شدند تا اینکه آنها را شناختم، در این هنگام مردی از میان من و آنها بیرون آمد و گفت: بیایید، گفتم: آنها را به کجا میبرید؟ گفت: به جهنم، سوگند به خدا، گفتم: چرا؟ گفت: آنها بعد از تو, به عقب بازگشتند، سپس ناگهان گروهی دیگر پدید آمد، آنها را شناختم، آنگاه مردی از میان من و آنها بیرون آمد و گفت: بیایید، گفتم: کجا؟ گفت: به سوی جهم سوگند به خدا، گفتم: چرا؟ گفت آنها به عقب بازگشتند، و از اینها جز تعداد اندکی نجات نخواهد یافت.
سپس توضیح داد:
نگاه کنید پیامبرصفرمود: «از آنها جز تعداد اندکی که نجات نخواهد یافت» یعنی فقط تعداد اندکی نجات مییابند و آنها علی و پیروان او هستند.
اینجانب:
لا حول ولا قوة إلا بالله، هواپرستی چنان که خون در همه رگها جریان دارد تمام وجود هواپرستان را فرا میگیرد، تا جایی که هر سخنی را طبق هوی و هوس خود تأویل و توجیه میکنند، چنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٢٣﴾[الجاثية: ۲۳] «هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی خدا او را گمراه ساخته است، و برگوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهای انداخته است؟! پس چه کسی جز خدا میتواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟ ای قوم! قرآن به صراحت صداقت و رستگاری اصحاب را بیان میدارد و میگوید آنها سرانجام نیکی دارند، و در دنیا قدرت خواهند یافت و در آخرت به رضامندی خدا دست مییازند.»
به گفتۀ الهی گوش کنید که میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾[التوبة: ۱۰۰] «پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را بخوبی پیمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خوشنودند، و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودخانه جاری است و جاودانه در آن جا میمانند. این است پیروزی بزرگ و رستگاری سترگ».
اگر ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و ابوعبیده و سعد بن ابیوقاص وسعید بن زیدشپیشگامان نباشند پس چه کسانی هستند؟!
اگر کسانی که در مرحله اول و دوم به حبشه هجرت کردند پیشگامان نباشند چه کسانی پیشگامان هستند؟!
اگر مهاجران به مدینه و اهل بدرشکه به ایمان آنها شهادت داده شده و اهل بیعت رضوان که خداوند از آنها اعلام رضایت نموده پیشگامان نباشند چه کسانی هستند؟!
اگر انصار پیامبرصپیشگامان نیستند چه کسانی پیشگامان هستند؟! همان انصاری که خداوند دربارۀ آنها میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾[الحشر: ٩].
«آنانی که پیش از آمدن مهاجرین خانه و کاشانه را آماده کردند و ایمان را (دردل خود استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هر چند که خود سخت نیازمند باشند.»
و اگر مهاجرین بعد از فتح پیروان نیکوی آنها نباشند چه کسانی هستند؟! و خداوند هر دو گروه را وعده نیک داده است.
ای قوم! اگر به دور از تعصب در این آیه بیندیشیم و نسبت به مردم و بندگان خدا کینهای در دل نداشته باشیم خواهیم فهمید که آیه به ایمان و نیکوبودن اصحاب و به اینکه خدا از آنها راضی است و آنان را به بهشت و رستگاری نوید داده است گواهی میدهد.
ای قوم! با وجود این آیه چگونه میتوان سخن کسی را تصدیق کرد که میگوید: همه اصحاب به جز پنج نفر مرتد شدهاند؟
آیا پاداش کسی که در راه خدا جهاد کرده و کشورها را فتح نموده و پرچم اسلام را برافراشته است همین است؟ یا اینکه پااش آنها این استکه آنان را دوست بداریم و بر ایشان دعا کنیم و از خداوند بخواهیم که ما و آنها را بیامرزد و ما را باآنان در بهشت ملحق بگرداند؟
ای قوم! به گفتۀ خداوند گوش کنید که مهاجرین و انصار را به صداقت و رستگاری توصیف مینماید و از مسلمین میخواهد که برای آنان طلب آمرزش نمایند: خداوند متعال میفرماید:
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ٨-١٠] «همچنین غنائم از آن فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند. آن کسانی که فضل خدا و خوشنودی او را میخواهند، و خوشنودی او را میخواهند، وخداوند و پیغمبرش را یاری میدهند. اینان راستانند. و آنانی که پیش از آمدن مهاجرین خانه و کاشانۀ (آئین اسلام) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود، نگاهداری و مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعاً رستگارند. کسانی که پس از مهاجرین و انصار به دنیا میآیند، میگویند: پرودرگارا! ما را و برادران ما را که در ایمانآوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز. و کینهات نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی.»
در آیه اول خداوند به صداقت و راستی همه مهاجرین شهادت داده است، پس آیا کسی که خداوند به صداقت وراستی او شهادت میدهد دروغ میگوید یا خیانت میکند و یا مرتد میشود و یا دنیا را بر آخرت ترجیح میدهد؟ همه اینها با صدق و راستی تضاد دارند، و خداوندی که به پنهان و پیدا آگاه است – و خداوند آنچه راکه شده – آنچه را که میشود میداند - به صداقت آنها گواهی داده است و او دانای غیب است.
در آیه دوّم خداوند انصار رابه رستگاری توصیف نموده است، رستگاری یعنی پذیرفتن اسلام و مردن در حال مسلمانی، پس آیا کسی که خداوند به رستگاری او گواهی داده کافر و مرتد میشود و در حالت کفر میمیرد؟! پس این چه رستگاری است؟! ودر آیه سوم خداونداهل سنت را میستاید آنهایی که میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمانآوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز، وخداوند اظهار انزجار مینماید از کسانی که مهاجرین و انصار را که خداوند به صداقت و رستگاری آنها گواهی داده و آنها را به بهشت نوید داده است نفرین میکنند و ناسزا میگویند.
ای قوم! به گفتۀ الهی گوش فرا دهید که به همه اصحاب وعدۀ نیک میدهد، و میفرماید:
﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾[الحديد: ۱۰] «کسانی از شما که پیش از فتح (مکّه به سپاه اسلام کمک کردهاند و از اموال خود) بخشیدهاند و (در راه خدا) جنگیدهاند، (با دیگران) برابر و یکسان نیستند. آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام کسانی است که بعد از فتح (مکّه، در راه اسلام) بذل و بخشش نمودهاند و جنگیدهاند. اما به هر حال، خداوندبه همه، وعدۀ پاداش نیکو میدهد.»
پس خداوند به همه اصحاب وعدۀ پاداش نیکو میدهد، خواه کسانی که قبل از فتح مکه در راه خدا انفاق نموده و جنگیدهاند و خواه کسانی که بعد از فتح مکه انفاق نمودهاند و جنگیدهاند. و معلوم است که هم اصحاب – چه آنهایی که قبل از فتح مکه هجرت کردهاند – یا بعد از فتح مکه هجرت کردهاند در راه خدا با جان و مال خود جهاد نمودهاند و جانهای خودرا فدای رضامندی خدا کردهاند.
شما را سوگند به خدا، چگونه خدا همه این اصحاب را وعده نیک میدهد، سپس شما میخواهید که دین و آیین خود را ناسزا گفتن و نفرینکردن آنها و کافر قرار دادن آنها قرار دهید؟ آیا شما بهتر میدانید یا خداوند؟!!
ای قوم! به گفتۀ الهی گوش فرا دهید که میگوید:
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾[الفتح: ۱۸] «خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا میدانست آنچه را که در دروندلهایشان نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد و فتح نزدیکیرا پاداششان کرد.»
آیا میدانید که این بیعت چه نامگذاری شده است؟ این بیعت، بیعت رضوان نامیده شده است؛ زیرا خداوند از کسانی که این بیعت را انجام دادند اعلان رضایت نمود و آنها هزار و چهار صد صحابی بودند. آیا خداوند از اهل بیعت رضوان اعلام رضایت مینماید سپس شما آنها را کافر قرار میدهید؟! آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟! آیاخرد نمیورزید و نمیفهمید؟!
ای قوم! گوش فرا دهید که خداوند میفرماید:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ﴾[النور: ٥٥] «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان را جایگزین (طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از خود کرده است. همچنین آئین ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدّل میسازد. مرا میپرستند و چیزی را با من شریک نمیگردانند.»
هرکس در این آیه بیندیشد به یقین میداند که خداوند به مؤمنان صالح وعده داده است که آنها را در زمین قدرت وحکومت میدهد. و اگر به اصحاب بزرگوار بنگریم میبینیم که خداوند به آنان قدرت و حکومت بزرگی داد، زیرا شرق و غرب دنیا را فتح کردند و تمام دنیا در برابر قدرتشان سرتسلیم را فرود آورد، و آنان جهانیان را به یگانهپرستی سوق دادند و پرچم توحید را در هر کجا برافراشتند، پس این دلالت مینماید که خداوند آئین آنها را پسندیده است و به سبب ایمان و عمل صالحشان به آنها قدرت و حکومت داد.
و ای قوم به قرآن نگاه کنید، چقدر آیه هستند که با ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾«ای مؤمنان» شروع میشوند، این آیات به هنگام نزول اصحاب را مورد خطاب قرار میدادند، و وقتی آیات آنها را به عنوان مؤمنان خطاب میکنند پس آنها طبق گواهی خدا مؤمن هستند.
شما را به خدا سوگند میدهم چگونه خداوند آنها را با عنوان مؤمنان مخاطب قرار میدهد و شما با استناد به روایات دروغینی که کسانی آن را ساختهاند که دو هزار روایت دروغین برای اثبات تحریف قرآن جعل کردهاند آنها را کافر قرار میدهید و به آنان ناسزا میگویید و نفرینشان میکنید.؟!
برمیگردم به حدیث بخاری، هر حدیثی را باید در چهارچوب نصوص کلی قرآنی و نبوی فهمید، قرآن میگوید اصحاب راستان و رستگارانند، و کسانیند که خداوند به آنها وعده نیک و وعده قدرت داده است، و خود بخاری احادیث زیادی روایت کرده که بیانگر فضایل و شاهکارهای همه اصحاب – مهاجرین و انصار – میباشد.
و اگر نگاهی تند وگذرا به کتاب فضائل الصحابه صحیح بخاری بیفکینم به مقام و منزلت بزرگ اصحاب نزد خدا پیامبرصپی میبریم. و اعتقاد کلی که اصحاب عادل و درستکارند تنها اصلی است که در چهارچوب آن همه نصوصی که به ظاهر متعارض هستند بررسی میشوند، و اگر دقت شود و آگاهانه و از روی تحقیق به این نصوص نگاه کنیم خواهیم دید که همه آیات کریمه و احادیث صحیح موافق یکدیگرند.
اگر کسی بگوید چه جوابی برای گفتۀ پیامبرصداری که فرمود: «جز تعداد اندکی کسی از آنها نجات نخواهد یافت»؟
میگویم: پاسخ این بسیار ساده و آسان است، و چند توجیه دارد که بهترین توجیه این است که اگر در حدیث دقّت کنیم و عبارات قبل و بعد آن را بررسی کنیم و میبینیم که منظور کسانی هستند که به عقب برگشتند، یعنی آنهایی که به عقب برگشتند در میان جمع زیاد اصحاب اندک هستند، و از این کسانی که به عقب برگشتهاند فقط تعداد اندکی که خداوند آنها را معذور قرار میدهد و عفو مینماید نجات خواهند یافت.
اگر کسی بگوید: آنانی که به عقب برگشتهاند چه کسانیند؟ میگویم: طبق نص قرآن و حدیث اصحابشنیکو و پاک و صادق و رستگارند و به آنان وعدۀ پاداش نیک داده شده است، و همه میدانیم که درحجه الوداع تعدادشان تقریباً صدهزار نفر بود، وط طبیعی است که مراتب ایمانشان متفاوت بود، شاید کسانی از آن حالتی که در زمان پیامبرصبر آن بودند فرق کردند و اینهایی که سستی ورزیدند کسانی هستند که به عقب بازگشتند – یعنی: در اطاعت و ایمان عقبنشینی کردند – و از اینها فقط تعداد اندکی نجات خواهد یافت، و بقیه در جهنم سزای خود را خواهند دید و بعد از آن به فضل توحید به بهشت برده خواهند شد، ما به طور قطع یقین داریم که بزرگان اصحاب – که نزدیک به دو هزار نفر بودند – بالاتر از آن هستند که در مورد آنها بر این باور باشیم که آنان از وضعیتی که در زمان پیامبرصداشتهاند عقبنشینی کردهاند.
و معمولاً آنچه اندک است در حکم عدم میباشد یعنی گویا اصلاً وجود ندارد، و آنچه بیشتر است حکم کل را دارد، واز آن جا که هیچ کس مشخص نشده که عقبنشینی خواهد کرد باید در مورد هم گفت که خداوند از آنها راضی باد.
و مسئله دیگری که میخواهم توجه شما را بدان جلب نمایم این است که نباید فراموش کنیم که به جز مردم مکه [۲۲]و مدینه اغلب عربها بعد از وفات پیامبرصمرتد شدند، آنگاه ابوبکر در مقابل این ارتداد بلند شد و با مرتدین به صورت کمنظیری جهاد کرد، و در این جنگها بسیاری از مرتدین کشته شدند، و بیشتر اصحاب با بنی حنیفه پیروان مسیلمه کذاب جهاد کردند، تا جایی که باغچهای که مسیلمه در آن کشته شد باغچۀ مرگ نامیده شد؛ زیرا افراد زیادی در آن کشته شدند.
به اضافه اینکه در زمان پیامبر افرادی بودند که اظهار اسلام میکردند اما در حقیقت منافق بودند و پیامبر بعضی از آنها را نمیدانست، شاید در حدیث به همین افراد اشاره شده است. اما اینکه این حدیث را دلیلی برای کافر قراردادن صحابه به خصوص ابوبکر و عمر وعثمان ودیگر عشره مبشّره و هزاران صحابه دیگر قرار دهیم اصحابی که پیامبرصآنها را براساس قرآن و حکمت و صداقت و اخلاص تربیت نمود، هرگز درست نیست ... و چنین فهم و درکی کفر و ارتداد است، از کفر و گمراهی و کوری بینایی و بینش به خدا پناه میبریم. بعد از آن که این سخنان را گفتم، دوست ما کتاب بخاری را بست در حالی که حسرت و اندوه بر چهرهاش و چهرۀ دیگر همراهانش هویدا بود و سکوتی که حکایت از شکست آنها میکرد بر آنان حکمفرما بود، و گفتۀ الهی در موردشان صدق پیدا میکرد که میفرماید:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا ٨٢﴾[الإسراء: ٨٢] «ما آیاتی از قرآن را فرو میفرستیم که مایه بهبودی و رحمت مؤمنان است ولی بر ستمگران جز زیان نمیافزاید.»
آن مرد بلند شد تا صحیح بخاری را در کتابخانه بگذارد و همه ساکت بوند تا اینکه از افراد عامی و سادهلوح سکوت آنها را شکست و گفت:
آیا باید گفت که از همه از صحاب خدا راضی باد حتی از معاویه هم؟ او با مسخره و استهزاء این حرف را میزد.
اینجانب:
بگذاریم از اینها، ولی میخواهم از شما سؤالی بپرسم.
گفت: بفرما.
گفتم: آیا تو میپسندی که پدرت را کسی فحش بدهد؟ - البته میبخشید.
گفت: نه.
گفتم: آیا میپسندی که کسی عمویت را فُحش بدهد؟
گفت: نه.
گفتم: آیا میپسندی که کسی دای و برادر مادرت را فحش بدهد و ناسزا بگوید؟
گفت: نه. گفتم: این را به خاطر داشته باش.
سپس به حضار نگاه کردم و گفتم: این را به خاطر داشته باش.
سپس به حضار نگاه کردم و گفتم:
هیچ یک از ما نمیپسندد که دایی و برادر مادرش را کسی فحش و ناسزا بگوید، معاویه که برادر ما او را مسخره میکند دایی همه مؤمنان است؛ زیرا او برادر همسر پیامبرصامالمؤمنین ام حبیبه رمله بنت ابیسفیانلاست.
و معاویه از کاتبان و نویسندگان پیامبرصبود و او در بردباری و گذشت و هوشیاری و زیرکی ضربالمثل بود، و به حق که او بهترینِ پادشاهان اسلام بوده است، در دوران او خداوند به امت قدرت و عزت و پیروزی داد تا آن جا لشکریان او برای جهاد در راه خدا به دریا زدند، و در زمان او دولت اسلام قویترین دولت جهان بود، و همه دشمنان از آن میترسیدند و کلمه خدا سربلند و دین الهی بر همه ادیان چیره گشت.
مرد مسخرهگر با عصبانیت گفت:
ای جماعت! او میگوید معاویهسو ما ساکت هستیم! بعداً حتماً اسم یزید را به زبان میآورد و میگویدس، من هم گفتم خدا از یزید راضی باد، اینجا بود که هرج و مرج غوغا به پا خواست، ای برادر! تو میگویی خدا از یزید راضی باد.
اینجانب: از حق باید پیروی کرد.
همان مرد فریاد زد:
کدام حق؟ تو حقی نگذاشتهای؟
اینجانب: آرام باش، بگذار سخنم را کامل کنم و بعد از آن هر دلیلی که میخواهی بیاور، منظورم از اینکه از حق باید پیروی کرد این است که در جنگ معاویه و علی حق با علی بود و او از هردو گروه به حق نزدیکتر بود، اما امام علی در شرایط و محیطی قرار گرفته بود که پرسشهای زیادی را برمیانگیخت، و همین شرایط و شبهات بودند که سبب شدند تا قبل از معاویه طلحه و زبیر و عایشه بشورند، و اگر اهل فته و عوام فریبان و افراد نادان نمیبودند هرگز اصحاب به روی یکدیگر شمشیر نمیکشیدند.
من میخواهم چند حقیقت را ثابت و بیان کنم:
حقیقت اول: بعد از کشته شدن عثمان چهارمین خلیفه راشد امام علی÷بوده است، حق با او بود و اگر زمان برمیگشت من در لشکر او قرار میگرفتم و به این افتخار میکردم [۲۳]، اما معنیاش این نیست که مخالفان او کاملاً بر باطل بودهاند ... نه؛ بلکه شبهاتی قوی بود که مخالفان امام علی به اجتهاد و نظر خود احساس میکردند که بر حق هستند، ما مخالفان امام علی را فاسق نمیدانیم و به آنها توهین نمیکنیم، بلکه میگوییم چون اجتهاد آنها اشتباه بوده است فقط یک اجر و مزد به آنها میرسد.
حقیقت دوم: قوی ترین آنها شبهات این بود که سران شرارت و رهبران فساد و فتنهانگیزان در لشکر امام علی بودند، و آنها کسانی بودند که پشت هر فتنه و اختلافی بودند. امام علی از اینکه آنها در لشکر او بودند معذور بود؛ زیرا آنها قدرت و توان تمرّد را داشتند، و به امام علی فرصت ندادند تا برای مجازات آنها دستش خالی شود، بلکه آنها هر اتفاقی را به جنگ و پیکار میکشاندند تا امام آن جا سرگرم شود.
حقیقت سوم: هرکس که با امام علی مخالفت کرده براساس اجتهاد خود چنین اقدامی نموده است، اما اجتهاد آنها اشتباه بوده است که از خداوند میخواهیم که به آنها یک پاداش بدهد، و به امام علی دو پاداش بدهد زیرا اجتهاد امام علی صحیح بوده و حدیث پیامبرصدر مورد اجتهاد درست و نادرست همین را میگوید.
حقیقت چهارم: اصحاب برای جنگ نمیکوشیدند و آنها بالاتر از آن بودند که با یکدیگر بجنگند، و هرگاه با هم مینشستند صلح و آشتی میکردند و کمکم کارها درست میشد، اما سران فتنه و قاتلان عثمانساین را نمیپسندیدند، از اینرو شب جنگ را بر میافروختند تا هر گروهی گمان برد که گروه دیگر به او خیانت کرده است، و از خودش دفاع کند، و امام علی چنین فکر کند که جنگ را آنها آغاز کردهاند و با آنها بجنگد، حقیقت این است که اصحاب در این فتنهها کاملاً بیگناه بودند، و گمان ما در مورد آنها همین است.
حقیقت پنجم: اساس شرّ و فتنه دراین جنگها پیروان عبدالله بن سبا «سبائیه» بودند، همان کسانی که با کشتن عثمان و بعد با کشتن زبیر و طلحه فتنه را آغاز کردند، و بعد تخم دو فتنه بزرگ را کاشتند یکی فتنه تشیع، و دیگری فتنه خوارج، شیعهها در مورد امام علی غلو کردند و خوارج او را کشتند. و اصحاب هیچ دخالتی در این فتنهها نداشتند.
حقیقت ششم: اهل سنت میگویند حق به علی نزدیکتر بوده است و از نظر اهل سنت اختلاف امام علی با بعضی از اصحاب پیامبرصهمانند – زبیر و طلحه، که به بهشت مژده داده شدهاند و معاویه دایی مؤمنان – باعث نمیشود تا مخالفان امام علی فاسق شمرده شوند، و بلکه رافضیها وخوارج و ملحدان و غلوکنندگان چنین میگویند، زیرا مخالفان امام علی از روی اجتهاد مخالفت با او را حق دانسته بودند و علی از آنها به حق نزدیکتر بود، بنابراین آنها معذور هستند.
حقیقت هفتم: اهل سنت میگویند خداوند از همه اصحاب بدون استثناء راضی باد، و میگویند همه اصحاب دارای فضل و ارزش بودهاند و خداوند همه را در قیامت میآمرزد و مورد عفو و رحمت قرار میدهد، از خداوند مسئلت داریم که ما را با آنان محشور بگرداند. و اهل سنت همه اصحاب را دوست دارند و به آنان احترام میگذارند.
مرد ابله:
در مورد یزید بن معاویه چه میگویی (او یزید را لعنت میکند و ناسزا میگوید)؟ من به تو میگویم بگو خدا از یزید راضی باد تا من حقیقت تو را بدانیم.
اینجانب:
وارد مسئله یزید نمیشوم و دوست ندارم او را ناسزا بگویم، در مورد یزید علمای زمان او با هم اختلاف داشتهاند، ابن عباسسو محمد بن حنفیه بن علیساو را ستودهاند، و بعضی از علما او را فردی خوب و معتمد دانستهاند و او را امیرالمؤمنین یزید گفتهاند، و همه آنچه در مورد او گفته شده که فاسق و ستمگر بوده را تکذیب کردهاند، و بعضی از علماء در مورد او توقف نمودهاند و گفتهاند اگر یزید نیکوکار بوده به سود خودش نیکی کرده است و اگر گناهکار بود گناهش به گردن خودش میباشد و ما از آنچه او میکرد بازخواست نمیشویم، زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٣٤﴾[البقرة: ۱۳۴] «آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچگاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.»
و کسانی که یزید را مورد عیبجویی و اعتراض قرار دادهاند – تا جایی که من میدانم – نفرینکردن و ناسزا گفتن به او را جایز ندانستهاند، و بلکه نفرین و ناسزا کار کسانی است که شیفته ناسزا گفتن به همه اصحاب بزرگوار پیامبرصهستند.
مرد ابله:
سوگند به خدا که نمیدانم چگونه در برابر تو خودم را کنترل کردهام! این (یزید) قاتل حسین است، همه چیز را از تو انتظار داشتم اما انتظار چنین سخنی را نداشتم.
اینجانب:
خداوند حسینسرا با اعطای شهادت به او مورد اکرام و بزرگداشت قرار داد، اما چه کسانی او را کشتند؟ کسانی حسین را کشتند که او را فریب دادند و برایش پیام فرستادند که بیا ما سربازان آماده تو هستیم، و دهها نامه برای او فرستادند، اما بعداً او را به بهای اندکی فروختند و نسبت به او اظهار بیمیلی کردند.
و تا جایی که من میدانم یزید دستور کشتن حسین را نداد، بلکه وقتی حسین کشته شد او به شدت ناراحت و غمگین گردید، حسین را فرد وحشی و ددمنشی به نام «ابنالجوش» به قتل رساند، او به طمع مقام و منصب بدون آن کسی او را دستور دهد چنی اقدام ننگینی را کرد، و او میخواست با این کار بیشتر خودش را به عبیدالله بن زیاد فرماندار منصوب از طرف یزید بر کوفه نزدیک کند، و غیر از ابنجوش بیشتر افراد از کشتن حسین پرهیز میکردند.
آنها با استدلال از حدیث پیامبرصکه میفرماید: «اتفاقاتی رخ خواهد داد، هرکس خواست در این امت دودستگی ایجاد کند با شمشیر او را بزنید هرکس که باشد»، به جنگ حسین رفته بودند و همچنین حدیثی دیگر از پیامبرصکه میفرماید: «اگر با دو خلیفه بیعت شد با دوّمی بجنگید» را دستاویزی برای خویش قرار داده بودند. آنها بیرون آمدند تا او را جلوگیری کنند، اما شهادت برازندۀ او بود و او شهید شد و اینک در بهشت برین همراه جد بزرگوارش محمد مصطفیصاست و او سرور جوانان بهشت است، پس شهادت و بهشت او را مبارک باد.
تنها چیزی که در مورد فتنههای آن وقت میدانم بگویم این است:
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٣٤﴾[البقرة: ١٣٤] «آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچگاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.»
و هواپرستان با دروغهایی زندگی میکنند که در مورد این فتنه بافته شده است و چنان غرق در این دروغها هستند که آن عقاید اساسی دین قرار دادهاند.
ای قوم! بگذارید از شما بپرسم: بازآفرینی و تجدید آن دردها و فتنههایی که ما در آن حضور نداشتهایم و حقیقت امر آن را نمیدانیم چه فایدهای دارد؟ خداوند ما را به جستجو و بررسی آن فتنهها ملزم نکرده است؛ بلکه ما را به عبادت و پیروی از پیامبرش و اطاعت از راه اصحابش و دوست داشتن اهل بیت پیامبرصفرمان داده است، آیا بهتر نیست با التزام به این موارد به جای تفرقه که نتیجهای جز شر و فساد و فتنه ندارد با هم متحد شویم؟!
یکی از آنها:
این درست در نمیآید، اگر کسی اهل بیت را دوست میدارد باید از دشمنان آنها اظهار بیزاری و تنفر کند، و دشمنان اهل بیت اصحاب هستند که تو میگویی خدا از آنها راضی باد.
اینجانب:
آیا میدانید دشمنان اهل بیت چه کسانیند؟
دشمنان اهل بیت کسانی هستند که در مورد آنها غلو و افراط میکنند، کسانیند که از سوی امام علی سرزنش شدهاند و کسانی هستند که امام حسین آنها را عیبجویی و سرزنش نمود، و کسانیند که حسین بن علیسرا فریب دادند تا به نزد آنها بیاید و وقتی او آمد او را به بهای اندکی فروختند و نسبت به او اظهار بیمیلی کردند.
آیا میدانید دشمنان آنها چه کسانی هستند؟ دشمنان آنان کسانیند که خاصترین افراد اهل بیت نبوی عایشه صدیقه، و حفصهلکه از همسران پیامبرصو خانواده او هستند را ناسزا میگویند. آیا میدانید دشمنان اهل بیت چه کسانی هستند؟ دشمنان اهل بیت کسانی هستند، که به اصحاب که دوستداران اهل بیت بودند ناسزا می گویند در حالی که اصحاب و اهل بیت همه برای نشر رسالت و دین اسلام یکدست بودند. اینها فقط به زبان ادعای پیروی و دوستی آل بیت دارند و در واقع دشمنان اهل بیت هستند. ای قوم!، و من از این دشمنانی که در لباس محبت اهل بیت و با پوشیدن پوششهای مختلف دروغ و نفاق و ناسزاگویی و نفرین پنهان شدهاند بیزارم.
یکی از حضّار:
ما به بنبست رسیدهایم و مناقشه فایدهای ندارد، همه چیز را از تو تحمل کردیم، ولی تو میگویی خدا از معاویه و یزید و بنیامیه راضی باد، و این معنیاش این است که اصلاً نیازی به مناقشه و مجادله نیست، و همه چیز واضح شد.
اینجانب:
در حالی که احساس کردم که وقت تنگ است. و نماز صبح نزدیک است، و باید بعضی از امور را قاطعانه بگویم – گفتم:
ای قوم! قضیه اصلی در مورد یزید و وضعیت یزید نیست، اما موضع شما در برابر اصحاب، مرا در اینکه شما تا چه حدی به دین اسلام پایبند هستید دچار تردید [۲۴]مینماید. برای ما و شما به تواتر ثابت شده است که ابوبکر و عمر و عثمان قرآن را جمعآوری کردند و شما اینها را پیشوایان کفر و گمراهی و ارتداد میدانید، و این امر ما را بر سر دوراهی قرار میدهد و در مقابل دو قضیه متضاد که با یکدیگر جور در نمیآیند قرار میگیریم.
اینجانب:
میایستم – بعد از آن که نشسته بودم – تا حضّار بیشتر متوجه سخنانم باشند.
قضیه اول: موضع شما در برابر اصحاب کرام.
قضیه دوّم: موضع شما در برابر قرآن کریم.
این هر دو قضیه با هم یکی هستند و از همدیگر به هیچ صورت جدا نمیشوند، چون هر یک براساس دیگری شکل میگیرد و هر یک از دیگری برمیآید.
اگر میگوییم اصحاب پیامبرصکافر و مرتد بودند باید هم بگوییم که قرآن تحریف شده است؛ زیرا همین اصحاب قرآن را جمعآوری نموده و نوشتهاند، و نمیتوان به کافران اعتماد کرد، پس چنین نتیجهگیری میشود که این مرتدان – پاک هستند آنان از ارتداد و کفر – قرآن را تحریف کرده و تغییر دادهاند، و آیاتی را در آن گنجاندهاند که به تمجید و توصیف آنها میپردازد، و هر آیاتی که در آن فضایل کسانی دیگر ذکر شده را حذف کردهاند، و در این وقت صحابه کافرند. که هرگز چنین نبودهاند – و قرآن کریم تحریف شده است – که هرگز چنین نیست. [۲۵]
و یا اینکه بگویم قرآن از تحریف و تغییر مصون و محفوظ است و در این صورت باید از کسانی که قرآن را جمعآوری کردهاند تشکر کنیم، و به فضیلت و پیشتازبودن آنها اعتراف کنیم، به خصوص وقتی که قرآن آنها را میستاید و میگوید خداوند از آنها راضی است. و اینگونه هماآهنگی درست که هر عاقلی میپذیرد فراهم میشود.
واینک ما بر سر دو راهی هستیم:
شما یا اصحاب را کافر و مرتد بدانید – که این کار را میکنید – و در ضمن باید قرآن را همه تحریف شده قرار دهید و بر این باور باشید که چیزهایی از آن حذف شده و چیزهایی به آن اضافه گردیده است. و بیشتر علما و ائمه شما همین را میگویند-.
در این صورت شما هیچ بهرهای از دین ما ندارید، و کوچکترین سهمی در اسلام نخواهید داشت و وضعیت شما برای هرکس روشن خواهد بود. [۲۶]
و یا اینکه به مصون و محفوظ بودن قرآن یقین کنید و از صحابه به خاطر جمع آوری قرآن تشکر نمایید و بگویید خدا از آنها راضی باد به خصوص وقتی قرآن آنها را میستاید و تمجید میکند. و آنگاه شما مسلمان خواهید بود و از حقوق مسلمین برخوردار میشوید و هر فریضهای که به گردن مسلمین است شما نیز بدان مؤظف میگردید، اما اگر چنین کنید اساس گمراهکنندهای که گذشتگان شما دین خود را بر آن بنا کردهاند از هم میپاشد و از بین میرود، همان دینی که در تکفیر اصحاب و مرتد دانستن آنها متجلی میشود.
ای حضّار:
ما اکنون بر سر دو راهی هستیم، شما یا اسلام و ایمان و محفوظبودن قرآن را از تحریف و محبت اصحاب را قبول کنید و یا کفر و تهمت و تحریف قرآن و تکفیر اصحاب را بپذیرید.
یکی از حاضران - چنین معلوم میشود که گویا در آخرین رمق است -: ای شیخ این دو قضیه با هم تلازم و به هم پیوستگی ندارند، قرآن را خداوند خودش حفظ کرده است، و اصحاب در آن دخالتی نداشتهاند، و اصحاب بعد از نزول قرآن و کاملشدن آن بعد از وفات پیامبرصمرتد شدند. و قرآن در زمان پیامبرصجمعآوری شده بود در حدیث آمده است که در غدیرخم پیامبرصبا یک دست قرآن را بلند کرد و گفت: «دو چیز را در میان شما میگذارم تا وقتی که به آن دو چنگ بزنید هرگز گمرا نخواهید شد. یکی کتاب خدا و عترت من.» این دلیلی است برای اینکه قبل از مرگ پیامبرصقرآن جمعآوری شده بود، پس اصحاب قرآن را جمع نکردهاند و هرگز دارای چنین فضیلتی نیستند.
اینجانب:
با سخنان این فرد به یاد گفتۀ یکی از سلف صالح ما میافتم که گفت: «اگر هزار عالم با من مجادله کند بر آنها پیروز خواهم شد، اما اگر یک جاهل با من مجادله کند مرا خسته خواهد کرد و از پای درخواهد آورد.»
خستگی برآمده از مجادله با جاهلای است که تو نمیتوانی او را از درآمدهای علمی قانع کنی زیرا او از متفق علیه, و مختلففیه, و متواتر, و غیره چیزی سر در نمیآورد، و اصول را نمیفهمد؛ بلکه نمیداند که چه حرفی به ضرر اوست و چه حرفی به فایده اوست و نمیداند که چه میگوید و هرچه که بشنود آن را نمیفهمد.
متأسفم که مناقشه، ما را به چنین جهالت و نادانی برساند.
به این سؤالکننده میگویم: آنچه که به صورت متواتر برای ما و شما ثابت است و جای بحث و مجادله ندارد این است که اصحاب پیامبرصقرآن را جمعآوری کردهاند. و همه ما قبول داریم که به پیشنهاد عمر بن خطابسدر خلافت ابوبکرسقرآن جمعآوری شد، و در آن روزها آن را بر چوب و سنگ و پوست و غیره نوشتند.
در آن زمان عثمانساو دستور داد تا آن را به طور کامل یک جا نیستند و از آن چهار نسخه نوشت و به شهرهای بزرگ فرستاد و دستور داد دیگر نسخهها را بسوزانند؛ تا مردم در قرآن با هم اختلاف نکنند.
بنابراین شاهکار جمعآوری قرآن را اصحاب (ابوبکر و عمر وعثمانش) به خود اختصاص دادهاند.
و آنچه به تواتر برای ما و شما ثابت است این است که قرآن امروزی نسخۀ کامل قرآنی است که عثمان جمعآوری نمود، و یک حرف به آن اضافه و از آن کم نشده است، بنابراین امروز مردم آن را مصحف عثمانی میگویند چون عثمان آن را جمعآوری نمود.
و به این برادر که از روی بیدانشی سخن میگوید میگویم: به حدیثی که بیان کردی مراجعه کن در هیچ روایتی صحیحی نخواهی یافت که پیامبرصقرآن را با دستش گرفته وبه آن اشاره کرده است، چگونه پیامبرصقرآن را به دست میگیرد در صورتی که قرآن هنوز نازل میشود و کامل نشده است؟ زیرا وحی به صورت متفرق بر پیامبرصنازل میشد، واصحاب ترتیب آیات و سورهها را بعد از آن فراگرفتند که پیامبرصبرای آخرین بار قبل از وفاتش قرآن را برای جبرئیل خواند.
و به این برادر میگویم:
شما با این ادّعای خود بخش بزرگی از روایات و عقاید شیعه اثنا عشری که آن را به عنوان دین پذیرفتهای را درهم میشکنی و از بین میبری. زیرا در کتابهای شما روایات زیادی هست که بعد از وفات پیامبرصامام علیستا شش ماه در خانه فاطمهلنشسته بود و قرآن را جمعآوری میکرد و مینوشت.
و روایات زیادی هست که او بعد از آن که کار جمعآوری و نوشتن قرآن را تمام کرد پیش ابوبکر وعمرشرفت تا آنها آن قرآن را مورد استفاده قرار دهند، اما آنها نپذیرفتند و به او گفتند: ما خودمان قرآن را جمع میکنیم، آنگاه علی سوگند خورد که دوباره هرگز شما این قرآن را نخواهید دید، و این قرآن را هیچ کس بیرون نمیآورد جز امام مهدی که وقتی ظهور کند این قرآن را با خود میآورد ...... کتابهای شما و روایات شما اینگونه گفتهاند.
پس چه چیزی را بگویم؟!
آیا قول علمای شما با اینکه بطلان و فساد آن واضح است، چون مصونبودن قرآن را زیر سؤال میبرد، و به تحریف آن اشاره میکند، و فلسفه نزول قرآن را که هدایت و بشارت و پند برای همه مسلمین است و بیانگر همه چیزهایی است که سبب سعادت هر دو جهان میشوند را نادیده میگیرد و علمای شما با این گفته خود همه این حکمتها را نادیده میگیرند، و گویا میگویند قرآن از زمان مرگ پیامبرصتا وقتی امام غایب ظهور میکند از نگاه همه مردم پنهان و پوشیده است، پس گفته علمای شما را بپذیریم؟!
یا اینکه سخن این برادر را بپذیریم با اینکه جهالت و نادانیاش آشکار و هویدا است و او به پیامبرصدروغ نسبت میدهد و میگوید که قرآن را به دست گرفته است، در صورتی که هیچ کس چنین چیزی نگفته است و گفته او با روایات ثابت و متواتر ما و شما مخالف است، و نیز با اقوال علمای شما قبل از آن که با اقوال علمای ما مخالف باشد مخالف است؟!
یا اینکه حق روشن و هدایت و نور و صراط مستقیم را بپذیریم و آن این است که اصحاب صادق و رستگار قرآن را جمعآوری کردند و در رأس آنها پیشوایان ایمان و احسان ابوبکر صدیق و فاروق اعظم وعثمان ذیالنورین که فرشتگان از او شرم میکردند، قرار داشتند. پس وقتی آنها قرآن را جمعآوری کردند، خداوند از آنها راضی باد، و ما آنها را میستاییم و دعا میکنیم، و این حق و فضل آنهاست.
دیر شده باز تکرار میکنیم:
خلاصه اینکه: اکنون ما بر سر دو راهی اسلام و کفر قرار داریم، از یک سو راه هدایت است و در سویی دیگر راه کفر و گمراهی قرار دارد.
یکی راه صدق و راستی و دیگری راه فریب [۲۷]و خیانت است ... و یکی راه حق و دیگری راه باطل است.
پس یا به محفوظ و مصونبودن قرآن یقین کنید و از اصحاب که, قرآن با دستها و تلاشهای آنان جمعآوری شده تشکر کنید، و این راه حق و راه هدایت و راه اسلام و ایمان و احسان است.
و یا اینکه اصحاب را کافر بدانید و در ضمن به تحریفشدن قرآن که آنان جمعآوری کردهاند یقین کنید، و آنگاه حق دارید که به آنان ناسزا بگویید و نفرینشان کنید، اما باید بدانید که این راه گمراهی و کفر و راه جهنم است، و جهنم بدجایگاهی است.
من به فضل خدا هر دو راه را برای شما بیان کردم هر کدام را که میخواهید انتخاب کنید، اما فقط خودتان را ملامت کنید، زیرا خداوند راه هدایت و راه گمراهی را برای ما روشن کرده است تا هرکس هلاک شود از روی دلیل هلاک شود و هرکس هدایت شود و زنده بماند از روی دلیل زنده بماند، و خداوند شنوای داناست.
این سخن را گفتم و خواستم که بروم، زیرا برای نماز صبح اذان گفته شده بود و ما در میان اذان و اقامه بودیم. ناگهان همان دوستم که بار اول مرا مجبور ساخت تا در این مناظره حاضر شوم ایستاد و گفت: خداوند به تو پاداش نیک دهد ای اباعبدالله – منظورش من بودم زیرا ابا عبدالله کنیه من است – و ستایش خداوندی را سزاست که حق را بر زبان تو آشکار کرد و باطل را از بین برد، چنان که میفرماید:
﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا ٨١﴾ [الإسراء: ٨١] «بگو حق فرا رسیده است و باطل از میان رفته و نابود گشته است. اصولاً باطل همیشه از میان رفتنی و نابودشدنی است.»
سپس رو به حضار نمود و گفت:
من چهار ماه با شما همراه بودم، و در طی این مدت به سخنانتان گوش میدادم, پس اکنون به حرفهای من گوش کنید؛ چون از امروز به بعد من شما را نمیشناسم و شما مرا نمیشناسید. در طی ماههای گذشته که با شما بودم به این نتیجه رسید که شما شیطانهای انسان هستید، مردم را در دینشان دچار شک و تردید میکنید و از یقینی که به خدا و پیامبرش و اصحاب دارند بیرون میآورید و کاری میکنید که در مورد همه اینها شک و تردید داشته باشد.
شما انسان را نسبت به مسلمین بدگمان میکنید و اخلاق خوب را از دست انسان میگیرید و او را وادار میکنید تا ناسزا و نفرین و فحش بگوید. در طی روزهایی که با شما آشنا شدم – که ای کاش آشنا نمیشدم – آرزو میکردم که ای کاش مادرم مرا به دنیا نمیآورد، شما زندگی مرا به تردید و حیرت و گمراهی و سرگردانی تبدیل کردید، و اینک که پرده از دل و چشمانم دور شده است و حقیقت شما را مشاهده کردم... .
به شما میگویم: ای قوم! دین یعنی عبادت و اخلاق نه ناسزا و فحش
دین یعنی صراحت و وضوح نه دروغ و نفاق و نیرنگ.
دین یعنی شجاعت و اقدام نه بزدلی و خیانت – و به شما میگویم: دین یعنی قرآن و سنت نه افسانهها و روایات و دروغها و خرافات. و به شما میگویم: جایی که شما در آن نشستهاید هیچ شباهتی با خانههای خدا که در آن یاد خدا میشود ندارد، زیرا شما آن را از عکسها پر کردهاید تا اینکه مانند کلیساهایی شده که مسیحیان گمراه در آن مینشینند.
سپس به یکی از حاضران نگاه کرد و گفت:
ای فلانی! خداوند شک مرا برطرف کرد و یقین را جایگزین آن کرد، امیدوارم که خداوند تو را نیز چنین نماید، پس خودت را نجات بده و با ما بیا و با کافران مباش.
سپس برای بار دوم رو به آنها کرد و با سوگند به خدا گفت.
من دیگر شما را نمیشناسم و شما مرا نمیشناسید، و با هم یکجا سکنی نخواهیم گزید.
سپس دستش را به سوی من دراز کرد و گفت:
ای کسی که خداوند مرا بوسیله تو بعد از آن که مرده بودم زنده کرد، و بعد از آن که نزدیک بود هلاک شوم نجاتم داد، بیا تا از این کلیسا بیرون برویم. دم در وقتی آسمان را دید گفت: ستایش خداوندی را سزاست که مرا از تاریکیها به سوی نور بیرون آورد. او همچنان دستم را گرفته بود، به او گفتم که برویم برای ادای نماز صبح من اقامه را میشنوم.
بعد از آن نماز به پایان رسید و نمازگزاران بیرون شدند و ما هنوز نشسته بودیم، دوستم رو به من کرد و گفت: نظر شما دربارۀ اینها چیست؟ کافر هستند یا مرتد؟
لبخندی زدم و به او گفتم: آنها کافر و زندیق هستند و در کفر و بیدینی غرقاند.
او لبخندی زد و با تعجب گفت:
کفر مرکب و بیدینی فراگیر!!
گفتم: آری، مذهب شیعه اثنا عشری کفرهای همه ملتها را فراهم کرده است و به هر شرکی که ملتهای مشرک و بتپرست بدان مبتلا هستند گرفتار است، و هر غلو و افراطی که یهودیان و مسیحیان انجام میدهند اینها نیز آن را انجام میدهند، و هر کفر و بیدینی که از باطنیها و ملحدان سرزده است اینها دارای آن هستند. از یهودیت فرومایگی آنها را گرفتهاند و از مسیحیان غلو و گمراهیاشان و عقایدی که در مورد ائمه خود دارند را از مجوس گرفتهاند وتقیه و نفاق را از ملحدان فراگرفتهاند. از جهمیها عقیده جهمیه و از قدریه بدعت و از معتزله فکر اعتزال و از خوارج حماقت و شتاب را فراگرفتهاند.
کوتاه سخن اینکه, هیچ گمراهی را رها نکرده مگر به آن چنگ زدهاند و به هر نوع جهالت و یاوه اعتقاد دارند و خیانت و فریب را به هر نوعی که باشد لباس و شعار خود قرار دادهاند.
سپس رو به برادرم نمودم و گفتم:
میتوانم هزار مورد بیان کنم که هر یکی سبب کافرشدن آنها و بیرون رفتنشان از دایرۀ اسلام میگردد، و آنها براساس اصول زیر کافرند:
اصل اول:
آنها به خاطر غلو در ائمه کافرند، زیرا آنها میگویند ائمه غیب میدانند و آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند، و از بلاها آگاه هستند، و ازعلوم بهشت و دوزخ و اهل آن آگاه میباشند، و میگویند ائمه میتوانند ضرر و فایده برسانند و میتوانند زنده کنند و بمیرانند.
کافی است که در این مورد به فهرست الکافی یا بحارالانوار یا ... نگاه کنی تا یقین کنی که صدها علت بر کفر آنها وجود دارد.
اصل دوم:
آنها به علت انجام دادن اعمال شرکآمیز و بتپرستانه کافر هستند، کافی است که به یکی از قبرهای امامانشان یا یکی از زیارتگاههایشان بروی تا ببینی که چگونه کمک میخواهند و گریه و زاری میکنند و صاحب قبر را پرستش مینمایند و از او میخواهند که خواستههایشان را برآورده سازد.
اصل سوم:
آنها چون در قرآن شک دارند و میگویند تحریفشده است کافرند، در این مورد کافی است که به یکی از تفسیرهایشان مانند تفسیر قمی یا الصافی یا البرهان و غیره نگاه کنی، اگر به یکی از این تفسیرها نگاه کنی یقین میکنی که آنها به تحریف قرآن یقین دارند.
اصل چهارم:
آنها به خاطر انکار سنت صحیح و متواتر پیامبرصکافرند، آنها آشکار را اعلام میکنند که احادیثی که علمای اهل سنت جمعآوری کردهاند را قبول ندارند و میگویند با آن مخالف هستند.
اصل پنجم:
آنها به علت اینکه اصحاب پیامبرصرا کافر قرار میدهند خودشان کافرند.
اصل ششم:
آنها چون که اهل بیت را ناسزا میگویند و کافرشان میدانند کافر هستند، همسر پیامبر عایشه صدیقه را تهمت میزنند پس آنها کافرند.
اصل هفتم:
آنان به علت عقاید کفرآمیزی که درباره خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران خدا و روز قیامت و تقدیر خیر و شر دارند کافرند. آنها نادانی و ناتوانی و تردد و دودلی را به خدا نسبت میدهند، عقیده بداء که آنها بدان باور دارند همین را میگوید، آنان این عقیده را از اربابان خود یعنی یهودیان گرفتهاند.
عقیده قیامت را بوسیله عقیده رجعت تحریف کردهاند، عقیده رجعت را از یهودیان و نیاکان مجوسی خود گرفتهاند، پس آنها کافرند.
اصل هشتم:
آنها چون امت اسلامی و اهل حق، اهل سنت را کافر میدانند کافر هستند، اینها بعضی از اسباب کفر آنها بود که به صورت اجمالی بیان شد، چون اگر بخواهیم به طور مفصل هر یک را توضیح دهیم نیاز به چندین جلد کتاب دارد.
در اینجا دوستم با تعجب گفت:
دعوتگران به تقریب مذاهب چرا آگاه نیستند؟
به او گفتم:
نگو: دعوتگران تقریب، بلکه بگو: قربانیان مکر و فرینی که این دروغگویان منافق خوب بلدند.
او گفت: ولی این دعوتگران عالم هستند پس چگونه عقیده و مذهب این گمراهان را نمیدانند؟!
گفتم: بله آنها چون عقاید این فرقه گمراه را نمیدانند مقصّرند، اما منافقان با تقیه با آنها برخورد میکنند، اگر تقیه نمیکردند طلبهها و علما همه آنها را کافر قرار میدادند.
او گفت: پس چگونه میتوان علما را از عقاید کفرآمیز فرقۀ گمراه امامیه آگاه کرد؟
گفتم: باید من و تو و هر کسی که حقیقت اینها را میداند اینها در ملاء عام رسوا کند، و هرجا بگوید که اینها کافر هستند، و این کار امروز بزرگترین جهاد و عبادت است، و نیز نشر و پخش علم صحیح است.
گفت: به امید و یاری خدا.
گفتم: بلند شو، خورشید طلوع کرده است.
او با اعتماد و اطمینانی کامل گفت: مهم نیست که خورشید دنیا طلوع کند و بلکه آنچه مهمتر است این است که خورشید یمان بر دلهای ما طلوع کند.
سپس دستهایش را بلند کرد و دعا نمود:
«الحمد لله الذي هدانا لهذا وما کنا لنهتدي لولا ان هدانا الله».
و ما بلند شدیم و همدیگر را به آغوش گرفتیم و او از من پرسید که کجا میروی؟
به او گفتم: به خانه میروم تا وقایع این حماسۀ جاویدان را سپرد قلم کنم.
پایان
[۱۵] این قمی آن قمی سابق نیست و قمی لقب هر دو میباشد, اولی اسمش علی بن ابراهیم قمی است که صاحب تفسیر قمی میباشد، ودوّمی اسمش محمد بن بابویه قمی است که مؤلّف کتاب (من لا یحضره الفقیه)میباشد. [۱۶] نوری طبرسی در کتاب فصلالخطاب میگوید: ابن بابویه قمی اولین کسی است که این سخن را وارد عقاید شیعه کرد و بعد از او مرتضی و طوسی و طبرسی از او پیروی کردند.» و نعمة الله الجزائری در کتاب الانوار النعمانیه میگوید: «... بله، مرتضی و صدوق و طبرسی در این مورد مخالفت کردهاند و گفتهاند قرآن تحریف و اضافه و کم نشده است... به ظاهر آنها به خاطر مصلحتهای زیادی که بوده است چنین گفتهاند از آن جمله مصلحتها میتوان به این اشاره کرد که: او برای آن که قرآن مورد طعنه قرار نگیرد چنین گفته است، چون وقتی بگوییم قرآن تحریف شده است گفته خواهد شد چگونه میتوان به قواعد و احکام قرآن عمل در صورتی که تحریف شده است؟ پس آنها به خاطر مصلحت گفته اند که قرآن تحریف نشده است زیرا چگونه میتوان گفت که آنها واقعاً به تحریف قرآن معتقد نبودهاند در حالی که این بزرگان در کتابهای خود روایات زیادی آوردهاند که خبر از تحریف و تغییر قرآن میدهد، و روایاتی آوردهاند که میگوید فلان آیه چنین نازل شده سپس اینگونه تغییر داده شده است. (الانوارالنعمانیه، ۲/۳۵۷، ۳۵۸). [۱۷] مسلم از عقبه بن عامرسروایت نموده است. [۱۸] به عنوان مکان میتوان کلینی، ابوالحسن قمی، ابوالقاسم کوفی، محمد بن نعمان ملقب به مفید، احمد اردبیلی، طبرس مؤلف الاحتجاج، مجلسی، نعمة الجزائری، ابوالحسن عاملی خراسانی را نام برد و علاوه از آنها تعداد زیادی دیگر نیز معتقد به تحریف قرآن هستند. [۱۹] ن ک نهجالبلاغه. [۲۰] نهجالبلاغه. [۲۱] بغض و کینه شیعه با اهل بیت بر هیچ کس پوشیده نیست و به زودی در همین مناظره بیان خواهد شد. [۲۲] بعد از این مناظره کتاب ارزشمندی به نام «الثابتون علی الإسلام زمن الردة» اثر دکتر مهدی رزق الله احمد، به دستم رسید که برای روشن شد که ثابتماندگان بر اسلام در جاههای دیگر زیاد بودهاند و تنها مردم و مکه و مدینه بر اسلام ثابت نماندهاند. [۲۳] همه اهل سنت میگویند که حق با علی بوده است، اما بسیاری از علمایشان میگویند گوشهگیری در این جنگها بهتر بوده است. [۲۴] موضع آنها در مورد صحابه کفر و گمراهی است، اگر کافر قراردادن اصحاب پیامبرصکه آیات و احادیث آنها را میستایند کفر نباشد پس چه چیزی کفر است؟ [۲۵] مسلمان از چنین سخنانی شرم میکند، اما مناظره گاهی به این شیوه نیاز دارد تا بتوانی مُچ طرف را بگیری. [۲۶] همین که آنها اصحاب را کافر قرار میدهند از اسلام بیرون میآیند زیرا علمای ما گفتهاند هر کس صحابه را فاسق بداند کافر و زندیق و مرتد و ملحد است، پس قومی که اصحاب را کافی میشمارند و به آنها ناسزا میگویند و نفرینشان میکنند و این کار را دین خود قرار میدهند چگونه کافر نیستند؟! آنها با چنین دینی خود را به شیطان نزدیک مینمایند و شیطان را دوست خود گرفتهاند و هوی و هوس را معبود خویش قرار دادهاند. به نظر من شرّ و خطر اینها برای امت از ملحدان و زندیقان و باطنیها و قرامطه و کمونیستها و ... بیشتر است. [۲۷] کاش این را نمیگفتم زیرا آنها حدیثی دارند که خیانت و فریب را کار درستی قرار میدهد. در صحیحترین کتابشان الکافی، ۲/۲۶۹ کلینی از اباعبدالله روایت میکند که گفت: سوگند به خدا که هیچ عبادتی بهتر از فریب و حقهبازی نیست)، - حق داری تعجب کنی – نگاه کن که چگونه آنها فریب را که پلیدی و مکر است دین و عبادتی قرار دادهاند که آنها را به خدایشان که شیطان است نزدیک میکند، خداوند متعال میفرماید: ﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١ وَلَقَدۡ أَضَلَّ مِنكُمۡ جِبِلّٗا كَثِيرًاۖ أَفَلَمۡ تَكُونُواْ تَعۡقِلُونَ ٦٢ هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٦٣ ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡيَوۡمَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ٦٤﴾[يس: ٦٠-٦٤] آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است، و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است، او گروه زیادی از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید، این همان دوزخی است که به شما وعده داده میشد، امروز وارد آن شوید و به خاطر کفری که داشتید به آتش آن بسوزید،گفتم: سبحان الله! سوگند به خدا که گویا در مورد همین قومی که شیطان آنها را گمراه کرده و از شیطان اطاعت کرده و به جای خدا او را پرستش مینمایند نازل شده است، روز قیامت اینها به خاطر تهمتهایی که به اصحاب پیامبرصمیزنند وارد دوزخ خواهند شد، مگر آن که تو خداوند به آنها توفیق توبه بدهد و توبه نمایند.