تفسير سورهی کهف
مکی و ۱۱۰ آیه است.
آیه ۶-۱:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَلَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ١﴾[الکهف: ۱]. «ستایش خداوندی را سزاست که کتاب را به بندهاش فرو فرستاده و در آن هیچگونه کژی و انحرافی قرار نداده است».
﴿قَيِّمٗا لِّيُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِيدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَيُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا٢﴾[الکهف: ۲]. «(کتابی) که مستقیم و پابرجاست تا (مردمان را) از عذاب سخت خود بترساند، و مؤمنانی را که کارهای شایسته میکنند بشارت دهد به اینکه پاداش خوبی دارد».
﴿مَّٰكِثِينَ فِيهِ أَبَدٗا٣﴾[الکهف: ۳]. «جاودانه در آن خواهند ماند».
﴿وَيُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا٤﴾[الکهف: ۴]. «و بترساند کسانی را که گفتند: خداوند فرزندی برگرفته است».
﴿مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡۚ كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا٥﴾[الکهف: ۵]. «نه ایشان و نه پدرانشان از آن هیچگونه آگاهی ندارند، سخنی که از زبانشان برمیآید بس گران است، آنان جز دروغ نمیگویند».
﴿فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَسَفًا٦﴾[الکهف: ۶]. «پس چه بسا که جان خویش را در پی ایشان از غم و خشم اینکه آنان به این کلام ایمان نمیآورند هلاک سازی».
حمد یعنی ستایش خداوند بر صفتهایش که همه صفت کمالاند، و بر نعمتهای ظاهری و باطنی و دینی و دنیوی او، و به طور مطلق بزرگترین نعمت او فرو فرستادن کتاب بزرگ قرآن بر بنده و پیامبرش محمد ص است. پس خداوند خویشتن را ستده و در ضمن آن بندگان را راهنمایی میکند تا او را به خاطر اینکه پیامبری را بهسوی آنها فرستاده و کتاب را برایشان نازل نموده است بستایند. سپس این کتاب را به دو صفت متصف نموده که مبین آنند این کتاب را هر جهتی کامل، است: اینکه کژی و انحراف در آن وجود ندارد، و اینکه خداوند ثابت نموده این قرآن راست و درست است. پس نفی کردن کژی و انحراف از قرآن بدان معنی است که در اخبار آن دروغ وجود ندارد و اوامر و نواهیاش ستمگرانه و دستوراتی بیهوده نیستند.
و اثبات راست بودن قرآن مقتضی آن است که قرآن خبر نمیدهد مگر از بزرگترین خبرها، و آنها خبرهایی هستند که قلبها را مملو از شناخت و ایمان و عقل مینمایند، مانند اینه خداوند از نامها و صفات و کارهایش خبر دادهاست. و از جمله اخبار قرآن امور پنهان گذشته و آینده است. و اوامر و نواهی قرآن نیز نفسها را پاک نموده و رشد داده و به کمال میرساند، چون اوامر و نواهی قرآن کمال عدالت و انصاف و اخلاص و بندگی کردن برای پروردگار جهانیان را که شریکی ندارد دربر دارند. و چون قرآن چنین کتابی است باید خداوند خویشتن را به خاطر فرو فرستادن آن بستاید.
﴿لِّيُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِيدٗا مِّن لَّدُنۡهُ﴾تا مردم را با این قرآن از عذابش بترساند، عذابی که آن را برای کسانی مقدر نموده است که با دستورش مخالفت میورزند. و این عذاب دنیا و عذاب آخرت را شامل میشود. و از نعمتهای الهی این است که بندگانش را بیم داده، و از آنچه که به آنه زیان میرساند و آنها را هلاک میکند بر حذر داشته است، همچنانکه خداوند متعال وقتی در قرآن حالت جهنم را بیان مینماید، میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾[الزمر: ۱۶]. «این چیزی است که خداوند بندگانش را با آن میترساند پس ای بندگانم برحذر باشید».
و از مهربانی خداوند نسبت به بندگان این است که کیفرهای سختی برای کسانی که با دستورات او مخالفت نمایند مقرر کره است. و آن را برایشان بیان نموده، و اسبابی که انسان را به آن کیفرهای سخت گرفتار مینماید بیان داشته است.
﴿وَيُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا﴾و مومنانی را که کارهای شایسته میکنند مژده میدهد به اینکه پاداش خوبی دارند. یعنی خداوند کتاب را بر بندهاش نازل نموده تا کسانی را که به او و پیامبران و کتابهایش ایمان دارند، آنانی که ایمانشان کامل گشته و کارهای شایسته از قبیل امور واجب و مستحب را با اخلاص و از روی پیروی از کتاب و سنت انجام میدهند، مژده بدهد. ﴿أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا﴾که پاداش خوبی دارند، و آن پاداشی است که خداوند برای ایمان و عمل صالح قرار داده است. و بزرگترین آن دست یافتن به خشنودی خدا و ورود به بهشت است، بهشتی که هیچ چشمی نمونۀ آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. و اینکه خداوند پاداش را به «نیکو» متصف نموده است، و بر این دلالت مینماید هر چیزی که صفای نیکو بودن بهشت را تیره نماید، و ناراحت کننده باشد،وجود ندارد، زیرا اگر چنین باشد آن پاداش کاملاًٌ پاداش نیکو خواهد بود.
﴿مَّٰكِثِينَ فِيهِ أَبَدٗا﴾و آنها همواره در این پاداش نیکو به سر میبرند و آن را از دست نمیدهند، بلکه همیشه بر نعمتهایشان افزوده میگردد. و بیان مژده، مقتضی بیان اعمال است که آدمی را به آن مژده میرساند. پس این قران هر نوع عمل صالحی را در بر دارد و انسان را به چیزی میرساند که جانها را راحت و روحها را شاد میکند.
﴿وَيُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا٤﴾و تا یهود و نصارا و مشرکانی را بترسان که گفتند: خداوند فررزندی را برگرفته است. کسانی که این سخن زشت را گفتند آن را از روی علم و یقین نگفتند، و پدرانشن نیز از آن آگاهی نداشتند. و آنها با تقلید از جهالت پدرانشان چنین سخنی را بر زبان آورده و از آنها پیروی نمودند، بلکه آنها فقط از گمان و خواستههای خود پیروی میکنند.
﴿كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾چه سخن درشت و زشتی از دهانهایشان بیرون میآید که عذابی سخت برایشان دربر دارد. و چه زشتی بزرگتر از این که خداوند را صاحب فرزند قرار دهند! این توصیف مقتضی آن است که خداوند دارای کمبود میباشد، و در ربودیت و الوهیت دارای شریک است! همچنانکه این توصیف مقتضی دروغ بستن بر خداست: ﴿مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا﴾[الأنعام: ۱۴۴]. «پس کیست ستمگرتر از کسی که به دروغ به خداوند افترا ببندد».
بنابراین در اینجا فرمود: ﴿إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا﴾آنان جز دروغ نمیگویند. یعنی سخن آنها دروغ محض است و هیچ راستی در آن نیست. و بنگرید که چگونه خداوند این سخن را به تدریج باطل نمود، پس ابتدا خبر دارد که ﴿مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡ﴾نه ایشان و نه پدرانشان هیچ آگاهی از آن ندارند، و شکی نیست که سخن گفتن بر خداوند بدون علم پوچ و باطل است. سپس در مرحلۀ دوم خبر داد که این، سخنی زشت است. پس فرمود: ﴿كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾سخنی که از زبانشان بر میآید بس گران و زشت است. و در مرحلۀ سوم جایگاه آن را در زشتی بیان کرد و آن دروغ بودنش است که با راستی متضاد است.
از آن جا که پیامر صبر هدایت شدن مردم بسیار مصر بود، و در این زمینه نهایت کوشش را مبذول میداشت، از هدایت شدن کسانی که هدایت میشدند شاد و خوشحال میشد، و به حال تکذیب کنندگان گمراه تأسف میخورد و ناراحت میشد، چون او صدلسوز آنها، و نسبت به آنان مهربان بود. خداوند او را راهنمایی نمود که با تأسف خوردن به حال کسانی که به این قرآن ایمان نمیآورند خودش را مشغول نکند. هانطور که در آیهی دیگر فرموده است: ﴿لَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ٣﴾[الشعراء: ۳]. «نزدیک است به خاطر اینکه ایمان نمیآورند خودت را از ناراحتی هلاک سازی». و فرمود: ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍ﴾[فاطر: ۸]. «با تأسف خوردن برای آنها خودت را تباه نکن».
و در اینجا فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ﴾نزدیک است که خویشتن را از غم و ناراحتی هلاک سازی. بدان که پاداشی تو پیش خداوند ثبت شده است و اگر خداوند خیری در اینها سراغ میداشت آنها را هدایت میکرد، اما خداوند میداند که جز آتش جهنم شایستۀ آنان نیست، بنابر این آنها را خوار نموده و هدایت نمیکند. پس فایدهای ندارد که خودت را به غم و اندوه آنان مشغول نمایی. در این آیه و امثال آن عبرت مردم بهسوی خدا مأمور شده است وظیفهاش رساندن پیام الهی با هر وسیلۀ ممکن به گوش مردم، و بستن راههای گمراهی است و باید در این راه نهایت سعی و تلاش خود را بکند، و به خدا توکل نماید. پس اگر هدایت نشدند غم و تأسف نخورد، زیراغم خوردن و متأسف شدن، انسان را ضعیف مینماید، و انرژی و توان وی را از بین میبرد، و برای آدمی فایدهای در بر ندارد، بلکه باید به کارش ادامه بدهد، و فراتر از آن که از توانش بیرون است، بر عهدۀ او نیست.
و وقتی خداوند به پیامبر صمیفرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ﴾[القصص: ۵۶]. «تو کسی را که دوست داری نمیتوانی هدایت کنی». و موسی ÷میگوید: ﴿رَبِّ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ إِلَّا نَفۡسِي وَأَخِي﴾[المائدة: ۲۵]. «پروردگارا! من جز خودم و برادرم اختیار کسی را ندارم». پس دیگران به طریق اولی نمیتوانند کسی را هدایت نمایند، مگر اینکه خدا بخواهد و خداوند متعال فرموده است:
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۱-۲۲]. «پند بده، همانا تو پند دهنده هستی و بر آنان مسلط و گمارده شده نیستی».
آیهی ۸-۷:
﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا٧﴾[الکهف: ۷]. «بدون شک ما همۀ چیزهای روی زمین را زینت آن کردهایم تا آنان را بیازماییم که کدامیک از آنها کار نیکوتر میکند».
﴿وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَيۡهَا صَعِيدٗا جُرُزًا٨﴾[الکهف: ۸]. «و به راستی ما هر آنچه را که روی زمین است قطعاً به میدانی مسطّح (و) بیعلف تبدیل خواهیم نمود».
خداوند خبر میدهد که همۀ آنچه روی زمین است از قبیل خوردنتیهای لذیذ و نوشیدنیهای گوارا و پوشاکهای خوب و درختان و جویبارها و کشتزارها، میوهها، منظرههای زیبا و باغهای قشنگ صداهای هیجان برانگیز و چهرهها و نماهای زیبا و طلا و نقره و اسب و شتر و امثال آن را خداوند مایۀ زینت و آرایش این دوجهان قرار داده است، تا بدین وسیله این چیزها مردم را بیازماید.
﴿لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا﴾تا آنان را بیازماییم که کدام یک کار مخلصانهتر و درستتر انجام میدهد، با وجود این، خداوند همۀ چیزهایی را که ذکر شده نابود میکند و از بین میبرد، و زمین به میدانی مسطح و بیگیاه تبدیل میشود، همۀ لذتهای ان از بین رفته و جویبارهای آن خشکیده، و نشانههای آن محو شده و نعمتهایش از بین میرود.
و این حقیقت دنیاست که خداوند آن را برای ما روشن نموده است، انگار که با چشمهای خویش آن را مشاهده میکنیم. و ما را از قریب خوردن بدان برحذر داشته، و به روی آوردن به جهانی تشویق نموده که نعمتهایش همیشگی است، و کسی که در آن قرار میگیرد خوشبخت میشود. همه این چیزها را خداوند برای ما بیان نموده چون نسبت به ما مهربان است.
پس هرکس که به ظاهر دنیا و زینت آن نگاه کند و به باطن آن نظری نیافکند قریب آنرا میخورد، و چنین فردی چون چهارپایان و حیوانات از آن بهرهمند میشود، و به حق پروردگارش که بر وی است توجهی نمیکند، و برای شناخت آن اهتمام نمیورزد، بلکه تمام هم و غم وی این است که از لذتها بهرهمند شود و آن را به هر صورتی که به دست میآید به دست بیاورد. پس هرگاه مرگ چنین کسی فرا برسد از اینکه میمیرد و لذت و شادیهایش را از دست میدهد آشفته و مضطرب میگردد، اما اضطراب او به خاطر گناهان و زیاده رویهای نیست که کرده است، بلکه به خاطر پایان زندگی و لذتهاست.
ولی هرکس که به درون و باطن دنیا بنگرد، و هدف از خلقت آن، و افزایش خود را درک کند، چنین کسی به اندازهای از دنیا استفاده میکند که او را بر انجام وظیفهای که برای آن آفریده شده است کمک نماید، و عمر و زندگی خود را غنیمت میشمارد، و دنیا را سفری آکنده از سختی و رنج میداند نه منزلی که اقامتگاه دایمی او باشد، بنابر این تمام تلاش خود را برای شناخت پروردگار و اجرای دستوراتش، و انجام کار نیک مبذول میدارد.
و چنین کسی بهترین جایگاه را پیش خداوند خواهد داشت، و سزاوار هرگونه پاداش و بزرگداشت و شادی از جانب خداست. پس او به باطن دنیا نگاه میکند، در حالی که فرد فریب خورده به ظاهر دنیا مینگرد، و این فرد برای آخرت خود کار میکند، اما فرد باطل گرا برای دنیای خود میکوشد. پس، این دو گروه تفاوت بزرگی با هم دارند، و با هم فرق میکنند!.
آیهی ۱۲-۹:
﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا٩﴾[الکهف: ۹]. «آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم در میان عجایب و غرایب ما (که در این گیتی پراکندهاند) چیز شگفتی است؟».
﴿إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا١٠﴾[الکهف: ۱۰]. «آنگاه که آن جوانان به غار پناه برده و گفتند: پرودگارا! از جانب خود رحمتی به ما ببخش و در کارمان راه نجاتی برایمان فراهم فرما».
﴿فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا١١﴾[الکهف: ۱۱]. «پس، چندین سال در آن غار بر گوشهایشان پرده افکندیم».
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا١٢﴾[الکهف: ۱۲]. «سپس ایشان را برانگیختیم تا بدانیم کدام یک از دو گروه مدت زمانی را که درنگ کردهاند بهتر به خاطر دارد».
این استفهام به معنی نفی و نهی است. یعنی گمان مبر که داستان اصحاب کهف و آنچه برایشان اتفاق افتاد در میان نشانههای قدرت خدا چیزی عجیب و غریب است، و در گسترۀ حکمت الهی همانند و مشابهی ندارد، بلکه خداوند دارای عجایب و غرایبی زیاد از نوع اصحاب کهف است، و حتی از آن نیز بزرگتراند. و خداوند همواره نشانههایی در آفاق و انفس به بندگان نشان میدهد تا به وسیلۀ آن حق را از باطل و هدایت را از گمراهی باز شناسند. البته منظور این نیست که داستان اصحاب کهف از نشانههای عجیب الهی به شمار میآید. ولی منظور این است که چنین چیزهایی بسیار زیاد ایت، و تنها از یک مورد آن شگفتزده شدن و تعجب کردن نوعی کمبود در علم و عقل است. وظیفۀ مومن این است که به همۀ نشانههای الهی که خداوند از بندگان خواسته تا در آن فکر کنند، بیاندیشند، زیرا اندیشیدن در نشانههای قدرت الهی کلید و راهگشای ایمان و علم و یقین است.
و نسبت دادن این دسته از مسلمانان به کهف «اصحاب کهف» به خاطر غاری است که در آن بودند و «رقیم» یعین لوحهای که نام و داستانشان در آن نوشته شده و سالها این لوحه ملازم آنان بود.
سپس داستان آنها را به طور خلاصه بیان نمود و بعد از آن داستانشان را به طور مفصل ذکر کرد، و فرمود: ﴿إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ﴾آنگاه که جوانان به قصد مصون ماندن از فتنهای که قومشان برایشان تدارک دیده بودند به غار پناه بردند. ﴿فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ﴾و گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خویش بهرهمند کن. یعنی ما را با رحمت خویش پابرجا بنما و از شرشان محافظت کن. و با رحمت خویش ما را بر انجام خیر و خوبی توفیق بده. ﴿وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا﴾و در کارمان راه نجاتی برایمان فراهم فرما.
یعنی هر سببی که انسان را به هدایت میرساند برای ما فراهم و میسر ساز، و کار دین و دنیا ما را درست کن. پس آنها کوشش نموده و به جایی که میتوان در آن از فتنه پنهان شد، گریختند، و به درگاه خداوند زاری و فروتنی نموده و از او خواستند تا کارهایشان را برای آنان آسان نماید. پس برخویشتن و بر مردم تکیه نکردند.
بنابراین خداوند دعایشان را پذیرفت و بر ایشان کاری کرد که گمانش را نمیبردند، پس فرمود: ﴿فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا١١﴾و دعایشان را برآوردیم و پردههای خواب را چندین سال بر گوشهایشان فرو افکندیم. یعنی آنها را به خواب فرو بردیم، و (۳۰۹) سال در خواب بسر بردند، و این خواب موجب حفظ شدن دلهایشان از ترس و اضطراب و محفوظ ماندن آنان از قومشان شد، تا نشانهای روشن (از قدرت و توانایی خداوند) باشد.
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ﴾پس از آن سالها که در خواب بودند ایشان را از خوابشان برانگیختیم و بیدارشان کردیم. ﴿لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا﴾تا بدانیم کدام یک از دو گروه، مدت زمانی را که درنگ کردهاند بهتر به خاطر میآورد.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَكَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡ﴾[الکهف: ۱۹]. «و اینگونه آنانرا برانگیخیتم تا از یکدیگر بپرسند».
و دانستن مدتِ ماندن آنها در غارف آدمی را بر محاسبه و اندازهگیری دقیق زمان، و شناخت کمال قدرت الهی و حکمت و رحمت او وام میدارد. پس اگر انها همچنان به خوابشان ادامه میدادند و در آن میماندند چیزی از این معلومات از داستان آنها به دست نمیآید.
آیهی ۱۴-۱۳:
﴿نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى١٣﴾[الکهف: ۱۳]. «ما داستان آنان را بگونهای راستین برای تو بازگو میکنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و بر هدایت آنان افزودیم».
﴿وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا١٤﴾[الکهف: ۱۴]. «و به دلهایشان قدرت دادیم، آنگاه که بپا خواستند و گفتند: پروردگارمان، پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز جز او معبودی را نخواهیم پرستید، در این صورت سخنی دور از حق گفتهایم».
از اینجا داستان آنها به طور مشروح آغاز میشود و خداوند داستان آنها را به حق و به گونهای راستین و بدون کم و کاست و بدون هیچ تردید و شبهای برای پیامبرش بازگو میکند.
﴿إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ﴾کلمۀ: ﴿فِتۡيَةٌ﴾جمع قله است و بر این دلالت مینماید که آنها کمتر از ده نفر بودهاند. آنان جوانانی بودند که به پروردگار یگانه و بیشریک خود ایمان آوردند، اما قومشان به خدای یکتا ایمان نداشتند، پس خداوند به سپاس ایمانشان بر هدایت آنان افزود. یعنی به سبب اینکه به ایمان رهنمود شده بودند خداوند بر هدایت آنها که همان علم مفید و عمل شایسته است افزود. همانطور که خداوند میفرماید: ﴿وَيَزِيدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗى﴾[مریم: ۷۶]. «و خداوند همواره بر هدایت کسانی که هدایت شدهاند میافزاید».
﴿وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾و بدیشان دل و جرأت دادیم و آنها را شکیبا و پا برجا نمودیم، و در آن حالت پریشان کننده دلهایشان را استوار و مطمئن ساختیم. و این لطف و احسان خداوند در حق آنان بود که به آنها توفیق ایمان و هدایت و شکیبایی و ثابت قدمی و آرامش را ارزانی نمود. ﴿إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾آنگاه که بپا خواستند و گفتند: پروردگار آسمانها و زمین است، یعنی کسیکه ما را آفریده و روزی داده و به تدبیر امور ما پرداخته و ما را پرورش دادهاست، آفرینندۀ آسمانها و زمین است و همۀ این پدیدههای بزرگ را به تنهایی آفریده است. اما بتها که شما آنها را میپرستید هیچ چیزی نمیآفرینند، و روزی نمیدهند، و مالک هیچ سود و زیانی نیستند، و هیچ مرگ و زندگی و رستاخیزی در دست آنها نیست. پس آنها از توحید ربوبیت بر توحید الوهیت استدلال کردند، میگفتند: ﴿لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗا﴾هرگز جز او معبودی را نخواهیم پرستید، ﴿لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا﴾و چنانچه بعد از اینکه دانستهایم جز پروردگار کسی شایستۀ عبادت نیست، چنین چیزی بگوییم و کسی را جز او معبود بدانیم در این صورت سخنی گزاف و باطل و بسیار بدور از حق گفته، و راهی که خیلی از واقعیت دور است در پیش گرفتهایم. پس آنها هم به توحید ربوبیت و هم به توحید الوهیت اقرار، و خود را بدان پایبند نمودند، و نیز بیان کردند که آنچه به آن معتقدند حق و غیر از آن باطل است و این دلیلی است بر این که آنها کاملاً پروردگار خود را شناخته بودند و خداوند نیز بر هدایتشان میافزود.
آیهی ۱۵:
﴿هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا١٥﴾[الکهف: ۱۵]. «این قوم ما، جز خدا معبودهایی را به خدایی گرفتهاند. چرا دلیل روشنی بر (خدایی) آنها نمیآورند؟ پس کیست ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد؟!».
پس از آنکه اصحاب کهف ایمان و هدایت و پرهیزگاری را که بر آن بودند، بیان کردند. به آنچه که قومشان بر آن بودند نیز اشاره نمودند، و اینکه معبوداتی را جز خدا پرستش میکردند. پس آنها را نکوهش کرده و بیان نمودند کارشان از روی یقین و دانش نیست، بلکه آنها در نهایت نادانی و گمراهی به سر میبرند. پس گفتند ﴿لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖ﴾چرا دلیل و حجتی بر حقانیت باروری که بر آن هستند ارائه نمیدهند. البته که آنها نمیتوانند دلیلی بیاورند. زیرا کارشان دروغی است که بر خدا میبندد؟ و این بزرگترین ستم است، بنابر این فرمود: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا﴾پس کیست ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد؟.
آیهی ۱۶:
﴿وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ يَنشُرۡ لَكُمۡ رَبُّكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَيُهَيِّئۡ لَكُم مِّنۡ أَمۡرِكُم مِّرۡفَقٗا١٦﴾[الکهف: ۱۶]. «و چون از آنان و از چیزهایی که به جز خدا میپرستند کناره گرفتید، به آن غار پناه ببرید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و در کارتان برای شما گشایشی فراهم آورد».
یعنی برخی از ایشان به برخی دیگر گفتند: قومتان از شما بریدهاند و دین دیگری دارند، پس راهی جز نجات و فرار از شر آنها ندارید و باید از اسباب و راههایی که به نجات از آنها منتهی میشود است،اده کنید، چون راهی برای جنگیدن با آنها نیست، و نیز نمیتوانید در میان آنها باقی بمانید در حالی که دین دیگری دارند.
﴿فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ يَنشُرۡ لَكُمۡ رَبُّكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَيُهَيِّئۡ لَكُم مِّنۡ أَمۡرِكُم مِّرۡفَقٗا﴾پس به غار پناهنده شوید و در آن پنهان گرید، تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگسترداند و وسایل رفاه و رهایی شما را از این کار مشکلی که در پیش رو دارید مهیا و آسان سازد.
و پیشتر گذشت که آنها چنین پیش خداوند دعا کردند: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا﴾[الکهف: ۱۰]. «پروردگارا از جانب خود رحمتی به ما ببخش و در کارمان راهیابی را برایمان فراهم فرما». پس آنان اظهار داشتند که قدرت و توانایی ندارند و برای سامان یافتن کارشان به خدا پناه بردند، و نیز به خدا اعتماد داشتند که چنین میکند، پس خداوند رحمت خویش را بر آنها گسترداند و وسایل رفاه و رهایی آنان را مهیا و آسان نمود، و آنان و دینشان را محفوظ کرد و آنها را نشانههایی برای آفریدگانش قرار داد. و نام نیکی از آنها بر جای گذاشت تا مورد ستایش قرار گیرند. و این رحمت الهی نسبت به آنهاست. و هر وسلهای را برایشان میسر نمود و جایی که در آن خوابیدند، بینهایت مکانی امن و محفوظ بود. بنابر این فرمود:
آیهی ۱۸-۱۷:
﴿وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن كَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَهُمۡ فِي فَجۡوَةٖ مِّنۡهُۚ ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِۗ مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِيّٗا مُّرۡشِدٗا١٧﴾[الکهف: ۱۷]. «و خورشید را میبینی که چون برمیآید به طرف راست غارشان میگرایید، و چون غروب میکرد به طرف چپشان میگرایید، درحالیکه آنان در محل وسیع غار قرار داشتند، این از نشانههای خداست، هرکس که خداوند او را هدایت کند راه یافته است، و هر که را گمراه نماید برای او دوست و راهنمایی نمییابی».
﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَيۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَكَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَيۡهِمۡ لَوَلَّيۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا١٨﴾[الکهف: ۱۸]. «و آنان را بیدار میپنداری، حال آنکه آنان خفتهاند. و ما آنان را به راست و چپ میگرداندیم، و سگشان دو دستش را به آستانۀ در گشاده بود، اگر بدیشان مینگریستی از آنان میگریختی و به راستی سرتا پای از ترس و وحشت آکنده میشدی».
عنی خداوند آنها را از تابش نور خورشید محافظت نمود، زیرا غار اینگونه بود که خورشید به هنگام طلوع به طرف راست میگرایید. و به هنگام غروب به طرف چپشان میگرایید، پس گرمای خورشید به آنها برخورد نمیکرد که بدنهایشان را خراب کند.
﴿وَهُمۡ فِي فَجۡوَةٖ مِّنۡهُ﴾و خودشان در محل بسیار وسیع غار قرار داشتند، یعنی در جایی گشاده و وسیع. و این به خاطر آن بود تا هوا و نسیم باد بر آنها بوزد و هوای آلوده را از آنها دور نماید، و تا از تنگ بودن جا رنج نبرند، و اذیت نشوند، و به خصوص که آنها مدت طولانی در آن غار ماندند. و این از نشانههای الهی است که بر قدرت و رحمت او دلالت مینمید که خداوند دعایشان را پذیرفت و حتی در این چیزها آنها را هدایت و را هنمایی کرد. بنابر این فرمود: ﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِ﴾هرکس که خداوند او را هدایت کند راه یافته است، یعنی برای بدست آوردن هدایت، راهی جز از سوی خداوند نیست، و اوست که انسان را به منفعت هر دو جهان هدایت مینماید. ﴿وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِيّٗا مُّرۡشِدٗا﴾و هر که را گمراه نماید برای او دوست و راهنمایی نمییابی. یعنی کسی را نمییابی که او را سرپرستی کند و کارهایش را به گونهای سامان دهد که به صلاح اوست، و وی را به خیر و رستگاری راهنمایی کند، چون خداوند بر گمراه شدن او حکم نموده است و حکم او را هیچکس نمیتواند رد کند.
﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَيۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞ﴾و اگر بدیشان مینگریستی آنان را بیدار میانگاشتی، حال آنکه آنان خفته بودند.
مفسرین گفتهاند این بدان خاطر بود که چشمهایشان باز بود تا تباه و ضایع نشودف بنابر این کسب که به آنها نگاه میکرد آنان را بیدار میپنداشت حال آنکه خواب بودند. ﴿وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِ﴾و ما آنانرا به راست و چپ میگرداندیم، و این ینز به خار آن بود تا بدنهایشان محافظت شود، زیرا طبیعت زمین اینگونه است که بدنهایی را که با آن چسبیده باشد از بین میبرد. بنابر این خداوند چنین مقدر ن موده بود که آنها را به راست و چپ و بر پهلوهایشان به اندازهای که بدنشان را زمین خراب نکند، بگرداند و خداوند میتوانست بدون اینکه آنها را به چپ و راست بگرداند بدنهایشان را محافظت نماید، اما او حکیم است و خواست که سنت او در جهان هستی اجرا شود، و خداوند اسباب را به مسببانشان ربط میدهد.
﴿وَكَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِ﴾و سگشان دو دستش را به آستانۀ در غار گشاده بود، سگ اصحاب کهف که از آنها نگهبانی میکرد مانند آنها به خواب فر رفت، بنابر این هر دو دستش بر آستانۀ در دراز کشیده بود، خداوند اینگونه آنها را از آفت زمین حفاظت کرد. اما چگونه آنها را از گزند انسانها محافظت نمود؟ در این زمینۀ فرموده است: آنها را به وسیلۀ رعب و ترسی که از دیدنشان انسان را فرا میگرفت محافظت نمود، پس اگر کسی آنها را میدید ترس سراپای او را فرا میگر فت و از آنها روی میگرداند و پا به فرار میگذاشت، و این چیزی بود که باعث شد تا آنها مدت مدیدی در غار بمانند. و هیچکس آنها را ندید، با اینکه خیلی با شهر فاصلۀ نزدیکی داشتند. و چیزی که مبین آن است آنان از شهر نزدیک بودند این است وقتی آنها بیدار شدند یکی از خودشان را فرستادند تا از شهر غذایی خریداری کند و بقیه منتظرش ماندند. پس این دلالت مینماید که آنها به شهر خیلی نزدیک بودهاند.
آیهی ۲۰-۱۹:
﴿وَكَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ كَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡيَتَلَطَّفۡ وَلَا يُشۡعِرَنَّ بِكُمۡ أَحَدًا١٩﴾[الکهف: ۱۹]. «و اینچنین ایشان را برانگیخیتم تا از یکدیگر بپرسند. گویندهای از آنان گفت: چه مدتی ماندهاید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از روز؟ گفتند: پروردگارتان بهتر میداند که چقدر ماندهاید، پس کسی از خودتان را با این سکه پول به شهر بفرستید، و باید بنگرد کدامیک از آنان غذای پاکتری دارد، پس روزی و خوراکی از آن برایتان بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچکس را از حال شما آگاه نسازد».
﴿إِنَّهُمۡ إِن يَظۡهَرُواْ عَلَيۡكُمۡ يَرۡجُمُوكُمۡ أَوۡ يُعِيدُوكُمۡ فِي مِلَّتِهِمۡ وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا٢٠﴾[الکهف: ۲۰]. «بیگمان اگر آنان بر شما دست یابند شما را سنگسار میکنند، یا اینکه به دین خود بر میگردانند، و آنگاه هرگز رستگار نخواهید شد».
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡ﴾این چنین ایشان را ز خواب طولانی برانگیخیتم، تا مدت خواب را از یکدیگر بپرسند، و از مقدار واقعی زمانی که در غار ماندهاند از یکدیگر پرس و جو کنند. ﴿قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ كَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ﴾یکی از آنان گفت: چه مدتی ماندهاید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از روز؟ و این بر اساس گمان گوینده بود. گویا در مقدار مدتی که مانده بودند دچار اشتباه شدند، بنابر این گفتند: ﴿رَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ﴾پروردگارتان بهتر میداند که چقدر مانده اید، پس آگاهی از مدت سپری نشده را به کسی برگرداند که آگاهی و علم او همه چیز را کاملاً احاطه نموده است، و شاید خداوند بعد از این آنها را از مدتی که مانده بودند آگاه نمود، چون آنها را از مدتی که مانده بودند آگاه نمود، چون آنها برانگیخت تا از یکدیگر بپرسند، و خبر داد که آنها در مورد مقداری که در غار ماندهاند از یکدیگر پرسیدند، و به اندازۀ آگاهی خود سخن گفتند، و نتیجۀ کارشان این شد که دچار اشتباه شدند. بنابر این باید اینگونه باشد که خداوند اشتباه آنان را رفع کرده و آنها را از مدت زمانی که مانده بودند آگاه کرده باشد و ما این را از حکمت الهی در برانگیختن آنها در مییابیم، و او هیچ کاری را بیهوده انجام نمیدهد.
و از رحمت الهی است که هرکس بخواهد در اموری که دانستنش مطلوب است، به اندازهای که برای آن تلاش نماید حقیقت را برای او روشن و آشکار میکند و دلیلی دیگر بر اینکه خداوند آنها را از مدتی که در غار ماندهاند آگاه کرده این است که از این پس میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَعۡثَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ لِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَيۡبَ فِيهَآ﴾[الکهف: ۲۱]. «و اینگونه (مردم) را متوجه حالشان کردیم تا بدانند که وعدۀ خدا حق است، و بدون شک قیامت فرا میرسد». پس اگر مردم از حال آنان ومدت زمان ماندنشان در غار بارخبر نمیشدند، آنها دلیلی برای آنچه بیان شد قرار نمیگرفتند. سپس وقتی آنها از یکدیگر پرسیدند و سخنانی در میان آنان رد و بدل شد که خداوند آنها را ذکر کرده است، یکی از خودشان را با سکههای نقرهای که داشتند به شهری که از آن رانده شده بودند، فرستادند تا برایشان غذا بخرد، و او را دستور دادند تا پاکیزهترین و لذیذترین غذا را انتخاب نماید، و نیز به او گفتند که در خرید و رفتن و برگشتن خود نهایت دقت را به خرج دهد و کسی را از حال برادرانش آگاه نسازد، و هیچکس متوجه آنان نشود.
و گفتند: اگر از حال آنها کسی اطلاع یافته و مردم به آنها دست یابند، آنها را سنگسار کرده و به بدترین وضع به قتل میرسانند، چون کینۀ آنها و کینۀ دینشان را در دل دارند. و یا آنها را دچار فتنه مینمایند و به آیین خود بر میگردانند. و اگر به دین آنها برگردند هرگز رستگار نخواهند شد، بلکه به دین و دنیا و آخرت خود را از دست خواهند داد.
این دو آیه بر چند چیز دلالت مینمایند:
۱- تشویق به فراگیری دانش و مباحثه در آن، چون خداوند اصحاب کهف را به این منظور برانگیخت.
۲- کسی که در مورد موضوعی دچار اشتباه میگردد، ادب آن است که آن را به کسی برگرداند که آن را میداند، و باید در همان حدود و اندازه توقف کند و جایگاه خود را بشناسد.
۳- وکالت در خرید و فروش و شرکت در خرید و فروش صحیح باشد.
۴- خوردن پاکیزهها و خوراکیهای لذیذ جایز است، به شرطی که به حد اسراف نرسد، زیرا از اسراف نهی شده است. به دلیل اینکه خداوند متعال فرموده است:
﴿فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ﴾پس باید بنگرد کدامین ایشان غذای پاکتری دارد تا روزی و خوراکی از آن برایتان بیاورد.
به ویژه وقتی که انسان جز چنین غذایی به بدنش سازگار نباشد. و شاید این دلیل بسیاری از مفسران باشد که گفته اند: اصحاب کهف شاهزادگانی بودند، چون دوست خود را دستور دادند تا پاکیزهترین غذا را بیاورد که عادت ثروتمندان بزرگ این است که همواره بهترین غذا را تناول کنند.
۵- تشویق به پنهان کاری و احتیاط و دور شدن از جایگاههایی که انسان را در امر دین دچار فتنه میکند، و آدمی باید در مورد حفظ جان برادرانش نهایت تلاش را به خرج دهد.
۶- شدت علاقۀ این جوانان به دین، و فرارشان از تمام فتنههایی که دینشان را مورد تهدید قرار میداد، و ترک وطن و در راه خدا.
۷- بیان ضرر و مفاسدی که شر در بر دارد، امری که موجب آن میشود که از آن متنفر بود، و آن را ترک کرد. و به درستی که این روش (بیان ضرر و مفاسدی که شر در بردارد)، روش مومنان گذشته و آینده بوده و هست، به دلیل اینکه گفتند: ﴿وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا﴾و اگر به دین خود برگردید هرگز رستگار نخواهید شد.
آیهی ۲۱:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَعۡثَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ لِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَيۡبَ فِيهَآ إِذۡ يَتَنَٰزَعُونَ بَيۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡۖ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَيۡهِم بُنۡيَٰنٗاۖ رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا٢١﴾[الکهف: ۲۱]. «و بدینسان (مردم را) به (حال) آنان آگاه ساختیم تا بدانند که وعدۀ خدا حق است و قطعاً هیچ شکی در تحقق روز قیامت نیست. بدانگاه که میان خود کشمکش داشتند و گفتند: بر (غار) آنان بنایی بسازید. پروردگارشان از حال ایشان آگاهتر است، و کسانی که بر کاروبارشان دست یافتند، گفتند: بر غار ایشان مسجدی میسازیم».
خداوند متعال خبر میدهد که او مردم را از حال اصحاب کهف مطلع نمود، و این خدا بهتر میداند بعد از آن بود که بیدار شدند و یکی از خودشان را فرستادند تا برایشان غذایی بخرد، و او را دستور دادند تا خود را پنهان نماید، اما خداوند چیزی را خواست که مایۀ صلاح مردم و پاداشی بیشتر برای آنان بود، و آن اینکه مردم با دیدن آنها نشانهای از نشانههای قدرت خداوند را با چشم و به طور آشکار مشاهده کردند و دانستند که وعدۀ خداوند حق است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست. در حالی که همین مردمان چندی قبل در مورد رستاخیز و قیامت با یکدیگر کشمکش داشتند، برخی میگفتند قیامت و سزا و جزا حق است است و خواهد آمد، و برخی آن را نفی میکردند، پس خداوند داستان آنها را باعث رشد بیشن و یقین مومنان، نیز حجتی بر انکار کنندگان قرار داد، و پاداش این کار به اصحاب کهف رسید.
و خداوند جریان آنها را مشهور و جایگاهشان را بلند کرد، به گونهای که کسانی که گفتند: ﴿ٱبۡنُواْ عَلَيۡهِم بُنۡيَٰنٗا﴾بر غار بنایی بسازید. خداوند به عاقبت و سرانجام آنها آگاهتر است و کسانی که زمامدار امور مردم بودند، و بزرگان قوم بشمار میآمدند، گفتند: ﴿﴿لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا﴾بر در غار مسجدی و پرستشگاهی میسازیم و خدا را در آن عبادت میکنیم، بدین وسیله همواره به یاد آنان خواهیم بود.
ساختن عبادتگاه بر سر قبرها ممنوع است، و پامبر صاز آن نهی کرده و کسانی را که چنین کاری میکنند مدمت نموده است. و ذکر این کار در اینجا دلیلی برعدم مذمت و نکوهش آن نیست، زیرا موضوع ساختن مسجد بر سر در غار، در رابطه با واقعۀ اصحاب کهف و تعریف و تمجید از موضعگیری شجاعانۀ آنان بیان شده است، تا جایی که اقوامشان گفتند: بر آنها مسجدی بسازید این در حالی بود که اصحاب کهف قبلاً به شدت از قومشان میترسیدند و از اینکه از وضعیت آنان باخبر شوند پرهیز میکردند. پس، از ان موضع خصمانۀ خود در قبال آنان کوتاه آمده و گفتند: مسجدی بر در آن بسازید.
و این دلیلی است بر اینکه هرکس دینش را مصون دارد و از فتنها بگریزد خداوند او را سالم و مصون میدارد. و هرکس برای تندرستی و سلامتی بکوشد خداوند او را سلامت میگرداند، و هرکس به خدا پناه ببرد خداوند او را پناه داده و او را مایۀ هدایت دیگران قرار میدهد. و هرکس در راه خدا و برای طلب رضای الهی فروتنی کند سرانجام خداوند عزت و بزرگی به او ببخشد. ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ﴾[آل عمران: ۱۹۸]. «و آنچه نزد خداوند است برای نیکوکاران بهتر است».
آیهی ۲۲:
﴿سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ وَيَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَيۡبِۖ وَيَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ كَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِيلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِيهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِيهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا٢٢﴾[الکهف: ۲۲]. «خواهند گفت: آنان سه نفرند، که چهارمین ایشان سگشان است. و (گروهی) خواهند گفت: پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان است. همۀ اینها از روی حدس و گمان است. و میگویند، هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان است. بگو: پروردگارم از تعدادشان آگاهتر است. جز گروهی کمی تعدادشان را نمیدانند، بنابر این جز بر اساس علم و یقین در مورد آنان مجادله مکن و دربارۀ آنان از هیچکس مپرس».
خداوند متعال خبر میدهد که اهل کتاب در رابطه با تعداد افراد اصحاب کهف با هم اختلاف داشتند و این اختلاف از حدس و گمانشان سرچشمه میگیرد، زیرا به دروغ چیزهایی میگویند که نمیدانند آنها در مورد تعداد اصحاب کهف سه گروه بودند: برخی میگفتند آنان سه نفراند و چهارمین ایشان سگشان است. و برخی میگفتند: پنج نفر بوده و ششمین ایشان سگشان است، و خداوند بعد از این سخن بیان داشته است که اینها سخنهای بیدلیلی است، و آنها از روی ظن و گمان این را میگویند، پس بیدلیل بودن این سخنان دلیلی بر بطلان آن میباشد.
و گروهی میگفتند: «اصحاب کهف هفت نفرند و هشمین ایشان سگشان است». و این ـ خدا بهتر میداند ـ درست است چون خداوند دو قول پیش از این را باطل قرار داد اما این را باطل قرار نداد، پس باطل قرار ندادن این قول بر این دلالت مینماید که آن درست است.
و در این اختلاف نظر فایده یا وجود ندارد، و اگر تعداد افراد اصحاب کهف دانسته شود هیچ منفعت دینی و معنوی برای مردم ندارد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِيلٞ﴾بگو: پروردگارم به تعدادشان آگاهتر است. جز اندکی تعدادشان را نمیدانند، و گروه کمی که تعدادشان را میدانند کسانی هستند که به حقیقت رسیده، و میدانند آنچه بدان رسیدهاند درست است.
﴿فَلَا تُمَارِ فِيهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا﴾بنابراین، جز بر اساس علم و یقین دربارۀ آنان مجادله مکن، و اگر مجادلۀ تو بر این اساس باشد مفید فایده خواهد بود. اما مماشات و همسوییاش که بر اساس ناندانی و از روی ظن و گمان باشد، و یا بیفایده باشد، یعنی طرف مجادله کننده مخالفت و کینه توزی ورزد، و یا اینکه مسئله اهمیتی نداشته و دانستن آن فایدهای دینی دربر نداشته باشد مانند دانستنِ تعداد اصحاب کهف و امثال آن، به درستی که مناقشه زیادی در اینگونه موارد باعث ضایع شدن وقت میگردد، و تأثیر منفی بر همدلی و دوستیها میگذارد.
﴿وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِيهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا﴾و در مورد اصحاب کهف از هیچ کسی از اهل کتاب سوال مکن، چون سخنان آنها بر اساس حدس و گمان است و انسان را به حق نمیرساند. پس این بیانگر آن است نباید از کسی که صلاحیت فتوان دادن را ندارد است،تا کرد، چون یا او در مسئلهای که از وی پرسیده میشود توان پاسخگویی را نداشته، و یا اینکه باکی ندارد که چه میگوید، و تقوای آن چنانی ندارد که او را از گفتن سخن غیر واقعی باز بدارد.
و مادامی که از است،تاء و پرسیدن از چنین کسانی نهی شده است، به طریق اولی چنین افرادی از دادن فتوا منع میشوند. و نیز آیه بیانگر آن است که ممکن است فردی در یک چیز ممنوع الاست،تاء باشد، اما در موردی دیگر از او است،تاء کرد. پس در آن قسمت که صلاحیت دارد فتوا میدهد، به خلاف قسمتهای دیگر که صلاحیت فتوا دادن در آن را ندارد، به دلیل اینکه خداوند از است،تاء اهل کتاب به طور مطلق نهی نکرده است، بلکه فقط از استفتاء از آنان در مورد اصحاب کهف و امثال آن نهی کرده است.
آیهی ۲۴-۲۳:
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا٢٣﴾[الکهف: ۲۳]. «و دربارۀ هیچ چیزی مگو که من فردا آن را انجام میدهم».
﴿إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا٢٤﴾[الکهف: ۲۴]. «(مگر اینکه بگویی:) اگر خدا بخواهد (آن را انجام میدهم) و پروردگارت را هنگامی که فراموش کردی یاد کن، و بگو: امید میرود که پروردگارم مرا به (راهی) درستتر از این رهنمود کند».
این نهی مانند دیگر نواهی گرچه متوجه پیامبر صاست، اما متوجه عموم مردم نیز میباشد، و همۀ مکلفین را دربر میگیرد، بنابر این خداوند بنده را از این نهی مینماید که در رابطه با آینده بگوید: من فلان کار را انجام میدهم، و نگوید: اگر خدا بخواهد، زیرا چنانچه نگوید ان شاء الله فلان کار را در آینده انجام میدهم، از دو جهت مرتکب حرام میگردد:
اول، به صورت ناآگاهانه نسبت به غیبت آینده اظهار نظر میکند و میگوید: در آینده کاری را انجام میدهم یا چیزی به وقوع میپیوندد. حال آنکه نمیداند آیا آن کار را انجام میدهد و این شیء به وقوع میپیوندد یا نه.
دوم، سخن او بیانگر آن است که انجام دادن آن کار فقط متلعق به مشیت اوست و بس، حال آنکه متعلق ساختن کاری، تنها به مشیت بنده امری محور و ممنوع میباشد، چرا که تمامی مشیت برای خداست: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩﴾[التکویر: ۲۹]. «و شما نمیخواهید مگر اینک خداوند پروردگار جهانیان بخواهد».
و از آن جا که بیان خواست خداوند باعث آسان شدن کار و حصول برکت در آن میشود و «ان شاء الله» گفتن به مثابۀ کمک خواستن بنده از پروردگارش میباشد، و چون انسان گاهی اوقات «ان شاء الله» گفتن را فراموش مینماید، خداوند او را دستور داد که هر گاه به یادش آمد بگوید « ان شاء الله» تا مطلوب وی حاصل، و آنچه محذور است از دور شود.
و از فرمودۀ الهی: ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾چنین بر میآید که خداوند دستور داده است به هنگام فراموشی، خدا را یاد کنند، زیرا یاد کردن خداوند، نسیان و فراموشی را دور مینماید و آنچه را که بنده فراموش نموده است به یاد میآورد. و به کسی که ذکر پروردگارش را فراموش نموده، دستور داده است که پروردگارش را یاد کند و از غافلان نباشد. و از آنجا که بنده در توفیق یافتن به صدق، و دوری جستن از اشتباه در گفتار و کردارش به خداوند نیازمند است، خداوند او را فرمان داد تا بگوید: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا﴾امید است که پروردگارم مرا به راهی درستتر از این رهنمون کند.
پس خداوند بنده را دستور داده تا او را بخواند و به وی امید و اعتماد داشته باشد، چرا که مسلماً خدا او را به نزدیکترین راهی رهنمود میکند که وی را به رشد و تکامل میرساند، و بندهای که چنین است و تمام تلاش خود را در طلب هدایت مبذول میدارد، سزاوار است که موفق شود، و یاری پروردگارش او را در یابد و خداوند او را در همۀ کارهایش به راه راست رهنمود نماید.
آیهی ۲۶-۲۵:
﴿وَلَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا٢٥﴾[الکهف: ۲۵]. «و (اصحاب کهف) مدت سیصد و نه سال در غارشان ماندند».
﴿قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا٢٦﴾[الکهف: ۲۶]. «بگو: خداوند به مدتی که در غار ماندهاند آگاهتر است، تنها اوست که غیب آسمانها و زمین را میداند، چقدر بینا و چقدر شنواست! آنان جز او هیچ کارسازی ندارند و در فرماندهی و حکم خود کسی را شریک خود نمیسازد».
خداوند پیامبر را از پرستش از اهل کتاب در مورد اصحاب کهف نهی کرد، چون اهل کت اب در این مورد چیزی نمیدانستند، اما خداوند که دانای پیدا و پنهان است و همه چیز را میداند، پیامبر را از مدت زمانی که اصحاب کهف در غار سر بردند آگاه نمود، و آگاهی این موضوع مختص خداست، زیرا این از غیب آسمانها و زمین است و آگاهی از غیب آسمانها و زمین ویژۀ خداوند است، پس آنچه را خداوند از غیب آسمانها و زمین توسط پیامبرانش خبر داده، حقیقت یقینی است و هیچ شکی در آن نیست. و آنچه را که پیامبرانش از آن اطلاع ندارند هیچکس از مردم نیز آن را نمیداند.
﴿أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡ﴾تعجب کن از کمال بینا بودن و شنوا بودن خدا که شنوایی و بینایی خداوند همۀ شنیدنیها و دیدنیها را احاطه نموده است، همچنانکه دانش او همۀ دانستنیها را دربر دراد.
سپس خداوند خبر داد که ولایت عام و خاص تنها برای اوست، و اینکه او به تنهایی امور هستی و بندگان مومنش را سرپرستی و تدبیر مینماید، و آنها را از تاریکیها بهسوی نور هدایت مینماید و کارشان را آسان میسازد و آنها را از سختی دور مینماید، بنابر این فرمود: ﴿مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ﴾به جز او هیچ کار سازی ندارند. یعنی او بود که اصحاب کهف را به لطف و کرم خویش حمایت و یاری نموده و آنها را به هیچ فردی از مخلوقاتش نسپرد.
﴿وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا﴾و خداوند هیچ کسی را در فرمانش شریک نمیسازد. و این شامل فرمان کونی: تقدیری، و فرمان شرعی، دینی میشود، زیرا تنها خداوند فرمانروای جهان هستی و مخلوقاتش میباشد و در آن حکم و قضاوت مینماید، و سرنوشت آنها را رقم میزند و آنها را میآفریند و به تدبیر امورشان میپردازد. و اوست که حاکم آنهاست و آنها را امر و نهی مینماید و سزا و جزایشان میدهد.
آیهی ۲۷:
﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا٢٧﴾[الکهف: ۲۷]. «و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است، بخوان، و هیچکس نمیتواند سخنانش را دگرگون کند، و هرگز پناهی جز او نخواهی یافت».
و هنگامی که خداوند خبر داد که آگاهی از غیب آسمانها و زمین از آن اوست، و هیچ مخلوقی راهی بهسوی آگاهی یافتن و دانستن غیب آسمانها و زمین ندارد مگر از راهی که خداوند به بندگانش خبر میدهد. و بسی واضح است که این قرآن بسیاری از مسایل غیبی را دربر دارد، خداوند متعال دستور داد تا مردمان به آن راه (= راه قرآن) روی آورند. پس فرمود: ﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا٢٧﴾و تلاوت کن، یعنی پیروی کن از آنچه که بر تو وحیمی شود، مفاهیمش را بشناس و اخبارش را تصدیق کن و دستورات آن را گردن نه، و از نواهی آن پرهیز نما، زیرا این، قرآن بزرگی است که کلماتش دگرگون کنندهای ندارد. یعنی به خاطر راست بودن و منصفانه بودن آن و بخاطر اینکه در اوج شیوایی و زیبایی قرار دارد، دگرگون نمیشود. ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا﴾[الأنعام: ۱۱۵]. «و سخن پروردگارت از نظر راستی و عدالت به تمام و کمال رسیده است». پس به خاطر کمالی که از آن برخوردار است تغییر و تبدیل در آن راه ندارد. و چنانچه نقص و خللی داشت در معرض تغییر و دگرگونی قرار میگرفت. و این بزرگداشت و تعظیم قرآن و نیز تشویق به روی آوردن به آن میباشد.
﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا﴾و به جز خدا هیچ پناهی وجود ندارد که به آن پناه ببری. پس مشخص شد که فقط خداوند در همۀ کارها پناهگاه است، و خداوند معبودی است که در خوشی و ناخوشی بهسوی او باید روی آورد. و بنده در همۀ حالتهایش نیازمند اوست، و همۀ خواستههایش را باید از او طلب کند.
آیهی ۲۸:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾[الکهف: ۲۸]. «و با کسانی شکیبا باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را در حالی که خشنودی او را میجویند به فریاد میخوانند، و نباید در طلب زینت زندگانی دنیا دو دیدهات را از آنان برگیری، و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او از هوای خود پیروی کرده و کارش ضایع و معطّل شده است».
خداوند پیامبرش محمد صو کسانی دیگر را که رسول خدا در اوامر و نواهی الگویشان است دستور میدهد با مؤمنان باشند که خدا را زیاد عبادت میکنند و بهسوی او باز میگردند:
﴿ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ﴾کسانی که پروردگارشان را در آغاز روز و در آخر آن به فریاد میخوانند و هدفشان رضای اواست. خداوند چنین کسانی را به عبادت، و اخلاص در عبادت توصیف نمود. و در اینجا به مبارزۀ با نفس و همنشینی با خوبان و مومنان دستور داده شده است گرچه آنها فقیر باشند، زیرا همراهی آنان فواید بیشمار دارد. ﴿وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾و به قصد جستن زینت حیات دنیوی چشمانت را از ایشان برنگردان. زیرا چنین چیزی مطلوب نیست، و انسان را از مصلحتهای دینی دور میسازد، زیرا اینکار باعث میشود تا انسان به دنیا دل ببندد و افکار و خیالات زیادی به دلش راه یابد، و علاقۀ به آخرت از دل او زدوده شود، زیرا نیا برای بیننده بسیار زیبا جلوه مینماید، و دل را مسحور خود میکند. در نتیجه قلب از ذکر خداوند غافل میشود و به لذتها و شهوتها روی میآورد. در چنین حالتی است که وقت آدمی ضایع شده و کارش از هم میپاشد و به زیان همیشگی و ندامت جاودانگی گرفتار میآید. بنابر این فرمود:﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا﴾و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساختهایم.
کسی که از خدا غافل شود، خداوند به مجازات غفلتش او را از یاد و ذکر الهی غافل میگرداند، ﴿وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ﴾و او از هوی و آرزوهایش پیروی کرده، به گونهای که هر چه نفس او بخواهد انجام میدهد و برای بدست آوردن آن تلاش مینماید، گرچه آن کار مایۀ نابودی و زیانمند شدن او باشد، پس او هوایش را به خدایی میگیرد. همانطور که خداوند متعال فرموده است. ﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ﴾[الجاثیة: ۲۳]. «آیا دیدهای کسی را که هوای خودش را خدای خود گرفته و خداوند او را از روی آگاهی گمراه نموده است؟».
﴿وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا﴾و مصالح دینی و دنیوی او ضایع و مطلع شده است. خداوند از اطاعت و فرمانبرداری از چنین کسی نهی کرده است زیرا اطاعت از او به اقتدار کردن به او میانجامد، و او آدمی را به چیزی فرا نمیخواند. مگر به آنچه که خود بدان متصف است. و آیه دلالت مینماید کسی که شایسته است از او پیروی شود و پیشوای مردم باشد همان کسی است که قلب او سرشار و آکنده از محبت خدا باشد، و حب الهی در دلش جای گیرد، و زبان او همواره ذکر و یاد الهی را زمزمه نماید، و از خشنودیهای پروردگارش پیروی کند، و آن را بر هوای خود مقدم دارد. پس او با این کار وقت خود را ضایع نمیکند و حالاتش بهبود مییابد و کا رهایش سامان میگیرد. و او مردم را بهسوی آنچه که خداوند به وی ارزانی نموده است دعوت میکند. پس چنین کسی سزاوار است از او پیروی شود و پیشوای مردم قرار گیرد. و صبری که در این آیه بیان شده است، صبر کردن بر طاعت الهی است، که بالاترین انواع صبر و شکیبایی است. و اگر صبر بر طاعت الهی کامل باشد دیگر انواع صبرها کامل میگردند.
و آیه به این مطلب اشاره مینماید که ذکر و دعا و عبادت در اول و آخر روز مستحب است، چون خداوند آنها را به خاطر ذکر و عبادت در صبح و شام ستوده است. و هر کاری که خداوند انجام دهندۀ آن را ستوده باشد مبین آن است که آنرا دوست میدارد، ووقتی خداوند آن را دوست بدارد به آن دستور میدهد، و مردم را بر انجام آن تشویق مینماید.
آیهی ۳۰-۲۹:
﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا٢٩﴾[الکهف: ۲۹]. «و بگو: حق از سوی پروردگارتان است، پس هرکس که میخواهد، ایمان بیاورد و هرکس که میخواهد، کافر شود همانا ما برای ستمگران اتشی را آماده کردهایم که سرا پردههایش آنانرا فرا میگیرد. و اگر کمک بخواهند با آبی همچون مسِ گداخته شده به فریادشان رسند، که چهرهها را بریان میکند. چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا٣٠﴾[الکهف: ۳۰]. «بدون شک کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، ما پاداش کسانی را هدر نمیدهیم که کار نیکو کردهاند».
ای محمد! به مردم بگو: حق همان چیزی است که از سوی پروردگارتان آمده است»، یعنی هدایت از گمراهی مشخص شده، و صفات اهل سعادت و صفات اهل شقاوت را توسط پیامبرش بیان داشته، و هیچ شک و شبههای در کار نمانده و همه چیز روشن و آشکار شده است، ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ﴾پس هرکس که میخواهد، ایمان بیاورد و هرکس که میخواهد، کافر شود. یعنی جز در پیش گرفتن یکی از این و راه بر حسب توفیق یافتن یا عدم توفیق بنده باقی نمانده است، و خداوند به وی اختیار داده که ایمان بیاورد یا کافر شود. و میتواند کار خوب یا بد انجام بدهد. پس هرکس که ایمان بیاورد، به راه راست توفیق یافته است، و هرکس کافر شود حجت بر او اقامه شده، و او بر ایمان آوردن مورد اجبار و اکراه قرار نمیگیرد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّ﴾[البقرة: ۲۵۶]. «هیچ اجباری در دین نیست، به راستی که هدایت از گمراهی مشخص شده است». و در فرمودهی خداوند: ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ﴾«پس هرکس که خواست ایمان بیاورد و هرکس که خواست کافر شود». اجازهی هر دو کار صادر نشده است، بلکه این تهدید و وعیدی است برای کسی که بعد از آنکه بیانات کافی دریافت کرد کفر را انتخاب نماید. نیز به این بیانگر آن نیست که جنگ با کافران تعطیل و ترک شود.
سپس خداوند سرانجام هر دو گروه را بیان نموده و فرمود: ﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَا﴾ما به سبب کفر و فسق و گناه ستمگران برای آنان آتشی را آماده کردهایم که سرا پردههایش آنان را فرا میگیرد. یعنی آتش آنانرا احاطه مینماید، به گونهای که هیچ راه گریز و نجاتی نمییابند، و آتش سوزان به آنان میرسد.
﴿وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ﴾و اگر کمک بخواهد با آب طلب کنند تا تشنگی شدیدی را که بآنها دست داده است خاموش کنند، ﴿يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ﴾با آبی که از شدت داغ بودنش همچون مس گذاخته، و درد ته نشین و آلودۀ روغن است به فریادشان میرسند، ﴿يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَ﴾(آب داغی) که چهرهها را بریان میکند. پس وای به حال شکم و رودهاها. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِي بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ٢٠ وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِيدٖ٢١﴾[الحج: ۲۰-۲۱]. «آنچه در شکمهایشان است با پوست (بدنشان) گداخته میشود، و برای آنان چکشهایی آهنین است که با آن زده میشوند».
﴿بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ﴾بدنوشابه ای است که میخواهند با آن تشنگی خود را رفع کنند، چرا که عذابشانت را بیشتر و شدیدتر میگردان. ﴿وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا﴾و آتش جهنم بدجایگاهی است. و این مذمت حالت آتش است که آتش بدجایگاهی است برای کسانی که در آن آرام میگیرند، البته در آن آرامشی نیست، بلکه سراپا عذاب و سخت است، و لحظهای از آن کاسته نمیشود، و آنها همیشه در آن میمانند و از هر خوبی ناامید میگردند، و خداوند مهربان آنها را داخل عذاب فراموش مینماید، همانطور که در دنیا او را فراموش کرده بودند.
سپس گروه دوم را بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، یعنی هم به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران و روز قیامت و تقدیر خیر و شر خدا ایمان آوردهاند و هم کارهای شایسته از قبیل واجبات و مستحبات را انجام دادهاند. ﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا﴾بیگمان ما پاداش کسانی را هدر نمیدهیم که کار نیکو کردهاند، و نیکوکاری یعنی اینکه هدف بنده از کاری که انجام میدهد رضای خداوند باشد و در انجام دادن کار از شریعت خدا پیروی کند. پس چنین عملی را هرکس انجام دهد خداوند آن را ضایع نمیکند، و کوچکترین چیزی را از آن هدر نمیدهد، بلکه چنین عملی را برای صاحبش محفوظ نگاه میدارد، و پاداش وی را به طور کامل و بر حسب عمل و فضیلت و نیکو انجام دادن آن میدهد. و خداوند پاداش انها را بیان نموده و میفرماید:
آیهی ۳۱:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَيَلۡبَسُونَ ثِيَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا٣١﴾[الکهف: ۳۱]. «آنان کسانیاند که بهشت جاویدان از آن ایشان است، بهشتی که در زیر آن جویبارها روان است، در آن جا با دستبندهای زرین آراسته میشوند و لباسهای ابریشم سبز و نازک و ضخیم میپوشند، در حالی که بر تختها تکیه زدهاند، چه پاداش خوبی است و چه آرامگاه زیبایی است!».
کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، بهشت و باغهای پر درختش از آن ایشان است که جویبارهای آن فراوان است و از زیر درختان زیبا و کاخهای بلند آن روانند. و زیور آنها در بهشت طلاست، و لباسشان ابریشم سبز نازک و لطیف و ابریشم ضخیم است، و آنان در آن جا بر تختها و مبلمانها تکیه میزنند، و از آن تختهایی است که آراسته شده، و با پارچههای زیباتزیین شدهاند.
و تکیه زدن آنها بر تختها بر این دلالت مینماید که آنها در کمال راحتی و آسایش به سر میبرند و رنج و خستگی از آنان دور میشود، و غلامان برای آوردن آنچه دوست دارند، میکوشند، واقامت جاودانه در این بهشت نعمتی است که آنها از آن برخوردارند.
پس این سرای بزرگ ﴿نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ﴾پاداش بسیار خوبی است برای کسانی که کارهای نیک انجام دادهاند، ﴿وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا﴾و آرامگاه خوبی است که در آن اقامت میگزینند و از نعمتهایی که در آن هست، از هر آنچه که دلشان بخواهد و چشمها از دیدن آن لذت ببرند، و از شادی و سرور دائم و لذتهای پی در پی و نعمتهای فراوان بهرهمند میشوند و چه منزل و آرامگاهی بهتر از سرایی است که پایین تین ساکنانش در چنان پادشاهی و نعمت و برکتی قرار دارند، که قصرها و باغها گستردهتر از مسافت دو هزار سال است، به گونهای که هیچ نعمتی را بالاتر از آنچه آنان از آن برخوردارند، نمیبینند، به همۀ آرزوها و خواستههایشان دست یافته، و بیش از خواستههایشان به آنان بخشیده شده است، به گونهای که حتی آرزوی برخورداری از این نعمات را در خیال خود نیز نمیپرورانند.
با وجود این، نعمتهایی که از آن برخوردار هستند همیشگی است و همواره به اوصاف و زیبایی آن افزوده میشود.
پس، از خداوند مهربان میخواهیم ما را به سبب بدی و تقصیر و گناهانی که داریم از خیر و برکتی که نزد اوست محروم نکند.
این آیۀ کریمه و امثال آن دلالت مینماید که زیور آلات در بهشت، هم برای مردان است و هم برای زنان. همانطور که در احادیث صحیح آمده است، چون خداوند به طور مطلق فرموده است: ﴿يُحَلَّوۡنَ﴾با زیور آرسته میشوند و نیز ابریشم و امثال ان هم برای مردان است و هم برای زنان.
آیهی ۳۴-۳۲:
﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَيۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُمَا زَرۡعٗا٣٢﴾[الکهف: ۳۲]. «و آن دو شخص را برای آنان مثل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و گرداگرد باغها را با درختان خرما پوشاندیم، و میان باغها را کشتزاری قرار دادیم».
﴿كِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَيۡنِ ءَاتَتۡ أُكُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَيۡٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا٣٣﴾[الکهف: ۳۳]. «هر دو باغ، میوههایش را (به موقع) میداد، و چیزی از صاحبش فروگذار نمیکرد و ما در میان آنها جویباری روان ساخته بودیم».
﴿وَكَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا٣٤﴾[الکهف: ۳۴]. «و او میوههای (فراوانی) داشت، پس به دوست خود در حالی که با وی گفتگو میکرد، گفت: من از تو ثروتمندتر و از لحاظ نفرات از تو نیرومندترم».
خداوند متعال به پیامبرش میفرماید که برای مردم مثل این دو مرد را بیان کند، یکی سپاسگزار نعمتهای خدا بود، و دیگری کفران نعمت میکرد. نیز گفتهها و کا رهایی را که هر یک از انجام میدادند برای مردم بیان کرده، و عذابی را که در دنیا و آخرت بدان گفتار میشوند بازگو نماید. و پاداش آن یکی را نیز که نیکوکار بود برای مردم بازگوی، تا از حالت آن دو نفر درس عبرت بگیرند. شناختن اسم این دو نفر و اینکه در چه زمانی بودهاند و در چه جایی میزیستهاند فایدهای برای ما ندارد. بلکه هدف، از کلیات داستان این دو مرد به دست میآید، و چنانچه درصدد بررسی اموری غیر از این اسم باشیم، خود را به تکلف انداختهایم. یکی از این دو نفر که شکر نعمتهای خدا را به جای نمیآورد خداوند به او دو باغ زیبای انگور داده بود ﴿وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ﴾و گرداگرد باغهایش را با درختان خرما احاطه کرده بودیم. یعنی در این باغها هر نوع میوهای وجود داشت، به ویژه بهترین رختان، یعنی درخت انگور و خرما در آن وجود داشت، درختان انگور در وسط باغها بود، و در ختان خرما در گرداگرد باغ قرار داشت و این چشم انداز زیبایی به باغ داده، و به زیبایی آن افزوده بود. و درختان انگور و درختان خرما در معرض تابش خورشید وباد بوند، و این امر در رسیدن میوهها اثر به سزایی دارد، و با وجود این، میان درختان کشتزاری قرار داده بودیم، و چیزی کم نداشتند جز اینکه بگویند: میوههای این دو باغ چگونه است؟ و آیا آبی که این باغها را کفایت نماید وجود دارد؟
خداوند متعال خبر میدهد که هر یک از آن دو باغ میوه و ثمر خود را دو برابر به بار میآورد ﴿وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَيۡٔٗا﴾و از میوه و ثمر آن باغها چیزی کم نبود. با وجود این جویبارهای بزرگ در کنارههای باغها روان بود.
﴿وَكَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ﴾و آن شخص دارای فراوردههای فراوانی بود. یعنی هر دو باغش به طور کامل میوه داده، و کوچکترین آفت و کمبودی به آنها نرسیده بود، پس این نهایت زیبایی دنیای کشاورزی است. بنابر این آن مرد مغرور شد و به خود بالید و فخر فروشی کرد و آخرت خود را فراموش نمود.
صاحب آن دو باغ مغرورانه و با فخر فروشی در حالی که با دوست مومن خود گفتگو میکرد، گفت: ﴿أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا﴾من از تو ثروتمندتر هستم و از لحاظ نفرات از تو نیرومندترم. او به فراوان بود مال و قدرت بردگان و خدمتگزاران و خویشاوندانش افتخار کرد و این ناشی از جهالت او بود و گرنه چگونه میتوان به چیزی افتخار نمود که از وجود انسان خارج است و هیچ فضیلت ذاتی ندارد و از هر صفت معنوی تهی است؟ و این به مانند آن است که کودکی به آرزوها و خیالات خود که حقیقتی ندارند، ببالد و افتخار نماید.
آیهی ۳۶-۳۵:
﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا٣٥﴾[الکهف: ۳۵]. «و در حالی که بر خویشتن ستمگر بود به باغش درآمد و گفت: گمان نمیکنم که این (باغ) هیچگاه نابود شود».
﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا٣٦﴾[الکهف: ۳۶]. «و گمان نمیکنم که قیامت برپا شود. و اگر (هم) بهسوی پروردگارم برگردانده شوم، بیگمان سرانجام بهتر و جایگاه خوبتری خواهم یافت».
سپس او به فخر فروشی بر دوست خود بسنده نکرد و بر اساس جهالت و گمان خود حکم نمود، و وقتی که وارد باغش شد، گفت: ﴿مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا﴾گمان نمیکنم که هرگز این باغها نابود شده و از بین بروند. پس او به این دنیا مطمئن و راضی شد و رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار کرد، و گفت: ﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا٣٦﴾و گمان نمیکنم که قیامت بر پا شود. و اگر به فرض اینکه قیامتی بر پا شده و من بهسوی پروردگارم برگردانده شوم، مسلماً سرانجام بهتری خواهم یافت. یعنی چیزی بهتر از این دو باغ را به من خواهد داد. و این از دو حالی خالی نیست، یا اینکه او حقیقت را میدانست و این سخنش را در قالب تمسخر میگفت، پس این سخن کفری است که بر کفر او میافزاید. و یا حقیقتاً چنین گمان میکرد، د راین صورت او نادانترین فرد به شمار رفته و بیعقلترین مردم است، زیرا اگر کسی در دنیا صاحب ثروت و دارایی باشد، آیا در آخرت هم به او ثروت و دارایی داده میشود؟ آری غالباً خداوند بهرۀ دوستان و برگزیدگانش را در دنیا کم میدهد، و دنیا را بر دشمنان خود میگستراند، اما در آخرت بهرهای ندارند. و ظاهراً چنین به نظر میرسد که صاحب باغ واقعیت امری را میدانسته، اما این سخن را از روی غرور و تمسخر میگفته است، به دلیل اینکه خداوند فرموده است: ﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِ﴾و در حالی که بر خویشتن ستمگر بود وارد باغش شد، پس اثبات اینکه ستمگرانه وارد باغش شده و چنین سخنانی را گفته است بر سرکشی و عناد او دلالت میکند.
آیهی ۴۱-۳۷:
﴿قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا٣٧﴾[الکهف: ۳۷]. «دوستش در حالی که با او گفتگو میکرد به وی گفت: آیا منکر کسی شدهای که تو را از خاک و سپس از نطفهای آفریده و بعداً تو را مرد کاملی کرده است».
﴿لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا٣٨﴾[الکهف: ۳۸]. «ولی من (میگویم) او (خدا) پروردگار من است و کسی را با پروردگارم شریک نمیسازد».
﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالٗا وَوَلَدٗا٣٩﴾[الکهف: ۳۹]. «چرا وقتی که وارد باغت شدی، نگفتی: «ماشاءالله» هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیۀ خدا نیست، اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود میبینی».
﴿فَعَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يُؤۡتِيَنِ خَيۡرٗا مِّن جَنَّتِكَ وَيُرۡسِلَ عَلَيۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِيدٗا زَلَقًا٤٠﴾[الکهف: ۴۰]. «امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت به من بدهد و بر آن عذابی از آسمان بفرستد و (این باغ) به سرزمین لخت همواری تبدیل شود».
﴿أَوۡ يُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِيعَ لَهُۥ طَلَبٗا٤١﴾[الکهف: ۴۱]. «یا اینکه آب این باغ فرو رود و هرگز نتوانی آن را بازجویی».
دوست مومنش او را نصیحت کرد و آفرینش نخستینش را به او تذکر داد و گفت: آیا منکر کسی میشوی که تو را از خاک و سپس از نطفهای افریده، و آنگاه تو را مرد کاملی گردنده است؟ پس اوست که تو را پدید آورده و به تو زندگی و عمر بخشیده، و نعمتهایش را پی در پی به تو ارزانی داشته و از حالتی به حالتی دیگر درآورده تا اینکه تو را کامل نموده و همۀ اعضا و جوارح حسی و عقلی تو را کامل گردانده، و نعمتهای دنیا را برایت میسر و فراهم نموده است. تو دنیا را با قدرت و توان خود به دست نیاوردهای، بلکه به فضل خداوند از نعمتها برخوردار گشتهای، پس چگونه به خداوندی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفریده سپس تو را مرد کاملی گردانده است، کفر میورزی، و کفران نعمت کرده و گمان میبری که تو را پس از مرگ زنده نمیکند، و اگر زنده کند بهتر از باغت به تو میدهد! پس سزاوار نیست که چنین بگویی.
بنابراین وقتی که دوست مومنش دید که او بر کفر و طغیانش اصرار میورزند، او نیز از وضعیت خودش خبر داد و شکر پروردگارش را به جای آورد و اعلام کرد که به هنگام قار گرفتن در مسیر شبهات نیز همواره بر دین خود باقی میماند، و گفت: ﴿لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا٣٨﴾ولی من میگویم: خداوند، پروردگارم است، و کسی را با پروردگارم شریک نمیسازد. پس به ربوبیت پروردگار و یگانگی او و التزام به طاعت و عبادتش، و اینکه هیچ یک از مخلوقاتش را شریک خدا نمیسازد، اقرار نمود.
سپس خبر داد که گرچه از نظر مال و فرزند از دیگران کمتر هستم اما خداوند نعمت ایمان و اسلام را به من ارزانی نموده و به درستی که این نعمت، نعمت حقیقی است، و او را گوش زد کرد که غیر از ایمان و اسلام دیگر داراییها در معرض نابودی قرار گرفته و باعث عذاب الهی میشوند، پس گفت : ﴿تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالٗا وَوَلَدٗا﴾گرچه به وسیلۀ کثرت مال و فرزندت بر من افتخار میکنی و من را از لحاظ مال و فرزند از خودت کمتر میبینی، اما بدان که آنچه نزد خداوند است بهتر و ماندگارتر است، و خیر و برکتی که از ناحیۀ خداوند به آن امیدوارم از تمام دنیای که مردمان در آن به رقابت میپردازند برایم بهتر است.
﴿فَعَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يُؤۡتِيَنِ خَيۡرٗا مِّن جَنَّتِكَ وَيُرۡسِلَ عَلَيۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾و امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت به من بدهد و بر باغ تو که به خاطر آن سرکشی نمودهای عذابی در قالب بارانی سیل آسا و سایر آفات بفرستد، ﴿فَتُصۡبِحَ صَعِيدٗا زَلَقًا﴾و این باغ به وسیلۀ آن عذاب به سطحی لغزنده که درختان آن از بیخ درآمده و میوههایش تلف شده و کشتزارش فرو رفته و از بین رفته است، تبدیل شود.
﴿أَوۡ يُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا﴾یا اینکه آب این باغ که شکوفایی و فراوردههایش به وسیلۀ این آب به دست آمده است به اعماق زمین فرو رود، ﴿فَلَن تَسۡتَطِيعَ لَهُۥ طَلَبٗا﴾و دیگر هرگز نتوانی به آن دسترسی پیدا کرده و با کلنگ و دیگر وسیلهها آن را بیرون آوری. و علت اینکه مرد مومن برای نابودی باغ او دعا کرد، این بود که او به خاطر پروردگارش خشمگین شده بود، زیرا باغ، دوستش را مغرور و سرکش نموده، و به آن دل بسته بود. (بنابراین مؤمن برای نابودی آن دعا کرد) تا شاید دوستش برگردد و به عقل بیاید و در کارش تجدید نظر کند.
آیهی ۴۴-۴۲:
﴿وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُشۡرِكۡ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا٤٢﴾[الکهف: ۴۲]. «و میوههایش را (آفت آسمانی) فرا گرفت، پس برای هزینههایی که صرف آن کرده بود دست تحسّر و تأسف به هم مالید، درحالیکه باغ بر داربستها و چوب بندها فرو ریخته بود، و میگفت: ای کاش کسی را با پروردگارم شریک نمیکردم!».
﴿وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ فِئَةٞ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِرًا٤٣﴾[الکهف: ۴۳]. «و گروهی را جز خدا نداشت که او را یاری دهند، و خودش هم توانایی دفع بلا را نداشت».
﴿هُنَالِكَ ٱلۡوَلَٰيَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَيۡرٞ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ عُقۡبٗا٤٤﴾[الکهف: ۴۴]. «در آن مقام (و در آن حال معلوم شد که) یاری و کمک از آن معبود راستین است. او بهترین پاداش را دارد و در جزا دادن بهترین است».
خداوند دعای مومن را پذیرفت، ﴿وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ﴾و عذاب الهی محصولات و میوههای باغ را فرا گرفت و هیچ چیزی از آن باقی نماند، و درختان و میوهها و کشتزارهای باغ تلف شد، و صاحب آن سخت پشیمان و به شدت متأسف گردید. ﴿فَأَصۡبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِيهَا﴾به گونهای که صاحب باغ بر هزینههایی که صرف آن کرده بود دست تسحر به هم مالید، چرا که باغ نابود و ویران شد. صاحب باغ نیز از اینکه برای خدا شریک قرار داده بود و همچنین از شرارت و بدکاری خود پشیمان شد. بنابر این گفت: ﴿يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُشۡرِكۡ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا﴾ای کاش کسی را با پروردگارم شریک نمیکردم.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ فِئَةٞ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِرًا٤٣﴾وقتی که عذاب خداوند بر باغ او فرود آمد آنچه که بدان افتخار میکرد برایش کا ری نکرد، چرا که میگفت: ﴿أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا﴾[الکهف: ۳۴]. «من از تو ثروتمندتر و از لحاظ نفرات نیرومندترم»، پس مال و نفرات او در زمانی که به شدت به آنها نیاز داشت، نتوانست چیزی از عذاب الهی را از او دور نماید، و خودش نیز نتوانست خویشتن را کمک، و بلا را دفع کند. و چگونه میتواند عذاب و بلا را از خود دفع نماید؟ و چگونه میتواند بر تقدیر و قضای الهی چیره شود؟ تقدیری که اگر تمام اهل آسمان و زمین جمع شوند تا کوچکترین چیزی از آن را دور نمایند نخواهند توانست. و بعید نیست که خداوند صاحب باغ را به لطف و عنایت خود دریافته باشد، به گونهای که بهسوی خدا بازگشته و به عقل آمده و از طغیان و سرکشیاش دست کشیده باشد، زیرا از اینکه باری خدا شریک قرار داده بود اظهار ندامت کرد، و خداوند چیزی که باعث غرور و سرکشیاش شده بود از دستش گرفت، و او را در دنیا مجازات کرد. و هرگاه خداوند نسبت به بندهای ارادۀ خیر داشته باشد وی را در دنیا عذاب میدهد. وفضل و کرم الهی در خیالات و عقلها نمیگنجد و جز ستمگر نادان کسی آن را انکار نمیکند.
﴿هُنَالِكَ ٱلۡوَلَٰيَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَيۡرٞ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ عُقۡبٗا٤٤﴾در این وضعیت که خداوند کسانی را عقوبت کرد که دنیا را بر آخرت ترجیح دادهاند، و کسانی را که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده و شکر خدا را به جای آورده و دیگران را به ایمان و عمل صالح دعوت کردهاند، مورد بزرگرداشت قرار داد، روشن گردید که یاری و کمک فقط از آن معبود راستین است. پس هرکس مؤمن و پرهیزگار باشد، خداوند سرپرست اوست و او را با انواع خوبیها مورد تکریم قرار داده و بدیها و بلاها را از او دور مینماید. و هرکس به او ایمان نیاورد و وی را دوست نداشته باشد دین و دنیایش را از دست داده است. پس پاداش خداوند در دنیا و آخرت بهترین پاداش است. و این داستان بزرگ درس عبرتی است برای کسی که خداوند نعمتهای دنیوی را به او داده، اما این نعمتها وی را از خداوند و از روز قیامت غافل و مغرور کرده و از فرمان خدا سرپیچی مینماید. او باید بداند که سرانجام این نعمتها از بین میرند و نابود میشوند و او اگرچه مدت اندکی از آن بهرهمند شود اما مدتی طولانی از آن محروم خواهد بود. این داستان به ما میآموزد که هرگاه چیزی از مال یا فرزند مورد پسند واقع شد و باعث اعجاب آدمی گردید، باید آنرا از خداوند بداند، و این نعمتها را به کسی نسبت دهد که به وی ارزانی نموده است. و باید بگوید: «ماشاءالله لا قوه الا بالله» این چیزی است که خدا خواسته است، هیچ قدرت و قوتی جز از ناحیۀ خدا نیست.
تا اینگونه شکر نعمت خدای را به جای آورده باشد، و همواره نعمتهایش تداوم یابد. زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾[الکهف: ۳۹]. «چرا وقتی که وارد باغ شدی، نگفتی: «ماشاء الله، هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیه خدا نیست».
نیز این داستان ما را راهنمایی میکند که اگر کسی فاقد لذت و شهوتهای دنیا بود باید با به یاد آوردن خوبیهایی که نزد خداوند است خوشتن را دلداری بدهد، زیرا فرموده است: ﴿. . . إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالٗا وَوَلَدٗا٣٩ فَعَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يُؤۡتِيَنِ خَيۡرٗا مِّن جَنَّتِكَ. . . ﴾[الکهف: ۳۹-۴۰]. «هر چند که از نظر مال و فرزند از شما کمترم اما امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت را به من بدهد».
و این داستان به ما میآموزد که مال و فرزند چنانچه انسان را در مسیر طاعت و عبادت خدا کمک نکنند هیچ خیر و فایدهای ندارند، همانگونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُم بِٱلَّتِي تُقَرِّبُكُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا﴾[سبأ: ۳۷]. «و اموال و فرزندانتان شما را به ما نزدیک نمیکنند مگر کسی که ایمان آورده باشد و کار شایسته بکند». در این واقعه به این مطلب نیز اشاره شده است که دعا کردن برای از بین رفتن مال کسی که سبب سرکشی و کفر و بدبختی اشت شده، درست است، به ویژه اگر او به سبب آن مال خودش را از مومنان بهتر و برتر بداند و بر آنها فخر فروشی نماید. مطلب دیگر اینکه دوستی و یاوری خداوند، و عدم کمک و یاوری او در آن روز مشخص میشود که روز سزا و جزا است و نیکوکاران پااش خود را مییابند. پس فرمود: ﴿هُنَالِكَ ٱلۡوَلَٰيَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَيۡرٞ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ عُقۡبٗا٤٤﴾در آن مقام و در آن حال معلوم شد که یاری و کمک از آن معبود راستین است، او بهترین پاداش و بهترین سرانجم را فراهم میسازد.
آیهی ۴۶-۴۵:
﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِيمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّيَٰحُۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥﴾[الکهف: ۴۵]. «و برای آنان بیان کن که مثال زندگی دنیا همچون آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم، سپس گیاهان زمین به وسیلۀ آن در میآمیزند، سپس خشک شده و بادها آن را پراکنده میسازند، و خداوند بر هر چیزی تواناست».
﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ أَمَلٗا٤٦﴾[الکهف: ۴۶]. «مال و فرزند زینت زندگی دنیایند. اما اعمال شایستهای که پاداش و نتیجۀ آنها باقی و ماندگار است بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد، و بهترین امید و آرزوست».
خداوند متعال پیامبرش، و کسانی را که وارث او قرار میگیرند مورد خطاب قرار داده و میفرماید: مثال زندگی دنیا را برای مردم بیان کن تا به طور شایسته به آن فکر کنند و در آن بیاندیشند و ظاهر و باطن آن را بشناسند، و آنگاه دنیا وجهان آخرت را با هم مقایسه کنند، و هر کدام را که شایستهتر میبینند ترجیح میدهند.
به آنان بگو که مثال زندگی این دنیا مانند بارانی است که بر زمینی فرود میآید و گیاهان به وسیله آن رشد کرده و در میآمیزند، و از هر نوع گیاهی جفتی میروید، و در این حال که شکوفایی و زیبایی زمین بینندگان را شاد میکند و به سرور آنان میافزاید و چشمهای افراد غافل از خیره مینماید، ناگهان خشک و پرپر شده و بادها آن را پراکنده میسازد و تمامی آن گیاهان سر سبز و گلهای شکوفا و منظرۀ زیبا از بین رفته و زمین به خاک خالی تبدیل میشود، به گونهای که دیگر توجه کسی را جلب نمیکنند و کسی به آن نمینگرد.
مثال دنیا نیز این چنین است، زیرا کسی که به آفت آن گرفتار شود، از جوانی خود دچار خودپسندی شده، و در جمع آوری ثروت و سامان از هم سن و سالهایش پیشی گرفته، و پول فراوانی را به دست آورده، و شادمان و خندان از شهد شیرین دنیا چشیده و در همۀ اوقات در شهوتها غوطه ور شده، و گمان میبرد که همواره در این ناز و نعمت خواهد بود اما ناگهان مرگ به سراغش میآید، و یا اینکه تمام دارایی و ثروتش تلف شده و از بین میرود. پس شادیاش را از دست میدهد و لذت و سرورش از بین میرود و قلبش مالامال از درد و هراس و وحشت میگردد، و از جوانی و نیورمندی و مال و ثروتش جدا میشود و تک و تنها با اعمال شایسته یا ناشایستهاش باقی میماند.
اینجاست که ستمگر انگشت حسرت به دندان میگیرد و هنگامی که حقیقت آنچه را که در آن هست، دریافت، آرزو میکند که به دنیا باز گردد، اما نه برای اینکه شهوت و لذتهایش را تکمیل میکند، بلکه تا کاستیهایش را با توبه و اعمال صالح جبران نماید.
بنابر این فرد عاقل این حالت را بر خود عرضه کرده و میگوید: «چنان فرض ن که تو مردهای، و حتماً روزی خواهی مرد، پس کدام یک از این دو حالت را بر میگزینی، فریب خوردن به زیباییهای دنیا و همچون حیوانات از آن بهرهمند شدن، یا تلاش کردن برای دنیای که لذتها و سآیهاش دلپذیرتر و گوارا و دایمی است، و هر آنچه که دل بخواهد و چشم از دیدن آن لذت ببرد در آن وجود دارد؟».
با این محاسبه و مقایسه میتوان خسران و خذلان، سود و زیان و میزان موفقیت افراد را تعیین کرد.
بنابراین خداوند متعال خبر داد که دارایی و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند. یعنی جز این چیزی بیش نیستند و آنچه که برای انسان باقی میماند و به او فایده میدهد و وی را شاد مینماید کارهای شایستهای است که ثمره و ثواب آنها باقی و ماندگار است، و این تمام طاعتهای واجب و مستحب از قبیل حقوق خدا و حقوق بندگان خدا را شامل میشود، مانند نماز و زکات، حج، عمره و «سبحان الله»، «الحمدلله»، «لا اله الاالله»، «الله اکبر» گفتن قرآن خواندن، طلب علم مفید، امر به معروف و نهی از منکر، صلۀ رحمف نیکی با پدر و مادر، ادای حقوق همسران و بردگان و حیوانات و. . . همۀ اینها باقیات صالحاتاند، پس اینها در پیشگاه خداوند پاداش بهتری دارند و میتوان بدان چشم امید و آرزو دوخت و پاداش آن برای همیشه باقی میماند و دو چندان میشود. پس شایسته است که رقابت کنندگان در این موارد به رقابت بپردازند، و در انجام آن از کیدگیر سبقت بگیرند، و در به دست آوردن آن بکوشند. و بنگر که چگونه زمانی که خداوند مثال دنیا و نابودی آن را بیان کرد، فرمود: هر آنچه که در دنیا است به دو دسته تقسیم میشود: دستهای که مآیهی زینت آن است و اندک زمانی از آن است،اده میشود، سپس بدون اینکه به صاحبش فایدهای برساند بلکه ممکن است به وی ضرر نیز برساند، از بین میرود. و این همان دارایی و فرزندان میباشند. و دستهای دیگر برای صاحبش باقی میماند و همواره به او سود میرساند و اینهان باقیات صالحات است.
آیهی ۴۹-۴۷:
﴿وَيَوۡمَ نُسَيِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا٤٧﴾[الکهف: ۴۷]. «و به یادآور روزی که کوهها را به حرکت درمیآوریم، و زمین را نمایان میبینی و همۀ آنان را گرد میآوریم، و کسی از ایشان را فرو نمیگذاریم».
﴿وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّكَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَكُم مَّوۡعِدٗا٤٨﴾[الکهف: ۴۸]. «و (مردم) به صف بر پروردگارت عرضه میشوند، به راستی همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم به نزد ما آمدید، بلکه (شما) ادعا میکردید که هرگز موعدی برای شما قرار نمیدهیم».
﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا٤٩﴾[الکهف: ۴۹]. «و کتاب (= نامۀ اعمال) نهاده میشود، و مجرمان را میبینی که از دیدن آنچه در آن است ترسان و لرزان را رها میشوند، و میگویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده و همه را برشمرده است؟. و آنچه را که کردهاند حاضر و آماده میبینید و پروردگارت به هیچکس ستم نمیکند».
خداوند متعال از حالت روز قیامت و از وحشت و اضطراب و سختیهای پریشان کنندۀ آن خبر داده و میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ نُسَيِّرُ ٱلۡجِبَالَ﴾و روزی که کوهها را از جایشان بر کنده و به تودههای ریگ تبدیل مینمایم. سپس کوهها را چون پشم حلاجی شده میگردانم. پس کوهها از بین رفته و متلاشی میشوند و به صورت گرد و غبار پراکنده در میآیند. و زمین نمایان میشود و به میدانی صاف و هموار تبدیل میگردد که هیچ کژی و فراز نشیبی در آن نیست. و خداوند همۀ خلق را بر آن زمین گرد میآورد و هیچ یک از آنان را فرو نمیگذارد، بلکه پیشینیان و پسینیان را از شکم و لایۀ بیابانها و اعماق دریاها بیرون میآورد، و بعد از اینکه متفرق و پراکنده بودند و آنها را جمع میکند، و پس از اینک خشکیده و از هم پاشیده بودند آنها را از نو میآفریند. پس به صف بر او عرضه میشوند تا با اعمالشان بنگرد و در مورد آنان با حکم عادلانۀ خود که هیچ ظلم و ستمی در آن نیست قضاوت نماید. و به آنها بگوید: ﴿لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢ﴾همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، پیش ما برگشتهاید. یعنی بدون مال و بدون خانواده، و بدون طایفه و قبیله پیش خداوند حاضر میشوند و چیزی جز اعمالی که انجام داده و کارهای خوب و بدی که کردهاند همراه ندارند.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ﴾[الأنعام: ۹۴]. «و به راستی که تک و تنها پیش ما آمدهاید، همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، و ناز و نعمتی را که به شما دادیم پشت سر خود رها کرده، و شفاعت کنندگانی که آنها را شریک خدا میانگاشتید به همراه شما نمیبینیم». در اینجا خداوند خطاب به کسانی که منکر روز قیامت هستند، آنگاه که آن را با چشمان خود مشاهده کردند، میفرماید: ﴿بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَكُم مَّوۡعِدٗا﴾بلکه شما ادعا کردید که هرگز موعدی برای شما قرار نمیدهیم. یعنی شما جزای اعمال و وعده و وعید الهی را انکار کردید، و اکنون آن را با چشمان خود دیده، و میچشید. پس در این هنگام نامۀ اعمالی که فرشتگان، نیکو آن را نوشتهاند آماده شده، و از وحشت آن دلها از جای کنده بر میشود. و بر غمها افزودهی گردد و نزدیک است که صخرهها از شدت آن وضعیت ذوب شوند. و گناهکاران را با دیدن نامۀ اعمال، هراسان و لرزان میشوند، و چون میبینند که علیه آنها نوشته شده و تمام گفتارها و کردارهایشان ثبت است، میگویند: ﴿يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَا﴾ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده و همه را بر شمرده است؟.
هیچ گناه کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه در نامۀ اعمال آنان نوشته شده، و در آن محفوظ است. و هیچ عملی که در پنهان و آشکار و یا در شب و روز انجام شده باشد فراموش نشه است. ﴿وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾و آنچه را که کردهاند حاضر و آماده میبینید و نمیتوانند آن را انکار نمایند، و پروردگارت بر هیچکس ستم نمیکند. پس در این هنگام بر کارهایشان محاکمه میشوند، و به آن اقرار میکنند و خوار گشته و عذاب بر آنان واقع میگردد. ﴿ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ١٨٢﴾[آل عمران: ۱۸۲ و الأنفال: ۵۱]. «این به خاطر چیزهایی است که از پیش فرستاده اید، و خداوند بر بندگان ستم نمیکند، بلکه همواره در دایرۀ عدل و فضل الهی به سر میبرند».
آیه ۵۰:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا٥٠﴾[الکهف: ۵۰]. «و به یاد آور آنگاه که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس آنان همگی سجده کردند، مگر ابلیس که از جن بوده و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد. آیا به غیر از من او و فرزندانش را سرپرست و مددکار خود میگیرید، حال آنکه ایشان دشمنان شما هستند؟ ستمگران چه عوض بدی دارند!».
خداوند از دشمنی ابلیس با آدم و فرزندانش خبر داده و میفرماید، خداوند فرشتگان را فرمان داد تا برای احترام و بزرگرداشت آدم و به منظور امتثال فرمان الهی، برای وی سجده کنند. فرشتگان جملگی دستور خداوند را اطاعت کردند. ﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِ﴾مگر ابلیس که از جنها بوده و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گفت: ﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينٗا﴾[الإسراء: ۶۱]. «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریدهای؟». او گفت: ﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ﴾[الأعراف: ۱۲ و ص:۷۶]. «من از آدم بهترم». پس با این کارش دشمنی او با خدا و با پدرتان آدم و با شما مشخص گردید، ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢ﴾پس چگونه شیطان و فرزندانش را به دوستی و مددکاری خود میگیرید حال آنکه انان دشمنان شما هستند؟ ﴿بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا﴾بد چیزی است آنچه که از ولایت شیطانی برای خود برگزیدند، شیطانی که آنان را جز به فساد و فحشا دستور نمیدهد. (آری! بد چیزی است این ولایت که آنرا ترجیح دادند) بر ولایت خداوند مهربان که تمامی سعادت و رستگاری و سرور در ولایت و سرپرستی اوست.
این آیه انسان را تشویق مینماید که شیطان را دشمن خود بگرد، و فریب او را نخورد. نیز سببی را که باعث میشود انسان، شیطان را به دوستی بگیرد بیان نمود و میفرماید: این کار را جز ستمگر انجام نمیدهد. و چه ظلم و ستمی بالاتر از این است که کسی دشمن حقیقیاش را به دوستی بگیرد و از دوستی خداوند یاور و کارساز چشم پوشی نماید؟
خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِ﴾[البقرة: ۲۵۷]. «خداوند یاور و مددکار مومنان است، آنان را از تاریکیها بهسوی نور بیرون میآورد. و دوست و یاور کافران (انسانهای) طاغوت (صفتاند) که آنها را روشنایی بهسوی تاریکی بیرون میآورند».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾[الأعراف: ۳۰]. «آنان شیطانها را به جای خداوند به دوستی و مددکاری گرفتند».
آیهی ۵۲-۵۱:
﴿مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا٥١﴾[الکهف: ۵۱]. «آنان را نه در آفرینش آسمانها وز مین و نه در آفرینش خودشان به شاهد نگرفته، و گمراهان را دستیار و مددکار خود نساختهایم».
﴿وَيَوۡمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُم مَّوۡبِقٗا٥٢﴾[الکهف: ۵۲]. «و (یاد کن) روزی را که خداوند میفرماید: شریکهایی را که برای من گمان میبردید صدا بزنید و آنان شریکها را صدا میزنند، و آنها به ندای ایشان پاسخ نمیدهند، و میانشان مهلکهای قرار میدهیم که آنان را از یکدیگر جدا مینماید».
خداوند متعال میفرماید شیطان و گمراهان را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین و به هنگام آفرینش خودشان حاضر نکردهام. یعنی نه آنها را بر افرینش مخلوقات گواه گرفته و نه در این خصوص با آنها مشورت کردهام، پس چگونه آنها میتوانند آفرینندۀ چیزی باشند؟ بلکه تنها خداوند است که میآفریند و به تدبیر امور میپردازد. حکمت و تقدیر تنها از آن اوست، و او آفریندۀ همه چیز است، و طبق حکمت خود در آن تصرف مینماید. پس چگونه شیاطین شریک او قرار داده شده، و همانند خداوند مورد محبت قرار میگیرند و از آنها اطاعت میشود؟ حال آنکه شیطانها چیزی نیافریده و شاهد هیچ آفرینشی نبوده و خداوند را کمک نکرده اند؟ بنابر این فرمود: ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا﴾و گمراهان را معاون و یاور خود نساختهایم. که در کاری از کارها با من همکاری داشته باشند. یعنی چنین چیزی شایسته و سزاوار خداوند نمیباشد که به آنها بهرهای از تدبیر امور بدهد، چون آنها در گمراه کردن مردم و دشمنی با پروردگارشان تلاش میکنند، پس سزاوار است که آنها را به کلی طرد نماید.
پس از آنکه خداوند از حالت فردی خبر داد که در دنیا به خدا شرک ورزیده است و این عمل را باطل گرداند و به جالت و بیخردی صاحب آن حکم نمود، از حال مشرکان در روز قیامت، و آنچه را که شریک خدا نمودهاند، خبر داد، آنگاه که خداوند به آنها میفرماید: ﴿نَادُواْ شُرَكَآءِيَ﴾آنهایی که به گمان فاسد خود انباز و شریک من میکردید صدا بزنید، چرا که در حقیقت خداوند هیچ شریکی در اسمان و زمین ندارد. آنها را صدا بزنید، تا به شما فایدهای برسانند و شما را از سختیها برهانند. ﴿فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ﴾پس آنها را صدا میزنند، اما ندایشان را پاسخ نمیدهند، چون فرمانروایی و حکمرانی در آن روز فقط از آن خداوند است، و هیچکس به اندازۀ ذرهای نمیتواند برای خود و دیگران نفعی بیاورد.
﴿وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُم مَّوۡبِقٗا﴾و میان مشرکان و آنچه انباز خدا کرده بودند مهلکهای قرار میدهیم که آنها را از هم جدا نموده، و از یکدیگر دور میکند و در این هنگام دشمنی شرکا با کسانی که آنها را انباز و همتای خدا قرار داده و به پروردگارشان کفر ورزیده بودند مشخص میشود و از یکدیگر بیزاری میجویند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦﴾[الأحقاف: ۶]. «و هنگامی که مردم حشر شوند، کسانی که شریک خدا قرار داده شده بودند دشمنان آنها (= مشرکان) خواهند شد، و عبادت آنها را انکار میکنند».
آیهی ۵۳:
﴿وَرَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمۡ يَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا٥٣﴾[الکهف: ۵۳]. «و گناهکاران آتش دوزخ را میبینند و میدانند که ایشان بدان میافتند اما جایی را نمییابند که بدان رو کنند».
وقتی که روز قیامت و زمان حساب و کتاب فرا میرسد، و مردم بر حسب اعمالی که انجام دادهاند به گروههایی تقسیم میشوند، و گناهکاران به عذاب گرفتار میآیند، مجرمان جهنم را میبینند و قبل از اینکه وارد آن بشوند به شدت پریشان و مضطرب میگردند، چون میدانند که به آن در میافتند. و مفسرین گفتهاند: «ظن» در اینجا به معنی یقین است. پس آنها یقین میکنند که به جهنم میروند، ﴿وَلَمۡ يَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا﴾و راه گریز نمییابند که بدان رو کنند، و هیچکس جز با اجارۀ خدا نمیتواند برای آنها سفارش و شفاعت نماید. به راستی که دلها از خوف و وحشت چنین جایگاهی به لرزه میافتد.
آیهی ۵۴:
﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٖۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا٥٤﴾[الکهف: ۵۴]. «و به راستی که در این قرآن برای مردمان هرگونه مثلی را به شیوههای گوناگون بیان داشتهایم، وانسان بیش از هر چیز و (هرکس) مجادلهگر است».
خداوند متعال از عظمت و شکوه قرآن و فراگیری آن خبر داده و بیان مینماید که در قرآن هرگونه مثلی را به شیسوههای گوناگون بیان داشته است. یعنی هر راهی که انسان را به دانشهای مفید و سعادت جاودانگی میرساند، و هر راهی که انسان را از بدی و هلاکت مصون میدارد، در آن بیان کرده است. و در قرآن مثالهای حلال و حرام، و سزای اعمال، و تشویق و بیم دادن، و اخبار راستینی که به دلها باور و آرامش و نور میبخشد بیان کرده است. و این ایجاب میکند که انسان در برابر قرآن تسلیم شود و از آن اطاعت نماید، و با قرآن در هیچ چیزی به ستیز برنخیزد. با وجود این بسیاری از مردم بعد از اینکه حق برایشان روشن شد دربارۀ آن به مجادله میپردازند و در باطل فرو میروند تا حق را در هم بکشنند. بنابر این فرمود: ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا﴾و انسان بیش از هر چیز به مجادله و مشاجره میپردازد، با اینکه جرو بحث و مشاجره شایستۀ آنان نیست و کاری منصفانه و دادگرانه نمیباشد. و آنچه باعث شده تا انسان به مشاجره و مجادله بپردازد و به خداوند ایمان نیاورد ستم و کینه توزی است، نه اینکه بیان و حجت الهی ناقص باشد و اگر عذاب به سراغ آنها بیاید و به مصایبی گرفتار شوند. که پیشینیان به آن گرفتار شدهاند، حالتشان چنین نخواهد بود. بنابر این فرمود:
آیهی ۵۵:
﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِينَ أَوۡ يَأۡتِيَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا٥٥﴾[الکهف: ۵۵]. «و (چیزی) مردم را باز نداشت از اینکه ایمان آورند ـ آنگاه که هدایت بهسوی آنان آمد ـ، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، مگر اینکه سرنوشت پیشینیان بر سر آنان بیاید. و یا اینکه آشکارا عذاب بدینشان برسد».
چیزی که مانع ایمان آوردن مردم شد حال آن که بر آنان اقامهی حجت شده بود، و نور و هدایتی که با آن هدایت از گمراهی و حق از باطل تشخیص داده میشوند و به آنان رسیده بود عدم بیان حقیقت نبود، بلکه ستم و تجاوزگری آنان بود. پس چیزی باقی نمانده مگر اینکه سنت و قاعدۀ خداوند که در مورد گذشتگان جاری شد و آن عبارت بود از اینکه هرگاه ایمان نیاوردند در این دنیا آنان را به عذاب گرفتار نماید، دامنگیرشان گردد، و یا با دو چشم خود مشاهده کنند که عذاب به استقبالشان میآید یعنی : بنابر این مردم باید بترسند از اینکه چنین وضعیتی برایشان پیش آید، و باید دست از کفر و بیایمانی بردارند، قبل از اینکه عذابی به سراغشان بیاید که قابل برگشت نیست.
آیهی ۵۶:
﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَۚ وَيُجَٰدِلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِيُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا٥٦﴾[الکهف: ۵۶]. «و ما پیامبران را جز مژده رسان و بیم دهنده نمیفرستیم، و کافران به باطل مجادله میکنند تا با آن حق را از میان ببرند، و آیات مرا و چیزی که از آن بیم داده شدهاند به استهزا میگیرند».
ما پیامبران را بیهوده نفرستادهایم، و نیز آنها را نفرستادهایم تا مردم آنانرا به خدایی بگیرند، و آنانرا نفرستادهایم که (دیگران را) بهسوی خودشان دعوت نمایند، بلکه برای این فرستادهایم تا مردم را بهسوی خوبی فرا خوانند و از بدی باز دارند، و آنها را مژده دهند که اگر از امر و نهی آنها فرمان ببرند در این دنیا و در آن جهان پاداش خواهند داشت. و آنها را بیم دهند که اگر سرپیچی کنند، در این دنیا و در آن جهان به عذاب گرفتار خواهند شد. پس به این طریق حجت خدا بر بندگان اقامه میگردد. با وجود این، ستمگران کافر، بیهوده در باطل مجادله کرده، و میخواهند با این روش حق را از میان ببرند. بنابر این کافران تا جایی که میتوانند برای کمک کردن باطل و شکست دادن حق میکوشند، و آنها پیامبران خدا و آیات الهی را به مسخره گرفته، و به دانش انکی که دارند شادمان هستند اما خداوند نور خویش را کمال مینماید گرچه کافران نپسندند، و خداوند حق را بر باطل چیره میگرداند. ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَيَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞ﴾[الأنبیاء: ۱۸]. «بلکه به وسیلۀ حق، باطل را در هم میکوبیم، و (سرانجام) حق، باطل را در هم میشکند، و باطل از بین میرود».
و از جمله حکمت و رحمت الهی این است که مقدر نموده باطلگرایان که به وسیلۀ باطل با حق به ستیز و مجادله میپردازند. یکی از بزرگترین اسباب روشن شدن حق و مشخص شدن شواهد و دلایل آن، و یکی از بزرگترین اسباب برای روشن شدن باطل و فساد آن میباشند، زیرا هر چیزی با ضدش شناخته میشود.
آیهی ۵۹-۵۷:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن يَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا٥٧﴾[الکهف: ۵۷]. «و کیست ستمکارتر از کسی که با آیات پروردگارش پند داده شود، آنگاه از آن روی گرداند، و آنچه را که از پیش فرستاده است فراموش کند؟ ما بر دلهای آنان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم، و اگر آنها را بهسوی هدایت بخوانی هرگز راه نیابند».
﴿وَرَبُّكَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا٥٨﴾[الکهف: ۵۸]. «و پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحم است، اگر آنان را در برابر آنچه بدست آوردهاند مجازات میکرد، عذاب را به شتاب برایشان میفرستاد، ولی موعدی دارند که (با فرا رسیدن) در برابرش پناهی نمییابند».
﴿وَتِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِكِهِم مَّوۡعِدٗا٥٩﴾[الکهف: ۵۹]. «و (مردمان) این شهرها را چون ستم کردند، نابود کردیم، و برای هلاکشان میعادی مقرر نمودیم».
خداوند خبر میدهد که هیچکس ستمگر و مجرمتر از بندهای نیست که به آیات خدا پند داده شود و برای او حق از باطل و هدایت از گمراهی روشن شده، و از عذاب الهی بر حذر داشته شده و به پاداش او تشویق شود، اما باز از آن روی بگرداند، و پند نپذیرد، و از آنچه بر آن بوده است برنگردد، و گناهانی را که مرتکب شده است فراموش کند، و خداوند دانا به پنهان را مد نظر نداشته باشد. پس چنین کسی ستمگرتر است از آن کس که آیات الهی به او نرسیده و به آن پند داده نشده و روی گردان شده است. چنین فردی گرچه ستمگر است اما آن یکی از روی علم و آگاهی روی گردانده است ستمگرتر میباشد، زیرا کسی که از روی دانش و بینش مرتکب گناه میشود مجرمتر از کسی است که چنین نیست. خداوند متعال چنین کسی را به سبب روی گردانیاش از آیات خدا و به سبب اینکه گناهانش را فراموش کرده و به سبب اینکه علی رغم این که شر را میشناسد اما آنرا برای خود بر میگزیند و به آن خشنود میگردد، مجازات مینماید و درهای هدایت را به روی او میبندد، به این صورت که بر دلش پردههای محکمی میافکند که او را از اینکه آیات الهی را بفهمد باز میدارد، پس او گرچه آیات را بشنود نمیتواند آنرا بفهمد و بر دلش تأثیر بگذارد.
﴿وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗا﴾و در گوشهایشان ناشنوایی و کری قرار دادهایم، به گونهای که نمیگ ذارد آیات خدا را طوری بشنوند که از آن بهرهمند شوند. پس راهی برای هدایت آنها نیست.
﴿وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن يَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا﴾و اگر آنانرا بهسوی هدایت بخوانی هرگز راهیاب نمیشوند. زیرا که امید میرود به ندای دعوتگر هدایت لبیک بگوید کسی است که شناختی ندارد، اما اینان که حق را دیدهاند، سپس چشم فروبستهاند و راه حق را شناخته، سپس آن را رها کردهاند، و راه گمراهی را دانسته و آن را در پیش گرفتهاند، و خداوند به سزای کارهایشان، بر دلهایشان مهر زده و دلهایشان را بسته است. پس برای هدیات شدن چنین کسانی راه و چارهای نیست. و این آیه هشداری است برای کسانیکه حق را بعد از شناخت آن ترک گفتهاند که مبادا میان آنان و حق چیزی حایل گردد که دیگر نتوانند به آن برسند.
سپس خداوند متعال از گستردگی آمرزش و رحمت خویش، و اینکه گناهان را میآمرزدف و توبۀ کسانی را که توبه مینمایند، میپذیرد. و آنان را با رحمت خویش میپوشاندف و احسان خود را شامل حالشان میگرداند، خبر داد و فرمود: اگر بندگان را به خاطر گناهانی که انجام میدهند مجازات نماید هر چه زودترعذاب را به سراغشان میفرستد، اما چنین نمیکند، بلکه آنان را مهلت میدهد، اما فراموششان نمیکند، و پیامدهای گناهان حتماً باید رخ بنمایاند، هرچه از زمان ارتکاب آن مدتی گذشته باشد. بنابر این فرمود: ﴿بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا﴾و آنها موعد و زمانی دارند که در موعد به سزای اعمالشان میرسند، و حتماً بدان روز گرفتار خواهند شد و هیچ پناهگاه و گریزی از آن ندارند. و این قانون خداوند در مورد پیشینیان و پسینیان است که آنها را فوراً به عذاب گرفتار نمیکند، بلکه آنها را به توبه نمودن و بازگشت بهسوی خود دعوت میکند، پس اگر توبه نمودند و باز گشتند، آنها را میآمرزد و به آنان رحم مینماید و عذاب را از آنها دور میکند. و اگر به ستم و عناد و مخالفت خود ادامه دهند، و زمان موعد فرا برسد، در آن هنگام خدا عذاب خویش را بر آنان فرود میآورد. بنابر این فرمود: ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ﴾و این شهرها را چون اهالی آن ستم کردند، به سبب ستمشان نابود کردیم، و ما بر آنها ستم ننمودیم ﴿وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِكِهِم مَّوۡعِدٗا﴾و برای نابودیشان وقتی را معین نمودیم که از آن وقت پس و پیش نمیشوند.
آیهی ۷۰-۶۰:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا٦٠﴾[الکهف: ۶۰]. «و به یادآور آنگاه که موسی به جوان (همراه) خود گفت: پیوسته به پیش میروم تا اینکه به محل برخورد دو دریا برسم، یا اینکه روزگاران زیادی را بپیمایم».
﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا٦١﴾[الکهف: ۶۱]. «پس هنگامی که به محل تلاقی دو دریا رسیدند ماهیشان را فراموش کردند، و ماهی راهش را سرازیر به دریا پیش گرفت».
﴿فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا٦٢﴾[الکهف: ۶۲]. «و هنگامی که (از آنجا) گذشتند به خدمتکارش گفت: صبحانۀ ما را برایمان بیاور، به درستی که در این سفرمان دچار خستگی و رنج زیادی شدهایم».
﴿قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا٦٣﴾[الکهف: ۶۳]. «(خدمتکارش) گفت: به یاد داری وقتی را که به آن صخره پناه جستیم، همانا من ماهی را از یاد بردم، و جز شیطان آن را از خاطرم نبرد، پس ماهی به طور شگفتانگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت».
﴿قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا٦٤﴾[الکهف: ۶۴]. «(موسی) گفت: این همان بود که ما میجستیم. پس جستجوکنان ردپای خود را گرفته و برگشتند».
﴿فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا٦٥﴾[الکهف: ۶۵]. «پس بندهای از بندگان ما را یافتند که از نزد خود رحمتی به او داده و از جانب خویش علمی به او آموخته بودیم».
﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا٦٦﴾[الکهف: ۶۶]. «موسی بدو گفت: آیا تو را پیروی کنم به این شرط که از آنچه به تو آموخته شده و مایۀ رشد است به من بیاموزی؟».
﴿قَالَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا٦٧﴾[الکهف: ۶۷]. «گفت: تو هرگز نمیتوانی همپای من شکیبایی ورزی».
﴿وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨﴾[الکهف: ۶۸]. «و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی شکیبایی کنی؟!».
﴿قَالَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِي لَكَ أَمۡرٗا٦٩﴾[الکهف: ۶۹]. «(موسی) گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری از تو نافرمانی نمیکنم».
﴿قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِي فَلَا تَسَۡٔلۡنِي عَن شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَكَ مِنۡهُ ذِكۡرٗا٧٠﴾[الکهف: ۷۰]. «گفت: اگر از من پیروی میکنی، دربارۀ چیزی از من مپرس، تا آنکه خودم از آن با تو سخن بگویم».
خداوند متعال از پیامبرش موسی ÷و از شدت علاقهمندی او به خیر و طلب علم و دانش خبر میدهد. او به جوان همراهش که خدمتگزارش بود و در سفر و اقامت همواره با او بود، ـ و آن جوان یوشع بن نون بود ـ، گفت: ﴿لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ﴾همواره در سفر خواهم بود. گرچه دچار مشقت و سختی بشوم تا اینکه به محل برخورد دو دریا برسم. و آن جا یی بود که خداوند به موسی وحی کرده بود در آنجا یکی از بندگان دانشمند را خواهند دید که دانش فراوانی دارد که وی آن دانش و علم را ندارد. ﴿أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا﴾یا اینکه مسافتی طولانی را بیپمایم. یعنی شوق وعلاقه به دانش، موسی را واداشت تا این سخن را به خدمتگزاش بگوید و این تصمیم قاطع او بود، بنابراین، تصمیم خود را عملی کرد.
﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا﴾و چون موسی ببه جوانی که هموارهش بود، به محل تلاقی دو دریا رسیدند، ﴿نَسِيَا حُوتَهُمَا﴾ماهیشان را فراموش کردند. آنها ماهی به همراه داشتند تا از آن بخورند. و به موسی وعده داده شده بود هر جا که ماهی را گم کرد، بندهای که طلبش میباشی همان جا میباشد. آنها ماهی را فراموش کردند، و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت و به درون دریا خزید و این از معجزات بود.
مفسران گفتند: چون موسی و همراهش به آنجا رسیدند، آب دریا به ماهی ای که توشۀ خود کرده بود اصابت کرد و ماهی به حکم خداوند به درون دریا خزید و به حیوانات زندۀ دریا پیوست.
و هنگامی که موسی و خدمتکارش از محل تلاقی دو دریا گذشتند و دور شدند، موسی به خدمتکارش گفت: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا﴾صبحانۀ ما را برایمان بیاور، واقعاً در این سفرمان ـ که عبادت بود از دور شدن از محل تلاقی دو دریا ـ خسته شدهایم، زیرا راه درازی را که تا رسیدن به محل تلاقی دو دریا پیموده بودند آنان را خسته نکرده بود و این از نشانههایی بود که موسی را راهنمایی کرد که آنچه به دنبالش هست در اینجا میباشد. نیز علاقهای که برای رسیدن بدانجا داشت راه را برای آنها آسان کرد، اما آنگاه که از مقصد خود گذشتند و دور شدند احساس خستگی کردند. و زمانی که موسی این سخن را به جوان همراهش گفت، جوان به او گفت: ﴿أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ﴾آیا به یاد نمیآوری آنگاه که شب ما را در کنار آن صخرهی معروف در میان دو دریا پناه داد ﴿فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾همانا من ماهی را از یاد بردم، و جز شیطان آن را از خاطرم نبرد، ﴿وَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا﴾و جزو شگفتیها این بود که ماهی وارد بحر شد و در درون آن خزید.
مفسرین گفتهاند: راهی را که ماهی در دریا در پیش گرفت، پشت سر او تبدیل به تونل میگشت و این امر برای موسی و خدمتکارش شگفتانگیز بود.
و هنگامی که خدمتکارش این سخن را گفت، و خداوند به وی وعده داده بود که هر جا ماهی را گم کند همان جا خضر را خواهد دید، موسی فرمود: ﴿ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِ﴾این همان چیزی است که ما میخواستیم، ﴿فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا﴾پس جستجو کنان برای ردپای خود بازگشتند. یعنی ردپاهای خود را بهسوی جایی که ماهی را فراموش کرده بودند در پیش گرفته و بازگشتند و چون به آنجا رسیدند بندهای از بندگان ما را یافتند و او خضر، آن بندۀ صالح بود و طبق قول صحیح پیامبر نبوده است.
﴿ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا﴾خداوند رحمت ویژهای به او داده بود که به سبب آن دانش و عملش زیاد شد و کردار نیکو گشته بود. ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا﴾و از جانب خویش علمی به او آموخته بودیم. و علم و دانش به او داده شده بود که موسی از آن برخوردار نبود، گرچه موسی در بیشتر چیزها از او عالمتر بود، به ویژه در علوم ایمانی و اصولی، زیرا موسی از پیامبران اولوالعزمی است که خداوند آنها را در علم و عمل و غیره بر سایر مخلوقات برتری داده بود. و هنگامی که موسی به او رسید، در قالب پیشنهاد، و بسیار مودبانه خواستهاش را مطرح کرد و گفت: ﴿هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا﴾آیا میپذیری که من همراه تو شوم و از تو پیروی کنم بدان شرط که از آنچه خداوند به تو آموخته است به من بیاموزی، تا مایۀ صلاح و رشد و هدایت من شود، و در این قضایا حق را به وسیلۀ آن بشناسم؟ خداوند الهام و کرامتی فراوان به خضر داده بود که به وسیلۀ آن چیزهای زیادی که حتی برای موسی پنهان و پوشیده بود، میدانست. پس خضر به موسی گفت: از اینکه با من همراه شوی امتناع نمیورزم، اما ﴿لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا﴾تو هرگز توان شکیبایی با من را نداری. یعنی تو نمیتوانی از من پیروی کنی و همراه من بایستی، زیرا کارهایی میبینی که به ظاهر منکر و نادرست میباشند و در باطن چنین نیستند، و تو نمیتوانی این کارها را مشاهده و تحمل کنی. بنابر این گفت: ﴿وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨﴾چگونه میتوانی در برابر چیزی شکیبایی کنی که ظاهر و باطن و هدف و سرانجام آن را نمیدانی؟ پس موسی گفت: ﴿سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِي لَكَ أَمۡرٗا﴾اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچکاری از تو نافرمانی نمیکنم. البته این تصمیم موسی بود، قبل از اینکه موردی پیش آید و مورد امتحان قرار گیرد، اما عزم و اراده چیزی است و وجود صبر چیزی دیگر. بنابر این در میدان عمل صبر نکرد و شکیبایی نورزید. پس در این هنگام خضر به او گفت: ﴿قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِي فَلَا تَسَۡٔلۡنِي عَن شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَكَ مِنۡهُ ذِكۡرٗا٧٠﴾اگر از من پیروی کردی دربارۀ چیزی که انجام میدهم اما در نظرت ناپسند میباشد، از من مپرس، و اعتراض مکن، و بگذار تا خودم در زمانی مناسب راجع به آن برایت سخن بگویم و تو را از آن آگاه سازم. پس خضر، موسی را از سوال کردن بازداشت و به وی وعده داد که او را از حقیقت کار آگاه خواهد کرد.
آیهی ۷۶-۷۱:
﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَكِبَا فِي ٱلسَّفِينَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَيًۡٔا إِمۡرٗا٧١﴾[الکهف: ۷۱]. «پس به راه افتادند تا آنکه سوار کشتی شدند، (و خضر) آن را سوراخ کرد. (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان را غرق کنی؟ بیگمان کار بسیار بدی کردی».
﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا٧٢﴾[الکهف: ۷۲]. «(خضر) گفت: آیا نگفته بودم که تو هرگز نمیتوانی همراه من شکیبایی کنی؟».
﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِي مِنۡ أَمۡرِي عُسۡرٗا٧٣﴾[الکهف: ۷۳]. «(موسی) گفت: مرا به خاطر آنچه فراموش کردم بازخواست مکن، و در کارم بر من سخت مگیر».
﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِيَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡٔٗا نُّكۡرٗا٧٤﴾[الکهف: ۷۴]. «پس به راه خود ادامه دادند، آنگاه که به نوجوانی برخورد کردند و (خضر) او را کشت. (موسی) گفت: آیا انسان بیگناه و پاکی را کشتی؟ بیگمان کار زشت و ناپسندی کردی».
﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا٧٥﴾[الکهف: ۷۵]. «(خضر) گفت: مگر به تو نگفتم که همانا تو با من توان شکیبایی را نخواهی داشت».
﴿قَالَ إِن سَأَلۡتُكَ عَن شَيۡءِۢ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِيۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّي عُذۡرٗا٧٦﴾[الکهف: ۷۶]. «(موسی) گفت: اگر بعد از این از تو دربارۀ چیزی پرسیدم، با من همراهی مکن، بیگمان از سوی من معذور هستی».
﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَكِبَا فِي ٱلسَّفِينَةِ خَرَقَهَاۖ﴾موسی و خضر به راه افتادند تا آنگاه سوار کشتی شدند، خضر تختهای از تختههای کشتی را بیرون آورد و از این کار هدفی داشت و آن را آخر کار برایش بیان میکرد، اما موسی صبر نکرد، چون این کار را منکر و زشت میپنداشت، زیرا سوراخ کرن کشتی باعث معیوب شدن آن، و سبب غرق شدن سرنشینانش میشد. بنابر این موسی گفت: ﴿أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَيًۡٔا إِمۡرٗا﴾آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ و اقعاً کار بسیارز بدی کردی. این بدان خاطر بود که موسی صبر نداشت. پس خضر به او گفت: ﴿أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا﴾آیا نگفته بودم که تو هرگز نمیتوانی همراه من شکیبایی کنی؟ یعنی همانطور شد که به تو گفته بودم، و اینجا موسی فراموش کرده بود که نباید چیزی بگوید. بنابر این گفت: ﴿لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِي مِنۡ أَمۡرِي عُسۡرٗا﴾سخت نگیر و مرا ببخش، زیرا این کار را از روز فراموشی کردم، پس در ابتدای کار مرا بازخواست مکن. موسی به تقصیر خویش اقرار کرد و عذرخواهی نمود، و به خضر گفت شایسته نیست که بر همراهت سخت بگیری، بنابر این خضر از او درگذشت.
﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِيَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ﴾موسی و خضر همچنان به راه خود ادامه دادند تا آنگاه که به کودکی رسیدند و خضر او را کشت. موسی به شدت خشمگین شد، آنگاه که دید خضر نوجوان بیگناهی را کشت. پس غیرت دینیاش به جوش آمد و ﴿قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡٔٗا نُّكۡرٗا﴾گفت: «آیا انسان بیگناه و پاکی را کشتی؟ بیگمان کار زشت و ناپسندی کردی».
و چه کاری زشتتر از کشتن کودکی است که هیچ گناهی نکرده، و هیچکس را نکشته است؟! در حادثۀ اول، موسی از روی فراموشی از خضر سوال کرد، ولی در اینجا فراموش نکرده بلکه توان و شکیبایی را نداشت. بنابر این خضر او را مورد ملامت و نکوهش قرار داد و به او یادآور شد که ﴿أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا﴾مگر به تو نگفتم توان شکیبایی با من را نخواهی داشت؟!.
موسی به او گفت : ﴿قَالَ إِن سَأَلۡتُكَ عَن شَيۡءِۢ بَعۡدَهَا﴾اگر بعد از این از تو دوباره از تو دربارۀ چیزی پرسیدم، ﴿فَلَا تُصَٰحِبۡنِيۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّي عُذۡرٗا﴾با من همراهی مکن، زیرا تو معذور خواهی بود و میتوانی از من جدا شوی.
آیهی ۷۸-۷۷:
﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهۡلَ قَرۡيَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارٗا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥۖ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَيۡهِ أَجۡرٗا٧٧﴾[الکهف: ۷۷]. «پس به راه خود ادامه دادند تا به روستیای رسیدند، از اهالی آن غذا خواستند، ولی آنان از مهمان کردن آن دو خودداری ورزیدند، و در آن جا دیواری یافتند که میخواست بیفتد، پس (خضر) آن را راست (و درست) کرد. (موسی) گفت: اگر میخواستی میتوانستی در برابر این کار مزدی بگیری».
﴿قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيۡنِي وَبَيۡنِكَۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأۡوِيلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرًا٧٨﴾[الکهف: ۷۸]. «(خضر) گفت: این (دیگر زمان) جدایی من و توست، من تو را از حکمت و راز کارهایی که در برابر آن نتوانستی شکیبایی کنی آگاه میسازم».
﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهۡلَ قَرۡيَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا﴾به راه خود ادامه دادند تا به روستایی رسیدند، و از اهالی آن غذا خواستند، ﴿فَأَبَوۡاْ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارٗا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ﴾ولی آن روستا از مهمان کردن آن دو خودداری کردند، و در آن جا دیواری یافتند که میخواست و منهدم شود، پس خضر آن را از نو ساخت پس موسی به او گفت: ﴿لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَيۡهِ أَجۡرٗا﴾اگر میخواستی میتوانستی در برابر این کار از اهالی این آبادی که ما را مهمانی نکردند با اینکه ضیافت ما بر آنان واجب بود مزد بیگری. ولی تو بدون مزد گرفتن دیوار را ساختی.
پس در این هنگام موسی به آنچه گفته بود وفادار نماند و خضر از او عذر خواست و به وی گفت:
﴿هَٰذَا فِرَاقُ بَيۡنِي وَبَيۡنِكَ﴾تو بر خودت شرط گذاشتی، و اینکه عذری نداری و جایی برای همراهی نمانده است. ﴿سَأُنَبِّئُكَ بِتَأۡوِيلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرًا﴾و من تو را از حکمت و راز کارهایی که در برابر آن نتوانستی شکیبایی ورزی آگاه میسازم. یعنی تو را از آنچه که بر من خرده میگرفتی آگاه میکنم. و به تو خبر میدهم که ازا ین کارها چه اهدافی داشتهام، و اینکه اگر این کارها را انجام نمیدادم عاقبت و سرنوشت این موارد سه گانه چه میشد؟
آیهی ۸۲-۷۹:
﴿أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتۡ لِمَسَٰكِينَ يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا٧٩﴾[الکهف: ۷۹]. «اما آن کشتی از آن مستمندانی بود که در دریا کار میکردند، و (من) خواستم آن را معیوب سازم، چون سر راهشان پادشاهی بود که هر کشیت (سالمی) را غصب میکرد».
﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَيۡنِ فَخَشِينَآ أَن يُرۡهِقَهُمَا طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗا٨٠﴾[الکهف: ۸۰]. «و اما آن نوجوان، پدر ومادرش با ایمان بودند، پس ترسیدیم که سرکشی و کفر را به آنها تحمیل کند».
﴿فَأَرَدۡنَآ أَن يُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيۡرٗا مِّنۡهُ زَكَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا٨١﴾[الکهف: ۸۱]. «پس خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزند پاکتر و مهربانتری به ایشان عطا فرماید».
﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ وَكَانَ تَحۡتَهُۥ كَنزٞ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِيۚ ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا٨٢﴾[الکهف: ۸۲]. «و اما دیوار از آنِ دو کودک یتیم بود، و زیر دیوار گنجی وجود داشت که مال ایشان بود، و پدرشان (مردی) نیکوکار بود و پروردگارت خواست که آن دو به سن بلوغ برسند و گنج خود را بیرون بیاورند و من به دستورخود این کارها را نکردم، این است تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی».
﴿أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتۡ لِمَسَٰكِينَ يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ﴾کشتیای که من آن را سوراخ کردم متعلق به گروهی مستمندان بود که با آن در دریا کار میکردند، و باید نسبت به آنها دلسوز و مهربان بود، از این رو ﴿أَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا﴾خواستم کشتی را سوراخ کنم تا عیبی داشته باشد و از دست آن پادشاه ستمگری عبور میکردند که هر کشتی سالمی را غصب میکرد.
﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَيۡنِ فَخَشِينَآ أَن يُرۡهِقَهُمَا طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗا٨٠﴾و اما نوجوانی که او را کشتم، پدر ومادرش با ایمان بودند، و چنین مقدر شده بود که اگر این کودک بزرگ شود آنان را به سرکشی و کفر بکشاند، و آنها یا به خاطر محبت او به کفر کشیده میشدند و یا نیازی که به او داشتند آنها را به کفر و سرکشی وادار میکرد، و من چون از این امر آگاه بودم او را کشتم تا دین پدر و مادرش در امان بماند. و این کار فایده یا بزرگ در بر دارد. گرچه به ظاهر، کشتن فرزندشان نوعی بدی کردن در حق آنهاست، و با کشته شدن فرزندشان نسل آنها از بین میرود، اما خداوند به آنها فرزندی بهتر از این خواهد بود.
بنابراین فرمود: ﴿فَأَرَدۡنَآ أَن يُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيۡرٗا مِّنۡهُ زَكَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا٨١﴾خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزندی صالح و پاک که پیوند خویشاوندی را برقرار دارد، به آنان عطا فرماید، زیرا کودکی که کشته شد اگر به سن رشد میرسید به شدت از فرمان آنها سرپیچی مینمود، و چه نافرمانی بزرگتر از این که آنان را به کفر و سرکشی وادار کند!.
﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ وَكَانَ تَحۡتَهُۥ كَنزٞ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا﴾و اما آن دیوار که آن را بدون مزد برپا داشتم از آن دو کودک یتیم در شهر بود، و زیر دیوار گنجی وجود داشت که مال ایشان بود، و پدرشان مرد صالح و نیکوکاری بود، و از آنجا که کوچک بودند و پدر نداشتند و پدرشان پارسا و نیکوکاری بود میبایست نسبت به آنان مهربانی و دلسوزی مینمودیم.
﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا﴾و پروردگارت خواست آن دو کودک به نهایت رشدشان برسند و گنج خود را بیرون بیاورند. یعنی بدین خاطر بود که دیوار را خراب کردم و گنج آنها را بیرون آورده و دیوار را بدون مزد بازسازی نمودم. ﴿رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ﴾کاری که انجام دادم رحمتی از جانب خداوند بود که به نبدهاش خضر داده است. ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي﴾و هیچ کاری را از سوی خودم و بر مبنای خواست و ارادۀ خودم انجام ندادهام، بلکه این از حمت خداوند، و به دستور وی میباشد. ﴿ذَٰلِكَ﴾آنچه برایت بیان و تفسیر نمودم، ﴿تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا﴾راز و رمز کارهایی بود که آنها را برنتابیدی.
این داستان زیبا و مهم، فواید و احکام و قواعد زیادی را در بر دارد که به یاری خداوند برخی از آنها را به آگاهی شما میرسانیم.
۱- در این داستان به فضیلت علم و رخت سفر بربستن برای طلب علم، و اینکه علم از همۀ امور مهمتر است اشاره شده است. موسی مسافتی طولانی را طی نموده و در پی کسب علم مرارتها چشید، و به ماندن در نزد بنی اسرائیل، و تعلیم و راهنمایی آنها اکتفا نکرد، و به منظور افزودن بر دانش خود راه سفر را در پیش گرفت.
۲- ابتدا باید به چیزی پرداخت که مهمتر است، زیرا فزونی علم و دانش مهمتر از آن است که انسان به تعلیم مشغول شود بدون آنه توشهای (وافر) از دانش داشته باشد، البته هر دو کار را با هم انجام دادن بهتر است.
۳- میتوان در سفر و حضر برای انجام کارها و آسایش بیشتر از خدمتگذار است،اده کرد، چنان که موسی چنین نمود.
۴- مسافری که برای طلب علم یا جهاد و امثال آن رخت سفر برسته است اگر مصلحت ایجاب کرد میتواند هدف و مقصد خود را بیان کند، زیرا اینکار از مخفی داشتن آن بهتر است، چون وقتی او اظهار میدارد که به کجا و برای چه میرود، میتواند برای آن خود را آماده نماید و ار را از روی بینش انجام دهد، و جایگاه این عبادت بزرگ را برای دیگران بیان کند. چنانکه موسی گفت: ﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا٦٠﴾[الکهف: ۶۰]. «(من هرگز) از پای نمینشینم تا اینکه به محل برخورد دو دریا برسم هر چند که مدت زمان طولانی حرکت کنم».
پیامبر صنیز وقتی به جنگ تبوک رفت اصحابش را خبر داد که به کجا میرود با اینکه عبادتش توریه و پنهان کای بود، و این به مصلحت بستگی دارد.
۵- شر، و اسباب آن را باید به شیطان نسبت داد، چرا که او ایجاد وسوسه میکند و کارهای زشت را زیبا جلوه میدهد، گرچه همه چیز به تقدیر و قضای الهی انجام میشود، زیرا خدمتگزار موسی گفت: ﴿وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُ﴾«و جز شیطان (کسی) آنرا از یاد من نبرد».
۶- انسان میتواند از خستگی و گرسنگی یا تشنگی که طبیعتاً نفس دچار آن میشود، خبر دهد به شرطی که در قالب اظهار نارضایتی از تقدیر الهی نبوده، بلکه بیان حقیقت باشد، به دلیل اینکه موسی گفت: ﴿ لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا﴾[الکهف: ۶۲]. «به راستی که در این سفررنج بسیار دیدهایم».
۷- مستحب است که خدمتگزار هوشیار و فهمیده و زیرک باشد تا کاری را که از او خواسته میشود به طور کامل انجام دهد.
۸- مستحب است انسان از خوراکی که خودش میخورد به خدمتگذارش نیز بدهد، و با هم غذا بخورند، زیرا ظاهراً گفتۀ موسی چنین است: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا﴾«خوراکمان را بیاور، یعنی هر دو با هم میخورند».
۹- به اندازهای که آدمی وظیفهاش را انجام دهد به همان اندازه از سوی خدا یاری میشود، و کسی که طبق دستور خداوند کار کند قطعاً از کمک و مساعدت الهی برخوردار میشود، به دلیل اینکه موسی فرمود: ﴿لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا﴾«به راستی که در این سفر خسته شدیم». «هَذَا» اشاره به مرحلهای از سفر است که طی آن از محل برخورد دو دریا گذشتند.
و موسی از مرحله اول سفر با اینکه طولانی بود شکایت نکرد، چون در حقیقت سفر هما مرحلۀ اول بود، و اما در مرحلۀ دوم چنین به نظر میآید که بخشی از یک روز را در سفر بودهاند، چون آنه وقتی که در کنار صخرهای جای گرفتند، ماهی را گم کردند، و ظاهراً در کنار آن شب را به سر آوردند و فردا حرکت کردند تا اینکه وقت ناهار رسید وموسی به خدمتگذارش گفت: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا﴾«خوراکمان را بیاور»، پس در این وقت خدمتگذار به یاد آورد در جایی که مقصد آنها بوده است آن را فراموش کرده است.
۱۰- بندهای که موسی و خدمتگذارش با او ملاقات کردند پایمبر نبود، بلکه بندهای صالح و نیکوکار بود، زیرا خداوند او را به عنوان یک بنده ذکر نموده، و این که به او علم داده و مورد مرحمت قرار دادهاست، و خداوند رسالت و نبوت او را ذکر نکرده است، و اگر او پیامبر بود خداوند پیامبر بودنش را بیان میداشت هم چنانکه به پیامبر بودن غیر او اشاره کرده است. اما اینکه در آخر داستان گفته است: ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي﴾«و آن را به دستور خودم انجام ندادم»، بر این دلالت نمیکند که او پیامبر است، بلکه بر الهام و احساس قلبی که غیر از پیامبران نیز از آن برخوردارند دلالت مینماید، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِ﴾[القصص: ۷]. «و به مادر موسی الهام نمودییم که او را شیر بدهد». ﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ﴾[النحل: ۶۸]. «و به زنبور عسل الهام کردیم که در کوهها برای خودش خانه بسازد».
۱۱- از این داستان استنباط میشود دانش و علمی که خداوند به بندگانش میآوزود دو نوع است، یکی علمی است که بنده با کوشش و تلاش خود به دست میآورد، و نوع دوم علم لدنی است که خداوند به هرکس از بندگانش که بخواهد میبخشد، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا﴾«و به او از جانب خود علمی آموختیم».
۱۲- در مقابل معلم باید ادب را رعایت کرد و با بهترین صورت وی را مورد خطاب قرار داد، زیرا موسی ÷گفت: ﴿هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا﴾«آیا از تو پیروی کنم بدان شرط که از آنچه مایۀ رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است به من بیاموزی؟».
موسی با مهربانی با او سخن گفت و از ایشان اجازه خواست تا از وی بیاموزد، و اعتراف کرد که میخواهد از او یاد بگیرد، به خلاف اهل جفا و تکبر، کسانی که در مقابل معلم اظهار نمیکنند که به علم او نیازمندند، بلکه ادعا میکنند که آنها با او همکاری مینمایند، و حتی گاهی یکی از آنان چنین گمان میبرد که او معلم خود را تعلیم میدهد، در حالی که او بسیار نادان است، زیرا فروتنی در برابر معلم و اظهار نیاز به تعلیم او، مفیدترین چیز برای دانش آموز است.
۱۳- فردی که میخواهد چیزی از کسی یاد بگیرد که مقامش از او پایینتر است باید در مقابل او فروتن باشد، زیرا بدون شک موسی از خضر برتر بود.
۱۴- عالم فاضلی که در بخشی از زمینهها آگاهی لازم را ندارد باید از کسی که در آن مهارت دارد یاد بگیرد. هر چند که تا حد زیادی از نظر علم از او پایینتر باشد. موسی ÷از پیامبران اولوالعزم بود، کسانی که خداوند به آنها علم و دانشی عطا فرموده که به دیگران نداده است، اما در این زمینۀ خاص، خضر چیزهایی میدانست که موسی فاقد آن بود. بنابر این موسی علاقه داشت از او یاد بگیرد. پس اگر فقیه محدث در علم صرف یا نحو یا دیگر علوم کمبود داشت، باید از کسیکه در آن زمینهها ماهر است یاد بگیرد، گرچه آن فرد محدث و فقیه نباشد.
۱۵- علم و دیگر فضائل را باید به خدا نسبت داد، و باید اعتراف کرد که خداوند آن را داده است و شکر خداوند را بر آن به جای آورد، زیرا موسی گفت: ﴿تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ﴾«مرا بیاموزی از آنچه که خداوند به تو آموخته است».
۱۶- علم مفید علمی است که انسان را بهسوی خیر و خوبی راهنمایی کند. پس هر علم و دانشی که آدمی را به راه خیر هدایت کند و از راه بد باز بدارد، یا وسیلهای برای رسیدن به خیر، و دور شدن از زیان باشد، مفید است، و غیر از این هر چه باشد یا مضر است و یا (حداقل) فایدهای در آن نیست، به دلیل اینکه فرمود: ﴿أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا﴾«از آنچه که مایۀ رشد و صلاح است و به تو آموخته شده به من بیاموزی؟».
۱۷- کسی که توانایی همراهی با عالم را نداشته باشد و بر این کار ثابت نباشد شایستگی فراگیری علم را ندارد، زیرا هرکس که صبر و شکیبایی نداشته باشد بسیاری از مسایل علمی را از دست میدهد، و هرکس که اهل صبر و شکیبایی باشد، هر کاری که برای آن کوشش نماید بدست خواهد آورد، به دلیل اینکه خضر ضمن بیان مانعی که موسی به سبب آن نمیتوانست از وی یاد بگیرد، از همراهی با او معذرت خواست، و آن مانع این بود که او نمیتوانست بر همراهیاش شکیبایی ورزد.
۱۸- بزرگترین عامل صبر و شکیبایی بر کاری که انسان به انجام آن دستور داده شده است آگاه بودن از جزئیات آن است، زیرا کسی که نسبت به کاری آگاهی ندارد و هدف و نتیجۀ آن را نمیداند، و از فایده و ثمرۀ آن بیخبر است، انگیزهای برای شکیبایی ورزیدن در او وجود نخواهد داشت. ﴿وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨﴾«و چگونه بر چیزی شکیبایی میورزی که به آن آگاه نیستی؟». پس عدم شکیباییاش نتیجۀ عدم آگاهی کامل او به قضیه بود.
۱۹- باید در انجام کارها تأمل نمود، و تحقیق کرد، و نباید بلافاصله قضاوت و داروی نمود، بلکه باید هدف از آن کار را بداند و منظور از آن را بفهمد.
۲۰- کارهایی را که بنده در آینده میخواهد انجام دهد و باید آنها را به خواست خداوند معلق سازد، و نگوید فلان کار را فردا انجام میدهم مگر اینکه بگوید: ﴿إِن شَآءَ ٱللَّهُ﴾«اگر خداوند بخواهد».
۲۱- تصمیم گرفتن به انجام کاری به منزلۀ انجام دادن آن کار نیست، زیرا موسی گفت: ﴿سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا﴾«با خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت». پس خودش را برای شکیبایی ورزیدن آماده کرد اما نتوانست آن را عملی سازد.
۲۲- اگر معلم صلاح دانش آموز را در آن دید که از برخی چیزها از وی سوال نکند، تا خودش او را از آن آگه سازد، مصلحت است که دانش آموز پیروی کند. نیز چنانکه فهم دانش آموز قاصر باشد، یا اگر معلم دانش آموز را از پرسیدن از چیزهای ریز و کم ارزش منع کرد که برای وی اولویتی ندارند و سوالات دیگر برای وی اهمیت بیشتری دارند، یا اینه دانش اموز را از مطرح کردن سوالهای بیربط با موضوع درس نهی کرد، در تمامی این موارد باید به سخن معلم گوش کند و از وی اطاعت نماید.
۲۳- جایزه بودن سفر دریایی در حالتی که از آن ترسی نباشد.
۲۴- فردی که فراموشکار است، به خاطر فراموشکاریاش مورد مواخذه قرار نمیگیرد، نه در حق خداوند و نه در حق بندگان، زیرا فرمود: ﴿لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ﴾«به سبب آنچه که فراموش کردهام مرا مواخذه مکن».
۲۵- انسان باید در رفتار با مردم گذشت را پیشه نماید و بر آنان سخت نگیرد، و شایسته نیست که آنه را به انجام چیزی مکلف کند که توان آن را ندارند، یا بر آنها دشوار است، زیرا چنین کاری باعث نفرت و خسته شدن میگردد. بلکه آنچه را که آسان است پیشه کند تا ک ار آسان شود.
۲۶- احکام بر ظاهر امور صادر میشود، و احکام دنیوی در رابطه با مالها و خونها و غیر از آن به ظاهر این امور بستگی دارد، زیرا موسی ÷بر خضر اعتراض کرد که چرا کشتی را سوراخ نمودی، و نیز به کشتن کودک اعتراض کرد، و این کارها به ظاهر منکر هستند، و چنانچه موسی در جایی این مسایل را میدید نمیتوانست سکوت کند، بنابر این بلافاصله حکم نمود و به این موضوع که او با خضر همره است و باید شکیبابی ورزد و اعتراض نکند، توجه نکرد.
۲۷- از جمله چیزهایی که از این داستان ثابت میشود قاعدۀ مهم و بزرگی است و آن این است که «شر بزرگ با شر کوچک دفع میشود» و از میان دو مصلحت هر کدام که بزرگتر است باید لحاظ شود، و آنکه مهمتر است باید رعایت گردد. کشتن کودک شر است، اما زنده ماندن وی که سبب منحرف گرداندن پدر و مادرش از دینشان میشود شر بزرگتری است، و زنده ماندن کودک و نکشتن او گرچه کار خوبی به نظر میآید اما این که پدر ومادرش مصون بماند از ان بهتر است، پس بدین خاطر خضر او را کشت. فروع بیشمار دیگری نیز تحت این قاعده وجود دارد. پس بر این اساس باید مصلحتها و مفاسد را از هم تشخیص داد.
۲۸- نیز قاعدۀ بزرگ دیگری از این داستان آموخته میشود و آن این است که تصرف انسان در مال دیگری اگر در قالب مصلحت و دور کردن ضرر و زیان باشد جایز است، اگر چه بدون اجازه باشد، و گرچه به سبب عمل او برخی از این مال تلف شود، هم چنانکه خضر کشتی را سوراخ کرد تا معیوب شود، تا پادشاه ستمگر آن را غصب نکند.
بنابراین اگر خانه یا مال انسانی دچار حریق شد، یا در معرض غرق شدن قرار گرفت، تلف کردن بخشی از مال یا خراب کردن قسمتی از خانه باعث سلامتی بخشی از آن میشد، برای انسان جایز است که چنین کند، بلکه باید چنین کند تامال محفوظ بماند. همچنین اگر ستمگری خواست مال را به زور بگیرد، و خیر خواهی بخشی از مال را به او داد تا بقیه نجات یابد، جایز است، گرچه بدون اجازۀ مالک باشد.
۲۹- کار در دریا جایز است همانطور که در خشکی جایز است، به دلیل اینکه فرمود: ﴿يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ﴾«در دریا کار میکنند و کار آنان را ناپسند ندانست».
۳۰- مستمند گاهی اوقات دارای مالی میباشد که او را کفایت نمیکند، و با داشتن این مال از مستمندی بیرون نمیآید، زیرا خداوند خبر از مستمندانی داده است که کشتی داشتند.
۳۱- کشتن انسان، یکی از بزرگترین گناهان است زیرا در مورد کشتن کودک فرمود: ﴿لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡٔٗا نُّكۡرٗا﴾«به راستی که کار زشتی انجام دادی».
۳۲- کشتن از روی قصاص، کار زشت و ناپسندی نیست، زیرا خداوند میفرماید: . ﴿بِغَيۡرِ نَفۡسٖ﴾.
۳۳- خداوند بندۀ صالح و فرزندانش را محافظت مینماید.
۳۴- خدمت کردن به نیکوکاران و بستگانشان از خدمت به دیگران بهتر است، زیرا علت بیرون آوردن گنج، و تعمی رکردن دیوار این بود که پدر آن دو یتیم مرد صالح و پارسایی بود.
۳۵- در به کار بردن کلمات، ادب الهی را باید رعایت نمودف زیرا خضر معیوب و سوراخ کردن کشتی را به خودش نسبت داد و گفت: ﴿فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا﴾«خواستم آن را معیوب سازم»، ولی خوبی را به خداوند نسبت داد و گفت: ﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ﴾«و پروردگارت خواست آن دو کودک به نهایت رشدشان برسند و گنج خود را بیرون بیاورند و این مرحمت پروردگارت بود»، چنان که ابراهیم ÷گفت: ﴿وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ٨٠﴾[الشعراء: ۸۰]. «و هرگاه بیمار شوم او مرا شفا میدهد».
و جنها گفتند: ﴿وَأَنَّا لَا نَدۡرِيٓ أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا١٠﴾[الجن: ۱۰]. «و ما نمیدانیم که برای اهل زمین شری خواسته شده، یا پروردگارشان صلاح آنها را خواسته است»؟ با اینکه هر کاری با تقدیر و قضای الهی انجم میشود، اما در تمام این موارد بدی به خداوند نسبت داده نشده است.
۳۶- همسفر نباید به هیچ وجه از همراهش جدا شود، و او را رها کند و هر وقت خواست از او جدا شود باید از همراهیاش عذر بخواهد، آن طور که خضر با موسی چنین کرد.
۳۷- موافقت با دوست، و همسویی با او در غیر از امور ممنوع چیزی است مطلوب، و سبب بقای دوستی و همسفری و محکم شدن آن میگردد، همانطور که عدم موافقت سبب قطعی شدن رفاقت و همراهی میشود.
۳۸- همانا قضایایی را که خضر اجرا نمود، تقدیرات محض خداوند بود که خداوند آنها را اجرا نمود و بر دست این بندهی صالح علمی کرد تا بندگانان بدین وسیله در هر کار و قضیهای بر الطاف او استدلال کنند، و اینکه بدانند خداوند کارهایی را بر بنده مقدر میکند که جداً آنها را ناپسند میدارد اما خیر و صلاح دین او در آنهاست، هم چنانکه در قضیهی پسر بچه چنین بود و یا خیر و صلاح دنیای او در آن است هم چنانکه در قضیهی کشتی روی داد. پس خداوند نمونههایی از لطف و کرم خود را بر آنان نشان داد تا هدف از تقدیرات ناگوار خدا را بشناسند و به آن خشنود گردند.
آیهی ۸۸-۸۳:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَن ذِي ٱلۡقَرۡنَيۡنِۖ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَيۡكُم مِّنۡهُ ذِكۡرًا٨٣﴾[الکهف: ۸۳]. «و دربارۀ ذی القرنین از تو میپرسند، بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد».
﴿إِنَّا مَكَّنَّا لَهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَءَاتَيۡنَٰهُ مِن كُلِّ شَيۡءٖ سَبَبٗا٨٤﴾[الکهف: ۸۴]. «همانا به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و از هر چیزی به او وسیلهای بخشیدیم».
﴿فَأَتۡبَعَ سَبَبًا٨٥﴾[الکهف: ۸۵]. «پس او و هم سببی را دنبال کرد».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِي عَيۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمۡ حُسۡنٗا٨٦﴾[الکهف: ۸۶]. «تا آنکه به غروبگاه خورشید رسید، آن را چنان یافت که (انگار خورشید) در چشمهای سیاه فرو میرود، و در آن نزدیکی گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! (اختیار در دست توست) یا عذاب(شان) میدهی و یا نسبت به ایشان خوبی میکنی؟».
﴿قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَيُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّكۡرٗا٨٧﴾[الکهف: ۸۷]. «گفت: اما کسی که ستم کند او را عذاب خواهی داد سپس در آخرت بهسوی پروردگارش برگردانده میشود و او (نیز) سخت عذابش میدهد».
﴿وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا يُسۡرٗا٨٨﴾[الکهف: ۸۸]. «و اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پاداش نیکو خواهد داشت و ما به فرمان خود او را به کاری آسان وا خواهیم داشت».
اهل کتاب با مشرکین دربارۀ داستان ذی القرنین از پیامبر صپرسیدند، خداوند پیامبر را دستور داد تا بگوید: ﴿سَأَتۡلُواْ عَلَيۡكُم مِّنۡهُ ذِكۡرًا﴾گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. یعنی برخی از حالات او را که مایۀ پند و عبرت است برایتان بازگو میکنم، و دیگر حالات او را برایشان بازگو نگرد.
﴿إِنَّا مَكَّنَّا لَهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾خداوند به او پادشاهی داد، و به وی در سرزمینهای دنیا قدرت و نفوذ داد و مردم را مطیع او نمود.
﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ مِن كُلِّ شَيۡءٖ سَبَبٗا﴾و ابزار هر چیزی را در اختیار او قرار دادیم. یعنی خداوند اسبابی را که در پی به دست آوردن آن بود و از آن برای پیروز شدن بر شهرها است،اده مینمود و رسیدن به آبادیهای دور دست را برای او آسان میکرد، به وی داد،، ﴿فَأَتۡبَعَ سَبَبًا٨٥﴾و او نیز از این وسایلی که خداوند به وی بخشیده بود به بهترین شیوه است،اده کرد. یعنی آنها را در راستای رسیدن به هدف خود به کار برد. چرا که هرکس نمیتواند از وسائل به نحو مطلوب استفاده نماید، و یا نمیتواند وسیلۀ واقعی را به دست آود. و اگر این دو چیز وجود نداشته باشد یا یکی از آنها نباشد مقصود حاصل نمیگردد.
وسایلی که خداوند به او بخشیده بود ما را از آن آگاه نساخته، و پیامبر نیز ما را به آن آگاهی نکرده است.
در روایت نیز به طوری که مفید علم باشد از آن ذکر به میان نیامده است. بنابر این جز این که در این مورد سکوت کنیم کاری از دست ما ساخته نیست، و نباید به آنچه روایتهای اسراییلی نقل میکنند توجه کرد. ولی به طور کلی میدانیم که آنها وسایل زیاد، قوی، داخلی و خارجی بودهاند که از این طریق توانسته است لشکر بزرگی را با سرباز و اسلحه و سازو کار نظامی گسترده سامان دهد، و با این لشکر و ارتش مسلح توانست دشمنان را شکست دهد، و به شرق و غرب و اطراف دنیا دسترسی پیدا کند. پس خداوند به او چیزی بخشید که با آن به غروبگاه خورشید رسید، تا اینکه خورشید را مشاهده کرد، انگار در چشمهای سیاه غروب مینماید لازم به ذکر است که هرکس بین او و افق غربی خورشید، آبی قرار گیرد چنین میپندارد که گویا خورشید به داخل آب غروب میکند، گرچه خورشید نسبت به آب ارتفاع بسیار بلندی داشته باشد. و ذوالقرنین در مغرب زمین قومی را یافت.
﴿قُلۡنَا يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمۡ حُسۡنٗا﴾و گفتیم: «یا آنها را با کشتن و زدن و اسیر کردن و امثال آن عذاب ده و یا اینکه با آنها به نیکی رفتار کن. و به ذوالقرنین اختیار داده شد که یکی از این دو راه را انتخاب نماید، چون ظاهراً آنها یا کافر بودهاند و یا فاسق، و یا نوعی از کفر و فسق در آنها وجود داشته است، زیرا اگر مومن غیر فاسق بودند به ذوالقرنین اجازه داده نمیشد که آنها را شکنجه دهد و ذوالقرنین در قبال آنها چنان سیاستی را در پیش رگفت که سزاوار ستایش گردید، زیرا خداوند به او چنین توفیقی را داد. پس گفت: من آنها را به دو گروه تقسیم میکنم:
﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ﴾اما کسی که با کفر ورزیدن، ظلم و ستم کند، ﴿فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَيُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّكۡرٗا﴾او را عذاب خواهیم داد، سپس در آخرت بهسوی پروردگارش باز برگردانده میشود و او نیز سخت عذاب میدهد. یعنی به عذاب دنیا و آخرت گرفتار میشود. ﴿وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾و اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پاداش او در نزد خداوند پاداشی نیکو خواهد بود. ﴿وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا يُسۡرٗا﴾و با او به نیکی رفتار میکنیم، و با نرمی با وی سخن میگوییم، و کار را برایش آسان مینماییم. و این دلالت میکند که ذوالقرنین از پادشاهان صالح و ازاولیای خدا، وپادشاهی عادل و عالم بوده است، زیرا در رفتار با هر کسی طبق رضای خداوند عمل میکرد.
آیهی ۹۸-۸۹:
﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا٨٩﴾[الکهف: ۸۹]. «سپس وسیلهای را دنبال کرد».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا٩٠﴾[الکهف: ۹۰]. «تا اینکه به محل طلوع و خورشید رسید (و) دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای آنها در برابر آن پوششی ننهاده بودیم».
﴿كَذَٰلِكَۖ وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَيۡهِ خُبۡرٗا٩١﴾[الکهف: ۹۱]. «اینگونه (به پیش میرفت) و ما از آنچه میکرد کاملاً آگاه بودیم».
﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا٩٢﴾[الکهف: ۹۲]. «سپس از وسیلهای (دیگر) استفاده کرد».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيۡنَ ٱلسَّدَّيۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا٩٣﴾[الکهف: ۹۳]. «تا آنگاه که به یمان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند».
﴿قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَهُمۡ سَدّٗا٩٤﴾[الکهف: ۹۴]. «گفتند: ای ذوالقرنین! همان یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند، پس آیا (راضی هستی) که برای تو هزینهای مقرر کنیم به شرط آنکه میان ما و ایشان سدی بسازی؟».
﴿قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا٩٥﴾[الکهف: ۹۵]. «گفت: آنچه پروردگارم (از ثروت و نیرو و قدرت) در اختیار من گذاشته، بهتر است. پس مرا یاری کنید تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم».
﴿ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيۡنَ ٱلصَّدَفَيۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِيٓ أُفۡرِغۡ عَلَيۡهِ قِطۡرٗا٩٦﴾[الکهف: ۹۶]. «قطعات آهن را برای من بیاورید، تا آنگاه که بین دو کوه را برابر کرد، گفت: در آن بدمید، تا آنکه (آهن) را آتش نمود، گفت: مس گداخته شده بیاورید تا بر آن بریزیم».
﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا٩٧﴾[الکهف: ۹۷]. «پس نتوانستند از آن بالا رون و (نیز) نتوانستند سوراخی در آن پدید آورند».
﴿قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّيۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّي جَعَلَهُۥ دَكَّآءَۖ وَكَانَ وَعۡدُ رَبِّي حَقّٗا٩٨﴾[الکهف: ۹۸]. «گفت: این رحمتی از سوی پروردگار من است، و هرگاه وعدۀ پروردگارم فرا رسد آن را ویران و با زمین یکسان میکند، و وعدۀ پروردگارم حق است».
وقتی که به غروبگاه خورشید رسید به قصد یافتن محل طلوع خورشید بازگشت، و از وسائل و راههایی که خداوند دراختیار او قرار داده بود است،اده کرد، پس به محل طلوع خورشید رسید و ﴿وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا﴾دید که خورشید بر مردمانی میتابد که در برابر آن ندارند. شاید عدم وجود پوشش به سبب وحشیگری و بیتمدنی آنها بود، و یا بدان خاطر بود که خورشید در نزد آنان حالتی دایمی داشت. آن چنان باید، غروب نمیکرد، چنانکه در شرق آفریقای جنوبی چنین است. پس ذوالقرنین به نقطهای از زمین رسید که اهل زمین در رابطه با آن هیچ آگاهی نداشتند، چه رسد به اینکه خودشان به آنجا برسند، با این وجود خداوند این کارها را برای ذوالقرنین میسر نمود و هر آنچه را که بدان دسترسی پیدا میکرد بر اساس تقدیر و علم الهی صورت میگرفت بنابر این فرمود: ﴿وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَيۡهِ خُبۡرٗا﴾و ما به خوبی از اسباب بزرگی که او را در اختیار داشت، و به هرجا که میرفت، از او آگاه بودیم.
﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا٩٢ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيۡنَ ٱلسَّدَّيۡنِ﴾سپس از وسیلهای است،اده کرد تا آنکه به میان دو کوه رسید.
مفسرین گفتهاند: از مشرق بهسوی شمال حرکت کرد تا آنگاه به میان دو کوه رسید که در آن زمان معروف بودند، و دو رشته کوه بودند که به چپ و راست امتداد یافته، و به دریا منتهی میشدند. این کوهها سدی میان یأجوج و مأجوج و مردم بودند. در آن سوی این ود کوه ذوالقرنین قومی را یافت که به خاطر گنگی زبانشان و پایین بودن میزان درک و هوششان سخنی را نمیفهمیدند، و خداوند به ذوالقرنین علمی داده بود که به وسیلۀ آن زبان این قوم را فهمید و با آنها گفتگو نمود. و آنان ذوالقرنین را از ضرر و زیانی که یأجوج و مأجوج به آنها وارد میکرد آگاه نموده و به او شکایت کردند. یأجوج و مأجوج دو طایفۀ بزرگ از انسانها هستند. بنابر این گفتند: ﴿إِنَّ يَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾همان یأجوج و مأجوج در این سرزمین با کشتن و گرفتن اموال مردم و دیگر کارهای ناروا تباهی میکنند. ﴿فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَهُمۡ سَدّٗا﴾آیا راضی هستی که برای تو هزینهای مقرر کنیم که میان و ما و ایشان سدی بسازی؟ و این دلالت مینماید که آنها خودشان نمیتوانستند سد را بسازند، اما میدانستند که ذوالقرنین توانایی چنین کاری را دارد، بنابر این به او مزدی دادند تا این کار را انجام دهد، و سبب این کار را برای ذوالقرنین ذکر کردند، و آن تباهکاری یأجوج و مأجوج در زمین بود، و آنان میدانستند که ذوالقرنین چشم طمع به سرزمینشان ندوخته و نسبت به اصلاح حال مردم بیتفاوت نبوده و هدش ساماندهی اوضاع مردم است. پس خواستۀ آنان را اجابت کرد، چون مصلحت در آن بود، و ذوالقرنین از آنها مزدی نگرفت و شکر قدرت و حکومتی که خداوند به او داده بود به جای آورد. پس به آنان گفت: ﴿مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ﴾توانایی و قدرتی که خداوند در اختیار من نهاده است از آنچه شما به من میبخشید بهتر است، و من فقط این را از شما میخواهم که با نیرو و با دستهایتان مرا یاری کنید، ﴿أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا﴾تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. که مانع از عبور آنان بهسوی شما شود.
﴿ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِ﴾قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید، و آنها برایش آوردند، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيۡنَ ٱلصَّدَفَيۡنِ﴾تا آنگاه که میان دو کوه را که سد را بین آنان ساخته بود برابر کرد. ﴿قَالَ ٱنفُخُواْ﴾گفت: آتش بزرگی روشن کنید، و برای روشن کردن آن از دمهای آهنگری است،اده کنید، و در آن بدمید تا آتش بیشتر روشن شود و مس، ذوب گردد. وقتی مسهایی که او درخواست کرده بود تا آهن پارهها را با آن به هم بچسباند گداخته و ذوب شد، ﴿قَالَ ءَاتُونِيٓ أُفۡرِغۡ عَلَيۡهِ قِطۡرٗا﴾گفت: مس گداخته شده بیاورید تا بر آن بریزیم. پس او مس گداخته شده را بر آن ریخت و سد بسیار محکم شد و به وسیلۀ آن مردمی که این سوی سد بودند از ضرر یأجوج و مأجوج مصون ماندند.
﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا٩٧﴾پس آنان نتوانستند از آن بالا روند زیرا بلند و مرتفع بود، نتوانستند آن را سوراخ کنند چون خیلی محکم و سخت بود. وقتی که ذوالقرنین این کار زیبا و شاهکار بزرگ را انجام داد آن را به پروردگارش نسبت داد و گفت: این از فضل و احسان خدا بر من است. و خلفا و فرمانروایان صالح اینگونه هستند که هر گاه خداوند نعمتی را به آنان ارزانی نماید شکر، و اقرار به نعمت آنان بیشتر میشود و بیش از پیش به نعمت خدا اعتراف میکنند، همانگونه که سلیمان ÷وقتی که تخت ملکۀ سبا از مسافت خیلی دور نزد او حاضر شد، گفت: ﴿هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُ﴾[النمل: ۴۰]. «این از فضل پروردگارم است تا مرا بیازماید که آیا شکر را به جا میآورم یا ناسپاسی میکنم».
به خلاف سرکشان و متکبران و کسانی که در دنیا سرکشی میکنند و نعمتهای دنیوی غرور و سرکشی آنها را میافزاید، آنگونه که قارون وقتی خداوند به او گنجهائی داد که کلیدهای آن بر گروه نیرومند سنگینی میکرد، گفت: ﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ﴾[القصص: ۷۸]. «آن را تنها بر اساس دانشی از نزد خود به دست آوردهام».
﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّي﴾و هرگاه وعدۀ پروردگارم برای بیرون آمدن یأجوج و مأجوج فرا رسد، ﴿جَعَلَهُۥ دَكَّآءَ﴾آن سد محکم و بزرگ را منهدم و هموار میسازد، ﴿وَكَانَ وَعۡدُ رَبِّي حَقّٗا﴾و وعدۀ پروردگارم حق است.
آیهی - ۱۰۱-۹۹:
﴿وَتَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا٩٩﴾[الکهف: ۹۹]. «و در آن روز ما آنان را رها میسازیم تا برخی در برخی موج زنند، و در صور دمیده شود، و آنان را کاملاً گرد میآوریم».
﴿وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡكَٰفِرِينَ عَرۡضًا١٠٠﴾[الکهف: ۱۰۰]. «و جهنم را آن روز به طرز شگفتی به کافران نشان میدهیم».
﴿ٱلَّذِينَ كَانَتۡ أَعۡيُنُهُمۡ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكۡرِي وَكَانُواْ لَا يَسۡتَطِيعُونَ سَمۡعًا١٠١﴾[الکهف: ۱۰۱]. «کسانیکه چشمانشان از (دیدن) آیات من در پرده بود و نمیتوانستند (حق) را بشنوند».
﴿وَتَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖ﴾و در آن روز ما آنانرا رها میسازیم تا برخی در برخی موج زنند، احتمال دارد که ضمیر او (در يَمُوجُ) به یأجوج و مأجوج برگردد، یعنی آنها از بس که زیادند و تمام زمین را فرا میگیرند وقتی که بهسوی مردم بیرون میآیند برخی در برخی موج میزنند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ٩٦﴾[الأنبیاء: ۹۶]. «تا اینکه سد یأجوج و مأجوج باز شد و آنها از هر بلندی بیرون آمده و سرازیر میشود».
و احتمال دارد که ضمیر به مردم برگردد، که روز قیامت جمع میشوند و چون زیادند به هنگام رویارویی با سختیها و زلزلههای بزرگ (به این سو و آن سو دویده و) موج میزنند. به دلیل اینکه میفرماید:
﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا﴾و وقتی اسرافیل در صور میدهد خداوند روحها را به جسمها بر میگرداند سپس آنها را گرد میآورد و آنان را برای حضور در محل ایستادن جمع مینماید و پیشینیان و کافران و مومنان را گرد میاورد تا مورد سوال قرار گیرند و محاسبه شوند و مجازات اعمالشان را ببینند، اما کافران با توجه به اختلاف حالتشان سزایشان جهنم است. و برای همیشه در آن باقی میمانند.
بنابراین فرمود: ﴿وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡكَٰفِرِينَ عَرۡضًا١٠٠﴾و جهنم را آن روز به طرز شگفتی به کافران نشان میدهیم. آنگونه که خداوند متعال فرمود: ﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ لِلۡغَاوِينَ٩١﴾[الشعراء: ۹۱]. «و جهنم و گمراهان نشان داده میشود»، یعنی برایشان عرضه میشود تا جایگاه و منزل خود را مشاهده کنند، و از زنجیرهها و آتش سوزان و آب داغ و سرمای شدید آن بهرهمند شوند، و عذابی را بچشند که دلها را گنگ مینماید و گوشها را کر میکند، این پیامها اعمال و سزای کارهایشان است، زیرا آنها در دنیا ﴿كَانَتۡ أَعۡيُنُهُمۡ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكۡرِي﴾چشمهایشان را از خواندن و دیدن آیات خداوند و قرآن کریم میبستند و از آن روی بر تافته و میگفتند: ﴿قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ﴾[فصلت: ۵]. «دلهای ما از آنچه ما را به آن فرا میخوانی در پرده است»، و در برابر چشهایشان پردههایی است که آنان را از دیدن آیات خداوند باز میدارد. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ﴾[البقرة: ۷]. «و بر چشمهایتان پردهای است».
﴿وَكَانُواْ لَا يَسۡتَطِيعُونَ سَمۡعًا﴾و توانایی شنیدن آیات خداوند را که انسان را به ایمان میرساند، نداشتند، چون از قرآن و پیامبر متنفر بوده و نسبت به آنها کینه داشتند، و کسی که کینه در دل دارد نمیتواند به سخن کسی گوش دهد که نسبت به او کینه دارد، و متنفر است. پس چون راههای علم و خیر به روی آنها بسته شده است نه گوش و چشم دارند و نه عقل مفید، به همین جهت به خدا کفر ورزیده و آیات او را انکار کرده و پیامبرانش را تکذیب نمودند، بنابر این مستحق جهنم شدند که بد سرنوشتی است.
آیهی ۱۰۲:
﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ نُزُلٗا١٠٢﴾[الکهف: ۱۰۲]. «آیا کافران گمان میبرند که به جز من، بندگان مرا کارساز و سرپرست خود گیرند؟ همانا ما جهنم را برای پذیرایی از کافران آماده کردهایم».
این بیانگر باطل بودن ادعای مشرکان کافر است، کسانی که برخی از پیامبران و اولیا را شریک خدا قرار داده و آنها را پرستش نموده، و گمان میبرند که یاور و سرپرست ایشان خواهند بود، و آنها را از عذاب خدا نجات میدهند، و پاداش الهی را بهرۀ ایشان مینمایند، حال آنکه آنها به خداوند و پیامبرش کفر ورزیدهاند. خداوند در قالب است،هام انکاری که مبین باطل بودن عقل آنان است، میفرماید: ﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَ﴾آیا این کافران گمان میبرند که (میتوانند) به جز من، بندگان مرا دوست و محبوب قرار دهند؟ یعنی چنین نمیشود، و هرگز اولیای خدا یا ردی که دشمن خداست دوست نمیشوند، بلکه برای جلب محبت خدا و رضایت او و پرهیز از ناخشنودی و خشمش طبق دستور الهی عمل مینمایند. پس این هماند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم﴾[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و به یاد آور روزی که همۀ آنان را گرد میآورد، سپس به ملائکه میگوید: آیا آنها شما را عبادت میکردند؟ گویند: پاکی تو، و از هر نقصی مبرایی، تو به جای آنان دوست و محبوب ما هستی».
پس هرکس ادعا کند که او یکی از اولیای خدا را به عنوان یاور (و فریادرس) قرار داده است، در حالی که او با خدا دشمنی میکند، او دروغگو است.
و احتمال دارد ـ و این قول ظاهر میباشد ـ که معنی آیه چنین باشد: آیا کافران به خدا و منکران پیامبران گمان میبرند که میتوانند به جز خدا دوستانی را بگیرند که آنها را یاری کنند و به جای خدا مشکلات را از آنها دور نمایند؟
این پنداری باطل و گمانی فاسد است، زیرا مخلوقات هیچ چیز از سود و زیان در دستشان نیست، و این مانند گفته الهی است که میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦﴾[الإسراء: ۵۶]. «بگو: کسانی را که به جز او گمان میبرید میتواند کاری بکنند، بخوانید، پس نمیتوانند زیان را از شما دور کنند و نمیتوانند آنرا برگرداند». ﴿وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ﴾[الزخرف: ۸۶]. «و کسانی را که به جای او پرستش میکنند». اختیار شفاعت ندارند و آیات دیگری نیز وجود دارد که خداوند در آنها بیان مینماید هرکس به جای خدا معبودی را بر گرفته و به آن محبت ورزد گمراه و ناکام است و به هیچ چیز از هدفش نایل نمیشود.
﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ نُزُلٗا﴾همانا ما جهنم را برای مهمانی و پذیرایی کافران آماده کردهایم، جهنم چه بد جایگاه، و چه بد محل پذیرایی است برای آنان.
آیهی ۱۰۷-۱۰۳:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣﴾[الکهف: ۱۰۳]. «بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم»؟.
﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۴]. «آنان کسانیاند که کوششان در دنیا بر باد رفت و خود گمان میبرند که کار نیک میکنند».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا١٠٥﴾[الکهف: ۱۰۵]. «اینان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کفر ورزیدند، در نتیجه اعمالشان باطل شد و به هدر رفت و روز قیامت هیچ ارزش (و منزلتی) برایشان نخواهیم نهاد».
﴿ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَرُسُلِي هُزُوًا١٠٦﴾[الکهف: ۱۰۶]. «این سزای آنهاست به کیفر آنکه کفر ورزیدند و آیات و پیامبرانم را به مسخره گرفتند».
ای محمد صبه مردم هشدار ده و به آنان بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ ﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾کیفر تمام اعمالشان که گمان میبردند به نیکی آن را انجام دادهاند، باطل و نابود گشته است. پس چگونه خواهد بود اعمالشان که به یقین میدانند باطل است و مصداق مبارزه و دشمنی با خدا و رسولش است؟ پس چه کسانی اعمالشان بر باد رفته، و خود و خانواده اشان را در روز قیامت دچار زیان گرداندهاند؟
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِ﴾آنها همان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کفر ورزیدند یعنی آیات قرآنی و آیات مشهودی را که بر واجب بودن ایمان به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران و روز قیامت دلالت مینماید، انکار کردند. ﴿فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾و به این سبب اعمالشان بر باد رفت و نابود شد، و روز قیامت هیچ ارزش و جایگاه و هیچ ترازویی برایشان در نظر نخواهیم گرفت، چون هدف از گذاشتن ترازو این است که نیکیها و بدیها با آن وزن شده و تعیین گردد که کدام بیشتر و سنگینتر است. اما اینها هیچ نیکی ندارند، چون کارهایشان کارهای نیک محسوب نمیشود، چرا که نشأت گرفته از ایمان نبوده است. همانطور که خداوند متعال فرموده است ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢﴾[طه: ۱۱۲]. «و هرکس کارهای شایسته انجام دهد و او مومن باشد از هیچ ستم و ظلمی نمیترسد». اما اعمال (فاسدشان) شمرده میشود و به آن اعتراف میکنند و در ملاء عام خوار و رسوا شده، سپس عذاب داده میشوند بنابر این فرمود: ﴿ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُمۡ﴾نابود شدن اعمالشان، و اینکه روز قیامت میزانی برایشان نهاده نخواهد شد به خاطر حقارت و نا چیز بودن اعمالشان است، چون به ایات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را به تمسخر گرفتند، در حالی که میبایست به طور کامل به ایات خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و آنها را تعظیم کنند و این کار را به طور کامل انجام دهند. اما اینها بر عکس عمل نمودند، پس امرشان نیز بر عکس شده، و هلاک گشته و به عذاب گرفتار شدند.
آیهی ۱۰۸-۱۰۷:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا١٠٧﴾[الکهف: ۱۰۷]. «بیگمان کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند باغهای فردوس جایگاه پذیرایی از ایشان است».
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا١٠٨﴾[الکهف: ۱۰۸]. «جاودانه در آنجا میمانند، از آنجا درخواست انتقال نمیکنند».
وقتی سرانجام کافران و اعمالشان را بیان نمود، اعمال مومنان و سرانجام آنان را بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾همانا کسانی که با دلهایشان ایمان آوردند و با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته انجام دادند این صفت، تمام دین از قبیل عقاید و اعمال و اصول و فروع ظاهری و باطنی آن را شامل میشود پس اینان بر حسب تفاوت در جات ایمان و عمل صالحشان باغهای بهشت جایگاه پذیرایی از آنان است.
احتمالاً منظور از فردوس بالاترین و بهترین جای بهشت است، و این پاداش از آن کسی خواهد بود که ایمان و عمل صالح در او به طور کامل وجود داشته باشد و آنها پیامبران و مقربان هستند. و احتمال دارد که منظور از آن همۀ منزلهای بهشت باشد، پس این پاداش شامل تمام اهل ایمان اعم از مقربین و نیکان و «مقتصدین» میانه روان میشود، و هر یک از این گروهها بر حسب حالت خود در آن قرار میگیرد. و این معنی از آن دیگری بهتر است چون عام است، همچنین «جنات» به صورت جمع ذکر شده و به فردوس نسبت داده شده است، و فردوس به باغی گفته میشود که انگور یا درختان انبوهی داشته باشد، پس بر همۀ بهشت صدق پیدا میکند. بنابر این «جنات فردوس» محل مهمانی و ضیافت اهل ایمان و عمل صالح میباشد، و چه پذیرایی بزرگتر از این وجود دارد که همۀ نعمتهایی را که موجب شادی دلها و ارواح و جسمها میشود دربر دراد. در بهشت هر چه انسان بخواهد و چشمها از دیدن آن لذت برند، از قبیل منازل زیبا، و باغهای سرسبز، و درختان پر میوه، و همسران زیبا، و پرندگان ترانه خوان، و خوردنیهای لذیذ و خدمتگذاران و فرزندان و نهرهای جاری، و منظرههای زیبا و جمال ظاهری و معنوی و نعمت همیشگی وجود دارد.
بالاتر و برتر از این، بهرهمند شدن از نزدیکی خداوند و دست یافتن به خشنودی او و برخورداری از دیدن خداوند و شنیدن سخن او میباشد. به راستی که این، پذیرایی زیبا، و کامل و بزرگ و همیشگی است، و بزرگتر از آن است که خلائق بتوانند آن را توصیف نمایند یا به دل انسانها خطور نماید و اگر بندگان به بخشی از این نعمت آگاهی داشتند و به طور حقیقی آنرا میدانستند و دلهایشان به آن یقین حاصل میکرد بدان علاقهمند شده و از درد جدایی و دوری بهشت از ارواحشان از بدنشان جدا میشد و گروه گروه بهسوی آن میشتافتند، و دنیای فانی و لذتهای ناگوار و مقطعی را بر آن ترجیح نمیدادند، و وقت خود را بیهوده تلف نمیکردند، چرا که در هر لحظه میتوان به اندازۀ سالیان دراز نعمتهای بهشت را به دست آورد. اما غفلت فراگیر شده و ایمان ضعیف گشته و علم و دانش حقیقی رو به کاستی نهاده و ارادهها سست شده است. این است که به این روز افتادهایم! لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم.
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾در آن جاودانه میمانند، در بهشت نعمتهای کامل هستند، و کامل بودن آنها بدان معنی است که از بین نرفته و تمام نمیشوند. ﴿لَا يَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا﴾و تقاضای نقل مکان و جابجایی از آن جا را ندارند، چون آنها جز آنچه که مورد پسندشان میباشد و آنان را شاد مینماید چیزی دیگر نمیبینند، و نعمتی بالاتر از آنچه که در آن به سر میبرند، مشاهده نمیکنند.
آیهی ۱۰۹:
﴿قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا١٠٩﴾[الکهف: ۱۰۹]. «بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم جوهر شود، پیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد، بدون شک دریا تمام خواهد شد، هر چند همسان آن دریا را به (کمک) آن آوریم».
یعنی آنان را از عظمت خداوند و گستردگی صفاتش، و اینکه بندگان نمیتوانند به چیزی از آن احاطه نمایند آگاه کن و بگو: ﴿قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي﴾اگر دریاهای موجود در جهان جوهر شوند و همۀ درختان دنیا از اول تا آخر از درختان شهرها گرفته تا درختان بیابان و (جنگلها) قلم شوند تا سخنان و صفات خداوند را بنویسند، ﴿لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي﴾پیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد دریاها تمام خواهند شد و قلمها خواهند شکست، چرا که این موضوع بینهایت گسترده و بزرگ است، و هیچکس نمیتواند آن را احاطه نماید.
و در آیهای دیگر آمده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٧﴾[لقمان: ۲۷]. «و اگر همۀ درختانی که در روی زمین هستند قلم شوند، و دریاها هفت برابر شده و جوهر شوند، کلمات و سخنان خداوند تمام نخواهند شد. همانا خداوند با قدرت و فرزانه است».
و این از باب نزدیک کردن معنی به اذهان میباشد، چون این چیزها آفریده شدهاند، و همۀ مخلوقات از بین رفتنی و پایان پذیرند، اما سخن خداوند صفت اوست، و صفات او مخلوق نیستند و حد و پایانی ندارند، و هر گستردگی و عظمتی را که دلها تصور نمایند خداوند بالاتر از آن است، و سایر صفات خداوند مانند علم و حکمت و قدرت و رحمتش نیز این چنین میباشند، و اگر علم همۀ خلائق، از پیشینیان گرفته تا آیندگان و اهل آسمان و زمین جمع گردد، و در مقایسه با علم الهی بسان گنجشکی میماند که منقاری به آب زند و با منقار خود قطره آبی را بردارد، زیرا خداوند دارای صفتهای بزرگ و وسیع و کامل است، و همانا بازگشت همه بهسوی پروردگارت است.
آیهی ۱۱۰:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾[الکهف: ۱۱۰]. «بگو: من فقط بشری مانند شما هستیم، به من وحی میشود که معبود بر حق شما یکی است (و بس)، پس هرکس که خواهان دیدار پروردگار خویش است باید کار شایسته کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد».
﴿قُلۡ﴾ای محمد! به کافران به کافران و دیگران بکو: ﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾من فقط انسانی مانند شما هستیم. یعنی معبود نیستم و مشارکتی در فرمانروایی جهان نداریم، و غیب نمیدانم و خزانههای خدا نزد من نیست.
﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾بلکه انسانی مانند شما هستم و بندهای از بندگان پروردگارم میباشم. ﴿يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾به من وحی میشود که معبود شما یکی است و بس. و فقط به سبب وحی که بر من وحی میشو دبرتری داده شدهام، و بزرگترین مطالب وحی این است که به شما خبر دهم خدایتان یکی است. یعنی شریکی ندارد و هیچکس دیگری سزاوار ذرهای از عبادت نیست، و شما را به عملی فرا میخوانم که شما را به او نزدیک مینماید، و مستحق پاداش وی میگرداند، و عذابش را از شما دور میکند. بناراین فرمود: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا﴾پس هرکس که امید دیدار خدای خویش را دارد کار شایسته انجام دهد. کار شایسته چیزی است که با شریعت خدا مطابق باشد از قبیل کارهای واجب و مستحب.
﴿وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾و در پرستش پروردگارش کسی را شریک او نسازد. یعنی عملش را ریاکارانه انجام ندهد، بلکه آنرا خالص برای رضای خدا انجام دهد، و کسی که هم اخلاص دارد و هم در کارهایش (از شریعت) پیروی مینماید، آنچه را بدان امید دارد و میخواهد، مییابد. و اما کسی که اینگونه نیست در دنیا و آخرت زیانکار میباشد و نزدیکی به مولا و سرورش، و دست یابی به رضای او را از دست میدهد.
پایان تفسیر سورهی کهف