آب در هاون کوبیدن - ردی بر رسول جعفریان

توضیحات ما: نقدی بر نوشته آقای جعفریان

توضیحات ما: نقدی بر نوشته آقای جعفریان

آنچه تا اینجا در باره معرفی نویسندۀ کتاب (توحید عبادت)، مصلح کبیر آیت الله شریعت سنگلجی نقل کردیم از نوشتۀ آقای حسین فعال عراقی که در کتاب «دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی» آقای بهاءالدین خرمشاهی درج گردیده، و نوشتۀ آقای رسول جعفریان در کتاب (جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی- سیاسی ایران) بود.

اول باید عرض کنیم که نوشته آقای حسین فعال عراقی از دانشنامه قرآن را ما کامل نقل کردیم و هیچگونه تصرفی در آن لازم ندانستیم.

و اما دربارۀ نوشتۀ آقای رسول جعفریان باید بگوییم: که ما اولاً متن و حاشیه ایشان را باهم آوردیم و ثانیاً آن را کمی خلاصه کردیم. اما چیزی به آن اضافه نکرده ایم. گرچه نقاط فراوانی است که ما بویژه با آقای جعفریان اختلاف نظر داریم اما جهت احترام به ایشان به عنوان یک نویسنده و امانت علمی مطلب ایشان را عیناً فقط با کمی اختصار آوردیم، حالا در مورد بعضی از نکاتی که در نوشته ایشان آمده توضیحاتی داریم.

اولا: خدمت آقای عراقی وخرمشاهی اینکه به نظر ما جمله: (که آنان نیز به نوبه خود تحت تأثیر گرایشهای نو حنبلی وهابیان بودند و یا تحت تأثیر منابع فکری آنان واقع شده بود). دقیق نیست یا نویسنده محترم شناخت‌شان در باره سلفیه و حنبلی وهابی دقیق نبوده، و یا اینکه در تفهیم مطلب‌شان مؤفق نبوده اند، با توجه به گستردگی اطلاعات در عصر ما بخصوص از طریق اینترنت ما از ایشان می‌خواهیم که در باره شناخت این سه اصطلاح و رابطۀ آنها با یکدیگر بیشتر تحقیق کنند.

و اما خدمت آقای جعفریان با تشکر از زحماتی که ـ به صرف نظر از اختلاف نظرهای اعتقادی ما با ایشان ـ می‌کشند، بویژه در زمینه معرفی این چهره‌های اصلاحی عرصه دین و معرفت دینی در ایران که متأسفانه در طول زندگی پر فراز و نشیب‌شان همواره مظلوم بوده‌اند امیدواریم که ایشان با این پرکاری و پشتکاری که دارند و با توجه به مطالعات و شناختی که اخیرا در این زمینه پیدا کرده‌اند جزو کسانی قرار گیرند که اگر اصلاح طلبی دینی را پیشه نکنند حد اقل کسانی‌که این خط اصیل اسلامی را می‌پیمایند را به دید احترام بنگرند، و مانند بقیه به آنان بر چسب نزنند و تخطئه نکنند، چنانچه دیدگاههای آنانرا محل انتقاد می‌بینند نقد علمی بکنند و با گفتگوی برادرانه راه را برای وحدت واقعی اسلامی هموار کنند. بویژه اینکه ایشان اخیراً نکات دوازده گانه‌ای که جهت تحقق وحدت اسلامی مطرح کرده‌اند نشان می‌دهد که علاقه جدی به وحدت حقیقی اسلامی دارند، البته ما سرفرصت این نکات دوازده گانه ایشان را شرح و نقد خواهیم کرد، و دست ایشان و سایر عزیزانی که در این راستا گام جدی بر می‌دارند را خواهیم فشرد، تا دشمنان اسلام مأیوس و نا امید شوند و چشم و دل امت اسلامی با تحقق وحدت واقعی خنک گردد إن شاءالله.

و اما در اینجا با اجازه آقای جعفریان توضیحات مختصری را در بارۀ مواردی از این نوشتار ایشان که از نظر شما سروران گذشت برای پربار کردن بیشتر مطلب ایشان عرض می‌کنیم.

اول: اینکه به نوشته آقای جعفریان «پدر و جد آقای شریعت سنگلجی در سلک علماء و فقهاء بودند»، یعنی بر خلاف نظر بعضی‌ها ایشان از خانواده «ضد دین و دشمن دین با سایر برچسب‌های معمول» نبودند بلکه دینداری خانواده سنگلجی یک أمر مسلم بوده است، اصلاح طلبی دینی ایشان با توجه به شناخت عمیقی آغاز شده که ایشان از کل جامعه بویژه از خانواده علمی خودش داشته است، پس لازم دیده که با نور قرآن که کتاب هدایت است به اصلاح خانواده و جامعۀ خودش بپردازد.

دوم: اینکه «وی دارای نگرش عقل گرایانه بوده است» اگر عقل گرایی مطلق، رویکرد ایشان بوده به اینصورت که با نصوص قرآن و سنت صحیح (دقت کنید) برخورد می‌کرده که در برابر عقل، قرآن و سنت صحیحه را رها می‌کرده یا حتی مانند معتزله بعضی مسلمات دینی را رد می‌کرده، که قطعا ما هم با آقای جعفریان همصدا می‌شویم، و این عقل گرایی ایشان را نقد جدی می‌کنیم. اما اگر عقل گرایی ایشان به گونه‌ای بوده که به نوشته آقای جعفریان: «به گمان خود! با خرافات مبارزه می‌کرده» یعنی خرافات موجود در جامعه را که مخالف قرآن و سنت صحیحه و سیرت طیبه رسول مکرم جو أهل بیت أطهار و صحابه أخیار شبوده را با عقل سالم می‌سنجیده، که به نظر ما آقای جعفریان باید در این مورد کنکاش و تحقیق بیشتری بکنند و صرفاً نوشته‌های (ببخشید) غیر منصفانۀ بعضی‌ها را تکرار نکنند، بلکه جدی و گسترده تحقیق کنند که مشخص شود، آقای سنگلجی و سایر این اصلاح طلبان دینی مشکل اصلی‌شان چه بوده؟ و چرا خود را با جامعه درگیر کشمکش می‌کرده اند؟

سوم: اینکه آقای جعفریان هم متأسفانه (یا به تقلید یا با تحقیق که ما نمی‌دانیم) به آقای شریعت سنگلجی برچسب [وهابیت] زده‌اند و می‌فرمایند: «آنچه را که وی خرافه می‌خواند، همان چیزهایی است که وهابی‌ها آن را خرافه می‌دانند؛ به‌همین دلیل حرکت وی نوعی [وهابی زدگی] جلوه می‌کرد». آیا فرصت آن نرسیده که بیابیم یافته‌های علمی و قرآنی ـ سنتی آقای سنگلجی و سایر اصلاح طلبان دینی را بدور از جو حاکم و تأثیر رسانه‌ها و سلطه عرف و عادت‌ها در پرتو عقل سالم و فهم و درک دقیق از قرآن و سنت بسنجیم تا مشخص شود که آیا واقعا این شخصیت‌ها [وهابی زده] بودند یا اینکه یافته‌های آنان واقعاً با روح دین بیشتر سازگار است.

چهارم: برفرض اگر آقای سنگلجی و سایرین علت و انگیزۀ روشنگری و گرایش‌شان به توحید و اسلام خالص سفر حج و مطالعه آثار وهابی‌ها باشد و ثابت شود که این عقیده آنان با قرآن و سنت صحیح کاملاً سازگار و بلکه از مذهب رایج شیعه به حقیقت نزدیک تر است چه اشکالی دارد؟ و باز اگر علت این روشنگری تأثیر پذیری از درس تفسیر دانشمند روشنفکری مثل آقای اسدالله خرقانی باشد چه اشکالی دارد؟! مگر غیر از این است که «الحکمة ضالة المؤمن حیثما وجدها أخذها»«حکمت و دانش گمشدۀ مؤمن است هرجا آن را بیابد می‌گیرد». مگر غیر از این است که «الحقیقه بنت البحث»؟حقیقت ثمره بحث و تحقیق است.

پنجم: اینکه: «به هر روی فعالیت تبلیغی آزاد وی در دورۀ رضاخان، از چشم روحانیون سنتی و مخالف با رضاخان از جمله امام خمینی پنهان نبود» این خود جایگاه مهم و ویژه این مصلح کبیر در جامعه دینی آن زمان را می‌رساند، که علماء و فعالان مذهبی به شریعت سنگلجی اهمیت می‌دادند و به نقش ایشان در هدایت جامعه واقف بودند، لذا چه در آن زمان و چه امروز اگر کسانی به ایشان برچسب وهابیت می‌زنند و ایشان را وهابی زده می‌خوانند بی‌مورد نیست، زیرا این قبیل شخصیت‌ها چه در حیات وچه بعد از ممات به راحتی می‌توانند برای خودشان در جامعه جا باز کنند و پیام خودشان را به گوش مردم برسانند.

ششم: «کسانی که در محفل او حاضر می‌شدند، بیشتر تحصیل کرده‌های جدید بودند که علاقه به شنیدن مطالب او در نقد مظاهر مذهبی و غربی کردن دین داشتند». اینکه شصت و چند سال پیش تحصیل کرده‌های جدید در محفل ایشان حاضر می‌شدند، باز جایگاه علمی و وفور دانش و بینش ایشان را می‌رساند آنهم در آن عصری که تحصیل کرده‌های جدید و به اصطلاح فرنگ زده‌هایی که دین و همه مظاهر دینی را علامت تحجر و عقب افتادگی می‌دانستند، به محفل یک روحانی معمم حاضر شوند دال بر این است که، این روحانی با منطق و برهان قرآنی آنانرا مجاب می‌کرده و تحصیلات و شعارهای فرنگی آنانرا تحت الشعاع قرار می‌داده است.

هفتم: اینکه فرموده اید: «علاقه تحصیل کرده‌ها به ایشان به دلیل نقد مظاهر مذهبی و غربی کردن دین بوده است» جای دقت و تأمل دارد. اگر منظور شما از مظاهر مذهبی خرافات رایج در جامعه است که قطعا آنها مظاهر مذهبی نیستند بلکه خرافات و بدعات مذهبی هستند، اما اگر ایشان واقعا مظاهر دینی را نقد می‌کرده ظاهر حال و نوشته‌های ایشان این أمر را رد می‌کند.

و اما غربی کردن دین، مقوله‌ای جدا از نقد مظاهر مذهبی است، اگر مقصود تغییر در اصول اعتقادی است که تصور نمی‌کنم شما هم چنین باوری داشته باشید که شریعت یا دیگر اصلاح طلبان دینی چنین هدفی دنبال می‌کرده اند، اما اگر مقصود این است که ایشان بنابر دیدگاه خاص و روش دعوتی که داشته به تعبیر دیگر شما «عقل گرا» بوده و تلاش می‌کرده برای هر حکم دینی حکمت و فلسفه‌ای بیابد و دین را به فهم روشنفکران و تحصیل کرده‌های عصر خودش نزدیکتر کند که این غربی کردن دین بعد از ایشان بوسیله خیلی‌های دیگر هم انجام شده، و تا کنون هم ادامه دارد، حتی با عرض پوزش ـ بازهم به تعبیری که خود شما نقل کرده‌اید بر سرخرافاتی که در هیچ قاموس دینی نمی‌گنجد و ضد دین بودن و ضد عقل و فطرت بودن آن هم از روز، روشنتر است «عمامه دین» گذاشته می‌شود و در عین حال با تأویل و توجیه‌های عجیب و غریب و (به تعبیر مرحوم آیت الله سید أبوالفضل برقعی) «لا یتچسپک» سعی در مدرن و مترقی نشان دادن این‌گونه خرافات می‌شود!

هشتم: فرموده اید: «گرایش کلی این قبیل افراد تکیه به قرآن بود» اگر برای بعضی مدعیان علم و معرفت که در تمام عمر حتی یکبار هم قرآن را کامل خواندن دشوار می‌نماید و عجیب تر اینکه به اعتراف بعضی مراجع، ممکن است شخصی بدون اینکه به قرآن مراجعه کند به سمت مقدس مرجعیت برسد! و آیت الله العظمی شود! اگر برای این قبیل شخصیت‌ها این موضوع قابل درک و فهم نباشد برای جنابعالی به عنوان یک محقق و پژوهشگری که با تاریخ سروکار دارید و با زندگی خیلی از شخصیتها آشنا هم هستید باید این حقیقت کاملا روشن و مبرهن باشد که، تکیه به قرآن عزت و افتخاری است که نصیب هرکس نمی‌شود، البته اگر اشکال مورد نظر شما این باشد که این‌گونه افراد به حدیث توجهی ندارند، این موضوع را می‌توان چنین توضیح داد:

الف: همچنانکه قرآن وحی الهی است سنت و پیامبر جنیز وحی است زیرا خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤[النجم: ۳-۴]. «(پیامبر) از پیش خود سخن نمی‌گوید، نیست آنچه می‌گوید مگر وحی که به او فرستاده می‌شود». ودر جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ[البقرة: ۱۵۱]. «(و مسئولیت پیامبر جاین است که) به شما کتاب (قرآن) وحکمت (سنت) می‌آموزد».پس حدیث پیامبر جمثل قرآن وحی الهی است، و طبعا بسیاری از امور دین بدون حدیث قابل فهم نیست مانند، اوقات نماز و مقادیر زکات و غیره.

ب: شرط عمل به حدیث پیامبر جاین است که با سند صحیح ثابت شود و متن آن مخالف قرآن وعقل سالم نباشد.

ج: جز پیامبران هیچ‌کس دیگر معصوم نیست بنابر این سنت هیچ‌کس دیگر جز سنت پیامبر جمطلقاً حجت نیست، با میزان قرآن و سنت سنجیده می‌شود اگر موافق بود که خوب و إلا رد می‌شود.

د: متأسفانه علت و انگیزه اصلی که بسیاری از روشنفکران جامعه ما اعم از حوزه و دانشگاه را با مقوله، حدیث و روایت دچار مشکل کرده خرافات و موهوماتی است که به نام دین و اسلام و تعالیم پیامبر جو أئمه معصومین به خورد مردم داده شده و شاید جنابعالی بیش از خیلی‌ها از این‌گونه احادیث و روایات آگاه باشید.

ﻫ: پس باچنین وضعیتی اگر مثلا دکتر صادق تقوی که قطعاً به این خط نزدیک بوده در جامعه تشیع بوجود بیاید جای تعجب نیست، البته اینکه آیا شریعت سنگلجی چنین خط مشی داشته یا خیر؟ نیاز به تحقیق بیشتر دارد، حتی کسانی مانند دکتر تقوی مقصودشان رد کل احادیث و روایات نبوده بلکه احادیث و روایاتی را رد می‌کرده‌اند که با قرآن و سنت پیامبر جو زندگی أهل بیت أطهار و صحابه أخیار شسازگار نبوده است. بنده شخصا به این قبیل افراد فراوان نشسته ام و به این نتیجه رسیده ام که هیچ مسلمانی با حقیقت مخالف نیست اما تصور غلطی که او از حقیقت گرفته باید در آئینه ذهنش اصلاح شود.

نهم: وفرموده اید: «شریعت سنگلجی مرتب محفل درس تفسیر داشت» زهی سعادت، محفل خرافات که نداشته، محفل کلام خدا أداشته، و پیام پروردگارش را برای بندگان او شرح و تفسیر می‌کرده که بدانند در این دستور زندگی که ضامن رستگاری دنیا و آخرت‌شان است چه نوشته، چه نعمتی از این بزرگتر؟ البته این کار شریعت سنگلجی شصت سال پیش عیب و گناه بود، ولی حداقل طی سه چهار دهه اخیر خیلی‌ها همین قرآن کریم و محافل درس قرآن را وسیله ترویج خرافات قرار دادند، بویژه موضوع کتاب (جریان‌های شما) که موضوعش همین مقطع از تاریخ است، شما بخوبی می‌دانید که بسیاری از کسانی‌که در آستانه و بعد از انقلاب در جامعه درخشیدند بهانه همین درس و محافل قرآن بود البته این اعتراف شما هم در این کتابتان ثبت است که بر خلاف ادعای بعضی‌ها آیت الله طالقانی از اسدالله خرقانی و سنگلجی متأثر بوده است، پس این خود دلیل روشن است که محافل درس تفسیر خرقانی و سنگلجی و شعار تبریزی و بقیه نقش غیر قابل انکاری در بیداری و اصلاح نسبی جامعه داشته اند، و حتی امروز می‌بینیم که محافل انس با قرآن به صورت یک مد در آمده و در هر اداره و ارگان و محله و شهرستانی محفل انس با قرآن برگذار می‌شود البته این جای شکر دارد، اما باید اعتراف کنیم که آن محافل درس تفسیر و قرآن، زمینه ساز محافل امروز انس با قرآن بوده است، پس از آن تلاش‌ها و مجاهدت‌ها نه به عنوان تهمت و طعن بلکه به عنوان افتخار باید یاد کرد، و کاش در بین صدها و هزارها هم وطنی که هرسال در نتیجه زحمات‌شان مورد تجلیل قرار می‌گیرند، و به آنان مدال اهداء می‌گردد، کاش به پاس خدمات ارزنده تر از سیم و زر سنگلجی‌ها و خرقانی‌ها و برقعی‌ها و قلمداران‌ها و غیره امروز مدال افتخار اهداء می‌شد، که در برابر بی‌دینی آن روزگار همچون کوه ایستادند و از جوهر دین و از قرآن و توحید و اسلام خالص دفاع کردند. کاش.

دهم: فرموده‌اید: «یکی از بحث‌های مورد علاقۀ این قبیل اشخاص، بحث از توحید و شرک بود». من باور نمی‌کنم که این‌گونه تعبیرات ناشی از روح محققانه آقای جعفریان باشد، البته اگر ایشان به عنوان یک مؤرخ صرفاً نقل قول کرده باشد و نقش ایشان نقش یک مجری باشد بعید نیست چون مجری دیدگاههای مختلف مردم را به عنوان یک شخص ثالث و بی‌طرف مطرح می‌کند و هدفش زمینه سازی برای مطرح شدن دیدگاه‌ها مختلف است، اگر چنین باشد قابل قبول است، اما اگر مقصود طعن وارد کردن و اتهام باشد باید آقای جعفریان در نوشتن کلماتشان دقت بیشتری داشته باشند، بحث توحید و شرک، نه تنها مورد علاقۀ این قبیل اشخاص که مورد علاقه ذات یکتا و متعال و خداوند أحد و صمد و مورد علاقۀ تمام پیامبران الهی و مورد علاقۀ قرآن کریم و مورد علاقه تمام آن امامان و علمایی است که هم مذهبان آقای جعفریان و طبعا خود ایشان افتخار پیروی از آنان را دارند، پس علاقه به مطرح کردن توحید و بیان خطر شرک کاری است که عمر تمام پیامبران برای همین مقصد صرف شده ورسول گرامی مان جدر تمام مدت بیست و سه سال بعثت‌شان بویژه دوران مکی همین یک درس را بیان و تکرار می‌کردند، و معنی لا إله إلا الله هم عینا همین است. اثبات توحید و نفی شرک، با توجه به این قبیل تعبیرات «تکیه به قرآن»، «درس تفسیر قرآن»، «بحث توحید و شرک» و تکرار «برچسپ وهابیت» آیا می‌توان این سوء ظن را دربارۀ آقای جعفریان وارد دانست که ایشان هم مانند بعضی‌ها حتی موضوع تاریخ را نیز بستری برای تبلیغات و نشر عقاید خود قرار داده اند؟! اگر چنین باشد پس آیا طرح دوازده ماده‌ای ایشان مبنی بر وحدت بین امت اسلامی می‌تواند ناشی از صداقت و جدیت ایشان در زمینۀ تحقق وحدت باشد؟! خدا کند این سوء ظن درست نباشد.

یازدهم: «پس از غلبه وهابی‌ها و رواج تبلیغات آنان بر ضد بناهای روی مقابر و شد رحال برای زیارت قبور، به تدریج به این سوی نیز سرایت کرده و مشکل شده بود» آقای جعفریان به عنوان یک مؤرخ پرکار و کوشا از تاریخچه وهابیت ناواقف نیستند و خوب می‌دانند که غالباً تهمت‌های ناروایی که به وهابیت نسبت داده می‌شود در اصل به جنبش عبدالوهاب بن رستم در قرن دوم بر می‌گردد. «دشمنان برای مبارزه با دعوت توحیدی شیخ محمد بن عبدالوهاب از نام فرقه‌ای از خوارج اباضیه در شمال آفریقا استفاده کردند. این فرقه در قرن دوم هجری به نام وهابیت منسوب به عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم خارجی اباضی به وجود آمد. همچنین آنان فتاوای علمای مغرب و اندلس معاصر با آن فرقه یا علمای بعد از آنان [درباره گمراه بودن این فرقه] را مغتنم شمردند» [۱۵].

صرفا بخش مبارزه با بناهای روی قبور ظاهرا به محمد ابن عبدالوهاب نجدی «مصلح قرن دوازدهم» نسبت داده می‌شود که این هم علاوه از خود رسول مکرم جاز امامان أهل بیت ش«که آقای جعفریان اگر شیعه امامی باشند مانند سایر شیعیان امامی به عصمت آنان عقیده دارند»، مفصل نقل شده که ما نمونه‌ای از آن را در اینجا می‌آوریم تا خوانندگان عزیز ما قضاوت کنند که مشکل در کجاست:

حدیث اول: از امام جعفر صادق ÷روایت است که فرمودند: «لاتتخذوا قبری قبلة ولا مسجداً، فإنَّ الله لعن الیهود حیث اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد» [۱۶].

«قبر مرا قبله و مسجد قرار ندهید زیرا خداوند یهود را به علت اینکه قبرهاى پیامبرانشان را مسجد قرار دادند لعنت کرد».

حدیث دوم: از سماعۀ ابن مهران روایت است که گفت: درباره زیارت قبور و ساختن مسجد بر آن، از امام جعفر صادق ÷پرسیدم ایشان فرمود: زیارت قبور اشکالى ندارد، اما در کنار قبر مسجد ساخته نشود [۱۷].

حدیث سوم: از امام جعفر صادق ÷روایت است که فرمود: «در ده جا نماز خواندن جایز نیست: گِل، آب، حمام، قبرستان، راه، لانه مورچه، اصطبل شتر، مجراى سیل، شوره زار، برف» [۱۸].

حدیث چهارم: امام صادق ÷می‌فرماید: (كلما جعل على القبر من غیر تراب القبر فهو ثقل على المیت) [۱۹].

یعنی: «هر چیزى که غیر از خاک خود قبر بر روى قبر گذاشته و یا ریخته شود بر مرده سنگینى می‌کند».

حدیث پنجم: از امام صادق ÷روایت است که رسول الله جفرموده‌اند: «نهى أنه یُزاد على القبر تراب لم یخرج منه» [۲۰].

«نهى فرمودند که جز خاکى که از خود قبر بیرون آورده شده چیز دیگرى بر آن افزوده شود».

حدیث ششم: امیرالمؤمنین علی سفرمودند: (من جدد قبراً، أو مثل مثالاً فقد خرج من الإسلام) [۲۱].

«کسی که قبری را باز سازی کند یا تمثالی بسازد بدون شک از اسلام خارج شده است».

حدیث هفتم: از امام صادق ÷روایت است که امیرالمؤمنین سفرمودند: «بعثنی رسول الله جإلى المدینة فقال: لا تدع صورة إلاَّ محوتها، ولا قبراً إلاَّ سویته، ولا كلباً إلاَّ قتلته» [۲۲].

«رسول خدا جمرا به مدینه فرستادند و فرمودند: هیچ عکسى (مجسمه ای) باقی نگذاری مگر اینکه نابودش کنی، و هیچ قبری باقی نگذاری مگر اینکه هموارش کنی، و هیچ سگی را باقی نگذاری مگر اینکه بکشی».

دوازدهم: پارا گرافی که از مقدمه کتاب توحید عبادت یا یکتا پرستی یعنی همین کتاب نقل شده قابل تأمل و دقت است که دعوت می‌کنیم خود آقای جعفریان هم آن را مجدداً بخوانند و دربارۀ آن دقت کنند که آیا واقعا شریعت سنگلجی و سایر اصلاح طلبان حق داشته‌اند خون بگیریند یانه؟ که آقای جعفریان علامت تعجب هم جلو این جمله گذاشته! خون گریستن برای مظلومیت دین کجایش تعجب دارد؟ برای فاجعه‌ای که در سال ۶۱ هجری یعنی حدود ۱۳۷۰ سال پیش اتفاق افتاده گریستن، و هر سال برایش ماتم و واویلا گرفتن و به سر و سینه کوبیدن و سیل خون براه انداختن عبادت است! و تعجب ندارد، اما گریه برای مظلومیت دین خدا‌، که رسول خدا جاز گریه و غم می‌خواستند خودشان را هلاک کنند تعجب دارد؟!.

﴿لَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ٣[الشعراء: ۳].

«تو خود را هلاک می‌کنی به جهت اینکه ایمان نمی‌آورند».

و در حدیث صحیح آمده است که رسول خدا جسینه‌شان از غم دین و از اینکه مردم از شرک توبه نمی‌کنند و به توحید روی نمی‌آورند همانند دیگی می‌جوشید. «وَفِی صَدْرِهِ جأَزِیزٌ کأَزِیزِ الْمِرْجَلِ، مِنْ الْبُکاءِ».

آقای جعفریان! این کلمات شریعت سنگلجی را دو باره بخوانید:

«باید خون گریست! چنان اسلام تحریف شده، و خرافات و اباطیل جای حقایق دین را گرفته که اگر کسی دین حقیقی را معرفی کند، مردمی که از علوم دین سطری نخوانده، و از قرآن و سنت پیغمبر جو آثار ائمه دین ‡ به هیچ وجه باخبر و مستحضر نیستند، بلکه از معارف یقینی و دستور ختمی مرتبت جفرسنگها دور این و بسلاسل و اغلال کفر و خرافات مقید، و تحقیقاً خارج از دین، و کافر به شریعت سید المرسلینج اند، بیچاره‌ی واقف به حقیقت دین را تکفیر می‌کنند» به نظر شما این کلمات، یک انشای عابراست، یا یک سخن گزاف؟! کاش بنده و آقای جعفریان و سایر مسلمانان به خود می‌آمدیم و می‌اندیشیدیم که دینی که رسول الله جآورده و عمر خودشان را برای نشر و دفاع از آن صرف کرده‌اند همین چیزی است که امروز در محوطه سیصد هزار امامزاده (۳۰۰۰۰۰ به نقل از شبکۀ جام جم) در ایران مشاهده می‌شود؟!! یا در محوطه امام رضا و حضرت معصومه و حضرت شاه عبدالعظیم و غیره ش؟!.

آیا امامان معصوم برای همین دین در راه خدا جهاد کردند؟! آیا دینی که خدا فرستاده و جبریل آورده و محمد مصطفی جتبلیغ کرده و أهل بیت أطهار و صحابۀ أخیار شبرای نشر آن جان فشانی کرده‌اند همین دینی است که امروز مشاهده می‌کنیم؟! آیا قرآن مجید که ما محافل انس با قرآن برگذار می‌کنیم و حتی مفاهیم! آن را هم دسته جمعی می‌خوانیم و مسابقه می‌دهیم و جایزه می‌گیریم! همین دین را تبلیغ می‌کند؟! یا اینکه به قول اقبال لاهوری شاعر فارسی گوی مشرق زمین این، دین صوفی و ملا و روضه خوان است که خدا و جبریل و مصطفی از تأویل و تفسیرشان در شگفت و حیرتند؟!

ز من بر صوفی و ملا سلامی
که پیغام خدا گفتند ما را
ولی تأویل‌شان درحیرت انداخت
خدا و جبریل و مصطفی را

سیزدهم: فرموده‌اید: «ادعای این قبیل افراد آن بود که با حفظ تشیع می‌باید این قبیل خرافات را از دین و مذهب زدود زیرا ریشه در تشیع ندارد» بازهم با طرح این مطلب به این سبک آیا می‌خواهید به خواننده تلقین کنید که خرافات در دین و مذهب تشیع ریشه دارد؟! اولاً حفظ تشیع اصطلاحی را از کجا استنباط کردید که این قبیل افراد عقیده دارند تشیع اصطلاحی حفظ شود؟ از نوشته‌های کدامیک از این اصلاح طلبان دینی چنین برداشت می‌شود که می‌خواهند تشیع اصطلاحی را حفظ کنند؟ اساس تشیع جعفری دوازده امامی کنونی عقیدۀ امامت منصوص و عصمت و بداء و رجعت و انتظار و تقیه و صیغه و خمس وغیره است، آیا این قبیل افراد سنگلجی و خرقانی و برقعی و خالصی و قلمداران و بقیه در کجا نوشته‌اند که می‌خواهند این عقاید را حفظ کنند؟ آیا با افکار و اندیشه‌هایی که خود شما نقل کردید و از آنها به عنوان طعنه و تهمت استفاده کردید و علیه آنها جوسازی نمودید (مانند تکیه به قرآن، و محفل درس تفسیر قرآن، و بحث از توحید و شرک و غیره) تصور می‌کنید بازهم اینها می‌خواسته‌اند تشیع را حفظ کنند؟!! البته اگر منظورتان از تشیع محبت أهل بیت است، بله قطعا چنین است این تشیع باید حفظ شود و هر مسلمان به محبت أهل بیت افتخار می‌کند.

چهاردهم: از کتابچه «محو الموهوم» ایشان یاد کرده‌اید که «در همین ارتباط باید مورد بررسی قرار گیرد»، از اینکه آثار ایشان را تتبع و بررسی و معرفی می‌کنید جای تشکر دارد، لذا فرق شما با بعضی‌هایی که تا دیروز حتی وجود این شخصیتها را انکار می‌کردند همین است که به عنوان یک پژوهشگر در عرصه تاریخ ظاهراً حقایق را نمی‌پوشانید، اینکه عقاید خود را تبلیغ کنید طبیعی است! بهر حال مطلبی که از زبان حسین قلی مستعان در مقدمۀ این رساله نقل کرده‌اید دوباره بخوانید، به صرف نظر از تندی کلامی که محسوس می‌شود آیا اینطور نیست؟ کتاب خرقانی هم که ده برابر کتابچه شریعت است در همین موضوع است.

پانزدهم: فرموده‌اید: «سید اسدالله خرقانی نیز کمابیش گرایش‌های روشنفکری وهابی گرانه در دین شناسی داشته است». به تعبیر خود شما وقتی دکتر علی شریعتی و حتی امام خمینی، بر چسپ وهابیت بخورند! پس سید اسدالله خرقانی کیست که به او برچسپ وهابیت نزنند؟!

تعبیر «گرایش‌های روشنفکری وهابی گرایانه» شما در اینجا جالب و قابل تأمل است پس بخواهی نخواهی به اصطلاح و تعبیر شما و جامعه مذهبی کنونی وهابیانی که تکیه بر قرآن دارند و کلاس تفسیر قرآن برگذار می‌کنند و مباحث توحید و شرک را مطرح می‌کنند و با خرافات و بدعات و موهومات مبارزه می‌کنند روشنفکرند، ما اجازه می‌دهیم این افتخار را بین شمایی که چنین تشخیص دقیقی دارید و بین خود آنها تقسیم شود، و دلیل اینکه این چهره‌ها روشنفکر بوده و هستند، این است که فرموده اید: کتاب (محو الموهوم) سید اسدالله خرقانی به کوشش آیت الله طالقانی به چاپ رسیده است، شخصیت‌هایی که بتوانند روی امثال طالقانی و بازرگان و به نقل (یادی از یار) شریعتی و مطهری و آیت الله منتظری تأثیر بگذارند، اگر اینها روشنفکر نباشند پس آیا شایسته است که مروجین خرافات خود را روشنفکر بنامند؟

شانزدهم: اثر دیگر شریعت سنگلجی را هم با تشکر معرفی کرده‌اید «اسلام و رجعت» که آنهمه سر و صدا به پا کرده و به قول شما امام خمینی هم در کشف الأسرار به آن اشاره دارد.

آنچه در اینجا قابل توجه و تأمل است فتوا یا مفهوم فتوایی است که از آیت الله شیخ عبدالکریم حائری نقل کرده‌اید و فرموده‌اید: که ایشان از بابت انکار رجعت حاضر به تکفیر سنگلجی نشده است! طبعاً از یک مرجع شیعی به وزن عبد الکریم حائری انتظار همین بوده که منکر رجعت را تکفیر کنند اما ایشان «رجعت» را که از مشخصه‌های بارز تشیع است نه از اصول دین می‌شمارد و نه از اصول مذهب! پس چیزی که «کثرت اخبار» آن را ثابت کرده چرا یک مرجع شیعی فقط خودش شخصا به آن معتقد است، اما حاضر نیست کسی را که این امر ثابت شده «با کثرت أخبار» را انکار می‌کند تکفیر نماید! پس آیا این اخبار کثیره‌ای که رجعت را ثابت کرده می‌تواند کلام معصومین باشد؟ اگر چنین است پس منکر آن چگونه کافر نمی‌شود؟! و اگر این اخبار کثیره بوسیله غلاة و دروغ سازان ضد دین و دشمن ائمه نقل شده پس ایشان چرا براساس این‌گونه اخبار «عقیده رجعت» را پذیرفته‌اند؟

در ادامه فرموده اید: «ایشان طرح این قبیل مباحث را عامل تفرقۀ کلمۀ مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آن‌ها می‌دانست که فایدۀ دیگری ندارد» اگر جداً چنین باشد خیلی جای خوشبختی و خوشحالی است، که یک مرجع بزرگ شیعه تشخیص دهد که طرح این قبیل مباحث که حتی از نظر خود علمای تشیع منکر آن، کافر نمی‌شود جز تفرقه و ایجاد عداوت فایده دیگری ندارد!، پس این قبیل علماء باید از وحدت سخن بگویند، و کنفرانس تقریب برگذار کنند! نه کسانی‌که زیر میز کنفرانس تقریب کتاب‌های «تفرقه افگن» و موجد «عداوت مضره» پنهان می‌کنند!! و از این قبیل کنفرانس‌ها صرفا در جهت تبلیغ مذهب تشیع استفاده می‌کنند!! و از طرح وحدت و تقریب در داخل و خارج کشور صرفاً یک تاکتیک مقطعی! در نظر دارند که در راه رسیدن به استراتیژی ثابت‌شان که نشر تشیع و ایجاد فتنه و تفرقه و اختلاف در جهان و دقیقا در بین اهل سنت است به آنان کمک کند!.

یک پرسش: با توجه به موضع دقیق و حکیمانه و واقع گرایانه آیت الله حائری آیا می‌توان احتمال داد که ایشان در باره سایر عقایدی که از مشخصه‌های تشیع شناخته می‌شود مانند: امامت منصوص و عصمت و بدأ و خمس و تقیه و صیغه و غیره نیز همین عقیده را داشته اند؟ آیا علت این عقیده آقای حائری می‌تواند تشخص شریعت سنگلجی و قوت استدلال ایشان به عنوان یک روحانی روشنفکر بوده باشد؟ که آقای حائری تشخیص داده باشند، که دلائل مطرح شده در کتاب «اسلام و رجعت» سنگلجی را نمی‌توان نقد علمی کرد، و لذا به عنوان یک روحانی آگاه در برابر استدلال شریعت سنگلجی تسلیم شده باشند؟ و آیا این احتمال وارد است که اگر سایر روحانیون تشیع دلائل طرف مقابل را با دقت و تأمل و روحیه حق طلبی و انگیزه رسیدن به حق بخوانند به‌همین نتیجه‌ای خواهند رسید که آقای حائری رسیده است؟ از یک مسلمان حق جو که همیشه در تلاش حقیقت است جدا انتطاری بیش از این نمی‌رود. خدایا به همه مان توفیق شنیدن همه سخنان و انتخاب بهترین آن را عنایت بفرما.

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ[الزمر: ۱۷-۱۸].

«مژده بده بندگان مرا، کسانی‌که همۀ سخنان را می‌شنوند و آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند».

هفدهم: اینکه فرموده اید: «آیت الله علی اصغرلاری برکتاب (کلید فهم قرآن) سنگلجی نقدی (با عنوان رد و انتقاد) نوشته است». کار به جایی کرده، زیرا نقد سازنده زمینه ساز بحث و گفتگوی سالمی خواهد بود که در پرتو آن راه رسیدن به یک وحدت حقیقی امکان پذیر خواهد شد. در هر جامعه با فرهنگ و متمدن، نقادی و روحیه نقد پذیری علامت بارز رشد و بلوغ فکری و فرهنگی (و طبعا سیاسی که ما در اینجا به آن کاری نداریم) را می‌رساند، اینکه شما به حریف و رقیب و طرف مقابل خود فرصت گفتن و نوشتن بدهید و گفته و نوشته او را با روحی سرشار از آزادگی و نشاط و انگیزه حق طلبی بخوانید این یک پیروزی بزرگ برای آزادی است، اما برعکس در برخورد با رقیب از استبداد کار گرفتن و دادگاهای تفتیش عقاید برپا کردن و رقیب را به چنگ آزار و شکنجه و زندان و ترور و اعدام سپردن دلیل بر ضعف مکتب و مذهبی است که او از آن پیروی می‌کند، آقای جعفریان به عنوان یک روحانی پژوهشگر درک می‌کنند که چه عرض می‌کنم، لذا اگر روزی در همین نمایشگاه کتاب تهران که (دیروز مقاله ایشان در باره آن منتشر شد) ما شاهد عرضه نقد‌های متبادلی باشیم مطمئن باشید که به شاهراه وحدت حقیقی وارد شده ایم، اما اگر همین آش و همین کاسه باشد نه مجمع تقریب مذاهب اسلامی و حجت الإسلام آقای تسخیری و کابینه‌شان کاری از پیش خواهند برد، و نه طرح دوازده ماده‌ای شما مرهم مسکنی ثابت خواهد شد. پس بیاییم مثبت بیندیشیم و با خوشبینی و امیدواری پرده‌های یأس و نا امیدی و بدبینی را پاره کنیم و منتظر باشیم که مثلا همین کتاب «توحید عبادت» شریعت سنگلجی با مقدمه نه چندان کوتاه ما که نقد یک مطلب کوتاه آقای جعفریان را نیز به همراه دارد، از سوی یک ناشر باهمت و با همکاری و سعۀ صدر آقای جعفریان در تهران به چاپ رسد، بنده همینجا اعلان می‌کنم به شرط امانت علمی خواهان هیچگونه حقوق مادی نیستم و هرکس بخواهد چاپ کند از طرف من آزاد است. فهل من مجیب؟

در اینجا رسیدیم به پایان مطلب آقای رسول جعفریان پیرامون زندگی نامه مصلح کبیر شریعت سنگلجی، یک مطلب کلی هم در اینجا باید عرض کنم و آن اینکه همسویی ما با اصلاح طلبان دینی به معنی این نیست که هر آنچه آنان در قالب اصلاح دینی و عقاید خودشان مطرح کردند الزاماً ما به آن معتقد باشیم، نقاط اختلافی زیادی بین ما به عنوان جامعه اهل سنت و بین مجموعۀ اصلاح طلبان دینی وجود دارد که خیلی طبیعی هم هست، خوش بختانه وجوه مشترکی بین اهل سنت و مجموعۀ اصلاح طلبان وجود دارد که تصور می‌کنیم بارزترین آن روحیۀ حق طلبی، اتکاء به قرآن، تمسک به توحید، پرهیز از شرک، تمسک به سنت و پرهیز از بدعت را می‌توان نام برد. که چند مورد آن را آقای جعفریان به عنوان تهمت به اصلاح طلبان دینی مطرح کرده‌اند!.

وصلی الله علی خیر خلقه محمد وآله وأصحابه ومن دعا بدعوته إلی یوم الدین.

[۱۵] تصحیح یک اشتباه تاریخى درباره وهابیت، نوشته دکتر محمد سعد الشویعر ترجمه اسحاق دبیرى. [۱۶] من لا یحضره الفقیه ۱/ ۱۲۸، وسائل الشیعة ۲/ ۸۸۷. [۱۷] فروع الکافی ۳/ ۲۲۸، من لا یحضره الفقه ۸۲۱، وسائل الشیعة ۲/ ۸۸۷. [۱۸] فروع الکافی ۳/ ۳۹۰، من لا یحضره الفقیه ۱/۱۷۱. [۱۹] من لا یحضره الفقیه ۱/ ۱۳۵. [۲۰] فروع الکافی ۳/۲۰۲، وسائل الشیعة ۲/۸۶۴. [۲۱] من لا یحضره الفقیه ۱/ ۱۳۵، وسائل الشیعة ۲/ ۸۶۸. [۲۲] وسائل الشیعة ۲/ ۸۶۹ و ۳/ ۶۲.