بعضی از خطبه های عمر بن خطاب رضی الله عنه

۱۰- مهمترین چیز برای دولت:

۱۰- مهمترین چیز برای دولت:

عمر بن خطاب سدر یکی از خطبه‌هایش فرمود: «إن أحق ما تعهد الراعي من رعیته، تعهدهم بالذي لله علیهم، في وظایف دینهم الذي هداهم الله له وإنما علینا أن نأمرکم بما أمرکم الله به من طاعته، وأن أنهاکم عما نهاکم الله عنه من معصیته، وأن نقیم أمر الله في قریب الناس وبعیدهم، ولا نبالي علی من کان الحق».

«بهترین کاری که یک سرپرست و حاکم می‌تواند در حق رعیت خود کند، آشنا ساختن و وادار کردن آن‌ها به وظایفی است که خداوند بر گردن آن‌ها گذارده است، از کارهای دینی که خداوند آن‌ها را به آن راهنمایی و هدایت کرده است. و بر ماست که به شما دستوراتی بدهیم که خداوند به شما دستور انجام داده است، و باز داشتن شما از آنچه که خدا فرموده و دستورات و اجراء نمودن اوامر او را در بین مردم دور و نزدیک، باکی نداریم که حق بر علیه چه کسی باشد».

عمر سشاهراه سیاستش را به مردم آشکار نموده تا اینکه قرن‌های بعد آن را شنیده و به روشنائیش تا ابد راه خود را روشن نمایند. عمر سمی‌بیند که اولین کاری که رئیس دولت و خود دولت با تمام قوت و قدرت خود باید انجام دهد، توجه دادن مردم به سوی خداوند متعال است. و باید آن‌ها را به رغبت و یا زور وادار به تطبیق شریعت خداوند نمود که در زندگی اجتماعی و معاملاتی طبق دستورات خداوند عمل کنند.

و عمر سبا این دستور با تمام رژیم‌های حاکم بر کشورها مخالفت نموده که می‌گویند دین با زندگی و تمدن کاری ندارد. و یا ضرب المثل معروف را پیش می‌کشند که: ما لله لله، وما لقیصر لقیصر: هر چه مال خداست برای خداست و هر چه در سلطه‌ی قیصر می‌باشد از آن قیصر است.

او به این خاطرمخالفت می‌کند که خودش نظریه‌ی کامل‌تری دارد که بر پایه‌های خود استوار است و آن نظریه اسلام است. و نظرش این است که دین نظام کامل برای زندگی کردن است و دین و زندگی هرگز از هم جدا نمی‌شوند و از اینجاست که عمر بر خود و بر دولت لازم می‌دارد که اولین گام را باید در جهت آشنا کردن مردم به دینشان برداشت. و با این گفتار مشتی محکم به دهان یاوه سرایان می‌کوبد که می‌گویند دین اخلاق فردی است و با دولت و سیاست کاری ندارد و او در جواب این گفتار پوسیده شان می‌فرماید:

«إنما علینا أن نأمرکم بما أمرکم الله به من طاعته، وأن ننهاکم عما نهاکم الله عنه من معصیته». «بر ماست که شما را به آنچه که خداوند دستور داده امر کنیم و از آنچه که نهی کرده باز داریم».

و باز ادامه می‌دهد: «وأن نقیم أمر الله في قریب الناس وبعیدهم، ولا نبا لی علی من کان الحق».

«و باید که دستورات خداوند را در بین مردم دور و نزدیک، خویشاوند و غریب، سیاه و سفید، عرب و عجم اجراء کنیم، و هیچ باک و ترسی از کسی نداشته باشیم که حق علیه چه کسی اجرا می‌گردد».

و عمر گفتار و سخنرانی را قطع کرد و با صدای فریاد گونه‌اش فرمود: «لا نبالي علی من کان الحق»«باکی نداریم که بر علیه چه کسی می‌خواهیم حکم کنیم»!.

قدرتی که تطبیق و عملی کردن آن خارق العاده است... نیروئی که برای احقاق حق از له کردن سر ستمگران و فرو ریختن کاخ ظالمان باکی ندارد. و با این گفتار طرح عمر برای عملی کردن دستورات اسلامی به اعلی کمال خود می‌رسد. دولت موظف است که در اجتماعی که در زیر سلطه دارد دستورات خداوند را اجرا نماید. دیگر اجتماع خشم بگیرد یا نگیرد، خشنود باشد یا خیر، دولت هیچ باکی از رضا و خشم آنان ندارد. چون دستورات خداوند باید اجرا شود گر چه همه مردم از آن خشمگین شوند و معنی گفتار عمر: «لا نبالي علی من کان الحق»«باکی نداریم که حق علیه چه کسی باشد» همین است. و از اخبار عجیب این است که دولت بزرگی چون روسیه، خود را در قبال اجرای قوانین کمونیستی مسئول می‌داند، ملت راضی باشد یا نباشد، ولی مسلمانان از اینکه به آن‌ها گفته شود باید دستورات خداوند در اجتماعتان اجرا شود شرم دارند».