مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از رحلت رسول اکرمصفرقههای مختلفی در اسلام پدید آمد که ما به ذکر بعضی از فرقی که خود را دوستدار علی بن ابی طالب میدانسته میپردازیم. البته اگر تمام اختلافات را در اینمورد بخواهیم بنگاریم، خود چندین کتاب میشود. و برای اطلاع بیشتر خوانندگان عزیز میتوانند به کتب مختلفی منجمله کتاب (فرق الشیعة) نوبختی و (مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین) اشعری، و کتاب (ملل و نحل) شهرستانی، و (المقالات والفرق) اشعری مراجعه نمایند.
بعد از پیغمبر ص، مسلمانان در مورد جانشینی سعد بن عباده و ابوبکر بن قحافه اختلاف کردند و گروهی از ایشان گفتند که چون پیامبرصدر شب وفات خود ابوبکر را به جای خویشتن با اصحاب امر به نماز فرموده بود آن را دلیل شایستگی و استحقاق وی به خلافت دانستند... و سرانجام ابوبکر جانشین پیغمبرصشد.
بعد از او عمر و سپس عثمان، و بعد از کشته شدن عثمان، علی بجای او نشست. عدهای منجمله معاویه با علی مخالفت کردند که به آنها اصحاب صفین گویند. عدهای دیگر منجمله عایشه و طلحه و زبیر با علی مخالفت کردند که به آنها اصحاب جمل گویند. عدهای مانند اسامه بن زید، عبد الله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، خود را بیطرف نشان دادند که به آنها عزلت گیرندگان گویند. بعدها چون علی به حکمین راضی شد. عدهای علی را مشرک دانستند که به آنها ما رقین گویند. چون علی کشته شد، عدهای گفتند که وی نمرده و نمیرد تا اینکه دنیا را پراز عدل و داد کند. و سردستۀ اینها یک نفر یهودی مسلمان شده بنام عبد الله بن سبا بود. واو اولین کسی است که در اسلام ناسزا به ابوبکر و عمر و عثمان را شروع کرد. و در حق علی غلو نمود، و به این گروه سبائیه گویند. علی چند پسر داشت من جمله: حسن و حسین و محمد بن حنفیه، بعد از مرگ علی عدهای قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند که به اینها کیسانیه گویند. گروهی نیز با حسن بن علی بیعت کردند هرچند که علی، حسن را جانشین خود نساخت چنانکه در کتاب: (مروج الذهب) مسعودی، که از کتب شیعه میباشد و در کتاب (تاریخ طبری) و دیگر کتب آمده که در هنگام مرگ علی از او سؤال شده که: «آیا پس از تو حسن را انتخاب کنیم؟»، گفت: «در این باره نه میگویم انتخاب کنید و نه میگویم که انتخاب نکنید».
بعد از حسن بن علی عدهای با برادرش حسین بن علی، بیعت کردند، بعد از کشته شدن حسین، شیعیانش در شک افتادند، گفتند: که عمل حسین با عمل حسن جور در نمیآید. حسن با زیادی سپاه که با او بود، با معاویه صلح کرد و از او مستمری در یافت میداشت و حسین با کمی یار جنگید و کشته شد، پس قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند. بعد از مرگ محمد بن حنفیه، عدهای گفتند که او نمردهاست و در کوه رضوی پنهان است، و هرگز نخواهد مرد، صبح گاهان آهوان نزد او میآیند و او از شیر آنان میآشامد، و یک شیر در سمت راست او و پلنگی در سمت چپ اوست. گروهی دیگر گفتند که: محمد بن حنفیه مرد و پس از وی امامت به پسرش ابو هاشم عبد الله بن محمد که بزرگترین فرزند اوست، میرسد، و به این فرقه هاشمیه گویند.
بعد از مرگ ابو هاشم عبد الله بن محمد، عدهای گفتند که عبد الله بن محمد درگذشت و برادرش علی بن محمد را جانشین خود ساخت، عدهای دیگر گفتند که ابو هاشم عبد الله بن محمد وصیت کرد که پس از وی محمد بن علی بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب جانشین وی شود. گروهی گفتند که ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه وصیت کرد که پس از وی عبدالله بن معاویة بن جعفر ابیطالب جانیشن او شود.
و چون عبد الله بن معاویه بدست ابو مسلم کشته شد، یاران وی سه دسته شدند گروهی گفتند که عبد الله بن معاویه نمرده است، و زندهاست و در کوههای اصفهان جای دارد. گروهی گفتند که او مرد، و پس از خود کسی را جانشین خود نکرد. گروه دیگر معتقد به تناسخ روح در مورد وی شدند. فرقهای دیگر قائل به امامت ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین (امام باقر) شدند. ولی چون امام باقر به سؤال عمرو بن ریاح جوابی داد و به همان سؤال در سالی دیگر جوابی دیگر داد، عمرو بن ریاح و دیگر کسان، از او کناره گرفتند و گفتند: چرا به یک سؤال دو جواب متضاد دادهاست.
فرقهای دیگر گفتند که ابوبکر و عمر و عثمان و علی و محمد بن حنفیه و غیره، همه بر باطل بودند و خلافت از آن عباس بن عبد المطلب عمو و وارث پیغمبر است، و وی از همه کس، به پیغمبر صنزدیکتر بودهاست. پس از عباس بسرش عبد الله بن عباس را امام دانستند و پس از عبد الله بن عباس پسرش علی بن عبد الله سپس ابراهیم بن محمد را امام دانستند. سپس برادرش عبد الله بن جعفر منصور را امام دانستند. و ابو العباس در روزگار خویش، ابو جعفر (منصور) و برادر زادهاش عیسى بن موسى بن محمد بن علی بن (عبد الله) بن عباس را جانشین خویش ساخت، عبد الله بن علی بن عبد الله با منصور از در ناسازگاری درآمد، و دعوی امامت و جانشینی ابو العباس (السفاح) را کرد. پس ابو مسلم با وی جنگید و او را شکست داد، و....
فرقهای دیگر گفتند که امام آنست که با شمشیر قیام کند، و علی و حسین امام بودهاند و بعد از آنها «زید بن علی بن الحسین» امام است، و پس از او پسرش یحیى و پس از او عیسى و پس از او محمد بن عبد الله معروف به نفس زکیه امام است.
بعد از مرگ محمد بن عبد الله معروف به نفس زکیه عدهای گفتند که او نمرده و پنهان است و بزودی قیام کند، فرقهای نیز قائل به امامت جعفر بن محمد (امام صادق) شدند. او در زمان خودش پسرش اسماعیل را جانشین خود نمود و اسماعیل قبل از وی از دنیا رفت. گروهی از شیعیان وی پس از مردن پسرش اسماعیل بازگشته گفتند که او پیش از این ما را گفته بود که پس از من اسماعیل امام است حال آنکه او در روزگار پدرش بمرد و اگر خدا او را از امامت اسماعیل آگاه ساخته بود او پیش از پدر در نمیگذشت پس جعفر بن محمد (امام صادق) را دروغگو خوانده بر امامت وی بدگمان شدند. عدهای گفتند اسماعیل نمرده زیرا امام صادق او را جانشین خود ساخته و اینها فرقۀ اسماعیلیه را تشکیل دادند. چون امام صادق درگذشت، عدهای گفتند که وی نمرده و نمیرد و پنهان گشته و بزودی قیام کند. عدهای دیگر گفتند که نوۀ او یعنی محمد بن اسماعیل جانشین وی است. عدهای حدیث آورند که امام صادق گفته که امامت نرد بزرگترین فرزند امام است. پس به امامت عبد الله بن جعفر ملقب به افطح که بزرگترین فرزند امام صادق بود، قائل شدند، و فرقیۀ فطحیه را بوجود آورند.
عدهای دیگر گفتند که پس از امام صادق پسرش موسى جانشین وی است، چون موسى بن جعفر کشته شد پیروانش پنج دسته شدند: عدهای گفتند که موسى بن جعفر نمرده و زندهاست. و از زندان فرار کرده و بزودی میان شما باز خواهد گشت. عدهای دیگر گفتند که جانشین موسى بن جعفر علی بن موسى الرضا میباشد. فرقهای دیگر گفتند که امامی بعد از موسى بن جعفر نباشد، و امامت تمام شده که به اینها واقفه گویند. فرقهای گفتند که موسى بن جعفر مرده ولی دوباره بزودی زنده میشود. گروهی دیگر گفتند ما ندانیم مرده یا زنده است، زیرا اخبار زیادی است که او بزودی در میان ما خواهد بود و بر ظالمین قیام خواهد کرد. گروه دیگر گفتند که موسى بن جعفر پنهان گشته و بزودی قیام میکند و سردستۀ اینها محمد بن بشیر میباشد. که فرقۀ بشیریه را بوجود آورد.
چون علی بن موسى الرضا درگذشت عدهای گفتند که جانشینش برادرش احمد بن موسى بن جعفر ملقب به شاه چراغ است. عدۀ دیگر از امامت امام رضا دوری گزیدند، و به فرقۀ زیدیه گراییدند، عدهای دیگر گفتند که پسرش محمد بن علی جانشین وی است و چون محمد بن علی کودک خردسالی بود، عدهای او را قبول نکردند، چون محمد بن علی درگذشت، یاران وی به امامت پسرش علی بن محمد ملقب به امام هادی قائل شدند.
گروه دیگری از پیروان محمد بن علی به امامت مردی بنام محمد بن نصیر نمیری بگرویدند، و پس از وی به امامت مردی بنام احمد بگرویدند، چون امام هادی پسرش را بنام سید محمد جانشین خود کرد و وی قبل از او فوت شد، مردم دچار اختلاف شدند، برخی گفتند وی نمرده، زیرا پدرش او را جانشین خود کرد، برخی دیگر به امامت پسر دیگر امام هادی یعنی حسن بن علی ملقب به حسن عسکری گرویدند. عدهای به امامت پسر دیگر امام هادی یعنی جعفر گرویدند.
چون حسن عسکری درگذشت، و فرزند نداشت، شیعیانش متفرق شدند و به چهارده دسته تقسیم گردیدند: عدهای گفتند که حسن عسکری نمرده و زندهاست، و غیب شده و ظهور خواهد کرد، هفت فرقۀ دیگر گفتند که وی اصلاً فرزندی نداشته، و ما هرچه جستجو کردیم در زمان زنده بودن و مرگش فرزندی از او نیافتیم. فرقهای از این چهارده فرقه گفتند که جعفر برادر حسن عسکری جانشین اوست، فرقۀ دیگر از این چهارده فرقه گفتند: ما نمیدانیم حسن عسکری فرزندی دارد یا خیر؟ فرقهای دیگر از این چهارده فرقه گفتاری مانند فطحیه گفتهاند و ثابت کردند که جعفر برادر حسن عسکری جانشین وی میباشد. و فقط یک فرقه گفتند که حسن عسکری فرزندی داشته و نامش محمد بوده است، و او غیب شدهاست. و در مورد وی روایاتی ساختند. که ما به فضل إلهی آن روایات را بررسی کرده در این کتاب آوردهایم. و امیدواریم بخواست خدایتعالى این کتاب دروغهائی را که به اسلام بستهاند برملا کند و مردم روشن گردند، و خداپرست شوند، و فکر و وقت و مالشان را در راه ترویج حق یعنی قرآن صرف گردانند، و از اوهام و بت پرستی و دروغهای گمراه کنندهای که به اسلام بستهاند که یکی از بزرگترین آنها مسئلۀ امامت شیعه و مهدی گری است دوری گزینند. و حقیر را از دعای خیر فراموش نکنند.
در خاتمۀ این مقدمه باید عرض کنم که کتابی که مشاهده میفرمائید نقدی است بر کتاب «بحار الانوار» مجلسی جلد سیزدهم که از ترجمه آقای علی دوانی استفاده شده است و مجلسی در این کتاب روایات زیادی را از کتب دیگر شیعه منجمله اکمال الدین صدوق و غیبت شیخ طوسی و دیگر کتب آورده و حدیث لوح جابر را که شیعه به آن استناد میکند از کتب دیگر آوردهایم و مورد نقد قرار دادهایم. امید است که کوشش ما مورد قبول خدای متعال قرار گیرد و ما را در راه یاری دینش کمک کند.
إن أريد الا الاصلاح ما استطعت وما توفيقي إلا بالله.
م عبد اللهی