نقد خبر مفضل بن عمر
ما در ابتدای داستان چند جای آن را نقد کردیم، حالا بقیۀ آن را نقد میکنیم.
اول اینکه مشاهده نمودید ولادت قائم را سال ۲۵٧ گفته است در صورتی که در روایاتی که از حکیمه خاتون مشاهده نمودید ولادت را ۲۵۵ گفته است.
دیگر این که این راوی که این همه قصۀ دروغ سرهم کرده اطلاعاتش بسیار کم بوده، و مرتکب اشتباه شده، مثلاً در همین اواخر داستان میگوید: «وقتل یحیی و صلیب کشیده شدن عیسی و شکنجه دادن جرجیس و.....»، در صورتیکه تمام مسلمانان میدانند که حضرت عیسی طبق آیۀ قرآن به صلیب کشیده نشد و کشته هم نشد، خداوند در آیۀ ۱۵۸-۱۵٧ سورۀ نساء میفرماید:
﴿وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا١٥٧ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا١٥٨﴾[النساء: ۱۵٧-۱۵۸].
یعنی: «(یهودیان) گفتارشان چنین است که ما عیسی بن مریم را کشتیم، در صورتیکه کشته نشد و به صلیب هم کشیده نشد و لیکن امر بر آنان مشتبه شده، و کسانی که در این مسئله اختلاف کردند در مورد آن در شک هستند و بجز گمان پیروی نمیکنند، در صورتیکه یقینا عیسی را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی بهشتش بالا برد و خداوند با قدرت و با حکمت میباشد».
دیگر اینکه در این داستان دیدیم که عدهای در هنگام ظهور قائم، میآیند و میگوید: «از دمشق تا زوراء هر جا آبادی بود، و یران کردیم، و به حال خراب گذاشتیم، سپس کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم و منبر پیغمبر را شکستیم و قاطران خود را در مسجد بستیم، آنها در آنجا سرگین انداختند....».
أما جواب: این راوی نمیداند که علم پیشرفت میکند و ماشین وهواپیما اختراع میشود، بلکه خیال میکند در آینده که به نظر او قائم، ظهور میکند مردم با الاغ و قاطر مسافرت میکنند و الاغ و قاطر را درب منزل میبندند، و سرگین هم میریزند!
دیگر اینکه در این روایت میگوید: (کفن ابوبکر و عمر را در میآورد و آنها را به درخت دار میزند)، آیا این صحیح است که در انظار مردم چنین کند تمام این داستان قابل انتقاد است، و ما برای اینکه بحث طولانی نشود، به چند موردی اکتفاء کردیم، ببینید چگونه راوی مطالب را بافته و آن مطالب را از قول امام صادق گفته و بیش از ده بار در آن به خدا قسم خورده.
حال بقیۀ داستان: مفضل از امام صادق میپرسد آیا فرعون و هامان در آن زمان کیستند؟ فرمود: ابوبکر و عمر، عرض کرد: آقا آیا پیغمبر و علی با قائم خواهند بود؟ فرمود: آری، آری، و الله پیغمبر و علی ناگزیر باید قدم روی زمین بگذارند......... ای مفضل گویا میبینم که ما ائمه آن موقع جلوی پیغمبر جمع شده و به آن حضرت شکایت میکنیم که امت بعد از وی چه به روز ما آورند.