فصل سوّم: حديث لوح جابر
ما در فصول قبل از کتاب بحار الانوار مجلسی روایات مهمی را که در اثبات مهدویت به آن استشهاد میکنند، آوردیم و آنها را نقد نمودیم. اکنون لازم دیدیم، احادیث مهمۀ دیگری را که شیعه به آن در اثبات امامت ومن جمله امام زمان به آن استشهاد میکند، و مجلسی در جلد سیزدهم بحار الانوار نیاورده است بیاوریم، و چون این احادیث تقریبا همگی شبیه به هم است، به نقد یکی از آنها که بین شیعه بسیار مهم است، اکتفاء مینمائیم، و سپس نقد و بررسی و دلایل بطلان این حدیث را بیان خواهیم کرد، که دلایل بطلان این حدیث احادیث دیگر از این قبیل را نیز رد میکند.
اینک به این حدیث معروف که به حدیث لوح جابر معروف است، میپردازیم: در کتاب «اکمال الدین» صدوق و نیز در کتاب «عیون اخبار الرضا»، این حدیث با این سند آمده:
«حَدَّثنا محمَّدُ بنُ إبراهيمَ بنِ اسحقَ الطَّالَقَانِيُّ عَنِ الحَسَنِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ القَطَّانِ عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدٍ السُّلَمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِيمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ العَبَّاسِ بْنِ أَبِي عَمْرٍو عَنْ صَدَقَةَ بْنِ أَبِي مُوسَى عَنْ أَبِي نَضْرَةَ قَالَ:
لَمَّا احْتُضِرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ البَاقِرُ عِنْدَ الوَفَاةِ دَعَا بِابْنِهِ الصَّادِقِ÷ لِيَعْهَدَ إِلَيْهِ عَهْداً فَقَالَ لَهُ أَخُوهُ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ: لَوِ امْتَثَلْتَ فِيَّ بِمِثَالِ الحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ لَرَجَوْتُ أَنْ لَا تَكُونَ أَتَيْتَ مُنْكَراً. فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا الحُسَيْنِ! إِنَّ الأَمَانَاتِ لَيْسَتْ بِالْمِثَالِ وَلَا العُهُودُ بِالرُّسُومِ وَ إِنَّمَا هِيَ أُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ. ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ فَقَالَ لَهُ: يَا جَابِرُ! حَدِّثْنَا بِمَا عَايَنْتَ مِنَ الصَّحِيفَةِ. فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: نَعَمْ يَا بَا جَعْفَرٍ! دَخَلْتُ إِلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم لِأُهَنِّئَهَا بِمَوْلِدِ الحَسَنِ فَإِذَا بِيَدِهَا صَحِيفَةٌ بَيْضَاءُ مِنْ دُرَّةٍ فَقُلْتُ: يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ! مَا هَذِهِ الصَّحِيفَةُ الَّتِي أَرَاهَا مَعَكَ؟ قَالَتْ: فِيهَا أَسْمَاءُ الأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِي. قُلْتُ: لَهَا نَاوِلِينِي لِأَنْظُرَ فِيهَا؟ قَالَتْ: يَا جَابِرُ لَوْ لَا النَّهْيُ لَكُنْتُ أَفْعَلُ لَكِنَّهُ قَدْ نَهَى أَنْ يَمَسَّهَا إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ وَ لَكِنَّهُ مَأْذُونٌ لَكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى بَاطِنِهَا مِنْ ظَاهِرِهَا! قَالَ جَابِرٌ: فَقَرَأْتُ فَإِذَا أَبُو القَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ المُصْطَفَى أُمُّهُ آمِنَةُ أَبُو الحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ المُرْتَضَى أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ أَبُو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ البَرُّ أَبُو عَبْدِ اللهِ الحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ التَّقِيُّ أُمُّهُمَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ العَدْلُ أُمُّهُ شَهْرَبَانُوَيْهِ بِنْتُ يَزْدَجَرْدَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ البَاقِرُ أُمُّهُ أُمُّ عَبْدِ اللهِ بِنْتُ الحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَبُو عَبْدِ اللهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ أُمُّهُ أُمُّ فَرْوَةَ بِنْتُ القَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ أَبُو إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا حَمِيدَةُ أَبُو الحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا أُمُّهُ جَارِيَةٌ وَ اسْمُهَا نَجْمَةُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّكِيُّ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا خَيْزُرَانُ أَبُو الحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَمِينُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا سَوْسَنُ أَبُو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الرَّقِيقُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا سَمَانَةُ وَ تُكَنَّى أُمَّ الحَسَنِ أَبُو القَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَّةُ اللهِ القَائِمُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا نَرْجِسُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».
مضمون این حدیث، این است که «چون حضرت باقر محتضر شد در هنگام فوت خود پسرش صادق را خواست و عهد امامت را به او سپرد، برادرش زید بن علی بن الحسین به او گفت، اگر همانگونه که امام حسن امامت را به برادرش حسین بن علی واگذار کرد، تو نیز چنین میکردی، گمان میکنم در این صورت کار بدی نکرده بودی (یعنی: زید میخواست که امامت را حضرت باقر به او واگذارد)، حضرت باقر به او فرموده: ای ابو الحسین امانات چون بخشش مال و اموال نیست که هر کس به هر کس بخواهد بدهد، و عهود الهی چون رسوم نیست که هر کس هر چه بخواهد بکند، اینها اموری است با سابقه از طرف حجتهای خدا، آنگاه برای اتباع و اسکات زید، جابر بن عبد الله را خواست، و فرمود: ای جابر آنچه را در صحیفۀ دیدهای، برای ما حدیث کن، جابر عرض کرد: آری ای ابو جعفر، من وارد شدم بر خانم بزرگوار خود فاطمه علیها سلام تا او را به ولادت حسن تهنیت و مبارکباد گویم، ناگاه صحیفهای در دست آن حضرت دیدم از در سفید، گفتم: ای بیبی زنهای جهان این صحیفه که با شما میبینم، چیست؟ فرمود: در آن اسماء امامان از فرزندان من است، عرض کردم آن را به من بدهید تا ببینم، فرمود: ای جابر اگر نهی نبود این کار را میکردم، لیکن نهی است از اینکه کسی آن را بدست گیرد، مگر کسی که پیغمبر یا وصی پیغمبر یا از خاندان پیغمبر باشد لیکن تو مأذونی که از ظاهر آن به باطنش نظر کنی، جابر گفت: من خواندم آن را که چنین نوشته بود: محمد مصطفی که مادرش آمنهاست و همچنین نام دوازده امام با مادران آنان تا آخر، که در آن لوح نوشته شده بود.....».
أما جواب:
در این حدیث میبینیم که زید بن علی بن الحسین از امام محمد باقر میخواسته که امامت را به او واگذارد در صورتی که چنانکه در قبل گفته شد زید بن علی از مؤمنین بوده که شیعه او را قبول دارد، و زید برادر امام محمد باقر بوده، اگر قرار بود واقعاً لوحی وجود داشته باشد که در آن نام دوازده امام است، چرا زید میخواهد که امامت به او واگذار شود؟ دیگر اینکه چرا این لوح نزد امام باقر نبوده و زید از آن خبری نداشته؟
دیگر اینکه چرا فقط جابر بن عبد الله انصاری او را دیده، و دلائل بسیار دیگر، من جمله نام مادران ائمه را اشتباه گفته، مثلا لوحی که از همین جابر است که در کتاب اثبات الوصیه آمده نام مادر حضرت علی بن الحسین را جهانشاه گفته در حالیکه در اینجا شهربانو ذکر شده، و در آنجا همین جابر نام مادر حضرت رضا را تکتم گفته، ولی در اینجا نجمهاست. و همچنین اسماء دیگران، عیب دیگر این حدیث این است که فاطمه علیها سلام فرموده: در این لوح، نام امامان از فرزندان من است، و حال اینکه نام پیغمبر و علی در آن است، و آن حضرت مادر اینها نیست.
دیگر اینکه از هیچیک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره، نامی در کتب رجال نیست. صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته؟ و این روایت را از کجا آورده؟ اما در حاشیۀ کتاب اکمال الدین نوشته، ابو بصره، اگر ابو بصره باشد، محمد بن قیس اسدی است و محمد بن قیس اسدی کسی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایة «ضعیف» شمرده وفرموده: «كلما كان فيه محمد بن قيس عن أبي جعفر فهو مردود».أما یقیناً او محمد بن قیس نیست، و اگر او باشد از قول او چنین دروغی را بافتهاند. و نیز در حاشیۀ همین کتاب گفتهاست: اگر ابو بصره باشد، اسم او حمیل بضم حاء و بهر صورت «مجهول» است، و اصلاً خود حدیث بقدری رسوا است که ما هیچگونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم.
دیگر اینکه وفات امام باقر بر طبق تمام تواریخ از سال ۱۱۴ تا ۱۱۸ ذکر شده، برای تحقیق بیشتر به کتب ذیل مراجعه شود: المقالات و الفرق سعد بن عبد الله الاشعری/ ص ٧۲. فرق الشیعۀ حسن بن موسی نوبختی/ ص ۸۲. در این دو کتاب وفات آن حضرت سال ۱۱٧ میباشد، وفیات الاعیان ابن خلکان/ ص ۲۳، و بحار الانوار ج ۱۲/ ص ۴۴ چاپ تبریز، تاریخ یعقوبی/ ص ۵۲. منتهی الآمال چاپ علمی، تتمۀ المنتهی/ ص ۸۶، الاصابه/ ج۱/ ص ۲۱۵.
اما وفات جابر بن عبد الله انصاری از سال ٧۳ هجری تا ٧٧ است. رجوع شود به کتب ذیل: تهذیب/ ج ٩/ ص ٧٧ چاپ نجف ج ۱/ ص ۲۱۵، الاستیعاب/ ج۱/ ص ۲۱۳، اسد الغابه/ ج۱/ ص ۲۵۸. تتمة المنتهی/ ص ۶٩.
پس فاصلۀ بین وفات حضرت باقر و جابر بن عبد الله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست، کسی به این حدیث ساز نگفته که هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی؟ و اثبات امامت اثنی عشر با نام ونشان مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته، چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟
اما دلیل روشنتری که این حدیث و احادیث مشابهی را که تعدادشان انگشت شمار است و در آن نام امامان آمده دروغ بودنشان را آشکار میکند، این است که چنانچه در تاریخ آمده و شیعۀ امامیه و اهل سنت نیز قبول دارند، امام صادق، اسماعیل پسرش را جانشین خودش نمود، و بسیاری از شیعیان در بارۀ اسماعیل نص صریح از او شنیده بودند و معتقد گشتند که پس از آن حضرت جانشین وی اسماعیل خواهد بود، ولی اسماعیل قبل از امام صادق از دنیا رفت. باید گفت اگر لوحی وجود داشت و نام دوازده امام شیعه، در آن بود، هرگز امام صادق، اسماعیل را جانشین خود نمیکرد. و مشابه چنین جانشینی، داستان فوت محمد بن علی بن محمد الجواد معروف به سید محمد است که وی از طرف امام علی النقی به جانشینی انتخاب شد و در زمان امام علی النقی فوت شد، باید گفت اگر لوحی وجود داشت و نام دوازده امام شیعه در آن بود که امام علی النقی سید محمد را جانشین خودش نمیکرد.
دیگر اینکه قیام سادات علوی، نیز دلیل بر اینست که نصوص امامتی وجود نداشته، مثلاً بیعت اهل کوفه با زید بن علی بن الحسین و خروج آن جناب بدین نام و عنوان از مسلمات تاریخ است، و عقیدۀ آن جناب این بوده که امام از فرزندان علی و فاطمه، آن کسی است که برای امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از دین به امر جهاد پرداخته و با شمشیر قیام کند، و این از واضحترین حجت آن حضرت است که آن حضرت اصلاً منکر نص امامت در خاندان نبوت بودهاست.
دیگر اینکه از قضایای مسلمۀ تاریخ، امامت محمد بن عبد الله بن الحسن بن الحسن المجتبی معروف به نفس زکیه که از بزرگان خاندان نبوت است، و بیعت مردم مخصوصاً بنی هاشم با آن حضرت تا جائیکه خود حضرت صادق که اکثر این احادیث نصیه منسوب به آن حضرت است، به بیعت با او دعوت شد.
دیگر اینکه اگر حدیثی وجود داشت که از جانب خدا نام دوازده امام تعیین شده، باید حضرت علی یا امام حسن به چنین احادیثی برای امامت خود استناد کنند، یا از یاران آنها حد اقل پنج نفر باشند که باخبر باشند، ولی میبینیم نه آنها به چنین احادیثی استناد کرده و نه یاران آن حضرات از آنها خبر داشتند، و چنانکه گفتهاند امام صادق پسرش اسماعیل را جانشین خود کرد و اسماعیل قبل از او فوت شد، و یا امام علی النقی، پسرش سید محمد را جانشین خود کرد، و سید محمد قبل از او از دنیا رفت.