فصل دوّم: آياتی كه به آنها استشهاد میكنند
۱- یکی از آیاتی که درباره مهدی بدان استشهاد میکنند آیۀ ۱۰۵ سورۀ انبیاء است که خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ١٠٥﴾[الأنبياء: ۱۰۵].
«یعنی: در زبور بعد از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث میبرند».
میگویند صالحان زمین دنیا را در زمان ظهور مهدی به ارث خواهند برد.
و أما جواب: عجیب است آیۀ به این روشنی را چگونه از موضعش تحریف میکنند و به أمری پوچ و دروغ نسبت میدهند، خدا لعنت کند کسانی را که روایات دروغ در اسلام وارد کردند و باعث کج روی در اسلام فرستاده شده از طرف خدا گشتند.
حال بهبینیم مقصود از این آیه چیست؟ باید دنبال آدرس برویم که خداوند در این آیه دادهاست، یعنی باید برویم بهبینیم در زبور حضرت داود چه نوشته شده، (در آیۀ ۲٩ و ۳۰ مزامیر ۳٧) آمده که: «صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود». از این آیۀ کتاب زبور که ذکر صالحان کرده، و وارث زمین شدنشان است، معلوم میشود همان آیهای است که خداوند آدرس داده و معلوم است که منظور از ارض، یعنی زمین بهشت. زیرا اگر مقصود زمین دنیا بود، زمین دنیا که تا ابد پابرجا نیست و صالحان در دنیا که تا ابد زنده نخواهند بود و بالاخره قیامت میشود، و خداوند میفرماید:
﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا١وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا٢﴾[الزلزلة: ۱-۲].
و خداوند میفرماید:
﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ٢٦وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ٢٧﴾[الرحمن: ۲۶-۲٧].
«یعنی: هر کس روی زمین است فانی میشود، و فقط خدای صاحب جلال و اکرام باقی میماند».
در آیات دیگر از قرآن ارض به معنای ارض بهشت نیز آمده، مثلا در آیۀ ٧۴ سورۀ زمر میفرماید:
﴿وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ٧٤﴾[الزمر: ٧۴].
«یعنی: بهشتیان میگویند، ستایش خدائی را که به وعدهاش وفا کرده و زمین بهشت را به ما به ارث داد، هرجا بخواهیم در آن برویم پس چه خوب است مزد عمل کنندگان». مضافا بر اینکه «صالحون» در آیۀ مورد استناد مُحَلّی به الف ولام است و تمام صالحان را شامل میشود نه فقط صالحان آخر زمان را که اینها میگویند.
۲- یکی دیگر از آیاتی که به آن استشهاد میکنند، آیۀ ۵ سورۀ قصص میباشد که خداوند میفرماید:
﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ٥﴾[القصص: ۵].
«یعنی: ما اراده میکنیم که منت نهیم بر کسانی که مورد استضعاف در زمین قرار گرفتند که آنها را پیشوایان و وارثان قرار دهیم».
این آیه را دلیل بر اثبات مهدویت گرفته و به آن استشهاد میکنند، چنانکه روشن است در تفسیر هر آیه از قرآن باید به قبل و بعد آن نیز توجه داشت، آیات دیگری که آیه را تفسیر میکند مد نظر داشت، به مکی یا مدنی بودن آیه توجه داشت....
حال، خوانندۀ عزیز توجه کن که ما قبل و ما بعد آیه چیست؟ خداوند قبل از این آیه میفرماید:
﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ٤﴾[القصص: ۴].
یعنی: «فرعون در آن سرزمین برتری جست و اهالی آن را گروه، گروه کرد، تا آنها را ضعیف کند، پسران آنها را سر میبرید، و زنانشان را زنده میگذاشت، و از مفسدین بود»، سپس خداوند میفرماید: «ما اراده کردیم بر همان مستضعفان آن سرزمین منت نهیم، و آنان را پیشوایان و وارثان نمائیم» (یعنی مستضعفان بنی اسرائیل را) در زمان موسی، و مفسرین سنی و شیعه نیز این مطلب را گفتهاند. حال اگر کسی اشکال کند که چرا «نمن»، فعل مضارع است، پاسخ آنست که خداوند در اینجا لفظ مضارع بکار برده تا نشان دهد ارادۀ او به پیروزی موسی بعد از استضعاف فرعون بوده، چنانکه در آیۀ بعد میفرماید:
﴿...وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ٦﴾[القصص: ۶].
که کلمۀ «نری» نیز به لفظ مضارع آمدهاست، با آنکه فرعون و هامان قبل از محمد صبودهاند، پس خداوند لفظ «نری» که فعل مضارع است، آورده و «أرینا» که فعل زمان گذشتهاست، نیاورده، یعنی بعد از استضعاف آنها اراده کردیم به آنها نشان دهیم آن عذابی را که لایق آن بودهاند و دلیل دیگر اینکه آیه ۱۳٧ سوره اعراف نیز به وارث زمین شدن بنیاسرائیل اشاره میکند.
﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ١٣٧﴾[الأعراف: ۱۳٧].
یعنی: «به آن گروهی که پیوسته تضعیف میشدند بخشهای باختری و خاوری سرزمین (فلسطین) را که در آن برکت قرار داده بودیم به میراث اعطا کردیم و برای اینکه صبر کردند وعده نیکوی پروردگارت به بنیاسرائیل تحقق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند ویران کردیم».
۳- آیۀ دیگری که به آن استشهاد میکنند و پوسترهائی از آن درست کرده و برروی پارچه با خط درشت مینویسند و هزینۀ زیادی را که باید صرف تبلیغات اسلام راستین شود صرف گمراه نمودن مردم میکنند، آیۀ ۸۶ سورۀ هود است، که میفرماید:
﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ...٨٦﴾[هود: ۸۶].
که شیعیان میگویند منظور از «بقية الله»، امام زمان است!!! این آیه نیز با توجه به ما قبل و ما بعدش بروشنی معلوم است که مربوط به قوم شعیب است که پیغمبر آنان میفرمود: کم فروشی نکنید، و آنچه خدا از روزی های حلال باقی گذاشته از آنها سود بجوئید، و مقصود از «بقية الله»، سود حلالی است که از راه کسب بدست میآید، و طرف صبحت قوم شعیب هستند، مفسرین اهل سنت، این آیه را در مورد قوم شعیب و «بقية الله» را در این آیه سود حلالی که از راه کسب بدست میآید، دانستهاند. در تفسیر مجمع البیان که از تفاسیر شیعی است، در ذیل این آیه آمده است: ««البقية» بمعنى الباقي، أي ما أبقى الله تعالى لكم من الحلال بعد إتمام الكيل والوزن خير من البخس والتطفيف. وشرط الإيمان في كونه خيراً لهم لأنهم إن كانوا مؤمنين بالله عرفوا صحة هذا القول».«یعنی: بقیه در این آیه به معنای باقی، منظور آن چیزی است که خدای تعالی از حلال برای شما باقی گذارد، پس از آنکه شما کیل و ترازو را کامل و تمام نمائید و بهتر است برای شما از کم دادن و کمفروشی، و منظور از شرط ایمان که در آیه، آن را ذکر کرده یعنی تمام دادن پیمانه و ترازو برای ایشان بهتر است اگر به خدا ایمان داشته و صحت این قول را بفهمند».
و مفسرین دیگری از شیعه نیز بر این مطلب هستند، و مقصود از بقیۀ الله را سود حلال از کسب در این آیه میدانند، و این آیه را در مورد قوم شعیب میدانند، حال اگر مفسری از از روایتی ضعیف استفاده کرده باشد و حرفی زده باشد، نظرش طبق آیۀ قرآن و روایات زیاد در این مورد و نظر مفسرین سنی و شیعه، صحیح نمیباشد.
و بعلاوه باید گفت خدا اجزاء ندارد که امام زمان باقی آن اجزاء باشد.
۴- آیۀ دیگری که به آن استشهاد میکنند آیۀ سوم از سورۀ بقرهاست که خداوند میفرماید:
﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ٣ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ٤﴾[البقرة: ۳-۴].
میگویند منظور از ایمان به غیب، ایمان به مهدی میباشد.
و أما جواب: اگر این آیه را با توجه به آیات ما قبل و ما بعدش در نظر بگیریم، معلوم میشود، مقصود از غیب در این آیات ذات باری تعالی است. برخی گفتهاند: مقصود از «غیب»، قیامت است که اکنون از نظرها پنهان است، ولی آنها نیز اشتباه میکنند و بزودی دلیلش عرض میشود، و اما دلیل اینکه این آیه در مورد ذات خداونداست و در مورد مهدی نیست:
۱) چنانکه توجه شود، میفرماید:
﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ٣﴾[البقرة: ۳].
«متقین کسانی هستند که به غیب ایمان میآورند و نماز را بپا میدارند......».
بنابراین، پیش از نماز خواندن باید ایمان به خدا و جود داشته باشد، تا اینکه برای او نماز خوانده شود، پس معلوم میشود منظور از يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ، ایمان به خداونداست که بعد از آن میفرماید:
﴿وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ٣﴾[البقرة: ۳].
«و نماز میخوانند».
۲) غیب در این آیه خداونداست ﴿و يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾، مقصود ایمان به خداوند است، چون اگر به آیات قبل و بعدش توجه کنیم، خداوند چند چیز را از صفات متقین قرار داده: ایمان به غیب، نماز خواندن، انفاق کردن، ایمان به قرآن و کتب آسمانی، ایمان به آخرت. حال آیا میتوان گفت در این چند مورد ایمان به خدا مطرح نشده؟ البته خیر، و ما میدانیم که ایمان به خدا از همه چیز واجب تراست، پس غیب جز ذات خداوند متعال در این آیه چیز دیگری نیست.
۳) خداوند در هر سوره از قرآن از خودش یاد کرده و هزاران بار در قرآن از خودش یاد کرده و مؤمنین هم باید به خداوند ایمان بیاورند، ولی از مهدی در قرآن یادی نشده، چیزی که از او یاد نشده، چگونه خدا میخواهد مردم به او ایمان آورند! آیا غیب در این آیه ذات خدا باید باشد و ایمان به غیب، ایمان به خدا باید باشد که اینهمه خدا از خود یاد کرده، یا ایمان به مهدی که یادی از او و نامی از او در قرآن نیست؟ و بعلاوه خدا در این آیه، از بشر ایمان به غیب را خواسته و دستور داده به غیب ایمان آورند، در حالیکه اگر منظور از غیب، امام زمان شیعه باشد، پس از ظهور او این آیه لغو میشود، زیرا ظاهر شده و دیگر، غیب نیست تا مردم به غیب ایمان آورند.
۴) خداوند در آیۀ ۱۲ سورۀ ملک میفرماید:
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ١٢﴾[الملك: ۱۲].
یعنی: «کسانی که خداوند را با آنکه در غیب است در مقابلش خاشع هستند برای آنها آمرزش و اجر کریم است». و در سورۀ یس آیۀ ۱۱ فرموده:
﴿إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ١١﴾[يس: ۱۱].
و در سورۀ ق آیات ۳۱ تا ۳۳ میفرماید:
﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ٣١هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ٣٢مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ٣٣﴾[ق: ۳۱-۳۳].
۵) مقصود از غیب در آن آیه، قیامت هم نیست، چون در آخر آیۀ ۴ همان سوره «بقره» میفرماید:
﴿وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ٤﴾[البقرة: ۴].
یعنی، «متقین به آخرت یقین دارند»، اگر مقصود از غیب، قیامت باشد، تکرار مکرر میشود، و بعید است که خداوند ایمان به خودش را از صفات متقین نیاورد و ایمان به آخرت را دو بار تکرار کند.
۵- آیۀ دیگری که به آن استشهاد میکنند آیۀ ٩ سورۀ صف است که در آیۀ ۳۳ سورۀ توبه نیز شبیه به آن آمده و آن ایناست:
﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ٣٣﴾[التوبة: ۳۳].
یعنی: «خداست که پیامبرش را با هدایت و آئین درست به سوی مردم فرستاد تا آئین وی را بر تمام آئینها پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش آیند نباشد».
مجلسی این آیه را همچون آیات قبل در بحار آورده که این آیه دربارۀ قائم آل محمد است و او امامی است که خداوند او را بر همۀ کیشها غالب گرداند.
و اما جواب: در مورد این آیه، برخی از علمای شیعه، این آیه را تحقق یافته در صدر اسلام میدانستند که پیغمبر اصحابش بر تمام جهان آن روز مسلط شدند و اسلام بر همه جا غلبه کرد، من جمله آیت الله ابو القاسم خوئی، در کتاب «البیان» در بحث اعجاز قرآن این آیه را تحقق یافته در صدر اسلام میداند. و برخی میگویند اسلام در میدانهای جنگ بر یهود و نصاری و زرتشتیان و کفار غلبه یافت، حال ما روشن میسازیم که این آیه در چه موردی است؟
۱) در این آیه قید «أرسل رسوله»، آمده یعنی خداوند رسولش را فرستاد تا آئین خود را بر آئین های دیگر غالب گرداند، پس معلوم میشود، غلبۀ آئین حق بوسیلۀ رسول یعنی محمد صانجام شد، و بدین معنی است که برخی گفتهاند، محمد صدر میدانهای جنگ بر کفار و اهل کتاب غلبه نمود، ولی به نظر ما صحیحتر این است که بوسیلۀ براهین و دلائلی که در قرآن است بر روش های غلط و آئینها غلبه نمود، و در سورۀ صف، آیۀ ۱۴ میفرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ١٤﴾[الصف: ۱۴].
یعنی: «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، یاران خدا باشید چنانکه عیسی بن مریم به حواریین گفت چه کسی مرا در راه خدا یاری میکند؟ حواریون گفتند: مائیم یاران خدا، پس طائفهای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و طائفهای کفر ورزیدند، پس ما کسانی را که ایمان آوردند بردشمنانشان غالب گردانیدیم». از جمله کسانی که گفتهاند این غلبۀ پیروان عیسی بر دشمنانشان با حجت بوده، زید بن علی است که چنین گفته، و صاحب کشاف نیز نظیر این قول را آوردهاست.
۲) خود قرآن در چندین آیه تصریح نموده و خبر داده که یهود و نصاری تا قیامت هستند وهیچوقت محو نخواهندشد، و اگر ما بگوئیم این آیه میگوید تمام ادیان از بین میروند و فقط همه مسلمان میشوند با آن آیات شریفه که در سورۀ مائده آمده و ما قبلاً بیان کردیم، منطبق نمیشود. و بعلاوه در این آیه یعنی آیۀ ٩ از سورۀ صف، خدا نفرموده رسول را فرستادیم تا ادیان دیگر را محو نماید، بلکه فرموده بر آنها غالب باشد. دیگر آنکه خداوند در آیۀ ۲۱ سورۀ مجادله فرمود:
﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي٢١﴾[المجادلة: ۲۱].
مضمون این آیه این است که «خدا مقرر داشته که او و رسولانش غالب و پیروز خواهند گشت». و ما میدانیم که برخی از رسولان خدا را کشتند. پس منظور از غلبه در این آیه، غلبۀ معنوی میباشد.
۶- از آیات دیگری که به آن استشهاد میکنند آیۀ ۵۵ سورۀ نور است که خداوند میفرماید:
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ٥٥﴾[النور: ۵۵].
یعنی: «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و عملهای صالح را پیشه کردهاند وعده داده که آنها را در زمین خلیفه گرداند، همان طوری که کسانیکه قبل از ایشان بودند در زمین خلیفه گردانید، و ثابت میدارد برای آنان دینشان را که برایشان برگزید، و ترس آنها را بعد از خوفشان تبدیل به امنیت گرداند تا اینکه مرا عبادت کنند و شریکی برایم قرار ندهند، و هر کس بعد از این کافر شود، جزء فاسقان خواهد بود»، میگویند، این آیه در بارۀ مهدی نازل شدهاست.
و أما جواب:
۱) در این آیه ذکر: «آَمَنُوا مِنْكُمْ» بطور خطاب است که معلوم میشود دربارۀ کسانی استکه این آیه را از پیغمبر شنیدهاند.
۲) در این آیه، قید شده: «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ....»یعنی، شما را جانشین نماید همان طوریکه قبل از شما را جانشین گرداند. و اگر ما در قرآن نگاه کنیم میبینیم که خداوند گذشتگان را در تمام کرۀ زمین خلافت و سلطنت نداد، مثلاً در سورۀ ص آیۀ ۲۶ میفرماید:
﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...٢٦﴾[ص: ۲۶].
یعنی: «ای داود ما تو را خلیفهای در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم کن...»، از این آیه معلوم میشود منظور از خلیفه، خلیفه بر تمام زمین نیست چون حضرت داود برگوشهای از زمین حکومت نموده، و بر تمام اهل آن حکومت نمیکرد، حال اگر کسی اشکال کند از کجا حضرت داود بر تمام اهل زمین حکومت نکرده باشد، میگوئیم از قرآن معلوم میشود، حضرت سلیمان که پسر داود بود بعد از داود، از حال اهالی سبا که خورشید پرست بودند، با خبر نبود و هدهد برای او خبر آورد، یعنی تمام اهل زمین در زمان داود تسلیم خدا و دین داود نشده بودند، و از آن خبری نداشتند، و در زمان داود خورشید پرستانی در زمین بودند که داود خبر نداشت و آنها نیز از داود خبر نداشتند، بعدا در زمان پسرش سلیمان که جانشین داود شد با خبر شدند، و چه بسا کسانی که در زمین میبودند که سلیمان هم از آنها خبر نداشت و در آیات ۲۳ تا ۲۸ سورۀ نمل نمایان است.
پس معلوم میگردد مقصود از خلیفه شدن، جانشین شدن، بر کفار و غلبه بر آنها در ناحیۀ مکه و اطراف آن است که در صدر اسلام بوقوع پیوست و در دعای وحدت که هنگام فتح مکهاست، میخوانیم: لا إلـه إلا الله وحده وحده وحده، أنجز وعده، ونصـر عبده وهزم الأحزاب وحده، و مقصود از «أنجز وعده»،خلافت مسلمین بر مکهاست که طبق آیۀ مورد استشهاد:
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ...٥٥﴾[النور: ۵۵].
بوقوع پیوست، و بعلاوه کلمۀ «الأرض» در این آیه با الف ولام آمده، که میتوان گفت الف ولام عهد است مانند آن آیه که خدا به پیغمبرش فرموده کفار میخواستند تو را از زمین بیرون کنند:
﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا٧٦﴾[الإسراء: ٧۶].
که منظور این نیست که پیغمبر را از کرۀ زمین بیرون اندازند بلکه کلمۀ ارض با الف ولام آمده یعنی از آن زمین معلوم، اخراج نمایند.
۳) در نهج البلاغه آمده که هنگام جنگ مسلمین با ایران علی به این آیه اشاره و به عمر فرمود:
«ونَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللهِ وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ».بنابراین اصحاب رسول بر قسمتی از کرۀ زمین خلافت کردند، همچنانکه مردم پیش از ایشان نیز بر پارهای از زمین خلافت و حکومت کردند.
٧- آیات دیگری که به آن استشهاد میکنند آیات ۸۲ و ۸۳ سورۀ نمل است که خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ٨٢وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ٨٣﴾[النمل: ۸۲-۸۳].
یعنی: «هنگامیکه آن گفته (عذاب) بر کفار محقق شود از زمین جنبندهای بر آنها خارج کنیم که با آنها سخن میگوید، زیرا مردم به آیات ما یقین نمیداشتند، و روزی که از هر امتی دسته کسانی که به آیات ما تکذیب میکردند محشور میکنیم، پس آنها باز داشته شوند».
می گویند: منظور از «دابه» یعنی جنبنده در آیۀ ۸۲، «مهدی» میباشد، و میگویند، آیۀ ۸۳ در بارۀ رجعت میباشد.
توضیح: در خبر مفضل بن عمر مشاهده کردیم که از «دابة الارض» سخن گفته که در بین رکن و مقام ظاهر میشود و «دابة الارض» را غیر از مهدی دانسته در صورتی که در روایت آمده که «دابة الارض» مهدی است، و این یک تناقض دیگر است.
و أما جواب: در مورد آیۀ اول (یعنی آیۀ ۸۲)، باید گفت: اولاً کلمۀ «دابه» در قرآن به معنی جنبندگان پست آمده، ثانیاً در مورد این آیه (۸۲ نمل) باید به ما قبل آن توجه کرد، در آیۀ ۶۶ همین سوره (نمل) در بارۀ شک کفار است که به آخرت شک داشتند، آیۀ ۶٧ در مورد صحبت کفار است که میگفتند آیا اگر استخوان شویم و خاک گردیم، روز قیامت برانگیخته میشویم؟ در آیۀ ٧۱ میگفتند: این وعدۀ چه موقع است؟ در آیۀ ۸۰ میفرماید: «تو مردگان را نمیتوانی بشنوانی و تو هدایت کنندۀ کوران نیستی»، بعد در آیۀ ۸۲ که مورد بحث است، میفرماید: «وقتی که وعدۀ عذاب بر آنها محقق شود (یعنی بر کفار)، از زمین جنبندهای خارج میکنیم که با آنها صحبت میکند، زیرا مردم به آیات ما یقین نداشتند». از عبارت «به آیات ما یقین نداشتند»، معلوم است در موردی است که در آیۀ ۶۶ خداوند فرمود: «کفار در مورد آخرت در شک بودند»، پس با توجه به آیات قبل، معلوم میشود مقصود قیامت کبری است که کفار به آن شک داشتند، دیگر اینکه اصلاً در قرآن صحبت از مهدی نیست که در مورد او و ظهورش صحبتی شده باشد، تا بعضی در شک باشند و قبول نکنند»، دیگر اینکه روایات زیادی نیز تأیید میکند که این آیه دربارۀ جهان آخرت و قیامت است. دیگر اینکه منظور از «ارض» در این آیه همان «ارض» قیامت است که در گذشته به آن اشاره شد.
و أما آیۀ ۸۳ سورۀ نمل: با توجه به آیات که گفته شد و در ارتباط با آنها، این آیه نیز در بارۀ قیامت باید باشد و أما چرا گفتنه شده که از هرامتی دسته کسانی را که تکذیب آیات ما را کردند، محشور میکنیم؟ جواب آنستکه اگر به آیات ۱۰۰، ۱۰۱، ۱۰۲سورۀ طه توجه شود، خداوند میفرماید:
﴿مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا١٠٠خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا١٠١يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا١٠٢﴾[طه: ۱۰۰-۱۰۲].
یعنی: «هرکس از ذکر (قرآن) روی برگرداند، پس روز قیامت بار سنگینی را حمل کند، آنان در آن (گناه) همواره میمانند و در روز قیامت حامل بد باری خواهند بود و روزی که در صور دمیده میشود مجرمین در آن روز سفیدچشم محشور گردند».
از این آیات که در مورد قیامت است، معلوم میشود: با اینکه در قیامت تمام موجودات محشور میشوند، ولی خداوند میفرماید در آن مجرمین را کور محشور میکنیم، چون طرف صحبت مجرمین هستند، و معلوم است که غیر مجرمین بلکه مؤمنین نیز در قیامت محشور میشوند، و ما نمیتوانیم بگوئیم چون در این آیه صحبت از غیر مجرمین نشده، پس فقط مجرمین محشور میشوند، و بقول معروف اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند.
دیگر اینکه اگر به آیۀ مورد استشهاد در بحث، یعنی آیۀ ۸۴ توجه کنیم، میبینیم میفرماید:
﴿حَتَّى إِذَا جَاءُوا قَالَ أَكَذَّبْتُمْ بِآيَاتِي٨٤﴾[النمل: ۸۴].
یعنی: «تا اینکه بیایند، به آنان خدا خواهد گفت: آیا آیات مرا تکذیب کردید»، پس معلوم میشود منظور از آمدن آنها، آمدن در صحرای محشر قیامت کبری است که خداوند با آنها صحبت خواهد کرد، چون زمان مهدی که اینها میگویند خدا با کسی صحبت نمیکند، و این قیامت است که خداوند با خلائق صحبت خواهد کرد.
دیگر اینکه از این آیات (۸۳ و۸۴) نمل معلوم میشود، مسافتی را باید کفار در قیامت طی کنند تا آنها را به آتش اندازند، و أما تکلیف دیگران چه میشود، یعنی مؤمنین و ضالین؟، در آیات دیگر به آنها اشاره شده و آیات ۸۳ و۸۴ سورۀ نمل در مقام وصف حال تکذیب کنندگان پیامبران در قیامت است.
۸- آیه دیگری که به آن استشهاد میکنند: علی بن ابراهیم از عبد الله بن عباس روایت کرده که پیغمبر صدر تفسیر آیۀ:
﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا٣﴾[الشمس: ۳].
فرمودند که مقصود از روشنی در این آیه، امامان ما اهل بیت هستند که در آخر الزمان به سلطنت میرسند و زمین را پر از عدل و داد میکنند.
جواب: خداوند در قرآن به عصـر روز شب ماه خورشید زیتون انجیر و غیر اینها قسم خورده که معلوم میشود همان مخلوقات اوست، بنابر این روز که در این آیه خدا به آن قسم خورده همین روز است که خورشید از افق ظاهر میشود، و اگر ما مقصود از روز را روشنی و امام بگیریم، پس مقصود از لیل (شب) که خدا به آن قسم خورده و فرموده: «وَاللَّيْلِ» را چه بگیریم؟ میگویند مقصود از «ليل» که خدا به آن قسم خورده عمر است، و مقصود از «شمس»، علی است، باید ایشان گفت خداوند به چیز مهم قسم میخورد، اگر مقصود از «ليل» عمر باشد، خدایتعالی چگونه به آن قسم یاد نموده با اینکه باید بر چیزهای خوب قسم میخورد، چرا به لیل که به قول شما بمعنی عمر است قسم یاد نموده است؟!!!.
تذکر: عمر را مسلمان پاکی میدانیم و استدلال بالا را از جهت مطابقت با زبان شیعیان و الزام خصم ذکر نمودم تا اینکه به زبان ایشان صحبت کرده باشیم.
٩- آیۀ دیگری که به آن استشهاد میکنند آیۀ ۱۱ سورۀ غافر است که کفار میگویند:
﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ١١﴾[غافر: ۱۱].
یعنی: «کفار در جهنم خواهند گفت: پروردگارا دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده نمودی، پس اعتراف نمودیم به گناهانمان پس آیا برای خروج از جهنم راهی وجود دارد».
این آیه را دلیل آورده، میگویند که مقصود از دو بار میراندن یکی هنگام مردن در این دنیا میباشد، و مرگ دومی، مردن بعد از رجعت است.
و أما جواب: این آیه دلالتی بر رجعت ندارد و آیه چنین مقصودی را نمیرساند، زیرا اگر منظور رجعت باشد و ما به فرض محال بگوئیم قبل از قیامت رجعتی باشد، در این صورت برای کسانی که به دنیا رجعت میکنند، سه حیات میباشد و دو مرگ، زیرا یک حیات در این دنیا و بعد از آن مرگ، حیات دیگر، در رجعت و بعد از آن مرگ و حیات سوم در قیامت، و میشود سه بار زنده شدن و دو بار مردن. و با آیه جور درنمیآید، زیرا کفار میگویند دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده کردی. حال اگر فرض کنیم که در رجعت کفار نمیمیرند و وارد قیامت میشوند، در این صورت دو بار حیات و یک بار مرگ میشود که باز هم با آیه جور در نمیآید. هرچند که قبل از قیامت کبری تمام کسانی که در روی زمین هستند میمیرند و بعد در قیامت زنده میشوند و کسی در روی زمین زنده وارد قیامت نمیشود.
پس معلوم میشود آیه در مورد رجعت نیست، و حال ببینیم در چه موردی است؟
با توجه به خود آیه، معلوم میشود که دوزخیان میگویند، خدایا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی آیا راهی برای خروج هست؟ مقصود عذاب آنها در دوزخ است که دو باره به حالت بیهوشی افتادند و دو باره به حالت اصلی بازگشتند، میگویند راهی هست ما را از جهنم نجات دهی؟ چون عذاب چشیدهاند، ولی اگر صحبت آنها را در بارۀ مرگ و زندگی در دنیا بگیریم، حرفشان بی ربط میشود، چون اقرار به زندگی و مرگ چه ارتباط با تقاضای آنها در مورد رهائی از آتش دارد. حال اگر کسی بگوید کفار در جهنم نمیمیرند طبق آیۀ:
﴿لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى٧٤﴾[طه: ٧۴].
میگویم کفار به نظر خودشان صحبت میکنند، به نظرشان میآید که آن حالت بیهوشی ناشی از عذابها، مرگ است، و آیۀ ۱۶ و ۱٧ سوره ابراهیم نیز مؤید عرض ماست که میفرماید:
﴿مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ١٦يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ١٧﴾[إبراهيم: ۱۶-۱٧].
یعنی: «جایگاه هر جبار عنیدی جهنم است و در آن آب سوزان چشانده میشود و جرعه جرعه داده میشود و از شدت سوزان بودنش نخواهد خورد و از هر طرف مرگ میآید و او نمیمیرد و از بالای او عذابی دردناک است».
از همین آیۀ اخیر، معلوم میشود که مقصود از اینکه از هر طرف مرگ میآید ولی نمیمیرد، اینست که نمیمیرد برای همیشه که راحت شود، و از آیۀ
﴿لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى٧٤﴾[طه: ٧۴].
یعنی: «نه در جهنم میمیرد و نه زنده میشود»، نیز معلوم میشود برای همیشه نمیمیرد و برای همیشه زنده نمیماند، بلکه حالتی بین تبدیل شدن مرگ به زندگی و بعکس که نوعی عذاب است، و کفار آن را در جهنم ذکر میکنند.
و بعلاوه خداوند در قرآن از قول اهل بهشت چنین میآورد که ایشان میگویند:
﴿أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ٥٨إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى٥٩﴾[الصافات: ۵۸-۵٩].
«آیا ما در این جا دیگر نمیمیریم مگر همان یک بار مرگی که در دنیا مردیم»که معلوم میشود، ایشان فقط یک بار مرگ را چشیدهاند، آنهم در دنیا. پس این آیه در مورد هرچه باشد، درباره رجعت نمیتواند باشد.