تعریف ماده از نظر (لنین)
ماده یک مقوله فلسفی است که برای بیان واقعیت موجود بکار میرود واقعیتی که مقصود آن در احساس انسان منعکس و از آن نسخه برداری میشود ولی خودش به شکل مستقل از احساسات وجود دارد.
بر اساس این تعریف، ماده شامل تمامی مفاهیم چون گل و درخت و خانه و غیره میباشد چون همگی آنها مفاهیم میباشند و ماده نیز پیش از ادراک و فهم موجود بوده است، لذا بر آن سبقت گرفته و در آن تأثیر میگذارد و فلسفه نیز به بررسی مفاهیم عام و شامل تا آخرین حد میپردازد به همین خاطر این بررسی را مقوله فلسفی نامیدهاند.
ماده نیز یک مقوله فلسفی است چون در آن مفاهیم عام و شامل تا آخرین حد بررسی میشود بنابراین وظیفهاش بیان واقعیت موجود خارج از ادراک و شعور است که در اعضای حواسی تأثیر مینهد.
بنابراین فکر، انعکاس واقعیت ماده در ذهن میباشد که بعد از ایجادش در ماده تأثیر میگذارد در صورتیکه قبل از انعکاس ماده در ذهن فکر وجود نداشت لذا ماده بر فکر مقدم است.
بعد از آنکه ماده را شناختیم و بر اساس گفته آنها فهمیدیم که در وجود بر فکر مقدم است حال به بیان نظراتشان در مورد همیشگی و ابدی بودن ماده میپردازیم.
ماتریالیستها یا مادیون میگویند: (بنابراین هستی و وجود نهایت و حدی ندارد، جهان همیشه بوده و هیچ ابتدائی نداشته و هرگز نهایت و سرانجامی نخواهد داشت، در نتیجه هیچ عالم غیبی و غیر مادی موجود نیست و وجود چنین جهانی ناممکن است. در عالم واقع نیز وقتی که چیزی غیرمادی یافت نشده دلیل بر این است جز عالم مادی چیز دیگری وجود ندارد یعنی با اینکه اشیاء در عالم دارای ظواهر گوناگونی هستند ولی همگی یک خاصیت واحد دارند و آن هم مادی بودن آنهاست).
بنابراین، بر اساس تفسیری که آنها از عالم دارند جهان غیرمادی وجود ندارد و یک عالم روحی و یا قیامت آنگونه که ادیان در موردش سخن میگویند ممکن نیست وجود پیدا کند. انسان در نظر آنها تنها نتیجه حصول ماده است، بنابراین ماده همان خالق است و خصوصیات آفرینندگی را دارد دیگر عالمی که غیب باشد وجود ندارد، بلکه جهان مان است که حواس انسان آن را درمی یابد، در این بین تنها به انکار وجود الله سبحانه و تعالی اکتفاء نمیکنند بلکه با صراحت اعلام میدارند که خدا را انسان ابداع کرده و آفریده است و میگویند: مشکل وجود خداوند نیست بلکه مشکل بودن تفکر ایجاد خداست.
بنابراین هدف نهائی آنها این است که بگویند، در وجود خداوند سودی نیست و بحث در مورد وجودش فاقد هرگونه فایدهای است، و اندیشه غیرقابل تغییر نزدشان این است که: خارج از جهان مادی جز وهم و خیال نیست. دلیلشان برای همیشگی بودن ماده این است که میگویند: در طبیعت هیچ چیزی از عدم بوجود نمیآید و بدون جای پا اثری تحقق نمییابد، لذا میتوان نتیجه گرفت طبیعت همیشه بوده است چون وقتی که بپذیریم زمانی در این زمان چیزی موجود نبوده است یعنی ماده وجود نداشته است. این سؤال پیش خواهد آمد پس از کجا ایجاد شده است؟
اما وقتی که بپذیریم که ماده بوده است بدین معنی است در هیچ زمانی ایجاد نشده است بلکه دائماً وجود داشته است و همیشه نیز خواهد بود و این همان ابدیت و همیشگی آن است، بنابراین ممکن نیست که مخلوق باشد چون چیزی که ممکن نیست نابود شود آفریدنش نیز ممکن نیست و بهمین خاطر ماده هیچ وقت ایجاد نشده است بلکه بوده و تا ابد خواهد بود.
پس ماده ابدی و همیشگی است و از عدم آفریده نشده است، لذا ممکن نیست مخلوق باشد و بهمین خاطر نابودیش هم ممکن نیست بنابراین سؤال از ابتدا و انتهای آن صحیح نیست چون آثار آن واضح و قابل مشاهده است و حرکت نیز چون ساخته شد، ماده است ایجاد و فنایش ممکن نیست.
انگلس میگوید: (ماده بدون حرکت بسان حرکت بدون ماده نامعقول است بنابراین ایجاد و نابودی حرکت بمانند خلق و فنای ماده محال و ناممکن است).