دین ستیزی نافرجام

پیشگفتار

پیشگفتار

یکی از دوستان کتابی را که اخیراً از اروپا رسیده به من نشان داد و خواست تا پاسخی بدان دهم. کتاب مزبور «تولّدی دیگر» نام دارد و در خرده‌گیری از ساحت ادیان الهی نگاشته شده است. این جانب پیش از این کتابی با عنوان «خیانت در گزارش تاریخ» نوشته‌ام و در خلال آن، کتاب «بیست و سه سال» را نقد نموده‌ام و همچنین به «نقد آثار خاورشناسان» دست زده‌ام و با آثاری که بر ضدّ دیانت یا در ردّ اسلام نگاشته شده آشنایی دارم و خود را موظّف به دفاع از حقیقت دین (نه رفتار متدیّن نماها)! می‌دانم. بنابراین به دوستم پاسسخ مثبت دادم و بر آن شدم تا کتاب «تولّدی دیگر» را با دقّت بخوانم و در ترازوی نقد نهم.

با خواندن کتاب مزبور که اثر آقای شجاع الدین شفا است دریافتم که دشمنان دیانت در بی‌دقّتی و ناآگاهی از حقیقت دین، چقدر شبیه یکدیگرند و به قول قرآن مجید: ﴿تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡو بر خلاف کسانی که از خواندن اینگونه کتاب‌ها، پریشان خاطر می‌شوند، بیش از پیش به اسلام عزیز دلباختم و خطاب به قرآن کریم گفتم:

به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند
جمال چهرۀ تو حجّت موجّه ما است

ایرادهای آقای شفا به ویژه از اسلام، نزد صرّافان فنّ اسلام‌شناسی، حقّاً بسیار دور از انصاف و بدون وقوف از ژرفای این آئین خدایی صورت گرفته است. من گمان نمی‌کردم که از دست دادن «معاونت فرهنگی دربار پهلوی» جناب شفا را تا این اندازه آشفته خاطر سازد که به سقوط گاهِ رزم با پیامبران خدا قدم گذارند! و البته بارها ثابت شده است که: «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صُرِعَ» [۱].

کتاب «تولّدی دیگر» متأسّفانه کژراهۀ «بیست و سه سال» را پی گرفته است و نویسندۀ آن را از «پیشگامان عصر فروغ ایرانی» [۲]می‌شمرد! و در عین حال همانند پیشگام خود از فرو افتادن در خطاهای گوناگون و تحریف متون دینی و غرض‌ورزی‌های آشکار، دریغ نمی‌ورزد!

خوانندگان محترم به خوبی می‌دانند که تعصّب داشتن به معنای پافشاری در آراء باطل، نشانۀ خودخواهیِ بیش از اندازه و کم خردی است و سخن متعصّبانه چه در دفاع از بی‌دینی گفته شود یا رنگ دینی به خود گیرد، نزد خردمندان ارزش و اعتباری ندارد. جای تأسّف است که آقای شجاع الدین شفا به علّت تحوّلات سیاسی کشور و محرومیّت از امتیازات درباری، در مخالفت با اسلام و قرآن به وادی تعصّب افتاده است. کتاب ایشان را در واقع باید «سیاه‌نامه» خواند که با بدبینی تمام نسبت به همۀ ادیان و به ویژه اسلام نگاشته شده است. نویسنده در هیچ یک از ادیان الهی حتّی یک نقطۀ روشن و آموزش صحیح نمی‌بیند، هیچ کمالی در پیامبران بزرگ و شخصیّت‌های برجستۀ دینی ملاحظه نمی‌کند، به آئین‌های سه گانۀ یهود و مسیحیّت و اسلام جز دروغ‌سازی و افسانه‌سرایی سخنی را نسبت نمی‌دهد و با این روش می‌خواهد جامعۀ ایرانی را به «تولّدی دیگر» فرا خواند! آیا این کار، شدنی است؟ آیا اقداماتی که به نیّت «براندازی ادیان» تاکنون در دنیا صورت گرفته، به موفّقیّت انجامیده است؟ آیا دنیا در قرن ما شاهد این رویداد نبود که تلاش‌های کمونیزم بر ضدّ دین به جایی نرسید بلکه به فروپاشی و انهدام خودش انجامید؟ آیا دنیا شاهد نبود که توده‌های مردم دوباره، راهی کلیساها و مساجد شدند؟ آقای شفا! آنچه را که آزمون شکست خورده است چرا باید از نو پی گرفت؟ مگر حکیمان نگفته‌اند: «مَنْ جَرَّبَ الْمُجَرَّبَ حَلَّتْ بِهِ الْنَّدَامَةُ»؟ [۳]

نویسندۀ «تولّدی دیگر» تعصّب ضدّ اسلامی را به جایی رسانده است که امور روشن تاریخی را انکار می‌کند، به عنوان نمونه دربارۀ فرهنگ درخشان اسلامی در قرون اوّلیّه می‌نویسد: «جهان اسلامی در قرن دوّم تا ششم تاریخ خود، کانون فرهنگی شکوفا بود که دانشمندان اسلام‌شناس قرن اخیر، بدان عنوان خود ساختۀ فرهنگ اسلامی داده‌اند! بی‌آنکه این شکوفایی با مذهب ارتباطی داشته باشد»! [۴]

معنای سخن ایشان آن است که از سدۀ دوم تا ششم هجری، آئین اسلام هیچ تأثیری در پویایی فرهنگ مسلمانان نداشته است و مسلمین در بالندگی تاریخ خود به هیچ‌وجه تحت نفوذ آموزش‌های اسلامی نبوده‌اند! آیا این ادّعا درست است و نشان‌دهندۀ خصومت و تعصّب نیست؟ آیا اسلام که می‌گفت: «اطلبوا العلمَ ولو بالصين» [۵]. «دانش را هر چند در چین باشد، بجویید» مسلمانان را به فراگیری دانش تشویق نمی‌کرد و روحیّۀ علمی را در آن‌ها ندمیده بود؟

شما اگر آثاری را که در آن چند سده از مسلمانان باقی مانده و شکوفایی فرهنگ ایشان را نمایش می‌دهد، بررسی کنید خواهید دید که آثار مزبور از آیات قرآنی و سخنان پیامبر ارجمند اسلام ج سرشار است و به گواهی اسناد و مدارک معتبر، کسانی که در آن روزگار، سرآمد فرهنگیان اسلامی به شمار می‌رفتند اکثریّت قاطعشان دلباختۀ اسلام و تحت تأثیر پیامبر بزرگ آن بوده‌اند خواه از مفسران شمرده می‌شدند (چون ابن جریر طبری [۶]یا از متکلّمان (چون جاحظ [۷]یا از فیلسوفان (چون فارابی [۸]یا از مورّخان (چون مسعودی [۹]یا از عارفان (چون جنید [۱۰]یا از فقیهان (چون شافعی) یا از لغت شناسان (چون خلیل بن احمد [۱۱]و ... همین که به آثار هر کدام از این نخبگان بنگریم بدون تردید با مآثر اسلامی فراوانی روبرو می‌شویم.

آیا انکار این امر روشن از سوی آقای شفا که ادّعای مطالعه در فرهنگ اسلامی دارد، دشمنی و تعصّب وی را نشان نمی‌دهد؟ آقای شفا در راه ستیزه با دیانت، گاهی به سخن کسانی دست می‌آویزد که اتّفاقاً دربارۀ اسلام از تمجید و ستایش خودداری ننموده‌اند و شفا این معنا را نادیده می‌گیرد و اساساً به روی خود نمی‌آورد! دکتر گوستاولوبون [۱۲]یکی از این افراد به شمار می‌آید که جناب شفا از او به عنوان «صاحب‌نظری از جهان غرب» [۱۳]یاد می‌کند و از سخنانش گواه می‌آورد. این مرد کتاب مشهوری بنام «تمدّن عرب» به زبان فرانسه نگاشته (که آن را به عربی و فارسی ترجمه کرده‌اند) [۱۴]و در آنجا آئین اسلام را بسیار ستوده است و دربارۀ پیامبر ارجمند آن می‌نویسد:

«ما اگر بخواهیم ارزش اشخاص را به کردار و آثار نیکشان بسنجیم، به طور مسلّم محمّد بزرگترین مرد تاریخ است». [۱۵]

شخص دیگری که آقای شفا در دین‌شناسی بدو اعتماد دارد و پیاپی سخنان وی را شاهد می‌آورد، ولتر [۱۶]نویسندۀ نامدار فرانسوی است که «دیکسیونر فلسفی» او مورد استفاده شفا قرار گرفته و در نقد تورات و انجیل از آن بهره می‌گیرد. هر چند ولتر در آغاز کار نسبت به اسلام خوشبین نبود (و حتّی نمایش‌نامه‌ای بر ضدّ پیامبر اسلام ج ترتیب داد) ولی پس از پژوهش بیشتر به خطای خود پی برد و نوشت: «من در حقّ محمّد بسیار بد کرده‌ام». [۱۷]

همین ولتر است که سرانجام بدین نتیجه دست یافت که به صراحت نوشت: «دین محمّد دینی است معقول و جدّی و پاک و دوستدار بشریّت». [۱۸]

امّا آقای شفا که زادۀ مسلمانان و فرزند محیط اسلامی است این انصاف را نشان نمی‌دهد و متأسفانه جز اهانت به اسلام و قرآن راهی نمی‌پیماید. وی در کتاب «تولّدی دیگر» سعی می‌کند گزارش‌های تحریف شدۀ یهودیان را به حساب آموزش‌های پاک قرآن گذارد و آیات متعدّد قرآنی و آثار اسلامی را که از تحریف‌های اهل کتاب خبر می‌دهند بکلّی نادیده می‌گیرد [۱۹]و شگفت آن که از همان آثار دست خورده و تحریف شده نیز اطّلاعات درستی بدست نمی‌دهد و انواع دروغ‌ها را دربارۀ تورات و انجیل کنونی به قلم می‌آورد! مثلاً می‌نویسد:

«در هیچ قسمت از کتاب داوران تورات و دیگر نوشته‌های مربوط بدین دوران و دوران پادشاهان اسرائیل، از مقام استثنائی موسی در تاریخ یهود سخن به میان نمی‌آید بلکه حتّی نام ساده او را – ولو یک بار – در این نوشته‌ها نمی‌توان یافت»! [۲۰]

و این خطای واضح و دروغ آشکاری است؛ زیرا ذکر موسی÷ و اوامر خداوند به او در سفر داوران و کتاب پادشاهان یهود، مکرّر آمده است (چنانکه در همین کتاب نشان خواهیم داد) و در اینجا برای نمونه یک مورد را از «کتاب دوّم پادشاهان» می‌آوریم. در باب هیجدهم از کتاب مزبور چنین می‌نویسد:

«او (هوشع پادشاه اسرائیلی) بر یهوه خدای اسرائیل توکّل نمود ... و اوامری را که خداوند به موسی امر فرموده بود نگاه داشت». [۲۱]

امّا آقای شفا از استقراء ناقص خود این را نتیجه می‌گیرد که: موسی÷ اساساً وجود تاریخی نداشته است و کاهنان یهودی افسانه او را ساخته‌اند!

به همین صورت دربارۀ اینکه عیسی÷ ادّعای مسیحیّت داشته، جناب شفا راه انکار را می‌پیماید و می‌نویسد: «به مسیح بودن عیسی که سنگ زیر بنای آئین مسیحیّت است تنها در یک مورد و آن هم در یک انجیل از انجیل‌های چهارگانه (یوحنّا، باب هفدهم، شمارۀ ۳) اشاره شده است». [۲۲]

با آنکه انجیل‌های چهارگانه (متّی، لوقا، مرقس، یوحنا) بارها به مسیح بودن عیسی÷ تصریح نموده‌اند (که تفصیل آن را در همین کتاب می‌خوانید) و برای نمونه در اینجا به دو مورد بسنده می‌شود. یکی آنکه در انجیل متّی آمده است که عیسی÷ به شاگردان خود گفت: «استاد شما یکی است یعنی مسیح و جمیع شما برادرانید». [۲۳]

و دیگر آنکه در انجیل مرقس می‌خوانیم:

«او (عیسی) از ایشان (شاگردانش) پرسید: شما مرا که می‌دانید؟ پطرس در جواب او گفت: تو مسیح هستی». [۲۴]

از تورات و انجیل که بگذریم، آگاهی‌های آقای شفا از قرآن مجید و تفسیر آن، بسیار محدود و مغلوط است (که در متن کتاب به توضیح آن پرداخته‌ایم) و در اینجا برای نمونه، سه مورد را خاطر نشان می‌سازیم:

اوّل آنکه آقای شفا در فصل نخستین از کتابش از قول فریمن کلارک (و به رسم تصدیق و تأیید او) می‌نویسد: «خدای محمّد را معمولاً باید در زلزله و طوفان و آتش جستجو کرد». [۲۵]

هر کس یک بار قرآن کریم را بخواند، به دروغ بودن این ادّعا پی می‌برد و ملاحظه می‌کند که قرآن مجید، خدا را در همه جا حاضر و ناظر معرّفی می‌کند و آیات حکمت و قدرت او را در زمین و آسمان و خشکی و دریا نشان می‌دهد و از رحمت و آمرزش و مهربانی و رأفت و لطف و کرم و فضل وی بارها یاد می‌نماید و ۱۱۴ بار ذکر بسم الله الرحمن الرّحیم به نشانۀ رحمت بر بندگان در سوره‌های مکّی و مدنی قرآن، برای تکذیب ادّعای آقای شفا کافی است و ما در جای خود آیات فراوانی را در این باره می‌آوریم.

دوّم آنکه آقای شفا از قول لویی ماسینیون [۲۶](و به رسم تصدیق و تأیید او) دربارۀ قرآن می‌نویسد: «اصطلاح عشق به خداوند را که در قرآن نیامده برای نخستین بار حلاّج در بیان رابطۀ خالق و مخلوق بکار برده است»! [۲۷]

عشق به خداوند جز محبّت شدید به او چیزی نیست و در قرآن کریم به تصریح آمده است که:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ [البقرة: ۱۶۵].

«کسانی که ایمان آورده‌اند، محبّت شدیدتری نسبت به خداوند دارند».

و در بیان رابطۀ خداوند و بندگان با ایمانش می‌فرماید:

﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ[المائدۀ: ۵۴].

«خدا آن‌ها را دوست می‌دارد و آن‌ها (نیز) خدا را دوست دارند».

البتّه آیات محبّت الهی بیش از این‌ها است و ما در این پیشگفتار به اشاره‌ای بسنده می‌کنیم.

سوّم آنکه جناب شفا در زمینۀ خدا از دیدگاه قرآن، می‌نویسد: «برگی بی‌اجازۀ او از درختی فرو نمی‌افتد». [۲۸]

این سخن شفا ترجمه‌ای تحریف شده از آن آیۀ قرآن است که می‌فرماید:

﴿وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا[الأنعام: ۵۹].

«هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر این که (خدا) آن را می‌داند».

چنانکه ملاحظه می‌شود شفا اجازۀ خداوند را به جای «دانش» او نهاده در حالی که از همۀ امور آگاه است ولی به هر کاری اجازه نمی‌دهد! از این‌رو خطاب به مشرکان می‌فرماید:

﴿ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ[یونس: ۵۹].

«آیا خدا به شما اجازه داده است یا برخدا دروغ می‌بندید»؟!

آری، تفسیر قرآن مجید دقّت و رعایت نکاتی را می‌طلبد که جناب شفا از آن‌ها فاصله دارد و از فنّ و تخصّص ایشان بیگانه است به همین جهت در ترجمه و تفسیر آیات قرآن به اشتباهات فراوانی در افتاده که بزودی به بحث در مورد آن‌ها خواهیم رسید. آقای شفا در مباحث تاریخی نیز خطاهای چشمگیر دارد و حتّی نام‌های اعلام تاریخی را به اشتباه و از راه تقلید محض یاد می‌کند. مثلاً مکرّر نام هابیل و قابیل را در کتاب خود می‌آورد [۲۹]با این که این دو نام در قرآن کریم اساساً نیامده و در تورات نیز بصورت هابیل و قائن ذکر شده است (سفر پیدایش، باب چهارم: ۲) یا مثلاً نام علاّمۀ فقید، ابو الاعلی مودودی [۳۰]رهبر جماعت اسلامی پاکستان را به «ابو العلاء معدودی» [۳۱]! تبدیل نموده است و ... راستی چرا آقای شفا با نداشتن آگاهی‌های کافی، در برابر همۀ ادیان و پیامبران راستین خدا به ستیزه برخاسته است؟ آیا این روش، در محکمۀ وجدان محکوم نیست؟ و آیا ایشان از فرجام این راه پروا ندارد؟

امید است این نوشتار [۳۲]مایۀ بیداری آقای شجاع الدین شفا و همفکران وی را فراهم آورد و به جای افزودن بر خشم و خصومت ایشان، بر انصاف و دقّتشان بیافزاید.

مصطفی حسینی طباطبایی

ایران، زمستان ۱۳۷۹ شمسی =

[۱] هر کس با حق در افتد به زمین خورد. [۲] تولّدی دیگر، چاپ چهارم، ص ۵۴۹. [۳] به قول پارسی زبانان: آزموده را آزمودن خطاست. [۴] تولّدی دیگر، ص ۴۱۶. [۵] حدیث مشهور نبوی است که سیوطی آن را در «الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر» ج ۱ ص ۴۴ (چاپ قاهره) ضبط کرده است. [۶] محمد بن ‌جریر بن ‌کثیر بن غالب طبری، متولد سنه‌ی: ۲۲۴ هجری قمری و متوفای سال: ۳۱۰ هجری در بغداد. تفسیر و تاریخ طبری از شهرت جهانی برخوردار است. قابل یادآوری است که امام ابن جریر طبری دارای مذهب مستقل فقهی بوده و پیروانی نیز داشته که به مرور زمان مذهب فقهی او از بین رفته است. [مصحح]. [۷] أبو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب الکنانی البصری (۱۵۹-۲۵۵ هـ) از ائمه‌ی أدب در عصر طلائی عباسی است، او معتزلی بوده و مؤلف کتاب البخلا و کتاب البیان و التبیین می‌باشد. [مصحح]. [۸] ابو نصر محمد بن بن محمد بن طرخان‌ بن اوزلغ‌ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراء‌النهر، به سال ۲۵۹ق/۸۷۲م به دنیا آمد، در اصطلاح فلاسفه او را معلم ثانی می‌گویند (که البته معلم اول همان ارسطاطالیس = ارسطو است). فارابی در دمشق، به سال ۳۳۹ق/ ۹۵۰م در هشتاد سالگی روی در نقاب خاک کشید. [مصحح]. [۹] علی بن حسین مسعودی (حدود ۲۸۳ – ۳۴۶ هجری / ۸۹۶ - ۹۵۷ میلادی) تاریخ‌نویس و جغرافی‌دان و دانشمند و جهان‌گرد بغدادی بود. کتاب‌های مروج‌الذهب و اخبار الزمان ومن اباده الحدثان از مهمترین تألیفات او به شمار می‌روند. [مصحح]. [۱۰] جنید بن محمد بن جنیدالخزازی القواریری، متولد سال: ۲۰۷ هجری در بغداد و در سال: ۲۹۷ هجری وفات نمود. لازم به ذکر است که جنید نزد ابوثور (فقیه معروف) درس خوانده و در علم تفسیر و فقه متبحر بوده و از خرافاتی که صوفی‌نماها به او نسبت می‌دهند هیچ اطلاعی نداشته است. [مصحح]. [۱۱] أبو عبد الرحمن خلیل بن أحمد بن عمرو بن تمیم فراهیدى الأزدى، از ائمه‌‌ی علم لغت و ادب و واضع علم عروض. خلیل بن احمد به سال: ۱۰۰ هجری در بصره به دنیا آمده و در سال: ۱۷۵ هجری در همان شهر وفات نمود. سیبویه نحوی از شاگردان او بوده و کتاب‌‌های: العین، العروض والنقط والشکل از تألیفات این دانشمند بزرگ است. [مصحح]. [۱۲] گوستاو لوبون از جمله خاورپژوهان (مستشرقین) بلندپایه فرانسوی است که به سال ۱۸۴۱ میلادی چشم به جهان گشود و در سال ۱۹۳۱ از دنیا رفت. وی مطالعات گسترده‏ای درباره‌‌‌ی اسلام و تمدن مسلمانان به انجام رسانده است. در آثار وی تعصبات یک جانبه و منفی نسبت به اسلام و مسلمانان کمتر به چشم می‏خورد، او هم چنین در آثارش داستان کتاب‌سوزی مسلمان‌‌ها در اسکندریه را به سخریه گرفته است. [مصحح]. [۱۳] تولّدی دیگر ص ۴۶۲. [۱۴] عنوان ترجمه عربی کتاب: «حضارة العرب» و نام ترجمه پارسی آن: «تمدّن اسلام و عرب» است. [۱۵] تمدّن اسلام و عرب اثر گوستاولوبون ترجمه هاشم حسینی، ص ۱۲۹. [۱۶] فرانسوا ماری آروئه که بعدها نام ولتر را برخود نهاد، در سال‌های: (۱۶۹۴ - ۱۷۷۸م) می‌زیسته است از نام‌دارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی است. [مصحح]. [۱۷] اسلام از نظر ولتر، اثر دکتر جواد جدیدی، ص ۱۲۸ به نقل از «کلّیات آثار ولتر» ج ۱، ص ۸۳. [۱۸] اسلام از نظر ولتر، ص ۱۲۷ به نقل از «کلیّات آثار ولتر» ج ۲۸، ص ۵۴۷. [۱۹] البته منظور، صرف نظر کردن آقای شفا در این مرحله است. [۲۰] تولّدی دیگر، صفحه ۱۵۱. [۲۱] تورات، کتاب دوم پادشاهان باب ۱۸ شماره ۶-۷. [۲۲] تولّدی دیگر، ص ۲۰۱. [۲۳] انجیل متّی، باب ۲۳، شماره ۸. [۲۴] انجیل مرقس، باب ۸، شماره ۳۰. [۲۵] تولّدی دیگر، پاورقی ص ۱۰۷. [۲۶] لویی ماسینیون (۲۵ ژوئیه ۱۸۸۳ - ۳۱ اکتبر ۱۹۶۳م) شرق‌شناس فرانسوی. [مصحح]. [۲۷] تولّدی دیگر، ص ۴۶۸. [۲۸] تولّدی دئیگر، ص ۵۸. [۲۹] تولّدی دیگر، ص ۸۱-۲۵۷. [۳۰] مولانا سید ابوالأعلی مودودی (۱۹۰۳- ۱۹۷۹م)، اجداد او از چشت هرات بوده و به اورنگ آباد دکن (هندوستان) هجرت نموده‌اند و مولانا مودودی در همانجا تولد شده است. مولانا مودودی یکی از مؤثرترین چهره‌‌های اسلامی در عصر حاضر بوده است. ایشان از فکر شیخ الإسلام ابن تیمیه و محدث هند شاه ولی الله دهلوی متأثر بوده، و تألیفات ممتازی دارد، از جمله: ۱- تفسیر تفهیم القرآن، ۲- حجاب، ۳- رسائل و مسائل، ۴- الجهاد فی الإسلام، ۵- حرمت سود. [مصحح]. [۳۱] تولّدی دیگر، ص ۴۱. [۳۲] برخی از مباحث کتاب تولّدی دیگر با آنچه در کتاب «بیست و سه سال» آمده همانند است و ما در کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» به تفصیل بدان‌ها پرداخته‌ایم و خوانندگان گرامی را بدان کتاب ارجاع می‌دهیم.