«خدا در آئینهای توحیدی»
آقای شفا در دوّمین بخش از کتاب خود، به بحث از اوصاف خداوند در تورات و انجیل و قرآن میپردازد ولی در آستانۀ این بحث، از دو نظر به مسلمانان اعتراض میکند! یکی آنکه میگوید چرا آنان با تأثیرپذیری از قرآن مجید، تورات و انجیل را دو کتاب الهی میشمارند که بر موسی÷و عیسی÷ نازل شدهاند با آنکه این دو کتاب، صورت «دریافت مستقیم از خدا» را ندارند و به قول ایشان: «در تاریخ مذاهب جهان، تنها شخص دیگری به غیر از محمّد که مدّعی دریافت کتابی از جانب خداوند شده، جوزف اسمیت بنیانگذار فرقۀ مذهبی مورمون در آمریکا است»! [۱۰۳]
دیگر آنکه اعتراض مینماید چرا مسلمانان تورات و انجیل را کتاب مستقلّی میپندارند در حالی که این دو کتاب در مجموعهای بنام «کتاب مقدّس» گرد آمدهاند و در این باره نیز مینویسد: «آنچه امروز در جهان مسیحیّت بنام کتاب مقدّس (Bible) عرضه میشود، مجموعهای از دو بخش عهد عتیق و عهد جدید است که تورات قسمتی از بخش اوّل و انجیل قسمتی از بخش دوّم آن است». [۱۰۴]
در مورد نخستین ایراد آقای شفا، باید گفت کسی به چنین اشکالی دست میآویزد که حتی یک بار تورات و انجیل را به دقّت نخوانده باشد، چرا که در تورات، بارها و بارها سخنانی به شکل «خطاب مستقیم از سوی خداوند به موسی» آمده است مانند آنکه در «سفر تثنیه» میخوانیم:
«پس یهوه خدای خود را دوست بدار و ودیعت و فرائض و احکام و اوامر او را در همه وقت نگاهدار». [۱۰۵]
و نیز تورات بارها رابطۀ مستقیم کلامی میان خداوند و موسی را بدین صورت نشان میدهد که میگوید: «خداوند موسی را خطاب کرده گفت: تمامی جماعت بنی اسرائیل را خطاب کرده به ایشان بگو: مقدّس باشید زیرا که من خدای شما، قدوس هستم». [۱۰۶]
آری، تورات اصیل را باید در خلال همین خطابها جستجو کرد، نه در افسانهها و اساطیری که یهود بدان بستهاند! و در این باره بزودی توضیحی خواهیم آورد.
در انجیل نیز اندرزها و مواعظ فراوانی از زبان عیسی÷ آمده امّا در خلال آنها تصریح شده است که: «تعلیم من از من نیست بلکه از فرستندۀ من»! [۱۰۷]
باز از قول عیسی÷ میخوانیم که فرمود: «آن که مرا فرستاده حقّ است و من آنچه از او شنیدهام به جهان میگویم». [۱۰۸]
انجیل حقیقی را نیز در ضمن همین مواعظ باید یافت نه در آنچه انجیل نویسان! از خود گفتهاند که اظهار نظر و رأی شخصی آنان به شمار میآید. بدین اعتبار است که ما مسلمانان، تورات و انجیل را از جمله کتابهای وحیانی و الهی میشماریم که یهودیان و مسیحیان در آنها تغییراتی بوجود آوردهاند.
امّا ایراد دوّم آقای شفا از آنجا ناشی میشود که گویا وی خبر ندارد اساساً از «کتاب مقدس» و «عهد قدیم و جدید» در قرآن مجید ذکری نرفته است تا کسی (همچون آقای شفا) بتواند اعتراض نماید که اینها مجموعهای از رسائل گوناگوناند و تورات و انجیل، تنها بخشی از آن مجموعه به شمار میآیند! قرآن کریم (و مسلمانان)، همان دو بخش مهم را جداگانه یادآور میشوند، نه همۀ رسالههایی را که در سدههای بعد بتدریج بر تورات و انجیل افزودهاند.
جناب شفا از آنجا که مدّتها کتابخانۀ پهلوی را میگردانده است البتّه در فنّ کتابشناسی مهارت دارد ولی با آنکه سالها در میان مسلمانان میزیسته، معلوم نیست چرا از منطق قرآن و پیروانش تا این اندازه دور و ناآگاه است؟!
نویسندۀ «تولّدی دیگر» به استناد بر گردان «کتاب مقدّس» میخواهد مسلمانان را با مفاد این کتاب آشنا سازد ولی خبر ندارد که برخی از دانشمندان جهان اسلام، رنج آموختن زبان عبری را بر خود هموار کردهاند تا بخش بزرگی از کتاب مقدّس را به زبان اصلی بخوانند و در نقد تورات و انجیل و پیوستهای آن دو، کتابها نگاشتهاند و خطاها و افزودهها و تحریفهای آن دو را به اثبات رساندهاند مانند کتاب پر ارج «إظهار الحق» اثر علاّمۀ هند، شیخ رحمة الله کیرانوی و کتاب ارزندۀ «الهدی إلی دین المصطفی» اثر علاّمۀ عراق، شیخ محمّد جواد بلاغی و امثال ایشان. بنابراین سخن گفتن از محتوای کتاب مقدّس برای محقّقان و پژوهشگران مسلمان، در حکم «زیره به کرمان بردن» است! و به قول عربها: «کناقل التمر إلی هجر [۱۰۹]»!
از این پس آقای شفا اوصاف خداوند را در تورات و انجیل و قرآن به معرض نقد میگذارد، بدون آنکه ترازویی برای سنجش حقیقت در دست داشته باشد! وی مینویسد: «یهوه خدای صددرصد یهودی است»! [۱۱۰]
اگر جناب شفا نخستین عبارت تورات را (به همان صورتی که اکنون موجود است) با اندک تأمّلی خوانده بود، به سهولت در مییافت که یهوه، خداوند جهانی و جهانیان است نه تنها خدای یهودیان! زیرا در آغاز تورات آمده است: «در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید» [۱۱۱]. و در باب دوّم از «سفر پیدایش» میخوانیم: «اینست پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها، در روزی که یهوه خدا، زمین و آسمانها را بساخت». [۱۱۲]
همچنین در باب دوّم از سفر پیدایش آمده است: «خدا هر حیوان صحرا و هر پرندۀ آسمان را از زمین سرشت». [۱۱۳]باز در باب اوّل از همان سفر مینویسد: «خدا نهنگان بزرگ آفرید و همۀ جانداران خزنده را ...» [۱۱۴]
امّا دربارۀ آفرینش آدمیان و پراکنده شدن آنها بر روی زمین در تورات میخوانیم:
«حضرت اعلی، به امّتها نصیب ایشان را داد و بنی آدم را منتشر ساخت، آنگاه حدود امّتها را قرار داد». [۱۱۵]
همچنین در باب دهم از سفر پیدایش، نام اقوام گوناگون (غیریهودی) را میخوانیم که به قول تورات: «از اینان جزایر امّتها منشعب شدهاند در اراضی خود، هر یکی موافق زبان و قبیلهاش». [۱۱۶]
بنابراین، تورات (حتّی در صورت کنونی خود) به اقوام گوناگون نگریسته و تنها بر قوم یهود، نظر نیافکنده است. آری بنی اسرائیل در روزگاران گذشته به عنوان «قوم برگزیدۀ خدا» در خلال تورات شناسانده شدهاند زیرا بر خلاف اقوام بت پرستی که در پیرامون آنها میزیستند، بنی اسرائیل قومی یگانهپرست بودند و پیامبران و فرستادگانی چند از میان ایشان برخاستند و از اینرو تورات بیش از دیگر اقوام به آنان پرداخته است امّا این امر، پندار آقای شفا را به اثبات نمیرساند که خدای تورات: «صرفاً خدای قوم یهود است و خدایی صددرصد یهودی است»!
آقای شفا در اثبات ادّعای خود مینویسد: «خدای تورات ... پیامبرانی که از جانب خود میفرستد منحصراً پیامبران یهودند و به کفر یا ایمان دیگران کاری ندارند»! [۱۱۷]
اگر وی به باب سیزدهم و هیجدهم و نوزدهم از سفر پیدایش مینگریست، میدید که تورات در این بابها از شهر «سدوم» و «عموره» و ساکنان آنها یاد میکند و نشان میدهد که لوط پیامبر÷ به سوی آنان فرستاده شد، با آنکه ایشان از قوم یهود بکلّی جدا بودند. همچنین اگر جناب شفا در خلال کتاب مقدّس، داستان یونس نبی÷ را خوانده باشد، در مییابد که یونس به نینوا (واقع در عراق کنونی) فرستاده شد که در آن هنگام مرکز شهرهای آشور بود و آنها از قوم یهود جدایی داشتند.
پس این داوریهای ناسنجیده و شتابگرانه با ادّعای دینشناسی و آشنایی با کتاب مقدّس چگونه میسازد؟!
آقای شفا از خدای تورات با تعبیر «خدای صددرصد کینهتوز و ترشرو و بیرحم»! یاد میکند [۱۱۸]و ناآگاهی خود را از تورات در خلال این تعبیر نشان میدهد.
این تورات است که دربارۀ صفات جمال و لطف خداوند میگوید: «یهوه، یهوه، خدای رحیم و رؤوف و دیر خشم و کثیر احسان و وفا. نگاهدارندۀ رحمت برای هزاران و آمرزندۀ خطا و عصیان». [۱۱۹]
این تورات است که دربارۀ صفات جلال و عدل خداوند میگوید: «او صخره است و اعمال او کامل، زیرا همۀ طریقهای او انصاف است. خدای امین و از ظلم مبری». [۱۲۰]
پس چرا آقای شفا به «اجتهاد در برابر نص»! روی آورده است و از بدبینی و تعصّب ضدّ دینی باز نمیایستد؟!
ما انکار نمیکنیم که یهوه، دارای صفات قهر نیز هست و نسبت به گناهکاری و پیمانشکنی بیتفاوت نیست و از ستمگران به سختی انتقام میگیرد امّا از رحمت و آمرزش و رأفت هم دریغ ندارد. به یاد داریم که در تورات آمده خداوند به ابراهیم گفت در تمامی قوم لوط، اگر تنها ده تن عادل وجود داشته باشد «بخاطر آن ده تن، قوم را هلاک نخواهم ساخت». [۱۲۱]
بنابراین، اعتراض ما به آقای شفا از آنروست که وی به برداشت ناقص و تک بعدی از تورات موجود، میپردازد و این روش، از پژوهش منصفانه و علمی بیگانه است و نشانۀ خصومت و غرضورزی به شمار میآید.
آقای شفا روشنترین مطالب تورات یا انجیل کنونی را انکار مینماید تا به هدف خود که نفی همۀ ادیان از ریشه و بنیاد است، دست یابد. مثلاً در بحث از اوصاف خداوند، ادّعا دارد که تورات هیچ گاه به توحید فرا نمیخواند و خدایان دروغین را نفی نمیکند و با قرآن مجید در این باره هماهنگ نیست! چنانکه مینویسد: «بخلاف تصوّر سنّتی مذاهب توحیدی، یهوه خدایان دیگر را نفی نمیکند و در هیچ جای تورات – بعکس قرآن – بر این تأکید نمیگذارد که خدایان دیگر دروغین هستند»! [۱۲۲]
در پاسخ جناب شفا باید بگوییم که این موضوع در تورات، روشنتر از آنست که جای بحث و چون و چرا بجای گذارد و حقّاً ضرب المثل معروف عربی: «کالنار علی المنار [۱۲۳]»را به یاد میآورد! آقای شفا اگر در هیچ بخشی از تورات، دقّت لازم را بکار نبرده باشد لااقل (بنابر ذوق ادبی) باید سرودی را که تورات از موسی÷ گزارش مینماید، به یاد داشته باشد (به ویژه که بخشی از آن را در صفحۀ ۷۲ کتابش نقل کرده است) مگر نه آنکه در آنجا از قول یهوه میخوانیم: «با من خدای دیگری نیست، من میمیرانم و زنده میکنم».
آیا این پیام تورات، چه تفاوتی با آیۀ قرآن دارد که میفرماید:
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ﴾[الدخان: ۸].
«خدایی جز او نیست، زنده میکند و میمیراند».
پس چرا شما میکوشید تا بنیاد آموزشهای این دو دین خدایی را بر خلاف یکدیگر جلوه دهید؟!
در همان سرود زیبا از قول یهوه آمده است:
«پس خدایی را که او آفریده بود ترک کرد ...
برای دیوهایی که خدایان نبودند قربانی گذاشتند ...
ایشان مرا به آنچه خدا نیست به غیرت آوردند ...». [۱۲۴]
آیا این سخنان، از نفی خدایان دروغین حکایت نمیکنند؟ شما که مسائل مهمّ دینی را چنین مسامحهآمیز بررسی مینمایید چگونه به خود حق میدهید که تحلیلگر کتابهای ادیان و مذاهب جهان باشید؟ آیا اینست همان اطلاعات ناشنیدهای که میخواستید در اختیار نسل نو گذارید؟! باز جناب شفا مینویسد:
«تقریباً در همۀ کتابهای مختلف تورات، حتی تا اواخر دورۀ پادشاهان، بطور پیگیر از ستایش خدایان دیگر توسط قوم اسرائیل شکایت شده است بیآنکه وجود خدایان نفی شده باشد یا خدایانی کاذب خوانده شده باشند»! [۱۲۵]
این ادّعا نیز دروغ است و خطای آقای شفا را دو برابر نشان میدهد! در کتابهایی که به تورات ملحق شدهاند، نفی خدایان و بتهای اقوام بتپرست آشکارا دیده میشود. به عنوان نمونه در «کتاب دوّم پادشاهان» از قول حزقیا (پادشاه قوم اسرائیل) چنین میخوانیم:
«ای یهوه، خدای اسرائیل که بر کرّوبیان جلوس مینمایی، تویی که به تنهایی بر تمام ممالک جهان، خدا هستی و تو آسمان و زمین را آفریدهای ... ای خداوند، راست است که پادشاه آشور، امتها و زمین ایشان را خراب کرده است و خدایان ایشان را به آتش انداخته؛ زیرا که خدا نبودند بلکه ساختۀ دست انسان از چوب و سنگ! پس به این سبب آنها را تباه ساختند. پس حال ای یهوه خدای ما، ما را از دست او رهایی ده تا جمیع ممالک جهان بدانند که تو تنها ای یهوه خدا هستی». [۱۲۶]
در برابر این سخنان صریح و بیگفتگو، آقای شفا چه پاسخی دارد و جز اعتراف به شتابزدگی خویش در داوری، چه میتواند بگوید؟ شگفتا که جناب شفا به جای آنکه خود، در کتاب مقدّس بنگرد و راه تحقیق در پیش گیرد به ادّعای بدون دلیل برخی از غربیان (که اهل تحقیق شمرده نمیشوند) استناد میکند و در همین زمینه مینویسد:
«به تذکّر رینگ گرن در کتاب «مذهب اسرائیل» اشتباه مسلّمی است که اگر آئین موسی را یک آئین واقعاً توحیدی تلقّی کنیم؛ زیرا در هیچ جای این آئین، وجود خدایان دیگر مورد انکار قرار نگرفته است. این خدایان وجود دارند فقط اهمیّت یهوه را ندارند و یهوه نیز به وجود آنها اعتراض ندارد، تنها با دخالت آنها در قلمرو خاصّ خودش مخالف است»! [۱۲۷]
آیا نویسندۀ تولّدی دیگر، نباید کتاب عهد عتیق را دقیقاً بررسی کند تا درستی یا نادرستی ادّعای رینگ گرن را دریابد و سپس به سخن او اعتماد نماید؟ آیا وظیفۀ یک پژوهشگر حقیقی جز این است؟ مگر آنچه غربیها دربارۀ دین گفتهاند وحی منزل است که باید بیچون و چرا آن را پذیرفت؟! در برگهای آینده نشان خواهیم داد که این نگرش مقلّدانه و لغزشآور، چگونه در آقای شفا نفوذ کرده و او را در پی خطاهای برخی از غربیان، به غلطگویی افکنده است.
در اینجا آقای شفا داستانهایی را از کتاب مقدّس به صورتی گسترده میآورد که در آنها به خداوند پاک نسبتهایی دور از مقام قدس او داده شده است امّا آیا میتوان گفت که این داستانها از آثار موسی÷ است تا در نبوّت وی تردید لازم آید؟ خود آقای شفا در این باره مینویسد: «بررسیهای گستردۀ توراتشناسان غربی در همین سه قرن، این واقعیّت را نیز روشن کرده است که خود تورات اصولاً یک متن واحد نیست که توسط خدایا موسی نوشته شده باشد، بلکه ترکیبی از چهار متن مختلف است که بدست نویسندگانی مختلف در سالهای مختلف و در شرایط سیاسی و اجتماعی و مذهبی مختلف نوشته شدهاند»! [۱۲۸]
بنابراین، آقای شفا داستانهایی را که پس از مدّتی به کهنترین بخش تورات ملحق شده است، نمیتواند ریشهدار و اصیل شمارد. دانشمندان جهان اسلام نیز دربارۀ تورات بدین نتیجه دست یافتهاند که این کتاب در معرض تغییر و تحریف قرار گرفته است امّا بر خلاف رأی آقای شفا، عقیده دارند جوهر اصلی تورات که دعوت به پرستش خدای یگانه و پیروی از قوانین دینی باشد، باقی مانده است چنانکه مثلاً در سفر تثنیه میخوانیم: «ای اسرائیل بشنو! یهوه خدای ما، خدای واحد است پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوّت خود محبّت نما» [۱۲۹]و نیز در سفر تثنیه و خروج در باب «قصاص» آمده است: «جان به عوض جان و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان ...» [۱۳۰]. قرآن کریم نیز این آموزشها را به «تورات» نسبت میدهد، [۱۳۱]در عین حال پیش از هر کتابی، تحریف آثار و کتب یهود را آشکار میسازد و راه هر گونه بدبینی را به روی شریعت اصلی موسی÷ میبندد. در قرآن کریم میخوانیم:
﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥﴾ [البقرة: ۷۵].
«آیا طمع بستهاید که یهودیان برایتان ایمان آورند؟ با آنکه گروهی از ایشان کلام خدا را میشنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف میکردند و خود میدانستند»!.
قرآن در این آیه نشان میدهد که پیشینۀ تحریف در قوم یهود به مدّتها قبل از نزول قرآن میرسد و از میان این قوم گروهی به تحریف شفاهی تورات پرداخته بودند.
در آیۀ دیگر از همین سوره میخوانیم:
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ ٧٩﴾ [البقرة: ۷۹].
«پس وای بر کسانی که با دستهای خویش کتاب مینویسند سپس میگویند این از جانب خدا است! تا آن را به بهای اندک بفروشند، پس وای بر آنان از آنچه دستهایشان نوشته است و وای برآنان از آنچه بدست میآورند».
در این آیه تصریح شده است که به برخی از نوشتههای یهودی – هر چند رنگ خدایی بدانها داده باشند – نباید اعتماد کرد.
در تفسیر بزرگ و قدیمی محمّد بن جریر طبری آمده است که پیامبر گرامی اسلامج دربارۀ این آیه فرمود:
«هو الذي انزل في اليهود لأنهم حرفوا التّوراة وزادوا فيها ما يحبون ومحوا منها مايکرهون». [۱۳۲]
یعنی: «این آیه دربارۀ یهود نازل شده است؛ زیرا که آنان تورات را تحریف کردند و آنچه را دوست میداشتند بر آن افزودند و آنچه را نمیپسندیدند از آن محو کردند».
پس، از دیدگاه قرآن مجید و پیامبر ارجمند اسلام، آثار دینی یهود در معرض تحریف و تبدیل قرار گرفته است. و اگر قرآن کریم در پارهای از آیات خود، تورات را تصدیق مینماید مقصود سخنانی است که خداوند به موسی÷ وحی کرده و بخش مهمّی از آن که توحید و احکام شریعت را در بر دارد در خلال کتاب مقدّس و نیز در لابلای تلمود یهود باقی مانده است، نه همۀ اساطیر و داستانهایی که یهودیان به پیامبران نسبت دادهاند. بیشتر این داستانها از انحراف و اشتباه خالی نیست چنانکه امام علیّ بن ابی طالب÷ دربارۀ داستان داود و همسر اوریا که در کتاب دوّم سموئیل (باب یازدهم) دیده میشود، فرموده است:
«لا أوتي برجل يزعم أن داود تزوج امرأة أوريا إلاّ جلدته حدّين، حدّا للنبوّة وحدّا للإسلام». [۱۳۳]
یعنی: «هیچ مردی را به نزد من نیاورند که پندارد داود (ناجوانمردانه) همسر اوریا را به زنی گرفت مگر آنکه دو حد بر او میزنم، حدّی برای حرمت مقام پیامبری و حدّی برای رعایت حکم اسلام (در مورد تهمت زنا)».
آقای شفا نیز در خلال گزارش این داستانها، گاهی یادآور میشود که شکل داستان در قرآن با تورات تفاوت دارد ولی متأسّفانه از صورت خردپذیر داستان که در قرآن مجید آمده است با تعبیری ناروا و کنایهآمیز! یاد میکند و دشمنی خود را با اسلام نشان میدهد. مثلاً دربارۀ ماجرای ایّوب پیامبر÷ و بیماری و صبر او، ابتدا از ملحقات تورات شکایت ایّوب از خداوند را میآورد و چون میبیند که در قرآن کریم به جای شکوه ایّوب، شکیبایی وی آمده است، مینویسد: «داستان ایّوب به صورتی مشابه تورات در قرآن نیز روایت شده است، با این برداشت که وی از این جهت که در شرایطی مطیع بیچون و چرای خواست خداوند است و اجازۀ پرسشی دربارۀ آن را حتی در بدترین مصائب به خویش نمیدهد، انسان نمونهای برای مسلمانان معرفی میشود». [۱۳۴]
اگر قرار باشد پیامبری که به مقام معرفت خداوند و وحی الهی نایل شده، در برابر بیماریش به سختی بر خداوند اعتراض کند، پس تکلیف دیگر مردم در بیماریها و گرفتاریهای زندگی چه میشود؟ آیا به پندار شفا آنها حق دارند دائماً به خدای سبحان ناسزا گویند؟! آیا اینست درس خداشناسی و ادب که شفا برای نسل نو به ارمغان آورده است؟!
آیا کسی که یک «فضیلت اخلاقی» را به دلیل دشمنی و غرضورزی «رذیلت» میپندارد، از اندیشۀ سالمی برخوردار است؟
نویسندۀ «تولّدی دیگر» چون بحث خدا از دیدگاه تورات را به پایان میبرد، به انجیل روی میآورد و مینویسد: «در انجیل همین خداوند تبدیل به خدای دو شخصیّتی میشود که در هیچ آئین دیگرِ اساطیری یا توحیدی تاریخ جهان، مشابه او را نمیتوان یافت»! [۱۳۵]
شاید کسانی تصوّر کنند که مقصود نویسنده از «خدای دو شخصیّتی»! پندار الوهیّت مسیح در عین بشریّت او است! ولی آقای شفا امری بیاعتبارتر از این اندیشۀ نادرست را به میان میآورد که بزودی از آن آگاه خواهیم شد. پیش از ورود بدان بحث باید دانست که بر خلاف آنچه گمان میرود سخنی در انجیلها از خود عیسی÷ گزارش نشده که بر الوهیّت وی دلالت نماید بلکه بر عکس، در انجیل لوقا آمده که عیسی فرموده: «مکتوب است که خداوند، خدای خود را پرستش کن و غیر او را عبادت منما». [۱۳۶]
و نیز در انجیل یوحنّا میخوانیم که عیسی÷ در دعا به پیشگاه خداوند گفت: «حیات جاودان اینست که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند». [۱۳۷]
آری، عیسی÷ همانند دیگر پیامبران، جز «رسالت» مقامی برای خود قائل نشده است و به قول ولتر در کتاب «فرهنگ فلسفی».
«عیسویان تا سه قرن بعد از مسیح نیز به الوهیّت او ایمان کامل نداشتند. این عقیده به تدریج حاصل شد و این بنای عجیب به تقلید مشرکین که موجودات فانی را ستایش میکردند بر پا گشت». [۱۳۸]
قرآن مجید هم ادّعای الوهیّت عیسی÷ را از قول مسیحیان گزارش میکند نه از مسیح! و میفرماید:
﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾[المائدة: ۷۲].
«براستی کسانی که گفتند خدا، همان مسیح پسر مریم است کفر ورزیدند و حال آنکه مسیح گفت: ای بنیاسرائیل خدا را بندگی کنید که خداوندگار من و شما است...».
بنابراین، پیام اساسی عیسی÷ نیز بر پایۀ یکتاپرستی استوار بوده است و ادیان توحیدی در بنیاد خود با یکدیگر تعارضی نداشتهاند. البتّه در انجیلها، گاهی از عیسی÷ به عنوان «پسر خدا» یاد شده ولی این وصف برای دیگران هم آمده است و ویژۀ مسیح نیست چنانکه در انجیل متّی میخوانیم: «خوشابهحال صلحکنندگان؛ زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهنده شد» [۱۳۹]! یا در انجیل لوقا مینویسد: «دشمنان خود را محبّت نمایید و احسان کنید و بدون امیدِ عوض، قرض دهید؛ زیرا که اجر شما عظیم خواهد بود و پسران حضرت أعلی خواهید بود». [۱۴۰]
از این سخنان، به خوبی در مییابیم که تعبیر «پسر خدا» در انجیلها، معنای مجازی دارد (نه حقیقی) و دربارۀ کسانی به کار رفته است که خداوند آنها را بر میگزیند یا آنان را به خود نزدیک میسازد چنانکه در تورات نیز به «بنیاسرائیل» پسران خدا گفته شده است و در سفر تثنیه آمده: «شما پسران یهوه خدای خود هستید» [۱۴۱]یعنی برگزیدۀ خدا و مقرّب درگاه او شمرده میشوید.
بنابراین، تعبیر مزبور نمیتواند دستاویز مقام خدایی برای کسی باشد. [۱۴۲]
اینک که از پاسخ به این شبهه بر آمدیم باید ببینیم مقصود آقای شفا از «خدای دو شخصیّتی» چیست و این خدا با خدای پیامبران توحیدی چه تفاوتی دارد؟!
آقای شفا در صفحۀ ۹۹ کتابش مینویسد: «در انجیل چنانکه قبلاً گفته شد خدا بر حسب آنکه خدای عیسی باشد یا خدای پائولوس قدّیس (سن پل) .... دو شخصیّتی مخالف یکدیگر دارد. در آن بخش که منعکسکنندۀ برداشتهای فکری و مذهبی پائولوس است رستگاری هر انسان در درجۀ اوّل در گرو درجۀ ایمان او است و این اصلی است که مورد تأیید کلیسا قرار گرفته است. در صورتی که در آن بخش دیگری که منعکسکنندۀ نظرات خود عیسی است حتی مسیحی بودن و به عیسی ایمان داشتن نیز برای رستگار شدن شرط اساسی شناخته نشده بلکه این شرط صرفاً محبّت به دیگران و دوست داشتن آنها شناخته شده است...».
گمان میکنم خوانندگان محترم فراموش نکرده باشند که بنا به روایت انجیل، خود عیسی÷ در دعا به پیشگاه پروردگار گفته است: «حیات جاودان اینست که تو را خدای حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند». پس شرط ایمان به خداوند و مسیح را برای دستیابی به حیات جاودان، عیسی خود به میان آورده نه پائولوس قدّیس! و این شرط با محبّت به دیگران هم منافات ندارد یعنی ایمان و محبّت میتوانند با یکدیگر همراه باشند. از اینرو خدای دو شخصیّتی آقای شفا را در این بحث اساساً نمیتوان یافت! نویسنده در پی سخن گذشتهاش از موارد دیگری نیز یاد میکند که میان قول عیسی÷ و رأی پائولوس ناسازگاری یافته است و این اختلاف را دلیل بر دو شخصیّتی خدا در انجیل میشمارد! امّا از ایشان باید پرسید که آیا خدای انجیل را از خلال سخنان عیسی÷ باید شناخت یا از خلافگویی پائولوس؟ آن هم در ضمن نامههای وی که از متن انجیلها جدا است! آیا خدای عیسی÷ را به رعایت رأی پائولوس – که در روزگار مسیح از دشمنان او به شمار میآمد [۱۴۳]! – باید خدای دو شخصیّتی شمرد، یا شخصیّت تراشی پائولوس را اساساً نباید به حساب آورد؟
واقعاً که آقای شفا برای شناخت خدای انجیل و اثبات دوگانگی وی، شاهکار آفریده است!
اینک به موضوع خداشناسی از «دیدگاه قرآن» میرسیم و باید ببینیم که کتاب «تولّدی دیگر» در این باره چه ارمغانی برای نسل نو به همراه دارد؟ آقای شفا در همان درآمدگاه بحث، دست به دامان مستر فریمن کلارک زده! و از قول وی مینویسد: «...خدای عیسی هم بالای سر آدمیان است و هم در درون آنها است و خدای محمّد صرفاً در بالای سر آنها است و از موضع فرمانروایی مطلقی با آنان سخن میگوید که هیچ وقت از مسند خدایی خویش فرود نمیآید»! [۱۴۴]
ما از سخنان مستر کلارک در شگفت نیستیم زیرا او در میان مسلمانان پرورش نیافته و با فرهنگ قرآنی آشنایی ندارد امّا از مستر شفا! تعجّب داریم که سالها با ادب پارسی انس گرفته و در عین حال یکی از مشهورترین آیات قرآنی را از یاد برده است، همان آیهای که در نظم و نثر پارسی بارها بکار رفته و چون ستارهای میدرخشد. قرآن کریم از قول خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ ١٦﴾[ق: ۱۶].
«ما انسان را آفریدیم و وسوسههای نفس او را میدانیم، ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم»!.
به قول سعدی شیراز:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چکنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم!
آیا خدایی که در قرآن میگوید:
﴿أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ﴾[الأنفال: ۲۴].
«خدا میان شخص و دل او حائل میشود»!.
چنین خدایی، فقط بالای سر آدمی است و به درون او راه ندارد؟!
آیا خدایی که به زبان قرآن وعده میدهد:
﴿فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ﴾[البقرة: ۱۸۶].
«من نزدیکم، دعوت خواننده را – هنگامی که مرا بخواند – میپذیرم».
آیا چنین خدایی (در عین عظمت و قدرت) رفیق و نزدیک آدمی نیست و فقط از موضع قهر و فرمانروایی با او سخن میگوید؟
خدایی که به انسان پیام میدهد:
﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾[الزمر: ۵۳].
«ای بندگانم که به زیان خودتان از اندازه در گذشتهاید، از رحمت خدا ناامید مشوید، خدا همۀ گناهان را میآمرزد که او خود بسیار آمرزنده و مهربان است». [۱۴۵]
آیا چنین خدایی، در لطف و رحمت از خدای انجیل هیچ کاستی دارد؟! آقای شفا! چه باید کرد که شما قرآن را به درستی نخواندهاید و درس نخوانده، ملاّ شدهاید و به نقد قرآن روی آوردهاید؟!
در بحث «توحید از دیدگاه قرآن» نویسندۀ تولّدی دیگر، ترجمههایی از آیات قرآنی بدست میدهد پر از کژی و کاستی!
به عنوان نمونه:
﴿فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ﴾[الأنعام: ۵۹].
را به صورت «در زیر تاریکی زمین» [۱۴۶]! برگردانده است که معلوم نیست «زیر تاریکی» از کجای آیه بر میآید؟! و یا : ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ﴾[البروج: ۴].
را به شکل «اصحاب حدود» [۱۴۷]! ترجمه نموده که هر کس نادرستی آن را در مییابد. در برگردان آیه:
﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ ٨٢﴾[الصافات: ۸۲].
مینویسد: «جز نوح و اصحابش همه را غرق دریای هلاکت گردانیدیم و همانا خدای تو خدای رحیمی است» [۱۴۸]. که باید پرسید جملۀ اخیر را (که اثری از آن در پی آیه دیده نمیشود) به چه هدفی بر ترجمۀ آیه افزوده است؟. در معنای:
﴿يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ﴾[آل عمران: ۱۲۵].
تعبیر «پنج هزار ملک دیگر» [۱۴۹]را آورده است که واژۀ «دیگر» در آیه، کمترین نشانی ندارد. در ترجمۀ:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ﴾[التوبة: ۱۰۳].
مینویسد: «از کسانی که به دیدنت میآیند صدقه دریافت کن» [۱۵۰]. که جا دارد بپرسیم جملۀ «کسانی که به دیدنت میآیند» را چرا در ترجمۀ آیه، اضافه نموده است؟ در برگردان:
﴿بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ﴾ [المجادلة: ۱۲].
واژۀ «نجوی» را به معنای «دیدار» [۱۵۱]! آورده است که بیشک در هیچ «واژهنامۀ عربی» چنین معنایی وجود ندارد ... تا آنجا که نام سورۀ «مجادله» را به «محاجه» [۱۵۲]تبدیل نموده است که البتّه از نوآوریهای نویسنده به شمار میآید!
آری، جناب شفا با چنین آگاهی دقیقی! به برداشت از آیات قرآن دربارۀ توحید میپردازد و به چند نتیجۀ چشمیگر! دست مییابد.
اوّل- آنکه ادّعا مینماید در قرآن بخاطر تکیۀ بسیار بر توحید: «در مورد سادهترین امور زندگی روزمرّۀ آدمیان، از آنان سلب اختیار شده و حتی در مسائلی مانند مسکن و لباس و خوراک و کشت و کار، هیچ سهمی برای خود آنان منظور نشده است»! [۱۵۳]
این برداشت عجیب! که از آغاز اسلام تاکنون به نظر هیچ مفسّری نرسیده است! با صدها آیۀ قرآن مخالفت دارد، آیاتی که در آنها از عمل و کسب و کار و گزینش آدمیان سخن به میان میآید و قرآن مجید با کلماتی چون: «يعلمون، يفعلون، يکسبون، يصنعون، يسعون، ينصرون، يبتغون، يتبعون، يجادلون، يقيمون يؤتون و...»امثال اینها کارهایشان را توصیف میکند و انسانها را برای اعمال نیکشان میستاید یا بدلیل کارهای ناپسندشان، سرزنش مینماید. و البتّه هر کس میداند کوششهای آدمیان با نعمتهایی که خداوند به انسان بخشیده منافاتی ندارد و آنچه در قرآن کریم از مواهب الهی چون بادها و باران و درختان و ارزاق ... و حتی پشم و کرک جانوران (که با آنها جامه میسازند) یاد شده، هرگز سعی و عمل آدمیان را نفی نمیکند. امّا آقای شفا چون ذکر این دادههای خداوندی را در قرآن مجید ندیده چنین نتیجه گرفته که قرآن هیچ سهمی از عمل و کوشش برای انسان قائل نشده است؛ آیا براستی هیچ ذهنی معتدلی با بررسی قرآن کریم، بدین نتیجه میرسد؟! قرآنی که آشکارا میگوید:
﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨﴾[المدثر: ۳۸].
«هر کس در گروِ دستاورد خویش است».
یا:
﴿كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ ٢١﴾[الطور: ۲۱].
«هر شخصی در گروِ دستاورد خویش است».
و نیز:
﴿كُلّٞ يَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِۦ﴾[الإسراء: ۸۴].
«هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل میکند».
و نیز:
﴿وَلِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ﴾[الجاثیة: ۲۲].
«تا هر کس بنابر دستاوردش پاداش داده شود».
و نیز:
﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۖ﴾ [الأحقاف: ۱۹].
«هر کس (از ایشان) بر حسب آنچه عمل کردهاند، درجاتی دارند».
و نیز:
﴿يَوۡمَ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ ٣٥﴾ [النازعات: ۳۵].
«روزی که انسان کوششهای خود را به یاد میآورد».
و نیز:
﴿وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا﴾[الإنسان: ۲۲].
«از کوششهای شما قدردانی میشود».
و نیز:
﴿إِنَّ سَعۡيَكُمۡ لَشَتَّىٰ ٤﴾[اللیل: ۴].
«همانا کوششهای شما (مؤمنان و کافران) از یکدیگر جداست».
و دهها آیه، همچون این آیات.
دوّم- آنکه آقای شفا از قرآن کریم چنین برداشت کرده که خداوند پاک: «در حدّ اعلی خودکامه است» [۱۵۴]! بدین معنی که مینویسد: «خداوند هر کس را بخواهد به گمراهی میکشاند و هر کس را بخواهد هدایت میکند» و «هر کس را بخواهد مشمول رحمت خود میکند و میبخشد و هر کس را بخواهد عذاب میدهد» [۱۵۵]و امثال این امور.
در اینجا آقای شفا گام در بحثی نهاده که با دانش تفسیر پیوند دارد و چون این دانش در تخصّص وی نیست نتوانسته مقصود قرآن مجید را به درستی دریابد. آری از دیدگاه قرآن هدایت و رحمت و گمگشتگی و کیفر با خواست خدا بستگی دارد ولی بحث در اینجا است که خواست خدا در این امور به چه کسانی تعلّق میگیرد؟ آیا هدایت الهی شامل افرادی میشود که برای رهیابی به حق هیچ تلاشی نمیکنند؟ و یا رحمت خاصّ خداوند کسانی را فرا میگیرد که در خور عذاب و کیفرند؟ قرآن کریم در آیات فراوانی به این پرسشها پاسخی روشن و صریح داده است و به عنوان نمونه میگوید:
﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٦٩﴾[العنکبوت: ۶۹].
«کسانی که دربارۀ ما تلاش کردند حتماً آنها را به راههای خود هدایت میکنیم و هماننا خدا با نیکوکاران است».
باز میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنعام: ۱۴۴].
«همانا خداوند گروهی را که ستمگرند، هدایت نمیکند».
و همچنین دربارۀ شمول رحمت و عذاب به کسانی که در خور آنها هستند، میفرماید:
﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ [الأعراف: ۵۶].
«همانا رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است».
و نیز میفرماید:
﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾[الفرقان: ۳۷].
«برای ستمگران عذابی دردناک مهیّا ساختهایم».
با بررسی کامل آیات قرآن، بدین نتیجه میرسیم که هر چند هدایت و گمگشتگی و رحمت و عذاب، با خواست خداوند پیوند داد ولی هر کدام از این امور به کسانی تعلّق میگیرد یا سرکشی و ستمگری خود را آماده ساخته باشند، زیرا که:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡٔٗا وَلَٰكِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٤٤﴾[یونس: ۴۴].
«خداوند به مردم هچ ستم نمیکند ولی مردمند که به خودشان ستم میکنند»! [۱۵۶]
سوّم- آنکه آقای شفا از خواندن قرآن (بدون تأمل در آن)! گمان برده که این کتاب عظیم دربارۀ خداوند سبحان به «تجسّم» قائل شده است و در این باره مینویسد: «در قرآن در همین باره آمده است: هیچ دیدهای نمیتواند او (خداوند) را ببیند ولی خداوند همۀ دیدگان را میبیند:
﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٠٣﴾[الأنعام: ۱۰۳].
با وجود این در قرآن نیز مواردی وجود دارد که در آنها به دست خدا:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٦٤﴾[المائدة: ۶۴].
چشم خدا:
﴿تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن كَانَ كُفِرَ ١٤﴾[القمر: ۱۴].
چهرۀ خدا:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ١١٥﴾[البقرة: ۱۱۵].
و خدا در عرش خود در میان ملائک:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵].
اشاره شده است. [۱۵۷]
اگر کسی جز آقای شفا این سخنان را به میان آورده بود میگفتیم که وی گرفتار اشتباه و خطا شده است ولی شخصی که با فنون ادب آشنایی دارد و از «مجاز» و «استعاره» و «کنایه» و امثال اینها بیخبر نیست چگونه نمیداند که متن والای قرآن نمیتواند از فنون بلاغت خالی باشد. پس باید دقّت و تأمّل کرد و مجاز و استعارۀ قرآنی را شناخت و ظاهر بینی را در همه جا «ترازوی سنجش» قرار نداد [۱۵۸]به ویژه در جایی که قرائنِ روشن دیده میشود و محکمات قرآنی گواهی میدهند. از اینرو ناگزیر باید ادّعای آقای شفا را به «غرضورزی» نسبت داد به ویژه که میبینیم در گزارش مسئلۀ عرش، به تحریفی آشکار دست زده است!
امّا آنجا که از «دست خدا» سخن رفته، هر دانشجویی میتواند دریابد که مقصود قرآن از این تعبیر چیست؟ زیرا که میفرماید:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٦٤﴾[المائدة: ۶۴].
«یهود گفتند: دست خدا بسته است! دستهایشان بسته باد و بدانچه گفتند از رحمت خدا دور شدند بلکه دو دست خدا باز است و هر گونه که بخواهد میبخشد».
علاّمۀ زمخشری در تفسیر «کشّاف» مینویسد:
«غل اليد وبسطها مجاز عن البخل والجود». [۱۵۹]
یعنی: «بسته بودن دست و باز بودنش، تعبیری مجازی از بخل و جود است». گفتار زمخشری در این باره درست است و از آیۀ بالا به روشنی دانسته میشود که یهود با تعبیر «دست خدا بسته است» به کنایه از «قطع فیض خداوند» سخن گفتهاند، از همینرو قرآن در پاسخ آنان میفرماید:
«دو دست خدا باز است و هر گونه که بخواهد میبخشد» یعنی فیض خداوندی قطع نشده و کرم او به شکل گستردهای ادامه دارد. زمخشری میگوید:
«ولا يقصد من يتکلم به إثبات يد ولا غل ولا بسط». [۱۶۰]
یعنی: «هر کسی بدین شکل سخن میگوید قصد ثابت کردن دست و بستن و گشودن آن را ندارد (بلکه تنها مقصودش اشاره بخل و عطا است)».
گواه درستی این تفسیر، آیۀ روشنی از قرآن است که میفرماید:
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا ٢٩﴾[الإسراء:۲۹].
«دست خود را به گردنت مبند و نیز آن را بسیار مگشای تا سرزنش شده و حسرت کشیده بر جای نشینی»!
مقصود از بستن دست در اینجا جز بخل ورزیدن چیست؟ و مراد از بسیار گشودن آن، جز زیادهروی در بخشش چه میتواند باشد؟
گواه دیگر آن است که قرآن مجید به هنگام مذمّت منافقان میفرماید:
﴿وَيَقۡبِضُونَ أَيۡدِيَهُمۡۚ﴾[التوبة: ۶۷].
«آنان دستهای خود را (از انفاق) میبندند»!.
روشن است که «قبض ید» در این مقام به معنای «فروبستن انگشتان» نیست بلکه با این تعبیر از بخل منافقان، سخن رفته است چنانکه با «بسط ید» به بخشش و عطای اشخاص اشاره میشود.
پس بجای اتّهام قرآن کریم به «تجسّم» باید ناآگاهی خود را از فنون بلاغت چاره کرد یا از غرضورزی و لجاجت دست کشید! شاهدی که آقای شفا دربارۀ «چشم خدا» آورده نیز به همین صورت از جملۀ «مجازات القرآن» به شمار میآید. در سورۀ قمر هنگامی که از کشتی نوح÷ سخن به میان آمده، میفرماید:
﴿تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا﴾[القمر: ۱۴].
«(آن کشتی) زیر نظر ما روان بود».
آقای شفا بسیار سطحینگری نموده که گمان کرده است قرآن مجید در اینجا از چشمان خدا بحث میکند! زیرا واژۀ «أعین» در این مقام به «عنایت خداوند» اشاره دارد و مقصود آن است که کشتی نوح÷ با نظارت خداوند سبحان در حرکت بود و طوفانهای سخت، آسیبی بدان نمیرساند. اگر کسی معنای مجازی یا اشاری و کنایی را نفهمد، قرآن مجید را نباید مقصّر شمرد، بلکه آن کس باید فهم خود را اصلاح کند و از ظاهربینی بدر آید و از خرافهسازی بپرهیزد! واژۀ «عین» بارها در خود قرآن به معنای «عنایت و نظر معنوی» بکار رفته است چنانکه به عنوان نمونه میفرماید:
﴿وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ﴾[الکهف: ۲۸].
«دیدگانت از آنها در نگذرد (یعنی عنایت خود را از ایشان بر مگیر)».
در واژهنامهها نیز آمده است که عرب به دیگری میگوید: «أنت علی عيني» [۱۶۱]! یعنی: «تو تحت عنایت و اکرام من هستی». یا گوید: «عين الله عليک»! یعنی خدا نگهدارت باد. در قرآن کریم هم خطاب به پیامبر بزرگوار اسلام ج آمده است:
﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَاۖ﴾[الطور: ۴۸].
«برای دستور خداوندت شکیبایی بورز که تو در (مقابل) چشم ما هستی».
امّا دربارۀ «وجه الله» که ذکر آن در آیۀ ۱۱۵ از سورۀ بقره رفته است باید گفت که آقای شفا اساساً این آیه را نابجا به گواهی آورده؛ زیرا «وجه الله» در آیۀ مزبور به معنای قبله یا جهتی بکار رفته است که مردم از آن سو، رو به خدا میبرند و به قول زمخشری در تفسیر کشّاف: «الجهة التي أمر بها ورضيها» [۱۶۲]. چنانکه سیاق آیه نیز که دربارۀ قبله آمده بر این معنی دلالت دارد. هر چند در آیه دیگر مانند:
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾[الرحمن: ۲۷].
و نیز:
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾[القصص: ۸۸].
وجه، در معنای «ذات» بکار رفته است بدانگونه که در میان عرب متداول است و گویند: «هذا وجه الرّأي ووجه الطّريق» [۱۶۳]که از این سخن، بر چیزی جز نفس آن رأی و طریق نظر ندارند. و به قول مفسّران زبانشناس: «الوجه يعبر به عن الذات» [۱۶۴]یعنی: «از ذات به وجه تعبیر میشود».
این مباحث چنانکه پیش از این گفتیم، نزد کسانی که از نکتههای بلاغی و تعبیرهای ادبی و صنایع لفظی آگاهی دارند، از امور عادی و «اوّلیّات» ادبی عربی به شمار میآیند و احتمال آنکه شجاع الدین شفا از آنها بکلّی بیخبر باشد، ضعیف است و بیشتر، از غرضورزی وی خبر میدهد. امّا این روحیّه در آنجا کاملاً خود را به نمایش میگذارد که شفا مینویسد در آیۀ ۵ سورۀ طه به: «خدا در عرش خود در میان ملائک اشاره شده است» [۱۶۵]! و این اشاره را به گمان خودش با آیۀ کوتاه:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵].
پیوند میدهد! آیا هیچ ناظری در این آیه، کمترین اثری از ملائکه میبیند؟ آن هم به گونهای که خدای سبحان را در میان گرفته باشند؟!
خدایی که در قرآن یاد شده موجودی و دور از اشیاء نیست، او از رگ گردن به آدمی نزدیکتر است چنانکه میفرماید:
﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾[ق: ۱۶].
او، هر کجا باشیم به همراه ما است همانطور که میگوید:
﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ﴾[الحدید: ۴].
او، اوّل و آخر و ظاهر و باطن عالم است همانگونه که میخوانیم:
﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ﴾[الحدید: ۳].
او، بر هر چیز احاطه دارد و هیچ چیزی بر او محیط نیست چنانکه آمده است:
﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ﴾[الفصلت: ۵۴].
﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا﴾[طه: ۱۱۰].
آیا چنین خدایی، محدود به عرش است و در میان ملائک بسر میبرد؟!
آری، خدای رحمن بر عرش کائنات حکومت میکند [۱۶۶]و از این تعبیر در مییابیم که تدبیر امور عالم در دست قدرت اوست امّا این معنی چه تناسبی با آن دارد که خداوند پاک را همانند موجودی محدود، در میان ملائک محاط پنداریم؟!
هر کس بخواهد برداشت صحیحی از آیات توحیدی قرآن بدست آورد میتواند بر خطبههای امام والامقام، علی÷ بنگرد تا اوج معرفت و کمال تنزیه را در خلال آنها ملاحظه کند (چنانکه به عنوان نمونه میفرماید: «ما وحده من کيفه، ولا حقيقته أصاب من مثله، ولا إياه عني من شبهه» [۱۶۷]...) نه آنکه همچون شجاع الدین شفا برای فهم توحید قرآنی به آراء ظاهریان [۱۶۸]و کرامیان [۱۶۹](از فرقههای نابود شده) استناد نماید! و بنویسد: «بعضی عقیده دارند که چهرۀ خدا به چهرۀ مرد سالخوردهای با موی سیاه و سپید میماند و برخی بعکس، او را دارای چهرۀ جوانی ساده و خوشرو میدانند که نعلینی طلایی به پای دارد [۱۷۰]و ... »!!
در پاسخ وی باید گفت:
آنچه میگویی ز قرآن، فهم تو است
ای شده محروم از فهم درست!
«معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز کسی کآتش زده است اندر هوس»
[۱۷۱]
[۱۰۳] تولّدی دیگر، ص ۵۵. [۱۰۴] تولّدی دیگر، ص ۵۶. [۱۰۵] تورات، سفر تثنیه، باب یازدهم، شماره: ۱. [۱۰۶] تورات، سفر لاویان، باب نوزدهم، شماره: ۱-۲. [۱۰۷] انجیل یوحنّا، باب هفتم، شماره: ۱۶. [۱۰۸] انجیل یوحنّا، باب هشتم، شماره: ۲۶. [۱۰۹] کناقل التمر إلی هجر = مانند کسی که به هجر خرما میبرد، و هجر منطقهای است که به خرمای فراوان شهرت دارد، حالا اگر کسی به هجر خرما ببرد کار ارزندهی نکرده است. [مصحح]. [۱۱۰] تولّدی دیگر، ص ۵۷. [۱۱۱] ترجمه تورات، سفر پیدایش، باب اوّل، شماره: ۱، چاپ لندن ۱۹۵۴ م. [۱۱۲] سفر پیدایش، باب دوّم شماره: ۴. [۱۱۳] سفر پیدایش، باب دوّم، شماره: ۱۹. [۱۱۴] سفر پیدایش، باب اوّل، شماره: ۲۱. [۱۱۵] سفر تثنیه، باب سی و دوّم، شماره: ۹۶۸. [۱۱۶] سفر پیدایش، باب دهم، شماره: ۵. [۱۱۷] تولّدی دیگر، ص ۵۷. [۱۱۸] تولّدی دیگر، ص ۵۸. [۱۱۹] تورات، سفر خروج، باب سی و چهارم، شماره: ۶-۷. [۱۲۰] تورات، سفر تثنیه، باب سی و دوّم، شماره: ۴-۵. [۱۲۱] تورات، سفر پیدایش، باب هیجدهم، شماره: ۳۳. [۱۲۲] تولّدی دیگر، ص ۷۱. [۱۲۳] النار علی المنار = آتش بر سر مناره؛ کنایه از شهرت و تعمیم است. [مصحح]. [۱۲۴] سفر تثنیه، بابسی و دوّم، شماره: ۱۵-۱۷-۲۱. [۱۲۵] تولدی دیگر، ص ۷۲. [۱۲۶] کتاب دوّم پادشاهان، باب نوزدهم، شماره ۱۵-۱۹. [۱۲۷] تولّدی دیگر، ص ۷۳. [۱۲۸] تولّدی دیگر، ص ۱۹۱. [۱۲۹] تورات، سفر تثنیه، باب ششم، شماره: ۴-۵. [۱۳۰] تورات، سفر تثنیه، باب نوزدهم، شماره: ۲۱ و سفر خروج، باب ۲۱، شماره: ۲۳-۲۴. [۱۳۱] به آیه ۴۵ از سوره مائده نگاه کنید: ﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥﴾. [۱۳۲] جامع البیان عن تأویل آی القرآن، اثر محمّد بن جریر طبری، ج ۱، ص ۳۷۹، چاپ مصر. [۱۳۳] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، اثر فضل بن حسن طبرسی، ج ۲۳، ص ۱۰۸ (ذیل آیه ۲۵ سوره صاد)، چاپ لبنان. [۱۳۴] تولّدی دیگر، پاورقی ص ۷۶. [۱۳۵] تولّدی دیگر، ص ۵۸. [۱۳۶] انجیل لوقا، باب چهارم، شماره: ۸. [۱۳۷] انجیل یوحنّا، باب هفدهم، شماره: ۳. [۱۳۸] منتخب فرهنگ فلسفی، اثر ولتر، ترجمه نصر الله فلسفی، ص ۵۱. [۱۳۹] انجیل متّی، باب پنجم، شماره: ۹. [۱۴۰] انجیل لوقا، باب ششم، شماره: ۳۵. [۱۴۱] تورات، سفر تثنیه، باب چهاردهم، شماره: ۱. [۱۴۲] برای آگاهی بیشتر در این باره به کتاب «دعوت مسیحیان به توحید» اثر همین قلم نگاه کیند. [۱۴۳] برای شناسایی بیشتر پائولوس (پولس) به کتاب «دعوت مسیحیان به توحید» از صفحه ۱۵به بعد رجوع کنید. [۱۴۴] تولّدی دیگر، ص ۵۸. [۱۴۵] آیات رحمت الهی را در قرآن کریم به فراوانی میبینیم و بارها از خداوند به: ﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ١٥١﴾[الأعراف: ۱۵۱] و ﴿قَالَ هَلۡ ءَامَنُكُمۡ عَلَيۡهِ إِلَّا كَمَآ أَمِنتُكُمۡ عَلَىٰٓ أَخِيهِ مِن قَبۡلُ فَٱللَّهُ خَيۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٦٤﴾[یوسف: ۶۴-۹۲] ﴿۞وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٨٣﴾[الأنبیاء: ۸۳] ﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ ١٠٩﴾[المؤمنون: ۱۰۹-۱۱۸] یاد شده است و همچنین رحمتِ فراگیر خدا را به صورت ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ﴾ [الأعراف: ۱۵۶] و به صورت ﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ﴾ [غافر: ۷] میتوان دید. [۱۴۶] تولّدی دیگر، ص ۱۰۳. [۱۴۷] تولّدی دیگر، ص ۱۰۶. [۱۴۸] تولّدی دیگر، ص ۱۰۶. [۱۴۹] تولّدی دیگر، ص ۱۰۷. [۱۵۰] تولّدی دیگر، ص ۱۱۰. [۱۵۱] تولّدی دیگر، ص ۱۱۰. [۱۵۲] تولّدی دیگر، ص ۱۱۰. [۱۵۳] تولّدی دیگر، ص ۱۰۴-۱۰۵. [۱۵۴] تولّدی دیگر، ص ۱۰۱. [۱۵۵] تولدی دیگر، ص ۱۰۲. [۱۵۶] برای دیدن بحث گستردهتر در این باره، به کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» ج ۱، ص ۱۷۹ تا ۱۸۵ نگاه کنید. [۱۵۷] تولّدی دیگر، پاورقی صفحه ۹۲. [۱۵۸] قابل یادآوری است که اهل سنت و جماعت، صفاتی را که خداوند متعال برای خود ثابت نموده را بدون تأویل و تحریف و تعطیل برای او تعالی ثابت میکنند، و ید الله را به قدرت خدا تأویل نمیکنند، برای تفصیل بیشتر به کتب عقیده از جمله: شرح عقیدهی طحاویه اثر ابن ابیالعز حنفی مراجعه شود. [مصحح]. [۱۵۹] الکشّاف، اثر علاّمه زمخشری، ذیل آیه: ۶۴ از سوره مائده. [۱۶۰] الکشّاف، اثر علاّمه زمخشری، ذیل آیه: ۶۴ از سوره مائده. [۱۶۱] المنجد، اثر لویس معلوف، زیر واژه «عین». [۱۶۲] الکشّاف ذیل آیه: ۱۱۵ از سوره بقره. [۱۶۳] مجمع البیان، اثر طبرسی، ذیل آیه ۸۸ سوره قصص. [۱۶۴] مجمع البیان، اثر طبرسی، ذیل آیه ۸۸ سوره قصص. [۱۶۵] تولّدی دیگر، پاورقی صفحه ۹۲. [۱۶۶] تأویل استوی به استولی (خدا بر عرش حکومت میکند یا بر عرش غلبه یافته است) از تأویلات جهمیه است، همانطور که حافظ ابن قیم/ در قصیدهی نونیهاش میگوید: «نون اليهود ولام الجهمية في وحي رب العرش زائدتان». [مصحح]. [۱۶۷] کسی که خدا را با «کیفیت» وصف کند به توحید راه نیافته است و کسی که همانندی برای وی قرار دهد، به حقیقت او نرسیده است و کسی که او را به چیزی تشبیه نماید، آهنگ وی نکرده است ... به نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶ (فی التوحید)، ص ۲۷۲، چاپ لبنان نگاه کنید. [۱۶۸] ظاهری یکی از مذاهب فقهی اهل سنت است که داوود بن علی (مشهور به داود ظاهری) در سدهی سوم هجری تأسیس کرد. اوج شکوفایی مذهب ظاهری در قرن پنجم توسط ابن حزم اندلسی پدید آمد و بیشتر پیروان آن در اندلس و شمال آفریقا بودند. مبتدعین، اهل سنت و جماعت را متهم به ظاهری بودن میکنند، حالانکه در مسایل عقیدوی ظاهریها نیز تأویل روا میدارند. [مصحح]. [۱۶۹] کَرّامیّة = پیروان ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری. [مصحح]. [۱۷۰] تولّدی دیگر، پاورقی صفحه ۹۲. [۱۷۱] بیت نخست از نویسنده، و بیت دوّم از مولوی در دفتر پنجم مثنوی است.