دین ستیزی نافرجام

تناقض‌ها و تحریف‌ها در کتاب تولّدی دیگر

تناقض‌ها و تحریف‌ها در کتاب تولّدی دیگر

متأسفانه در کتاب آقای شفا ضدّ و نقیض‌گویی‌ها و گزارش‌های تحریف شدۀ فروانی دیده می‌شود و نشان می‌دهد که نویسنده در داوری‌های خود ناسنجیده سخن می‌گوید ودر روایت از دیگران، شرط امانت را رعایت نمی‌کند. ما در این فصل – علاوه بر آنچه در برگ‌های پیشین گذشت – نمونه‌هایی از این کژی‌ها و کاستی‌ها را بنظر خوانندگان محترم می‌رسانیم:

در صفحۀ ۲۰۲ از «تولّدی دیگر» می‌نویسد: «از بزرگترین معجزۀ عیسی یعنی زنده کردن مرده ... تنها در یک انجیل (یوحنّا، ۳۸-۴۴) سخن رفته و سه انجیل دیگر اصولاً چنین معجزه‌ای را مطرح نکرده‌اند»!

امّا در صفحۀ ۲۳۶ از کتاب «تولّدی دیگر» این معجزه را از انجیل‌های سه گانه نیز گزارش می‌نماید و می‌نویسد:

«دختر مردۀ یک خاخام [۳۴۳]یهودی به فرمان «برخیزِ» عیسی بر می‌خیزد و به راه می‌افتد (متّی، باب پنجم، ۲۲-۲۶، مرقس، باب پنجم، ۳۵-۴۲، لوقا، باب هشتم، ۴۸-۵۶)»!

همچنین آقای شفا در صفحۀ ۲۰۰ از کتابش می‌نویسد:

«این مسئلۀ بکارت مریم و تولّد عیسی از روح القدس که از اصول معتقدات مسیحیان است و در آن قرآن نیز بارها بر آن تأکید نهاده شده است ولی در خود انجیل‌های چهارگانه تنها در یک انجیل متّی مطرح شده و در سه انجیل دیگر نادیده گرفته شده است»!

امّا در صفحۀ ۲۷۳ می‌نویسد: «داستان بکارت مریم در هنگام بارداری او که کراراً در قرآن بر آن تأکید نهاده شده ... در خود انجیل تنها یک بار بطور مستقیم (متّی، باب اوّل، ۱۸) و بار دیگر بطور ضمنی (لوقا، باب اوّل ۳۴) بدان اشاره شده است»!

البته (برخلاف ادّعای آقای شفا) داستان مریم باکره در انجیل لوقا بطور ضمنی و با اشاره نیامده بلکه به شکلی اساسی و با صراحت گزارش شده است چنانکه در انجیل مزبور می‌خوانیم: «در ماه ششم، جبرائیلِ فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت فرستاده شد. باکره‌ای نامزد مردی مسمّی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره، مریم بود. پس فرشته نزد او داخل شده گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده! خداوند با تو است ودر میان زنان مبارک هستی. (مریم) چون او را دید از سخن او مضطرب شده متفکّر شد که این چه نوع تحیّت است؟ فرشته بدو گفت: ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای. و اینک حامله شده پسری خواهی زایید». [۳۴۴]

و نیز آقای شفا در صفحۀ ۱۸۳ از کتابش می‌نویسد: «عیسی که خود ختنه شده است برای این کار ضرورتی نمی‌بیند و تأکید می‌کند که ختنۀ واجب، ختنۀ قلبی است و نه بدنی»!

این سخن نیز درست نیست زیرا عیسی÷ هرگز چنین سخنی نگفته، آنچه شفا گزارش می‌نماید گفتۀ پائولوس است که در رسالۀ خود به رومیان می‌نویسد: «ختنه آن است که قلبی باشد»! [۳۴۵]

و شگفت آنکه آقای شفا دربارۀ پائولوس می‌نویسد:

«پا به میدان گذاشت و بنام مسیح مذهبی را ساخت و شکل داد که اگر خود مسیح زنده بود هیچ از آن سر در نمی‌آورد» [۳۴۶]

با وجود این جناب شفا، سخن پائولوس را به عیسی÷ نسبت می‌دهد! و نیز در صفحۀ ۳۸۸ از کتابش می‌نویسد:

«در مذاهب توحیدی یهودی عادتاً خدا از بندگان خود نمی‌خواهد که او را دوست داشته باشند، ولی اکیداً می‌خواهد که از او بترسند و بر سر این موضوع در سراسر تورات و قرآن و در نیمۀ توراتی انجیل تأکید گذاشته شده است»! [۳۴۷]

این ادّعا از تحریف واقعیّت سر می‌زند و نشانۀ نگرش تک بعدی و یک سو به آموزش‌های دینی شمرده می‌شود. در تورات و انجیل و قرآن از دوستی و محبّت شدید به خداوند با تأکید تمام سخن رفته است. در تورات می‌خوانیم: «ای اسرائیل بشنو! یهوه خدای ما یهوه خدای واحد است. پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوّت خود محبّت نما». [۳۴۸]

در انجیل هم آمده است که یکی از صدوقیان از عیسی÷ پرسید: «ای استاد! کدام حکم در شریعت بزرگتر است؟ عیسی وی را گفت: خدای خود را به همۀ دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبّت نما. اینست حکم اول و اعظم». [۳۴۹]

و نیز در قرآن مجید می‌خوانیم:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ[البقرة: ۱۶۵].

«کسانی که ایمان آورده‌اند محبّت شدیدتری به خداوند دارند».

باز می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤[التوبة: ۲۴].

«بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خاندانتان و اموالی که بدست آورده‌اید و تجارتی که از کسادش بیم دارید و سراهایی که بدان‌ها دل خورشید، نزد شما محبوبتر از خدا و رسولش و تلاش در راه اوست، پس در انتظار باشید تا خدا فرمانش را بیاورد ...».

بنابراین اگر ادیان توحیدی به بیم از خدا (یعنی احساس مسئولیّت در برابر او) سفارش کرده‌اند، به مهرورزی نسبت به خداوند بمراتب بیشتر سفارش نموده‌اند و آقای شفا بدلیل غرض‌ورزی، درک یکسویه از موضوع دارد و آموزه‌های دینی را به تحریف می‌کشد.

از جمله تحریف‌های نویسندۀ کتاب «تولّدی دیگر» آن است که واژۀ «قاتلوا» را در قران بجای «اقتلوا» بکار می‌برد! در حالی که واژۀ نخستین، به کارزار با دشمنانِ پیکارجو اشاره دارد و واژۀ دوم از مطلق کشتار سخن می‌گوید [۳۵۰]! شفا می‌نویسد: «با ظهور اسلام این پروانۀ کشتار مقدّس برای نخستین بار به امضای رسمی خود خداوند صادر شد: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ [۳۵۱]. ﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ [۳۵۲]!

همانگونه که ملاحظه می‌شود در هر سه آیه، فعل (قاتلوا: کارزار کنید) بکار رفته نه (اقتلوا = بکشید) و برای آنکه ثابت شود این کارزار، صورت دفاعی داشته، کافی است به دوّمین آیه بنگریم که می‌فرماید: ﴿كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗ= همچنانکه همگی ایشان با شما کارزار می‌کنند.

آیا این تحریف نیست که فرمان‌های دفاعی و جنگی را به صورت دستورهای عادی در آوریم و نامش را «کشتار مقدّس» بگذاریم؟!

مگر در قرآن نمی‌خوانیم که:

﴿فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا[النساء:۹۰].

«پس اگر «دشمنان» از شما کناره گرفتند و به کارزارتان نیامدند و به شما پیشنهاد صلح نمودند، در آن صورت خداوند هیچ راهی را بر زیان آن‌ها برایتان قرار نداده است».

بنابراین، چرا اسلام را به «کشتار مخالفان» متهم می‌کنید، آیا این نشانۀ دشمنی و غرض‌ورزی نیست؟ [۳۵۳]

نویسندۀ «تولدی دیگر» که خود در دام «تناقض‌گویی» افتاده، قرآن مجید را بدین امر متهّم می‌کند! و آیاتی را گواه می‌آورد که به اندک تأمّلی سازگاری آن‌ها با یکدیگر، روشن می‌شود، ما در اینجا مهمترین موردی را که بنظر او متناقض آمده می‌آوریم و پاسخ می‌دهیم تا تکلیف بقیّۀ موارد روشن شود!

شفا می‌نویسد: «یکی از بارزترین تناقضات قرآن را در آیه‌های مربوط به یهودیان می‌توان یافت که در بخش از آن‌ها گفته شده است: «ای بنی‌اسرائیل، به یاد آورید نعمت‌هایی را که به شما اعطا کردیم و بر همۀ عالمیان برتریتان دادیم (بقره: ۴۷) «به بنی‌ اسرائیل کتاب آسمانی فرستادیم و حکومت و نبوّت عطا فرمودیم و آنان را بر همۀ جهانیان فضیلت دادیم» (جاثیه: ۱۶) ولی در بخش دیگر از همین آیات آمده است: «اینان تورات را حمل می‌کنند مانند الاغی که کتابی بر پشت می‌کشد (جمعه: ۱۵)» «حکایت آن‌ها به سگی ماند که اگر بدو حمله آوری عو عو کند و اگر او را به حال خود گذاری باز عو عو کند (اعراف: ۱۷۶) «سزای این بدکاران ذلّت آن‌ها در این جهان و عذاب سخت در جهان دیگر است (بقره: ۸۵)» «ما آن‌ها را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم (مائده: ۱۳)» «و بنی اسرائیل را در زمین پراکنده ساختیم (اعراف: ۱۶۸)» «و این یهودیان به زندگی مادّی حریص‌تر از همۀ خلقند حتی از مشرکان، از این‌رو هر کدام از آن‌ها آرزوی هزار سال عمر می‌کند ولی عمر هزار ساله هم آنان را از عذاب خدا نرهاند زیرا خدا به کردار ناپسندشان آگاه است (بقره: ۹۶)». [۳۵۴]

با صرف‌نظر از نقائص و لحن ناپسندی که در این ترجمه‌ها دیده می‌شود، هر کس چون با کمی دقّت بر این دو دسته از آیات بنگرد به روشنی در می‌یابد که آیات نخستین مربوط به یهودیان ادوار گذشته است و آیات دستۀ دوّم، از یهودیان عصر پیامبر ج انتقاد می‌کند و از این‌رو هیچ تناقضی در میان آن‌ها نیست.

برای روشنتر شدن موضوع باید دانست هنگامی که قرآن می‌گوید: «شما را بر جهانیان برتری دادم، فعل ماضی (فضلتکم) را به کار می‌برد و از گذشتۀ بنی اسرائیل خبر می‌دهد و بلافاصله می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤٨[البقرة: ۴۸].

«از روزی پروا دارید که هیچ کس از دیگری کفایت نکند و از کسی شفاعت پذیرفته نشود و تاوان از کس نگیرند ...».

بنابراین پیام آیه این است که: ای فرزندان اسرائیل! به گذشتۀ خود مغرور نشوید و نعمت‌های مرا بیاد آورید و راه کفران نروید و کاری نکنید که در روز داوری، محکوم و سرافکنده باشید!

امّا آیات دستۀ دوّم (که با دقّت ترجمه نشده‌اند) معاصران پیامبران اسلام ج را سرزنش می‌نمایند که از عمل به تورات بازمانده بودند و آیات خدا (قرآن) را تکذیب می‌نمودند چنانکه می‌فرماید:

﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ يَحۡمِلُوهَا كَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ يَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥[الجمعة: ۵].

«مثل کسانی که تورات بر آن‌ها تکلیف شده است سپس آن را به کار نبستند همچون دراز گوشی می‌ماند که کتاب‌هایی را با خود می‌برد! چه بد است مثل قومی که آیات خدا را تکذیب کرده‌اند ...».

تنزّل و انحطاط اقوام هم چیزی نیست که بتوان آن را انکار کرد. چه بسا مردمی که در روزگاران پیشین، راه ترقی و کمال را پیمودند و سپس از آن مرتبه فرو افتادند و شگفت آنکه این امر در خود تورات (به زبان موسی) برای بنی‌اسرائیل پیش‌بینی شده است! چنانکه در سفر تثنیه می‌خوانیم: «و واقع شد که چون موسی نوشتن کلمات این تورات را در کتاب تماماً به انجام رسانید. موسی به لاویانی که تابوت عهد خدا را بر می‌داشتند وصیّت کرده گفت: این کتاب تورات را بگیرید و آن را در پهلوی تابوت عهد یهوه خدای خود بگذارید تا در آنجا برای شما شاهد باشد؛ زیرا که من تمرّد و گردن‌کشی شما را می‌دانم. اینک که من هنوز با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگیخته‌اید [۳۵۵]پس چند مرتبه زیاده بعد از وفات من (فتنه خواهید انگیخت).! جمیع مشایخ اسباط و سروران خود را نزد من جمع کنید تا این سخنان را در گوش ایشان بگویم و آسمان و زمین را برایشان شاهد بگیرم. زیرا می‌دانم که بعد از وفات من، خویشتن را بالکل فاسد گردانیده از طریق که به شما امر فرمودم خواهید برگشت و در روزهای آخر، بدی بر شما عارض خواهد شد زیرا که آنچه در نظر خداوند بد است خواهید کرد و از اعمال دست خود خشم خدا را به هیجان خواهید آورد»! [۳۵۶]

و سرزنش قرآن از یهود در روزگار طلوع اسلام، در حقیقت سخنان موسی÷ را بیاد می‌آورد و از درستی پیش‌بینی او حکایت می‌کند. آری درک این مسئله که میان آن دو دسته از آیات تناقضی وجود ندارد، کار دشواری بنظر نمی‌رسد و به احتمال قوی همان روحیّۀ کینه‌جویی و دشمنی با قرآن مجید، شفا را از فهم مسئله محروم ساخته است [۳۵۷]و شک نیست که برای فهم قرآن باید خود را از اغراض روحی و امراض قلبی پاک کرد. به قول حافظ شیراز: پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز!

[۳۴۳] خاخام یا حاخام (به معنای حکیم)، عنوانی است مربوط به پیشوای مذهبی یهودیان به معنی فرزانه است و به کسی گفته می‌شود که دانش کاملی از تورات دارد. معمولا در کشورهای مسلمان به "رَبّی" های یهودی برای آنکه با "رَبّ" به معنی "پروردگار" اشتباه نشود، حاخام گفته می‌شود.[مصحح] [۳۴۴] انجیل لوقا، باب اول، شماره: ۲۶-۳۱. [۳۴۵] رساله پائولوس (پولس) به رومیان، باب دوم، شماره: ۲۹. [۳۴۶] تولّدی دیگر، ص ۲۰۴. [۳۴۷] تولّدی دیگر، ص ۳۸۸. [۳۴۸] تورات، سفر تثنیه، باب ششم، شماره: ۴. [۳۴۹] انجیل متّی، باب بیست و دوّم، شماره ۳۷-۳۹ و انجیل مرقس، باب دوازدهم شماره: ۲۹-۳۰ و انجیل لوقا، باب دهم، شماره: ۲۷-۲۸. [۳۵۰] البته واژه «اقتلوا» هم اگر در سیاق آیات جنگ بکار رود به معنای کشتن دشمن جنگی است نه کشتار مطلق.! [۳۵۱] شفا آیه مزبور را در صفحه ۲۷۷ چنین ترجمه کرده است: «آن‌هایی را که به خدا روی نمی‌آورند بکشید ...»! با آنکه سخن از کارزار (با کافران مهاجم رومی) است نه چیز دیگر! (به سوره‌ی التوبه، آیه ۲۹ نگاه کنید و شأن نزول آیه را ببینید). [۳۵۲] تولّدی دیگر، ص ۳۷۹. [۳۵۳] در این باره به جلد ۳ کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» از صفحه ۲۴۹-۲۶۰ نگاه کنید. [۳۵۴] تولّدی دیگر، ص ۲۷۹. [۳۵۵] اشاره به فتنه‌انگیزی عدّه‌ای است که گوساله زرین را پرستش نمودند. [۳۵۶] تورات، سفر تثنیه، باب سی و یکم، شماره: ۲۴-۲۹. [۳۵۷] البته گاهی هم کم مایگی! جناب شفا را به خطا می‌افکند مانند آن که در صفحه ۲۵۲ کتابش واژه «حطب» در آیه ﴿فَكَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبٗارا به معنای «هیزم کش»! آورده است در حالی که حطب همان هیزم است، نه هیزم کش!