«ماجرای آفرینش در ادیان توحیدی»
در آغاز این بحث از توجّه به نکتهای نباید غفلت کرد که «اسلوب سخن» و «هدف تعلیم» در کتابهای وحیانی با آنچه در کتب علمی میبینیم تفاوت دارد. کتابهای وحیانی برای راهنمایی عموم مردم آمدهاند و از اینرو «زبان ویژۀ علمی» برای رساندن پیامها، بدانها داده نشده است بلکه با «زبانی در خور فهم عموم» سخن گفتهاند چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡۖ﴾[ابراهیم: ۴].
«و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (دانستنیهای دینی را) برای ایشان روشن کند ...».
بعلاوه، کتابهای وحیانی به منظور «شناسایی اشیاء» به آنها نگاه نکردهاند بلکه برای «شناسایی خدا» بر اشیاء نگریستهاند از اینرو پدیدههای آفرینش از دیدگاه وحی، تنها انواعی از موجودات طبیعی نیستند بلکه انواع موجوداتی هستند که با طبیعت و ساختمان خود، خدا را نشان میدهند به همین اعتبار در قرآن مجید غالباً از «اشیاء» به «آیات» تعبیر میشود. به عبارت دیگر: کتابهای وحیانی، بر جهان طبیعت از منظر دینی نگاه میکنند یعنی بجای توضیحِ قوانین فیزیکی و شیمیایی جهان – که کار علم است – از «خلاقیّت و تقدیر» و «هدایت و تدبیر» در آفرینش سخن به میان میآورند و با این شیوه، به تفکّر علمی سَمت و جهَت میدهند چنانکه در قرآن مجید میخوانیم:
﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١ ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ ٢ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ ٣﴾[الأعلی: ۱- ۳].
«نام خدای والاتر خود را به پاکی بستای. همان کس که آفرید و هماهنگ ساخت. و همان کس که اندازه داد و هدایت کرد».
پس از توجّه به این مقدّمه، باید دانست که تورات هر چند در خلال «سِفر تکوین» از آفرینش جهان و پدیدههای آن سخن میگوید ولی سِفر مزبور نزد اهل اطّلاع از اصالت و اعتبار لازم برخوردار نیست.
بعلاوه، میان «تورات سامری» و «تورات عبرانی» تفاوتهای چشمگیری در الفاظ و معانی وجود دارد که اعتماد به تورات عبرانی را در این بحث دشوار میسازد چنانکه برخی از علمای اسلامی در این باره به تحقیق و تطبیق پرداختهاند. [۲۸۹]
امّا آقای شفا بدون توجّه به این تفاوتها، با رجوع به ترجمۀ فارسی تورات، به نقد تند و تیز آن میپردازد و در حقیقت تیری به تاریکی پرتاب میکند!
از تورات که بگذریم در انجیل بیشتر، گزارش تعالیم و معجزات عیسی÷ آمده است بدون آن که دربارۀ ماجرای آفرینش خبر و اثری در میان آید ولی آخرین کتاب وحیانی یعنی قرآن، از خلقت جهان و موجودات آن به شیوۀ خاصّی سخن گفته است که با توجّه به زمان و میحط نزول آن، معجزه آمیز بنظر میرسد.
شرح گستردۀ این بحث از حوصلۀ کتاب حاضر بیرون است و اگر کسی بخواهد در این زمینه به پژوهش پردازد به کتاب «مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم» اثر جرّاح و دانشمند فرانسوی، دکتر موریس بوکای [۲۹۰]بنگرد تا از سازگاری آیات قرآنی با دستاوردهای دانش نو، آگاهی یابد.
در اینجا ما بر آن نیستیم که همۀ آن «آیات بیّنات» را بیاوریم و با دادههای علوم بسنجیم؛ زیرا این کار در خور کتابی جداگانه است. ما بر آن هستیم که ایرادهای آقای شفا را بر قرآن مجید در ترازوی نقد نهیم و ناآگاهی وی را از بازپسین وحی خداوندی به اثبات رسانیم و نشان دهیم که قرآن و دانش نو، هر چند با دو زبان سخن میگویند ولی هرگز در تعارض با یکدیگر نیستند. آقای شفا در نقد قرآن حکیم مینویسد: «میلیاردها مسلمان جهان نیز به نوبۀ خود در طول هزار و چهار صد سال در همین باره در قرآن خواندهاند و امروز نیز میخوانند که:
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ١١٧﴾[البقرة: ۱۱۷].
«آسمانها و زمین را در شش روز آفریدیم پس زمین را بسگتراندیم و کوهها را ستون آسمان ساختیم».
﴿ءَأَنتُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا ٢٧ رَفَعَ سَمۡكَهَا فَسَوَّىٰهَا ٢٨ وَأَغۡطَشَ لَيۡلَهَا وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا ٢٩ وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ ٣٠ أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا ٣١ وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا ٣٢ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَ لِأَنۡعَٰمِكُمۡ ٣٣﴾[النازعات: ۲۷-۳۳].
و آبها را بصورت دو دریای شور و شیرین آفریدیم و این دو دریا را با حائلی از یکدیگر جد کردیم.
﴿۞وَهُوَ ٱلَّذِي مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا ٥٣﴾[الفرقان: ۵۳].
و همۀ جانوران را از آب آفریدیم که برخی از آنها بر شکم راه روند و برخی بر دو پا و برخی نیز بر چهار پا.
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ فَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ بَطۡنِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ رِجۡلَيۡنِ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰٓ أَرۡبَعٖۚ يَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٤٥﴾ [النور: ۴۵].
و آدم را از خاک آفریدیم
﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٥٩﴾[آل عمران: ۵۹].
و به کاملترین صورت آفریدیم (مؤمنون: ۶۴) و روح خویش را بر او دمیدیم
﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ ٢٩﴾[الحجر: ۲۹].
و چراغهای ستارگان را برای راهنمایی او در تاریکیهای بیابان و دریا بر افروختیم.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغۡتَةً أَوۡ جَهۡرَةً هَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٧﴾[الأنعام: ۴۷].
در این سخنان، خطاهای گوناگونی وجود دارد، بدین ترتیب:
اوّلاً آیۀ ۱۱۷ از سورۀ بقره به هیچوجه دربارۀ آفرینش آسمانها و زمین در «شش روز» سخن نمیگوید و اساساً در سورۀ بقره بحثی از این مقوله نرفته است. در آیۀ مزبور چنین میخوانیم:
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ١١٧﴾[البقرة: ۱۱۷].
«او نو آفرین آسمانها و زمین است و چون بر امری حکم کند بدان گوید: باش! پس موجود میگردد».
در اینجا چنانکه میبینیم از نفوذ اراده و فرمان خداوند در آسمان و زمین سخن به میان آمده است، نه از «ایّام آفرینش»!
تفسیر «کن فیکون» را هم در کلام امیر مؤمنان علی÷ مشاهده میکنیم که فرمود: «يقول لمن أراد کونه»: «کن فيکون»، «لا بصوت يقرع ولا بنداء يسمع وإنما کلامه سبحانه فعل منه». [۲۹۱]یعنی: «ارادۀ خداوند به هستی هر کس (و هر چیز) که تعلّق گیرد، بدو گوید: باش! پس موجود میگردد. امّا آن کلام، صدایی نیست که (در فضا) کوبیده شود و ندائی نیست که شنیده شود بلکه کلام خداوند پاک، فعلی ازسوی اوست».
البتّه در قرآن کریم هفت بار از ایّام آفرینش سخن به میان آمده (چنانکه در آیۀ: ۵۴ سورۀ اعراف و آیه: ۳ سورۀ یونس و آیۀ: ۷ سورۀ هود و آیۀ: ۵۹ سورۀ فرقان و آیۀ: ۴ سورۀ سجده و آیۀ: ۳۸ سورۀ ق و آیۀ: ۴ سورۀ حدید دیده میشود) ولی پیداست هنگامی که نظام آسمانها و زمین پدید نیامده بود، شب و روزی هم وجود نداشت تا خداوند در روشنایی روز! جهان را بسازد (و لذا در سورۀ نازعات پس از ساختار آسمان، از پیدایش شب و روز سخن گفته است) بنابراین، مراد از «ستة ایام» همان «شش روز» یا «شش مرحلۀ زمانبندی شده» است به ویژه که واژۀ یوم (و جمعش: ایّام) در زبان عربی به معنای «مطلق وقت» نیز میآید [۲۹۲]و در قرآن کریم هم به همین معنا بکار رفته است همچون:
﴿لِيَوۡمِ ٱلۡجَمۡعِ﴾[التغابن: ۹].
«هنگام گردآوری».
﴿يَوۡمُ ٱلتَّغَابُنِ﴾[التغابن: ۹].
«هنگام زیاد دیدن».
و امثال اینها. و مفسّران قدیم ما نیز بدین معنی توجّه داشتهاند همانگونه که بیضاوی در تفسیر خود « ستة أیام» را به معنای «سته أوقات» میآورد و مینویسد: «فإن اليوم المتعارف زمان طلوع الشمس إلی غروبها ولم يکن حينئذ» [۲۹۳]یعنی: «روز شناخته شده، از هنگام بر آمدن خورشید تا غروب آن حساب میشود که در آن زمان چنین روزی، وجود نداشته است».
از طرفی، دانش نو نیز هیچگاه «ادوار آفرینش» یا «مراحل تکوین عالم» مخالفتی نشان نمیدهد، خواه شش دوره به شمار آید یا کمتر یا بیشتر!
ثانیاً آنچه شفا از سورۀ نازعات آورده که: «کوهها را ستون آسمان ساختیم»! دروغی روشن و افترائی آشکار بر قرآن مجید است. در سورۀ مزبور چنین میخوانیم:
﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ ٣٠ أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا ٣١ وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا ٣٢﴾[النازعات: ۳۰-۳۲].
«زمین را پس از آن بگسترانید. و آبش و چراگاهش را بر آورد. و کوهها را استوار ساخت».
در اینجا پس از ذکر زمین از «إرساء» کوهها سخن گفته شده یعنی استوار کردن آنها. و این کار چه ربطی با «ستون آسمان» دارد که در آیۀ قرآن اشارهای هم بدان نرفته است؟!
ثالثاً آنچه آقای شفا از قرآن کریم میآورد که: «آبها را بصورت دو دریای شور و شیرین آفریدیم و این دو دریا را با حائلی از یکدیگر جدا کردیم» (فرقان: ۵۳) هر چند ترجمۀ دقیقی از آیۀ قرآن نیست [۲۹۴]ولی به هر صورت، با دانش جدید نیز کمترین ناسازگاری ندارد. یکی از محقّقان معاصر در این زمینه مینویسد: «در علم اقیانوسشناسی وجود دو دریای آب در کنار هم، با مرزهای مشخّص و ویژگیهای معیّن فیزیکی و شیمیایی تحت عنوان: مرزها یا جبهههای آبی در پهنۀ اقیانوسها OpenOcean Fronts)) مورد بررسیهای علمی قرار گرفتهاند و از موضوعات برجسته در مبحث اقیانوسشناسی است». [۲۹۵]
یکی از مصادیق قانون مزبور در پهنۀ «اقیانوس منجمد شمالی» بدین صورت گزارش شده است که: «ریزش آب رودخانههای سیبریّه به اقیانوس منجمد شمالی سبب کاهش وزن مخصوص آن و جدا شدن قطعات عظیم کوههای یخ و حرکت آنها به طرف جنوب میگردد، درجۀ حرارت آب این جریان در زمستان ۳ درجۀ سانتیگراد و غلظت املاح آن عموماً حدود ۳۵ در هزار است. به همین علّت بتدریج که به طرف جنوب و غرب حرکت میکند به عمق دریا میرود و هنگامی به منطقهای از اقیانوس میرسد که جریان گلف و یا شاخههای آن جاری هستند و بصورت دو جریان آبهای سرد و گرم، شور و شیرین، در کنار هم و در دو سطح متمایز از هم، حرکت میکنند». [۲۹۶]
چیزی که موجب ناآمیختگی دو جریان آب شور و شیرین و سرد و گرم میشود، همان خواصّ طبیعی و شیمیایی آنها است که در قرآن کریم از آن به صورت حائل و مانع (برزخ، حجر) تعبیر شده است. مفسّران قدیم ما نیز تا اندازهای این معنی را دریافته بودند. چنانکه ابوالفضل میبدی در تفسیر «کشف الأسرار» مینویسد:
«قيل: الماء العذب والماء الملح يجتمعان في البحر فيکون العذب أعلی والملح أسفل لا يغلب أحدهما علی الآخر وهو معني قوله: وحجراً محجوراً». [۲۹۷]
یعنی: «گفتهاند که آب شیرین و آب شور در دریا گرد هم آیند و آب شیرین در سطح زبرین و آب شور در طبقۀ زیرین قرار گیرد و یکی بر دیگری چیره نشود و این (حائل طبیعی) همان معنای سخن خداوند است که فرمود: و میان آن دو مانعی باز دارنده نهاد».
رابعاً آنچه آقای شفا از قرآن مجید گزارش مینماید که: «چراغهای ستارگان را برای راهنمایی او در تاریکیهای بیابان و دریا بر افروختیم» ترجمۀ غیردقیقی از آیۀ ۹۷ سورۀ انعام به شمار میآید (نه آیۀ ۴۷ آن سوره چنانکه شفا نوشته است). در آیۀ مزبور میخوانیم:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ ٩٧﴾[الأنعام: ۹۷].
«و او کسی است که ستارگان را برایتان به نظم آورد تا در تاریکیهای خشکی و دریا با کمک آنها، راهیابی کنید».
این آیه گوشهای از منافع ستارگان را برای بشر یادآور میشود که با هیئت و نظم ویژۀ خود، قرنها مسافران خشکی و دریا را از گمگشتگی رهایی داده و آنها را به مقصد رساندهاند. البتّه فلسفۀ آفرینش ستارگان، محدود به این امر نیست و به قول منطقیان: اثبات موضوعی، موضوع دیگر را نفی نمینماید «إثبات الشيء لا ينفی ما عداه»ولی چون قرآن کریم روی سخن با بشر دارد، بهرههایی را که آدمی از نظام طبیعت میبرد برای او بر میشمرد و بشر را بسوی خداوند بخشایندهای که این نظم را پدید آورده فرا میخواند و او را از شرک و بتپرستی باز میدارد. آیۀ مزبور به همراه آیات همسوی خود در فضای سورۀ انعام نیز همین پیام را میرساند.
در اینجا نکتهای را که پیش از این دربارۀ «زبان دین و هدف تعلیم آن» گفتیم به یاد میآوریم و به عنوان نمونه میگوییم: دانش تجربی، خورشید را کرهای انباشته از گازهای قابل احتراق معرّفی میکند که در کانون منظومۀ ما قرار دارد. دین، هر چند با این توصف و این نگرش ناسازگاری ندارد ولی وضع خورشید را با زندگی بشر نیز میسنجد و بدین اعتبار آن را چون «چراغی فروزان» در آسمان وصف میکند که آدمیان از تابش آن سود میبرند و به قول قرآن مجید:
﴿ وَجَعَلۡنَا سِرَاجٗا وَهَّاجٗا ١٣﴾ [۲۹۸][النبأ: ۱۳].
این دو تصویر با یکدیگر مخالفت ندارند و هر کدام از یک بعد، به عالم مینگرند. موضوع ستارگان نیز از همین مقوله است. متأسّفانه آقای شفا مفهوم ناسازگاری را چنانکه باید و شاید در نیافته است و گرنه، این دو نگرش (علمی و دینی) را مخالف با یکدیگر جلوه نمیدهد!
نویسندۀ «تولّدی دیگر» در نقد قرآن مجید دوباره مینویسد: «برای پیروان مکتب قرآن با همۀ تقدّسی که این کتاب برای صدها میلیون پیروان آن داشته است و دارد، دفاع از برداشتهایی چون این که «زمین را به شکل بستری مسطح آفریدیم» (نباء: ۶) و «خورشید در چشمۀ آب تیرهای غروب میکند» (الکهف: ۸۶) و «آسمان را نگاه میداریم که روی زمین نیفتد مگر وقتی که ما چنین اراده کرده باشیم» (حج: ۶۵) و «کوهها را مانند میخ در زمین فرو کردیم که ستونهای آسمان باشند» (نباء: ۷) و «پروردگار دو مشرق و دو مغرب» (رحمن: ۱۷) و «پروردگار مشرقها» (صافات: ۵) پذیرفتنی نیست»! [۲۹۹]
هر کس با زبان قرآن اندک آشنایی داشته باشد و این ترجمههای مغلوط را با متن قرآن بسنجد بدین باور میرسد که نویسندۀ «تولّدی دیگر» جز غرضورزی و فتنهجویی انگیزهای در نوشتار خود نداشته است! ما در اینجا بر آن نیستیم تا آیات مزبور را به شکلی گسترده تفسیر کنیم. همین اندازه یادآور میشویم که قرآن مجید در خلال آیات مورد بحث، نشان میدهد که: زمین همچون بستری برای زندگی و آسایش بشر مهیّا شده است (نه آنکه از شکل هندسی زمین بحث کرده باشد)! و نیز میفرماید: در پایان روز، بنظر ذوالقرنین رسید که خورشید در چشمۀ گل آلودی غروب میکند (نه آنکه واقعاً خورشید در چشمهای فرو رفته باشد)! و همچنین میفرماید: خدا اجرام آسمان را از سقوط بر زمین نگاه میدارد (نه آنکه خداوند مانع سقوط فضای تهی بر زمین باشد)! و نیز میفرماید: کوهها همچون میخهایی در زمین قرار گرفتهاند که از تزلزل آن جلوگیری میکنند [۳۰۰](نه آنکه ستونهای آسمان باشند)! و نیز قرآن مجید از دو خاور و باختر( به اعتبار کروی بودن زمین) [۳۰۱]و از خاوران و باختران (به اعتبار افقهای گوناگون سخن به میان آورده است که هیچ کدام با دادههای دانش جدید ناسازگاری ندارد و بهتر است آقای شفا بجای ایرادگیری، کجاندیشی خود را اصلاح کند!
کتاب «تولّدی دیگر» متأسّفانه از اینگونه خطاها دربارۀ قرآن کریم فراوان دارد که اگر نویسندۀ آن به برخی از تفاسیر معتبر نگاه میکرد، دچار آن لغزشها نمیشد و نسبت به کتابی که بقول خودش: برای صدها میلیون پیروان آن محترم و مقدّس است، اهانت نمیورزید. آیا این نشانۀ ناآگاهی نیست که کسی بنویسد: «در قرآن آمده است که عدد ماههای سال را دوازده قرار دادیم که چهار ماه از آنها ماههای حرام است، و از روزی که آسمانها و زمین را آفریدیم چنین بوده است زیرا این امری است که در لوح محفوظ ما ثبت شده است (توبه: ۳۶)» سپس به ایراد پردازد که: «حرام بودن چهار ماه از دوازده ماه سال، یعنی ضرورت اجتناب از هر گونه جنگ و قتال در این چهار ماه، قانونی است که از هنگام خلق آسمان و زمین برقرار بوده و در لوح محفوظ ثبت شده است. این پرسش را برای بسیاری از پژوهشگران مطرح کرده است که در این صورت چرا در هیچ یک از دو مذهب توحیدی پیش از اسلام این موضوع توسّط خداوند به پیروان این مذاهب اعلام نشده بوده است»؟! [۳۰۲]
اگر شفا به یکی از تفاسیر متداول نگاه کرده بود یا در متن آیۀ مزبور اندک تأمّل و دقّتی مینمود، به روشنی میفهمید که آنچه دربارۀ نظام ثابت ماهها در آفرینش آمده، همان دوازده ماه (برابر با فصلهای چهارگانۀ سال) است، نه حرمت ماههای حرام که از احکام امضائی اسلام شمرده میشود و در مذاهب یهود و نصاری مرسوم نبوده است. آیۀ قرآن میفرماید: ﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾یعنی: «همانا شمارۀ ماهها نزد خداوند دوازده ماه است در کتاب خدا از روزی که آسمانها و زمین را آفرید».
سپس یکی از احکام تشریعی را باگو میکند و میفرماید:
﴿مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُۚ فَلَا تَظۡلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمۡۚ﴾[التوبة: ۳۶].
«از این (دوازده ماه) چهار ماه آن حرام (و جنگ در آن ممنوع) است، اینست قانون استوار پس در این ماهها به خود ستم مکنید».
آیا اگر همۀ مردم جهان این قانون استوار اسلامی را پذیرا شوند که حتّی به هنگام ضرورت جنگ، چهار ماه از سال را دست از پیکار بکشند، چه اندازه به صلح و آشتی نزدیک میگردند؟ و چقدر میتوانند آسیبهای جنگ را جبران کنند و از انهدام بشریّت جلوگیری نمایند؟
و آیا اگر جناب شفا بخشی از عبارت قرآن را در ترجمهاش پیش نمیافکند، هیچگاه ایراد مذکور به نظرش میرسید؟! [۳۰۳]
ما به خوانندگان محترم اطمینان میدهیم که ایرادهای دیگر شفا بر قرآن کریم نیز از ترجمههای غلط و از بیدقّتی در کلام الهی و تحریف معنوی آیات قرآنی سر زده است که اگر به تفاسیر معتبر بنگرند، از غرضورزی و لغزشهای وی آگاه میگردند و به همۀ دوستداران حقیقت و علاقمندان کتابِ وحیانی اسلام، وعده میدهیم که به خواست خداوند بخشندۀ توانا در آینده تفسیر دقیق و روشنی از قرآن کریم را منتشر خواهیم ساخت تا پاسخ این قبیل تحریفها و سفسطهها به تفصیل داده شود و در اینجا به همین اندازه بسنده میکنیم.
شفا، فصل «اسطورۀ آفرینش» را درکتاب خود با بحث از «جن» [۳۰۴]پی میگیرد و حکایات و روایات بیپایهای را در این باره میآورد و آشکار میسازد که علاوه بر ناآگاهی از قرآن کریم، حدیث را نیز به درستی نمیشناسد و میان احادیث ساختگی و صحیح تمییز نمیدهد و هر اسطورهای را به اسلام میبندد تا به مقصود خود دست یابد! ما اخیراً کتابی با عنوان «نقد کتب حدیث» نگاشتهایم و در آنجا به شکلی گسترده از احادیث ساختگی و خرافی و گزارشگران آنها و شرایط درستی حدیث بحث نمودهایم و خوانندگان ارجمند را بدان کتاب احاله میدهیم:
رهزنان در بیهُشی مالت برند
گر شوی بیدار ترسان میروند
[۳۰۵]
[۲۸۹] برای دیدن تفاوتهای تورات سامری و عبرانی به کتاب «الفروق بین التوراة السامریّة والعبرانیة فی الألفاظ والمعانی»، اثر دکتر احمد حجازی السّقا، چاپ قاهره نگاه کنید. [۲۹۰] این کتاب بوسیله مهندس ذبیح الله دبیر، از متن فرانسه به فارسی برگردانده شده و از سوی «دفتر نشر فرهنگ اسلامی» به چاپ رسیده است. [۲۹۱] نهج البلاغة، خطبه ۱۸۶. [۲۹۲] الیوم؛ ج أیام ... الوقت مطلقاً (المنجد). [۲۹۳] انوار التنزیل وأسرار التأویل، اثر ناصر الدین بیضاوی، ج ۱، ص ۳۵۱، چاپ مصر. [۲۹۴] این موضوع علاوه بر سوره فرقان، در سورههای فاطر (آیه ۱۲) و نمل (آیه ۶۱) و رحمن (آیه ۱۹-۲۲) نیز امده است. [۲۹۵] خطّی در دریا، اثر دکتر ابراهیم یزدی، ص ۸۸. [۲۹۶] خطّی در دریا، ص ۷۷. [۲۹۷] کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج ۷، ص ۴۸، چاپ تهران. [۲۹۸] «و چراغی بس فروزان (در آسمان) نهادیم». واژه «وهاج» صیغه مبالغه است به معنای بسیار فروزان و شعلهور و میتوان آن را اشارهای به احتراقهای درونی و دائمی خورشید دانست. [۲۹۹] تولّدی دیگر، ص ۲۴۸-۲۴۹. [۳۰۰] در کتاب «آسمان، زمین، مادّه» اثر ژرژگاموف، در خلال تصاویری نشان داده شده که کوهها در زمین ریشه دارند و بخش زیرین آنها در بستر زمین فرو رفته است. [۳۰۱] یا به اعتبار طلوع و غروب خورشید در بلندترین روز تابستان و کوتاهترین روز زمستان. [۳۰۲] تولّدی دیگر، ص ۲۴۹-۲۵۰. [۳۰۳] شفا در پارهای موارد چیزی از خود درباره آیهای میسازد و سپس برآن اشکال میکند! مثلاً در ترجمه ﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ﴾[البقرة: ۱۸۹] مینویسد: اگر پرسند که سبب هلال و بدر ماه چیست؟ به آنان پاسخ ده که منظور از آن، تعیین اوقات حج و معاملات مردم است»! (ص ۲۴۹) در اینجا (صرفنظر از ترجمه نادرست شفا) روشن است که سؤال مردم از فایده پیدایش ماههای نو (برای انسان) بوده و سبب فیزیکی آن را نپرسیدهاند! قرآن هم پاسخ داده که هلالها مانند تقویم آسمانی برای اعلام وقت بکار میآیند. امّا آقای شفا چنان وانمود کرده که عربها از سبب فیزیکی پیدایش هلالی پرسیدهاند و سپس ادّعا میکند که قرآن، پاسخ درستی بدانها نداده است! [۳۰۴] جن به معنای موجود پوشیده و پنهان است. مقصود از طرح این موضوع در محیطی که جن پرستی متداول بوده (الصافات: ۱۵۸-۱۵۹) اینست که موجودات پنهان نیز مانند آدمیان، آفریده خدا هستند و نباید پرستش شوند. بنابراین درست بر عکس آن چه که آقای شفا (و همفکرانش) میپندارند نظر قرآن، مبارزه با جن پرستی و خرافهگرایی بوده است، نه اشاعه خرافات! (به آیه: ۱۴۱ سوره سبأ و آیه: ۶ سوره جن نگاه کنید). [۳۰۵] شعر از نویسنده است.