یکتاپرستی در قرآن

فهرست کتاب

چگونه شیطان به شکل اولیایشان ظاهر می‌شود

چگونه شیطان به شکل اولیایشان ظاهر می‌شود

یکی دیگر از ایشان چنان چه گویی با من اتمام حجت می‌کند گفت: تو از اولیاء بیزار و کرامات‌شان را منکری. و به همین دلیل است که الله تعالی تو را از لذت آنچه که ما در آن لحظات بحرانی دیدیم محروم کرد.

به او گفتم: چه کسی به شما گفته که من از اولیاء متنفرم و منکر کرامات‌شان هستم؟ آیا هرگز شنیده‌ای که به شخص صالح و یا اولیایی دشنام بدهم؟ و یا اینکه از شان و مقام اولیایی کم کرده باشم؟ آیا شنیده‌ای که کرامت انسان صالحی را که الله تعالی به وی عنایت نموده را منکر شوم، کرامتی که یا در قرآن آمده و یا در سنت پیامبر اکرم جاز آن یاد شده است؟ آیا هرگز از من شنیده‌ای که کرامت اهل غار را انکار کنم [۴]. باز هم آیا هرگز از من شنیده‌ای که ولایت ابوبکر، عمر، عثمان، و یا علیشو اصحاب رسول جرا که به استناد حدیث رسول جکه آنان را در زمره اولیای حق تعالی و بشارت دهندگان بهشتی قرار می‌دهد را انکار کرده باشم؟

آیا این همان تهمت دیرینه‌ای نیست که به هر آن کس که با حماقت‌های شما موافق نیست و به خرافات‌تان ایمان ندارد و در مقابل بی‌اطلاعی‌تان سکوت نمی‌کند وارد می‌کنید؟ به هر حال به من بگو که آن چه چیزی بود که الله تعالی مرا از لذت دیدنش با شما در آن لحظات بحرانی محروم کرد؟

گفت: ما قطب عظیم (شیخ سعید بن عیسی) را دیدیم که همانند شعله‌ای از نور دکل کشتی را گرفته بود و از دریا می‌خواست که آرام بگیرد. و دیدیم که عملاً دریا از تلاطم افتاد و از برکت شیخ نجات یافتیم.

با تبسم به او گفتم: آیا شیخ سعید بن عیسی را که از وفاتش بیش از ششصد سال می‌گذرد را با قیافه و اندامش می‌شناسی؟

گفت: البته که نه؟

پس به او گفتم: پس چگونه فهمیدی کسی که دکل کشتی را گرفته بود و از دریا تقاضای آرامش می‌کرد همان شیخ سعید بن عیسی است؟ و آن هم کسی که هرگز او را ندیده‌ای؟؟؟ و اگر فرض کنیم شخصی را هم دیده باشی؟ آیا به تو وحی نازل شد که او همان شیخ سعید بن عیسی است؟

اینجا بود که وی گیج و دستپاچه شد و جوابی برای سوالم نیافت.

در ادامه به او گفتم: حقیقت امر این است که تو بر روی دکل کشتی نه شیخ سعید بن عیسی را دیدی و نه هیچ کس دیگر را، ولی در آن لحظات ترسناک و در حالی که دنیا در برابر چشمانت تیره شده بود و با همیاری ابلیس به خود تلقین کردی که شیخ سعید را می‌بینی تا در گمراهی و جهالت بیش از پیش غرق شوی. و تنها جوابی که برای قطع این بحث و جدل یافت این بود که فریاد کنان بگوید: گمراه، منکر، مرتد. آری این آخرین سلاحی است که این گونه افراد و هنگامی که ضربه کاری به افکار و استدلال‌های غلط‌شان وارد می‌شود بدان چنگ می‌زنند. در این میان به دوستم گفتم: حال نظر تو در این باره چیست؟ آیا این تو را قانع نمی‌کند که ایمان مشرکین صدر اسلام به الله تعالی در وضعیت‌های سخت و بحرانی چه بسا قوی‌تر از ایمان قبر پرستان امروزی به الله تعالی بوده؟

در جوابم گفت: تو زمانی که به این گونه افراد تهمت شرک زدی و ادعای کردی که ایمان‌شان به الله تعالی و توحیدشان به مراتب ضعیف‌تر از ایمان و توحید مشرکان صدر اسلام است ظلم روا داشتی. در حالی که می‌دانیم که ایشان زمانی که در آن لحظات بحرانی ندای یا شیخ ابن عیسی را سر دادند و به او پناه بردند نه از راه عدم اطمینان‌شان به الله تعالی بود و یا اینکه فکر کنند این شیخ عیسی و یا هرکس دیگری است که آنان را در دریا و خشکی همراهی می‌کند و صدای‌شان را می‌شنود و به آن‌ها جواب می‌دهد همان گونه که الله تعالی دعاهای‌ان را شنیده و برآورده می‌کند، بلکه این عمل را به این ایمان و اعتقاد انجام دادند که الله تعالی به برکت توسل‌شان به آن اولیای بزرگ دعاهایشان را بپذیرد. پس ندای یا شیخ سردادن‌شان در آن لحظات سخت و بحرانی فقط به این اعتقاد بوده که حق تعالی به دلیل مقام والای شیخ عیسی و به احترام زهد و پاکی‌اش دعاهای‌شان را مستجاب کند چنان چه حق تعالی در مورد این زاهدان در قرآن می‌فرمایند: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢[یونس: ۶۲]

یعنی: «نه ترسی بر ایشان است و نه ناراحت و غمگین می‌شوند».

به او گفتم: این‌ها افکاری اشتباه قدیمی و تکراری است و به دلایلی که خواهم آورد به عقل انسان عاقلی خطور نمی‌کند. چنان چه این گونه اشخاص قلباً معتقد نبودند که مردگان در خوشی و سختی با آنان هستند و ندای ملتمسانه آنان را می‌شنوند، و اگر مطمئن نبودند که قادر به نجاتشان هستند، هرگز همانند انسان‌های ضعیف و ناتوان در نهایت خشوع و فروتنی و ذلت و خواری دست به دامان مردگان ناتوان، عاجز و بی‌اراده نمی‌شدند. و اگر واقعاً به مردگان عقیده راسخ نداشتند در راه‌شان نذر نمی‌کردند و خود را متعهد به اهدای قربانی در راه‌شان در صورت بر آورده شدن حاجتشان نمی‌کردند. زیرا با اراده محکمی که از ایمان و ترسشان از اولیاء نشات می‌گیرد هرگز در راه وفای به عهد و ادای قربانی کوتاهی نمی‌کنند. آیا هیچ انسان عاقلی اقدام به صدا زدن، التماس کردن و کمک خواستن از مرده می‌کند در حالی که می‌داند نه صدای او را می‌شنود و نه به او پاسخ می‌دهد، و نه به او سود و یا زیان می‌رساند؟

[۴] داستان اهل غار مربوط به سه انسان صالح و درستکار است که صخره‌ای راه خروج‌شان از غار را سد کرده بود که به لطف خالق یکتا و به پاداش اعمال خیرشان در سه مرحله صخره حرکت کرده و راه خروج‌شان از غار گشوده شد.