سخنانی از امام علی

تعریف از خلفای راشدین

تعریف از خلفای راشدین

در کتاب «‌الغارات» که مولف آن ابن هلال الثقفی است و شیعه مذهب می‌باشد در صفحه ۱۲۸ و ۱۲٩ چاپ «موسسه دارالکتب الاسلامی» در بخشی از نامه‌ای که علی سنوشته است آمده است:

«من عبدالله علي أمير الـمـؤمنين إلی من بلغه کتابي هذا من الـمسلمين سلام عليکم فإني أحمد الله إليکم الذي لا إله إلا هو... فلما قضی من ذلك ما عليه قبضه الله صلوات الله وسلامه ورحمته ورضوانه إنه حميد مجيد.

ثم إن الـمسلمين من بعده استخلفوا امرأين منهم صالحَين عملا بالكتاب وأحسنا السيرة ولم يعتديا السنة توفاهما الله فرحمهماالله... یعنی: «از بنده خدا علی امیر مؤمنان به‌سوی هر کس که نامه‌ام به او می‌رسد. سلام بر شما. من نزد شما خدایی را ستایش می‌کنم که معبودی جز او نیست....

چون رسول خدا صانجام داد از فرائض آنچه برعهده او بود خدای او را وفات داد صلوات خدا و رحمت و برکات خدا بر او باد... سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته از میان خودشان را جانشین او نمودند و آن دو امیر (ابوبکر و عمر) به کتاب خدا و سنت عمل کردند و سیره خود را نیکو نموده و از سنت و روش رسول خدا تجاوز نکردند سپس خدای ایشان را قبض روح نمود خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد...».

در این نامه مشاهده می‌نمائیم که از حضرت ابوبکر و حضرت عمر بتعریف نموده است و اگر علی ساز جانب خدا تعیین شده بود و ابوبکر و عمربغاصب خلافت بودند علی سهیچگاه از آنان تعریف نمی‌نمود.

علی نام سه تن از اولادش را ابوبکر و عمر و عثمان نهاد و در کتاب منتهی الامال تالیف شیخ عباس قمی که از کتب شیعی است در ذکر اولاد امیرالمؤمنین آمده است:

حضرت امیرالمؤمنین را ذکور و اناث به قول شیخ مفید بیست و هفت تن فرزند بود. چهار نفر از ایشان امام حسن و امام حسین و زینب کبری ملقب به عقیله و زینب صغری است که مکناه است به ام کلثوم و مادر ایشان فاطمه زهرا است... اما ام‌کلثوم حکایت تزویج او با عمر در کتب مسطور است و بعد از او ضجیع (زوجه) عون بن جعفر و از پس او زوجه محمد بن جعفر گشت. ۶ و ٧ عمر و رقیه کبری است که هر دو تن توأم از مادر متولد شدند و مادر ایشان ام‌حبیب دختر ربیعه است.

۸ و ٩ و ۱۰ و ۱۱ عباس و جعفر و عثمان و عبدالله اکبر است که هر چهار نفر در کربلا شهید شدند.

۱۲ و ۱۳ محمد اصغر و عبدالله است و محمد مکنی به ابوبکر است و این هر دو در کربلا شهید شدند و مادر ایشان لیلی بنت مسعود دارمیه است.

مشاهده می‌نمائید که در کتب شیعی نام‌های فرزندان علی، ابوبکر و عمر و عثمان ذکر گردیده است. و اگر خداوند، علی سرا جانشین رسول گرامی اسلام نموده بود و ابوبکر و عمر و عثمان سحق او را غصب نموده بودند هیچ‌گاه دخترش را به ازدواج عمر سدر نمی‌آورد و نام ابوبکر و عمر و عثمان بر روی ۳ تن از فرزندانش نمی‌گذاشت ولی در متون تاریخی مشاهده می‌نمائیم که چه برخورد خوبی با این سه تن داشته است.

نه تنها علی بلکه فرزندش حسن نیز نام دو تن از فرزندانش را ابوبکر و عمر نهاده است. که در منتهی الامال شیخ عباس قمی در ذکر اولاد امام حسن علیه‌السلام آمده است:

«... ۵ و ۶ و ٧ عمر بن الحسن و دو برادر اعیانی او قاسم و عبدالله و مادر ایشان ام‌ ولد است».

اما آنچه از کتب دیگر جمع شده پسران امام حسن به بیست تن و دختران به یازده تن به شمار آمده به زیادتی علی‌اکبر و علی‌اصغر و عبدالله‌اکبر و احمد و اسماعیل و یعقوب و عقیل و محمداکبر و محمداصغر و حمزه و ابوبکر و سکینه.

نه تنها امام حسن بلکه امام چهارم شیعیان (علی بن الحسین) نیز نام یکی از فرزندانش را عمر گذاشته است که در کتاب «منتهی الامال» در ذکر اولاد و احفاد حضرت زین العابدین آمده است:

شیخ مفید و صاحب (فصول المهمة) فرموده‌اند: اولاد حضرت علی بن الحسین از ذکور و اناث پانزده نفر بودند و امام محمد باقر مکنی به ابوجعفر... و زید و عمر از ام‌ولد.

دیگر اینکه پر واضح است که اگر علی ساز سوی خدا جانشین پیامبر بود و ابوبکر و عمر بحق او را غصب نموده بودند علی و اولادش کینه زیادی به ابوبکر و عمربداشتند و هیچگاه نام این دو تن را بر روی فرزندانشان نمی‌گذاشتند ولی به روشنی معلوم است که علی جانشین پیامبر از سوی خدا نشده است.

و در مکتوب ششم نهج‌البلاغه در نامه‌ای که علی به معاویه می‌نویسد جانشین پیامبر را کسی می‌داند که توسط شورای مهاجرین و انصار انتخاب شده است.

در مکتوب ششم نهج‌البلاغه آمده است:

«إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمــانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَإنَّمَـا الشُّورَي لِلْمـُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كانَ ذلِك لِلَّهِ رِضيً ...». یعنی: «کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند به همان طریق با من بیعت کرده و عهد و پیمان بستند پس آن را که حاضر بوده نمی‌رسد که جز او را اختیار کند و آن را که حاضر نبوده نمی‌رسد که آن را نپذیرد و مشورت حق مهاجرین و انصار می‌باشد و چون ایشان گرد آمده و مردی را خلیفه و پیشوا نامیدند رضا و خشنودی خدا در این کار است...».

از این نامه بدست می‌آید که علی جانشین رسول خدا را کسی می‌داند که در شورای مهاجرین و انصار انتخاب شده باشد.

دیگر اینکه در کتاب «وقعه صفین» که از کتب شیعی است در صفحه ۲٩ از منشورات کتابخانه آقای مرعشی نجفی در نامه علی به معاویه آمده است:

«... واعلم أنك من الطلقاء الذين لا تحل لـهم الخلافة...».

یعنی: «... (ای معاویه) بدان تو از اسیران آزاد شده هستی آن کسانی‌که خلافت برای آنان روا نباشد...».

از این نامه بدست می‌آید که خلافت برای کسانی‌که آزاد شده جنگی نبودند مخصوصاً برای مهاجرین بلامانع بوده است.

و همچنین در صفحه ۴۱۵ کتاب «وقعه صفین» در نامه ابن عباس به معاویه آمده است:

«... وإنمـا الخلافة لـمن کانت له في الـمشورة وما أنت يا معاوية والخلافة وأنت طليق وابن طليق والخلافة للمهاجرين الأولين وليس الطلقاء منها في شيء. والسلام». یعنی: «... خلافت بی‌گمان از برای کسی است که بر سر او مشورت شده باشد ای معاویه تو کجا و خلافت؟ که تو آزاد شده و پسر آزاد شده هستی و خلافت از آن مهاجران نخستین است و اسیران آزاد شده را در آن هیچ حقی نیست. والسلام».

از این نامه ابن عباس نیز بدست می‌آید که خلافت انتخابی است نه انتصابی و حق مهاجرین نخستین (ابوبکر و عمر عثمان و علی س) بوده است.

می‌دانیم ابوبکر یار غار پیامبر بوده و همراه او مهاجرت نموده است و از مهاجرین نخستین بوده و مهاجرین نخستین نیز برای خلافت به او رای دادند. در قرآن در آیه ۱۰۰ سوره توبه درباره مهاجرین نخستین آمده است:

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠[التوبة: ۱۱۰].

یعنی: «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی‌ که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند خدا از ایشان خشنود و ایشان نیز از خدا خشنودند و برای آن‌ها بهشت‌هایی آماده نموده که زیر آن نهرها روان است همیشه در آن جاودانه‌اند اینست همان کامیابی بزرگ».

مهاجرین و انصار نخستین که خداوند از آنان تعریف نموده است و رضایت خود را از آنان اعلام داشته است و وعده بهشت به آنان داده است اگر بعد از این آیه گناهکار می‌شدند و گناهشان در حدی بود که لایق جهنم می‌شدند آیا خداوند که به گذشته و حال و آینده آگاه است از آنان تعریف می‌نمود؟

و همچنین در آیات ٩ و ۱۰ سوره حشر درباره مهاجرین و انصار می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠[الحشر: ٩-۱۰].

یعنی: «و آن کسانی که قبل از مهاجرین (در مدینه) جای گرفتند و ایمان آورده‌اند (انصار) هر کس را که به سوی آنان کوچ کرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دل‌هایشان حسدی نمی‌یابند و هر چند خودشان احتیاج مبرمی به آن داشته باشند آن‌ها را بر خودشان مقدم می‌دارند و هر کس از خست نفس خود مصون ماند (اینگونه افرادند) که رستگارند. و کسانی که بعد از ایشان (مهاجرین و انصار) آیند می‌گویند پروردگارا بر ما و بر آن برادرانمان (مهاجرین و انصار) که در ایمان بر ما سبقت گرفتند ببخشای و در دل‌هایمان نسبت به کسانی‌ که ایمان آورده‌اند هیچ‌گونه کینه‌ای مگذار پروردگارا تو رئوف و مهربانی».

می‌دانیم که ابوبکر و عمر و عثمان و علی از مهاجرین اولیه بودند که در قرآن از مهاجرین اولیه تعریف شده و وعده بهشت به آنان داده شده و در آیات ٩ و ۱۰ سوره حشر مشاهده نمودید که از مهاجرین و انصار اولیه تعریف شده و آنان را برادران ایمانی مؤمنین دانسته و آنان را از پیشگامان ایمان دانسته است پس وظیفه هر مؤمنی اینست که بر طبق آیه ۱۰ سوره حشر برای مهاجرین و انصار نخستین دعا کند. ولی متأسفانه مشاهده شده است که برخی به ابوبکر و عمر و عثمان و علیسلعن کرده‌اند.

در کتاب «حلیة الاولیاء» جزء ثالث صفحه ۱۳٧ طبع بیروت از حافظ ابونعیم بسند خود از محمد بن حاطب از علی بن الحسین (امام چهارم شیعیان) نقل کرده است که فرموده است: گروهی از اهل عراق به نزد من آمدند و درباره ابوبکر و عمر و عثمان سخنانی ناپسند گفتند چون سخن آن‌ها پایان می‌پذیرد، آنگاه امام به ایشان می‌فرماید: ممکن است به من خبر دهید آیا شما از زمره مهاجرین نخستین هستید که خدا درباره آن‌ها فرموده: ﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ[الحشر: ۸]. «آنها که از خانه‌ها و اموالشان بیرون راندند در حالی‌که فضل و خشنودی خدا را می‌جویند و خدا و رسول او را یاری می‌کنند و آن‌ها در ایمان راستگو هستند»؟

اهل عراق گفتند: نه ما از آن گروه نیستیم.

دوباره امام پرسید: پس آیا شما از زمره انصار هستید که خدا در حقشان گفته است: ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ[الحشر: ٩]. «و (نیز برای) کسانی که پیش از آنان در دیار خود (مدینه دار الاسلام) جای گرفتند و (نیز) ایمان آورده بودند، کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می‌دارند، و در دل‌های خود از آنچه (به مهاجران) داده شده احساس حسد (و نیازی) نمی‌کنند، و آنها را بر خود مقدم می‌دارند، هرچند خودشان نیازمند باشند».

اهل عراق گفتند: نه ما از انصار هم نیستیم.

سپس امام فرمود: شما خود انکار کردید که در زمره یکی از این دو دسته باشید من نیز گواهی می‌دهم که شما از دسته (سوم) هم نیستید که خدای درباره ایشان (در آیه ۱۰ سوره حشر) فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠[الحشر: ۱۰].

«و کسانیکه پس از (مهاجرین و انصار) آیند می‌گویند: پروردگارا، ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز و در دلهای ما نسبت به آنان کینه‌ای قرار مده پروردگارا، تو رئوف و مهربانی».

بیرون روید که خدا هرچه سزاوار آن هستید با شما بکند».

در این روایت مشاهده می‌نمائیم که علی‌بن الحسین (امام چهارم شیعیان) با استناد به آیات ۸ و ٩ و ۱۰ سوره حشر از ابوبکر و عمر و عثمان ستعریف نموده و کسانی را که از آنان بدگوئی می‌کردند سرزنش می‌نماید.

زیبنده است متن عربی روایت فوق را نیز نقل نمائیم:

روى أبونعيم الحافظ بسنده عن محمد بن حاطب عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، قَالَ: «أَتَانِي نَفَرٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ، فَقَالُوا فِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَـانَش، فَلَمّـَا فَرَغُوا، قَالَ لَهُمْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: أَلَا تُخْبِرُونَنِي أَنْتُمُ الْمُــهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ».﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ[الحشر: ۸]. قَالُوا: لَا، قَالَ: فَأَنْتُمُ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩[الحشر: ٩]. قَالُوا: لَا، قَالَ: أَمَّا أَنْتُمْ فَقَدْ تَبَرَّأْتُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنْ أَحَدِ هَذَيْنِ الْفَرِيقَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكُمْ لَسْتُمْ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠[الحشر: ۱۰]. اخْرُجُوا فَعَلَ اللهُ بِكُمْ».

حال ممکن است کسی سوال کند جریان غدیرخم چه بوده است؟ در جواب باید گفت: برخی معتقدند که اصلاً مسئله غدیرخم اتفاق نیفتاده است. و اگر به سیره ابن‌اسحاق که قدیمی‌ترین سیره‌ای است که نوشته شده مراجعه نمائیم می‌بینیم که اثری از غدیرخم در آن وجود ندارد. همچنین در سیره ابن‌هشام نیز که از قدیمی‌ترین کتب سیره است ذکری از غدیرخم وجود ندارد همچنین در برخی از کتب تاریخ اسلام اثری از غدیرخم وجود ندارد.

در کتاب «سیرة النبویة» تألیف ابن‌هشام و تاریخ طبری و برخی دیگر از کتب داستانی را درباره نزاع بین علی‌بن‌ابیطالب و خالدبن‌ولید آورده‌اند که زیبنده است آن را مورد توجه قرار دهیم:

در کتاب «السیرة النبویة» تالیف ابن‌هشام ترجمه رسولی محلاتی جلد ۲ صفحه ۳٧۳ در این باره آمده است: «چنانکه پیش از این گفتیم رسول‌خدا جعلی‌بن‌ابیطالب را به نجران ( یکی از شهرهای یمن) فرستاده بود تا صدقات آنجا را جمع‌آوری کرده و جزیه نصاری آن شهر را نیز گرفته به نزد رسول خدا آورد و هنگامی‌که علی‌بن‌ابیطالب از آنجا باز‌می‌گشت مصادف با آمدن آن حضرت به مکه بود از این‌رو علی نیز احرام بسته و برای دیدار رسول خدا پیش از همراهان خود به مکه آمد و آن حضرت را در حالی‌که احرام داشت ملاقات کرد ولی هنگامیکه به نزد همسرش فاطمه دختر رسول خدا رفت دید فاطمه از احرام بیرون آمده از این‌رو پرسید: ای دختر رسول خدا، چه شده که از احرام بیرون آمده‌ای؟ پاسخ داد: برای آن‌که رسول خدا به ما دستور داد نیت عمره کنیم و از احرام خارج شویم علی‌بن‌ابیطالب به سوی رسول خدا بازگشت و پس از فراغت از گزارش اخبار سفر خویش رسول خدا به او فرمود: اکنون برخیز و به مسجد برو طواف کن و سپس مانند دیگران از احرام خارج شو. عرض کرد: یا رسول الله، من مانند شما احرام بسته‌ام فرمود: اکنون مانند دیگران از احرام بیرون آی. عرض کرد: یا رسول الله، هنگامیکه من می‌خواستم احرام ببندم گفتم: بار خدایا، به همان نحو که پیغمبر و بنده و رسولت محمد احرام بسته من هم به همان نحو احرام می‌بندم. رسول خدا از او پرسید: آیا قربانی با خودت آورده‌ای؟ گفت: نه، پس رسول خدا او را در قربانی خود شریک ساخت و مانند آن حضرت تا هنگام فراغت از حج بر احرام خویش باقی ماند و رسول خدا شتران قربانی را برای خود و علی‌بن‌ابیطالب هر دو تن قربانی کرد.

هنگامیکه علی‌بن‌ابیطالب از همراهان خود جدا شد و برای دیدار رسول خدا جلوتر از آن‌ها به مکه آمد مردی را به جای خود برآنها امیر ساخت و آن مرد نیز پس از رفتن علی‌بن‌ابیطالب حله‌هایی را که از نجران آورده بودند میان همراهان خود تقسیم کرد و چون به نزدیکی مکه رسیدند علی برای دیدار آن‌ها از مکه بیرون آمد و مشاهده کرد که حله‌ها را پوشیده‌اند گفت: وای بر تو این چه کاری بود کردی؟ پاسخ داد: خواستم تا با پوشاندن این حله‌ها بر ایشان، آن‌ها هنگام ورود به مکه لباس نو و زیبائی بر تن داشته باشند علی گفت: آن‌ها را پیش از آنکه به نزد رسول خدا برویم از تنشان بیرون آر و بدین ترتیب علی‌بن‌ابیطالب حله‌ها را از تن آن‌ها بیرون آورد و در بارها گذاشت این جریان سبب شد که لشکر از علی‌بن‌ابیطالب بر رسول خدا شکایت کنند.

ابن اسحاق از ابی سعید خدری حدیث کند که چون مردم شکایت علی‌بن‌ابیطالب را به رسول خدا کردند آن حضرت در میان ما برخاسته خطبه‌ای خواند و فرمود: ای مردم، از علی شکایت نکنید که او در خدا یا فرمود در راه خدا سخت‌تر از آن است که کسی از او شکایت کند».

این بود داستان طرفداری رسول خدا از علی‌بن‌ابیطالب.

به نظر می‌رسد اگر این داستان صحیح باشد و در محل غدیرخم نیز پیغمبر از علی تعریف کرده باشد مسئله غدیرخم مربوط به این داستان است.

اگر پیامبر می‌خواست علی را جانشین خود گرداند در مدینه و یا هنگام حجه‌الوداع این عمل را انجام می‌داد. دیگر اینکه امروزه ثابت شده که بدترین شیوه نقل اطلاعات از طریق شفاهی است.

اینجانب بارها مشاهد نموده‌ام که در بخشی از تهران حادثه‌ای رخ داده و افرادی آن را مشاهده نموده‌اند ولی پس از گذشت چند ساعت از آن حادثه در همان روز گزارشات ضد و نقیضی از آن حادثه داده‌اند. حال شما در نظر بگیرید در زمان رسول خدا که نه روزنامه بوده و نه مجله و نه دستگاه‌های خبرگزاری چگونه می‌توانستند سینه به سینه جانشینی علی را به نسل‌های بعد از خود منتقل نمایند؟

خداوند دانای حکیم اگر می‌خواست علی را جانشین پیامبر گرداند در قرآن این مهم را به صراحت بیان می‌نمود تا این که بدین طریق مسلمانان تا قیامت بدانند که پس از رسول خدا علی جانشین او بوده است.

در قرآن سوره‌ای به نام انبیاء داریم ولی سوره‌ای به نام ائمه نداریم. نام پیامبران بزرگ در قرآن آمده ولی نام هیچ‌یک از امامان در قرآن نیامده است.

در آیه ۲۸۵ سوره بقره ایمان به پنج چیز ذکر شده است:

۱- ایمان به خدا.

۲- ایمان به ملائکه.

۳- ایمان به کتب آسمانی.

۴- ایمان به پیامبران الهی.

۵- ایمان به روز قیامت.

ولی اثری از ایمان به امامان شیعیان وجود ندارد.

در آیه ۱٧٧ سوره بقره مشاهده می‌نمائیم که خداوند نیک را آن کسی می‌داند که به همین پنج چیز ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد.

می‌فرماید: ﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[البقرة: ۱٧٧].

در این آیه مشاهده می‌نمائیم که ایمان به پنج چیز واجب شده است و اثری از ایمان به امامت امامان شیعه وجود ندارد. و اگر خداوند افرادی را بعد از رسول گرامی اسلام به امامت مؤمنین تعیین می‌نمود یقیناً نام و نشان آن‌ها را در قرآن ذکر می‌نمود و یا لااقل ایمان به امامت آن‌ها را در قرآن در کنار ایمان به انبیاء ذکر می‌نمود ولی اثری از امامت امامان شیعیان در قرآن وجود ندارد. همچنین در آیه ۱۳۶ سوره نساء مشاهده می‌نمائیم که خداوند گمراه را کسی می‌داند که به خدا و ملائکه و کتب آسمانی و پیامبران الهی و به روز قیامت کافر باشد و اگر امامانی از جانب خداوند در زمان و یا بعد از رسول گرامی اسلام برای مردم انتخاب شده بودند یقیناً در این آیه ایمان به آن‌ها ذکر می‌شد و گمراه را کسی می‌دانست که به امامت آن‌ها کافر باشد. ولی می‌بینیم اثری از امام و امامت امامان شیعه در آیه ۱۳۶ سوره نساء و در هیچ آیه‌ای از قرآن وجود ندارد.

در آیه ۱۳۶ سوره نساء می‌فرماید:

﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا[النساء: ۱۳۶].

یعنی: «... و هر کس به خدا و ملائکه‌اش و کتبش و پیامبرانش و به روز قیامت کافر باشد پس گمراه شده گمراهی دور از راه حق».

و در این باره دلایل زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد علی سجانشین پیامبر صاز سوی خدا نبوده است که برای رعایت اختصار از ذکر آن دلایل خودداری می‌نمائیم.