سخنانی از امام علی

نهی از غلو

نهی از غلو

در طول تاریخ مشاهده شده که عده‌ای در حق انبیاء و انسان‌های صالح غلو نموده‌اند مثلا فرقه‌ای از نصاری عیسی را خدا دانستند فرقه‌ای دیگر عیسی را پسر خدا دانسته و به تثلیث (اب- ابن- روح‌القدس) معتقد گشتند عده‌ای از یهودیان عزیر را پسر خدا دانستند که در قرآن تمام این عقاید زشت شمرده شده و افرادی را که این عقاید را داشته باشند جهنمی در آخرت دانسته است.

در این‌باره در آیات ٧۲ و ٧۳ سوره مائده آمده است:

﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ٧٢ لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣[المائدة: ٧۲-٧۳].

یعنی: «کافر شدند آن کسانی که گفتند همانا خدا، عیسی پسر مریم است در حالی‌که عیسی می‌گفت: ای بنی اسرائیل، عبادت کنید الله را که پروردگار من و پروردگار شماست هر کس که به الله شرک ورزد الله بهشت را بر او حرام نموده است و جایگاهش آتش است و برای ظالمین هیچ یاوری نیست. کافر شدند آن کسانی‌که گفتند همانا الله، سومی از سه‌تا است در حالی‌که هیچ الهی نیست جز اله واحد، و اگر باز نایستند از آنچه می‌گویند قطعا به کافرانشان عذابی دردناک خواهد رسید».

در زمان ما کسانیکه به تثلیث قائلند و کسانیکه عیسی را خدا می‌دانند و کسانیکه سایبابا را خدا می‌دانند و کسانیکه بهاء الله را خدا می‌دانند و کسانیکه علی سرا خدا می‌دانند و هر کس که غیر از الله را خدا بداند و کسانی از درویشان که می‌گویند ما علی را خدا نمی‌دانیم از خدا هم جدا نمی‌دانیم مصادیقی از این آیات می‌باشند و بهشت بر‌‌آنها حرام و در آتش قرار خواهند گرفت.

در خطبه ۲۰۸ نهج‌البلاغه ترجمه «مصطفی زمانی» آمده است:

«فأجابه ÷رجل من أصحابه بكلام طويل، يكثر فيه الثناء عليه، ويذكر سمعه وطاعته له. فقال عليه السلا»:

«إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اللهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ، وَجَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ ـ لِعِظَمِ ذلِكَ ـ كلُّ مَا سِوَاهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ كانَ كذلِك لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ، وَلَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللهِ عَلَي أَحَدٍ إِلاَّ ازْدَادَ حَقُّ اللهِ عَلَيْهِ عِظَماً. وَإِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَيُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَي الْكبْرِ، وَقَدْ كرِهْتُ أَنْ يَكونَ جَالَ فِي ظَنِّكمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ، وَاسْتِماعَ الثَّنَاءِ، وَلَسْتُ بِحَمْدِ اللهِ كذلِك، وَلَوْ كنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِك لَتَرَكتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَالْكبْرِيَاءِ. وَرُبَّمَا اسْتَحْلَي النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَء، فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَي اللهِ وَ إِلَيْكمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَفَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضائِهَا، فَلاَ تُكلِّمُونِي بَمَا تُكلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَلاَ تُخَالِطُونِي بالْمُصَانَعَةِ، وَلاَ تَظُنّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَلاَ الْتِمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوْ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِيءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِك مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَك بِهِ مِنِّي، فَإنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ، يَمْلِك مِنَّا مَا لاَ نَمْلِك مِنْ أَنْفُسِنَا، وَأَخْرَجَنَا مِمَّا كنَّا فِيهِ إِلَي مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَي، وَأَعْطَانَا الْبصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى». یعنی: «پس مردی از اصحاب آن حضرت ÷با سخن درازی آن بزرگوار را پاسخ داد بسیار او را ستایش نموده و پیروی از آنچه شنیده بود به آن حضرت اظهار می‌کرد پس امام ÷فرمود:

کسی را که جلالت خدا در نزد او با اهمیت و مرتبه‌اش در دل او بلند است سزاوار است که برای بزرگواری و بلند مرتبه بودن خدا هرچه غیر از خداست نزد او کوچک باشد. سزاوارتر از کسی که چنین باشد کسی است که نعمت خدا درباره او بسیار و احسانش به او نیکوست زیرا نعمت خدا به کسی بسیار داده نشده مگر اینکه بزرگی حق خدا بر او زیاد شده است. و از پست‌ترین حالات حکمفرمایان نزد مردم نیکوکار آن است که گمان دوستداری فخر و خودستائی به آن‌ها برده شود و کردارشان حمل به کبر و خود‌خواهی گردد و من کراهت دارم از اینکه به گمان شما راه یابد که ستودن و شنیدن ستایش را دوست دارم و سپاس خدا را که چنین نیستم و اگر هم دوست داشتم که درباره من مدح و ثنا گفته شود این میل را از جهت فروتنی برای خداوند سبحان که او بشمول عظمت و بزرگواری سزاوارتر است رها کرده از خود دور می‌نمودم و بسا که مردم مدح و ستایش را بعد از کوشش در کاری شیرین می‌دانند ولی شما از من تعریف نکنید زیرا من خود را در اختیار خدا و شما گذاشته‌ام که بتوانم حقوقی که باید ادا کنم و واجباتی که باید انجام دهم به نتیجه برسانم. با آن کلماتی که با ستمگران می‌گوئید با من سخن نگوئید. سخنان خشمگینی که از عصبانی‌ها شنیده می‌شود واز آن‌ها پنهان می‌دارند از من مخفی نکنید. از راه سازشکاری با من وارد نشوید فکر نکنید که اگر مطلب حقی را گفتید من ناراحت می‌شوم. من انتظار ندارم شما از من تجلیل کنید زیرا کسی که از شنیدن حق ناراحت است و یا از درک عدالت عصبانی می‌شود در اجرای حق و عدالت ناراحت‌تر خواهد بود.

از گفتن حق و مشورت عادلانه چشم پوشی نکنید زیرا در حدی نیستم که اشتباه نکنم و به کار خود اطمینان ندارم تنها خدائی که بر من نفوذ دارد مرا حفظ خواهد کرد.

جای تردید نیست که من و شما غلام پروردگاری هستیم که پروردگاری غیر از او وجود ندارد. آنچنان قدرتی بر ما دارد که خودمان آن قدرت را نداریم. ما را از مسیری که هستیم در مسیری که شایسته ماست قرار می‌دهد پس از گمراهی به راه راست می‌کشاند و پس از نادانی آگاهمان می‌سازد».