اندیشهي تکفیرکردن دیگران نزد شیعه همچنان تغییر نکرده است
بزرگان و علمای شیعه در همه دورانها و عصور مختلف به این دیدگاه گناهآلود و باطل دربارهی دو وزیر و دو دوست پیامبر ج یعنی ابوبکر و عمر و بزرگان دیگر اسلام، خلفاء، حکام، رهبران، مجاهدان و حافظان آن معتقدند. شنیدهایم که مبلغانشان که در دارالتقریب به تبلیغ میپردازند و از آن مستمری میگیرند خطاب به کسانی که وقت کافی برای تحقیق دربارهی ادعاهایشان ندارند میگویند این عقاید در گذشته وجود داشته و امروز وضع تغییرکرده است.
این سخن ادعایی باطل و دروغ و نیرنگی بیش نیست. کتابهایی که در گذشته در همه حوزهها و مکاتبشان تدریس میشد همچنان تدریس و مطالعه میشود و آن را جزو ضروریات مذهب و عناصر اولیهی آن میدانند و کتابهایی که علمای نجف، ایران، و جبل عامل منتشر و آن را ترویج میکنند از کتابها و آثار قدیمیشان بدرتر و برای تقریب و تفاهم زیانبارتر است.
برای این اثبات امر بایدگفت یکی از علمایشان را که هر روز اعلام میکند که به وحدت و تقریب معتقد است و مردم را بدان دعوت میکند مثال میزنیم. او محمد بن محمدمهدی خالصی است که دوستان فراوانی در مصر و کشورهای دیگر دارد که مردم را به تقریب دعوت و جهت تبلیغ آن در میان اهل سنت تبلیغ میکنند.
این مبلغ و دعوتگر بزرگ تقریب و وحدت حتی وجود نعمت ایمان را برای ابوبکر و عمر نفی میکند و در جلد اول صفحه ۶۳ و ۶۴ کتاب (إحیاء الشریعة فی مذهب الشیعة) مینویسد: اگر [اهل سنت] بگویند، ابوبکر و عمر جزو افرادحاضر در بیعت رضوان بودند که در قرآن بر رضایت از آنها نص نازل شده است و خداوند فرموده است:
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾[الفتح: ۱۸]
«به یقین الله از مؤمنان که زیر درخت با تو بیعت کردند، راضی شده است».
در پاسخ باید گفت: آیا خداوند چنین فرموده است [یعنی از مؤمنان راضی شد] یا اینکه در آیه آمده است خداوند از [همه] کسانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند راضی شد، و صفت مؤمنان را ذکر نکرده است؟ در این صورت [حالت دوم] آیه بر رضایت خداوند از همه کسانی که بیعت کردند دلالت میکرد. اما از آنجا که خداوند لفظ:
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾.
«را آورده است این امر فقط بر رضایت خداوند از کسانی دارند که ایمان خالص داشته باشند؟!».
این امر بدان معنی است که به نظر محمدخالصی ابوبکر و عمر ایمان خالصی نداشتند تا مشمول رضایت پروردگار قرار گیرند. در صفحات پیشین سخنان عالم نجفی یعنی مؤلف کتاب (الزهراء) دربارهی عمر بن خطاب گفت ذکر شدکه ادعا کرد او بیماری خاصی داشت که فقط آب مردان او را درمان میکرد. این دو عالم و دانشمند معاصر شیعه در دوران ما زندگی میکنند و از مدعیان سخنان درشت و دهن پرکن دربارهی وحدت و تقریب، دلسوزی برای اسلام و مسلمانان و تلاش در راه حفظ صلاح و مصلحت مسلمانان هستند. اگر در آثار معاصر این مدعیان تقریب که چاپ و منتشر شده و در دسترس همگان قرار دارد دربارهی ابوبکر و عمر که بهترین مسلمانان پس از رسول خدا یا حداقل دو تن از بزرگان اسلام در طول تاریخ بودهاند بنگریم، پس ما، چه امیدی به تفاهم و گفتگو جهت تقریب مذاهب داریم؟ آیا اینها جز ستون پنجمی در میان قلعه مسلمانان نیستند؟ همزمان با اینکه اینها دربارهی اصحاب رسول خدا ج، تابعین و همه حکام مسلمان پس از آنها به چنین عقیدهی فاسدی معتقدند و مقام آنها را چنین خوار میدارند با وجود اینکه آنها بنای تمدن اسلامی را برپا داشتند و این جهان اسلامی را گسترش دادند، به آنها این گونه بیاحترامی میکنند، در همان حال امامانشان را چنان وصف میکنند که بیتردید خود آن امامان هم از چنین اوصافی برائت میجویند و از آن بیزارند.
کلینی در (الکافی) درباره امامان شیعه صفاتی را به کار میبرد که آنها را از جایگاه و منزلت انسان به مقام معبودات یونان در دوران بتپرستی بالا میبرد. اگر بخواهیم این امر را از (الکافی) و کتابهای معتبر دیگرشان که در نظر آنها دارای اولویت فراوانی هستند، نقل کنیم این امر کتاب ضخیم و قطوری را پرخواهد کرد. اما در اینجا فقط عنوان بابهای این اوصاف خدایگونه را به صورت لفظ به لفظ از کتاب (الکافی) نقل میکنیم. از آن جمله: «باب اینکه امامان همه علوم و دانشهایی را که به پیامبران و ملائکه رسیده است میدانند»، «باب اینکه امامان میدانند چه زمانی از دنیا میروند و آنها با اختیار خود از دنیا میروند»، «باب اینکه امامان دربارهی همه چیز در گذشته و حال و آینده آگاهی دارند وهیچ چیز از علم آنها مخفی نمیماند.»، «باب اینکه فقط امامان همه قرآن را گردآوری کردهاند و فقط آنها همه علم آن را میدانند.»، «بابی دربارهی اینکه معجزات پیامبران در نزد امامان هم وجود دارد.»، «بابی دربارهی اینکه هرگاه امام زمان ظهور کند به روشن داوود و آل داوود حکم میکند و دربارهی دلیل سؤال نمیکند؟؟!»، «باب اینکه هر حقی که نزد مردم است از امامان خارج شده است و هر آنچه از سوی آنان نیامده باشد، باطل است»، «بابی درباره اینکه همهی زمین از آن امام است.» [۸]
[۸] نگا: الکافی، ص ۲۲۵-۴۰٧.