شیعیان نه تنها در فروع دین بلکه در اصول دین نیز با مسلمانان اختلاف دارند
با وجود اینکه تلاش کردیم تا این موضوع مختصر و کوتاه و استناد آن به عبارات برگزیده از معتبرترین کتابهای شیعیان باشد اما با این وجود باز هم این موضوع به طول انجامید. در اینجا مناسب است که آن را با متن دیگری دربارهی تقریب به پایان برسانیم تا هر مسلمانی بداند که میان پیروان فرقهها و مذاهب دیگر وحدت و تقریب امکان دارد. اما این امر در تعامل با شیعیان غیرممکن است. از دلایل این امر اعتراف صریح زیر است:
خوانساری مؤلف و معرفیکننده افراد مشهور شیعه در کتاب (روضات الجنان) صفحه ۵٧٩ چاپ دوم تهران، سال ۱۳۶٧ هـ. ق بیوگرافی طولانی خواجهنصیر طوسی را نقل میکند و از جمله سخنان حقیقی زیبا و صادر شده از سوی کسی که حق را تأیید کرده و دربارهی تعیین فرقه ناجیه از میان ٧۳ فرقه که همان امامیه است تلاش کرده است، میگوید: «من دربارهی همه مذاهب تحقیق کردم و همه فرقهها به جز امامیه را در احوال ناشی از ایمان مشترک دیدم اگرچه دربارهی اموری با یکدیگر اختلاف دارند که وجود و عدم آن برای ایمان مساوی است. سپس دریافتم که طائفهی امامیه در امورشان با همه مردم اختلاف دارند و اگر یکی از فرقهها غیر از امامیه فرقهی ناجیه باشد، بیتردید همه گروههای غیر از شیعه امامیه فرقه ناجیه هستند. [از آنجا که این امر محال است] در نتیجه این امر ثابت میکند که فرقهی ناجیه فقط شیعیان امامیه هستند.» خوانساری میگوید: سید نعمتالله موسوی گفته است: همه فرقهها بر اینکه شهادتین به تنهایی برای نجات و رهایی فرد از دوزخ کافی هستند اعتقاد دارند؛ زیرا آنان به این حدیث استناد میکنندکه پیامبر ج فرموده است:«مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ»: هر کس لا إله إلّا الله بگوید وارد بهشت خواهد شد.» اما فرقهی امامیه بر این امر اجماع دارند که نجات آدمی فقط به وسیلهی ولایت اهل بیت از امام علی تا امام دوازدهم و برائتجستن از دشمنانشان [یعنی ابوبکر و عمر و همه کسانی که به اسلام گرایش دارند – به جز شیعیان] میباشد. این اعتقاد شیعه با عقیدهی همه فرقهها دربارهی راه نجات و رهایی اختلاف دارد.»
طوسی، موسوی، خوانساری و ... هم راست گفتهاند و هم دروغ میگویند. در اینکه همه فرقههای مسلمانان در اصول اعتقادی به یکدیگر نزدیکند و در امور ثانوی با یکدیگر اختلاف دارند، راست گفتهاند. به همین دلیل تفاهم و نزدیکی میان فرقههایی که در اصول به یکدیگر نزدیکند امکان دارد. اما این تفاهم با شیعیان امامیه محال است؛ زیرا آنها در اصولشان با مسلمانان اختلاف دارند و فقط زمانی از مسلمانان اظهار رضایت میکنند که جبت و طاغوت یعنی ابوبکر و عمر و حاکمان دیگر مسلمانان از آن زمان تاکنون را لعن کنند و از همه کسانی که شیعه نیستند برائت بجویند حتی از اهل بیت پیامبر یعنی دختران رسول خدا ج که ذوالنورین عثمان بن عفان و عاص بن ربیع اموی شجاع و بزرگوار که پیامبر ج بر روی منبر مسجدش او را مدح کرد، آنها را به همسری گرفتند، زمانی که علی خواست با دختر ابوجهل ازدواج کند و آن را هووی فاطمهلقرار دهد، فاطمه از این امر نزد پیامبر شکایت کرد و پیامبر ج نیز بر روی منبر خطاب به علیسگفت: دختر دشمن خدا و دختر رسول خدا ج هر دو نمیتوانند همزمان همسر یک نفر باشند. آنگاه به ذکر فضایل داماد دیگرش، عاص بن ربیع که از خاندان بنیامیه بود، پرداخت.
همچنین میخواهند که از زید بن علی(زینالعابدین) بن حسین بن علی بن ابی طالب و همه اهل بیت دیگر که به رافضیان گرایش نداشتند و عقاید فاسدشان را که یکی از آنها تحریف قرآن است قبول نداشتند برائت جویند. آنها [رافضیان] در همه دورانها و همه علمای طبقاتشان به این امر معتقدند که دانشمند نابغه و محبوبشان حاج میرزا حسین بن محمد تقی نوری طبرسی در کتاب (فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب) این امر را اثبات کرده است که او با نوشتن سطر به سطر آن کتاب در مزار صحابی بزرگوار مغیره بن شعبهس امیر کوفه که شیعیان به اشتباه گمان میکنند که این قبر از آن علی بن ابی طالبس است، این جنایت بزرگ را مرتکب شد.
شیعیان برای تفاهم و رضایت از نزدیکی ما به آنها میخواهند همراه با آنها یاران رسول خدا ج را لعن کنیم و از همه کسانی که به دین آنها معتقد نیستند حتی دختران و برگزیدگان اهل بیت و در رأس آنها امام زید بن علی و همه کسانی که امور منکر رافضه را قبول ندارند اظهار برائت نماییم.
این بخش صحیح و صادق از نص روایت نقل شده دربارهی خواجه نصیر طوسی است که سید نعمتالله موسوی و میرزا محمد باقر موسوی خوانساری اصفهانی آن را روایت کردهاند و از میان شیعیان چه آنان که تقیه را در پیش میگیرند و چه آنان که عقاید نهانی خودشان را آشکار میکنند با آن مخالفت ندارند.
اما امری که در آن دروغ میگویند این است که ادعا میکنند فرقههای دیگر غیر از شیعه معتقدند گفتن شهادتین به تنهایی موجب نجات در آخرت خواهد بود. اگر عقل یا معرفتی داشتند میدانستند که در نظر ما شهادتین کلید دخول در اسلام است و جان و مال گوینده آن حتی اگر کافر حربی هم باشد، در دنیا مصون خواهد بود. اما نجات در آخرت به وسیلهی داشتن ایمان خواهد بود و چنانکه امیرالمؤمنین عمر بن عبدالعزیز فرموده است: ایمان، فرایض، شرایع، حدود و سنتهایی دارد که هر کس آنها را کامل کند، ایمانش کامل شده است وهر کس آنها را کامل نکند ایمانش کامل نشده است.» اما از جمله شرایط ایمان، تصدیق وجود دوازدهمین امام نیست! زیرا او شخصیتی موهوم و ساختگی است که به دروغ به حسن عسکری نسبت داده شده است. حسن عسکری بدون بر جایگذاشتن فرزندی از دنیا رفت و برادرش جعفر اموالش را به ارث برد؛ زیرا او فرزندی نداشت. علویان سجلی داشتند که نقیب آن زمان به ثبت موالید در آن میپرداخت که هر فرزندی که به دنیا میآمد در آن ثبت میشد. اما در این سجل هیچ فرزندی برای حسن عسگری ثبت نشده است و علویان معاصر حسن عسکری نمیدانستند که در حالی از دنیا رفت که فرزندی از خود برجای گذاشته بود. اما از آنجا که حسن عسگری بدون برجایگذاشتن فرزندی از دنیا رفت، سلسله امامت در میان پیروانشان [امامیه] دچار توقف شد آنها دریافتند که با مرگ او امامت هم از بین رفت. به همین دلیل به مذاهب و افکار دیگر پیوستند؛ زیرا دیگر امامی نداشتند.