پیشگفتار مترجم
در جهان امروز همه چیز در حال تحول و دگرگونی است و بشر همواره به شناخت جزئیات و جوانب بیشتری دربارهی هستی، دست مییابد و معلومات و حقایق تازهای، جایگزین معلومات و حقایق قبلی و فعلی میشوند. این دگرگونیها، حتی به حوزهی علوم دقیق نیز پای مینهند و قوانین و قضایای جدیدی در عرصهی علوم ریاضی و فیزیک و مکانیک کشف میشوند و اساساً تشکیک در مورد حقایق به عنوان روش تحقیق علمی، به صورت یک اصل، مورد پذیرش محافل علمی قرار گرفته است [۱].
علوم انسانی و از آن جمله تاریخ و وقایع تاریخی، بنا بر ماهیت خود به طریق اولی، بیشتر میتوانند در معرض تردید، تحول و تحریف قرار گیرند و لذا امکان بازنگری در آنها بیشتر خواهد بود.
کتابی که به نظر خوانندهی محترم میرسد «کیف نکتب التاریخ الإسلامي» نام دارد و در برگردان به فارسی، عنوان «ضرورت بازنویسی تاریخ اسلام» برای آن برگزیده شده است. نویسنده در این کتاب به تفصیل و تشریح کامل مبحث میپردازد.
در این سطور از مقولهی اسرائیلیات و نیز احتمال بروز خطاهای غیر عمدی و عمدی انسانی، در روند بازگویی حوادث تاریخی و سلب مسؤولیت تاریخی مورخ و مفسر بزرگ، محمد بن جریر طبری، در خصوص صحت و سقم پارهای روایات مربوط به قرنهای آغازین تاریخ اسلام، صرفنظر میکنیم و قصد آن داریم به مسألهای که در حال حاضر در رأس مسائل جهانی قرار دارد، یعنی مسألهی روز دنیای اسلام از یک سو و سردمداران و حکمرانان مدعی رهبری بشریت از سوی دیگر، اشارهای گذرا داشته باشیم.
این مسأله پیچیده عبارت است از: صلح میان اسرائیل و مردم فلسطین که روزی به تاریخ خواهد پیوست و برای آیندگان جزو رویدادهای مهم تاریخی به شمار خواهد رفت.
پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳م و میانجیگریهای «هنری کیسینجر»، وزیر امور خارجهی یهودی وقت آمریکا و مسافرت «انور سادات»، رئیس جمهور سابق مصر، به اسرائیل در ۱۹۷۹م و خروج بزرگترین کشور عربی از صحنهی مناقشات خاورمیانه و تنها ماندن مردم فلسطین؛ و به دنبال تهاجم اول آمریکا به عراق در سال ۱۹۹۱م، کنفرانس بین المللی صلح خاورمیانه همراه با جارو جنجال فراوان در شهر «مادرید»، پایتخت اسپانیا، برگزار شد و پس از مذاکرات و چانهزنیها و دادن امیدهای دروغین در مورد تشکیل دولت فلسطین، سرانجام در سال ۱۹۹۳م موافقت نامهی صلح در شهر «اسلو»، پایتخت نروژ، میان اسرائیل و فلسطین به امضا رسید. بهدنبال آن کنفرانسها و مذاکرات متعدد و پرهیاهو به رهبری و میزبانی دولت آمریکا در کمپ دیوید و کمپهای دیگر(!) برگزار شد و هربار با روبوسیها و دست بوسیهای آنچنانی میان طرفین مذاکره و نیز دولتمردان آمریکایی به عنوان میانجی صلح(!) در گوش جهانیان خواندند که بزرگترین مشکل جهانی، در آستانهی حل و فصل قرار گرفته و اکنون وقت آن است که پسر عموهای متخاصم، دست در دست هم، دشمنیهای گذشته را کنار نهند و در بهشت خاورمیانهی نوین (!) در صلح و صفا زندگی کنند. به موازات این جریانات، ژنرال «اسحاق رابین»، نخست وزیر وقت اسرائیل را که به اعتراف خود ۲۷ سال تمام برای اسرائیل جنگیده (و در حقیقت اعراب را کشته) بود به عنوان قهرمان صلح معرفی کردند و البته اعطای جایزهی بیش از یک میلیون دلاری صلح نوبل را نیز از وی دریغ نکردند [۲]. روزنامهی تهران تایمز چاپ تهران در تاریخ ششم اکتبر ۱۹۹۱ م از قول یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، نوشت: «یک هیأت آمریکایی به هیأت ما گفت: نه تنها عراق، بلکه همهی اعراب در جنگ ۱۹۹۱م آمریکا و متحدانش بر ضد عراق شکست خوردند، پس شما بایستی به شرایط اسرائیل گردن بنهید»! ملاحظه میفرمایید چگونه روند صلح به تسلیم تنزل مییابد!
مرحوم عرفات اگرچه امتیازات فراوانی به طرف قوی(!) واگذار نمود، اما از خطوط قرمز عبور نکرد و مرگ شرافتمندانه را بر تسلیم کامل ترجیح داد [۳].
محمد حسنین هیکل سیاستمدار، روزنامهنگار و اندیشمند برجستهی مصر و جهان عرب (و اتفاقاً پیرو سکولاریسم) در پاسخ به سؤال گزارشگر یکی از شبکههای تلویزیونی، درباره سرنوشت مذاکرات صلح اسرائیل و دولت خودگردان فلسطین پس از فوت یاسر عرفات، اظهار داشت: «مذاکرهای در کار نیست، قرارداد آمادهی امضا است و رهبری کنونی، بیش از دو گزینه پیش رو نخواهد داشت: یا امضای قرارداد مطابق خواست اسرائیل، یا دچار شدن به سرنوشت سلف خویش»!
آری! با گذشت بیش از چهارده سال از تشکیل کنفرانس بین المللی صلح «مادرید» و برگزاری نشستها و چانهزنیها و مذاکرات و مناقشات و امضای پیماننامههای رنگارنگ و... در مجموع آنچه که از بابت پروسهی موسوم به صلح(!) و نیز از برکات و نعمت نظم نوین جهانی و دموکراسی صادراتی آقایان «فوکویاما» و پرزیدنت بوشهای پدر و پسر و دیگر دولتمردان آمریکایی و البته با به کارگیری موشکهای «تاما هاوک» [۴]و «کروز» [۵]و... در افغانسان و عراق و لابد فردا و پس فردا در سوریه و خدایی نخواسته در ایران، عاید مردم فلسطین شده است، جز آتش و آهن و تخریب خانه و خیمه و مزرعه و آوارگی، بیکاری، فقر و کشتار و دیگر بلایای اجتماعی و روانی، چیز دیگری بوده است؟!
مضحکترین پردهی سناریوی صلح(!) این است که ژنرال خونآشام «آریل شارون»، نخستوزیر در آستانه مرگ اسرائیل و فرمانده مستقیم کشتار جمعی فلسطینیان اردوگاههای «صبرا» و «شتیلا» کسی که قریب ۶۰ سال فلسطینیان و دیگر اعراب را تنها به جرم حقطلبی به قتل رسانده است، به عنوان قهرمان صلح و لابد فردا برندهی جایزهی صلح نوبل، معرفی و در مقابل، فلسطینیان به عنوان مردمانی ستیزهجو و تروریست(!) به جهانیان شناسانده خواهند شد.
بازهم در این سناریو ادعا میشود که ایران در مسیر برقراری صلح، مانعتراشی میکند. در این رابطه باید گفت: این هم یکی از دروغهای بزرگ آمریکا است که عدهای سادهلوح وطنی هم آن را باور کردهاند.
مردم فلسطین با پیشینهی ۶۰ سال مبارزه نظامی و سیاسی و تحمل آوارگی، به حق، ملتی آبدیده و رشید به شمار میآیند و میتوانند منافع و مصالح خویش را تشخیص دهند و در راستای آن تصمیمات لازم را نیز اتخاذ کنند. از سوی دیگر ایران با فاصلهی جغرافیایی طولانی با سرزمین فلسطین، چنانچه به انگیزههای انسانی و اسلامی، از لحاظ معنوی مردم آن سرزمین را مورد پشتیبانی قرار داده باشد، جرمی مرتکب نشده است و این در حالیست که در آن سو حمایتهای همه جانبهی سیاسی و نظامی و اقتصادی دهها میلیارد دلاری لابیهای [۶]یهودی آمریکایی و اروپایی و... از دولت غاصب اسرائیل، نادیده گرفته میشود.
در ارتباط با ادعای فوق، مسأله بسیار روشن است. اگر روند صلح و طرحهای رنگارنگ آن، در راستای احقاق حقوق پایمال شدهی مردم فلسطین پیش میرود، بدون شک به نتیجه مطلوب خواهد رسید،حتی اگر ایران هم با آن مخالف باشد؛ و چنانچه این روند برخلاف همهی قوانین بین المللی، در جهت مشروعیت بخشیدن به تجاوزگریهای طرف قوی و تضییع حقوق طرف ضعیف سیر کند- که متأسفانه چنین است- بیتردید موفقیتی در پی نخواهد داشت حتی اگر- بنا به فرض محال- ایران هم از آن پشتیبانی کند!
آری! خواننده محترم! با پوزش فراوان از اطالهی کلام، مشاهده میشود که در دوره ارتباطات و انفجار اطلاعات، سلطهجویان جهانی و دشمنان اسلام، در برابر دیدگان جهانیان، اینگونه به راحتی به قلب حقایق میپردازند و بیشرمانه ظالم را در جایگاه مظلوم و مجرم را در موضع قاضی مینشانند!
غرض از بیان تاریخچهی فوق این است که اولاً: در مورد وقایع روز و ثانیاً: در خصوص رویدادهای تاریخی، به ویژه تاریخ اسلام، با دوراندیشی، واقعبینی، شناخت، آگاهی و احساس مسؤولیت کامل فرهنگی و دینی، به بررسی و داوری بنشینیم و در دام جوسازیها و تبلیغات حریف قرار نگیریم؛ انشاءالله!
فروردین ماه ۱۳۸۵شمسی
احمد حکیمی
دبیر باز نشستهی آموزش و پرورش شهرستان پاوه
[۱] امروزه در مغرب زمین و نیز در مشرق زمین تشکیک در مورد حقایق و قضایای علمی، فلسفی و اعتقادی و حتی انکار خالق هستی، جزو حقوق مسلم و خدشهناپذیر افراد به رسمیت شناخته شده است و اظهار و ابراز آن با مانعی روبرو نخواهد شد. به جز داستان آدمسوزی یهودیان (holocaust) به دست رژیم نازی آلمان در خلال جنگ دوم جهانی (۱۹۴۵ – ۱۹۳۹ م)، آن هم به صورت عدد رُنه و ثابت شش میلیونی؛ و هرکس در مورد صحت آن کوچکترین تردیدی نشان دهد، به یهودستیزی (antisemitism) متهم و در دادگاه محکوم و روانۀ زندان میشود! [۲] نامبرده در تاریخ چهارم نوامبر ۱۹۹۵ م به دست یک نفر یهودی تندرو مخالف روند صلح به قتل رسید. [۳] یاسر عرفات حاضر نشد بیش از ۴۰ سال مبارزات نظامی و تلاشهای دیپلماتیک در راه احقاق حقوق ملت فلسطین را زیر پا بگذارد و تاوان عمل خود را نیز پس داد و توسط دشمن اشغالگر و البته با چراغ سبز دولت آمریکا از مقام ریاست تشکیلات و طرف اصلی مذاکرهی صلح، به زندان خانگی تنزل مقام داده شد و سرانجام جان خود را نیز فدای آرمان مردمش کرد و در یازدهم نوامبر ۲۰۰۴ م در یک بیمارستان نظامی در پاریس درگذشت. در رابطه با مرگ کاملاً مشکوک عرفات به رغم گذشت بیش از یک سال از ماجرا دو پرسش مهم هنوز بیپاسخ ماندهاند: الف) چرا ایشان را به یک بیمارستان غیر نظامی پایتخت فرانسه نبردند؟ ب) چرا در فرانسهی مدعی دموکراسی و مدافع انواع حقوق انسانی و غیر انسانی، علت فوت رهبر یک ملت همچنان در پرده ابهام باقی مانده است؟! [۴] Tomahawk [۵] Cruise [۶] Lobby