اسلام
اسلام، نقطهی مقابله جاهلیت به شمار میآید و از آنجاکه جاهلیت عبارت است از: جهل نسبت به حقیقت الوهیت و پیروی از برنامهی غیر خدا، پس اسلام یعنی: شناخت حقیقی خداوند و پیروی از برنامهی او.
و لزوماً بایستی مطالعه و بررسی تاریخ اسلام را فرصتی حقیقی برای شناخت و مطالعهی اسلام به شمار آورد. دیدگاه علمی بهتنهایی، صرفنظر از مسلمان بودن و هدفمند بودن مطالعهمان نمیتوانیم از تاریخ به عنوانیک جنبش و پیامدهای اجتماعی آن سخن به میان آوریم، جز اینکه جزئیات آن را مطالعه و اصول و استراتژیها و اهداف آن را تبیین کنیم و سپس به تشریح چگونگی حرکت آن برای عملینمودن آن بپردازیم، یعنی بررسی کنیم که تا چه اندازه اصول، جهتگیریها و اهداف مورد نظرش در عالم واقعیت تحقق یافتهاند و به چه میزان، دچار انحراف و کجروی شدهاند و به چه اندازه در ادای وظیفهاش کوتاهی رخ داده است.
حالکه روش فوق را به عنوان برنامه علمیِ صِرف در ارتباط با هر جنبشی برگزیدهایم، به طریق اولی و با صرفنظر از این که مسلمان هستیم و در نظر گرفتن حجم و وسعت جنبش اسلامی در تاریخ جهان، همین شیوه را نیز در مورد اسلام به کار میبریم. اسلام از لحاظ گستردگی، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام و از لحاظ تاریخی، بیش از ۱۴ قرن را در برمیگیرد و به راستی اصول، ارزشها و اهداف جنبشی با این عظمت سزاوار تحقیق و مطالعه است و محور قیام این حرکت، مقدمهی مطالعهی تاریخ واقعی آن خواهد بود. در واقع خاورشناسان آنگاه که تاریخ اسلام را با مطالعهی خود این دین آغاز میکنند، خودشان این روش تحقیقی را به کار میبرند؛ اگرچه کار پژوهشیشان همواره به جهت دور ماندن قلبهایشان از اسلام، رنگ خواستهها و آرزوهایشان را به خود میگیرد (مگر آنکه اسلام را بپذیرند)!
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم﴾[البقرة: ۱۲۰].
«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد، مگر این که از آیینشان پیروی کنی».
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَق﴾[البقرة: ۱۰۹].
«بسیاری از اهل کتاب از روی حسد و رشکی که در وجودشان ریشه دوانده است، با این که حقانیت برایشان کاملاً روشن شده است، آرزو دارند در صورت امکان شما را بعد از پذیرش ایمان، [به سوی کفر] باز گردانند».
﴿وَإِذۡ لَمۡ يَهۡتَدُواْ بِهِۦ فَسَيَقُولُونَ هَٰذَآ إِفۡكٞ قَدِيم﴾[الأحقاف:۱۱].
«و چون خودشان بهوسیلهی آن، هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویند: این همان دروغهای قدیمی است»!
چنانچه به مقتضیات فوق، روش علمی را نیز بیفزاییم که این تاریخ و هویت ماست، آنگاه این اولویت احساس میشود که مطالعهی تاریخ اسلام را با بهرهگیری از مطالعهی خود این دین آغاز کنیم و بدین ترتیب، گام اول را در جهت شناخت اسلام برداشته و پا به پای تاریخ جلو میرویم و دقیقاً از همه چیز آگاه میشویم و با در دستداشتن نشانهها و علائم راهنما در اثنای بحث و تحقیق، به این مسأله پی میبریم که تاریخ اسلام در چه مقاطعی در مسیر درست پیش رفته و در چه مقاطعی از راه راست منحرف گشته است.
با افزودن این نکته که: یکی از اهداف این کار تحقیقاتی و مطالعاتی، برقراری پل شناختی جدید میان اسلام و ما مسلمانان است و یکی دیگر از اهداف مطالعهی تاریخ،- یعنی یافتن دوبارهی هویت گمشدهای که امواج و جریانات و انحرافهای مختلف، آن را از هم گسیخته و بر سیمایش سایه افکندهاند- مشخص میشود شناخت دوبارهی اسلام، در آغاز بررسی تاریخ آن امری اجتنابناپذیر مینماید. بنا به فرمودهی پیامبرصما از حقیقت اسلام دور افتاده و دچار غربت شدهایم:
«بدأ الإسلام غريباً وسيعود غريباً كما بدأ، فطوبى للغرباء» [۳۹].
«اسلام در غربت آغاز شد و زمانی به حال غربت باز خواهد گشت؛ و خوشا به حال آنان که غریباند»!
با تمامی این اوصاف، باز به این جنبه از بحث، اهمیت بسیار ناچیزی میدهیم! و گویی بنا را بر این گذاشتهایم که مبحث فوق، امری مسلم و بینیاز از هر نوع توضیح است، یا اینکه آن را به علوم دینی واگذار میکنیم و تکرارش را در مطالعهی تاریخ، کاری بیهوده و غیر قابل توجیه به شمار میآوریم یا تحت تأثیر گمانهپراکنیهای سکولاریسم چنان میپنداریم که مطالعهی تاریخ، ناگزیر بایستی به طور کامل از هرنوع پیش زمینه دینی به دور باشد، مبادا دین «روح علمی» کار را خراب و تباه سازد!
روشن است که همه این توجیهات غیر قابل قبول هستند! لذا نه اسلام در دوران غربت دوم خود به صورت یک واقعیت قطعی و انکارناپذیر و بینیاز از توضیح، به صحنه بازگشته است و نه آموزشهای دینی، تفسیر فراگیر و همه جانبهی مورد نیاز پژوهشگر مسلمان را در اختیارش قرار میدهند و نه روح علمی، چنین ایجاب میکند که در روند «مطالعهی تاریخ اسلام» به شناخت خود اسلام نپردازیم!
درست است که در راستای مطالعهی تاریخ، به حکم ضرورت، مطالبی درباره اسلام میآموزیم، اما این امر به این صورت کافی نخواهد بود، زیرا از لحاظ حجم و تنوع، از اطلاعات نارسا و پراکندهای که دربارهی جاهلیت داریم، فراتر نمیرود و انتظار ما این است که در این زمینه با خود، صداقت داشته باشیم! و بپذیریم که حدود و دامنهی شناختمان نسبت به اسلام، منوط به شناخت جاهلیت است. چنانکه عمر بن خطاب از روی تیزبینی و آیندهنگری خویش گفت: چنانچه شناخت ما نسبت به جاهلیت جزیی و محدود باشد، باید انتظار داشت که نسبت به اسلام نیز چنین معرفتی داشته باشیم! و اگر به وجود مشکلات و انحرافات جاهلیت و نیاز آنها به اصلاح پی نبریم، چگونه از نحوهی کار اصلاح آنها توسط اسلام آگاه میشویم؟ بلکه چگونه بدانیم که اسلام آنها را برطرف کرده است؟ و یا هدف از نزول این دین، اصلاح و تصحیح این مشکلات و کجرویها بوده است؟!
در اینجا به موضوع اصلی باز میگردیم و از تلاش برای شناخت اسلام از راه شناخت جاهلیت عرب، سخن میگوییم و از واکنش اسلام در برابر جاهلیت معاصر، بحث میکنیم و ضمن بررسی انحرافات جاهلیت، اشارهای گذرا شده است و نیز زاد و ذخیرهی این دین را برای تصحیح انحرافات و راهنمایی انسان گمراه امروزی به راه راست، آشکار سازد و هر اندازه که درباره شناخت بیماریهای جاهلیت و کوتاهیها و نارساییهای آن، کنجکاوی بیشتری صرف کنیم، همزمان جوانب و زوایای جدید و ناشناختهای از عظمت اسلام به رویمان گشوده خواهد شد.
یکی از شعرای قدیم میگوید: «تضاد، عامل شناخت اشیا است» [۴۰].
در حقیقت ما میگوییم که اسلام، مردم را به پرستش خدای یکتا و ترک شرک و بتپرستی فرا خواند؛ اما در اغلب موارد در زمینه چگونگی پرستش خداوند یکتا و ترک شرک و بتپرستی سکوت کردهایم.
هرگاه مسأله را به عبادت بتهای مادی و محسوس، منحصر و از دیگر بتهای مورد پرستش در جاهلیت عرب، از جمله: قبیله، عرف، رسوم نیاکان، آرزوها، خواهشهای نفسانی و... غفلت کنیم و شرک را نیز به شرکِ اعتقادیِ تنها یا شرک عقیدتی و عبادی همزمان، محدود و شرکِ پیروی و دنبالهروی را به فراموشی بسپاریم، حق (لا إله إلا الله) را ادا نکرده و مردم را به درستی با حقیقت دعوت آشنا ساختهایم!
خداوند میفرماید:
﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَا﴾[البقرة: ۲۵۶].
«بنابراین، کسی که از طاغوت نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز چنگ زده است که اصلاً گسستن ندارد».
ابن جریر طبری طاغوت را اینگونه تعریف میکند: «طاغوت کسیست که در برابر خدا خواه با زور و قهر و خواه با اطاعت و تسلیم سرکشی میکند،و به جای او مورد پرستش قرار میگیرد. این معبود میتواند انسان، شیطان، بت یا هر موجود دیگری باشد» [۴۱].
بدین ترتیب کفر نسبت به طاغوت و پرستش خالصانهی خدا، بسیار فراتر از ترک بتهای محسوس و رویآوردن به سوی خدا از طریق شعارهای عبادی صِرف است، بلکه روش و برنامهی کامل زندگی، از جمله تصورات و افکار و سلوک واقعی انسان محسوب میشود:
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥ﴾[الأنعام:۱۶۲- ۱۶۳].
«بگو: نماز، عبادت، زندگی و مرگ من، از آن خداست که پروردگار جهانیان است و او را هیچ شریکی نیست».
پس کفر نسبت به طاغوت یعنی سلب مقام «الوهیت» از هرکس و هرچیز غیر خدا و سلب مشروعیت از همهی قوانین و عرفهایِ بشریِ خارج از ارادهی خداوند و سرانجام عدم پیروی از همهی آنها؛ و در غیر این صورت، مردم با دست خود طاغوتهایی میسازند و از عبادت خدا بیرون میشوند.
و اگر معنای «لا إله إلا الله» نفی الوهیت از همه چیز و اثبات آن برای خدای یگانه باشد، پس ایمان به این حقیقت، ناگزیر مقتضیات فراگیر در زندگی مسلمانان خواهد داشت و همهی امور کوچک و بزرگ را تحت پوشش دینی قرار خواهد داد. آری این همان اسلام است!
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٢٠٨﴾[البقرة: ۲۰۸].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! همگی به صلح و آشتی درآیید و از گامهای اهریمن پیروی نکنید! بیگمان او دشمن آشکار شماست».
یعنی: همگی با تمام وجود داخل دین شوید و هر فرد و هر گروهی از شما داخل دین نشود، در حقیقت شکار شیطانی خواهد بود که آشکارا دشمنتان است.
با وجود سادگی، روشنی و آشکاربودن این حقیقت، بیشتر مردم آن را امری عجیب و نیازمند شرح و بیان تلقی میکنند، خواه غربت مجدد اسلام یا ترویج برداشتهای تحریف شده از دین، این وضعیت را سبب شده باشد. خلاصه در مفهوم تحریف شده اسلام که پیامد تهاجم فکری بیگانه به شمار میآید، دین به رابطهی قلبی و درونی بنده با پروردگارش تنزل مییابد و ارتباطی با واقعیت زندگی نخواهد داشت!
از این رو حد اعلای تصوری که بیشتر مردم از امر دین دارند اعتقاد به یگانگی خدا و رویآوردن به اعمال عبادی مانند: نماز، زکات، روزه و حج برای خداست! تازه اگر همراه و همنوا با جماعت «مرجئه» نگویند: ایمان عبارت است از: تصدیق و اقرار و لذا اعمال، جزو ایمان به شمار نخواهند آمد!
در واقع کنار نهادن شریعت خداوند از صحنهی حکومت، در نتیجهی تهاجم صلیبی به سرزمینهای اسلامی و تبدیل آن به واقعیت زندگی نسلهای اخیر، مسلمانان با استفاده از نیروی نظامی، همراه با جریان همیشگی اندیشههای سکولار درباره هستی و زندگی انسان، سبب شده است نسلهایی در میان مسلمانان به وجود آیند که به باورشان قانونگذاری برخلاف احکام الهی و نیز انتخاب روش و برنامهی سکولاریسم در زمینههای سیاست، اقتصاد، تعاملات اجتماعی، روابط زن و مرد، نحوهی تفکر یا علم، هنر و مفهوم (لا إله إلا الله) را نقض و بیاعتبار نمیکند! همچنین پذیرفتن مدرنیسم که ندای کنار نهادن و طرد همهی باورها و اعتقادات کهن و قیام علیه آنها را سر میدهد و مردم را به نابودیشان- بر این اساس که زنجیرهایی بر دست و پای «آزادی انسان» به شمار میآیند،- فرا میخواند با مفهوم پذیرش (لا إله إلا الله) تناقض ندارد! یا تسلیم در برابر «خرافات» علوم جدید که مدعی ازلی و ابدیبودن ماده است و «طبیعت» را به شکل نامحدود، آفرینندهی همه چیز میشمارد و وعده میدهد که انسان به زودی و شاید تا سال ۲۰۰۰ یا ۲۰۱۰ موفق به خلق موجود زنده خواهد شد، مفهوم (لا إله إلا الله) را نقض و بیاعتبار نمیکند!
(لا إله إلا الله) با وجود سادگی و آشکاربودنش، به صورتی درآمده است که بیشتر مردم جز با تلاش فراوان آن را درک نمیکنند، و حتی شماری از مردم در خصوص آن همچون قوم «شعیب» باهم به نزاع و مجادله میپردازند:
﴿أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَٰٓؤُاْ﴾[هود:۸۷].
«آیا نمازهایت به تو دستورمیدهند که ما چیزهایی را ترک کنیم که پدرانمان آنها را پرستیدهاند و ما نتوانیم به دلخواه خود در اموال خویش تصرف کنیم».
در حقیقت آثار مکتوب در زمینهی شرک اعتقادی و عبادی، به فراوانی یافت میشوند، هرچند در بیشتر موارد، فهم آنها برای خوانندهی مبتدی و کمتجربهی امروزی امری دشوار است، زیرا اغلب در رد فرقههای منحرف نوشته شدهاند و رنگ و بوی فلسفی و کلامی دارند و سادگی و وضوح به کار رفته در قرآن و احادیث پیامبرصدر اینباره، در آنها به چشم نمیخورد لذا ضروریست که این آثار به دور از مجادلات فلسفی و کلامی نوشته شوند و مستقیماً به کتاب و سنت روشن و صریح ارجاع گردند که عقل و وجدان را باهم مورد خطاب قرار میدهند و انسان را به مقتضای وجدان و سلوک مترتب بر ایمان، به حرکت در میآورند [۴۲].
اما شرک در زمینهی اطاعت و پیروی، برای مسلمان امروزی نیاز به توضیح بیشتری دارد، تا یقین حاصل کند که قانونگذاری براساس چیزی غیر از احکام الهی، شرک و اظهار رضایت نسبت به قانون غیر الهی نیز شرک به شمار میآید و اگر دنیای «متمدن» یکصدا بر امری اتفاق و اجماع کنند، چنانچه با مقررات کتاب و سنت در تناقض باشد، چنین اتفاق نظری، هیچ مشروعیتی به آن امر نمیبخشد از جمله: اجماع جهانی امروزه در خصوص برهنگی زنان، آزادی الحاد و ارتداد از دین و اجماع دربارهی حکم به غیر آنچه خدا نازل فرموده است.
از خوانندهی تاریخ اسلام، میخواهیم با مطالعهی این تاریخ، چه سیمایی را از این دین برای خود ترسیم کند؟
طبیعتاً چنین تصویری، مختصر و صرفاً شامل مسائل کلی خواهید بود، به این اعتبار که برخی جزئیات را دروس تعلیمات دینی و فرهنگ اسلامی و بعضی دیگر را درس تاریخ اسلام به صورت کلی و دوران بعثت و صدر اسلام و به صورت خاص عهدهدار خواهد شد.
پارهای از خطوط اصلی لازم در زمینهی این کار مطالعاتی عبارتند از:
اسلام، دین همهی انبیاء از آدم و نوح تا حضرت محمدصاست و همهی آنان حامل کلمهی توحید، یعنی (لا إله إلا الله) بودهاند و همگی: انسان را به عبادت خالصانهی خدا و رهایی از شرک و دستکشیدن از خدایان گوناگون، در قالب: انسان یا بت یا دیگر آفریدههای خداوند در این جهان قرا خواندهاند و بیتردید اسلام دین فطرت است:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآ﴾[الأعراف: ۱۷۲].
«هنگامی را [به یاد بیاور] که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری! گواهی میدهیم».
پس چنانچه فطرت سالم، توسط شرایط و اوضاع و احوال محیط، به انحراف کشیده نشود، به خودی خود به سوی خدا روی میآورد و به فرمودهی پیامبر و برخلاف نظر دانشمندان علوم اجتماعی، تاریخ ادیان و علم دینشناسی تطبیقی، ایمان در انسان اصل و کیفر، امری عارضی و ناپذیر است و نیز برخلاف تصور این علوم جاهلی، این عقیده دچار تکامل و دگرگونی نشده است و در حقیقت آنچه متحول شده شرک است، زیرا ساختهی انسان است و لذا تحت تأثیر حالات انسان و پیشرفت و گستردگی علم و نیز تماس و برخورد با جهان مادی و محیط زندگی خود قرار میگیرد. گاهی پدر را عبادت میکند و زمانی توتم [۴۳]، نیروهای طبیعت، کهکشانها، بت، انسان یا خواهشهای نفسانی و خرافات را (مانند دوران جاهلیت معاصر). مورد پرستش و تقدیس قرار میدهد. اما همهی اینها راههای منحرف شده از دین- و نه خط اصلی دین- به شمار میآیند! در واقع خط دین، یعنی خط اسلام که آدم و ده نسل پس از او [۴۴]بر آن در حرکت بودهاند و همینطور نوح، هود، صالح، شعیب، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد†و نیز اقوام و امتهایی که در طول تاریخ به این فرستادگان ایمان آوردهاند، در آن گام برداشتهاند.
آری! فطرت همهی هستی، خدا را عبادت و برایش سجده، ستایش، تسبیح میکند و انسان مؤمن همراه با کل هستی به فطرت خود میپیوندد و فقط انسانها و جنیان کافر از اسلام یعنی دین همهی کائنات جدا میشوند:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَكَثِيرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيۡهِ ٱلۡعَذَاب﴾[الحج:۱۸].
«آیا ندیدهای [و ندانستهای] که همه کسانی که در آسمانها و زمیناند و خورشید، ماه، ستارگان، کوهها، درختان، جانوران و بسیاری از مردم، برای خدا سجده میبرند و بسیاری از مردمان هم عذابشان حتمی است».
﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡ﴾[الإسراء: ۴۴].
«آسمانهای هفتگانه زمین و هرچه در آنهاست، همگی خدا را ستایش میکنند؛ بلکه هیچ موجودی نیست، مگر این که حمد و ثنای وی میگوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید».
﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ ١٧٩﴾[الأعراف: ۱۷۹].
«بهتحقیق، گروه بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدهایم، آنها دلهایی دارند که با آن نمیفهمند، و چشمانی دارند که با آن نمیبینند، و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، آنان مانند چهار پایانند، بلکه اینان گمراهترند، اینان همان غافلانند»!
۱- توحید به عنوان جوهر اسلام، یعنی نفی همهی خدایانِ ساختگیِ حاکم بر انسان و در نتیجه آزادسازی او از عبادت و پرستشهای ساختگی و رهاسازی همهیانرژی او از قید و بندهای ساختگی و در عین حال، پایبندی انسان به برنامه و دستورات الهی که از راه آن، خیر و سعادت فرد در دنیا و آخرت را تحقق بخشد.
بدین ترتیب اسلام بزرگترین جنبش آزادیبخش تاریخ بشر محسوب میشود، زیرا همهی انقلابهای آزادیبخشِ تاریخ، صرفنظر از حوادث و پیامدها و انحرافاتشان، تنها بخشی از وجود و زندگی انسان را هدف قرار میدهند و با تأکید بر آن، جوانب دیگر را رها مینمایند. پر واضح است که نتیجه کوتاهی نسبت به درک پیامد تأکید بر یک جنبه و عدم تأکید کافی بر جوانب دیگر بقا و پایداری بندگی و پرستش غیر خدا و ادامه وجود شکاف در زندگی انسان و استمرار فساد در زمین خواهد بود.
آیین اسلام که از سوی خدای مهربان و آفریننده حکیمی که از آنچه میآفریند، آگاه است و مصلحت مخلوقاتش را تشخیص میدهد، فرو فرستاده شده است، تنها دینی است که از طریق اختصاص عبادت به خدای یگانه و بیهمتا و کمکخواستن تنها از برنامه الهی، انسان را یکجا و برای همیشه از همهی عبودیتهای دروغین رها میسازد.
اما بندگی پروردگار، افزون بر این که بندگی خدای یکتایِ خالق و رازق، پناهدهنده، مدبر، زندگیبخش، مالک زندگی و مرگ و داور روز قیامت، به شمار میآید عبودتی است شایستهی خداوندی که به انسان کرامت میبخشد:
﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِيلٗا ٧٠﴾[الإسراء: ۷۰].
«ما آدمیزادگان را گرامی داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا حمل کردهایم و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزی داده و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان دادهایم».
در حالی که خدایان دروغین و ساختگی، کرامت لازم و شایسته را از انسان دریغ میدارند و در حقیقت او را بردهی شهوت و قدرت میسازند و به صورت حیوان و بلکه گمراهتر از حیوان درمیآورند. انسان در اثر فشارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فکری، به خواری و زبونی کشیده میشود و به اندازهی فرمانبرداری خویش از طاغوت، کرامت خود را از دست میدهد. بنابراین، مردم به دو دستهی ارباب و رعیت تقسیم میشوند که نظامی غیر طبیعی و نارواست.
اما زمانی که انسان به خدا ایمان راستین میآورد، بر این ستمگران برتری مییابد و دیگر برایشان ارزشی قائل نمیشود، هرچند مورد آزار و اذیت و شکنجهاش قرار دهند و نیازمندیهایش را از وی دریغ دارند یا او را به قتل برسانند انسان مؤمن همهی شکنجهها را با سربلندی تحمل میکند یا مرگ را میپذیرد، همانگونه که ساحران دربار فرعون، زیر شکنجه جان دادند و خطاب به او میگفتند:
﴿فَٱقۡضِ مَآ أَنتَ قَاضٍۖ إِنَّمَا تَقۡضِي هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَآ ٧٢﴾[طه: ۷۲].
«پس هر فرمانی که میخواهی صادر کنی، صادر کن! تو تنها میتوانی در زندگی این جهان فرمان بدهی».
کدام یک برترند؟ و کدام یک در میزان حقیقی وزن بیشتری دارند: فرعونی که شهوت قدرت او را به بردگی خویش کشانده و خِرَدش را ستانده بود، یا ساحرانی که با ایمان به خدا، حاکم زورگو را به مبارزه طلبیدند و در برابرش ایستادند بدان سبب که حتی اگر آنان را میکشت یا گرفتار بلا و مصیبت میساخت بر روحشان تسلطی نداشت؟ و کدامیک در لحظات حساس و تعیینکننده، از آرامش بیشتری برخوردار خواهند بود: جانهایی که خدا از آنها راضی است و آنها هم از او راضی هستند و به سوی خدا در پروازند یا نفسهایی که به سبب ناتوانی در تسلط بر مؤمنانی که به برتری ایمان دست یافتهاند، به تزلزل و پریشانی دچار شدهاند؟
ستمگران و شهدا هردو میمیرند. اما ستمگران با سینهی پر از کینه، نفسهای عمرشان به آخر میرسد و شهدا با قلبهای شاد و مطمئن از دنیا میروند. تاریخ، سرگذشت طاغوتها را همراه با نفرین ابدی در هم میپیچد و شهدا نزد خدای خویش و در حافظهی تاریخ، زنده میمانند.
ارزش واقعی کدامیک بیشتر است؟ کدام جنبش مانند اسلام به انسان آزادی حقیقی بخشیده و او را در جایگاه شایسته و والای کرامت و عزت قرار داده است که همهی ستمگران را در نظرش خوار و بیارزش میسازد بهطوری که دیگر اهمیت و ارزشی برایشان قائل نمیشود و از راه ایمان بر همهی طاغوتها حتی شهواتی که از درون وسوسهاش میکنند و او را به مرکبی برای شیطان تبدیل میکنند، برتری میبخشد.
به راستی توحید همان برنامهی الهی است که انسانها را از درون آزاد و به نیروها و موجودات فعال، خلاق و آبادگری تبدیل میکند که معجزه میآفرینند!
۲- بیتردید، توحید بدین گونه در بنای خوی و سرشت درونی و رفتار واقعی انسان، از طریق جمعآوری و یکجهتسازی همهی نیروهای او تأثیر به سزایی خواهد داشت:
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا﴾[الزمر: ۲۹].
«خداوند مثالی زده است: مردی را که بردهی شریکانیست که پیوسته دربارهاش به مشاجره و منازعه مشغول هستند و مردی را که تنها تسلیم یک نفر است. آیا این دو برابر و یکسان هستند؟!»
آری! رویکرد توحید به سوی خداست و راه را بر شرکای متخاصم سدّ میکند همان شریکانی که تخم اضطراب، سرگردانی و بیهویتی را در درون انسانهای جاهل میپراکنند و به بیماریهای روانی و عصبی دامن میزنند و کسانی را که آرامش قلبی خود را از دست میدهند و در خواب و بیداری، دچار حیرت و سرگردانی میشوند، به شرابخواری و اعتیاد میکشاند. در حالی که قلبهای انسانهای مؤمن با ذکر و یاد خدا آرامش مییابند:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ٢٨﴾[الرعد:۲۸].
«خداوند کسانی [را هدایت میکند] که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند!»
همزمان با رویآوردن تمام نگاهها به سوی خدا، در وجود و زندگی انسان همه چیز متحد و یکپارچه میگردد: امور مادی و معنوی، اعمال و عبادات، جسم و روح و دنیا و آخرت!
آری! برنامهی محکم و استوار الهی، هرگز میان خواستههای جسم و خواستههای روح، تفاوتی قائل نمیشود، بهگونهای که یکی بر دیگری برتر یا با آن تناقض داشته باشد. هرگز!
﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَا﴾[القصص:۷۷].
«به وسیلهیآنچه خدا به تو داده است، در طلب سرای آخرت باش و بهرهی خود را از دنیا فراموش مکن!»
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَة﴾[الأعراف: ۳۲].
«بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده و نعمت و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این چیزهای پاکیزه برای افراد با ایمان در این جهان آفریده شده است. در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد».
«ألا إني أعبدكم الله، ولكني أصوم وأفطر، وأقوم وأنام، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتي فليس مني» [۴۵].
«بدانید که من عبادتگزارترین شما برای خدا هستم، اما برخی روزها را روزه میگیرم و برخی روزها را روزه نمیگیرم، بیدار میشوم و میخوابم و با زنان ازدواج میکنم و اگر کسی از سنت من روی بگرداند [و به آن بیعلاقه باشد] از من نیست».
دنیا و آخرت از یکدیگر گسیخته نیست؛ از این رو میان کار برای دنیا و کار برای آخرت؛ و به اصطلاح مردم، بین کار و عبادت، تفاوتی نخواهد بود.
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥ﴾[الأنعام:۱۶۲- ۱۶۳].
«بگو: نماز، عبادت، زندگی و مرگ من از آنِ الله، یعنی پروردگار جهانیان است که هیچ شریکی ندارد».
لذا بین جسم و روح، جدایی و اختلافی وجود ندارد. روشن است که انسان گاهی به جسم و زمانی به روح خود توجه بیشتری میکند، اما جسم از روح جداییناپذیر است. ولی در فرهنگهای جاهلی، همواره یکی از جنبهها مورد توجه دیگری، مورد غفلت قرار میگیرد. از یک سو جاهلیت روم و میراثخوارش یعنی تمدن معاصر غرب، با تأکید بر نیازهای جسمی، روح را نابود میکنند و از سوی دیگر آیینهای بودا و هندو و رهبانیت مسیحی، با افراط در زمینهی معنویات، جسم انسان را از بین میبرند و تنها اسلام است که با برقراری پیوند بین روح و جسم و ایجاد تعادل و توازن میان این دو، هماهنگی خود را با فطرت انسان نشان میدهد.
نماز مجموعهایست از حرکات بدنی همراه با فروتنی روحی. در روزه احساس جسمی به صورت گرسنگی و تشنگی ظاهر میشود و تقوا قلب را بازسازی میکند و پرداخت زکات، به پیوند درونی انسان با پروردگار و احساس برادری میان مسلمانان میانجامد و سرانجام حج، ترکیبی از حرکت روحی عظیم و تلاشهای سخت جسمی است.
در برنامهی الهی، ایمان انسان به علم غیب و عالم شهود، یعنی شناخت نسبت به خدا و شناخت جهان مادی، از هم جداییناپذیرند. لذا دین و دانش هردو منبع شناخت و هردو مطلوباند و هیچ تعارض و گسستی میانشان وجود ندارد.
۳- ایمان به روز آخرت، یکی از ارکان اصلی ایمان است و نقش مهمی در زندگی فرد مسلمان ایفا میکند و بر این اساس اسلام به شدت بر آن تأکید کرده است و آن را در کنار ایمان به خدا قرار داده است و ایمان به خدا و روز آخرت را جزو صفات مؤمنان به شمار آورده است و کفار و منافقان را به ایمان نداشتن به خدا و روز آخرت توصیف میکند.
ایمان به روز آخرت بزرگترین یاور انسان در زمینهی «کنترل» شهوات است و از آنجا که در اسلام، سرکوبی امیال و غرایز انسان جایی ندارد، فرد مسلمان تمامی قید و بندهای مقرر از جانب خداوند بر امیال خود را با رضایت خاطر و بدون احساس محرومیت میپذیرد، زیرا مطمئن است که ترک هرنوع زیادهروی در کسب لذات دنیوی، در اجرای دستورات الهی، پاداش چند برابر را در روز قیامت و در بهشتی که گسترهاش به اندازهی آسمانها و زمین است و برای پرهیزگاران تدارک دیده شده است، در بر خواهد داشت. در این بهشت چیزهایی وجود دارد که چشم ندیده و گوش نشنیده و به ذهن هیچ انسانی خطور نکرده است. افزون بر آن فرد مسلمان اعتقاد و ایمان دارد که هرآنچه خداوند به آن امر فرموده است، خیر و هرچه بندگان را از آن منع کرده، شر است، هرچند شهوت، انجام آن کار را برای انسان آراسته باشد!
افزون بر همهی اینها یقین داریم که ایمان به روز آخرت، بزرگترین انگیزهی جهاد در راه خدا و انجام داوطلبانهی اعمال خیر است که این دو امر در پایهگذاری جامعهی اسلامی، اهمیت شایانی دارند. چنانکه خواهیم دید، اسلام بدون جهاد مستمر و خستگیناپذیر، در جهان استقرار نمییابد و جهاد در اشکال مختلف انسان را با وضعیتی مواجه میسازد که حتی از پارهای امور حلال داوطلبانه یا با اکراه و اجبار، محروم گردد؛ و ایمان به روز قیامت و لذتهایی که در آنجا جایگزین لذایذ دنیوی هستند، به خاطر نزدیکی به خدا و کسب رضایت او و آرزوی ورود به بهشت، ترک این لذایذ را آسان و بلکه مطبوع و مقبول نیز مینماید. همچنین اسلام کمترین تکالیفی را که براساس علم خداوند برای استقرار امور جامعه ضروری است به عهدهی مردم گذاشته است.
اما برای پیشرفت جامعه و البته بدون اکراه و فقط با هدف نزدیکی به خدا عمل به تکالیف فراتر از حداقل را- از سطح ضرورت به سطح احسان- به صورت امری مقبول و دوست داشتنی درمیآورد:
«قال: وما الإحسان؟ قال: أن تعبد الله كأنك تراه، فإن لم تكن تراه فإنه يراك» [۴۶].
«گفت: احسان چیست؟ فرمود: خدا را بهگونهای بپرستی که گویی او را میبینی که اگر تو او را نمیبینی، مطمئن باش او تو را میبیند»!
به جز ایمان عمیق به این که در روز آخرت هرکار خیر، ده برابر اجر و هر تلاش اضافه بر تکلیف مقرر لذتی بیشتر و گوارتر و شفابخشتر در پی خواهد داشت، هیچ چیز دیگر انسان را به عمل داوطلبانه وادار نخواهد ساخت:
﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِينَ وَٱلۡقَنَٰطِيرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَيۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِكَ مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ ١٤ ۞قُلۡ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيۡرٖ مِّن ذَٰلِكُمۡۖ لِلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ ١٥ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٦ ٱلصَّٰبِرِينَ وَٱلصَّٰدِقِينَ وَٱلۡقَٰنِتِينَ وَٱلۡمُنفِقِينَ وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِينَ بِٱلۡأَسۡحَارِ ١٧﴾[آلعمران: ۱۴-۱۷].
«برای انسان دوستداشتن شهوتها، زیبا جلوه داده شده است. از قبیل: عشق به زنان، فرزندان، ثروت هنگفت، مقادیر فراوان طلا و نقره، اسبهای نشاندار، چهارپایان و کشاورزی؛ اینها کالای دنیای پست است و سرانجام نیک در پیشگاه خداست. بگو: آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این بهتر است؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند، در نزد پروردگارشان باغهاییست که رودخانهها از پای آنها روان است. آنان در آنجا جاودانه خواهند بود. [همچنین ایشان را] همسران پاکیزه [از هر پلیدی و نقصی] و خشنودی خداست و خداوند [رفتار و کردار] بندگان را میبیند. همان کسانی که میگویند: پروردگار! ما ایمان آوردهایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ کن و همان کسانی که بردبار، درستکار، مداوم، ماندگار و بخشاینده هستند، و در سحرگاهان [از درگاه خدا] آمرزش میخواهند».
۴- در واقع دین اسلام با این فرموده خداوند خطاب به رسول اکرمصآغاز شد: «بخوان!» و انسان را به تفکر و نگریستن در ملکوت خدا و تدبر در سنن الهی که ارادهی خدا در جهان مادی و زندگی بشر به طور یکسان جاری است فراخواند و نیز توجه وی را به ثبات و پایداری این سنن و غیر قابل تغییربودن آنها برحسب خواستهها و امیال بشر، جلب کرد. این راهنماییها انسان را به تفکر (علمی) منظم در هردو زمینهی سنن الهی یعنی جهان مادی و زندگی انسان وادار میسازد. این راهنماییها در عمل به جنبش علمی بزرگ و دامنهداری منجر شد که مسلمانان تا زمان پایبندی کامل به اسلام، پرچمدار آن بودند. بارزترین ویژگی این جنبش این است که از هدایتهای الهی، نشأت گرفته و بر پایهی احکام او سامان یافته است. و ویژگی مهم دین اسلامِ، یعنی یکی دانستن راهِ دنیا و آخرت و جمع بدون تناقض و از همگسیختگی بین ایمان به عالم غیب و ایمان به امور مادی، در این نهضتِ علمی، تجلی و نمود پیدا کرده است.
به یقین توجیهات و هدایتهای قرآن در زمینهی حرکت در نقاط مختلف زمین و بهرهمندی از رزق و روزیهای خداوند و آبادسازی زمین و بهرهبرداری از انرژیهای موجود در آسمانها و زمین، مستلزم آن است که انسان را برای بذل هر نوع فعالیت سازنده برای ارتقاع سطح زندگی و بهسازی [۴۷]آن و نیز سیر و سیاحت در جهان و کشف ناشناختههای آن آماده سازد. این وضعیت در عمل، جنبش فرهنگی بزرگی در پی داشت که مسلمانان تا زمانی که بالندگی و نشاط خود را حفظ کرده و امراض گوناگون، آنان را از پای در نیاورده بود، آن را رهبری و هدایت کردند.
بارزترین ویژگی نهضت علمی اسلامی، این بود که از هدایتها و راهنماییهای الهی و بر پایهی ضوابط و قواعدِ آن شکل گرفته و راه دنیا و آخرت را یکی دانسته و ایمان به عالم غیب و ایمان به دنیای محسوسات و ماده را به هم پیوند داده است.
۵- بیتردید اسلام برای این پرسشهای فطری و بنیادی انسان پاسخهای روشن و قانعکنندهای دارد: از کجا؟ به کجا؟ برای چه؟ چگونه؟ و به خوبی آغاز، انجام، هدف و برنامه زندگی انسان را بیان میکند.
آغاز و انجام، از خدا و به سوی خدا خواهد بود:
﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٨﴾[البقرة: ۲۸].
«چگونه به الله کافر میشوید؟ در حالیکه شما مُردگان بودید، و او شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند، سپس شما را زنده میکند، آنگاه به سوی او باز گردانده میشوید»؟
هدف:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶].
«و من جن و انس را نیافریدهام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند».
﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِيهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا ٢﴾[الإنسان:۲].
«ما انسان را از نطفهی آمیخته آفریدهایم و چون او را میآزماییم وی را شنوا و بینا کردهایم».
﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا ٧﴾[الکهف: ۷].
«ما همهی چیزهای روی زمین را زینت آن کردهایم، تا ایشان را بیازماییم که عمل کدام یک نیکوتر است؟»
﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا﴾[هود: ۶۱].
«اوست که شما را از زمین آفریده است و آبادانی آن را به شمار واگذار کرده است».
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَة﴾[البقرة: ۳۰].
«زمانی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشین بیافرینم».
﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ ١٥﴾[الملک: ۱۵].
«او کسیست که زمین را برای شما رام گردانیده است. در اطراف و سراسر آن راه بروید و از روزی خدا بخورید! و بدانی که زندهشدن دوباره در دست اوست».
روش و برنامهای که هدف را تحقق میبخشد، پیروی از اوامر خداست:
﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِيعٗاۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَهُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٣٨ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٣٩﴾[البقرة: ۳۸- ۳۹].
«گفتیم: همگی از آنجا فرود آیید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی خواهد بود و نه غمگین خواهند شد؛ و کسانی که کافر شوند و آیههای ما را تکذیب کنند، اهل دوزخاند و همیشه در آنجا خواهند ماند».
اینها جوابهای روشن، مشخص و دور از هرنوع پیچیدگیست و مجالی برای هیچ نوع حیرت، سرگردانی، شک و شبههای در آنها وجود ندارد؛ از آن نوع سرگردانی و سردرگمیهایی که افکار و احساسات مردمان دوران جاهلیت را به تشتت و پریشانی دچار میسازد که در آن دوره جواب قاطع و قانعکنندهای از هیچ منبع مورد اعتمادی دریافت نمیکنند و نیز زمانی که زندگی دنیا را از بخش مکملاش یعنی زندگی بعد از مرگ جدا میکنند و پوچی و بیهدفی و بیهودگی آن برایشان آشکار میگردد.
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾[المؤمنون: ۱۱۵].
«آیا گمان کردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما برگردانده نمیشوید؟!».
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ ٢٧﴾[ص: ۲۷].
«ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، بیهوده نیافریدهایم؛ این گمان کافران است، وای بر کافران! بیگمان به آتش دوزخ دچار میآیند!».
زمانی که اسلام آن پاسخهای روشن و صریح را ارائه میدهد و آنها را به ژرفای وجدان انسان میرساند، به فرد احساس آرامش و اطمینانی دست میدهد که برای شخص غیر مؤمن ناشناخته است و این احساس ثبات و پایداری بر رفتار او را در عرصهی زندگیِ توأم با اضطرابی که گامهای جاهلان در آن به لرزه میافتد، تأثیر میگذارد:
﴿۞إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا ٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ ٢٢ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥ وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٢٦﴾[المعارج: ۱۹- ۲۶].
«انسان، کمطاقت و ناشکیبا آفریده شده است، هنگامی که بدی به او رو میکند، سخت بیتاب و بیقرار میشود و زمانی که خوبی به او رو میکند، سخت دریغ میورزد مگر نمازگزارانی که همیشه نماز خود را به موقع میخوانند و بر آن پایداری و دوام دارند همان کسانی که در داراییشان سهمی مشخص شده است برای دادن به گدایان و محرومان؛ آنان همان کسانیاند که به روز قیامت ایمان دارند».
۶- خداوند، امت اسلامی را به انتشار و گسترش دعوت اسلام در سراسر جهان مکلف ساخته است و این تکلیف در تقدیر الهی، حکمت و مقتضیات ویژهای دارد.
حکمت آن وجود رسول اکرمصخاتم پیامبران است که پس از او پیامبری نخواهد آمد و به سوی تمامیِ انسانها و تا آخر این جهان، فرستاده شده و با انجام رسالت ایشان، دین آسمانی به کمال رسیده است و تا زمانی که زمین و هرچه در آن است، برای خدا به جای ماند، بر حیات انسان حکمفرمایی خواهد داشت. بهطور یقین، امت پیامبرصرسالتش را پس از او با این دو ویژگی به دوش خواهد کشید: فراگیربودن آن برای تمامی انسانها و جاودانگی و ادامهی آن در همه دورانهای آینده.
نتیجه این امر واجبشدن و ضرورت جهاد و تلاش برای ادامه دعوت بر این امت و رساندن پیام آن به سراسر جهان است. اما نباید فراموش کرد که هدف جهاد، تحمیل دین بر مردم نیست:
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَي﴾[البقرة: ۲۵۶].
«اجبار و اکراهی در دین نیست، بدان سبب که هدایت و کمال، از گمراهی مشخص شده است».
﴿أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩﴾[یونس: ۹۹].
«آیا تو میخواهی مردمان را وادار کنی که ایمان بیاورند؟!»
جهاد در واقع هدف دیگری دنبال میکند و آن عبارت است از: حذف و نابودی همهی عواملی که مانع رسیدن پیام حق به گوش جهانیان میشود که به شکل حکومتهای جاهلی مورد حمایت ارتشهای جاهلی، نمود و ظهور پیدا میکنند و پس از رفع موانع مذکور، مردم در گزینش آنچه مورد رضایتشان باشد، آزادی کامل خواهند داشت.
به سبب زشتنماییهای عمدی دشمنان دین درباره چهرهی واقعی جهاد، توضیح کامل این مسأله و آنچه بر آن مرتب میگردد، امری لازم و واجب است.
شکی در این نیست که پیام حق، تنها از طریق کتاب، مطالعه، اطلاعیه یا سخنرانی و... به مردم نخواهد رسید، بلکه همچون اشعهی نور در زمان عبور از دو محیط مادی با غلظتهای متفاوت، شکسته میشود. لذا مردمانی که پوشش و موانع نظامهای فکری معین و مورد حمایت قدرتهای حاکم، آنان را در بر گرفته باشد از دریافت شعاعهایِ نورانیِ حق به صورت مستقیم محروم خواهند شد و با حذف قدرتهای حامی این نظامهای فکری، مردم میتوانند ساختگیبودن وضعیت موجود و حقانیت دعوتی را که به سوی آن فرا خوانده میشوند مشاهده کنند و در این صورت، چنانچه پیام حق را پذیرفتند، چه بهتر و اگر بر راه باطل اصرار ورزیدند، مسؤولیتش به عهدهی خود آنان خواهد بود. حقیقت جهاد در اسلام، همین است و بس.
برای توضیح بیشتر به بیان دو مورد از واقعیتهای اجتماعی و تاریخ دوران معاصر میپردازیم که هردو مورد، بیانگر چگونگی ارتباط تفکر مردم با قدرت حاکم بر جامعه و نه ماهیت خود آن نظام فکری است:
۱) تلاش مداوم اروپای صلیبی برای نابودی حکومت عثمانی برای شکستدادن و نابودی اسلام به مدت بیش از دو قرن؛
۲) وضعیت کمونیسم پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کنارگذاشتن روسیه.
در ارتباط با مسألهی نخست، این پرسش مطرح میشود: چرا اروپا در زمینهی «تبلیغ» بر ضد اسلام، به راههای مسالمتآمیز از جمله: روزنامه، رادیو، کتاب، سخنرانی، سیمنار و مقالات (علمی) بسنده نکرد؟! آری! اروپا علیرغم آزمودن همهی اینها، میدانست تا زمانی که اسلام، از حمایت دولتی نیرومند و ارتشی قوی برخوردار باشد، همهی این تلاشها بیهوده خواهد بود و بر همین اساس، برای نابودی دولت عثمانی شروع به تلاش و فعالیت کرد تا بتواند راه رسیدن به هدف اصلی خود، یعنی پیروزی قطعی بر اسلام را هموار سازد [۴۸].
درباره فروپاشی کمونیسم باید پرسید: چه میزان تحقیقات به شرح و بیان فساد کمونیسم پرداختند و تا چه حدی برای اقناع جوانان درباره بطلان مکتب کمونیسم و تضاد آن با فطرت انسانی تلاش فکری به عمل آمده است؟ و نسبت به میزان اجابت و پذیرش «تبلیغ» ضد کمونیستی در سراسر جهان چقدر بوده است؟ علاوه بر این، پس از آنکه ناگهان دولت با همهی قدرت خود، پشت این مکتب را خالی کرد، چه اتفاقی برای آن رخ داد؟ گویی در چند لحظه همه چیز در هم فرو ریخت! و این جوانان دیگر حتی به یک کلمه برای بیان بطلان کمونیسم نیازی نداشتند! در واقع جوانان سراسر جهان به محض در هم شکستهشدن مانعی که اشعهی نور را میشکست و از نفوذ آن به درون وجدانهایشان جلوگیری میکرد، خود به خود، به قناعت لازم دست یافتند.
کسانی که فریب تبلیغات (دموکراسی) و (آزادی) را خوردهاند، حقایق بیان شده درباره جهاد را فراموش کرده و چنین میپندارند که جهاد دارای (شرایط تاریخی خاص) بوده است و دیگر این شرایط، قابل تکرار نیست و با وجود وسایل اطلاعرسانیِ دوره حاضر، دیگر نیازی به جهاد نیست! همچنینآنانی که با این اصرار دشمنان، در تنگنای فکری قرار گرفتهاند که اسلام با زور شمشیر انتشار یافته است حقایق فوق را فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زدهاند. اینان مایلاند تمامی مسائل را یکجا در پرونده (شرایط تاریخیِ) غیر قابلِ تکرار، قرار دهند تا بتوانند خود را از این تنگنای فکری برهانند و چنین تصور کنند که دارند از اسلام دفاع میکنند!!
در نتیجه باید گفت: «جهاد» بخشی از آثار و ظواهر تصویری است که خواننده برای فهم و درک تاریخ اسلام، به آن نیازمند است.
در واقع امت اسلامی برای آزادکردن بشریت از بندگی خدایان ساختگی و دروغینی که کرامت انسان را زیر پا مینهند و او را به بندگی میکشانند، فرا خوانده شده است و روند آزادسازی، تنها با حذف خدایان دروغین از اذهان مردم کامل خواهد شد و این کار، مستلزم در همشکستن همهی قدرتهای حامی این خدایان است و با تحقق این امر، مردم در انتخاب حق یا باطل آزاد خواهند بود و در صورت انتخاب باطل و اصرار بر آن، مسؤولیت خود و افراد خانواده و نزدیکان خویش را بر عهده خواهند داشت، اما به خاطرِ از دستدادن قدرتشان به مشکل و دردسری برای مسلمانان تبدیل نخواهند شد. این هدف اساسی و اصلی جهاد است:
﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّه﴾[الأنفال: ۳۹].
«و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند و دین خالصانه از آن خدا گردد».
بر این اساس جهاد، وظیفهی همیشگی امت مسلمان است و سراسر زندگی وی را در بر میگیرد که در پناه آن، این امت به خلأ نابود کنندهای دچار نخواهد شد که در آن ثروتمندان سرگرم خوشگذرانی شوند و دیگران به خواستهای مادی بیارزش چنگ بزنند و زندگیشان از اهداف بزرگ و ارزشهای برتر و امور مهم و جدی تهی شود. اینجاست که جهاد با ایمان به روز قیامت منطبق میشود و این دو در کنار هم، خط بارزی در چهرهی اسلام ترسیم میکنند.
چنانکه خوانندگان مشاهده میکنند، با وجود اهمیت موضوعات فوق برای خواننده و پژوهندهی تاریخ اسلام، تحقیق درباره این دین، مورد عنایت و توجه آنها قرار نمیگیرد. لذا ضروریست که ضمن تحقیق پیرامون اسلام به این موضوعات نیز پرداخته شود؛ هرچند تعلیمات دینی نیز در برخی موارد، در این امر مشارکت داشته باشد. در واقع هدف اساسی مطالعهی این موضوعات در تاریخ آن است که به خوبی آشکار سازد که ویژگیهای امت اسلامی در دوران قدرت و بالندگی، همان ویژگیهای دین اسلام بوده است و در حقیقت سنگ بنای شکلگیری امت اسلامی، دین اسلام بوده است، نه مسائل دیگری مانند: میهن، نژاد و... که برپایی ملل جاهلی را بدانها نسبت میدهند؛ همچنین به خوبی آشکار شود که علت اصلی ضعفها، پراکندگیها و عقبماندگیهای امت، فاصلهگرفتن کم و بیش مسلمانان از دین بوده است که در نتیجهی آن، صفات و نشانههای نیروبخش و سازنده و خلاق این امت، جای خود را به نشانهها و صفات موجود در محیط سپرده است، یا از بازگشت به یکی از عوامل باز دارندهای ناشی شده است که بر سر راه مسلمانان قرار گرفته و آنان را از مصونیتی که در پناه اسلام حاصل میشد، محروم گردانیده است.
همچنین یکی دیگر از اهداف مطالعه و شناخت ویژگیهای خاص اسلام، بیان این نکتهی مهم است که این دین هرگز نابود نمیشود و وظیفهاش در این جهان به پایان نمیرسد و بشریت هیچگاه از آن جلو نمیافتد و از آن بینیاز نخواهد شد.
در واقع امکان دارد یکی از این دو حالت اتفاق بیفتد:
یا مسلمانان- چنانکه در دوره حاضر مشاهده میشود- از اسلام عقب میافتند که پیامد آن، عقبماندگی علمی، مادی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فکری، اخلاقی و... خواهد بود. نه اسلام خودش دچار عقبماندگی میشود ونه هرگز عامل ایجاد عقبماندگی خواهد بود. بلکه واقعیت این است که پیروان اسلام کم و بیش از این دین عقب ماندهاند. به همین دلیل امروزه احکام این دین در جامعه اجرا نمیشود و به ضوابط و قواعدش عمل نمیکنند در حالی که اسلام همچنان پابرجاست و تا پایان جهان برای کل بشریت، رسالت و پیام دارد و آنان را به اصلاح انحراف درونی و رفع فساد در زندگی فرا میخواند و مسلمانان به این سبب که قرنها پیروان و حامیان اصلی آن بودهاند، سزاوارترین انسانها برای اجابت این فراخوان خواهند بود و در همراهی با بیداری اسلامی، به عنوان پاسخ طبیعی این دعوت، شایستهترین افراد برای اجابت این دعوت و شتافتن به سوی آن خواهند بود.
در حالت دوم، امکان دارد بشریت از لحاظ علمی و تکنولوژی و آبادانی زمین به پیشرفت مادی دست یابد، ولی همچنان در جاهلیت دست و پا بزند؛ چنانکه در دوران معاصر این امر را به شکل بارزی مشاهده میکنیم. در این صورت، در واقعیت اسلام، تغییری رخ نخواهد داد، زیرا اولاً اسلام با علم، تکنولوژی و پیشرفت صنعتی، مقابله نمیکند تا بگویند: علم بر اسلام پیروز شد! از سوی دیگر اسلام نمایانگر مرحلهی خاصی از پیشرفت علم، تکنولوژی و رشد صنعتی نیست تا ادعا شود که علم از آن جلو افتاده است! بلکه اسلام آمده تا بساط همهی خدایان دروغین و بندگی مردم برای آنان را برچیند. همچنین بیان کند که در هستی هیچ خدایی جز الله وجود ندارد مردم را به پرستش خالصانهی او فرا بخواند. آری، این مسأله اصلی در زندگی انسان است. در صورت اجابت دعوت، زندگی انسانها در دنیا و اخرت، ارزشمند و استوار میشود و در صورت سرپیچی، زندگی دنیا و آخرتشان، دچار فساد و تباهی خواهد شد.
با توجه به آنچه گذشت، اسلام همانگونه که چهارده قرن پیش نازل شده، برقرار و پابرجاست و با وجود همهی پیشرفتهای علمی، تکنولوژیکی، عمرانی و آبادانی به دست آمده که از ویژگیهای بارز جاهلیت معاصر به شمار میآید، اسلام از قافله عقب نمانده و اهدافش به پایان نرسیده است، بلکه حقیقت آن است که ضرورت اسلام، بیش از همه جاهلیتهای تاریخ، برای چارهجویی برای جاهلیت معاصر- که بیش از همهی اشکال قبلی، با استناد به قدرت و دانش خود دست به سرکشی و نافرمانی میزند- احساس شده است [۴۹].
جاهلیت اخیر با افتخار به کفر خود، تا آنجا پیش رفته است که آشکارا منکر وجود خداست و گاه میگوید: «طبیعت، آفریدگار همه چیز است» و در این زمینه هیچ محدویتی نمیشناسد و زمانی ادعا میکند که خدایی در کار نیست و همه هستی ماده است. پس اگر این جاهلیت، میخواهد دست به اصلاح فساد و تباهی بزند و از هلاک و نابودی خود جلوگیری کند، در میدان عمل به اسلام نیاز بیشتری خواهد داشت.
بدین ترتیب مطالعه و تحقیق در زمینه صفات و ویژگیهای اسلام، برای داشتن دیدگاه صحیح نسبت به تاریخ و رسیدن به حقیقت، امری لازم و ضروری خواهد بود؛ چه این کار در زمینهی خود تاریخ اسلام یا در عرصهی تاریخ بشر در دوره حاضر انجام داده شود. به طور طبیعی ضرورتی ندارد این مطالعه و تحقیق، بر روی یک موضوع یا یک کتاب متمرکز شود، بلکه توشهای همیشگی است که باید براساس موارد و احساس نیاز به شناخت اسلام و ویژگیهای آن، از ذخیرهی مزبور، بهره گرفته شود و بیتردید، مطالعه و تحقیق پیرامون دوران بعثت و صدر اسلام، بهترین کار برای معرفی ویژگیهای این دین به شمار میآید.
[۳۹] روایت از مسلم. [۴۰] در صورت تمایل، در خصوص اختلافات جاهلیت معاصر، و برنامهی اسلام برای اصلاح آنها نک: (فصل «توقعات المستقبل» کتاب: «رؤیة إسلامیة لأحوال العالم المعاصر»). [۴۱] تفسیر طبری، ۳/ ۱۹، چاپ دوم ۱۹۶۸، مصر. [۴۲] نک: مقومات التصور الاسلامی. [۴۳] توتم (Totem) موجود زنده یا چیزی شبیه سنگ، چوب و... که به عقیدهی سرخپوستان آمریکا، و اقوام اولیه با قوم خاصی رابطهی خویشاوندی داشته و آن را حامی خود میدانستند و برایش ارزش و احترام خاص قائل بودند که گاهی به درجه پرستش میرسید. (مترجم) [۴۴] ابن عباس روایت میکند: «كان بين نوح وآدم عشرة قرون كلهم على شريعة من الحق فاختلفوا فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين»«میان نوح و آدم ده قرن گذشته است که همگی بر شریعت حق بودهاند، پس دچار اختلاف شدند و خدا پیامبران مژدهدهنده و بیمدهنده را فرستاد». طبری و حاکم این فرموده را روایت کردهاند. [۴۵] روایت از شیخین. [۴۶] از حدیث: «هذا جبریل أتاکم یعلمکم أمر دینکم». روایت از (مسلم). [۴۷] در قرآن اشارهای روشن به زیبایی شده است: ﴿وَلَكُمۡ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسۡرَحُونَ ٦﴾[النحل:۶] «و در آنها برای شما (زینت و) زیبایی است، چون شامگاهان (از صحرا) باز میگردانید، و چون صبحگاهان (به صحرا) میفرستید». [۴۸] شکی نیست که شکست عثمانی، اثرات بسیار زیانباری بر وضعیت روحی مسلمانان بر جای گذاشت و فرایند غربزدگی و رواج سکولاریسم و دیگر مکاتب ویرانگر را تسهیل کرد؛ و خداوند به جهت تعهد حفظ دین و پیروزی آن، بیداری اسلامی را مکلف کرد که برای بازگرداندن دوبارهی قدرت به اسلام تلاش کند. [۴۹] این نخستین جاهلیت تاریخ نیست که در زمینهی کفر، به علم و قدرت خود استناد میکند. خداوند از جاهلیت قوم عاد سخن میگوید که میگفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّة﴾[فصلت: ۱۵] «چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد»؟ و نیز از دیگران سخن میگوید که: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ٨٣﴾[غافر: ۸۳] «هنگامی که پیامبرانشان آیههای روشن و دلایل آشکاری برایشان میآوردند، به دانش و معلوماتی که خودشان داشتند خوشحال میشدند، و عذابی که [توسط انبیاء از آن بیم داده میشدند و] ایشان مسخرهاش میکردند، آنان را در بر گرفت». اما جاهلیت معاصر از دیگر جاهلیتهای تاریخ نافرمانتر است.