بیداری اسلامی
جنبش بیداری اسلامی تقدیر الهی است و در برابر همهی کوششهایی که دشمنان به قصد نابودی اسلام به کار میبرند، پیروز خواهد شد:
﴿وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢١﴾[یوسف: ۲۱].
«خداوند بر کار خود چیره و مسلط است. ولی بیشتر مردم نمیدانند».
برنامهریزان اتحاد صلیبی- صهیونی و مأموران و مجریان آنان بر این گمان بودند که هجمهی دقیق، منظم و حسابشدهی اخیر آنان آخرین ضربهی کشندهای خواهد بود که نَفَسهای پایانی اسلام را گرفته و برای همیشه آنان را از دست دشمنی که قرنهای طولانی با او در ستیز بودهاند، آسوده خواهد ساخت. ناگهان جنبشی که بازگشتِ دوباره اسلام را به صحنه نوید (یا از نقطه نظر آنان هشدار) میدهد، همه را غافلگیر کرد:
﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا وَمَكَرۡنَا مَكۡرٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ٥٠﴾[النمل: ۵۰].
«ایشان نقشهی مهمی کشیدند و ما هم نقشهی مهمی کشیدیم، در حالی که ایشان خبر نداشتند».
چه چیزی روی داد که پس از خوابی که بیش از دو قرن به درازا کشید، جنبش بیداری رخ داد؟
به نظر ما این امر هیچ جای شگفتی نیست و اسلام قلب تپندهی امت به شمار میآید و اگر امت به قلب طبیعی خود بازگردند، مایهی تعجب نیست، بلکه شگفتی آن است که از قلب طبیعی دست بردارد و در عوض اینکه،برای بیماریهای قلبی خود راه معالجه بپیماید تا سلامتی را به قلب طبیعی خدادادی باز گرداند و به زندگی عادی ادامه دهد، بکوشد با قلب مصنوعی که به سرعت از کار میافتد، زنده بماند:
﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٠﴾[الروم: ۳۰].
«این سرشتیست که خداوند مردمان را بر آن سرشته است و نباید سرشت خود را تغییر داد. این است دین و آیین محکم و استوار، اما بیشتر مردم نمیدانند».
ولی شگفتی دشمنان به حد دهشت و سراسیمگی رسیده و پس از آن خصومتهای درونیشان به اوج خود میرسد و خویشتن را برای یورش جدید آماده میکنند.
آنان شگفتزده میشوند، چرا که اگر تقدیرِ غالب و برترِ الهی بر بقا و ادامه حیات اسلام تا روز قیامت جاری نشده بود. نقشهها، توطئهها و کوششهای دشمنان عملاً برای زدودن بازماندههای اسلام از قلبهای مردم کفایت میکرد:
«لا تزال طائفة من أمتي ظاهرين في الأرض إلى يوم القيامة» [۱۹۵].
«گروهی از امت من همچنان تا روز قیامت در جهان پیروز خواهند بود».
به عنوان نمونه به شرح بخشی از نقشههای شیطانی آنان، یعنی مقدمهچینی برای تأسیس دولت اسرائیل میپردازیم:
در سال ۱۸۹۷ م کنگرهی جهانی صهیونیزم به ریاست [تئودور] هرتصل، در شهر بال سوئیس تشکیل شد و لزوم تأسیس دولت یهود را در مدت ۵۰ سال تصویب کرد. ببینیم در این ۵۰ سال به چه کارهایی دست زدهاند؟
ابتدا نزد سلطان عبدالحمید عثمانی رفتند و پیشنهادی به او عرضه داشتند که به سادگی میتوانست هر فرمانروایِ بیاعتقادی را بفریبد تا تقاضای آنان در خصوص اعطای بخشی از سرزمین فلسطین برای تأسیس وطن ملی یهود را بپذیرد. به خود او رشوهای بالغ بر ۵۰ میلیون لیره طلا که ارزش آن چندین برابر ارزش فعلی بود، پیشنهاد کردند که مالک چنین مبلغی در شمار یکی از ثروتمندترین افراد آن دوره قرار میگرفت. همچنین نیز پیشنهاد کردند که با میانجیگری از دولتهای روسیه، فرانسه و انگلیس بخواهند از تحریک اقلیتهایموجود در سرزمین عثمانی دست بردارند. این اعمال تحریکآمیز همواره دولت عثمانی را به شدت به زحمت انداخته بود، به گونهای که هرجا موفق میشد آشوبی را سرکوب کند، در نقطهای دیگر آشوب تازهای برپا میشد تا دولت عثمانی روی استقرار و آرامش به خود نبیند و نَفَسی تازه نکند. وامهای بلند مدتی را نیز برای دمیدن جان تازهای به اقتصاد ورکشستهی دولت عثمانی به وی عرضه داشتند [۱۹۶].
اما سلطانِ مسلمان ضمن رد همهی این پیشنهادهای وسوسهانگیز خطاب به آنان چنین گفت: «این سرزمین متعلق به من نیست، سرزمین مسلمانان است و آن را با خون خود آبیاری کردهاند و در هر وجب آن شهیدی خفته است و نمیتوانم حتی از یک وجب آن دست بردارم»! [۱۹۷]
از آن هنگام تصمیم گرفتند که سلطان عبدالحمید را بر کنار کنند و عملاً این کار را انجام دادند و حزب «اتحاد و ترقی» را به صحنه آوردند که بیشتر اعضایِ آن را یهودیان به ظاهر مسلمان تشکیل میدادند تا ادارهی حکومت را در دست گیرند و برای براندازی خلافت برنامهریزی و مقدمهچینی کنند.
سپس با در دستداشتن دستههای گاز انبری که از دو سو اسلام را در بر گرفته بود، مقدمات برافروختن آتش جنگ جهانی اول را با هدف نابودی کاملِ دولت عثمانی فراهم آوردند. از جانب ترکان با به راهانداختن نعرههای قومیِ ترکی و دعوت به پایان ترکیسم [۱۹۸]حکومت ترکان را واداشتند تا اعراب را تحت انواع فشار و آزار و سرکوبی قرار دهند.
از جانب اعراب لورنس [۱۹۹][جاسوس معروف] را به قصد برپایی [به اصطلاح] «انقلاب بزرگی عربی» بر ضد خلافت و هموار ساختن راههای تجزیه و از همپاشیدن بیش از پیش دولت عثمانی نزد اعراب فرستادند و در این راستا با فریفتن شریف حسین، از طریق وعدههای رنگارنگ، او را به اعلان رسمی شورش و قطع و تخریب راه آهن استانبول- مدینه وادار کردند. شایان ذکر است این خط آهن یکی از دستاوردهای بزرگ سلطان عبدالحمید بود و طراحان و توطئهگران اتحاد صلیبی- صهیونی را به شدت خشمگین کرده و خار چشم آنان شده بود. با قطع این راه ارتباطی و امدادرسانیِ مهم نظامی، هزاران نفر از سپاهیان عثمانی در سرزمینهای عربی به محاصرهی متفقین غربی درآمدند و وحشیانه قتل عام شدند. همزمان «سپاهیان عرب» به فرماندهی [ژنرال] آلنبی به قصد نابودی کامل دولت عثمانی به حرکت درآمدند. آلنبی در این خصوص میگوید: «بدون کمک و یاری سپاهیان عرب نمیتوانستیم عثمانی را شکست دهیم»! سپاهیانی که اتحاد صلیبی- صهیونی را در امر اشغال قدس یاری دادند و عطش شدید درونیِ آلنبی [و اسلافش] را سیراب کردند به طوری که [با اشغال بیت المقدس و راندن سربازان عثمانی از خوشحالی] گفت: «جنگهای صلیبی هم اکنون پایان یافت» [۲۰۰]!
سپس آنچه از دولت عثمانی باقی مانده بود و به گفتهی خود آنان «میراث مرد بیمار» اروپا را میان انگلیس و فرانسه- دو هم پیمان یهودیان- تقسیم کردند و در سرزمینی یکپارچه و دارای امت و دولتی یکپارچه دولتهایی ضعیف، دست نشاندن و متنازع، تأسیس کردند که در رأس هریک از آنها مردی قرار گرفته بود که دید طمع به مُلک برادر خود میدوخت و بر ضد وی از اتحاد صلیبی- صهیونی کمک میخواست.
بدین ترتیب فلسطین نیز عملاً تحت قیومیت بریتانیا قرار داده شد تا در اجرای مفاد اعلامیهی معروف «بالفور» [۲۰۱]وزیر خارجهی یهودیِ وقت بریتانیا و تحت نظر و سرپرستیِ «ساموئل هوار» نمایندهی عالی رتبهی یهودی انگلستان، این سرزمین را برای تأسیس دولت اسرائیل آماده کند.
در این میان «رهبران» وطنی با برافراشتن پرچم ملیگرایی وظیفهی خود را در برگرداندن مردم از اسلام به نحو احسن انجام دادند و نویسندگان و «روشنفکران» نگاه و نظرِ مسلمانان را از اسلام دور و متوجه جهان غرب کردند و به جای جامعهی خویش از مشکلات اروپا و راه حلهای اروپایی سخن گفتند [۲۰۲]و دربارهی تفکر، فرهنگ، تمدن، پیشرفت و ارزشهای جهان غرب تا توانستند گوش و ذهن مسلمانان را پر کردند و نیز در خصوصِ زنِ از بندرسته و لگامگسیختهی اروپایی داد سخن دادند، به امید این که بتوانند «زن شرقی» را هم مانند او عملاً از طریق دعوت به رهایی از قید دین و اخلاق رها کنند!
مطبوعات، سینما و سپس رادیو (تلویزیون هنوز وارد صحنه نگردیده بود) و نیز تصاویر برهنه و سواحل و پلاژهای پر از مردان و زنان عریان مسؤولیتِ از بینبردن هرآنچه احتمالاً از حیث اهتمام و توجه به مسائل مهم و جدی در درون جوانان باقی مانده باشد، به عهده گرفتند. اینها همه دست به دست هم دادند تا جوانان مسلمان را به شکل افرادی سست، بیاراده، پوچ، بیهدف، سطحینگر و دنبالهرو ظواهرِ بیمحتوا درآورند.
سپس آنگاه که در سال ۱۹۴۷ م- دقیقاً ۵۰ سال بعد از اجلاس کنگره صهیونیستها در سوئیس- زمان دقیق فرا رسید، خون و روح نظامی صهیونیزم که تسلیحات و تدارکات و آموزش آن به عهدهی انگلیس و فرانسه یعنی دوستان قسمخوردهی یهود قرار گرفته بود، به حرکت درآمد و پس از انجام وظایف محوله در خطِ مستقیمِ مورد توافقِ قبلیِ «رهبران» منطقه ایستاد و... و اسرائیل در سرزمین اسلامی متولد شد!
آری! آیا واقعاً توطئهای میتواند دقیقتر، پلیدتر و همه جانبهتر از این وجود داشته باشد؟! و با وجود همهی اینها مسلمانان بیدار میشوند.
ما به مسألهی بیداری اسلامی اهمیت بسیاری میدهیم و به دلایلی چند نویسندگان و پژوهندگان را فرا میخوانیم که هنگام بازنویسی تاریخ فصل مهمی را به این امر اختصاص دهند:
۱- به سبب دلالت مهم این مسأله بر درستی این نکته که اسلام برخلاف تصور عدهای به پایان راه خود نرسیده است!
خیلیها گمان میکردند که اسلام پس از دوره خلفای راشدین به انتهای راه رسیده است! و ما در بخشهای آغازین کتاب گمان آنان را به کلی باطل و بیپایه اعلام کردیم و توضیح دادیم که نهضت گسترش اسلام در جهان و پذیرش آن از سوی قاطبهی ملتهای گوناگون به تنهایی برای اثبات این قضیه کفایت میکند که بعد از کشتهشدن عثمان و نزاع میان امام علی و معاویه و باز ایستادن سیرِ صعودی، اسلام به پایان راه نرسیده و بالندگی، فعالیت، توانمندی و قدرت پیشروی خود را در جهان نه در قالب نظری و شعاری، بلکه در جهان واقعیت و به صورت نیروی محرکهی امت همچنان حفظ کرده است.
عدهای گمان میکردند با سقوط دولت عربی بنیامیه و پایان دوره بنیعباس اسلام به پایان راه رسیده است و بالاخره تصور بعضیها این بود که با فروپاشی خلافت عثمانی قطعاً کار اسلام تمام شده و به تاریخ پیوسته است و اینان بیش از سایرین به راستیِ گمانِ خود اطمینان داشتند، زیرا همهی دلایل و نشانههای پایان کار را در برابر خود میدیدند. دیگر از موجودیت سیاسی، فکری، اخلاقی و حتی عادتی و سنتیِ اسلام چیزی باقی نمانده بود. موجودیتی سنتی که به رغم سرایت بیماریهای مرگآور در همهی جوانب حیات امت اسلامی توانسته بود طی دو قرن آخر حکومت عثمانی آن را سر پا نگهدارد.
اما همهی این گمانها نادرست بود. هیچ کدام از بحرانهای شدید و از جمله بحران اخیر با این که اسلام را تا آستانهی نابودی به پیش برد، نتوانست آن را از پای درآوَرَد؛ زیرا تقدیرِ برترِ الهی این بود که این دین تا روز قیامت در جهان باقی بماند و خداوند هرچه را مقدر سازد، اسبابش را نیز تدارک میبیند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا ٣﴾[الطلاق: ۳].
«خداوند فرمان خویش را به انجام میرساند و هرچه را بخواهد، بدان دسترسی پیدا میکند؛ خداوند برای هر چیزی زمان و اندازهای قرار داده است».
اسبابی که خداوند به دنبال بحران حاد اخیر، برای ماندگاری اسلام فراهم آورده است، همان حرکت بیداری اسلامی است و به حقیقت که گام اصلی و اساسی این جنبش در شبه جزیره عربستان و توسط شیخ محمد بن عبدالوهاب برداشته شد و اگر تقدیر الهی بر این بود که امت در پی این جنبش از خواب غفلت بیدار شود، مسیر تاریخ را تغییر میداد. اما امت اسلامی در آن هنگام استعداد و آمادگی آن را نداشت که بیدار شود! چرا که در خوابی عمیق فرو رفته بود و فریاد رسای شیخ محمد را کابوسی آزار دهنده میپنداشت و بیدرنگ تظاهر به ناشنوایی کرد و چشمانش را فرو بست و دوباره به خواب گران فرو رفت!
میان افکار و حرکت شیخ محمد و امت خوابآلود حداقل در مورد دو مسأله برخورد و مناقشه درگرفت: مسألهی تصوف و مسائل پیرامون آن از قبیل پرستش قبور و اولیا و مشایخ و خرافهپرستی و مسألهی توسل به رسول خداصو دیگر شخصیتهای بزرگ مسلمان که از دنیا رفته بودند، در حالی که هردو قضیه نزد عامهی مردم جزو امور قطعی غیر قابل بحث و جدال دینی به شمار میآمدند. بر همین اساس میان فراخوان شیخ محمد برای تصحیح عقیده و آنچه مردم آن دوره عقیدهی راستین میپنداشتند، کار به نزاع و مشاجره کشید! سپس شرایطی سیاسی پدید آمد که مدتها به استمرار انحراف در جامعه انجامید.
افرادی با این ادعا که نهضت شیخ نه جنبشی اصلاح گرانه و در راستای رهایی امت از گمراهی و بازگشت به اسلام راستین، بلکه نوعی نافرمانی سیاسی است، سلطان [عثمانی] را به واکنش در برابر آن برمیانگیختند. نویسنده بر آن است هرچند این امر مستلزم تحقیق تاریخی است و نگارنده در حال حاضر ابزار این کار را در دست ندارد- که اتحاد صلیبی- صهیونی در زمینهی برافروختنِ آتشِ خشمِ سلطان بر ضد جنبش مزبور نقش فراوانی داشته است، زیرا محمد علی، فرمانروای دست نشاندهی فرانسه در مصر، آمادگی خویش را برای سرکوبی کامل نهضت توحیدی شیخ محمد در شبه جزیرهی عربستان اعلام داشت و سلطان عثمانی نیز عملاً او را به این امر گمارد [۲۰۳]. لازم به ذکر است که محمد علی، سلطان عثمانی را دوست نداشت و از این رو با سپاهی که تعلیمات و تسلیحات آن را دولت فرانسه عهدهدار شده بود، با سلطان وارد جنگ شد و حتی در یکی از این نبردها در آستانهی پیروزی بر سلطان قرار گرفت [۲۰۴]. نامبرده طرفدار اسلام هم نبود و هم او بود که جریان غربزدگی [۲۰۵]را با خواست و کمک دولت فرانسه در مصر بنیان نهاد! لذا به گمان نویسنده فرانسه که از زمان سلطنت سلیمان قانونی نزد سلاطین عثمانی شأن و منزلت ویژهای داشته است، سلطان را واداشت که از محمد علی و فرزندانش برای شکست و نابودی جنبشی که میخواست مسلمانان غفلتزده را بیدار کند، بهره گیرد. این در حالی بود که اتحاد صلیبی- صهیونی از هر جهت خود را برای کشتار آنان آماده میساخت.
مسأله هرچه بود مدتها چنین تصور میشد که نهضت در گهواره خفه شده و دامنههای آن به مرزهای جغرافیایی شبه جزیرهی عربستان محدود گردیده است این امر نیز جزو سلسله اوهامی به شمار میآید که آهنگ مرگ میزد و از مژدههای زندگی روی برمیگرداند! اما در واقع نهضت شیخ محمد در نهان به زندگی ادامه میداد تا این که تقدیر الهی فرصت مناسب را فراهم آوَرَد تا در راستای آگاهسازی مسلمانان شاخههای خود را بگُسترانَد و به شکل نهضت بیداری اسلامی معاصر در سراسر جهان اسلام انتشار دهد. قبل از هرچیز و به خاطر این که وجود نهضت بیداری دلالت بر این دارد که اسلام کارش تمام نشده و همچنان خون در رگهایش جاری است، با اصرار میگوییم، در بازنویسی تاریخ، اختصاص فصلی ویژه بدان امری لازم و واجب است و به یقین به جز امت اسلامی در سرنوشت هیچ قومی نیامده است که پس از آن همه گرفتاریها و آسیبها همچنان به زندگی خود ادامه دهد و این امر اساساً به طبیعت و سرشت دین اسلام مربوط میشود که به راستی دین فطرت است و خداوند اصول آن را حفظ و مقرر کرده است که به مدت چند قرن به صورت عینی و عملی در جهان واقع تحقق پذیرد و در مجموع به صورت اندوختهای زنده و پویا در دسترس همهی آنانی قرار گیرد که خداوند دلهایشان را بر روی حق گشوده است. نهضت بیداری اسلامی شعلهی کوچک و کم فروغی محسوب میشود که به موقع مشتعل و پر فروغ میگردد و برای تحقق عملی و واقعی اسلام به حرکت درمیآید! و این دلالت و نشانه خود به تنهایی شایستهی آن است که دیدگان را به سوی خود جلب کند. همچنین به خاطر دلالت تاریخیِ نهضت بیداری اسلامی لزوماً باید فصلی ویژه بدان اختصاص داده شود.
آری! نهضت زمانی پدید آمد که از یک سو اتحاد صلیبی- صهیونی همهی سعی و تلاش خود را برای نابودی کامل اسلام به کار گرفته بود و از دیگر سو همزمان شرایطی رخ داد که جاهلیت معاصر در آستانهی فروپاشی و نابودی قرار داشت.
برای هرکدام از این دو امر دلیل تاریخی خاصی وجود دارد:
دربارهی امر نخست دلیلش این است که خداوند چنین مقدر کرده است که اسلام باقی و برقرار بماند و اگر تقدیر خداوند- و نه خواست انسان- بر این بود که اسلام نابود گردد، ترفند اخیرِ اتحاد صلیبی- صهیونی به عنوان آخرین ضربهی کشنده کافی بود.
قطعاً نیرنگ صلیبی- صهیونی سخت و ضربهای کاری بود و در عین حال مسلمانان در نهایت ضعف و ناتوانی به سر میبردند. چرا که در بالاترین نقطهی انحراف از حقیقت اسلامی قرار گرفته بودند و چنین شرایطی برای شکست و نابودی اسلام فرصتی بسیار مساعد و مناسب بود. آری! توطئهگران نقشههای خود را به دقت طرحریزی و با دقتِ بیشتر و به دور از هراس مداخلهی هر قدرت زمینی آنها را به مرحلهی اجرا درمیآوردند.
نقطهی اوج همهی این برنامهها و توطئهها به کار گماردن «آتاترک» همراه با اعطای سخاوتمندانهی عناوین قهرمانیهای دروغین به او بود تا بتواند نظام دیرپای خلافت را براندازد و شرارتهای خود را در قالب اصلاحات و نجات مملکت به انجام رساند. آنها قبلاً هم سعی کافی مبذول داشته بودند تا از طریق تهاجم فکری و رواج غربزدگی مصر را از مسیر اسلامی خود خارج سازند. اما خداوندِ توانا تقدیرش جز این بود! زیرا همین کاری که به قصد شکست و نابودی اسلام صورت گرفته بود، موجب شد که حسن البنا نهضت تاریخی خویش را بر پا نماید! ایشان با خود گفته بود: حال که نظام خلافت از بین رفته است، چرا برای برقراری مجدد آن کوشش نکنیم؟! و به خاطر همین هدف، تشکیلاتی را سازماندهی کرد که دامنههای آن بیشتر نقاط جهان اسلام را در برگرفت:
﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا ١٥ وَأَكِيدُ كَيۡدٗا ١٦ فَمَهِّلِ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَمۡهِلۡهُمۡ رُوَيۡدَۢا ١٧﴾[الطارق:۱۵- ۱۷].
«آنان پیوسته به نیرنگ میپردازند و نقشه میکشند و من هم همیشه نیرنگ میزنم و نقشه میریزم، پس به کافران مهلت بده! بدیشان مختصر مهلتی بده»!
پس از آن چنانچه تقدیر الهی بر این میبود که اسلام کارش به آخر رسد، آنچه اتحاد صلیبی- صهیونی برای پیروزی بر جنبش بیداری اسلامی به دست مزدوران خود انجام دادند، میتوانست اسلام را به کلی نابود کند. پس از آنکه نقشهی تأسیس دولت یهودی در سرزمین اسلامی با موفقیت به اجرا درآمد، [۲۰۶]و نمایش قدرت نظامی با استقرار در خط مستقیمِ مورد توافقِ قبلی پایان یافت. حضور ناگهانیِ فداییان وابسته به جنبش «اخوان المسلمین» در جنگ فلسطین، همه را غافلگیر و آشفته ساخت. یهودیان به محض وقوع درگیری در بعضی از صحنههای نبرد، دریافتند که با نیرویی غیر از آنچه به موجب توافق قبلی قرار بود به جنگ آنان بیاید، روبرو هستند! چرا که بانگ «الله اکبر و لله الحمد» آنان را به شدت به هراس انداخت و با ترک سلاح و ساز و برگ خود گریختند تا بتوانند جانشان را نجات دهند!
همان وقت مقرر شد که به خاطر تأسیس و استقرار اسرائیل- صرف نظر از فزونخواهیهای آیندهاش- نابودی این گروه از اخوان المسلمین امری اجتنابناپذیر خواهد بود. درست به خاطر رسیدن به این هدف کودتاهای نظامی را یکی پس از دیگری در منطقه به راه انداختند تا حکام دست نشانده، با پیروی از کمال آتاترک پیشوای بزرگ کفر و سرسپردگی به محافل صلیبی- صهیونی که پیشتر او را به قدرت نشانده بودند، بتوانند سیطرهی خویش را بر سرزمینهای اسلامی استحکام بخشند و اسلام را در منطقه نابود سازند.
دولتهای برآمده از کودتاهای نظامی در سایهی قهرمان پروریهای ساختگی و دروغین دست به آزار، شکنجه، قتل و آوارهکردن مسلمانان زدند. این رفتارها چنان وحشیانه زشت و بیسابقه بود که تاریخ قرنها پیش نظیر آنها را فقط در دادگاههای تفتیش عقاید اندلس برای نابودی کامل اسلام به خود دیده بود. از این رو ثبت و شرح کامل این ماجراها و زشتیهای آنها از وظایف اصلی تاریخنویسان مسلمان به شمار میآید [۲۰۷].
اگر تقدیر الهی چنین بود که نهضت بیداری اسلامی نابود شود، به طور یقین چنین شکنجههای وحشیانهای میتوانست به آسانی طومار آن را درهم پیچد. چرا که شدت و سختی این رفتارهای ضد انسانی بسیار فراتر از توان و تحمل بشر است [۲۰۸]. ولی آنچه در عمل اتفاق افتاد، این بود که هر بار در پی کشتار مسلمانان موج تازهای از جوانان مؤمن به حرکت درآمد و با پشت سرگذاشتن موانع و با علم قبلی به این که چه میخواهند و در معرض چه خطراتی از آزار و کشتار و آوارگی قرار میگیرند، خود را از هر جهت برای دفاع از اسلام آماده و مهیا میسازند و سنت الهی این چنین است. در حالی که ستمگران و گردنکشان همواره از آن غافلاند و به وسوسهی شیطان به اعمال خبیث، پلید و ضد بشری دست میزنند:
﴿قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ ٤ ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ ٥ إِذۡ هُمۡ عَلَيۡهَا قُعُودٞ ٦ وَهُمۡ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ شُهُودٞ ٧ وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ٨ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٩ إِنَّ ٱلَّذِينَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَوَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِيقِ ١٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡكَبِيرُ ١١﴾[البروج:۴- ۱۱].
«نفرین بر صاحبان گودال باد! گودال پر از آتش دارای هیزم و شعلههای فراوان. وقتی آنان بر کنارهی گودال آتش نشسته بودند و ایشان عذابی را تماشا میکردند که بر سر مؤمنان میآوردند. شکنجهگران هیچ ایرادی، عیبی و جرمی بر مؤمنان نمیدیدند، جز اینکه ایشان به خداوند قادر چیره و شایستهی هرگونه ستایشی ایمان داشتند! خداوندی که سلطنت و سرزمین آسمانها و زمین از آن اوست و بر هر چیزی حاضر و ناظر است. بیگمان کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را شکنجه میدهند تا از دین الهی برگردند و سپس توبه نمیکنند و از کردهی خویش پشیمان نمیشوند، قطعاً عذاب دوزخ دامنگیر ایشان خواهد شد و همچنین عذابِ آتش سوزان بهرهی آنان خواهد بود. قطعاً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، بدون شک باغهای بهشت از آنها است که از زیر آنها رودها روان است و این است رستگاری و کامیابی بزرگ».
مسأله میان مؤمنان و دشمنان دین تا ابد این چنین خواهد بود.
دلایل روشن تاریخی نشان میدهند که هر نوع آسیبی که از جانب مجرمان و گناهکاران به نهضت بیداری وارد شده باشد، نوعاً امدادی تازه به شمار آمده و هر خون جدیدی که ریخته شده باشد، شعلههای نهضت را فروزانتر کرده است. از سوی دیگر چنانکه گفتیم، جنبش بیداری زمانی پدیدار میشود که تمدن جاهلی اروپا رو به نابودی میرود.
در اینجا تقدیرِ الهی فراتر از همهی نیرنگهای انسانی حوادث جاری را اداره میکند و هیچ چیز نمیتواند بر سر راه حرکت سنتهای ربانی به سوی اهداف تعیین شده، مانعی به وجود آورد:
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ ٤٤ فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٥﴾[الأنعام: ۴۴- ۴۵].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر و یادآوری شده بودند، درهای همه چیز را به رویشان گشودیم تا آنگاه که بدان چه بدیشان داده شد، شاد و مسرور شدند ما ناگهان ایشان را گرفتیم و آنان مأیوس و متحیر ماندند. نسل ستمکاران ریشهکن شد و ستایش تنها پروردگار جهانیان را سزاست».
به یقین اروپاییان در زمینهی کفر و بیایمانی تا آنجا پیش رفتند که در تاریخ بشر بیسابقه است و خداوند درهای همه چیز را به روی آنان گشوده است تا به تدریج آنان را دچار بلا و مصیبت سازد:
﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ ٤٤ وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ ٤٥﴾[القلم:۴۴-۴۵].
«ما آنان را اندک اندک به گونهای که درنیابند و از راهی که متوجه نشوند، به سوی عذاب خواهیم کشاند و به آنان فرصت میدهم. نقشه و چارهجویی من دقیق و استوار است».
سپس به موجب سنت الهی و به صورت ناگهانی و در حالت بیم و امید خرابی و نابودی فرا میرسد:
﴿أَفَأَمِنَ ٱلَّذِينَ مَكَرُواْ ٱلسَّئَِّاتِ أَن يَخۡسِفَ ٱللَّهُ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ يَأۡتِيَهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَشۡعُرُونَ ٤٥ أَوۡ يَأۡخُذَهُمۡ فِي تَقَلُّبِهِمۡ فَمَا هُم بِمُعۡجِزِينَ ٤٦ أَوۡ يَأۡخُذَهُمۡ عَلَىٰ تَخَوُّفٖ فَإِنَّ رَبَّكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٌ ٤٧﴾[النحل: ۴۵- ۴۷].
«آیا توطئهگران بدکردار احساس امنیت میکنند از این که ممکن است خداوند آنان را به دل زمین فرو برد؟ یا این که عذاب الهی از آنجا که انتظارش را ندارند و به گونهای که به دلشان خطور نمیکند به سراغشان بیاید؟ یا این که به هنگام رفت و آمدشان ایشان را بگیرد؟ به هر حال آنان نمیتوانند درمانده کنند. یا این که در بیم و هراس ایشان را نگاه دارد؟ چرا که خداوند بسیار مهربان و دلسوز است».
امروزه مردم در ترس و هراس به سر میبرند و خردمندان آنان را از سرانجام شوم استمرار وضعیت کنونی برحذر میدارند که نتیجهای جز نابودی در پی نخواهد داشت و خداوند به شیوهای که در علم خود مقدر کرده است، با آنان برخورد میکند. اکنون که نشانههای فنا و نابودی آشکار شده است و خردمندان قوم نیز آنها را به روشنی مشاهده میکنند، آنچه برای ما اهمیت دارد، تولد جنبش بیداری اسلامی به عنوان بخشی از تقدیر الهی است که شواهد تاریخیِ روشنی نیز بر این امر دلالت دارند و یکی از نقاط عطفی به شمار میرود که بعدها مسیر تاریخ را تغییر خواهد داد [۲۰۹].
بدین ترتیب در هنگام بازنویسی تاریخ نیاز پرداختن به امر نهضت بیداری را به شدت احساس میکنیم، زیرا باورمان این است که راه حل همهی مشکلات کنونی جهان اسلام در آن یافت خواهد شد.
اگر مشکلات جهان اسلام را عقبماندگی علمی، صنعتی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... فرض کنیم در حالی که ما با این فرض موافق نیستیم، بلکه مشکلات اصلی و اساسی را تنها عقبماندگی از حقیقت اسلام میشناسیم که سر منشأ همهی عقبماندگیهای فوق است. به هر حال فرضاً اگر موارد مزبور را به عنوان مشکلات پذیرفتیم به طور قطع چارهی آنها را جز در بازگشت به اسلام نخواهیم یافت.
این گفته از نظر «روشنفکران» غربزده عجیب مینماید. چرا که آنان دین را علت و عامل عقبماندگی میشناسند و بازگشت به آن را فاجعهای تلقی میکنند که ممکن است امت را به سراشیبی سقوط و نابودی سوق دهد!
ولی ما میگوییم: شواهد تجربیِ یک قرن یا بیشتر بعضی از ممالک اسلامی [۲۱۰]را نمیتوان نادیده گرفت، زیرا در این مدت کشورهای اسلامی کوشیدهاند بر عقبماندگی خود غلبه کنند و برای رسیدن به این هدف همهی وسایل و ابزارهای موجود را به کار گرفتهاند و در این باره مدرسه و دانشگاه تأسیس کردند، بناهای باشکوه ساختند، کارخانههایی را که مُجاز بودند ساختند و افتتاح کردند، تئاتر، سینما، رادیو، تلویزیون «اپرا» کاباره و سالن رقص دایر کردند. زنان را به شیوهی مردان و برای کار بیرون از منزل آموزش دادند. در بیشتر ممالک پارلمان تشکیل دادند و شماری از زنان را به عضویت آن و شماری دیگر را به عضویت در هیأت وزیران درآوردند و با صرف هزینههای هنگفت در کشورهای دیگر سفارتخانههای پر زرق و برق تأسیس کردند و...!
با وجود همهی اینها، آیا عقبماندگی کشورهای اسلامی از میان رفته یا حجم و دامنهی آن افزایش یافته است؟
هر اندازه که این حقیقتِ غیر قابل انکار بارزتر و برجستهتر میشود به علل و عوامل مختلفی توسل میجویند، به جز علت اصلی که از ذکر آن اکراه دارند. چون آنان را قلباً آزار میدهد.
بیتردید بردهی مقلد و دنبالهرو در انجام کارهای بزرگ و مهم به موفقیت دست نمییابد، چرا که نه دارای هویت است و نه از خود هدف و انگیزهای دارد و پیشرفت کشور جزو کارهای بزرگ و مهمی است که «بردهی» بیاراده، شایستگی انجام آن را ندارد، بلکه صلاحیت این کار مختص «ارباب» است که خود دارای شخصیت، هویت و هدف ذاتی است.
علم، علم است. اما برده فقط حق دارد که ظواهر علم را بیاموزد و در عوض ارباب حق دارد، روح و مغز آن را فرا گیرد! تمدن ظاهراً تمدن است. اما برده تنها با جنبههای تقلیدی آن سر و کار دارد. ولی ارباب در این مورد آگاهانه و هدفمندانه دست به کار میشود و همزمان معنا و مفهوم تمدن را نیز درمییابد!
به این سبب ما مژده میدهیم که نهضت بیداری تنها راه درمان بیماری مزمن و ریشهدار است. یعنی بیماری از دستدادن هویت که نخست به علت دوری از اسلام دامنگیر امت اسلامی شد و پس از آن از طریق غربزدگیِ منتهی به تقلید عمیقتر و فراگیرتر شد.
به یقین میتوان گفت: نهضت بیداری در این عرصه از دو امتیاز بزرگ برخوردار است: بازگشت به اسلام از راه رجوع به منابع اصلی، یعنی کتاب خدا و سنت پیامبرصو سیرهی مسلمانان صدر اسلام نه از راه رجوع به گرد و غباری که قرنها روی هم انباشته شده و صفا و پاکی دین الهی را پوشانده است که با وجود این مردم آن را به نام اسلام میشناسند! و امتیاز دوم عبارت است از موضعگیری متعادل و متوازن در برابر «تمدن غرب».
همهیآنچه از غرب میآید، به صِرف غربیبودن نباید کنار گذاشته شود. همچنین هر آنچه که از غرب میآید، به صِرف غربیبودن نباید به طور کامل پذیرفته شود!
در تمدن مزبور- که به یقین تمدنی جاهلی است، [۲۱۱]عناصر سودمند بسیاری وجود دارد و مسلمانان به شدت بدانها نیازمندند، زیرا در دوره خوابآلودگیِ درازمدت خود آن عناصر سودمند را از دست داده یا از آنها عقب ماندهاند. از جمله: پیشرفت در زمینه علم و تکنولوژی جدیت و پایداری در زمینهی سعی و کوشش، خلاقیت و سازندگی، روح علمی و واقعنگری در امور.
همچنین در تمدن جاهلی مزبور سموم مهلک بسیاری نیز وجود دارد؛ از جمله: بیدینی، الحاد و فساد اخلاقی، مادیگرایی [۲۱۲]، انکار علم روح و معنویات غرقشدن در لذات مادی زندگی قانونگذاری بر پایهی نفی قوانین آسمانی از هم پاشیدن خانواده، تباهی سرشت انسانی و سقوط به جایگاه حیوانی.
با این تفاصیل عدم پذیرش همهیآنچه از غرب میآید، عیناً مانند آن است که هر آنچه از غرب برسد، به طور کامل پذیرفته شود و پر واضح است که هردو رویکرد نادرست و نامتعادلاند. در حقیقت موضعگیری درست آن است که جنبهی گزینشی داشته باشد. بدین معنا که آنچه نیاز داریم و در عین حال مخالفتی با عقیده، شریعت، اخلاق، عادات و آداب اسلامی نداشته باشد، برمیگزینیم و جز آن را کنار میگذاریم، زیرا مخالف عقیده، یا شریعت اسلام است. و عقیده و شریعت با هم دین را تشکیل میدهند!
نهضت بیداری کنونی موضعی آگاهانه و متوازن و متعادل اتخاذ میکند. یعنی مسلمانان را به استفاده از پیشرفتهای صنعتی، علمی و فرهنگی دنیای غرب فرا میخواند و همزمان آنان را از ذوبشدن در موجودیت و هویت غرب، برحذر میدارد. امری که به خروج از دین میانجامد.
با چنین روحیهای جهان اسلام قادر خواهد بود که مشکلات خود را حل کند و هر زمان که هویت از دست رفتهاش را باز یابد، برای استفاده از پیشرفتهای صنعتی و علمی جهان غرب در مقایسه با وضعیت بردهوار کنونی به مراتب توان بیشتری خواهد داشت و آنگاه به پیش میتازد و بر عقبماندگی خود یعنی بر حالتی که به اعتقاد پارهای از مردم مشکلی دشوار و به اعتقاد گروهی دیگر، مشکلی حل نشدنی است غلبه خواهد کرد.
آنچه در این زمینه لازم است عبارت است از: عزم، اراده، قدرت درک درست مسائل، پایداری در کار و کوشش، همکاری و تعامل برای رسیدن به هدف مشترک و... اینها همه ویژگیهای اصیل اسلامی هستند که مسلمانان زمانی که اسلام در درونشان استوار بود، آنها را کسب کرده بودند و زمانی که جدیت در امر دین را از دست دادند، این ویژگیها نیز از دست رفت و امروز و فردا با توکل به خدا و بازگشت صادقانه به اسلام دوباره آنها را به دست خواهند آورد.
سرانجام باید در هنگام بازنویسی تاریخ فصلی ویژه به نهضت بیداری اسلامی اختصاص داده شود، زیرا تاریخ این رویداد به ثبت نرسیده است و آنچه در این خصوص در دست داریم، در بیشتر موارد سخنان دشمنان است و تردیدی وجود ندارد در آنها- به دلایلی کاملاً روشن- سیمای نهضت بیداری اسلامی تحریف و زشتنمایی شده است!
گروه متحد صلیبی- صهیونی که به شدت اوضاع را زیر نظر دارند و نیز دنبالهروان و مجریان بیچون و چرای اوامر، ترفندها و نقشههای آنان بر این گمان بودند که برای همیشه از دست اسلام راحت شده و آن را به گونهای سرکوب کردهاند که هیچ گاه کمر راست نخواهد کرد و هنگامی که پس از آن همه سعی و کوشش، نهضت بیداری آنان را غافلگیر ساخت، به گونهای به خشم آمدند که در تاریخ سابقهای نداشت و کینهی صلیبی- صهیونی به درازای ۱۴ قرن! در درونشان به راه افتاد!
بنابراین، در زمینه سیاهنمایی سیمای نهضت نهایت کوشش را به کار بردند، به این امید که جلوی پیشرویهای آن را بگیرند و آن را به محاصره درآورند تا بتوانند به طور کامل نابود سازند.
آیا این موضعگیری عجیب مینماید؟!
و آیا موضعگیری کل جاهلیت در برابر قضیهی (لا إله إلا الله) از همان ابتدا جز این بوده است؟!
چنانچه کینهای را که در درون و دلهای یهودیان و مسیحیان پنهان شده بود و به گفتهی «ویلفرد کنت ول اسمیت» اروپا نمیتواند آن را فراموش کند [۲۱۳]. و همچنین کینهای که اتحاد صلیبی- صهیونی به سرسپردگان غربزدهی خویش تلقین کرده است، به موارد فوق بیفزاییم همهی آنها سلسله عواملی هستند که برای زشتنمایی سیمای اسلام و ایجاد نفرت نسبت به جنبش بیداری اسلامی با هدف ایجاد نفرت نسبت به اسلام دست به دست هم دادهاند و برای رسیدن به خواستهی شومشان با تمام وجود تلاش میکنند.
به یقین جنبش بیداری اسلامی گزینهی سومی است که آگاهانه و با هدفی خاص در برابر این دو گزینهی دشوار از مسلمانان پنهان کرده بودند: یا همچنان مسلمان و در عین حال عقب افتاده باقی بمانید. یا از اسلام دست بردارید و به اروپا روی آورید تا به پیشرفت، تمدن و آزادی دست یابید!
با به وجود آمدن جنبش بیداری که ندای پیشرفت، تمدن و آزادی توسط اسلام و در دامن این دین سر میداد، طبیعی بود که دشمنان از آن متنفر شوند و با آن به ستیز برخیزند، زیرا شکافی عمیق در طرحهای به قول خود، دقیق و گریزناپذیرشان به وجود میآورد و این شکاف هشداری بود به امت اسلامی تا از خلال آن جهش خود را آغاز کند و دوباره با قلب طبیعی به عرصهی زندگی باز گردد و قلب مصنوعی را که چندین بار از کار افتاده و امت را در آستانهی مرگ قرار داده است، دور بیندازد.
با این تفاصیل آیا از آنان انتظار میرود که به جنبش بیداری خوش آمد بگویند و آن را مورد تقدیر قرار دهند و نسبت به هوادارانش انصاف را رعایت کنند؟!
سپس دستاندرکاران مسائل اسلامی در میدان عمل مرتکب خطا میشوند و همین خطاهای عملی، سلاحی مهلک و مخرب در اختیار دشمنان میگذارد تا نهضت را مورد تهاجم قرار دهند که: آری! ما نه با اسلام بلکه با انحراف و کجروی میجنگیم!
در آغاز امر تهاجم علیه جنبش بیداری با عنوان مبارزه با ارتجاع صورت میگرفت! پس از آنکه جزای اتهام ارتجاع رنگش را از دست داد و دیگر کسی را راضی نمیکرد، مسأله دیگری را دستاویز قرار دادند و گفتند: اینان خیانتکار و با دشمنان مملکت همدستاند! نقطهی اوج این سلسله اتهامات خندهدار و تمسخرآمیز اتهام نوکری یهود بود! در حالی که کشتاری که در میان هواداران جنبش به راه میافتاد، قبل از همه به نفع یهود تمام میشد! پس از آنکه اتهام خیانت نیز کهنه شد و دیگر احدی را قانع نمیساخت، نعرهی جدیدی سر دادند که: ما با اسلام سر جنگ نداریم، بلکه با تندروی وتروریسم میجنگیم [۲۱۴].
آن هم جنگی بیپایان:
﴿وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمۡ عَن دِينِكُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْ﴾[البقرة: ۲۱۷].
«و پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند».
تردیدی نیست که گروههای دستاندرکار مسائل اسلام در میدان عمل اشتباهاتی مرتکب شدهاند و هیچ انسانی مصون از اشتباه نیست. اما وقوع جنگ بر ضد اسلام به سبب این گونه خطاها نبوده است و حتی اگر هیچ خطایی هم اتفاق نمیافتاد، باز جنگ با شدت بیشتری از سر گرفته میشد!
حادثهای عجیب در زندان نظامی قاهره اتفاق افتاد:
دستهای از هواداران «جمعیت شرعیه» که مطلقاً کاری به سیاست ندارند، هنگام برگزاری نماز عید و سر دادن شعار «الله اکبر ولله الحمد» بازداشت شدند. مأموران اطلاعاتی به گمان این که عضو جماعت اخوان المسلمیناند، آنان را همراه با اعضای اخوان یه یک زندان نظامی انداختند. در اثنای شکنجه یکی از آنان از شدت درد فریاد برآورد: سوگند به خدا! من عضو اخوان نیستم و رابطهای با آنان ندارم! مأمور شکنجه گفت: پس وابسته به کدام گروه هستی؟ گفت: جمعیت شرعیه. گفت: همه شما مسلمان هستید. ای فرزندان... و شکنجه را ادامه داد!
آری! آنان با اسلام در ستیزند و در حقیقت همهی انواع تهمتها متوجه این دین است:
﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ٨ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٩﴾[البروج: ۸- ۹].
«شکنجهگران هیچ ایراد، عیب و جرمی بر مؤمنان نمیدیدند جز این که ایشان به خداوند قادر و چیره و شایستهی هرگونه ستایشی ایمان داشتند. خداوندی که سلطنت و آسمانها و زمین از آن اوست و بر هر چیزی حاضر و ناظر است».
موضعگیری تاریخنگار مسلمان نسبت به این گونه حوادث این است که بیطرفانه و بیغرض به ثبت و ضبط حقایق بپردازد.
از اشتباهات گروههای اسلامی چشم نمیپوشیم. چون هرگونه که توجیه در این زمینه به زیان اسلام تمام و موجب میشود که نسلهای آینده به بیراهه بروند. ما که نسبت به خطاهای امویان، عباسیان و عثمانیان با وجود علاقهمندی به اظهار جنبههای مثبت همهی آن دورهها مدارایی به عمل نیاوردهایم، نادیدهگرفتن خطاهای گروههای اسلامی را که بعضاً بزرگ نیز هستند، جایز نمیشماریم.
اما ذکر و ثبت اشتباهات صورت گرفته، نباید به انگیزهای برای زشتنمایی و رسوا نمودن گروههای مسلمان درآید و چنین کاری هیچگاه توسط تاریخنگار مسلمان انجام نمیگیرد. چنانکه پیشتر راههای انحرافی را در خلال قرنهای گذشته مورد مطالعه و بررسی قرار دادیم. در واقع انگیزهی این امر پندآموزی از حوادث به مثابهی توشه را آینده است. در عین حال لازم و ضروریست جنبههای مثبت این گروهها را که توسط دشمنان نادیده گرفته شده است، ثبت و ضبط کنیم.
بیتردید هر گروهی که در عرصهی مسائل اسلامی فعالیت داشته باشد، کارهای مثبت و مفیدی انجام داده است، هرچند خطاهایی نیز مرتکب شده باشد. همهی این گروهها هر یک در حد توان در امر دعوت مسلمانان به بازگشت به وضعیت عادی و طبیعی و پشت سر گذاشتن عقبماندگی از حقیقت اسلام- که عامل اصلی دیگر عقبماندگی است- سهیم بودهاند و همین کار خود به تنهایی شایستهی آن است که ثبت شود و مورد قدردانی قرار گیرد و نزد خدا به حساب این گروهها و جمعیتها نوشته شود و برای امت اسلامی نیز که به توصیف پیامبرصبه «کف روی آب» تبدیل شده است و از این رو ملتهای دیگر آزمندانه به نابودی آن فرا خوانده شدهاند، به مثابهی اندوختهای گرانبها و مایهی امید و آرزوی فراوان به شمار خواهد آمد.
اما شرح و بیان خطاهای رخ داده به قصد هدایت و ارشادِ نهضت اسلامی و کمک به آن در راه رسیدن به اهداف تعیین شده امری لازم و ضروری است.
شاید مهمترین و شدیدترین این خطاها عبارت باشند از: شتابزدگی در کار قبل از ایجاد بنیانهای محکمی که تاب تحمل بنا را داشته باشد و داشتن آگاهی اندک که چگونگی حرکت و زمان بهسازی این یا آن موضعگیری را معین میکند، و نیز کمی هوشیاری سیاسی نسبت به ترفندها و توطئههای دشمنان؛ امری که «شکار» جنبشها و کشاندن تدریجی آنها را به حالتی که بیش از سودرسانی زیانآور باشند سهل و آسان میکند و نیز تأکید و پافشاری بر اصل سمع و طاعت در امر سازندگی به جای اعتماد بیشتر بر اصل شورا- چنانکهپیامبرصاصحاب خود را تربیت میکرد- از اشتباهات این گروهها به شمار میآید. پیامبرصاز اصحاب سمع و طاعتِ مطلق میخواست، با این وجود با آنان بیشتر به مشورت مینشست و براساس نزول وحی آنان را به شیوهای پرورش میداد که شایستگی و صلاحیت تصمیمگیری و اقدام در شرایط گوناگون را داشته باشند و در صف دوم بعد از خود حضرت قرار گیرند.
جنبش بیداری اولویتهایی دارد که تأکید بر آنها امری لازم و واجب است. نقطهی آغاز این حرکت عبارت است از: تصحیح ایمان و عقیده از همهی تیرگیهایی که در گذشته آن را در بر گرفته است؛ خواه به سبب ناآگاهی مسلمانان نسلهای اخیر که از حقیقت (لا إله إلا الله) فاصله گرفتهاند و همچنین انحراف آنان از مقتضیات این معنا تحت تأثیر تصوف و تفکرِ مرجئه یا به خاطر مفاهیم فاسد و نادرستی که دشمنان حیلهگرانه به دین افزودهاند تا بتوانند شریعت الهی را از حوزهی حکومت و ادارهی مملکت دور سازند و مردم را به این گمان اندازند که رضایت به احکام غیر الهی چندان تأثیری بر اسلام نخواهد داشت!
لذا نخستین وظیفهی جنبشهای اسلامی آن است که تودههای مردم را به این امر آگاه سازند که قانونگذاریِ مخالف با احکام الهی و رضایت به شریعت غیر الهی ناقص و مخالف معنا و مفهوم (لا إله إلا الله) است و مستقیماً به ایمان صدمه میزند و انسان را از دین خدا خارج میسازد! باید این آگاهی ذاتاً به مثابهی دیواری محکم شناخته شود که نهضتهای اسلامی را از نابودی و سرکوبی توسط ستمگران محافظت میکند که با بهرهگیری از ناآگاهی مردم نسبت به حقیقت (لا إله إلا الله) و ایجاد این توهم که مشروعیت در دست آنان است و کسانی که خواستار حکومت بر طبق شریعت الهی هستند، بر ضد حکومت قانونی دست به شورش زدهاند، به اجرای نقشههای خود مشغولاند.
همچنین جنبشهای اسلامی برای تربیت افراد جهت ایجاد پایگاه دینی محکم و آراسته به اخلاق (لا إله إلا الله) باید بسیار تلاش کنند تا بتوانند تصویر درستی از تأثیرات ایمان در دلهای مردم ترسیم کنند و به صورت الگوی نیک برای تودههای علاقهمند به اسلام درآیند، زیرا بدون چنین پایگاه و ویژگیهایی فعالیت اسلامی چندان به پیش نمیرود، بلکه در پیچ و خم راه با موانع بسیاری مواجه میشود و روشن است که موانع داخلی و خارجی فراوانی بر سر راه دعوت اسلامی وجود دارند!
باید برای تاریخنگاری که در مورد نهضت بیداری قلم میزند و نیز مسلمانی که در عرصهی دعوت فعالیت میکند، این نکته روشن باشد انتظاری که از پایگاه فوق میرود، فراتر از آن است که اسلام را در هر سطح موجود عرضه کند. چرا که در چنین سطحی برای رویارویی مطلوب کافی نخواهد بود.
به طور یقین آنچه امروزه دعوت اسلامی با آن مواجه است، پیکار و مناقشهی محلی و منطقهای نیست، بلکه جاهلیت جهانی: اتحاد صلیبی- صهیونی، الحاد، بتپرستی و مزدوران و کارگزاران آنان در میهن اسلامی یک جا گردهم آمدهاند!
یادآور میشویم که تمامی جاهلیت در سراسر تاریخ تنها دوبار متحد شده و خود را برای رویارویی با دعوت اسلامی از هر لحاظ بسیج کرده است: یک بار در زمان رسولاکرمصو یک بار هم در دوره حاضر. اما در این فاصله رویاروییها و درگیریهای جزیی به وقوع پیوسته که همهی سرزمینهای اسلامی و همهی جاهلیت را یک جا در بر نگرفته است.
بار اول- در دوران غربت نخست، دعوت اسلامی در پناه نیروی ایمان و از راه عرضهی صادقانهی حقیقت اسلام و نه به سبب برتری تعداد نیروها و تجهیزات در عالیترین سطح بر جبههی متحد جاهلیت جهانی غلبه یافت و براساس پیشبینی پیامبر اکرمصاکنون در غربت دوم به سر میبریم:
«بدأ الإسلام غريباً وسيعود غريباً، كما بدأ، فطوبى للغرباء» [۲۱۵].
«اسلام در غربت ظهور کرد، و در آینده [دوباره] در حالت غربت باز خواهد گشت و خوشا به حال غریبان»!
ترمذی از رسول خداصروایت کرده است که ایشان در ادامه فرمودند:
«فطوبى للغرباء يصلحون ما أفسد الناس من سنتي».
«و خوشا به حال غریبانی که سنت تباهشدهی مرا اصلاح میکنند»!
در کارزار دوم نظیر رویارویی اول اسلام در مقابل دولتها و ملتهایی قرار دارد که در مقایسه با مسلمانان از قدرت مادی چندین برابری برخوردارند. اما آنچه در نهایت پیروی را رقم میزند، نه قدرت مادی- اگر چه آن هم در حد توان مطلوب است- بلکه چیزیست که «به مردم سود میرساند»:
﴿فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[الرعد: ۱۷].
«اما کفها دور انداخته میشود، ولی آنچه برای مردم سودمند است، در زمین ماندگار خواهد بود».
آنچه هم در دنیا و هم در آخرت برای «مردم» میماند و «سودمند» است، پیروی از برنامهی الهی است که خداوند از طریق آن هدایت، آرامش، رستگاری، خیر، سعادت و استقرار در جهان را عهدهدار شده است:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗا﴾[النور: ۵۵].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد، همچنانکه پیشینیان را جایگزین قبل از خود کرده است. همچنین آیین ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد نمود. در حالی که آنها مرا میپرستند و چیزی را به عنوان شریک من قرار نمیدهند».
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖمِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٦﴾[الأعراف: ۹۶].
«اگر مردمان این شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و پرهیزگار میشدند، برکات آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم».
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨﴾[الرعد:۲۸].
«آنان کسانی هستند که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. آگاه باشید که دلها با یاد خدا آرام میگیرند»!
روش الهی در زندگی واقعی انسان ناگزیر باید به گونهای نمایان شود که مردم با چشم خود ببینند و به تفاوت میان برنامهی الهی و جاهلیت پی ببرند و جاهلیت را ترک نمایند و به سوی برنامهی الهی روی آورند و آن را بپذیرند، پایگاهی که این نهضت از آنجا آغاز میشود، لزوماً باید در عالیترین سطح ممکن، نشانگر و بیانگر واقعیت اسلام باشد تا بتواند «تودهها» را فرا گیرد و به خواست خدا آنان را پیروزمندانه به حرکت درآورد.
بدین سبب اجرای دقیق برنامههای آموزشی و تربیتی در پایگاه و خاستگاه نهضت بیشترین اهمیت را دارد و هیچ حادثهی زودگذری نباید ما را به شتابزدگی ناخواسته وادار سازد.
موارد ذکر شده نشانهها و ویژگیهای جنبش بیداری اسلامی در وضعیت کنونی هستند و تاریخنگار مسلمان باید در بازنویسی تاریخ به آنها اهتمام ورزد و ارشادات و رهنمودهای آن را مورد تأکید قرار دهد.
اما آینده خود سخنی دیگر دارد!
[۱۹۵] روایت از: احمد و ابوداود و ابن ماجه. [۱۹۶] اقتصاد عثمانی به سبب فساد مالی سلاطین اخیر در شرف سقوط قرار گرفته بود؛ برای مثال نگاه کنید به قصر «ضولمة بهجة» سلطان عبدالمجید که در ادوات، تأسیسات و تزیینات آن چند تن طلای خالص به کار رفته بود! و سلطان عبدالحمید در دوران سلطنت خود همهی دیون دولت را بدون استفاده از وام، باز پرداخت نمود و شخصاً برای مشارکت در این امر کار میکرد. [۱۹۷] رد پیشنهاد تأسیس وطن ملی یهود در فلسطین توسط سلطان عبدالحمید یکی از علل اساسی خصومت آنان بر ضد او بود و به نحوی بیسابقه به زشتنمایی و تخریب شخصیت و آوازهی وی پرداختند! و دریغ که تاریخنگاران ما در نوشتههای خود از منابع و مراجع آنان استفاده میکنند. به جز عدهای اندک که مورد رحمت خدا قرار گیرند! [۱۹۸] پایان ترکیسم Pan Turkism (مترجم). [۱۹۹] پیشتر در پاورقی به این دو چهرهی جاسوسی و نظامی انگلیسی اشاره رفته است. (مترجم) [۲۰۰] جنگهای صلیبی با اشغال قدس توسط آلنبی در سال ۱۹۱۷ م به پایان نرسیده است و مادامی که اسلام در جهان موجود باشد، هرگز هم به پایان نخواهد رسید، زیرا خداوند بزرگ چنین مقرر فرموده است: ﴿وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمۡ عَن دِينِكُمۡ﴾[البقرة: ۲۱۷]. «پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند». اما سخن آلنبی بر میزان خصومت قلبی صلیبی ها و احساس آرامش درونی او به واسطهی اشغال قدس دلالت دارد. [۲۰۱] Arhur James Balfour در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۱۷ م طی اعلامیهی معروف خود به نام دولت متبوع خویش اعلام کرد: یهودیان میتوانند در فلسطین برای خود دولتی تأسیس کنند. (مترجم) [۲۰۲] یعنی کنار زدن دین و جایگزینساختن سکولاریسم و بیدینی به جای آن. [۲۰۳] محمد علی و نقش وی در جنگ با اسلام موضوعی بسیار مهم است و به حد کافی مورد تحقیق قرار نگرفته است. انتظار میرود که پژوهشگران مسلمان به این موضوع توجه کنند تا بتوانند با استفاده از مستندات علمی به روشنگریِ نقش مزبور بپردازند. [۲۰۴] بریتانیا برای توقف تهاجم محمد علی و امضای قرار داد (کوتاهیه) که به موجب آن محمد علی متعهد شد که به قدرت خلافت تجاوز نکند و در مقابل فرمانروایی مصر، همراه با ولایت اسمیِ سلطان به او و بازماندگانش سپرده شود، میانجی گری کرد. لازم به ذکر است که دخالت بریتانیا به قصد حمایت از سلطان یا خلافت در برابر تجاوز صورت نمیگرفت! در واقع در آن زمان خود را برای تسلط بر منطقه آماده نساخته بود و بیم آن داشت که فرانسه همهی غنایم را به تنهایی در دست گیرد! لذا فروپاشی دولت عثمانی را تا زمان کسب آمادگی لازم به تعویق انداخت! پس از فراهمشدن شرایط متفقین در زمینه نابودی کامل خلافت، در جنگ جهانی اول به توافق دست یافتند و [در جنگل وحوش] بریتانیا سهم شیر را به خود اختصاص داد. [۲۰۵] غربزدگی در برابر «تغریب» به کار رفته است، هر چند معنای لفظی دقیق آن نیست. (مترجم) [۲۰۶] یکی از خباثتهای نیرنگ غربیها آن است که منطقهای را که اسرائیل در آن ایجاد شده و یا اسرائیل در راستای رسیدن به هدف خود یعنی اسرائیل بزرگ قصد توسعهطلبی آن را در سر میپروراند، «خاورمیانه» مینامند تا بتوانند صیغهی اسلامی- عربی آن را از بین ببرند، زیرا اگر وضعیت اسلامی و حتی عربی خود را حفظ کند، دیگر اسرائیل جایی در آن نخواهد داشت. اما اگر به منطقهای صرفاً جغرافیایی تبدیل شود، هرکس تکانی به خود بدهد، میتواند در آنجا مکانی برای خود بیابد! [۲۰۷] یاران و مجریان کودتاهای نظامی به سبب وجود خصلتهای ویژهای از جمله: جنون خودبزرگبینی و سنگدلی و نفرت از اسلام برگزیده میشدند و هرگاه فردی چنین صفتهایی را به وفور در خود میدید، به اذیت و آزار بیرحمانهی مسلمانان دست میزد و راه تحقق اهداف اتحاد صلیبی- صهیونی را هموارتر میساخت. [۲۰۸] «جهان آزاد» به کارگیری شکنجههای وحشیانه بر ضد مسلمانان را میبیند و میشنود و دم بر نمیآورد. در حالی که اگر به یک مسیحی یا یهودی یا بتپرستی آزاری برسد دنیا و «کمیتههای حقوق بشر» به هیجان درمیآیند! [۲۰۹] در این خصوص در فصل آینده سخن خواهیم گفت. [۲۱۰] به عنوان مثال: این تجربه همزمان با تجاوز فرانسه به مصر در سال ۱۷۸۹م آغاز شد و تا این لحظه ادامه دارد، و نتایج آن هم کاملاً روشن است. [۲۱۱] در این کتاب به معنای اصطلاحی جاهلیت، آن گونه که در قرآن کریم آمده است، اشاره کردهایم. [۲۱۲] materialism (مترجم). [۲۱۳] پیشتر در همین کتاب به اظهارات نامبرده اشاره شده است. [۲۱۴] آری! نوکران استعمار پس از حادثهی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ با تروریسم میجنگند، آن هم به گفتهی پرزیدنت بوش: جنگ صلیبی بیپایان پیش رو دارند! (مترجم) [۲۱۵] روایت از مسلم.