هدف از بازنویسی تاریخ
ما معتقدیم که تاریخ عمومی بشر، باید از دیدگاه اسلامی بازنویسی شود تا دستاوردهای بشری با معیارهای الهی مورد سنجش قرار گیرد، یعنی به میزان تحقق هدفی که خداوند برای آفرینش وی تعیین کرده که آن هم عبادت خداوند به معنای کامل عبادت که اعتقاد به یگانگی او و انجام شعارهای تعبدی مختص او و پایبندی به دستورات او در ساماندهی روابط انسانها با یکدیگر (یعنی تطبیق شریعت ربانی) و آبادسازی جهان به مقتضای روش و برنامهی الهی و... را در برمیگیرد.
اگر مابه امور فوق درباره تاریخ بشر معتقدیم، بدان سبب است که در حقیقت، این تاریخ به گونهای ارائه میشود که از نظر نگرش به انسان، طبیعتِ آفرینش، هدف وجودی، حدود امکانات و معیار دستاوردهای او با دیدگاه اسلامی، تفاوت بنیادی دارد؛ پس لزوماً باید آن را به نحوی بازنویسی کنیم که با نقطهنظر اسلام برگرفته از کتاب خدا و سنت پیامبرصهماهنگ و با تفکر مشترک ما مسلمانان، متناسب باشد [۱۰].
اما در مورد تاریخ امت اسلامی؛ بر چه اساسی میگوییم که تاریخ اسلام باید دوباره نوشته شود؟ هدف از این کار چیست؟ آنچه فعلاً نوشته شده چه عیب و نقصی دارد؟ در چه زمینههایی کوتاهی صورت گرفته است که میخواهیم آنها را تکمیل کنیم؟ یا در آنچهنوع جنبههای انحرافی وجود دارد که میخواهیم از آنها بپرهیزیم؟
در حقیقت، ملاحظات فراوانی در زمینههای مختلف وجود دارد که به اصرار ما در ضرورت بازنویسی تاریخ اسلام، منجر میشود.
با بررسی آثار و منابع قدیمی مورخان بزرگ مسلمان، با مجموعهای عظیم از اخبار و روایات و رویدادها مواجه میشویم که به شکل فعلی، برای پژوهشگر ژرفنگر مناسب، اما برای خوانندهای که میخواهد فوراً به خلاصهای آماده، شسته و رفته، سهل الوصول وسهل الهضم دسترسی داشته باشد، نامناسب خواهد بود. شکی نیست که این مورخان به امانتداری علمی ویژهای پایبند بودهاند و لذا همهیآنچه از معلومات و روایات متعدد و متناقض و گاه به دور از احتمال را که به ذهنشان رسیده بود ثبت کردهاند، زیرا دیدهاند که مقتضای امانتداری آن است که شنیدهها را ضمن استناد به گوینده، فرو نگذارند و در این زمینه کوشیدهاند که اخبار را در حد توان، از منبع اصلی گرد آورند و آنها را به انگیزهی امانتداری و رعایت تقوا و به دور از دخالت و ترجیح یک خبر یا روایت بر خبر یا روایتی دیگر، به ثبت رساندهاند و در واقع از میزان حیرت و سرگردانی خواننده خود در پی اتخاذ این رویکرد آگاه بودند، اما ترجیح میدادند که وی او را با روایات گوناگون مواجه سازند بدون این که با دخالت خود نفیاً یا اثباتاً، یکی را بر دیگری ضعیفتر یا برتر به شمار آورند.
طبری در مقدمهیکتاب خود مینویسد: «اگر پارهای اخبار و گزارشهای مربوط به گذشتگان که به علت فقدان معنا یا ضعف محتوا، به نظر خوانندگان، ناپذیرفتنی و بلکه مزخرف مینماید، در کتاب آمده است، نه آرا و نظرات خود ما، بلکه صرفاً روایت ناقلان است که آنها را همانگونه که هست، باز گفتهام» [۱۱].
اگر در این روش مزیتی باشد در واقع از این بابت است که همهی حوادث، رویدادها و گفتهها را نگهداری، ثبت و ضبط کرده است و از این بابت، برای پژوهشگر کنجکاوی که وظیفهی نقد و پاکسازی را به عهده میگیرد، منابع ارزشمندی به شمار میآیند؛ اما عیب این روش برای خواننده معمولی و بیتجربهی جویای دانش آن است که او را در دریایی از روایات و رویدادهای گوناگون و گاه متناقض، غرق میسازد و راه برونرفتی برای رهایی از آن و رسیدن به نتیجهای معین معرفی نمیکند و لذا هدف مطالعه، بررسی و تحلیل تاریخ برای او تحقق نمییابد، زیرا از صبر و توان علمی لازم برای نقد و ارزیابی روایات گوناگون و ترجیح بعضی از آنها بر دیگری برخوردار نیست.
اگر از جنبهی دیگری به اغلب منابع جدید متأثر از رویکرد خاورشناسی، نظر اندازیم، درمییابیم که از لحاظ ادبی به نحوی جذاب و فریبنده نوشته شدهاند! و از حیث ساختار، تقسیمبندی، فهرستنویسی و درج منابع و مراجع، برای خواننده امروزی کاملاً مناسباند و از سوی دیگر، به جای غرقساختن در دریای روایات متضاد، خواننده را به نتیجهای معین و مشخص میرساند.
با این وصف، عیب این رویکرد از لحاظ روش و منهج، در آن است که اغلب فاقد امانتداری علمی لازم است و به رنگ خاص و به قصد تحقق هدفی معین به نگارش درمیآید و هدفی که افرادی که خیر و مصلحت اسلام را نمیخواهند، آن را در درون خود پنهان میسازند!
حال تفاوتی ندارد که این منابع نوشتهی خود خاورشناسان یا تألیف شاگردانشان باشد که مطالب آنان را نقل میکنند و تحت تأثیر افکارشان قرار میگیرند و ادعاهایشان را مطرح و سپس به خود نسبت میدهند و اسامی خویش را روی آنها میگذارند. در هردو حالت این منابع متعلق به کسانیست که حقیقت محض را مورد بحث قرار ندادهاند. خود خاورشناسان از روی عمد و زیر پوشش فریبکارانهی علمی و با مکر و حیلهی فراوان، چهرهی حقیقت را زشت نشان دادهاند و شاگردان و ناقلان اندیشههایشان نیز به غفلتی عمیق دچار شده و از درک اهداف واقعی و کید و مکر آنان باز ماندهاند و چنین روندی در مورد این جماعت به سرگردانی، عدم آگاهی و فقدان قدرت تشخیص میان حق و باطل انجامیده است.
خداوند درباره اهل کتاب و از جمله خاورشناسانی که تاریخ اسلام را از آنان میگیریم، میفرماید:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٧١﴾[آلعمران: ۷۱].
«ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل در میآمیزید و آن را کتمان میکنید حال آنکه میدانید!؟».
و در خصوص گرایش به آنان و اخذ و استماع از آنان خطاب به مسلمانان میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ لَا يَأۡلُونَكُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِي صُدُورُهُمۡ أَكۡبَرُۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ١١٨ هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا يُحِبُّونَكُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ١١٩﴾[آل عمران: ۱۱۸- ۱۱۹].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از غیر خودتان (کافران) (دوست و) محرم اسرار نگیرید، آنها از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند که شما در رنج و زحمت باشید. به راستی دشمنی از دهان (و زبان) شان آشکار شدهاست، و آنچه سینههایشان پنهان میدارد؛ بزرگتر است، بیشک ما آیات و نشانهها (ی دشمنی آنان) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید. هان! شما کسانی هستید که آنها را دوست میدارید، در حالیکه آنها شما را دوست ندارند، و شما به همه کتاب (های آسمانی) ایمان دارید، (و آنها به کتاب شما ایمان ندارند). و چون با شما ملاقات میکنند میگویند: «ایمان آوردهایم». و هنگامیکه تنها میشوند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان میگزند. بگو: «به خشم خود بمیرید». بیگمان الله به (راز) درون سینهها آگاه است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ ١٠٠﴾[آل عمران: ۱۰۰].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند».
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ ١٢٠﴾[البقرة: ۱۲۰].
«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آیین ایشان پیروی کنی. بگو: تنها هدایت الهی، هدایت است؛ و اگر از خواستهها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و آگاهی یافتهای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود».
اینان، به رغم پوشیدن ردای علم و تظاهر به بیطرفی علمی، نباید ما را نسبت به ماهیت خود بفریبند، زیرا مطالبی که عرضه میدارند، همانیست که گذشتگانشان در قرون وسطی از سوی کلیسا مأموریت یافته بودند، علیه اسلام بنویسند و چهرهی اسلام را هرچه بیشتر نزد مردم اروپا زشت و منفور سازند. هدف این کار بازداشتن مردم اروپا بود از آنچه که میتوان «تهاجم فکری اسلام» نامید که از اندلس، شمال آفریقا، سیسیل، مشرق عربی و سرزمینهای دیگر، در داخل اروپا پیش میرفت و دانش پژوهان اروپایی، با هدف کسب علم در مدارس و دانشگاههای اسلامی، به این سرزمینها میآمدند و با قلبی لبریز از شگفتی و قدرشناسی نسبت به اسلام، باز میگشتند. این روند، ناراحتی و برآشفتگی اصحاب کلیسا را در پی داشت و در راستای زشتنمایی چهرهی اسلام، به فعالیتهای همه جانبهای مبادرت ورزیدند تا بتوانند این دین را از اروپا یا بهتر بگوییم اروپاییان را از دین دور سازند.
پس از کسب موفقیتهای اولیه این ابزار کهنه در بازداشتن مردم آن دیار از اسلام، ممکن است این روشها تغییر کرده باشد، اما امروزه همان شگردها برای بازداشتن مسلمانان از اسلام به کار گرفته میشود و چه بسا شرایط اقتضا میکرد که ناسزاگوییهای مرحلهی اول با تخفیف یا پنهانسازی، همراه با تظاهر به بیطرفی و روشمندی علمی صورت گیرد، بلکه مقتضای خباثت بیشتر آن بود که گاهی به نوعی به ستایش و تمجید ضمنی از اسلام و مسلمین میپرداختند تا بتوانند خواننده مسلمان را بفریبند و اعتمادش را نسبت به گفتههای این دانشمندان بیطرف و روشمند جلب کنند تا نه تنها سم ریختهشده در عسل را تناول، بلکه با اشتیاق وافر شیرینی آن را بیشتر احساس و از بهرهگرفتن از آن احساس لذت نمایند.
خداوند ما را از این فریبکاری تاریخی، آگاه ساخته است:
﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱكۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٧٢ وَلَا تُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِينَكُمۡ...﴾
[آلعمران:۷۲-۷۳].
«جمعی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز بدآنچه بر مسلمانان نازل شده است، ایمان بیاورید و در پایان روز بدان کافر شوید تا شاید برگردند. و باور مکنید مگر به کسی که از آیین شما پیروی کرده باشد».
هدف همچنان روشن است! کشتن روح افتخار و احترام نسبت به اسلام و تاریخ اسلام در ضمیر خواننده مسلمان و تبدیل آن به نوعی کینه و نفرت که سرانجام موجب شود دست از تاریخ و قهرمانانش بردارد و وی را از کوشش در راه بازسازی و احیای دوبارهی آن منصرف گرداند.
آنان در این راستا از نسبتدادن دروغهای (علمی) نسبت به رسول اللهصو یارانش ابا ندارند، چنانکه مثلاً «پل هاوزن» در کتاب «الدولة العربیة» میگوید:
«محمد(ص) در آغاز امر و در حالت ضعف، در مدینه با یهود پیمان بست و زمانی که قدرت کافی به دست آورد، پیمانش را زیر پا نهاد و با آنان به جنگ پرداخت و از مدینه اخراجشان کرد».
همینطور در رابطه با ابوبکر و عمر مینویسد: «آنان خلافت مسلمانان را غصب کردند» و به همین ترتیب صدها تن دیگر، از این دروغها گفتهاند [۱۲].
یکی از موارد وارونهسازیهای علمی که اکثراً بدان متوسل میشوند، دستکاری عمدی در تأویل نصوص، یا افزایش و کاهش کلماتیست که از راه آنها بتوانند معانی و مفاهیمی را که در متون اصلی نیامده و ارتباطی به آن ندارد، استخراج کنند. همچنین از روایات ضعیف موجود در منابع اسلامی، بدون نقد و بررسی به عنوان اصل، بهرهبرداری و روایات دیگر و حتی احادیث متواتر را رها کرده و به گمان خود این عمل را امانتداری علمی و نقل از منابع معتبر به شمار میآورند [۱۳].
مورخان مسلمان هنگام نقل مطلب خاورشناسان، از ذکر این گونه دروغهای شرمآور خودداری میکنند. اما با این وصف از تأثیرات سوء آنان مصون نمیمانند و شبهات و وارونهسازیهای آنان را بدون نقد و کم و کاست میپذیرند و به این توهم دچار میشوند که «روش علمی» بدون تشکیک در رویدادها و امور مهم و حساس و ابراز عیوب، تحقق نخواهد یافت!
پس این عیب مهم نوشتههای خاورشناسان و شاگردانشان به تنهایی، به سلبصلاحیت از نوشتهها و منابع آنان میانجامد و تجدید نظر در مورد وقایع و تفسیرها و اظهار نظرهای مندرج در کتابهایشان را بینهایت ضروری میسازد. به هر حال این تنها عیب و نقص موجود در کتب جدید به ویژه آنچهدرباره روشها و شیوههای تدریس در دورههای ابتدایی، راهنمایی، متوسطه و آموزش عالی یا حتی در رشتهی تخصصی تاریخ اسلام مقرر شده است، به شمار نمیآید!
عیب اساسی دیگر موجود در این روش، به طور کلی عبارت است از: تأکید بر تاریخ سیاسی مسلمانان و غفلت از سایر جنبههای زندگی آنان، از جمله: عقیده، اندیشه، علم، تمدن، جامعه و... و تردیدی نیست که تاریخ سیاسی، مشکلدارترین بخش تاریخ اسلام را تشکیل میدهد.
صرفنظر از زیادهرویها و تحریفات تاریخی ناشی از اختلافات مذهبی، نظیر نوشتههای شیعیان درباره تاریخ اهل سنت و... بیشک از همان اوایل در عرصهی سیاسی، از خط اسلامی اصیل انحرافات زیادی رخ داده است که نمیبایست اتفاق میافتاد. اما به رغم وقوع این نوع انحرافات، (به استثنای زیادهرویهای عمدی) کوتاهی و نادیدهانگاری آنها در تاریخ، چهرهای غیر واقعی، زشت و مسخشده از وقایع را به نمایش میگذارد.
این موضوع قابل تصور نیست که میخواهیم نسبت به این گونه انحرافات چشمپوشی کنیم، یا با طرح بهانههای واهی، تاریخ را تبرئه یا با جعل وقایع، به آن دروغ نسبت دهیم؛ به این علت که نازیهای آلمان به فرزندان خود میآموختند کهارتش آلمان هرگز شکست نمیخورد! (و با چشم خویش نیز این شکست را مشاهده کردند). و همانطور که مردم انگلیس از دزدان دریایی نسلهای گذشته، قهرمانان تاریخی میآفریدند و به فرزندان خود میآموختند که هستهی اصلی ناوگان بریتانیا را اینان تشکیل دادهاند! و بر همین منوال رهبران کنونی ما [جهان عرب] شکست شرمآور خود را پیروزی بیسابقهی تاریخی به شمار میآورند!
هرگز! نباید مورخ مسلمان دست به چنین کاری بزند و چنین کاری از او پذیرفته نیست. خداوند به ما دستور داده است که حقیقت را گوییم، اگرچه به زیان خودمان یا والدین یا نزدیکمان باشد، و شاهدانی برای خدا و برقرارکنندهی عدالت در جهان باشیم:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ١٣٥﴾[النساء: ۱۳۵].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! دادگری پیشه کنید و در برپایی عدل و داد بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید، اگرچه شهادتتان به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندانتان باشد، خواه کسی که به زیان او شهادت داده میشود، ثروتمند یا نیازمند باشد؛ زیرا خداوند از هردوی آنان بهتر است. پس از هویو هوس پیروی نکنید که منحرف میگردید و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید، خداوند از آنچه میکنید آگاه است».
و تاریخ، امانت و شهادتیست که برای خداوند از انسان گرفته میشود و حب و بغض، تأثیر بر چگونگی ادای آن نمیگذارد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨﴾[المائدة: ۸].
«ای مؤمنان! بر ادای [وظایف تعیین شده از سوی] خداوند مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید؛ دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است! از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزیست که انجام میدهید»!
لذا از مورخ مسلمان انتظار میرود که حق را برگزیند و بدون طرفداری از فردی و یا ستم نسبت به دیگری، در جهت رسیدن به آن بکوشد؛ اگر کوشش وی درست بود، دو پاداش و اگر تلاش او به خطا رفت، یکی پاداش خواهد گرفت و باید هدف او همواره شهادت برای خدا باشد.
اما آنچه را منابع و مراجع کنونی انجام میدهند، چیز دیگری است.
فرض کنیم همهیآنچه در عرصهی سیاست به اشخاص منحرف نسبت داده شده است، درست باشد و زیادهگوییهای نشأت گرفته از خصومتهای حزبی و مذهبی که در آن هر گروه به دلخواه به مخالفانش ناسزا میگوید و نیز افسانهپردازیهایی که هارونالرشید را که یک سال به زیارت حج و سال بعد به جنگ کفار میرفت، به عنوان یکی از قهرمانان هزار و یک شب میشناساند، در این مبالغهگوییها دخیل نبوده است و خلاصه، فرض را بر این قرار میدهیم که تاریخ سیاسی مسلمانان با خطوط سیاه نگاشته شده است! بگذار چنین باشد! اما خطوط سیاه در صفحاتی که غالباً سفیدند! اگر کسی تمام صفحهی سفید را بپوشاند و فقط خطوط سیاه را نشان دهد، آیا حقیقت را گفته است؟ آیا به راستی چهرهی حقیقی این تاریخ را نمایانده است؟! و این عمل چه نوع اثراتی بر خواننده به جای میگذارد؟!
چنانچه خواننده از همهی مطالب و نکات سفید و سیاه صفحه آگاه میشد، آیا همان اثر قبلی را بر وی میگذاشت؟ یا این که به یقین، تأثیر این دو حالت باهم متفاوت خواهد بود؟
مسأله این است؛ این امر هم از نظر تأثیر بر افراد و هم از جنبهی علمی صرف، اهمیت دارد.
از جنبهی علمی، چنین تاریخی، ساختگی و به دور از واقعیت خواهد بود، هرچند همه کلماتش درست باشد! چرا که آن را در حجمی به مراتب کوچکتر به مردم ارائه میدهد. گویی کوتولهای را در جای موجودی تنومند مینشاند! اما از نظر تأثیر بر دیگران، باید گفت: تفاوت فراوانی وجود دارد میان مشاهدهی موجودی زنده، پویا، نیرومند و در حال حرکت که در اثر برخورد با مانع به زمین میافتد، بدنش زخمی میشود، اما برمیخیزد و حرکت را از نو شروع میکند؛ و موجودی درمانده، لنگان و فلج که حین راه رفتن، میلرزد و پس از چند قدم به زمین میافتد. در مورد اول، بیننده حرکات را میسنجد و با او اظهار همدردی میکرده و ضمن انتقاد و سرزنش درباره نقاط ضعف، رویهمرفته به نحوی مثبت با او برخورد میکند و در مورد دوم، تلقین بیننده نوعی بیمیلی، بیزاری و تنفر خواهد بود! و پر واضح است که حالت دوم، مورد پسند [دشمنان] است.
در این رابطه، همچنان روش «دنلپ» را در مصر به یاد میآورم.
آنگاه که مبلغان مسیحی انگلیسی به علت مشکلات و موانع بر سر راه روند مسیحیسازی مردم مصر به «لردکرومر» نمایندهی دولت استعماری بریتانیا در این کشور، شکایت کردند، خطاب به آنان گفت: «فکر میکنید که من مانع کار شما هستم؟!» در حالی که مردان و کودکان مصری را میگیرید و به زور به پذیرش مسیحیت وادار میکنید؟! این رویه غلط است و واکنش مسلمانان و افزایش دلبستگی و تمسک آنان به اسلام را در پی خواهد داشت! من با جوانی که به زودی از دانشکدهی الهیات لندن [۱۴]فارغ التحصیل میشود، توافق کردهایم که مسؤولیت سیاستگذاری آموزش و پرورش [مصر] را به نحوی که همهی خواستههای شما را برآورده سازد، به عهدهگیرد.
این شخص همان مستر «دنلپ» است که «کرومر» وی را به عنوان کارشناس وزارت فرهنگ مصر منصوب کرد و او نیز سیاستها، برنامهها و روشهای پلید خود را وضع و به مرحلهی اجرا درآورد که اصول آنها تا این لحظه هم اجرا میشود. [افزون برآنچه بر سر تدریس زبان عربی و تعلیمات دینی آورد]. پلیدترین و خبیثترین بخش این سیاستها، برنامهریزی برای تاریخ بود [۱۵].
سمی که نامبرده با برنامههای درسی تاریخ در آمیخت، عبارت بود از: تأکید و تمرکز بر تاریخ سیاسی مسلمانان، بعد از دوران بعثت و صدر اسلام و تهی ساختن تاریخ اسلام از محتوای کلی و همه جانبه و محدودساختن آن به کشمکشهای سیاسی و تلاشهای توسعهطلبانهی حکام علیه همسایگان، توطئهها و دسیسههای قتل، ترور و نابودی مخالفان سیاسی و..!
و زمانی که دانشآموز یا دانشجو، این چهرهی اندوهبار تاریخ خود را کنار میگذاشت، تاریخ اروپا با صفحات روشن مالامال از تمدن و پیشرفت علمی و صنعتی پویا و با نشاط، در برابرش گشوده میشد تا دو پیام سراسر آغشته به هم به وی القا شود:
۱- اسلام پس از دوره خلفای راشدین به پایان راه رسیده و به صورت کشمکشهای سیاسی بر سر کسب قدرت درآمده است و دیگر از تأمین نیازهای بشریت عاجز است و دیگر راهکاری برای ارائه ندارد؛
۲- تنها تاریخ اروپا، سزاوار احترام و تقدیر است!
بدین ترتیب مانع دلبستگی مسلمانان به اسلام شده و آنان را به اروپا متمایل میگردانند و این همان هدف گروههای تبلیغ مسیحیت است که قدیس «زویمر» در سخنرانی مشهور خویش در کنفرانس تبلیغ مسیحیت برگزار شده در شهر بیت المقدس به سال ۱۹۳۵ [۱۶]ایراد کرد و «کرومر» نیز پیشتر وعدهی تحقق آن را از طریق روشهای آموزشی «دنلب» داده بود [۱۷].
هماکنون باید ببینیم که در کجای این روش پلید، خطایی رخ داده که تلاشهای همزمان و سازمان یافته خاورشناسان و استعمارگران، بر کمک به آن تمرکز یافته است؟
میپرسیم: آیا کتب و آثار مورخان مسلمان اولیه، حاوی مطالبی هست که روش تقسیمبندی کنونی در تاریخ اسلام را به صورت بعد از دوره بعثت و صدر اسلام و خاندانهای حاکم اموی، عباسی، ممالیک، عثمانی و... ممکن سازد؟
بیتردید خواننده از کتب مورخان اولیه درمییابد که آنان تاریخ «امت اسلامی» را از ابتدای شکلگیری توسط حضرت رسولصدر مکه و سپس در مدینه نوشتهاند و در اثنای بررسی آن به طور معمول و طبعی، از احوال حکام و مردم معاصر آنان در عرصههای مختلف زندگی از جمله: سیاست داخلی و خارجی، جنگها، فتوحات، نهضتهای علمی و فرهنگی، اوضاع اجتماعی، فکری، اخلاقی، عمرانی و... به تفصیل سخن گفتهاند؛ و این است وضعیت صحیح تاریخ و چیز دیگری نیست.
نخستین اشکال و خطر تقسیمبندی تاریخ به دورههای سیاسی و جداگانه سخنگفتندربارهی آنها و کشیدن خطوط فاصل میان این دورهها، ایجاد فاصلهی تاریخی بین نسلهاست؛ گویی که مسلمانان، امتی واحد و یک پارچه نبوده و واقعیتی به نام «امت اسلامی» وجود خارجی نداشته است! بیتردید «امت اسلامی» و «تاریخ امت اسلامی» بارزترین ویژگی و صفت ممیزهی این امت و تاریخ او به شمار میآید.
آری! افتخارات، شکستها، فراز و فرودها، اوج وحضیضها، مَدها، جَزرها، نقاط قوت و ضعف، همه و همه عناصر تشکیلدهندهی تاریخ این امت به شمار میآیند و تاریخ ملل دیگر، فاقد این ویژگیهاست.
این امت در واقع، وضعیت مشخصی در تاریخ دارد که صرفاً یک امت نیست، بلکه امت پیامبر آخرین دین آسمانی، یعنی حضرت محمدصفرستاده خدا به سوی همهی انسانها و تا برپایی قیامت به شمار میآید و با این صف است که به عنوان بهترین امت شناخته شده است:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که برای [هدایت و راهنمایی] انسانها آفریده شدهاید».
واضح است که این برتری، جنبهی شخصی، نژادی یا قومی ندارد، بلکه برگرفته از رسالت و مسؤولیتیست که بر عهدهاش گذاشته شده است:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِوَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که برای [هدایت و راهنمایی] انسانها آفریده شدهاید، [زیرا] امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید».
همچنین وضعیت ویژه او در میان سایر امتها برگرفته از همان امر است: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة:۱۴۳].
«و بیگمان شما را امت میانهرو قرار دادیم، تا گواهانی بر مردم باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد».
از این رو تا زمانی که رسالتش را انجام دهد، صفت برتری، تحقق مییابد و آنگاه که در ادای رسالت کوتاهی ورزد، این صفت از وی سلب خواهد شد و افتخارات، پیشرفتها و اوج قدرت و شوکت او به میزان و مقدار موفقیت در زمینهی ادای رسالتش بستگی دارد و سقوط و سراشیبی وضعیت و نابودی و ذلتش به حدود و میزان کوتاهی خویش در انجام رسالتی است که عهدهدار آن شده است.
این همان چیزیست که نشانههای روشن تاریخ، از آغاز تاکنون، مشخص و معین میسازد و همچنین تاریخ این امت را تفسیر میکند.
بیتردید تاریخ اسلام، تاریخ حکومتهای اموی، عباسی، ممالیک یا عثمانی و... نیست، بلکه تاریخ «امت اسلامی» است و همواره خواهد بود و معیار همیشگی آن در هر زمانی این است که: آیا امت، رسالتش را انجام داده و اگر انجام داده است، این امر چگونه و تا چه اندازهای بوده است؟ یا در انجام آن دچار سستی، کوتاهی و عقبماندگی شده و به چه صورت و تا چه حد کوتاهی کرده است؟
با مطالعه و بررسی تاریخ اسلام به این شیوه، جوانب و زوایای بسیاری برایمان آشکار میشود که در غیر این صورت بهویژه اگر آن را بهصورت تاریخ سلسلههای حاکم مورد مطالعه قرار دهیم، این واقعیتها از نظرمان پنهان میماند.
از یک جهت به راز تفاوت درجات روشنیِ صفحات تاریخ که گاهی روشن و درخشان و زمانی تیره و تاریک هستند پی میبریم. بیتردید، این وضعیت تنها زاییدهی شرایط معینی نیست و همچون شرایط سیاسی، نظامی یا اقتصادی و موارد مشابه نیست که مورد استفادهی تحلیلگران تاریخ قرار میگیرد!
در حقیقت، منبع نور یکیست، یعنی همان عقیدهی صحیح: «لا إله إلا الله و محمد رسول اللهص»؛ و تفاوت درجات روشنیِ صفحات تاریخ اسلام، به میزان بهرهگیری مردم هر دوره از این منبع اصلی و میزان اقدام عملی آنان به تکالیف، وظایف و مقتضای این عقیدهی صحیح بستگی دارد؛ آنگاه که مردم کاملاً از این سرچشمه سیراب شوند، درخشندگی به حد اعلای خود میرسد چنانچه بهرهگیری مردم از این منبع رو به ضعف نهد، روشنایی فروکش میکند و چنانچه ارتباط مردم با سرچشمه اصلی به طور کامل قطع گردد، صفحات تاریخ به کلی تیره و تار میشود.
در پناه این نگرش میتوان بسیاری از مفاهیم نادرست رایج و شایع در تاریخ اسلام را تصحیح کرد. چنین مرسوم است که در مطالعه و بررسی تاریخ، همهی مسایل را به شرایط و اوضاع و احوال سیاسی، نظامی، اقتصادی و... ارجاع دهیم؛ گویی تاریخ، بهتنهایی موضوعی انسانی و دنیای است و سنن و تقدیرات الهی جاری این جهان، در آن دخالتی ندارد. همچنین در سایهی تهاجم فکری عادت کردهایم از ویژگیهایی که در واقع خداوندی برای این ملت مقدر کرده است، غافل شویم.
پس اگر شرایط و اوضاع سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی، تکنولوژیکی و... سرنوشت ملتها را تعیین میکند، به خاطر آن نیست که این شرایط- آنگونه که روشها و شیوههای تاریخ جاهلیت به ما القا میکنند- به ذات خود از قدرت قاطع و فاصل برخوردارند، بلکه بدان سبب است که سنتهای جاری در جاهلیت، بر این شیوه قرار دارد که این اوضاع را به علل مربوطه نسبت دهند و آنها را همتای خدا قرار دهند:
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ ١٥﴾[هود: ۱۵].
«کسانی که خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند، اعمالشان را در این جهان بدون هیچگونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم و حقی از آنان در آن ضایع نمیگردد».
یعنی: به اندازهی سعی و تلاش خود به نتایج مورد نظر دست مییابند، بلکه هرچه بیشتر از خدا دور شوند و به اسباب و علل مادی گرایش پیدا کنند، خداوند قدرت و توان موفقیت بیشتر را بهرهی آنان خواهد ساخت:
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۴۴].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر و یادآوری شده بودند، درهای همه چیز را به رویشان گشودیم».
و همهی آنها را تا زمانی معین و به حساب سهم آخرت به آنان میبخشد:
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ ٤٤ فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٥﴾[الأنعام: ۴۴- ۴۵].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر و یادآوری شده بودند، درهای همه چیز را به رویشان گشودیم، تا آنگاه که بدآنچه بدیشان داده شد، شاد و مسرور گشتند. ما به ناگاه ایشان را بگرفتیم و آنان مأیوس و متحیر ماندند. نسل ستمکاران ریشهکن شد و ستایش، تنها از آن پروردگار جهانیان است».
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٦﴾[هود: ۱۵- ۱۶].
«کسانی که خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند، اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم؛ آنان کسانیاند که در آخرت، جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند و آنچه در دنیا انجام میدهند، ضایع میشود و هدر میرود و کارهایشان پوچ و بیسود میگردد».
اما تقدیر الهی در مورد امت مسلمان، چیز دیگری است و این امت در تقدیر الهی، ویژگیهای خاص خود را دارد و این ویژگیها، برخلاف آنچه در دورهای اخیر، مسلمانان به توهم آن در افتادهاند،به این معنا نیست که خداوند، بدون تهیهی اسباب و لوازم، قدرت و یاری دهد؛
هرگز! اینگونه نیست؛ و این تصور برخلاف سنن عام الهی حاکم بر زندگی همهی انسانها، اعم از مسلمان و کافر است و در قرآن، دربارهی پایبندی امتها به تهیهی اسباب و لوازم، آشکارا سخن به میان آمده است:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾[الأنفال: ۶۰].
«برای مقابله با آنان تا آنجا که میتوانید، نیرو آماده سازید».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ ٧﴾[محمد: ۷].
«ای مرمنان! خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد».
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ﴾[الأنفال: ۶۲- ۶۳].
«او همان کسیست که تو را به یاری خود و توسط مؤمنان، تقویت و پشتیبانی و در میان آنان الفت ایجاد کرد».
اما مفهوم این ویژگیها این است: مادامی که امت، اسباب و ابزارهای لازم را از طریق توکل به خدا، ایمان صحیح، توجه به ذات پروردگار و پناهبردن به دین او فراهم نسازد، هرگز شاهد یاری پروردگار نخواهد بود؛ و البته این ویژگی، با تکلیف بزرگی که بر عهدهاش نهاده شده؛ یعنی امت پیامبر خاتمبودن، متناسب است.
﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۱۵۹].
«و هنگامی که تصمیم به انجام کاری گرفتی، بر خدا توکل کن»!
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٦٠﴾[آل عمران: ۱۶۰].
«و مؤمنان باید فقط بر خدا توکل کنند».
باید دانست: تا زمانیکه این امت پیوندش را با خداوند مستحکم نسازد، اسباب مادی که خداوند جاهلان را به آنها ارجاع میدهد و به میزان کوشش در این زمینهها، به آنان یاری و نیرو میبخشد، فراهم نسازد به تنهایی شایستهی این امت و ابزار پیروزی و قدرت او نخواهد بود. بارزترین دلیل این امر، شکست مسلمانان در غزوهی حُنَین است؛ در حالی که اسباب مادی، کاملاً به نفع آنان بود، لحظهای از توکل بر خدا غافل شدند و گفتند: امروز دیگر به سبب کمی افراد، شکست نمیخوریم [یعنی: تعدادمان فراوان است، ولی نزدیک بود که شکست بخورند، اما] پس از آنکه موضع درونی خود را تغییر دادند، به سوی خدا باز گشتند و یاری و پیروزی به آنان روی آورد:
﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦﴾[التوبة:۲۵-۲۶].
«و در روز حنین، آنگاه که فزونی جمعیتتان شما را شگفت آورده بود (و مغرور ساخت) پس سودی به حالتان نداشت، و زمین با همۀ فراخی و وسعتش بر شما تنگ آمد، و سپس پشت (به میدان جنگ) نموده، فرار کردید. آنگاه الله آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد، و لشکریانی فرستاد که شما آنها را نمیدیدید، و کسانی را که کافر شدند عذاب (و مجازات) کرد، و این است کیفر کافران»!
خداوند، در صورت توکل راستین به او، اسباب و لوازم را تدارک و ثمرات آنها را دوچندان میگرداند:
﴿قَدۡ كَانَ لَكُمۡ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوۡنَهُم مِّثۡلَيۡهِمۡ رَأۡيَ ٱلۡعَيۡنِۚ وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ ١٣﴾[آلعمران: ۱۳].
«دودستهای که باهم روبرو شدند، نشانهای برای شما است؛ دستهای در راه خدا میجنگیدند و دستهای دیگر کافر بودند که مؤمنان را با چشم خویش، دو برابر خود میدیدند و خداوند هرکس را بخواهد، به یاری خود تأیید میکند. بیگمان در این امر عبرتی برای صاحبان چشم است»!
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٢٢ وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٢٣﴾[آل عمران: ۱۲۲- ۱۲۳].
«و مؤمنان باید فقط بر خدا توکل کنند! خداوند شما را در بدر پیروز گردانید و حال آنکه ضعیف و اندک بودید، پس از خدا بترسید تا شکر به جای آورید»!
﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ١٧ ذَٰلِكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مُوهِنُ كَيۡدِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٨﴾[الأنفال: ۱۷- ۱۸].
«این تو نبودی که پرتاب کردی، بلکه خداوند پرتاب کرد، تا بدینوسیله مؤمنان را خوب بیازماید؛ بیگمان خدا شنوای آگاه است. این است و خداوند، مکر کافران را سست میکند».
روشنترین دلیل این امر در تاریخ معاصر، پیروزی مجاهدان افغانستان است، زیرا نیروهای شوروی از لحاظ تعداد نیروها و میزان تجهیزات نظامی، چندین برابر آنان بودند و با توجه به معیارهای مادی و نظامی، پیروزی حتمی از آن روسها بود!
با این ویژگیست که تاریخ اسلام از تاریخ جاهلیت بشری، متمایز میگردد. از این رو کافی نیست که تحولات آن را با شرایط و ضوابط تفسیر تاریخ ملل دیگر مورد بررسی و پژوهش قرار دهیم، بلکه باید حدود و میزان نزدیکی یا دوری امت از خدا و قیام یا عدم قیام به مقتضیات رسالت یعنی ایمان به خدا، امر به معروف، نهی از منکر و گواهی برای کل بشریت را پیشاپیش شرایط و اسباب، مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.
بدین ترتیب با مطالعه و بررسی تاریخ امت اسلامی با این رویکرد، علل و اسباب سقوط و شکست بزرگ وی در دوره اخیر را درمییابیم و در عین حال راه رهایی آن را نیز میشناسیم.
بیتردید عقبماندگی صنعتی، علمی، سیاسی، نظامی و اقتصادی جوامع اسلامی معاصر، علت اصلی سقوط و شکست کنونی آنان نیست، بلکه همهی اینها، عوارض بیماری اصلی یعنی خالیشدن از حقیقت اسلام و دوری از خداوند و فاصلهگرفتن از مقتضیات رسالتیست که خداوند به عهدهشان گذاشته است و چنانچه این امت حال و وضعیت رابطه خود را با خدا اصلاح نکند و به سوی او باز نگردد و به مقتضیات رسالتش عمل نکند، تلاش بهتنهایی برای درمان عقبافتادگی صنعتی، علمی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و... وی را به جایی نخواهد رساند.
تا زمانی که پژوهشگران، تاریخ این امت را بدون درک و شناخت ویژگیهای مقدر شده از سوی خداوند، مطالعه و بررسی و فقط بر تاریخ سیاسی اسلام، تأکید کنند و تاریخ عقیدتی آن را که سرچشمه و منبع تمامی امور و مسائل قدیم و جدید است، به فراموشی بسپارند، این حقیقت آشکار و عظیم از دیدشان پنهان خواهد ماند.
بیتردید تا زمانی که امت اسلامی، به اوامر خدا و پیامبرصپایبند بود، عقبماندگی صنعتی، علمی، سیاسی، نظامی و... ویژگی خاص آن به شمار نمیآمد:
﴿فَٱسۡتَمۡسِكۡ بِٱلَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيۡكَ﴾[الزخرف: ۴۳].
«[ای پیامبر] به چیزی که به تو وحی شده است محکم چنگ بزن»!
پیامبرصفرموده است:
«تركت فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا: كتاب الله وسنتي» [۱۸].
«چیزی را برای شما به جای گذاشتهام، مادامی که به آن پایبند باشید، گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و سنتام».
در واقع همهی عقبافتادگیهای فوق، همزمان و همراه با عقبافتادگی عقیدتی رخ داده و از آن نشأت گرفته است [۱۹]و فقط زمانی از بین میروند که علل و اسباب به وجود آورندهی آنها نابود گردد:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾[الرعد: ۱۱].
«خداوند سرنوشت و وضعیت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد، مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند».
این درس تربیتی بزرگیست که تا زمانیکه مسلمانان تاریخ خود را بر مبنای روش و برنامهی درست، مطالعه و بررسی نکنند کمبودش را احساس خواهند کرد [۲۰].
یکی دیگر از نشانهها و راهنماییهای تاریخی که به سبب پیروی نکردن از روش درست مطالعهی تاریخ امت اسلامی، فقدانش مشهود است، ارتباط گستردهی وضعیت مسلمانان با وضعیت کل بشریت در پرتو وظایف و مسؤولیتهای تعیینشده از سوی خداوند است، در واقع آنگونه که پیشتر اشاره شد، امت اسلامی، امتی منزوی و ساکن در گوشهای از این جهان با نقشی محدود در مسیر تاریخ بشر نیست، زیرا امت بزرگ پیروِ توحید است که خداوند جهت گواهی بر همهی بشریت، برگزیده است:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة: ۱۴۳].
«و بیگمان شما را ملتِ میانهروی کردهایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد».
پس نه مسأله توحید، مسألهای حاشیهای و جانبی است، بدانگونه که جاهلیت معاصر میکوشد آن را به این صورت درآورد. و نه امت حاصل توحید امتی حاشیهای چنانکه، متأسفانه واقعیت موجود آن را نشان میدهد. واقعیتی که در حال حاضر مسلمانان در آن به سر میبرند، مانند کف روی سیلاب است و فرصتطلبان برای پائینآوردن شأن این امت و حذف نقش و وظیفهاش، در مقابل بشریت، آن را مورد بهرهبرداری قرار میدهند. مسأله توحید در معیار الهی که همان میزان حق است، مسأله اصلی و محور مورد اتکای همه بشریت است که خداوند برای تبلیغ آن، فرستادگان خود را مأموریت داده و براساس و بهوسیله آن، سرنوشت انسانها را در آخرت رقم میزند. علاوه بر آن نوع معشیت و روش زندگی بشر تعیین میشود که آیا راه و روش او شایسته انسان یعنی موجودی که به بهترین شیوه آفریده شده [۲۱]یا صرف نظر از راه و رویه حیوانی پیشرفت یا عدم پیشرفت مادی را اتخاذ کرده است! در واقع جاهلیت معاصر مسأله توحید را همواره از جایگاه خود به پایین فرو میغلتاند شأن آن را پایین میآورد تا جایی که اخیراً مسأله را به صورت شخصی و فردی در آورده است، به این ترتیب هر فرد به خواست و تمایل خود میتواند مؤمن یا کافر باشد، به میل خود خدا را عبادت کند یا خدایان ساختگی و دروغین را بپرستند. و براساس جهانبینی جاهلیت، زندگی همگام با این یا آن عابد، راه خود را ادامه میدهد و زندگی انسان تحت اراده ماده یا انقلاب صنعتی و علمی، منافع گروهی یا فردی، عقل جمعی یا ابزارهای اطلاعرسانی قرار میگیرد و حال و وضعیت فرد- خواه کفر و خواه ایمان را برگزیند- در تعیین مسیر یا ترسیم راه و رسم زندگی خویشنقش و دخالتی نخواهد داشت. در نهایت همهی انسانها «دهکدهی جهانی» محصول گسترش وسایل ارتباطی و اطلاعرسانی، با هم برابرند!! و ما نیز متأثر از جریانات فکری جاهلی، در مسیری گام برمیداریم که تاریخِ خود را بعد از دورهی صدر اسلام، به همان شیوه و روش جهان غرب مورد پژوهش قرار میدهیم، به ویژه آنگاه که تاریخ را براساس حکومت خاندانهای حاکم، بررسی میکنیم و از توحید و نقش و تبعات آن در زمینه تعیین و تبیین اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی، غفلت میورزیم!
از جمله مواردی که با در پیشگرفتن رویهی فوق، مورد غفلت قرار میدهیم، تأثیر اوضاع و احوال امت اسلامی بر اوضاع بشریت در طول تاریخ بوده است. به راستی در دوره پیشروی و گسترش اسلام، این آثار به روشنی مشاهده میگردد، هرچند دستگاههای تبلیغاتی جهان غرب، به ویژه در زمینهی تاریخ، در کمرنگ جلوهدادن و کاستن از شأن و جایگاه، محدود و محصورکردن آن بسیار میکوشند؛ اما آنچه میخواهیم در اینجا مورد تأکید قرار دهیم، این است که: اوضاع و احوال امت اسلامی، اثرات همیشگی بر اوضاع بشریت داشته است، خواه در دوران پیشرفت و عظمت اسلام و قیام مردم به ادای رسالت دینی باشد و یا در دورهی ضعف، عقبماندگی و کوتاهی در ادای رسالت باشد. اینها همه در راستای تقدیر و سرنوشتیست که خداوند از همان آغاز رسالت، مسؤولیت و تکلیف، برای مسلمانان و همهی بشریت رقم زده است:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِوَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که برای [هدایت و راهنمایی] انسانها آفریده شدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید».
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾[البقرة: ۱۴۳].
«و بیگمان شما را ملت میانهروی کردهایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد».
اما در خصوص دوره پیشروی و شکوه اسلام، کافیست اشاره کنیم که شمار کمی از مورخان منصف اروپایی، به بهرهگیری و اخذ اغلبِ عوامل و عناصر نهضت اروپا از اسلام و تمدن اسلامی [۲۲]اعتراف کردهاند؛ با وجود اینکه اروپا دین اسلام را نپذیرفت و با زشتترین و قبیحترین شیوه با آن جنگید.
اما کوتاهی مسلمانان در ادای رسالت و به تبع آن، ورود اسلام به مرحلهی واپسروی و عقبنشینی، آثاری سلبی و سوء بر جای نهاد و بشریت، الگو و اسوهی صحیح هدایت را از دست داد و الگوی انحرافی جاهلی، یکهتاز میدان شد و نسل بشر را به طور کلی به سوی نابودی کشاند. در اینجا کافیست تأکید کنیم که نتیجهی ضعف جهان اسلام، گسترش و افزایش سلطه و نفوذ اروپای جاهلی و ظهور و بروز پدیدهی استعمار با همهی زشتیها و پلیدیهایش بوده است. انسانهای آزاد در ممالک وسیع، به بردگی کشانده شدند و در سایهی «سکولاریسم» دین از همهی عرصههای زندگی بشر حذف شد و فساد در زمین گسترش یافت و نیز کافی است تأکید کنیم که ظهور و سلطهی جهانی یهود، یکی از پیامدهای سوء ناشی از ضعف جهان اسلام است و برپایی انقلاب صنعتی بر مبنای قانون «ربا» امکان جمعآوری ثروت حرام و تسلط بر زندگی دوره حاضر و نابودی همه ارزشهای والای «انسان» معاصر در اختیار یهود قرار داده است [۲۳].
و به همین ترتیب، مطالعهی آگاهانهی تاریخ، ثابت میکند که سرنوشت همهی افراد بشر با احوال امت اسلامی، از زمانی که خداوند او را وارد عرصهی وجود ساخته، مرتبط بوده و پس از رسول اکرمصاو را به حمل و ادای آخرین رسالت آسمانی مکلف ساخته است و به یقین، قیام ملت مسلمان برای ادای رسالت یا خودداری از آن، عامل مشخصکنندهی سرنوشت بشریت از چهارده قرن پیش تاکنون بوده و در آینده نیز خواهد بود، تا زمانیکه خداوند بر حسب تقدیر خود، مالکیت زمین و ساکنان آن را درست گیرد.
خاورشناسان یهودی و مسیحی به هنگام نوشتن تاریخ، دربارهی همه این معانی و مفاهیم متعلق به ویژگی امت اسلامی و نقش آن در عرصهی زندگی انسان، حتی یک کلمه ننوشتهاند، زیرا این ویژگی به مثابهی غصه و اندوهی در دلها و ریگی در چشم آنهاست. خداوند دربارهشان چنین میفرماید:
﴿مَّا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ خَيۡرٖ مِّن رَّبِّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ١٠٥﴾[البقرة: ۱۰۵].
«کافران اهل کتاب و همچنین مشرکان، دوست نمیدارند خیر و برکتی از جانب خدایتان بر شما نازل شود. در حالی که خداوند به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص میدهد و دارای فضل سترگ و بخشش بزرگ است».
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾[البقرة: ۱۰۹].
«بسیاری از اهل کتاب از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند در صورت امکان شما را بعد از پذیرش ایمان، به سوی کفر و شرک باز گردانند، با این که حقانیت [این دین] بر ایشان کاملاً روشن گردیده است».
﴿إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ يَفۡرَحُواْ بِهَا﴾[آل عمران: ۱۲۰].
«اگر نیکی به شما دست دهد، ناراحت و اگر به شما بدی برسد، شادمان میشوند».
طبیعیست که ما هم از آنان توقع نداشته باشیم که دست از کینههای خود بردارند و به حق و حقیقت اعتراف کنند، اما پیروی از آنان در زمینهی تجاهل نسبت به حقایق و غفلت از واقعیات تاریخی، یعنی تاریخ اسلام، از ما مسلمانان به هیچ وجه پذیرفتنی نیست؛ به هر حال مسؤولیت ثبت، بیان و اظهار حقایق این تاریخ، قبل از هرکس دیگری، به عهدهی خود ما خواهد بود!
در بازنویسی تاریخ اسلام، توجه دقیق به پارهای امور، لازم و ضروری به نظر میرسد.
بیتردید تاریخ، تنها بازگویی چند داستان یا ثبت وقایع و حوادث نیست، بلکه هدف از آن پندگیری و تربیت نسلها براساس عبرتهای آن است:
﴿لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا كَانَ حَدِيثٗا يُفۡتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١١١﴾[یوسف: ۱۱۱].
«بیتردید در سرگذشت آنان، برای همه اندیشمندان عبرتی است. این امور یک افسانهی ساختگی نبوده و بلکه کتابهای پیشین را تصدیق و پیامبران را تأیید میکند و بیانگر همه چیز و هدایت و رحمتیست برای کسانی که ایمان میآورند».
﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ١٧٦﴾[الأعراف: ۱۷۶].
«پس داستان را بازگو کن، تا شاید بیندیشند!».
هر ملتی تاریخ را یکی از دروس آموزنده به شمار میآورد و آن را بهگونهای درمیآورد که نقش آموزشی و تربیتی لازم را در زندگی آن ملت ایفا کند؛ اما گویی غالب نوشتههای دوره حاضر ما مسلمانان، از این وظیفهی مهم به کلی غافلاند، زیرا توسط اشخاصی نوشته شدهاند که به سبب دنبالهروی از خاورشناسان یا تحت تأثیر تهاجم فرهنگی، دلهایشان به بیرون گرایش دارد و در صورت داشتن تمایلات درونی نیز، در نتیجهی همان تهاجم، به اشکال انحرافی از جمله ملی گرایی، ناسیونالیسم، سکولاریسم، سوسیالیسم، مادیگری و... گرفتار شدهاند.
بیشک یکی از جنبههای بارز آموزندهی مطالعهی تاریخ اسلام، پرورش نسلهای مسلمانیست که حقیقت دین خود را بشناسند و بدان پایبند باشندو برای احیای آن در درون و زندگی واقعی خویش بکوشند؛ آیا بررسیها و مطالعات جدید و فعلی تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ معاصر [۲۴]به این هدف خواهد رسید؟! یا این که گرایشات و تمایلاتِ خواننده را چنان به این سو و آن سو خواهد کشاند که سرانجام بدون جهتگیری حقیقی، سرگردان از میدان بحث بیرون خواهد رفت؟!
برای توضیح بیشتر به ذکر مثال زیر میپردازیم:
یکی از خاورشناسان در کتاب «جامعه و فرهنگ خاورمیانه» [۲۵]مینویسد: «به هر کشور اسلامی که وارد میشدیم، با هدف استخراج آثار تمدنهای پیش از اسلام به کاوش میپرداختیم و طبیعتاً قصدمان از این کار، باز گرداندن مسلمانان به عقاید و ادیان قبل از اسلام نبود، بلکه ایجاد تردید و تزلزل، میان اسلام و آن تمدنها، برایمان کافی بود»!
و شاید گفتهی حافظ ابراهیم «شاعر نیل» در این مورد مثال روشنی باشد:
أنا مصـري بناني من بني
هرم الدهر الذي أعيا الفنا
«منم یک مصریام که سازندهی هرم فناناپذیر روزگار مرا به وجود آورده است»!
با این وصف، نامبرده در زمینهی «اسلامیات» هم اشعار فراوانی دارد!
این خاورشناس صریح، به ایجاد تزلزل و تردد فکری در مصریان، میان اسلام و فرعونیت بسنده میکند؛ چنانکه در صدد است دیگر ملتها نیز درباره انتساب خود به اسلام یا تمدنهای آشوری، فینیقی، بربری، جاهلیت عرب و جاهلیتهای دیگر، دچار تردید شوند و همین نیز برای او کافی است!
همچنانکه قبلاً هم به این مسأله اشاره کردهایم، هیچکس نباید تصور کند که با نادیدهگیری لغزشها، شکستها و کجرویهای مسلمانان و اظهار افتخارات و قهرمانیهای صِرف، به قصد ایجاد تأثیراتی معین، بر اذهان خوانندگان میخواهیم به تحریف و زیبانمایی تاریخ اسلام بپردازیم؛ زیرا این کار را اگر هم درباره کودکان و نوجوانان درست باشد، به یقین در ارتباط با عامهی محقیقین، کاری نارواست و به لحاظ تربیتی و پندآموزی، نتیجهی مطلوبی نخواهد داشت.
همانطور که پیشتر گفته شد در واقع باید در نوشتن تاریخ، امانتداری کامل را رعایت کرد و خطاها و لغزشها را از قلم نینداخت و از کجرویها و شکستها چشمپوشی نکرد، بلکه همهی آنها را چنانکه اتفاق افتاده، باقی گذاشت و از آنها و نیز از افتخارات و قهرمانیهای موجود در تاریخ، به نحوی یکسان، پند و عبرت آموخت.
به یقین غرور نابه جا جزو اهداف آموزندهی مطلوب به شمار نمیآید، زیرا این ویژگی، مناسب و شایستهی جهتگیریهای ملیگرایانه و هدف آفرینیهای انحرافی جاهلی است و برای تربیتِ «انسانِ شایسته» موردِ نظر اسلام سودمند نخواهند بود.
«انسان شایسته» در واقع فردیست که همهی امور را با میزان خدایی میسنجد و حکم خدا را مرجع داوریهای خود قرار میدهد.
دربارهی موضوع مورد نظر ما- یعنی تاریخ اسلام- درس بزرگ تربیتی به دست آمده از مطالعه و بررسی اوضاع امت؛ یعنی فرازها و فرودها و برتریها و سرنگونیها، از یک سو مطالعهی سنن الهی است؛ سننی که از هیچکس طرفداری نمیکنند و به خاطر هیچکس از مسیر خود منحرف نمیشوند؛ و از سوی دیگر، اظهار و ابراز حقیقت اصلی و عمدهی زندگی این امت است.
مفهوم و معنای سنن الهی این است که: مادامی که مسلمانان پایبند دین نباشند و به مقتضای تکالیف الهی عمل نکنند، در این جهان قدرتی به دست نخواهند آورد؛ و به راستی هرگاه امت از راه راست، منحرف شده، به کیفر ربانی و مصیبت و بدبختی، دچار و قدرتش زایل و نابود گشته است و در نهایت فقط با بازگشت صادقانه به سوی خدا، از رنجها و بلایا رهایی خواهد یافت و آنهنگامیست کهبه جایگاه ارشاد، هدایت و الگو بودن برای تمامی بشریت نایل خواهد گشت. این همان درسآموزی و پندگیری مطلوب است و مقتضای آن امانتداری کامل در زمینهی ثبت و ضبط حوادث خواهد بود، نه دستکاری و جعل و نه چاپلوسی و چشمپوشی!
به یاد دارم روزهایی که در مدارس ابتدایی و راهنمایی تدریس میکردم و به شدت بر ارزشها و مفاهیمِ اسلامیِ نشان داده شده در دوران بعثت و دوره خلفای راشدین، در حد درک و فهم دانشآموزان تأکید میکردم و سپس هنگام طرح پارهای انحرافات و کجرویهای مسلمانان در دورههای بعدی، از دانشآموزان میپرسیدم: اگر خلیفه دوم در چنین موقعیتی قرار میگرفت، چه میکرد؟ دستهای آنان همراه با احساسات برای دادن پاسخ صحیح بلند میشد. در این راستا همزمان دو هدف را دنبال میکردم: تمرکز اندیشهی دانشآموزان بر راه و روش حکومت اسلامی که فرمانروای مسلمانان، به فرمان خدا ملزم به پیروی از آن است و بیان نقصان و خللی که به سبب مخالفت با اوامر خداوند، در زندگی مسلمانان رخ داده است.
هدف من از این کار یاددادن معیارهای راستین و صحیح اسلامی، در اثنای عرضه و بیان مسیر تاریخ با همهیاستواریها و کجیها و کاستیهای آن به مسلمانان؛ و همچنین ایجاد نزدیکی، همنشینی و دوستی مجدد با سیمای صحیح اسلام و بازگرداندن دوباره و تبدیل آن به واقعیتی ملموس و محسوس در عرصهی زندگی، به جای ترسیم سیمایی رنگباخته و بهتزده و شرح و بیان واقعیتی متعلق به گذشته و غیر قابل تکرار بود. برای رسیدن به این هدف آموزنده که در عین حال با امانتداری علمی کامل نیز همراه است، باید به پارهای از نشانهها و مفاهیم تاریخ امت اسلامی که جایشان بهویژه در بیشتر تحقیقات جدید خالی است، بپردازیم:
۱- توحید، نعمت بزرگیست که خداوند به امت اسلامی ارزانی داشته و یکی از اهداف عالی مسلمانان جهت انتشار آن در سراسر جهان، و در همان حال، هدیهی بزرگ مسلمانان به بشریت محسوب میشود:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤﴾[آلعمران:۱۶۴].
«قطعاً خداوند بر مؤمنان منت نهاد، بدانگاه که در میانشان پیامبری از جنس خودشان برانگیخت. پیامبر بر آنان آیات خدا را میخواند و ایشان را [از گناهان و انحرافات] پاک میکرد و برحذر میداشت و بدیشان کتاب و فرزانگی میآموخت در حالی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».
﴿الٓرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ١﴾[ابراهیم: ۱].
«الف. لام. را. کتابیست که آن را برای تو فرستادهایم، تا این که مردمان را با توفیق و تفضل پروردگارشان از تاریکیها به سوی نور، به راه خداوند چیرهی ستوده، بیرون بیاوری».
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾[آل عمران: ۱۰۴].
«باید از میان شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کنند و وظیفه امر بهمعروف و نهی از منکر را انجام دهند. و آنان خود رستگارند».
بههمان میزان که جاهلیت معاصر، برای رواج سستی و سهلانگاری در امر عقیده و تبدیل آن به امری شخصی و فردیِ صِرف و کنار گذاشتن آن از عرصهی زندگی انسان کوشیده است، و ما نویسندگان تاریخ امت اسلامی را ملزم میکند که با رعایت معیارهای الهی برای این مسأله، ارزش و اهتمام لازم قائل شویم و نقش واقعی او را در زندگی تبیین کنیم و این کار را از طریق بیان نقش حقیقی توحید در زندگی مسلمانان، به عنوان ویژگی ممتاز و مشخصه آنان از سایر ملتها و بر اساس فرمودهی قرآن تبدیل آنان به بهترین امت برای مردم به شرط تلاش برای ادای رسالتشان، میتوان انجام داد.
پس توحید نه یک کلمه است که صرفاً بر زبان انسان جاری شود و نه یک نیروی باطنی و درونی، بلکه روش و برنامهی کامل زندگیست و قطعاً توحید زمانی کامل میشود که از حیث عقیده، شعار و قوانین زندگی، خداوند به یکتایی مورد پرستش قرار گیرد و دین را به تمام و کمال از آنِ او دانست و همه زندگی انسان، یعنی افکار، احساسات، پندار، کردار، سیاست، اقتصاد، اجتماع و اخلاص وی، زیر فرمان الهی درآید. به این ترتیب عبادتی که خداوند انسان را به خاطر آن آفریده است، تحقق میپذیرد:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶].
«جنها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام».
توحید به این معنای فراگیر، نمیتواند صِرفاً حالت سرشتی و درونی داشته باشد و در اعمال و کردار بیرونی فرد، نمود پیدا نکند و نیز ممکن نیست به صورت مسألهای فردی و شخصی درآید؛ زیرا راه و روش زندگی یک امت را در برمیگیرد و نظامیست که مردم را به پیروی از اوامر خدا ملزم میسازد.
همچنین برای امتی که مأمور ترویج این عقیده در جهان است، توحید نمیتواند یک قضیهی داخلی صِرف تلقی گردد؛ بلکه الزاماً باید در میدان عمل «حرکتی» عظیم از درون و ضمیر این امت نشأت گیرد و برابر نص آیهی کریمهی اول سورهی ابراهیم، با هدف از بینبردن تاریکیهای جهان و دعوت مردم به ورود در روشنایی به صورت جهاد مستمر تا روز قیامت، بروز و نمود پیدا کند؛ بدین ترتیب توحید، در عالم واقعیت، به صورت بزرگترین قضیهی تاریخ انسان، مطرح میگردد.
۲- ضمن مطالعه و بررسی تاریخ، این نکته نیز باید آشکار گردد که توحید، بزرگترین جنبش رهاییبخش انسان در طول تاریخ است؛ در حالی که جنبشهای رهاییبخش زمینی، خواه سیاسی [۲۶]یا اجتماعی [۲۷]یا فکری [۲۸]یا هنری [۲۹]در اساس، تنها بخشی از زندگی و وجود انسان را پوشش میدهند، فقط اسلام- دین توحید- است که انسان و همهی جوانب و زوایای زندگی او را در بر میگیرد، زیرا این دین ضمیر انسان را از اوهام و خرافات، بندگی شهوات و امیال، اطاعت از سایر انسانها آزاد میکند همهی انرژیهایش را در جهت سازندگی و به وجود آوردن «انسان شایسته» که جهان را به مقتضای برنامهی الهی، آباد میسازد و با فساد و ستم و انحراف و سقوط میستیزد به کار خواهد گرفت.
۳- همچنین ضمن مطالعه و بررسی حقیقت تاریخ اسلام، این نکته باید، روشن شود که توحید، «امتی» بیهمتا و بینظیر در تاریخ به وجود آورده است که مبتنی بر نژاد، رنگ پوست، زبان و دیگر وابستگیها و دلبستگیهای دوره جاهلیت نیست و در واقع، پایه و اساس چنین جامعهی شایستهی انسان را تنها ایمان و عقیدهی دینی تشکیل میدهد. و بهراستی با وجود همهی اختلافات سیاسی حاکم بر جهان اسلام، این احساس در میان مسلمانان همچنان پابرجاست که موجودیت واحد این امت، حدود ۱۳ قرن پیاپی استمرار داشته است، تا این که فریادها و نعرههای ملیگرایی و جریانات فکری اجتماعی وارداتی ناشی از روند تهاجم فکری قرن اخیر، این موجودیت یک پارچه را متلاشی کرد و به شکل گروههای پراکنده درآورد و آنگاه ملل دیگر، بسان هجوم انسانهای گرسنه به سفرهی غذا، هریک از گوشهای برای تصرف و تصاحب بخشهایی از آن فرا خوانده شدند.
۴- همچنین لازم است ضمن مطالعهی تاریخ، روشن گردد که فتوحات اسلامی، هم بهنوبهی خود در تاریخ، منحصر بهفرد و بیمانند بوده و با توجه به ماهیت و هدف و پیامدهای مترتب بر آنها، با لشکرکشیهای توسعهطلبانهی ملل دیگر، متفاوت و غیر قابل مقایسه به شمار میآیند.
کشورگشاییهای قدیم و جدید، با هدف تسخیر سرزمینها و گسترش سلطهگری، صورت گرفته و ثمرات و پیامدهای آنها، به بردگی کشاندن ضعفا توسط قدرتمندان و غارت ثروتهای سرزمینهای فتحشده توسط اشغالگران، تحقیر ملل شکست خورده و توهین به کرامت آنان، در عین بقای طرفین غالب و مغلوب بر تاریکی جهالت بوده است؛ اینگونه هجومها، با نبرد حیوانات وحشی جنگل تفاوت چندانی ندارد، جز اینکه انسانهای وحشی در نبرد قدرت، نه تنها عضلات، بلکه خِردهای خود را نیز به شکل فریبکاریهای سیاسی و به صورت اختراع ابزارهای مدرن جنگی، برای درهمشکستن رقبا به کار میگیرند، اما فتح سرزمینها از دیدگاه اسلام، رویکرد و حالت تکلیف ربانی دارد و تراوشیافتهی ذهن و خواست درونی مسلمانان نبوده است.
افزون بر این، هدف فتوحات اسلامی، نه تصرف سرزمینهای دیگران، بلکه از سر راه برداشتن «موانع» موجود میان انسان و خدای راستینش در قالب اجرای مأموریت الهی است؛ این موانع به شکل نظامهای جاهلی که در آنها انسان، غیر خدا را از لحاظ اعتقادی یا عبادی یا قانونگذاری، مورد پرستش قرار میدهد؛ و نیز حکومتهای جاهل و ارزشهای حامی آنها، نمود پیدا میکنند پس از برداشتهشدن این موانع، مردم آزادانه به انتخاب میپردازند:
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّ﴾[البقرة: ۲۵۶].
«اجبار و اکراهی در [پذیرش] دین نیست، زیرا هدایت و کمال، از گمراهی مشخص شده است».
در این صورت حدّ اعلای تکریم و احترام به انسان رعایت خواهد شد، بدین معنا که او را برخلاف میلاش به پذیرفتن عقیدهای هرچند صحیح وادار نسازند، تا با تفکر و تدبر، به قول آن راضی و قانع گردد. بنابراین، ثمرات و نتایج فتوحات اسلامی، نه به بردگی کشاندن انسانها، بلکه نجات آنان از بند دیگران و نه تأسیس امپراطوریها، بلکه تکوین «امتی» بیهمتا و منحصر بهفرد در تاریخ بشریت بوده است.
۵- پس از آن، از نهضت توحیدی بزرگ، جنبش علمی و فرهنگی ممتاز به عرصهی تاریخ گام نهاد. در دوران عظمت و پیشروی اسلام، جنبشهای علمی و فرهنگی، از حیث دامنه و میزان عظمت در مقایسه با زمان خود و نیز اصالت و ریشهدار بودن، از جنبشهای دیگر، متمایز و برتر بودهاند و این خود امتیاز بزرگی به شمار میآید. اما ریشه در توحید داشتن، بزرگترین امتیاز این دو نهضت محسوب میشود و این امتیاز، سبب شده است که در این نهضتها، همزمان و به طور مساوی به روح و ماده، توجه کافی مبذول گردد. در این راستا در زمینهی علومِ وابسته به دین، از آن جمله عقاید، عبادات، فقه، اصول، قرآن و سنت، تحقیقات و مطالعات عمیقی صورت گرفته و به موازات آن و بدون هیچ تعارضی، به همهی علوم مادی رایج در آن دوران، از جمله طب، نجوم، ریاضیات، فیزیک و شیمی، در کنار علوم دینی، اهمیت و ارزش شایسته و بایسته داده شده است. همهی این برتریها و مزایا ثمره این واقعیتاند که نهضتهای علمی و فرهنگی، هردو از ایمان و اعتقاد شامل و کامل توحیدی سرچشمه گرفتهاند که خداوند برای اصلاح و پیشرفت و ارتقای جهان، فرو فرستاده است. لذا از دیدگاه عقیدهی توحیدی، کار و تلاش برای دنیا با کار و تلاش در راه آخرت و خواستهای جسم، با تمایلات روح، متعارض نبوده و این مؤلفهها در طول تاریخ باهم تعادل و توازنی بیمانند داشتهاند [۳۰].
همهی این معانی و مفاهیم، صفحات سفید و روشن تاریخ اسلام را تشکیل میدهند که به سبب توجه و تأکید بر یک خط تیره در وسط صفحه، صفحات روشن، محو و پوشیده شدهاند، حتی چنانچه بپذیریم بنا به فرض محال همهی تاریخ اسلام سیاه بوده است، باید پذیرفت که در این خط وسط صفحه همزمان دو رنگ روشن و تیره، در درازای تاریخ، در هم تنیده شدهاند، هرچند کثرت با صفحات تیره بوده است.
بر همین اساس، در بازنویسی تاریخ اسلام، تأکید و تمرکز ویژه بر مفاهیم سفید و روشن و منحصر به فردبودن آن ضروریترین مسأله در بازنویسی تاریخ اسلام است تا خطوط سیاه و تیره، پژوهشگران را تحت تأثیر یک جانبه قرار ندهد؛ چنانکه این امر خواست دشمنان اسلام بوده و در این راستا، کتب تاریخی را نیز به نحوی تدوین و عرضه میکنند که به این دو پندار تاریخی خلاف واقع دامن زند که: اسلام بعد از خلفای راشدین به پایان راه رسیده است و در تاریخ اسلام چیزی که مایهی افتخار مسلمانان باشد، وجود ندارد و برعکس، سراسر آن شرمآور و نفرتانگیز است!
اما امانتداری علمی، تاریخنگاران مسلمان را ملزم میسازد که دستِکم در دوره شکوفایی و پیشروی اسلام، خطوط سیاه را- البته در حجم و اندازهی طبیعی خود- در کنار بخشهای سفید و افتخارآمیز تاریخ، باقی گذارد.
اما دوران ضعف و پسروی اسلام، در بازنویسی تاریخ، نیازمند توجهی ویژه خواهد بود. نگاه به این دوره باید از داخل و از درون نفوس مسلمانان صورت گیرد و اوضاع جهان خارج، نباید در این نگاهها دخالتی داشته باشد؛ زیرا اگر از دیدگاه بیرونی به مسأله نگاه کنیم، از یک سو به نتایج نادرستی دست خواهیم یافت، هرچند این نتایج، لباس تحقیق «علمی» بر تن کنند و از سوی دیگر تحت تأثیر تبلیغاتِ سوء روانیِ مورد نظرِ نویسندگان خارجی که با اهدافی معین قلم میزنند، قرار خواهیم گرفت و کورکورانه دنبالهرو آنان خواهیم شد.
مطالعات تاریخی نشان میدهد که وضعیت جهان خارج، در نهضت اروپا و پیشرفت و قدرتمندی آن، جلوگیری از قدرتیافتن و غلبهی اسلام، قبضهی تدریجی قدرت از دست مسلمانان، اشغال سرزمینهای اسلامی، نابودی دولت عثمانی و... خلاصه میشود و در کنار همهی این جریانات، برتری و شایستگی تمدن اروپا و تسلط آن بر جهان، آشکار و نمایان میگردد.
ما منکر چنین واقعیت تاریخی مشهودی نیستیم. اما ارائهی واقعیت مزبور به این صورت، از یک سو پندآموزی را از میان میبرد و از سوی دیگر- چنانکه پیشتر نیز گفتیم- به این نتایج «علمی» نادرست منجر میشود که: اهداف تاریخی اسلام به پایان رسیده و انرژی مفید آن کاملاً مصرف شده و دیگر از شایستگی لازم برای ادای نقش تازه برخوردار نیست و در واقع اروپاییان تنها مردمان متمدن، مترقی و شایستهی حکومت بر جهاناند و مسلمانان اگر قصد ادامهی زندگی دارند، ناگزیرند که به واقعیت کنونی خود به عنوان «جبر تاریخی» گردن نهند و بیاموزند که در درون چارچوب تمدن غرب زندگی کنند و در آن ذوب شوند!
پیداست که میان این دید «ظاهری» و حقایق درونی اشیا، چه اندازه تفاوت وجود دارد.
آری! عقبماندگی مسلمانان، یک واقعیت است؛ اما این عقبماندگی چه ارتباطی با اسلام دارد؟! واقعیت آن است که مسلمانان از اسلام عقب افتادهاند و به تبع آن و نیز از زمانیکه این دین در نظرشان به صورت اسامی بیمسما و شعارها و عبادات بیروح در آمد، به عقبماندگی علمی، صنعتی، نظامی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی، دچار شدند.
اما اسلام، همان راه و روش همیشگی نجات مردم از اوهام و خرافات، آزادی از بردگی شهوات، آرزوهای نفسانی و بندگی انسانها نسبت به یکدیگر از طریق قانونگذاری و برقراری حق و عدالت در جهان و جهاد برای پیروزی دین خداست.
اسلام بدین صورت نه کهنه میشود، نه به پایان راه میرسد و نه روزی فرا میرسد که از قافله جا بماند و افکار و اندیشههای فاسد جاهلی از آن پیشی بگیرند. این اندیشههای جاهلی به هر شکل که باشند، عبارتند از: تمرد و سرکشی از عبادت خدا و پرستش خدایان جز او، تحت اسامی و عناوین علم یا وطن یا تکنولوژی یا مُد یا افکار عمومی یا «نظم جهانی» یا هر اسم دیگری که مردم آنها را به جای خدا مورد پرستش قرار میدهند!
اما مسلمانان به علت رویگردانی از حقایق اسلام- و پایبندی به ظواهر و شعارها و برخی عبادات- دچار عقبماندگی میشوند و به همین دلیل به مقتضای سنن ربانی، قدرت و توانشان روبه زوال مینهد.
اما حقایقی چند، نهضت «اروپا» را در بر میگیرند که لازم است برای پژوهشگر مسلمان، واضح و روشن باشند:
۱- بیتردید عوامل پیشرفت اروپا، در پی ارتباط فرهنگی آنان در زمان صلح یا برخورد نظامی در جریان جنگهای صلیبی، از مسلمانان گرفته شده است.
۲- نهضت علمی و صنعتی اروپا، به علت کنارگذاشتن دین از صحنهی زندگی، دچار انحراف شده است و در صورت ادامهی مسیر کنونی از جانب پیشرفتهای علمی و عدم بازگشت صادقانهی بشر به سوی خدا، برتری علمی همه جانبه و خیرهکننده، نمیتواند بر ننگ استعمار، فساد اخلاقی، تباهی فطرت انسانی و سوقدادن تمامی بشریت به سوی نابودی، پرده بکشد.
۳- حاکمیت و توانمندی فعلی اروپا، در راستای سنن الهی حاصل شده است:
﴿كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا ٢٠﴾[الإسراء:۲۰].
«و ما به هرکدام از این دو گروه از بخشایش پروردگارت کمک میرسانیم و بخشایش پروردگارت هرگز ممنوع نگشته است».
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ١٥﴾[هود: ۱۵].
«کسانیکه تنها خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند، اعمالشان را در این جهان بدون هرگونه کم و کاستی به طور کامل میدهیم».
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۴۴].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر و یادآوری شده بودند، درهای همه چیز را به رویشان گشودیم».
اما این قدرت و پیشرفت، گواه صلاحیت و شایستگی تمدن غرب نیست، چرا که خداوند به فاسدان و بدکاران، در زمان فسادشان نیز قدرت و نیرو میبخشد، در حالی که چنانچه مسلمانان، بر راه راست استقامت نداشته باشند، چنین قدرتی را از آنان دریغ میدارد؛ از این رو میتوان قدرت و پیشرفت مسلمانان در دوران توانمندی را دلیلی بر صلاحیت و شایستگیشان قلمداد کرد؛ اما این وضعیت درباره غیر مسلمانان، بر سنت دیگری جریان دارد؛ یعنی سنت اعطای قدرت و پیشرفت به کافران، بدکاران، گردنکشان و بزهکاران، به نسبت تلاشیست که برای تهیهی اسباب و لوازم به کار میبرند.
۴- بیتردید تمدن اروپا- بنا به اعتراف هواداران و پیروانش به علت تأکید بر جنبههای مادی و غفلت از عناصر معنوی- که آن را با خدا مرتبط میسازد و از حالت افتادگی و سرنگونی، رهایی میبخشد- در شرف سقوط و نابودی قرار گرفته است.
همهی این معانی و مفاهیم، خواه در ارتباط با ضعف مسلمانان که به سبب کوتاهی در انجام رسالت، در پرتگاه قرار گرفته و به کف روی آب تبدیل شدهاند، و یا در ارتباط با جهان غرب و پیشرفت و توانمندی کنونی وی آنچنان که پیشتر اشاره کردیم، در بازنویسی تاریخ، مستلزم توجه ویژهای هستند تا در پناه آن بتوان نسلهای فعلی را از فتنههایی که نوشتهها و آثار دشمنان اسلام، گرفتارش ساختهاند، رهایی بخشید.
چنین احساس میشود که مرحلهی اخیر زندگی امت اسلامی که «وضعیت ما در دنیای معاصر» مینامیم، بیش از هر دورهی دیگری، نیاز مبرم به بازنویسی داشته باشد؛ زیرا در این دوره، دشمنان اسلام، بیشترین نیرنگها و تلاشهای دشمنانه خود را برای زشتنمایی هرچه بیشتر سیمای این دین و نابودی آن به کار بردهاند.
احتمالاً خطرناکترین سموم آمیخته شده به نوشتههای معاصر، عبارتند از:
۵- چنانکه پیشتر گفتیم، القای این پندار که اهداف و توان اسلام، پایان یافته است و دیگر نه برای خود مسلمانان و نه برای بشریت متمدن که از اسلام پیشی گرفته و بر آن برتری یافته است، شایستگی ایفای نقش جدیدی را نخواهد داشت!!
۶- بیتردید مسلمانان، دو گزینه بیشتر پیش روی خود ندارند: یا تحت حکومت اسلامی و در پناه شریعت و دولت عثمانی باقی بمانند و همچنان در تاریکیهای جهالت، ارتجاع و عقبماندگی غوطهور باشند و یا این که حکومت اسلامی را کنار بگذارند و در صورت تمایل، اسلام را به عنوان عقیده و عبادت حفظ کنند و تمدن سکولار غرب را به عنوان و روش زندگی در پیش گیرند!
مسلمانان برای نجات خود از نابودی، ناگزیر گزینهی دوم را برگزیدند و چه کار خوبی کردند!
۷- به راهانداختن جریانات فکری ویرانگر، همراه با تهاجم فکری با عناوین ناسیونالیسم، سوسیالیسم و سکولاریسم و ستایش پیروان این جریانات و معرفی آنها به عنوان قهرمانان اصلاحگر به میزان چشمپوشیشان از اسلام یا ضدیت و محاربهشان با این دین!
۸- معرفی جنبش بیداری اسلامی به عنوان خطری فزاینده که جهان اسلام را به سوی نابودی سوق میدهد!
این مرحله، مستلزم پاکسازی و بازنگری علمی است تا بتواند آثار خباثتها و زشتیهای تهاجم فکری را محو و حقایق روشن و قابل اعتماد را به مردم ارائه کند تا مسلمانان را به راه راست بازگرداند و از مشکلاتی که به آن گرفتار شدهاند برهاند و همزمان نقش دشمنان را در زمینهی ترویج حیلهگریها، مطالعات، زشتنماییها و کجرویهایی که برای پیروزی بر اسلام و جلوگیری از بازگشت به سوی آن، از هر راه ممکن صورت میگیرد، افشا کند و افزون بر این، نهضت بیداری اسلامی را واکنش طبیعی به وضعیت حاکم بر جهان اسلام در دوره حاضر و یک نیاز اساسی برای رهایی کل بشریت از سرگردانی و گمراهی معرفی کند.
همهیآنچه گفته شد، ما را به ضرورت بازنویسی تاریخ اسلام معتقد میسازد و چنانکه در مقدمه نیز اشاره شد این امر، بسیار دشوار است، اما اگر امت اسلامی میخواهد واقعاً به زندگی باز گردد و نقشی را که خداوند به عهدهاش گذاشته است، ادا کند این کار برایش بسیار ضروری است. و به خواست خدا در این مسیر گام نهاده است و نهضت بیداری کنونی، آغاز راه محسوب میشود.
در این بخش به اختصار به کاستیها و معایب روشها و برنامههای فعلی و نیز به روش و برنامهی مطلوب برای رفع و اصلاح عیوب، اشارهای داشتیم و در بخشهای آتی با تفصیل بیشتری به این مهم خواهیم پرداخت. البته این کار را نه به قصد تدوین تاریخ، بلکه برای توضیحات بیشتری در زمینهی روش و برنامهی بازنویسی تاریخ انجام میدهیم. خداوند همگان را به راه راست هدایت فرماید!
[۱۰] این مطلب را در کتاب، «حول التفسیر الإسلامی للتاریخ» بیان و علل و انگیزههای آن و بنیانهای لزوم نوشتن تاریخ بشری را به مقتضای آن شرح دادهایم. [۱۱] تاریخ طبری، ۱/ ۸، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ چهارم، دارالمعارف مصر. [۱۲] نک: «المستشرقون والإسلام». [۱۳] دکتر عبدالعظیم الدیب در «کتاب الأمة شماره ۲۷» انتشارات دولت قطر در ربیع الثانی سال ۱۴۱۱ هـ بحث جالبی با عنوان «المنهج فی کتابات الغربیین عن التاریخ الإسلامی» مطرح میسازد که در آن مجموعهای از مطالعات خاورشناسان را نقل میکند؛ از جمله «مونتگمری وات» میگوید: «از اخبار وارده برمیآید که [حضرت] محمد از شغار، یعنی این که دو یا چند مرد دختران یا خواهران خود را بدون مهریه به ازدواج یکدیگر درآورند، پشتیبانی کرده است. و این مطلب را به «بخاری!!» نسبت میدهد با وجود این که نزد همهی مسلمانان ثابت شده است که پیامبرص از ازدواج به شیوه شغار (زن در مقابله زن) نهی فرموده است. «ویل دورانت» نیز به متنی اشاره کرده است که به موجب آن «زبیر هزار مملوک داشت که هر روز خراج خود را به او میپرداختند، حتی یک درهم از آن را نگاه نمیداشت و همه را صدقه میداد». ویل دورانت متن فوق را به این صورت درآورده است: زبیر در شهرهای مختلف خانه داشت و هزار رأس اسب و ده هزار برده که به سبب آن از حالت زهد و منزلت خارج و به فساد مهلک دچار شده بود! و... [۱۴] Trinity College [۱۵] در صورت تمایل نک: («واقعنا المعاصر» فصل «آثار الانحراف» مبحث مربوط به اشغال مصر توسط انگلیس و نقش آن در به تباهی کشاندن این کشور، ص ۲۱۷- ۲۳۴). [۱۶] رک: «المخططات الاستعماریة لمکافحة الإسلام» اثر شیخ محمد محمود صواف، دارالاعتصام، قاهره. [۱۷] در صورت تمایل نک: (موضوع تهاجم فکری در کتاب «واقعنا المعاصر» رجوع کنید. [۱۸] روایت از احمد و ابوداود. [۱۹] نک: («واقعنا المعاصر» فعل «آثار الانحراف»؛ نیز: مفاهیم ینبغی أن تصحح). [۲۰] در فصول بعدی کتاب به تفصیل از این موضوع سخن خواهیم گفت. [۲۱] فی احسن تقویم. [۲۲] به عنوان مثال نگاه کنید به گفته: «یفولت» در کتاب «بناء الانسانیة»: علم به تنهایی اروپا را به زندگی باز نگرداند، بلکه عوامل فراوانی از میان عناصر تمدن اسلامی، طلیعهی نخستین پرتوهای خود را به سوی زندگی اروپا روانه ساخت. به نقل از: تجدید الفکر الدینی، نوشتهی محمد اقبال لاهوری. [۲۳] در صورت تمایل نک: (فصل «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» از کتاب: «رؤیة إسلامیة لأحوال العالم المعاصر»). [۲۴] در فصول آخر کتاب از این موضوع با تفصیل بیشتری سخن خواهیم گفت. [۲۵] Near East: CuIture and society: edited by: T Cuyler Youngانتشارات: «الألف کتاب» وزارت علوم قاهره. [۲۶] مانند دموکراسی. [۲۷] نظیر کمونیسم. [۲۸] مانند فلسفههای متوالی تاریخ انسان. [۲۹] نظیر جنبشهای موسوم به «تجدید» در ادبیات و هنر. [۳۰] در صورت تمایل نک: («لمحات من التاریخ» از کتاب: رؤیة إسلامیه لأحوال العالم المعاصر).