جاهلیت
هر پژوهش و تحقیقی درباره اسلام، با سخن از جاهلیت قبل از اسلام آغاز میشود، زیرا مطالعهی محیط بستر پرورش اسلام و واکنشهای آن محیط در برابر اسلام و دگرگونی عمیق و همه جانبهای که این دین در این محیط به وجود آورده است، امری لازم و ضروری است.
اما بیشترِ کتب معاصر که در دسترس خوانندگان، از جمله: دانشآموز ابتدایی تا دانشجوی دورههای تخصصی دانشگاهی قرار دارد، هرچند مفصل و پرحجم نیز باشند، به صورت کامل به تشریح دوران جاهلیت نمیپردازند؛ زیرا به جای نشاندادن جوهر و ماهیت، بیشتر به بیان ظواهر این دوره میپردازند و افزون بر آن، جاهلیت عرب را به عنوان یک پدیدهی مستقل- و نه در ارتباط با غیبت اسلام از صحنهی زندگی انسانی- معرفی میکنند.
این امر به کوتاهی بزرگ در ترسیم سیمای جاهلیت و اسلام میانجامد که بر نقطه نظرات شخصی پژوهشگر در رابطه با مسائل گذشته و حال و آینده، اثر گذار است؛ خواه این کار عمدی باشد- و ترجیحاً چنین است- و خواه کوتاهی در دیدگاهها باشد، به هر حال باید تصحیح شود؛ تا این که حقیقتِ نقشِ تاریخیِ اسلام، نسبت به مسلمانان و آنچه ممکن است در طول زمان برای کل بشریت انجام دهد، شناخته شود.
خلیفه دوم گفته است: «هرکس جاهلیت را نشناسد، اسلام را نیز نخواهد شناخت»، این سخنی است صادقانه، آگاهانه، حکیمانه و از روی بصیرت کارشناسی است. وی از تجربه شخصی خویش سخن میگوید تا دامنهی تحول عظیم و عمیقی را که اسلام در درون او و اطرافیانش به وجود آورده، توصیف کند. اما این مطلب در سراسر تاریخ و درباره همهی انسانها صدق میکند. تا زمانی که فرد، ماهیت جاهلیت را تشریح و تبیین نکند، قادر به تبیین و شناساندن ماهیت اسلام نیز نخواهد بود.
«دنلپ» درباره برنامهها و روشهای خود، گفته مشهوری دارد:
«اعراب دورهی جاهلیت، بتپرست بودند؛ دختران را زنده به گور میکردند؛ شرابخوار و قمارباز بودند؛ به غارت و چپاول اموال دیگران میپرداختند و... تا اینکه اسلام آمد و آنان را از این اعمال باز داشت»!
آری! انگلیسیهای صلیبی در دوران اشغال کشور مصر، روح این گفته را در برنامهی کار یکی از کشیشهای خود که مسؤولیت سیاستگذاری و برنامهریزی آموزش و پرورش ملت مسلمان مصر را به او واگذار کرده بودند، گنجانده بودند تا این ملت را از حقیقت اسلام دور سازند. اما پس از وی اجرای این طرح [استعماری] ادامه یافت و نقش پلید و خبیث خود را در اکثر کشورهای مسلمان به اجرا درآورد!
هدف از ترسیم این تصویر نارسا، القای این پندار بود که اهداف و مقاصد اسلام به پایان رسیده و دیگر نسبت به مسلمانان و سایر انسانها، وظیفه و نقشی بر عهده ندارد!
در حال حاضر پژوهشگران مسلمان، بتهای مادی و محسوسی را که اعراب جاهلیت میپرستیدند، در اطراف خود نمییابند و دیگر بتپرستی به معنای گستردهی مادی و معنوی آن دیده نمیشود و وظیفهای را که ممکن استاسلام در مقابله با پرستشکنندگان بتهای مادی جهان معاصر- یعنی حداقل نصف مردم دنیا- به عهده گیرد، مشاهده نخواهند کرد! او دیگر نه تنها کسی را نمییابد که دخترش را زنده به گور سازد، بلکه دخترانی طناز و دلربا را در برابر خود میبیند؛ دیگر شاهد چپاول و تاراج اموال مردم نیست و در کشورها دولتهای منظم، با پلیس و دادستانی و قوهی قضاییه، جلوگیری از غارت و چپاول را به عهده دارند و اما در خصوص شراب و قمار نیز چارهای نیست. اگرچه در حقیقت دین آنها را حرام اعلام کرده است، اما مردم به رغم این تحریم، گرفتار آنها هستند! (اگر نگوییم که برداشت مردم از شراب، قمار و نیز فحشا به کلی تغییر یافته است و جمعاً در چارچوب «آزادیهای فردی» قرار گرفتهاند و کسی حق ورود به آن محدوده را نخواهد داشت)!
بدین ترتیب اسلام به پایان خط رسیده است و دیگر وظیفهای برای انجام ندارد! همچنان ناآگاهانه آنچه را «دنلپ» از ما خواسته بود، به نحوی تکرار میکنیم و او نیز همچنان در پی اهداف تعیین شدهی خود است.
بیتردید، برای شناخت حقیقت اسلام و اهمیت نقش آن در زندگی بشر، ناگزیر از شناخت حقیقت جاهلیت هستیم و مباحثهی علمی به تنهایی ایجاب میکند- حتی اگر مسلمان هم نباشیم- که در زمینهی مفاهیم و تعریفات خود، دقت کافی مبذول داریم و از پذیرش تحلیلهای ناقص و بررسیهای سطحی بپرهیزیم.
زندگی ما به هر صورت، باید مبتنی بر اسلام باشد و از آن استمداد جوید؛ بنابراین، برای شناخت حقیقت دین خود، مطالعه تاریخ اسلام، یکی از وظایف و واجبات ما خواهد بود.
اعراب ویژهی «جهل» و مشتقات آن را به دو معنی به کار بردهاند:
۱- جهل در برابر علم که وضعیتی عقلانی و فکری است.
۲- جهل در برابر حلم [صبر] که حالتی روانی و رفتاری به شمار میآید؛ اما واژهی «جاهلیت» را نه در اشعار و نه در کلام خویش به کار نبردهاند و قرآن کریم نخستین بار برای بیان وضعیت اعراب پیش از اسلام، از آن بهره گرفت.
آنچه به معنای دوم در گفتار عرب آمده است، در شعر زیر از عمرو بن کلثوم دیده میشود:
ألا لا يجهلن أحد علينا
فنجهل فوق جهل الجا هلينا
«هان! کسی نمیتواند بر ضد ما دست به عمل جاهلانه زند، زیرا عمل او را به شدت تلافی میکنیم»!
یعنی: به شدت خشمگین میشویم و با تعصب و غیرت و بدون توجه به عواقب کار، وارد نبرد میشویم و قواعد حاکم بر رفتار خویش در حال صبر و بردباری را رعایت نمیکنیم.
و صمهی بن عبدالله قشیری نیز چنین سروده است:
بكت عيني اليسرى فلما زجرتها
عن الجهل بعد الحلم أسبلتا معاً!
«چشم چپم گریان شد و چون پس از برخورداری از بردباری آن را از ارتکاب کار جاهلانه باز داشتم اشک از هردو چشم جاری شد»!
یعنی: شاعر از این که نتوانسته است مطابق قواعد رفتاریای که جزو سرشت افرادی نظیر وی به شمار میآیند، هیجانات خود را کنترل کند، گلهمند و ناراحت است؛ زیرا خودداری از پنهانسازی غم و درد و آشکار کردن آنها در جمع مردم و مخالفت با قوانین واجب الاتباع، در حقیقت «جهل» محسوب میشود.
اگر اعراب کلمهی جهل را به معنای جهل ضد علم و جهل ضد حلم به کار بردهاند، جاهلیت و مشتقات آن نیز در قرآن به دو معنای اصطلاحی به کار رفتهاند و این دو معنای مصطلح در عین حال که از چارچوب معانی کلی خارج نیستند، به قرآن اختصاص دارند و ذهن شنونده پس از دریافت معانی اصطلاحی، دیگر به معنای لغوی قبلی باز نمیگردد؛ هرچند- چنانکه گفت شد- معنای مصطلح در دایرهی معنای عام قرار دارد و مستقیماً به معنای جدید روی میآورد. مانند الفاظ صلاة، زکات، ایمان، کفر و... که در کتاب خدا به معنی اختصاصی به کار رفتهاند. «صلاة» یعنی: دعا، اما معنی اصطلاحی آن در قرآن، عبارت است از: حالت معینی که در آن نمازگزار رو به قبله میایستد و به رکوع، سجود، قرائت، تکبیر و تسبیح میپردازد.
معنی لغوی «زکات» نیز پاکی، رشد و نمو است، اما در اصطلاح قرآنی به مقدار مالی گفته میشود که انسان ثروتمند از دارایی خود به میزان مقرر شرعی به نیازمندان پرداخت میکند.
معنی اصلی «ایمان» تصدیق است. اما معنای اصطلاحی آن در قرآن، باور به خدای یگانه و بیهمتا و عبادت مختص به او و پذیرش بدون شرط اوامر الهی و دیگر مقتضیات معروف ایمان است.
معنی اصلی «کفر» پوشاندن و انکارکردن است. اما معنای اصطلاحی آن در قرآن، عبارت است از: انکار وجود خداوند یا تسلیم نشدن و عدم پذیرش یکتایی او، یا انکار هرآنچه از جانب خدا نازل شده باشد.
اگرچه جاهلیت به صراحت در کلام عرب نیامده است، اما معنایش جهل شدید است. ولی در قرآن یا به معنی جهل نسبت به حقیقت ذات الهی (حالتی عقلانی و فکری) و یا پیروی از اوامر غیر الهی (حالتی روانی و رفتاری) به کار رفته است؛ چنانکه این موضوع در پرتو مثالهایی از آیات قرآن، روشن میگردد:
۱- ﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ ١٣٨﴾[الأعراف:۳۸].
«بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم. به گروهی رسیدند که بتهایی داشتند و مشغول پرستش آنها بودند. گفتند: ای موسی! همانگونه که آنان دارای معبودهایی هستند! برای ما معبودی بساز، گفت: شما گروه نادانی هستید».
پس جهل در اینجا، یعنی جهل نسبت به حقیقت ذات الوهیت که بنیاسرائیل را وا میدارد، از موسی بخواهد برای پرستش، خدایی ساخته شده، محسوس، ملموس و قابل رؤیت ارائه دهد و اگر میدانستند، خدای خالق نظیر و همتایی ندارد و چشم از دیدنش عاجز است، چنین درخواستی را از موسی نمیکردند.
۲- ﴿يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖ﴾[آلعمران: ۱۵۴].
«درباره خدا پندارهای نادرستی چون تصورات دوران جاهلیت داشتند و میگفتند: آیا ما هم در امر [اداره جهان] بهرهای داریم؟»
گمان میکردند ممکن است فردی به نحوی با خدا شریک و همتا شود و از درک این واقعیت عاجزند که خداوند، به تنهایی همهی امور را اداره میکند و قطعاً هیچ چیزی بیرون از خواست و ارادهی او وجود ندارد؛ پس جهل در اینجا به معنای عدم اطلاع نسبت به یکی از صفات خداوند یکتا- که هیچ یک از مخلوقاتش در آن صفت شریک او نیستند- یعنی، حافظ و مراقب مطلقبودن، است.
۳- ﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ٤٥قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٤٦﴾[هود: ۴۴- ۴۵].
«نوح پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: پرورگارا! پسرم از خاندان من است. در حالی که وعدهات راست است و تو داورترین داوران و دادگرترین دادگرانی. فرمود: ای نوح! پسرت از خاندان تو نیست، چرا که او [نمود بارز] عمل ناشایست [کفر] است؛ بنابراین، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من تو را نصیحت میکنم که از نادانان نباشی»!
جهالتی که خداوند نوح را از آن برحذر میدارد، عبارت است از: درخواست امر متعلق به خدا درباره غرقشدن فرزند کافرش، و اینکه نوح به یقین توقع نجات فردی را داشت که از نزدیکترین کسانش به شمار میآمد و احساس غم و اندوه درونی ناشی از دوری فرزند غرقشده، او را به این درخواست و التماس وادار ساخت. اینجا بود که خداوند به نوح تذکر داد که رابطهی خویشاوندی، مبنای عقیدتی دارد، نه خونی و نَسَبی و با گسستهشدن پیوند عقیدتی، فرزند جزو خانواده به شمار نمیآید، زیرا عمل او ناشایست است؛ و جهالت مورد اشارهی آیه که نوح از وقوعدر آن برحذر میشود، جهل نسبت به امری به یکی از شئون درباره خداوند و یکی از صفات ذات الهی که: او خود حق است و قضا و فرمانش نیز حق.
۴- ﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣﴾[یوسف: ۳۳].
«گفت: پروردگارا! زندان برای من از آن چیزی که مرا بدان فرا میخوانند خوشایندتر است و اگر نیرنگ ایشان را از من باز نداری، بدان میگرایم و در زمرهی نادانان قرار میگیرم».
۵- ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰ﴾[الأحزاب: ۳۳].
«و به شیوۀ جاهلیت نخستین زینتهای خود را آشکار نکنید»
۶- ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٥٠﴾[المائدة:۵۰].
«آیا جویای حکم جاهلیتاند؟! چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم میکند!»؟
جهالتی که یوسف بیم دارد در آن بیفتد، مخالفت با امر خدا و ارتکاب گناه است. در زمان جاهلیت، زنان با زیر پا نهادن دستور خدا مبنی بر پوشاندن زیورآلات خود نزد نامحرمان، به خودآرایی میپرداختند.
بنابراین، حکم دورهی جاهلیت، به معنای هر حکمی به جز حکم خدا و پیروی از آنچه خدا نازل نفرموده است میباشد. بنابراین، با بررسی واژهی جاهلیت و مشتقاتش با کلمهی مترادف آن «لا یعلمون» [۳۱]در قرآن، مشاهده کردیم که غیر از این دو معنای مصطلح، معنای دیگری ندارند: جهل به حقیقت ذات الوهیت و عدم پیروی از اوامر خدا.
بر این اساس، ماهیت و طبیعت جاهلیت، خواه جاهلیت عربی و خواه دیگر جاهلیتهای تاریخ بشری، برایمان مشخص و آشکار میگردد.
بیتردید جاهلیت به بتپرستی، زنده به گورکردن دختران، شرابخواری، قماربازی، غارت، چپاول و... منحصر نمیشود و در واقع همهی اینها آثار و مظاهر جاهلیت عرب قبل از اسلاماند؛ اما جاهلیت خود، جوهریست که این آثار و پدیدهها از آن سرچشمه میگیرند و به تناسب مکان یا زمانهای مختلف، پدیدههای کاملاً متفاوت از جاهلیت نشأت خواهند گرفت و تاریخ، گواه این امر است؛ اما جوهر و ماهیت، در همه حال یکی است و آن: جهل نسبت به ذات الوهیت و پیروینکردن از اوامر خدا است.
این جوهر و ماهیت یک حالت عقلانیست که نسبت به حق، جهل میورزد و به خرافات دست میآویزد و در حالت روانی، هدایت خدا را نمیپذیرد و در رفتار خود از پیروی برنامهی الهی سرباز میزند و هرجا و هر زمان که اسلام بر افکار، ادراکات، شناختها و واقعیتهای زندگی حکمفرما نباشد، این پدیدهی انسانی اتفاق میافتد و به زمان، مکان، محیط، وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاصی محدود و منحصر نمیشود. همچنان که ممکن است اسلام در هر زمان و مکان، محیطی وجود داشته باشد و مردم خدا را عبادت و از شریعتش پیروی کنند- آنگونه که در عمل توسط«آدم و نوح»و پیامبران بعدی این چنین شد- این امکان هم وجود دارد که جاهلیت در هر زمان، مکان، محیط و شرایط اجتماعی ظاهر شود و مردم هدایت الهی را نپذیرند و از برنامهی غیر خدا پیروی کنند.
به بیان قرآن، جاهلیت عملاً در دورهها، مکانها و محیطهای مختلف مشاهده شده است؛ از آن جمله: جاهلیت فرعون و جاهلیت اقوام نوح، عاد، ثمود، لوط، تُبَّع و...؛ اما قرآن همچنان که همهی پیامبران فرستاده شده به سوی این اقوام را نام نبرده همهی جاهلیتها را یکی یکی بر نشمرده است، بلکه خداوند میفرماید:
﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَ﴾[النساء: ۱۶۴].
«و ما پیامبران زیادی روانه کردهایم که سرگذشت گروهی از آنها را قبلاً برای تو بیان کردهایم و پیامبران زیادی را هم به سوی مردم فرستادهایم که سرگذشتشان را برای تو بیان نکردهایم».
چنانکه گفتیم، به عنوان یک حقیقت علمی، برای استفادهیپژوهشگران و خوانندگان و بهقصد کنار زدن پردهای که افکارشان را پوشانده است و سبب میشود تصور کنند که جاهلیت، تنها مختص اعراب شبه جزیرهی عربستان در دوران قبل از اسلام بوده و در جای دیگری وجود نداشته و بار دیگر باز نخواهد گشت، لازم است جوهر و ماهیت این پدیده را آشکارا و بیپرده تشریح و تبیین کنیم.
ابن تیمیه میگوید:
«پس از بیان این مطلب [۳۲]روشن میشود که مردم پیش از بعثت حضرت محمدصدر وضعیت جاهلی (منسوب به جهل) قرار داشتهاند و گفتارها و کردارهای جاهلانهشان، ساخته و پرداخته جاهلان بود و فقط جاهلان نیز چنین افکار و اعمالی را انجام میدهند. همچنین همه آنچه برخلاف رسالت پیامبران اعم از یهودیت و مسیحیت تحریف شده جاهلیت به شمار میآید، این جاهلیت به معنای عام است. اما پس از بعثت حضرت محمدص، جاهلیت مطلق از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت بود. و همچنانکه در سرزمین کفر چنین است و همچنین، از شخصی به شخص دیگر تفاوت داشت؛ مانند وضعیت کسی که در سرزمین اسلامی زندگی میکند، ولی قبل از مسلمانشدن، در جاهلیت به سر میبرد، هرچند در جامعه اسلامی هم زندگی کند. ممکن است جاهلیت نسبی در برخی سرزمینهای اسلامی و در میان بسیاری از مسلمانان، به وجود آید...» [۳۳].
بنابراین، پژوهشگران و خوانندگان لازم است از این حقیقت آگاه باشند که: جاهلیت از مدتها قبل در تاریخ بشر، در جزیرهی العرب و جاهای دیگر وجود داشته است و متناسب با فراهمبودن شرایط لازم، در هر دورهای قابل بازگشت است!
مانعی ندارد- و شاید به جهت توضیح و ژرفنگری در این معنا لازم نیز باشد- که نمونههای جاهلیت دیگری غیر از جاهلیت عرب، مانند: جاهلیتهای فرعونی، هندی، یونانی، رومی و ایرانی را که در تاریخ، ثبت و ضبط گشته و توضیحات کافی دربارهشان موجود است، مورد مطالعه و تحقیق قرار دهیم تا دو نکتهی مهم که تیرگی و ابهام را از ذهن و اندیشهی پژوهشگر میزدایند، روشن کنیم:
آثار و نمودهای جاهلیت، برحسب محیطها و زمانهای مختلف، تفاوت آشکاری باهم دارند، اما از لحاظ عدم شناخت حقیقت الوهیت و عدم پیروی از اوامر خداوند، هیچ تفاوتی باهم ندارند.
در واقع هیچکدام از جاهلیتهای تاریخ، خالی از پیشرفتهای قابل ملاحظهای در جنبههای گوناگون زندگی انسان نبودهاند و خیر و خوبیهایی نیز برای مردم در بر داشتهاند؛ اما به سبب وجود شرّ اصلیتر و بزرگتر، یعنی: نپذیرفتن هدایت ربانی و پیروی از برنامهی غیر الهی این مقدار خیر ناچیز، ثمرات خود را در زندگی انسان به صورت کامل به بار نمیآورد و در نهایت نیز اثرش تباه میگردد.
بیان این نکته به این خاطر است که آثار و ظواهر پیشرفتهای علمی و عمرانی موجود در برخی جوامع جاهلی، خواننده را نفریبد و نپندارد که اینها جوامع جاهلی نیستند! چنین فریبهایی در عمل و به ویژه در مورد جاهلیتهای فرعونی، یونانی، رومی و جاهلیت قرن بیستم اتفاق افتاده است، زیرا اینها همیشه به نام «تمدنهای انسانی» مورد مطالعه و تحقیق قرار میگیرند و هیچگاه با عنوان جاهلیت، یادی از آنها به میان نمیآید و نیز به علت تأکید این مطالعات بر یکی از جوانب زندگی بشر، یعنی آبادسازی زمین و بیتوجهی به وظیفهی اصلی انسان، یعنی پرستش خداست:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶].
«و من جن و انس را نیافریدهام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند».
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥ﴾[الأنعام:۱۶۲- ۱۶۳].
«بگو: نماز، عبادت، زیستن و مرگ من از آن خداست که پروردگار جهانیان است. خدا را هیچ شریکی نیست».
بیتردید آبادسازی زمین، بخشی از فعالیتهای بشر در این جهان و یکی از اهداف زندگی وی به شمار میآید.
﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا﴾[هود: ۶۱].
«اوست که شما را از زمین آفریده است و آبادانی آن را به شما واگذار کرده است».
ولی معیار حقیقی، کمیت و میزان آبادسازی نیست، بلکه روش و برنامهی آن اهمیت دارد که آیا شیوه و روش به کار گرفته شده، همانیست که خداوند بر پیامبران خود نازل فرموده است، یا خواستها، امیال و خواستههای بشری و به دور از برنامهی الهی است:
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ﴾[الحدید: ۲۵].
«ما پیامبران خود را همراه با دلایل محکم و معجزات روشن، روانه و با آنان کتاب و موازین نازل کردهایم تا با مردمان، دادگرانه رفتار کنند».
فرصت آبادسازی دنیای مادی به طور یکسان در اختیار انسانهای مؤمن، کافر، مصلح و مفسد قرار گرفته است:
﴿كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا٢٠﴾[الإسراء:۲۰].
«و ما از بخشایش پروردگارت به هریک از این دو گروه کمک میرسانیم و بخشایش پروردگارت هرگز ممنوع نگشته است».
ولی ارزش حقیقی پایدار در دنیا و آخرت، منوط به انجام امر آبادسازی، براساس روش و برنامهی ربانی است:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَة﴾[الأعراف: ۳۲].
«بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و نیز مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این چیزهای پاکیزه برای افراد با ایمان در این جهان آفریده شده است. در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار خواهد گرفت».
با در پیشگرفتن این شیوهی بررسی و مطالعه، در واقع دگرگونی عمدهای در نقطهنظرات پژوهشگران و خوانندگان تاریخ، ایجاد میکنیم [۳۴].
اما بررسی آثار و پدیدههای جاهلیت در جزیرهی العرب، مستلزم توضیح و تعریف بیشتری است. بیتردید برای روشنشدن آن، شرح و بیان بتپرستی، زنده به گور کردن دختران، شرابخواری، قماربازی، غارت و چپاول کافی نخواهد بود؛ یعنی اگرچه این کردارها و رفتارها در جاهلیت عرب، روی داده، اما منحصر به آن بستر نبوده است و نباید با تأکید بر آنها، موارد دیگر را به فراموشی سپرد.
عرب جاهلی خدایان گوناگونی میپرستید و افزون بر پرستش آشکار بتها، نزد آنها میرفت و برایشان قربانی و رهنمودهای زندگی و حلال و حرام را از کاهنان دریافت میکرد و بدین ترتیب، به همهی انواع و اشکال شرک دست میزد:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖ نَّحۡنُ وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡء﴾[النحل: ۳۵].
«کافران میگویند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان نمیتوانستیم چیزی جز خدا را بپرستیم و بدون اجازه چیزی را تحریم کنیم!»
در کنار بندگیهای آشکار فوق، در جاهلیت عرب، سه نوع بندگی دیگر با اثرات عمیق اجتماعی به چشم میخورد:
پرستش قبیله، پرستش راه و رسم نیاکان و پرستش امیال و خواهشهای نفسانی. شاعر در اینباره چنین میگوید:
[۳۵]
وهل أنا إلا من غزية إن غوت
غويت، إن ترشد غزية أرشد
«یا جز این است که من از طایفهای هستم اگر گمراه شوند، من نیز گمراه و اگر هدایت شوند، من نیز هدایت خواهم شد».
این شعر آشکارا بیانگر قبیلهپرستی است که موجودیت، هویت و شخصیت فرد را در خود ذوب میکرد و لذا اخراج هرکسی از قبیله، سختترین مجازات برای او به شمار میآمد و در نتیجهی آن، به موجودی «طرد شده» و بیپناه تبدیل میشد.
فرمانبرداری و پیروی بیچون و چرا از راه و رسم آبا و اجداد، در نظر آنان مساوی با خداپرستی و حتی فراتر از آن به شمار میرفت:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ ١٧٠﴾[البقرة: ۱۷۰].
«و هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید، میگویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروی میکنیم! آیا اگر پدرانشان چیزی رانفهمیده باشند و راه نبرده باشند؟ در این صورت آنها چه کار میکنند»؟
اما پرستش خواهشهای نفسانی، در همهی اشکال جاهلیت رایج بوده و جاهلیت عرب پایهگذار آن نبوده است:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ﴾[الجاثية: ۲۳].
«آیا دیدهای کسی را که هوی و هوس خود را به خدایی گرفته است»؟
لازم است که همهی این چهار نوع عبودیت یعنی بتپرستی، قبیلهپرستی، پرستش عرف و عادت نیاکان و پرستش آرزوها و خواهشهای نفسانی، به اندازهی کافی مورد توضیح و روشنگری قرار گیرند؛ زیرا تأکید بر بتپرستی به تنهایی، چهرهی واقعی جاهلیت عرب را از نظر آثار و مظاهر و جوهر و ماهیت، آشکار نخواهد ساخت.
همچنین پابهپای تحقیق و بررسی دربارهی جاهلیت عربی و دیگر اشکال جاهلیتهای تاریخ، شرح و بیان آثار بیاعتقادی به روز رستاخیز در زندگی انسان، از امور واجب و لازم به شمار میآید.
این آثار در همهی اشکال جاهلیت و در اعصار و جوامع گوناگون، به یک صورت نمود پیدا میکند: علاقهمندی شدید به لذتهای مادی و دنیوی و دلبستگی عمیق به ارزشهای مادی [۳۶]نمود مشترک همهی انواع جاهلیت است و از آنجا که عمر انسان، محدود است و هر لحظهاش که از دست میرود، دیگر باز نمیگردد، لذا هر لحظه از آنکه بدون کسب لذت سپری گردد، خسارتی جبرانناپذیر به شمار میآید و فقط لذتهای مادی به عنوان لذت به شمار میآیند و منکر رستاخیز، از لذت روحی و معنوی بهرهای نخواهد داشت!
ألا أيها الزاجري أحضـر الوغي
وأن أشهد اللذات، هل أنت مخلد؟!
[۳۷]
ای بازدارندهی من که مرا از جنگ میترسانی و از لذت باز میداری
[اگر من از این دو دوری جویم] آیا مرا جاویدان خواهی ساخت؟
مادامی که زندگی در نظر شاعر ابدی نیست، پس باید هرچه بیشتر از لذت آن بهره جست:
﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِينَ وَٱلۡقَنَٰطِيرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَيۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِكَ مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[آل عمران: ۱۴].
«برای انسان، دوستداشتن شهوات زیبا، جلوه داده شده است؛ شهوتهایی از قبیل: عشق به زنان، فرزندان، ثروت هنگفت، طلا و نقره فراوان، اسبهای نشاندار، چهارپایان و کشاورزی؛ اینها کالای دنیای پست است».
این چنین است که لذتهای زندگی از طریق ارزشهای مادی کسب میشود و این ارزشها، جایگاه بارزی در زندگی به دست میآورند و در نتیجهی این وضعیت، آرزوهای نفسانی، از جمله میل به ثروت، قدرت، جنس مخالف و سایر شهوتها بر زندگی انسان تسلط مییابند.
همچنین ضروریست که گمراهیها و سرگردانیهایِ روحیِ دامنگیر همهی جوامع جاهلی و از آن جمله جاهلیت عرب را، در برابر پرسش بنیادی زیر- که ذهن هر انسان را به خود مشغول میسازد- مورد توجه دقیق قرار دهیم: از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟ معنای زندگی چیست؟ چه ارزشی دارد؟ آیا تدبیر و حکمت خاصی ورای آن است یا همهاش آشوب و بینظمی است؟!
شاعر جاهلیت معاصر در این باره میگوید:
[۳۸]
جئت لا أعلم من أين، ولكن أيتت
ولقد أبصـرت قدامي طريقاً فمشيت
وسأمضـى في طريقي، شئت هذا أم أبيت
كيف جئت؟ كيف أبصرتُ طريقي لستُ أدري؟
«آمدم ولی نمیدانم از کجا ولی آمدم راه را یافتم و رفتن را هم را ادامه میدهم چه بخواهم و چه نخواهم چگونه آمدم؟ چگونه راهم را یافتم؟ نمیدانم!»
شاعر در واقع از گمراهی و سرگردانی که دامنگیر همهی جوامع جاهلی شده است، سخن میگوید و این که جوابی قانعکننده نمییابد؛ این نوع سردرگمی هرچند انسان بکوشد با لذتهای مادی و جسمی از آن فرار کند، اما با این وجود روح را میآزارد و تحلیل میبرد.
جاهلیت معاصر با همهی سردرگمیها، نگرانیها، پریشانیهای عصبی و روانی، بادهگساری، اعتیاد، جرائم و... نمونهی آشکار انسانیست که پاسخی قانعکننده برای این پرسشهای فطری نمییابد: از کجا آمده است؟ و بعد از مرگ به کجا خواهد رفت؟ هدف وجودی وی چیست؟ و روش و برنامهی زندگی وی کدام است؟ و آیا در ورای این رویدادها، حکمتی نهفته است؟!
برای شناخت حقیقت اسلام، پرداختن به این مسائل، لازم و ضروریست؛ از این بهبعد هنگام گفتوگو درباره اسلام، به نقش و اهمیت اساسی آن در زمینهی زندگی افراد، جوامع، ملتها و حکومتها پی خواهیم برد. بیتردید به میزانی که به شناخت ژرفای جاهلیت در زندگی بشریت دست یابیم، خواهیم توانست به شناخت «ژرفای» اسلام، نایل گردیم!
لذا بایستی موضوع جاهلیت را در تمامی ابعادش مورد تحقق و بررسی قرار دهیم و به جنبههای اندک فعلی بسنده نکنیم، چرا که روشهای کنونی به اصل و جوهر نمیپردازند و به تمام و کمال، از همهی مظاهر و نمودهای جاهلیت عرب سخن به میان نمیآورند و جاهلیت را به عنوان واقعیت اجتماعی موجود در هر زمان، مکان، محیط و وضعیت «تمدنی» تلقی نمیکنند و در نهایت، جاهلیتهای تاریخ را مورد غفلت قرار میدهند.
ممکن است دانشآموز دورهی ابتدایی توان درک و فهم همهی مسائل و مطالب این فصل را نداشته باشد، اما به هر حال داشتن یک تصویر کلی از آنها برایش لازم و واجب است؛ ولی خوانندهی سطح بالاتر، به مقتضای سن و توان ذهنی خویش قادر به درک و فهم همهی آنها خواهد بود.
اما پژوهشگر متخصص، لزوماً باید به تمامی جزئیات بپردازد و با شناخت شعر دوره جاهلیت، به طور مفصل به اوضاع و احوال عرب این دوره پی ببرد و از تاریخ ملل قدیم، از جمله: مصر زمان فرعون، یونان، روم، ایران، هند و... علم و آگاهی لازم را کسب کند تا بتواند به بررسی و پیگیری نشانهها و نمودهای رنگارنگ جاهلیتهای گوناگون، همراه با توجه همیشگی به جوهر مشترک همهی آنها، یعنی جهل نسبت به حقیقت الوهیت و عدم پیروی از اوامر خداوند بپردازد.
[۳۱] خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡ﴾[البقرة: ۱۱۳] «و افراد نادان نیز سخنی همانند سخن آنان میگویند». [۳۲] یعنی: تشریح و توضیح معنای جاهلیت و در برگرفتن همهی پندارهای غلط و اعمال مخالف با اوامر خدا. [۳۳] بر گرفته از: اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، به کوشش شیخ محمد حامد الفقی، چاپ دوم، ۱۳۶۹ هـ، ۱۹۵۰ م. چاپخانۀ السنة المحمدیه قاهره. [۳۴] در صورت تمایل نک به «حول التفسیر الإسلامی للتاریخ». [۳۵] او درید بن صمة است. [۳۶] جاهلیت معاصر، بارزترین شکل آن است. [۳۷] از اشعار طرفه بن عبد. [۳۸] ایلیا اُبوماضی. (مترجم)