ه: بچه باید به الگوهای بزرگ اسلام اقتدا کند
اولین الگوی ما رسولالله جاست پس از ایشان شخصیتهای بزرگ اصحاب و تابعین یعنی کسانیکه در شجاعت و بزرگواریشان در زندگی ضربالمثل و زبانزد دوست و دشمن بودند. بچه باید به آنها اقتدا کند و اخبار و داستان زندگی آنان را بداند تا به کردار نیک آنها تأسی و اقتدا کند و صفاتی مانند شجاعت، فداکاری، صداقت، صبر، پایداری، عزت، استقامت، سربلندی و صفات دیگر.
قصه و داستانی هم که برای بچه بازگو میشود باید مناسب درک و شعور او باشد و زیاد طولانی و خستهکننده نباشد و در آن بر جوانب و نکتههای زیبا و جالب اشاره کند تا بچه بهتر بتواند آن را فراگیرد.
مثلاً برای اخلاق نیکو و خوب اگر قصۀ «آن یهودیکه برای طلب و بدهکاریش نزد پیامبر جآمد»، بازگو شود بسیار خوب است.
روایت شده که یک نفر یهودی از پیامبر جطلب داشت و هنوز وقتش فرانرسیده بود در سر راه مدینه بر پیامبر جاعتراض کرد و گفت: شما طائفۀ بنوعبدالمطلب قومی هستید که بدهی را نمیدهید و امروز و فردا میکند.
حضرت عمر در آنجا بود و منظره را نگاه میکرد. بسیار ناراحت و خشمگین شد و گفت: ای پیامبر خدا! اجازه بده تا گردنش را بزنم. پیامبر جفرمود: ای عمر! من و رفیقم به چیزی غیر از این نیازمندیم. شما باید به ایشان دستور دهید که تقاضای خود را خوب مطرح کند و به من دستور دهید که خوب ادا کنم. سپس پیامبر جبه یهودی نگاه کرد و گفت: ای یهودی! فردا وقت پرداخت قرض تو است.
در شجاعت و مردانگی نیز باید داستانی مثل داستان عاذ بن عمرو ابوجهل را برای بچه بازگو کرد که مشهور است معاذ بن عمرو گفت: «در جنگ بدر تمام کوشش و تلاشم این بود که ابوجهل را پیدا کنم و او را بکشم. وقتی که او را دیدم به او حمله کردم و یک به ضربه او زده و پایش را از ساق جدا کردم، پسر ابوجهل یعنی عکرمه یک ضربه به من زد و دستم را قطع کرد و فقط پوست دستم مانده بود که دستم بیفتد و آن را به دنبال خود میکشیدم و مرا از جنگ کردن باز میداشت، ایستادم و جنگیدن را ادامه دادم و دستم را به دنبال خود میکشیدم. وقتی که دیدم که مرا آزار میدهد و دستم را زیر پایم نهادم و آن را قطع کردم و دور انداختم» [۳۱]. این نمونۀ بارزی است در شجاعت و مردانگی و تاریخ اسلام از چنین شخصیتهای عظیم و داستانهای زیبا و عبرتانگیز پر است که صادقترین تعبیری است از فضایل و معانی زیبا و پر از عبرت.
[۳۱] نزهة الفضلاء، تهذیب سیر أعلام النبلاء، ج ۱، محمدحسن موسی.