ام ایمن و اسلام
از هم صحبتی ام ایمن با رسول خداصچهل سال میگذشت؛ ام ایمن او را از زمانیکه نوزادی کوچک و یتیمی شیرخوار و کودکی دوست داشتنی بود، میشناخت و نیز هنگامیکه تبدیل به جوانی رعنا، راستگو، درستکار و پاکدامن شد، نیز با او همراه بود.
این همان محمد بود که طی سالیان دور و دراز، مردم مکه، اخلاق رفیع و عفت، حسن خلق، شجاعت، مردانگی و صفات بزرگمندانهاش را میشناختند، و در میان مردان، فردی بینظیر و برجسته بود.
مردم مکه از او تعریف و تمجید میکردند و به امانت داری و اخلاق کریمانهاش اعتراف داشتند و او را محمد امین مینامیدند. بعد از این مراحل بود که او به نبوت مبعوث شد. چهل سال میگذشت. ام ایمن پیامبر اکرم صرا در زمان کودکی و جوانی و کهولتش در خصوصیترین مسایل و رفتار وی با خانواده و مردم، مشاهده میکرد. قبل از ازدواج و بعد از ازدواج او را دیده بود. میدید که مردم مکه چگونه رفتار و صفاتش را به پاکی و والایی توصیف میکنند، و همچنین میدید که چگونه خدیجۀ ثروتمند، نجیب زاده و اشرافی او را از میان مردان دیگر انتخاب کرد و به همسری برگزید و در ازدواجش سعادتمندترین زن شد.
او را در سلوک و رفتارش با مردم میشناخت تا آنکه سرانجام مطمئن شد او گونۀ دیگر و متفاوت است. هر مقدار که شناختش نسبت به پیامبر زیاد میشد و تمام جوانب اخلاق و رفتار او را بررسی میکرد، به یقین میفهمید که محمد امین (ص) از مردان دیگر، متمایز و جداست. افراد فامیل و غیر فامیل از زمانیکه نسبت به او شناخت پیدا میکردند، یقینشان نسبت به برتری و فضیلت او زیاد میشد. هرگاه که جنبههایی از شخصیت او برایشان آشکار میشد، بیشتر شیفتــهاش میشدند و بیش از پیش بزرگش میداشتند.
محمد امین(ص) شخصی بینیاز از مادیات دنیا بود. همیشه دل به آسمان داشت. هر نیکی و احسانی را بزرگ میشمرد. هر صاحب حقی را دادرسی میکرد و از سرچشمه هر بدی و ظلم و شرارتی جلوگیری میکرد. ام ایمن همۀ آنها را میدید و با چشمان بینا و قلب بیدارش مراقبش بود.
هر روز قصهها، حکایات و صحبتها و گفتگوهایی را مردم مکه نقل میکردند. گویا مکه آبستن اتفاق بزرگ و جدیدی بود. روزی اتفاقیکه شعلههای صحبت و پرسش را برافروخت، او را به هوش آورد. مردم شروع به نقل اخبار محمد امین کردند، اخباریکه میگفت از طرف خدا به او وحی شده و اینکه او فرستادۀ خدا به سوی مردم است. محمد دعوت مردم را به سوی دین جدید و پرستش خداوند یکتا و کنار نهادن بت پرستی، آغاز کرد.
بگو مگو و توجه در مورد محمد(ص) و دین جدید او رو به فزونی نهاد. دشمنان نیز دشمنی خود را آشکار کردند.
اما ام ایمن به آنچه در مورد محمد امین(ص) میشنید رشک میبرد؛ زیرا محمد(ص) کسی بود که از دروغ گفتن نفرت داشت و امکان نداشت که سخن دروغین را به خداوند نسبت دهد.
محمد امین(ص) کسی بود که از هر پستیای خود را دور نگه میداشت و امکان نداشت در مورد اخباری که به عقیدۀ مردم و ایمان به خدای زمین و آسمان بستگی داشت، دست به پستی زند.
زمانیکه پیامبر اکرمصبه حضرت خدیجهلخبر وحی را داد، او نیز در کنارش ایستاد، او را تصدیق کرد و به دین جدید و رسالت پیامبر ایمان آورد. ام ایمن نیز در کنار رسول خدا ایستاد و به رسول اکرمصو رسالتش ایمان آورد و یقین داشت که این انسان راستگو و درستکار از جانب خداوند برگزیده شده تا پیامبر این امت باشد و بار سنگین رسالت را با راستی و پایداری حمل کند.
او همراه با پیشکسوتان اندکی که در مورد پیامبر اکرمصدر دلشان شک و تردید راه نداده بودند، ایمان آورد، کسانی مثل خدیجه بنت خویلد، حضرت ابوبکر صدیق، علی بن ابی طالب و زید بن حارثهشکه در مورد تصدیق پیامبر و ایمان به او تردیدی به دل خود راه نداده بودند. او شکیبا و استوار همراه آن گروه اندک در کنار پیامبر در مقابل طغیان قریش و شکنجههای آنان ایستادگی کرد. حضرت خدیجهلو بقیه زنان مسلمان به مردان دلداری و پایداری میدادند و برای زنان قریش اساس دین و عقیده را بیان میکردند و آنان را برای دخول به اسلام تشویق و ترغیب میکردند و از آنان میخواستند سرکشی قریش و آزاریکه به محمد(ص) و یارانش میدادند، ناخوشایند بدانند. آخر آنان به سوی خداوند متعال و ترک بتهایی که ضرر و نفعی ندارند، دعوت میکردند و مردم را به سوی مکارم اخلاق، احترام گذاشتن به مردم ـ هر رنگ و نژادیکه داشته باشند ـ و ظلم ستیزی و مبارزه با بدی وشرارت ـ از هر انسان شریف و دارای هر رنگ و نژادی ـ فرا میخواندند.
همچنین زنان صحابه وظیفه داشتند که در صفوف زنان قریش و در خانههایشان نفوذ کنند. دعوت آنان مثل هجوم رسانۀ و آگاهی بخشی اجتماعی بود. در اعماق جامعۀ جاهلی نفوذ میکند. صلابت و سرکشی آن جامعه و مقاومتش در برابر دین جدید متزلزل میکند و برای گشودن مرزها و مراکز داخلی آن، جهت شرح آموزههای دین و قانع کردن بسیاری از آنان به پذیرش عقیدۀ ربانی، به فعالیت میپردازد.
این کوششهای دعوی و تبلیغی موفقیت آمیز بود. بسیاری از زنان قریش دین جدید را به طور سری و علنی قبول کردند. سلسله دعوت و تبلیغ زنان مؤمن گسترش یافت. زنان مؤمن در تمام خانوادهها به قانع کردن پدران و برادران و همسرانشان مشغول بودند و آنان را به سوی اسلام دعوت میکردند.
اگر چنین نتیجۀ نمیداد، دست کم برای سبک ساختن خشم خروش جاهلان و دشمنی آنان با دین جدید و مبارزه با محمد(ص) و یارانش، تلاش میکردند. یک نقش دعوتگرانۀ آرام، که خدیجه و ام ایمن و دیگر زنان مسلمان در زمان سختی و درست هنگامیکه مردان به میراث نیاکان دل بسته بودند، بدان دست یازیدند.