ام ایمن بانویی از عصر پیامبر صلی الله علیه و سلم

خانواده ام ایمن

خانواده ام ایمن

در مورد ام ایمن مباحث زیادی یافت نمی‌شود. وضعیت تعدادی از صحابۀ پیامبر اکرمصچنین است که تاریخ نویسان در مورد آنان و نحوه زندگی‌شان بحث زیادی ارائه نکرده‌اند. ام ایمن نیز از جمله کسانی است که در مورد برخی ازجنبه‌های زندگی او اخبار دقیق و موثقی یافت نمی‌شود.

ام ایمن در کنار پیامبر اکرمص زندگی می‌کرد و رسول اکرمصاو را بسیار گرامی می‌داشت و چنان که مستحق بود مراعاتش می‌کرد و با او چنان رفتار می‌کرد که پسر نسبت به مادرش رفتار می‌کند. بدین سان پیامبر اکرم برای آدمیان نمونـۀ از انسان خوب ارائه کرد که با کسانی‌که در خانه‌ها خدمت و فرزندان خانواده‌های شریف را سرپرستی می‌کنند، چگونه بایستی رفتار کرد. حضرت با او مانند خادمی خوار و حقیر رفتار نمی‌کرد. هرگز ام ایمن احساس نکرد در آن خانه به عنوان خادمی حقیر خدمت می‌کند، بلکه پیامبر اکرم شأن و منزلت او را بالا برد و جزو زنان عالی‌قدر صحابه و دایۀ پیامبر اکرم و سرپرست خانـه‌اش قرار گرفت.

پیامبر اکرمصبعد از اینکه آزادش کرد، او را به ازدواج عبید بن حارث در آورد، ام ایمن از حارث دارای پسری به نام ایمن شد و بعد از عبید بن حارث، زید بن حارثه بن شراحیل، غلام آزاد شدۀ پیامبر اکرم با او ازدواج کرد. شرح حال عبید بن حارث در تاریخ به طور مفصل بیان نشده است. او عبید بن زید بن عمرو بن بلال بن أبی الحرباء بن قیس بن مالک بن سالم ابن غنم بن عوف بن خزرج بود [۱۰]. قبل از بعثت زمانی‌که عبید به مکه آمد و در آنجا اقامت کرد، پیامبر اکرم برکه را به ازدواج او در آورد. سپس عبید همراه برکه به مدینۀ منوره عزیمت کرد و دارای فرزندی بنام إیمن شد. پس از مدتی‌که عبید درگذشت، برکۀ همراه پسرش به مکه آمد و در خانۀ پیامبر اکرم اقامت کرد [۱۱].

بعد از بعثت، نبی مکرم اسلام برکۀ را به عقد زید بن حارثه که آزاد شده و دوستش بود، در آورد. از او دارای فرزندی به بنام اسامه شد. ام ایمن همراه همسرش که دوست و دوست دار پیامبر خدا بود، در خانۀ حضرت باقی ماندند، تا اینکه زید بن حارثه در غزوۀ موته در سال ۸ ﻫ. به درجه شهادت نایل شد. طبق برخی از روایات عبید بن زید یا عبید بن عمرو در جاهلیت در گذشت و پسرش أیمن مسلمان شد و با رسول مکرم اسلام ملازم و هم‌صحبت بود، تا اینکه در جنگ حنین شهید شد [۱۲].

در مورد ایمن در قرآن چنین آمده:

﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا[الکهف: ۱۱۰].

«پس هر کس به دیدار پرودگارش امیدوار است، باید کار نیکو کند و در عبادت پروردگار خویش کسی را شریک نکند» [۱۳].

از ابن اسحاق روایت شده که: ایمن از جمله کسانی بود که در جنگ حنین همراه پیامبر اکرمصتا آخرین لحظات در میدان جنگ پایداری کردند [۱۴]تا شهید شدند. در معارف ابن قتیبه [۱۵]بیان شده: از جمله کسانی‌که در جنگ حنین پس از اینکه سایر مجاهدان فرار کردند، همراه پیامبر اکرم صپایدار ماندند، حضرت علی بن ابی طالب و عباس بن عبد المطلب بودند. حضرت عباس در این جنگ مهار سواری رسول اکرم را گرفته بود و سنگ‌ها و تیرها را با سینه‌اش مانند سپری از رسول خدا دفع می‌کرد. رسول اکرم به او فرمودند:

«یا عم، ناد یا أصحاب سورة البقرة یا أصحاب السمرة».

«ای عمو، صاحبان سورۀ بقره و صاحبان سمرۀ را صدا بزن که برگردید».

دیگر کسانی‌که پایدار ماندند عبارت بودند از: ابوسفیان بن حارث بن عبد المطلب، و پسرش و فضل بن عباس بن عبد المطلب و أیمن بن عبید، پسر ام ایمن کنیز آزاد شدۀ رسول خدا و ابوبکر صدیق و عمر بن خطاب ش [۱۶].

ایمن نیز در این غزوه به درجۀ شهادت نایل شد و به حق، فرزندی مؤمن و نیکوکار برای مادرش بود که سال‌ها نزد پیامبر اکرمصزندگی کرد ه بود.

اما همسر ام أیمن، زید بن حارثه، از جمله اصحاب بزرگ‌وار پیامبر خدا بود که قبل و بعد از رسالت همراه رسول اکرم زندگی می‌کرد و اخلاق، حسن معاشرت و صفات بزرگوارانه و همت بلند رسول اکرم را از نزدیک مشاهده کرده بود. این امر سبب شد او پیامبر اکرم صرا بر مادر و پدر و خانواده‌اش ترجیح دهد. این داستان در کتاب‌های سیره و تاریخ معروف است. حضرت خدیجه بنت خویلد، زید بن حارثه را خرید و به درخواست پیامبر اکرم او را آزاد کرد. زید بن حارثه در خانۀ پیامبرصزندگی می‌کرد تا اینکه خانواده‌اش او را پیدا کردند و نزد پیامبر صآمدند و خواستند پسرشان را به آنان برگرداند. رسول اکرم در خواست آنان را اجابت کرد و فرمود: «مسئله را با او در میان می‌گذارم، اگر شما را انتخاب کرد دست او را بگیرید و ببرید».

بنابر این، زید را خواست وبه او فرمود: آیا اینها را می‌شناسی؟ زید پاسخ داد: بله، این پدرم و این برادرم و این عمویم است.

رسول خدا فرمود: «من چگونه دوستی برایت بودم؟»

زید گریست و گفت: «چرا در این باره از من پرسیدی؟»

پیامبر اکرم صفرمود: «به تو اختیار می‌دهم اگر دوست داشتی به آنان بپیوندی و اگر می‌خواهی بمانی، پس بمان. من کسی هستم که خوب او را می‌شناسی».

زید گفت : «من غیر از تو کسی را انتخاب نمی‌کنم».

در این لحظه عمویش عصبانی شد و گفت: ای زید، آیا بندگی را در مقابل پدرت و عمویت انتخاب می‌کنی؟

زید گفت: قسم به خدا، بندگی نزد پیامبر اکرمصبرای من محبوب‌تر است.

پیامبر اسلام فرمود: «شاهد باشید من وارث زید هستم و زید وارث من است»[۱٧].

بنابر این، همواره به او زید بن محمد گفته می‌شد تا اینکه این آیه نازل شد:

﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمۡ[الأحزاب: ۵].

«آنان را به نام پدران‌شان بخوانید که این کار در پیش خدا عادلانه‌تر است. اگر هم پدران‌شان را نشناختید، آنان برادران دینی و یاران شما هستند».

و نیز آیۀ:

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠[الأحزاب: ۴۰].

«محمد پدر نسبی هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه فرستادۀ خدا و آخرین پیغمبران است و خدا از همه چیز آگاه است».

وآیۀ: ﴿وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡ[الأحزاب: ۴].

«و فرزند خواندگان‌تان را فرزندان حقیقی شما قرار نمی‌دهد».

و زمانی‌که این آیه نازل شد:

﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا[الأحزاب: ۳٧].

«هنگامی‌که زید نیاز خود را با او [ زینب بنت جحش ] به پایان برد [ او را طلاق داد]».

با این آیه اسم زید در کتاب خدا ذکر گردید و او به شرف و عزت و مقام بزرگی نایل شد. بخاطر این آیه بیشتر از هر چیز دیگری خوشحال بود. زمانی‌که پیامبر اکرمصآیه را قرائت کرد، زید در حالی‌که از خوشحالی می‌گریست، گفت:

«اَوَذکرتُ هنا لك؟».

«آیا آنجا [ در قرآن] ذکر شده‌ام».

با نازل شدن این آیه اسم زید جزء کلمات قرآن قرار گرفت که در طی سالیان در محراب‌ها تلاوت می‌شود و مردم دنیا زمانی‌که قرآن را قرائت می‌کنند، اسم او را نیز تلاوت می‌کنند. بهشتیان نیز چنین می‌کنند. همیشه نزد خداوند متعال اسم او به طور اختصاصی مذکور بوده است؛ زیرا قرآن کلام خداست و قدیمی و جاودانی و هرگز کهنه نمی‌شود. پس اسم زید در صحیفه‌های گرامی و پاک وجود دارد و فرشتگان نویسندۀ گرامی و نیک کردار آن را تلاوت می‌کنند. در حالی‌که اسم هیچ کدام از مومنان جز اسم پیامبران و اسم زید بن حارثه در قرآن ذکر نشده است. آیه ذیل:

﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ[الأحزاب: ۳٧].

«و زمانی‌که برای کسی‌که خداوند بر او نعمت داده می‌گفتی».

اشاره بر این می‌کند که زید بن حارثه بهشتی است. در تفسیر این آیه مفسران یاد آور می‌شوند که خداوند متعال به زید بن حارثه نعمت ایمان داد که اشاره به این می‌کند که او از اهل بهشت است.

زید در میان مسلمانان دارای جایگاه شناخته شده بود. پیامبر اکرمصبه او می‌فرمود: «تو برادر و یاور ما هستی».

هنگامی‌که پیامبرصاسامه فرزند زید را به فرماندهی یکی از گردان‌ها گماشت، بر جایگاه والای او پافشاری ورزید. در آن گردان شمار زیادی از بزرگان اصحاب وجود داشتند. برخی از مردم در امیر بودن اسامه اعتراض کردند. پیامبر اکرم فرمود:

«إِنْ تَطْعُنُوا فِى إِمَارَتِهِ فَقَدْ كُنْتُمْ تَطْعُنُونَ فِى إِمَارَةِ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ ، وَايْمُ اللَّهِ ، إِنْ كَانَ لَخَلِيقًا لِلإِمَارَةِ ، وَإِنْ كَانَ لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَىَّ ، وَإِنَّ هَذَا لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَىَّ بَعْدَهُ» [۱۸].

«اگر در امیر بودن اسامه اعتراض می‌کنید (جای تعجب نیست) قبل از این در مورد امیر بودن پدرش نیز اعتراض می‌کردید. قسم به خداوند متعال که او برای امیر شدن شایسته بود و محبوب‌ترین مردم نزد من بود و بعد از او این یکی (اسامۀ) محبوب‌ترین کس نزد من است».

زید بن حارثه این مقام بزرگ را با ایمان، صداقت و کردار نیک به دست آورد. او غلامی بود که خریده شده بود. سپس غلامی آزاد شده و ضعیف بود. پس آنچه را که پیامبر اکرم با برده و خادمش انجام داد، احدی می‌تواند انجام دهد؟

به راستی‌که او به انسانیت ارزش راستینی را ارزانی داشت و وی را فراتر از ارزش‌های نسب، ثروت و مقام، که استوار بر مسایل مادی است، قرار داد. اما انسان در هر عصری تابع قوانین و سنت‌هایی است که کرامتش را ذلیل می‌کنند و مهم‌ترین ویژگی انسانی‌اش را می‌ستانند و به جای آن ارزش‌های مادی به دور از ویژگی‌های خود انسان، می‌گذارند. امروزه انسانیت تابع نیروهای ستم‌گر جهانی شده است. این نیروها به نام نظام‌های اداری یا اقتصادی یا سیاسی به ملت‌ها همه گونه ذلت و خواری می‌چشانند. این حکومت‌ها قوانینی را برای مصلحت گروه خاصی وضع می‌کنند. آن گروه خاص بر سرنوشت مردم حکومت می‌کنند و دارای زندگی مرفۀ هستند، آنگاه با قید و بندهایی که به نام نظام و قانون و خواست ملت‌ها می‌سازند، مردم را به محاکمه می‌کشانند تا منافع خود را حفظ کنند. انسان‌هایی که از روش خدا دوری می‌گزینند و از روش‌های ساختۀ شیطان فرمان می‌برند، چه بیچاره‌اند و ملت‌هایی‌که راضی‌اند طبق قوانین خدایگان بشری حکومت کنند و از شریعت خداوند دور شوند، چقدر تباه خواهند شد! گفتیم که برکه نزد پیامبر اکرم جایگاه خاصی داشت. طوری‌که حضرت به او می‌فرمود: «ای مادر» و می‌فرمود: «این یادگار بازمانده خاندان من است».

او این مقام را تنها در سایۀ آنچه پیامبر اکرم از مهربانی و صداقت و عمق ایمانش دیده بود، به دست آورد. از این رو فرمود:

«من سَرّه أن یتزوج امرأة من أهل الجنة فلیتزوّج اُم أیمَن» [۱٩].

«کسی‌که خوشحال می‌شود با زنی بهشتی ازدواج کند، با ام ایمن ازدواج کند».

زید بن حارثه که محبوب پیامبر بود با او ازدواج کرد. این تکریم و بزرگی برای برکه بود که خانواده‌اش را بر پایۀ ایمان دوباره می‌ساخت و با زید بن حارثه نزدیک و هم صحبت می‌شد، کسی‌که سیره نویسان و تاریخ‌نگاران او را فرمانـدۀ شهید شدۀ پیامبر اکرم وصف کرده‌اند، نام او در سورۀ الأحزاب ذکر شده است، سرور آزادگان و از پیشکسوتان اسلام است، محبوب پیامبر خدا و پدر کسی است که محبوب پیامبر خداست. پیامبر اکرم تنها کسی را دوست می‌داشت که پاک و درای صفات ارجمند می‌بود. خداوند متعال هیچ کدام از اصحاب را با اسمش در کتاب خود ذکر نکرده، جز زید بن حارثه و عیسی بن مریم. عیسی علیه السلام به عنوان داوری عادل فرود می‌آید و در نماز، روزه، حج، ازدواج و تمام احکام دین به امت اسلام می‌پیوندد [۲۰].

صحابه کرام جایگاه زید بن حارثه و مقام او را در اسلام به خوبی می‌شناختند. حضرت عایشه لبعد از درگذشت پیامبر اکرمصگفت:

«لو أن زیداً کان حیاً لاستخلفه رسول اللهج» [۲۱].

«اگر زید زنده می‌بود، حتماً پیامبر خداصاو را جانشین می‌کرد».

در روایتی دیگر آمده است: «رسول اکرمصزید را همراه هر لشکری می‌فرستاد، او را فرمانده لشکر قرار می‌داد و اگر بعد از پیامبر اکرمصزنده می‌بود، او را جانشین می‌کرد» [۲۲].

زید بن حارثه درغزوۀ موته شهید شد، پیامبر اکرم صزمانی‌که او را امیر لشکر قرار داد تا به جنگ روم برود فرمود:

«أمیر زید، فإن أصیب فجعفر، فإن أصیب فابن رواحة» [۲۳].

«زید امیر لشکر است، اگر شهید شد جعفر و اگر او نیز شهید شد، ابن رواحۀ امیر لشکراست».

در این غزوه نیز پیامبر اکرمصاو را بر بقیه افراد مقدم کرد. زمانی‌که دو لشکر بهم رسیدند، زید پرچم را در دست گرفت و جنگید و مردم نیز همراه او جنگیدند تا اینکه با اصابت تیری به درجۀ شهادت نایل شد. غزوۀ موته، غزوۀ بزرگی بود. در مقابل۳۰۰۰ مسلمان بیشتر از۱۰۰۰۰۰هزار سرباز رومی قرار داشتند. زمانی‌که مسلمانان تعداد اندک خود و این جمعیت بزرگ را دیدند، توقف کردند و به مشورت پرداختند، و گفتند: برای پیامبر خدا نامۀ بفرستیم و او را از تعداد کفار خبر کنیم. رسول خدا یا برای یاری و نصرت ما افرادی را می‌فرستد و یا ما را به کاری دیگر فرمان می‌دهد که ما آن را انجام می‌دهیم.

عبد الله بن رواحه گفت: «ای قوم، بی‌شک آنچه را که ناپسند می‌دانید همان چیزی است که به خاطر آن خارج شده اید. اینجا شهادت است. ما با دشمن به مدد تعداد افراد زیاد یا قدرت و قوای جنگی نمی‌جنگیم، بلکه با آنان به مدد این دین که خداوند متعال ما را به سبب آن گرامی داشته، می‌جنگیم. پس بروید، جز این نیست که یکی از دو امر نیکو می‌رسد: یا پیروز می‌شوید یا شهید می‌شوید» [۲۴].

مردم پیش رفتند و با لشکر روم جنگیدند تا اینکه هر سه فرمانده آنان شهید شدند. زمانی‌که خبر شهادت زید، جعفر و عبد الله بن رواحه به پیامبر اکرمصرسید، برخاست و در شأن و منزلت آنان سخنرانی کرد. نخست از ذکر و فضایل زید آغاز کرد: «اللهم اغفر لزید، اللهم اغفر لزید- ثلاثاً – اللهم اغفر لجعفر وعبدالله بن رواحة» [۲۵].

بعد از اینکه زید شهید شد پیامبر اکرم به منزلش رفت و دختر زید را دید که می‌گریست. پیامبر اکرم چون اشک‌هایش را دید، چنان گریست که صدایش بلند شد. به پیامبر اکرم گفته شد: یا رسول خدا، این چه حالتی است؟ پیامبر اکرم فرمود: « این اشتیاق دوست نسبت به دوست است» [۲۶].

پیامبراسلامصفرموده است:

«دخلت الجنة فاستقبلنی جاریة شابة، فقلت لـمن أنت؟ قالت: أنا لزید بن حارثة».

«داخل بهشت شدم. با دختری جوان رو به رو شدم، گفتم: از آن چه کسی هستی؟ گفت از آن زید بن حارثه هستم» [۲٧].

آری، این همسر ام ایمن است که خوشحال شد با زنی بهشتی ازدواج کند. او بهترین همسر برای برکۀ بود، اسامۀ بن زید، محبوب پیامبر خدا و فرزند محبوب پیامبر خدا بود. در اسلام متولد شد و زمانی‌که پیامبر اکرم در گذشت، فقط بیست سال سن داشت [۲۸]. اسامه نزد پیامبر اکرم جایگاه خاصی داشت؛ زیرا پدرش دارای فضیلت خاصی در اسلام بود و از پیشکسوتان و راستان در ایمان بود. به خاطر همین امتیازات از محبوب‌ترین افراد نزد رسول خدا بود. گویند زنی از بنی مخزوم (بنو مخزوم از بزرگان و اشراف قریش بودند) دزدی کرد. قریش این مسئله را مهم دانستند و با رسول اکرم صحبت کردند، تا رسول مکرم اسلام بر او حد جاری نکند، گفتند: «جز اسامه فرزند زید، محبوب پیامبر خدا، چه کسی جرأت دارد در این باره صحبت کند؟!» [۲٩].

صحابه به خوبی مقام ومنزلت اسامه بن زیدسرا نزد پیامبر ص ‌دانستند. روایت شده که ابن عمر روزی در مسجد به مردی‌که پیراهنش را در گوشۀ از مسجد بیرون می‌کرد نگاه کرد و گفت «نگاه کن، چه کسی است، کاش او پیش من بود». شخصی به او گفت: «مگر او را نمی‌شناسی ای أبا عبد الرحمن؟ او محمد فرزند اسامه است». ابن عمر سرش را پایین آورد و با دستش به زمین زد و گفت: «اگر پیامبر اکرم او را می‌دید حتماً دوستش می‌داشت» [۳۰]. منزلت و مقام اسامه به جایی رسیده بود که پیامبر اکرم او را در دعاهایش همراه با حسن و حسین ذکر می‌کرد، از اسامه بن زید روایت شده: پیامبر او و حسن را در آغوش گرفت و فرمود:

«اللهم أحبهما فإنی أحبهما» [۳۱].

«پرودگارا، آنان را دوست بدار؛ زیرا من آنان را دوست دارم».

آنچه بیان‌گر جایگاه او نزد پیامبر اکرم است اینکه پیامبر صاو را در واپسین لحظات حیاتش به فرماندهی لشکر بزرگی گمارد و فرمود: «برو به نام خدا». در این غزوه کلیۀ مهاجران پیشکسوت شرکت کرده بودند، از جمله عمر بن خطاب، ابو عبیدۀ، سعد بن أبی‌وقاص، سعید بن زید و غیره. از انصار نیز تعداد زیادی شرکت کرده بودند. برخی از مهاجران (عیاش بن أبی‌ربیعۀ) در مورد فرماندهی او اعتراض کردند و گفتند: آیا این پسر جوان بر مهاجران نخستین امیر قرار داده می‌شود. اعتراض آنان در مورد اسامه بالا گرفت. حضرت عمر که اعتراض‌های آنان را شنیده بود، به برخی از اعتراض‌های پاسخ داد. زمانی‌که رسول اکرم به موضوع پی برد، بسیار ناراحت و عصبانی شد؛ حضرت سرش را با دستمالی بسته بود. بر سرش نیز شالی بود. بر منبر بالا رفت، حمد و ثنای خداوند را بجا آورد و فرمود: «ای مردم، این گفته‌ها در مورد فرمانده بودن اسامه که از برخی از شما به من رسیده، چیست؟ قسم به خدا، اگر در اینکه اسامه را فرمانده قرار داده ام اعتراض می‌کنید، قبلاً در مورد فرمانده بودن پدرش نیز اعترض می‌کردید. او از محبوب‌ترین افراد نزد من بود و این یکی نیز از محبوب‌ترین مردم نزد من است. آن دو (اسامه و پدرش) هر خیر و خوبی را اختیار می‌کردند. پس سفارشم را در مورد خوبی کردن با او بپذیرید. او از خوبان شماست» [۳۲].

صحابه هنگام بیماری پیامبر اکرمصبرای وداع با وی می‌آمدند. در میان آنان عمر بن خطابسنیز بود، رسول خداصبه آنان می‌فرمود:

«أنفذوا بعث اسامة».

«لشکر اسامه را بفرستید».

ام ایمن نزد رسول خداصآمد و گفت: چه می‌شود اگر اسامه را ترک کنی تا در لشگرگاهش بماند؛ زیرا اگر اسامه در این حالت خارج شود برایش نفعی ندارد. رسول خدا فرمود: «لشکر اسامه را بفرستید».

مردم در لشگرگاه جمع شدند و یکشنبه شب را در آنجا سپری کردند. هنگامی‌که بیماری پیامبر خدا شدت یافت، اسامه نزد وی رفت؛ چشمانش پر از اشک بود. نزد رسول خداصحضرت عباس و تعدادی از صحابه بودند. اسامه نزد پیامبر نشست و او را بوسید. پیامبر اکرم صحبت نمی‌کرد. فقط دست‌هایش را به طرف آسمان بلند می‌کرد و بر سر اسامه می‌کشید.

اسامه می‌گوید: «من فهمیدم که رسول خدا برای من دعا می‌کند».

اسامه به محل تجمع لشکر برگشت. صبح روز دوشنبه حال رسول مکرم اسلامصبهتر شده بود. مردم با خوب شدن حال رسول خدا احساس شادمانی کردند. حضرت ابوبکر صدیقساجازه خواست تا به خانه‌اش که در بالای مدینه (سنح) قرار داشت برود. مردم نیز به طرف لشگرگاه رفتند. در همین اثنا اسامه در حال سوار شدن بر مرکبش و حرکت کردن بود که قاصدی از طرف مادرش ام ایمن رسید و او را خبر کرد که رسول خدا در آستانۀ مرگ به سر می‌برد. اسامهسبه همراه حضرت عمر و ابو عبیده ببه مدینه برگشت. آنان هنگامی نزد او حاضر شدند که در حال احتضار بود. خورشید بالا رفته بود که حضرت در روز دوشنبه ۱۲ربیع الأول چشم از جهان فرو بست. تمام افراد لشکر چون از درگذشت حضرت اطلاع یافتند، به مدینه باز گشتند. زمانی‌که با ابوبکر صدیقسبرای خلافت بیعت شد، به پرچم‌دار لشکر دستور داد به خانۀ اسامه برود و تا زمانی‌که اسامه طبق فرمان پیامبرص با دشمن نجنگید، پرچم را باز نکنند. با آنکه بسیاری از قبایل مرتد شدند و بزرگان اصحاب از ابوبکر صدیقس خواستند که لشکر اسامه را در مدینه نگه دارد و به مدد آن با مرتدان بجنگد و اظهار داشتند که از یورش مرتدان به مردم مدینه ایمن نیستند، اما ابوبکر صدیق مخالفت کرد و دستور پیامبر اکرم صرا اجرا کرد. زمانی‌که صدیق اکبر مخالفت و سخنان اصحاب را شنید به آنان پاسخ داد: «قسم به همان کسی‌که جان من در دست اوست، اگر گمان کنم که حیوانات درنده مرا در مدینه می‌خورند، باز هم حتماً این لشکر را می‌فرستم و چگونه آن را اجرا نکنم، در حالی‌که از آسمان بر رسول اکرم وحی می‌شد و ایشان می‌فرمود: «أنفذوا جیش أسامة». «لشکر اسامه را گسیل بدارید».

ابوبکر صدیق از اسامه خواست که حضرت عمر را برای او در مدینه بگذارد. پس از آن لشکر متشکل از سه هزار جنگجو را که هزار سوار کار با خود داشت، بدرقه کرد. صدیق، خلفیۀ پیامبرصمدتی در کنار اسامه حرکت کرد و آنگاه با او وداع کرد [۳۳].

اسامهسبعد از وفات پیامبر اکرمصو برگشت از جنگی که فرستاده شده بود، به وادی قری کوچید و در آنجا ساکن شد. سپس به دمشق رفت و در زمان خلافت معاویه در مزّة ساکن شد. در واپسین روزهای زندگی‌اش به مدینه بازگشت و در جرف ساکن شد تا اینکه در سال ۵۴هـ درگذشت [۳۴].

آری، این خانوادۀ ام ایمن بود، خانوادۀ مومن، پاک و بزرگوار که بر پایــــــۀ تقوا بنا شده بود و حاصل پاک و میوۀ گوارا به بار آورده بود.

این خانواده همراه پیامبر اکرم صزندگی کرد و از چشمه سار وحی، هدایت و نور الهی دریافت کرد و از نبوت صلاح و هدایت دریافت کرد. خداوند متعال بهترین نعمت‌های ناب و گوارا را به آنان ارزانی کرد. این خانواده جز خشنودی خداوند چیزی دیگر نمی‌خواست و از روش اسلام برنمی‌گشت. بدین سبب محبت، بزرگ‌داشت و تکریم پیامبر و اصحاب را به دست آورد.

زنی‌که مانند بندگان و کنیزان خرید و فروش می‌شد، با ایمان و تقوا به درجۀ رسید که رسول اکرم او را «ای مادر» صدا می‌کرد و زمانی‌که به او نگاه می‌کرد می‌فرمود: «این بازماندۀ خانوادۀ من است». درسی بود که پیامبـــرصبه تمام آدمیان آموخت، چگونه انسان مسلمان با خدمت‌کار، برده و زیر دستش رفتار می‌کند و چگونه بالا‌ترین حق را به آنان می‌دهد و آنگونه که شایسته است آنان را بزرگ می‌دارد و ترازویی که انسان با آن سنجیده می‌شود تا آنکه به افق بزرگان و نامداران بلندی یابد، چگونه خواهد بود، آن هم درست پس از آنکه آنان در نگاه مردم پست‌ترین مقام را دارا بودند. به درستی‌که آن ترازوی خداوند آفریدگار است: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ[الحجرات: ۱۳] [۳۵].

بی‌شک آن ترازوی اسلام است که انسان مسلمان را تکریم کرد و مقام ومنزلت انسانی را به بالاترین درجات رساند.

خانوادۀ برکه و زید چنین بود. برکه نزد سید مخلوقات مادری بعد از مادرش بود، کسی‌که او را در کودکی یاری و کمک می‌کرد و باز ماندۀ خانواده‌اش بود، کسی‌که در تربیت و رشد یتیم تلاش می‌کرد، برکۀ نسبت به پیامبر اکرم مهربان و با شفقت بود، با وقار و با محبت، مهربان و صادق بود. پیامبر اکرم نیز با برکۀ مهربان و کریم بود، با کسی‌که در کنارش با وفا و مهربان باقی ماند و مادری مهربان بود و صادق‌ترین زنان مؤمن بود.

[۱۰] الإصابة، ج ۱۰، ص ۱٧۰؛ الإستبصار فی نسب الصحابة من الأنصار، ص ۱۸٧؛ البدایة والنهایة، ج۶، ص ۳۳۴. در برخی از کتاب‌ها نامش تفاوت دارد. در برخی چنین آمده: عبید بن عمرو بن ابی الحرباء، بن قیس بن مالک. رک: ابونعیم، معرفة الصحابة؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۲۲۳. [۱۱] الإصابة، ج۱، ص ۱٧۱. [۱۲] الإصابة، ج۸، ص۱٧۰. در مورد ایمن آمده که وی در خیبر کشته شده، ولی در الطبقات الکبری، ج ۸، ص۲۲۳ آمده که وی در حنین کشته شده است. [۱۳] رک: ابو نعیم، معرفة الصحابة، ج ۲، ص۳٧۲. [۱۴] همان منبع. [۱۵] ص ۱۶۴. [۱۶] رک: معرف، ص ۱۶۴؛ سیرة ابن هشام، ج۴، ص ۱۰۱. [۱٧] رک: قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج ۶، ص ۵۲٧۵، الإصابة، ج ۲، ص ۵٩۸. [۱۸] دو حدیث پیشین در صحیح بخاری، باب فضائل أصحاب النبي، کتاب المناقب؛ مسلم، کتاب فضائل الصحابة؛ باب فضائل زید بن حارثة وأسامة بن زید، ذکرشده اند. [۱٩] ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴، رجال سند ثقه اند، با وجود این منقطع است. [۲۰] سیر أعلام النبلاء ج۱، ص۲۲۰. [۲۱] منبع پیشین، ج۱، ص۲۲۸. [۲۲] منبع پیشین. حدیث فوق را نسایی، امام احمد، ابن سعد در الطبقات و ابوبکر بن ابی شیبه نیز ذکر کرده اند. سند حدیث «حسن» است. [۲۳] صحیح بخاری ومسند أحمد. [۲۴] زاد المعاد، ج ۳، ص ٧۸۲. [۲۵] سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص۲۲٩. حدیث را ابن سعد روایت کرده است. رجال آن ثقه اند، اما مرسل است. [۲۶] منبع پیشین. گفته که رجال آن ثقه‌اند و روایت منقطع است. [۲٧] همان. گفته است سند آن حسن است. در روایتی دیگر پیامبر صبه زید فرموده: «ای زید، تو مولای منی. از آن منی و به عهدۀ منی و دوست داشتنی‌ترین مردم نزد منی». روایت امام احمد. [۲۸] برخی هیجده سال ذکر کرده اند. رک: الإصابة، ج ۱، ص۴٩. [۲٩] صحیح بخاری. مناقب اسامه بن زید. [۳۰] منبع پیشین. [۳۱] منبع پیشین. [۳۲] رک: ابن عساکر و حیاة الصحابة، ج ۱، ص۴۲۳. [۳۳] رک: فتح الباری، ج ۸، ص۱۰٧؛ کنز العمال، ج ۵، ص۳۱۲؛ حیاة الصحابة، ج۱، ص۴۲۶. [۳۴] الإصابة، ج۱، ص۴٩. از میان اصحاب، ابوهریره و ابن عباس و از میان بزرگان تابعین، ابو عثمان نهدی، ابووائل و دیگران از اسامه حدیث روایت کرده‌اند. [۳۵] «گرامی‌ترین شما نزد خداوند، پرهیز کارترین شماست».