در میدان جهاد
ایمان واژۀ نیست که بر زبان آورده شود و بس:
﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٣﴾[العنکبوت: ۲-۳].
«آیا مردم پنداشتند که چون بگویند: «ایمان آوردیم» (به حال خود) رها میشوند، و آنان آزمایش نمیشوند؟! * و به راستی کسانی را که پیش از آنها بودند؛ آزمودیم، پس البته الله کسانی را که راست گفتند معلوم میدارد، و دروغگویان را (نیز) معلوم خواهد داشت».
ایمان عبارت است از گفتار و کردار و دعوت و پیکار. از این رو قریش برآشفتند و تحت تأثیر سبک مغزی و حماقت خود قرار گرفتند. شیطان نیز آنان را به جنگ با مسلمانان، که از میهن خود به خاطر دینشان فرار کرده بودند و به مدینه هجرت کرده بودند، تشویق کرد. مسلمانان برای قربانی شدن در راه خدا آماده شدند؛ خانهها و اموال و خانوادههایشان را ترک کردند و در راه خداوند متعال هجرت کردند. آیا پس از این چیزی هست که بر دین برتری یابد؟ مسلمان در بدر در صف واحدی پشت سر پیشوایشان، پیامبر خدا، مانند ساختمانی محکم ایستادند. با آنکه تعدادشان اندک بود، در مقابل لشکر قریش که از لحاظ تجهیزات و نیرو، در برابر آنها بود، پیروز شدند. شیطان در رگهای طغیانگران ندای انتقام و خونخواهی میدمید، تا از باطل دفاع کنند و به ندای شیطان پاسخ دهند و بنیاد مسلمانان انصار و مهاجر را برکنند. مسلمانان بیرون شدند تا با لشکر ستمگر و کینه توز که سه برابر آنان بودند، رویاروی شوند. زنان را نیز همراهشان آورده بودند. چنانچه یکی از آنان میگفت: «همراه شما میآییم تا شما را حفظ کنیم و جنگ بدر را به یاد شما بیاوریم. چون زمان اندکی از بدر گذشته است. ما مردمانی جانباز و پیش مرگ هستیم. نمیخواهیم به خانههایمان برگردیم مگر آنکه انتقام خویش را گرفته باشیم، یا اینکه در این راه بمیریم» [۴۰].
بسیاری از زنان قریش بیرون آمدند، از جمله: هند بنت عتبه، زن أبی سفیان، أمیمه بنت سعد بن وهب، زن أبی سفیان، برزه بنت مسعود، بغوم بنت معذل، زنان صفوان بن أمیه، سلامه بنت سعد، زن طلحه بن أبی طلحه، أم جهیم بنت حارث بن هشام، زن عکرمه بن أبی جهل، فاطمه بنت ولید بن مغیره، زن حارث بن هشام، هند بنت منبه بن حجاج، زن عمرو بن عاص، خناس بنت مالک بن مضرب، مادر مصعب بن عمیر و أبی عزیز بن عمیر، رملۀ بنت طارق بن علقمۀ، زن حارث بن سفیان بن عبد الأسد، أم حکیم بنت طارق، زن کنانه بن علی بن ربیعه، قتیله بنت عمرو بن هلال، زن سفیان بن عویف، عمره بنت حارث بن علقمه، زن غراب بن سفیان بن عویف، و زنان دیگر [۴۱].
این تعداد زیاد از زنان نشان میدهد که کینه بر ضد محمد صو پیروانش به جوش آمده بود و تصویری از پیکاری را ترسیم میکند که خاکسترش را جاهلان بر ضد ایمان و ضد دین خدا و پیروانش برافروخته بودند. زنان در نبرد نقش ویژۀ داشتند. آنان پشت سر مردان صف بستند و طبل میزدند و مردان را برای خونخواهی کشتگان جنگ بدر تحریک میکردند، آتش فتنه را شعله ور میکردند و مردان را تحریک میکردند که اگر پیروز شوند و انتقام کشتگان را بگیرند، عزت و کامجویی در انتظار آنان خواهد بود. از جمله شعرهایی که زنان در آنجا میخواندند، این بود:
نحن بنات طــارق
نمشی علی النمارق
إن تقبلــوا نعانـــق
أو تدبروا نفـــــارق
فراقا غیر وامق [۴۲] «ما دختران شب هستیم . بر ناز بالشها راه میرویم . اگر (در جنگ) به پیش روید، شما را به آغوش میگیریم و اگر پس روید و بگریزید از شما جدا میشویم، آن هم جدا شدن کسیکه عاشق و دوستدار نیست».
آری، اینها پایهها، اخلاقیات و ارزشهای جاهلیت است که دوستدار آنها هستند: حب و نسب، بتها، کامجوییها و لذتها، تعصب قومی، نام و آوازه ... برای این چیزها بود که زنان، مردان را تشویق میکردند.
در صف مقابل آنان رسول اکرم با مسلمانان و فرزندان آنان که مشرف به جهاد در بدر نشده بودند و ایمان و اعتقاد راسخ داشتند، خارج شدند. همراه لشکر اسلام کودکان و زنان نیز خارج شدند. از نبردهای ابدی و به یاد ماندنی بود که خداوند خواست درس و عبرتی برای مسلمانان باشد، تا مسلمانان در هیچ روزی فریب مظاهر دروغین یا حماسههای ناگهانی و یا کثرت ظاهری نیروها را نخورند. دیدیم که چه طور منافقان در آغاز کار در لشکر اختلاف انداختند و برای تضعیف مسلمانان و سست کردن اراده شان، قبل از جنگ از لشکر جدا شدند و به مدینه بازگشتند. اما خداوند متعال خواست با خروج آنان، لشکر را از خیانت پاک کند و خروج آنان باعث درخشش صفوف اسلام و خلوص نیت و توجه درست به خداوند و اخلاص در گفتار و کردار شود. تصاویر شگرفی از کودکان و بزرگان و مردان و زنان به نمایش گذاشت. بخاطر همین حوادث میدان جنگ به ضمایر و دلهایشان راه یافت و آیات خداوند متعال میدان جنگ را با همۀ ضعف و قوتش ظاهر ساخت، تا راه پیروزی حقیقی و عوامل دستیابی به خوشنودی خداوند، به دور از محبت دنیا و زینتهای آن و به دور از مظاهر تو خالی، ادعاهای دروغین را برای آنان بیان کند [۴۳].
این جنگها بین حق و باطل و بین جامعۀ اسلامی با همۀ امکاناتش و جامعـــــۀ جاهلی با همۀ امکاناتش در میگرفت. برای همین ما میبینیم که چه طور کودکان و بزرگسالان، مردان و زنان در این جنگ شرکت کردند و تعدادی از زنان از جمله عایشه، ام سلمه، نسیبه بنت کعب (ام عماره) و ام سلیط رضی الله عنهن در این جنگ حاضر شدند. زمانیکه لشکر مسلمانان شکست خورد و کسانی شهید شدند و کسانی دیگر از جنگ فرار کردند، تعدادی از زنان نزد مردانشان آمدند و به آنان گفتند: از کنار پیامبر، رسول خدا فرار میکنید؟
بین کسانیکه افراد فراری را ملاقات میکردند، ام ایمن نیز بود. وی به چهــــرههایشان خاک پاشید و به برخی از آنان گفت:
«هاك الـمغزل، فاغزل به وهلم سیفك» [۴۴].
«این دوک را بگیر و با آن بباف و شمشیر را به من بده تا با آن بجنگم».
سپس همراه زنان دیگر به طرف کوه احد رهسپار شد. در این جنگ زنان عهده دار کار بزرگی بودند؛ زیرا هنگامیکه مسلمانان شکست خوردند، در یاری رساندن به لشکر و تهیۀ آب و دادن تیر و پرستاری و درمان مجروحان و نهایتاً شرکت در جنگ، از خود فداکاری نشان دادند و پاداشی که نزد خداست و پایداری و شکیبایی و شهادتیکه خواست ایمان است، نیز به خاطر داشتند.
به ام عماره گفته شد: آیا در آن روز زنان قریش همراه شوهرانشان جنگ میکردند؟ گفت: «پناه بر خدا، من هیچ زنی از زنان قریش را ندیدم، که نه تیری بزند و یا سنگی پرتاب کند، اما دیدم که طبلهایی همراه داشتند و طبل میزدند (برای تشویق بیشتر سپاه کفر به جنگ کردن) و کشتگان غزوه بدر را یادآوری میکردند. با خود سرمه دان و میله سرمه به همراه داشتند. هرگاه فردی از لشکر از میدان جنگ پا به فرار میگذاشت، سرمه دان را با چوبش (به عنوان تمسخر) به او میدادند و میگفتند: « تو مرد جنگ و مبارزه نیستی، بلکه یک زن هستی و لایق امور زنانه».
ام عماره در ادامه میگوید: «چیز دیگری که دیدم این بود که زنان قریش هنگام شکست دشمنان اسلام، با عجله و شتاب فراوان، در حالیکه پاچهها را بالا زده بودند، فرار میکردند. مردان و اسب سواران زنان را فراموش کردند و سوار بر اسبها فرار را بر قرار ترجیح دادند و زنان با پای پیاده به دنبال آنان فرار کردند. بر اثر این فرار شتابان بعضی از زنان در مسیر بازگشت بر زمین میخوردند. از جمله زنانیکه در این حالت دیدم هند بنت عتبه بود. وی زن سنگین وزنی بود. از ترس پایمال شدن در زیر سم اسبها، در یک گوشه تنها نشسته بود. نمیتوانست راه برود. زنی دیگر نیز همراهش بود. این بود حال زنان قریش در اوایل جنگ، تا اینکه بر اثر نافرمانی تیر اندازان از فرمان پیامبر، به لشکر اسلام ضربۀ بسیار سختی رسید ومصایبی به لشکر اسلام رسید که در عوض آن سختیها، از خداوند متعال طلب ثواب داریم» [۴۵].
به هر حال در آن روز بسیاری از زنان مسلمان به هر نحو بود در جنگ و جهاد شرکت کرده بودند.
انس بن مالک میگوید: «عایشه دختر ابیبکر و ام سلیم را دیــدم که آستیـنهایشان را بالا زده بودند، طوریکه ساق پاهایشان دیده میشد و مشکها را بر پشتشان حمل میکردند و به افراد لشکر آب میدادند، سپس باز میگشتند و آنها را پر از آب میکردند و میآمدند و به لشکر آب میدادند» [۴۶].
حضرت عمرسمیگوید: «در جنگ احد ام سلیط برای ما مشکها را آب میکرد» [۴٧].
در روایتی آمده است که: ام ایمن در میدان جهاد همراه زنان دیگر در انتقال مجروحان، مداوا کردن و آوردن آب برای نوشاندن، شرکت میکرد و به مجروحان سر میزد. حبان بن عرفه به او تیری زد که در اثر آن ام ایمن افتاد و قسمتی از بدنش ظاهر شد و حبان نیز سخت خندید. این صحنه را پیامبر صدید و خیلی ناراحت شد. به سعد بن ابی وقاص تیری بدون پیکان داد و فرمود:« به او تیر اندازی کن». سعد بن ابی وقاص تیر را زد و تیر در گردن حبان نشست و او به پشت افتاد و قسمتی از بدنش ظاهر شد. پیامبر خدا نیز چنان خندید که دندانهای عقلش آشکار شد، سپس فرمود:
«استقاد لها سعد، أجاب الله دعوته» [۴۸].
«سعد انتقام او را گرفت. خداوند متعال دعایش را اجابت کند».
آنچه گفته شد، تصویری از شرکت ام ایمن و خواهران مومنش در غزوۀ احد بود. تصاویری دیگر با شفافیت و تابناکی بیشتر از حضور در میدانهای جهاد نیز وجود دارد.
این ایمان بود که زن را از انسانیکه جز وراجی و کامجویی، هم و غم دیگری نداشت به یک داعی و مربی و مجاهد تبدیل کرد. آری، این تصویری از جامعـــــۀ اسلامی است که همراه اسلام زاده شد، بر پایۀ اعتقاد به توحید رشد کرد و یک تمدن انسانی متمایز به بار آورد.
ام ایمن در صحنههای دیگری از جمله غزوه حنین و خیبر نیز همراه پیامبر اکرمصشرکت کرد [۴٩].
واقدی از عائذ بن یحیی از أبی حویرث روایت میکند که ام ایمن در جنگ حنین به مسلمانان گفت:
«سبت الله أقدامکم». «خدا قدمهای شما را شل کند».
پیامبر خداص به او فرمود:
«اسکتی فإنك عسراء اللسان».«ساکت باش که تو لکنت زبان داری» [۵۰].
جنگ حنین دارای موقعیت بسیار اضطراری بود. هوازن از قبیلههای سرکش و نیرومند بود. این قبیله پس از فتح مکه حاضر نشد رام فرمان خدا شود. هوازن برای رویارویی با لشکر مسلمانان، جمع زیادی گرد آورد. جنگی ویرانگر میان مسلمانان و مشرکان در گرفت. هوازن از کوهها و درهها بر مسلمانان سرازیر شدند و آنان را تیر باران کردند، طوریکه مردم وحشتزده و دچار شکست شدند. ولی پیامبر خداصدر برابر کفار همراه تعداد اندکی از اصحاب ایستادگی کرد و به عمویش حضرت عباس که صدای بلندی داشت دستور داد مردم را صدا کند. حضرت عباس صدا زد: ای گروه انصار، ای صاحبان درخت سمرۀ، ای یاران سوره بقره. مردم همه باز گشتند و ایستادگی کردند و خداوند متعال آنان را پیروز کرد. در جنگ حنین از زنان دلاوریهای شگفتانگیزی ظاهر شد. در این جنگ ام سلیم همراه شوهرش ابو طلحۀ و زنان دیگر در جنگ شرکت داشت.
پارچه سیاهی به کمرش بسته بود و به کمرش خنجری آویزان کرده بود. شوهرش به او گفت: چرا این خنجر را به کمرت بستهای؟! گفت: اگر یکی از مشرکان به من نزدیک شود با این شکمش را پاره میکنم. ابو طلحه گفت: یا رسول الله، نمیشنوی که ام سلیم چه میگوید؟ ام سلیم گفتهاش را تکرار کرد و پیامبر خدا صشروع به خندیدن کرد [۵۱].
این تصویری دیگر از مشارکت ام ایمن و خواهرانش بود که آب میرساندند و مجروحان را پانسمان میکردند و مردان را برای جهاد تشویق میکردند و در مواقع نیاز برای مشارکت در جنگ در آماده باش کامل بودند.
همچنین در سال شش هجری ام ایمن در جنگ خیبر شرکت کرد. غزوۀ خیبر دارای اهمیت خاصی بود؛ زیرا سرآغازی برای پایان حیلههای یهود و اخراج آنان از مدینه بود. آنان پیش از آن، بعد از غزوۀ خندق از مدینه اخراج شده بودند. در این جنگ یهود فکر میکردند که قلعههای خیبر بسیار استوارند و سلاحهای آنان زیاد است و در مقابل پیامبر خدا از آنان حفاظت میکند. در این جنگ با رسول اکرم بیست زن همراه بود، از جمله امسلمه همسر پیامبرص، صفیه بنت عبد المطلب، ام ایمن دایۀ پیامبر خدا، سلمی زن ابی رافع غلام آزاد شدۀ پیامبر خدا، زن عاصم بن عدی، ام عمارۀ نسیبه بنت کعب، ام منیع، کعیبه بنت سعد اسلمی، ام متاع اسلمی، ام سلیم بنت ملحان، ام ضحاک بنت مسعود حارثی، هند بنت حزام، ام علاء انصاری، ام عامر أشهلی، ام عطیه انصاری، ام سلیط و ...
از ام سنان اسلمی روایت شده که گفت: «زمانیکه رسول خدا خواست خارج شود، نزد او آمدم و گفتم: یا رسول الله، در این جنگ با تو میآیم، مشکها را آب میکنم و اگر زخمی باشد آنان را مداوا میکنم – و خدا نکند که زخمی باشد!- از اسباب و وسایل و کالاهای مجاهدان مراقبت میکنم. پیامبر خدا فرمود: «به برکت خدا خارج شو. همراهانی دیگر نیز از قبیله و غیر قبیلهات داری که با من صحبت کردهاند و به آنها اجازه دادهام، اگر خواستی همراه قومت بیا و اگر خواستی همراه ما خارج شو». گفتم: «همراه تو خارج میشوم» فرمود: پس همراه ام سلمه همسرم بیا». گفتم « همراه او هستم» [۵۲].
پیامبر خداصهر روز صبحگاهان، با لباس رزم، از محلی به نام رجیع [۵۳]میرفت و شب به سوی ما باز میگشت. این وضعیت هفت روز طول کشید تا اینکه خداوند متعال به دست ما نطاۀ [۵۴]را فتح کرد.
ام سنان گفته است: «مردانی از صحابه را که زخمی شده بودند، با دارویی که نزد خانواده ام بود، مداوا میکردم و آنان بهبود مییافتند» [۵۵].
رسول خداصبه زنانیکه در این جنگ همراهش خارج شده بودند، از غنیمت سهم داد. از حارث بن عبد الله بن کعب روایت شده که گفت: «در گردن ام عماره گوهر سرخرنگی دیدم. در مورد آن سوال کردم، پاسخ داد: «مسلمانان در قلعــــۀ صعب بن معاذ گوهری را که زیر زمین دفن شده بود، پیدا کردند و نزد پیامبر خدا آوردند. فرمود: آن را بین زنانیکه همراهش در جنگ شرکت کرده بودند، تقسیم کنند. ما بیست زن بودیم که آن را بین خودمان تقسیم کردیم. غیر از این گوهر، پارچۀ مخمل ابریشمی و پارچههای یمنی و مقداری دینار از مال فیء به من و همراهانم داد [۵۶].
پیامبرصبه این نحو سهمیۀ زنان را داد. همراه آنان ام ایمن در این جنگ شرکت کرده بود. آنان سختی سفر و حمل کالاها را در روزهای سخت و طاقت فرسا و شبهای سرد دور از خانه و شهرشان متحمل میشدند. در میدان جهاد زنان وظیفۀ خود را از آب دادن به مجاهدان، مداوای زخمیها، کمک به لشکر، رعایت حال سربازان و آمادگی برای خدمتشان، به خوبی میدانستند. همۀ این کارها برای خشنودی خدا و رسیدن به پیروزی در میدان جهاد بود، کاری که باعث برپایی شریعت خداوند و رساندن کلمۀ خداوند در هر گوشۀ میشد.
[۴۰] المغازی، ج۱، ص۲۰۲. [۴۱] المغازی، ج۱، صص۲۰۲-۲۰۳؛ سیرة ابن هشام، ج۳، صص۵-۶. [۴۲] المغازی، ج۱، ص۲۲۵. [۴۳] خداوند شصت و یک آیه در سورة آل عمران فرو فرستاد؛ طی آنها رخدادهای نبرد را توصیف میکند، مسلمانان را نکوهش میکند و نمادها و پیامدهای نبرد را بر زمین و بر دلها بیان میدارد. رک: از آیات ۲۱ تا ۸۰ سورة آل عمران. شرحی را که از این نبرد در تفسیر فی ظلال القرآن استاد سیدقطب/آمده، نیز مطالعه کنید. [۴۴] دلائل النبوة، ج ۳، ص ۳۱۰؛ المغازی، ج ۱، صص۲٧۸-۲٧٧. [۴۵] رک: نگارنده: نسیبة بنت کعب؛ المغازی، ج ۱، ص ۲٧۲. [۴۶] رک: مبارکپوری، صفی الرحمن، الرحیق المختوم، ص ۳۰۱، صحیح البخاری، ج۱، ص۴۰۳،ج۲، ص۵۸۱. [۴٧] منبع پیشین. و بخاری، ج ۱، ص ۴۰۳. [۴۸] السیرة الحلبیة، ج ۲، ص ۲۲٧؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۸۸. نویسندۀ السیرة الحلبیة گفته است: «چه بسا گفته شود میان آنکه ام ایمن در لشکر بوده و اینکه در مدینه بوده، تناقص وجود ندارد، چون ممکن است آن زمان از میان لشکر به مدینه بــاز گشته باشد.» همان، ص ۲۲٧. [۴٩] اعلام النساء، ج ۱، ص۱۲٧. [۵۰] رک: ابن سعد، طبقات، ج۸، ص ۲۲۶. اشتباه ام ایمن آن بوده که به جای « ثبت / پایدار گرداند» گفته است: «سبت: شل و سست گرداند». [۵۱] السیرة الحلبیة، ج ۳، ص ۱۱۲. [۵۲] المغازی، ج۲، صص ۶۸٧-۶۸۶. [۵۳] نام درۀ میان غطفان و خیبر. پیامبر صآنجا فرود آمد تا از کمک رسانی به یهود جلوگیری کند. زنان و مجروحان را آنجا میگذاشت و از آنجا برای جنگ با یهود میرفت و سپس به آنجا باز میگشت. رک: معجم البلدان، ج۳، ص۲٩. [۵۴] اسم زمین خیبر بوده است. گفته میشود قلعۀ در آنجا به نام نطاة بوده است. برخی گفتهاند اسم چشمۀ است که نزدیک خیبر بود. معجم البلدان، ج۵، ص ۲٩۱. [۵۵] المغازی، ج ۲، ص۶۸٧. [۵۶] المغازی، ج ۲، ص ۶۸٧.