به دنبال یک شغل خوب

توصیه‌ی دهم:

توصیه‌ی دهم:

یک سوال مهم: منبعی که دینت را از آن می‌گیری چیست؟

متوجه شده‌ام بعضی از مردم در پی رخصت‌ها هستند و هرگاه عالمی طبق میلشان فتوا دهد خوشحال می‌شوند... حتی بعضی از آن‌ها اگر فتوایی وفق دلخواهشان بشنوند آن عالم را ستایش می‌کنند و می‌گویند: این شیخ عالم است... این شیخ شرایط روز را درک می‌کند! این شیخ مشکلات مسلمانان را می‌فهمد!

حتی اگر آن فتوا مخالف قرآن و سنت باشد... یا نصوص شرعی را نادیده گرفته باشد، یا آز آرای ضعیف بهره گرفته باشد... فقط این مهم است که بالاخره فتوا است! اما بدان که خداوند در روز قیامت تنها یک سوال از تو خواهد پرسید:

﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦٥[القصص:۶۵].

«و روزی که [الله] آنان را ندا می‌زند و می‌گوید: پیامبران چه پاسخ دادید؟»...

نخواهدی پرسید که حرف فلان شیخ و فلان شیخ را گوش دادی یا نه؟ تنها در باره‌ی از قرآن و سنت خواهد پرسید..

دوباره این سوال را تکرار می‌کنم: منبعی که دینت را از آن می‌گیری چیست؟ آیا هرکس که لباس خاصی پوشید و عمامه به سر کرد و در کانال‌های ماهواره‌ای برنامه داشت و حرفش را با «الحمدلله» شروع کرد و با «الله اعلم» به پایان رساند مفتی است؟!

آیا هرکس می‌تواند منبعی برا گرفتن دین باشد؟!

معیاری که باید بر اساس آن در مورد هر شیخ و عالمی حکم کنی این است که فتوایش موافق با قرآن و سنت باشد:

﴿وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ٢٦[ص: ۲۶].

«و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه می‌کند»...

یکی از شیوخ می‌گفت:

در یکی از مساجد سخنرانی داشتم... بعد از سخنرانی یکی از حاضران پیشم آمد و گفتم: ای شیخ چرا در مورد قضیه‌ی اختلاط این قدر سخت می‌گیری؟ شیخ فلانی در فلان کانال گته اختلاط میان زنان و مردان در مهمانی‌ها و جشن‌ها اشکالی نداره اگه نیت افرات خوب باشه و نگاهشون بدون شهوت باشه!

جای دیگری سخنرانی داشتم: شخصی نزدم آمد و گفت: شیخ حکم ربا چیه؟

گفتم: حرام است... به هرشکلی که باشد...

گفت: اما فلان شیخ در کانال «....» می‌گه ربا الان از ضروریات دوران هست و اشکالی نداره...

یکی دیگر در باره‌ی حکم آلات موسیقی پرسید... و بعد گفت: فلان شیخ گفته حلاله و اشکالی نداره!

بنابر این دین خود را در معرض هرکس قرار نده که در آن نقص و خلل وارد کند... زیرا فردا به تنهایی مورد پرسش قرار خواهی گرفت و به تنهایی محاسبه خواهی شد که:

﴿مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦٥[القصص:۶۵].

«پیامبران را چه پاسخ دادید؟»...

و مواظب باش که پیرو امامان گمراه گر نباشی... پیامبر جمی‌فرماید: «همانا بر امتم از امامان گمراه گر می‌ترسم»... [۲۳].

خلاصه‌ی سخن این که حرف این مفتی‌های متساهل تنها از سوی نادان‌ها شنیده می‌شود... اما خردمندان از هرکس و ناکس تقلید نمی‌کنند...

به این دو مثال توجه کنید:

نخست: غیاث بن ابراهیم [۲۴]... او تظاهر به علم می‌کرد و ادعا می‌کرد احادیث پیامبر جرا از حفظ دارد و روایت می‌کند... از آنجایی که سخنور بود و مردم دور او جمع می‌شدند و برایشان احادیث عجیب و غریب می‌گفت و آنان حرفش را باور می‌کردند...

روزی مردی او را در حال انجام کاری ناشایست دید... گفت: آیا از مردم خجالت نمی‌کشی؟! گفت: مردم کجایند؟!

گفت: همان مردمی که نزد تو جمع می‌شوند...

گفت: منظورت این‌ها هستند؟! این‌ها که مردم نیستند... این‌ها گاوند! می‌خواهی حرفم را ثابت کنم؟ با من بیا...

باهم رفتیم... غیاث در مجلسی نشست و شروع به سخن گفتن در باره‌ی بهشت و دوزخ نمود و وصف آن نمود... مردم هم به دقت به حرف‌هایش گوش می‌دادند...

وقتی دید مردم خوب به حرف‌هایش توجه می‌کنند در جا از خود حدیثی ساخت و گفت: رسول خدا جفرمودند: هریک از شما که بتواند نوک بینی‌اش را با زبانش لمس کند وارد بهشت می‌شود!! مردم هم فورا زبان خود را بیرون آوردند و سعی کردند زبان خود را به نوک بینی‌شان برسانند!

سپس غیاث رو به دوستش کرد و گفت: نگفتم گاو هستند؟!

مثال دوم: مردی بود که ادعای علمِ بسیار داشت و هیچ پرسشی را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت و هیچگاه در برابر هیچ سوالی نگفت: نمی‌دانم... حتی اگر می‌شد از خودش پاسخی می‌ساخت و دلایلی سر هم می‌کرد!

روزی عاقلان قوم جمع شدند و گفتند: این آقا یا داناترین اهل زمین است، یا دارد از جهل ما سوء استفاده می‌کند... سپس توافق کردند که آزمایش کنند... بنابر انی کلمه‌ای شش حرفی از خود ساختند و نزد او رفتند و سرش را بوسیدند و گرامی‌اش داشند و گفتند:

شیخ سوالی داریم... معنایی کلمه‌ای را نمی‌دانیم... نزد تو آمده‌ایم تا پاسخ را بیابیم...

گفتند: خَنفَشار چیست؟

گفت: خنفشار گیاهی است که در جنوب یمن می‌روید... تلخ است و اگر شتر از آن بخورد شیر در پستانش بند می‌آید... صاحبان شتر وقتی می‌خواهند آن را بفروشد از این گیاه استفاده می‌کنند تا مردم با دیدن پستان بر آمده‌ی آن فکر کنند شیرش بسیار است...

سپس تکیه داد و گفت:

کلمه‌ی خنفشار نزد عرب مشهور است و از آن در اشعار خود یاد کرده‌اند... پیامبر جنیز آن را یاد کرده است...

شاعر عرب در مدح معشوقه‌اش می‌گوید:

محبت تو در دلم چنان گیر کرده که انگار شیر بر اثر خنفشار در پستان گیر کرده باشد!

سپس گلوی خود را صاف کرد و گفت: اما در سنت... پیامبرخدا جمی‌فرماید:...

به اینجا که رسید نگذاشتند حرف خود را تمام کند و گفتند: بس است! بس است! بر زبان عرب که دروغ بستی... بر شاعر هم دروغ بستی... می‌خواهی بر پیامبر خدا جنیز دروغ ببندی؟ و او را از شهر خود بیرون کردند...

بنابر این دین خود را دست هرکس نده که آن را با خود به هر سو بکشاند زیرا شخصی که فتوا می‌دهد یابد حتما از دو شرط مهم بر خوردار باشد: علم و وَرَع...

علم یعنی استدلال صحیح به نصوص کتاب و سنت...

و ورع یعنی ترس از خداوند در هنگام فتوا و عدم توجه به مال و منصب... یعنی حق را بگوید و در راه خداوند از سرزنش کسی نترسد...

امروزه این علمای ربانی چه کم هستند...

[۲۳] حدیث صحیح به به روایت ترمذی و دارمی. [۲۴] وی دروغگو و حدیث ساز بود. ابو حاتم در کتاب المجروحین در باره‌ی وی می‌گوید: «از راویان مورد اطمینان، سخنان عجب به دروغ نقل می‌کند».