زندگی نامه محدث عصر شیخ محمد ناصر الدین آلبانی رحمه الله

فهرست کتاب

دعوت در راه خدا و انقلاب فکری

دعوت در راه خدا و انقلاب فکری

حدیث و گفتار زیبای رسول الله جبرای راهنمایی و ارشاد شیخ آلبانی عامل مؤثر علمی و عملی بود و در این راستا برای عمل به دین و روشنگری دیگران و دریدن ماسک بدعات و خرافات تنها به گفته‌ی ‌خدا و رسول خدا مطابق با فهم ائمه بزرگوار از سلف صالح اکتفا می‌‌کرد. مسایل را به دقت مورد توجه قرار می‌داد و قلب را از تعصب و پیش داوری و کینه پاکسازی می‌‌کرد و امور شرعی را بدور از تعلقات و وابستگی‌های خاص بررسی می‌‌کرد و منصفانـه و از روی دلیل به قضاوت می‌نشست و هیچگاه پیـرو و مقلد بی‌چون و چرای هیچیک از شخصیت‌های بزرگ دینی در نیامد بلکه ملاکش حقانیت دیدگاه ائمه و رجحان دلایل آنان بود، اکنون باید چنین چشمه‌ی فیاضی بجوشد و دیگران را نیز سیراب کند. جوشش یعنی دعوت، و این داعی بزرگ نامش محمد ناصرالدین بود. نامی به حق و روا.

شیخ ناصر دردمند است، درد اسلام، درد جامعه‌ی انسانی و...، او حسرت دین گریزی مسلمانان و دین ستیزی دشمنان اسلام را می‌‌خورد و به فکر زدودن خرافات و بدعات از چهره‌ی ناب اسلام است...، این فرزند اسلام جز حقیقت به دنبال چیز دیگری نیست، لذا با همه از جمله پدرش که خود یک عالم است و از همه به او نزدیک‌تر و محبوب‌تر است بخاطر بیان حق با او نیز به بحث می‌‌نشیند و پدرش «رحمه الله وغفر له» در بسیاری از مسایل با او معارضه می‌کند، اما شیخ می‌‌گوید: «لا يجوز لـمسلم أن يترك العمل بحديث رسول الله بعد أن ثبت عنه وعمل به بعض الأئمة لقول أحد من الناس، كائناً من كان» [۱۰].

شیخ آلبانی می‌‌گوید: منهج امام بزرگواری چون ابوحنیفه و ائمه دیگر رحمهم الله نیز همین بوده است و از این رهگذر، شیخ دعوت به کتاب و سنت صحیح را آغاز می‌کند و راه و روش سلف صالح را انتخاب می‌‌کند، پرچم یگانه‌پرستی را به دوش می‌گیرد و با خرافات و بدعات به مبارزه بر می‌‌خیزد و با پیروان آنان به مباحثه می‌پردازد و با برگزار کردن جلسه‌‌های علمی در مساجد و منازل به دو اصل گرانسنگ قرآن و سنت صحیح به راه و روش سلف صالح دعوت می‌‌دهد. استاد محمد المجذوب از شیخ آلبانی نقل قول می‌کند که ایشان فرمودند: من در آغاز با دوستان و آشنایان ارتباط برقرار کردم و مغازه‌‌ام -که محل کار ایشان بود- تبدیل به محلی برای مشوره و اجتماع شد. سپس به منزل یکی از انصار باز به منزل بزرگ‌تری از دوستان رفتیم و بعد از مدتی برای برگزاری مجالس منزلی را اجاره کردیم، روز بروز تعداد شرکت کنندگان بیشتر می‌‌شد که به کمبود جا مواجه می‌‌شدیم و دامنه‌ی فعالیت روز به روز گسترش پیدا می‌کرد.

در نتیجه‌ی فعالیت و کار دعوت، بسیاری از ائمه مساجد، مشایخ، مبتدعین و خرافی‌‌ها با شیخ به مناقشه و معارضه برخاستند بویژه اقوام و نزدیکان شیخ که مردم عوام را علیه ایشان برمی‌‌انگیختند و غوغا و غائله می‌آفریدند و در بوق و کرنا می‌‌دمیدند و می‌‌گفتند او وهابی [۱۱]و گمراه است و مردم را از او برحذر می‌‌داشتند. در کنار این مخالفت‌ها بسیاری از علمای معروف و سرشناس در دمشق با دعوت شیخ موافق بودند و ایشان را تشویق به ادامه دعوت و استقامت به آن می‌‌نمودند. امثال علامه بهجة البیطار، شیخ عبدالفتاح الامام، شیخ حامد الفقی، شیخ توفیق البرزه و علمای دیگر.

اما شیخ محمد ناصر الدین آلبانی بیدی نبود که با چنین بادهایی بلرزد و هرگز مخالفت مخالفان را مانع کار خویش نمی‌دید، بلکه روز به روز تمسکش بر منهج حق استوارتر می‌‌شد. زیرا شیخ از کسانی نبود که در موقعیت‌های مختلف اجتماعی، ایدئولوژی و جهان بینی خود را متناسب و منطبق با شرایط و مقتضیات زمان پیش ببرد. زیرا او در پرتو کتاب و سنت آموخته بود که نباید در مقابل باطل راه سکوت و تسلیم را در پیش گرفت، سرمشق او رأس السلف شخص رسول الله بود. اسلاف او ائمه‌ی بزرگواری چون امام ابوحنیفه، امام احمد بن حنبل... بوده‌اند که خلوت زندان را بر جلوت بیرون ترجیح دادند، آزادانه زیستند و با افتخار دارفانی را وداع گفتند. او وصیت لقمان÷را برای فرزندش سرمشق قرار داده بود.

﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣[لقمان: ۱۳].

و

﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧[لقمان: ۱٧].

شیخ مرتب مشغول به کار دعوت بود، دعوت به تمسک جستن به کتاب الله و سنت صحیح پیامبر و برای این منظور به شهرهای دیگری همچون لاذقیه، حمص، حماه و حلب مسافرت می‌‌کرد و از طرفی دعوت شیخ تنها در داخل کشور سوریه محدود نمی‌‌شد بلکه به کشورهای همجوار و همسایه مانند عمان [پایتخت اردن] و لبنان مسافرت می‌‌کرد و علوم سنت را برای مشتاقان و طلاب علم و عموم مردم تدریس می‌کرد.

در یک جمله می‌توان گفت: شیخ محمد ناصرالدین آلبانی تمامی زندگی، وجود، نبوغ، زبان و قلم خود را وقف اسلام و احیای کتاب و سنت صحیح کرد. او همه چیز خود را در این مسیر نهاد، همّ و غم او پیراستن دین از زواید و آراستن آن به اصالت‌ها و به تصویر درآوردن اسلام راستین و پویا و تحقق بخشیدن عقیده‌ی سلف صالح درمیان امت اسلامی بود. ناصرالدین آلبانی اگر چه اولین فرد در این راه نبود ولی بدون شک یکی از بهترین‌ها بود. او عمر خود را وقف یک چیز گرانبها نمود. دعوت به کتاب و سنت صحیح براساس فهم سلف صالح. او از حدیث رسول الله جمی‌گفت و می‌شنید و می‌‌نوشت. او مسلمانان را عموماً و علما را خصوصاً دعوت به عمق اندیشی و اصالت‌گرایی دعوت می‌‌کرد و می‌‌خواست دین را از روزنه‌ی دین بنگرند نه آنچه از پدران و مادران دیده و یا شنیده‌اند، زیرا عقیده و عمل اسلامی چیزی نیست که بتوان آن را به ارث برد، بلکه باید آن را از اصلش آموخت و باورش نمود...

[۱۰] ترجمه: «هیچ مسلمانی اجازه ندارد بخاطر حرف مردم ، حالا هر کسی که باشد، به حدیث پیامبر عمل نکند، بعد از اینکه حدیث صحیح باشد و بعضی از پیشوایان دین به آن عمل نموده‌اند». [۱۱] این کلمه برنده‌ترین حربه و سلاحی است که همیشه اهل بدعت برای سرکوب نمودن موحدین و مخالفان خود، از آن استفاده نموده و آنان را بدان نسبت می‌دهند. نظر خوانندگان را به خلاصه‌ای از دعوت وهابیت معطوف می‌‌دارم. عباس محمود عَقّاد در کتاب «اسلام در قرن بیستم» با ترجمه‌ی حمید رضا آژیر، در بخش دعوت وهابیت، می‌نویسد: نخستین این دعوت‌ها از حیث تاریخ پیدایش، دعوت محمد بن عبدالوهاب است که در اوایل قرن دوازدهم هجری در «عُیینه» یکی از شهرهای نجد واقع در جزیرة العرب دیده به جهان گشود. در ادامه به نقل از «مولا محمد آلوسی» می‌‌نویسد: شیخ محمد در شهر عیینه از شهرهای نجد تحت نظر پدر خود شیخ عبدالوهاب بن سلیمان قاضی این شهر... بزرگ شد ... شیخ محمد بن عبدالوهاب فقه مذهب امام احمد بن حنبل را نزد پدر خود فراگرفت و در کودکی کتب تفسیر و حدیث و عقاید را بسیار مطالعه می‌کرد ... شیخ کتب بسیاری تصنیف کرده است که از آن جمله است «التوحید و تفسیر القرآن و کشف الشبهات و رسایل و فتاوای فقهی و اصولی دیگر...» در میان این کتاب‌ها، کتابی که در بردارنده‌ی اصول دعوت شیخ است همان کتاب «التوحید ... حق الـمولی على العبید» است که شیخ در این کتاب گناهانی را که شخص را به کفر می‌‌کشاند و شرک تلقی می‌‌شود بر می‌‌شمرد، شیخ بیشتر این گناهان را در محدوده‌ی بدعتگذاری‌‌ها و خرافات و زیاده روی در بزرگداشت رهبران دینی می‌‌داند. بنابراعتقاد شیخ (محمد بن عبدالوهاب) استفاده از انگشتر و نخ به قصد دفع بلا و استفاده از طلسم و افسون برای حفظ خویشتن و تبرک جستن به درخت و سنگ و سربریدن حیوانات با نامی جز نام خداوند و پناه بردن و دادخواستن از غیر خدا شرک است و این که زیاده روی در زیارت مزار صالحان، این قبور را به بتانی درمی‌آورد که در برابر خدا پرستش می‌شوند، او جادوگری، پیشگویی، فال بینی و طالع بینی را از اعمال شیطانی می‌داند.... وی تاویلات و سنت شکنی‌‌های متصوفه را رد می‌‌کند. از زندگی شیخ محمد بن عبدالوهاب چنین به نظر می‌‌رسد که وی در انجام رسالت خود سختی‌‌های بسیاری را تحمل کرده است ولی شیخ با جدیت تمام و نادیده گرفتن این سختی‌‌ها در مسیر خود ادامه می‌‌داد ... و این چنین است که مصلحان، حق دارند تا مردم را از این گونه جهالت‌ها دور کنند و وهابیت نیز توانست مردم را از گونه‌های مختلف بدعتگذاری و خرافات دور کند. حمید رضا آژیر مترجم کتاب مذکور در صفحه ٩۸، پاورقی در نقد دعوت وهابیت و شخص محمد بن عبدالوهاب ذکر می‌‌کند که ما آن را نیز ذکر می‌‌کنیم تا خواننده‌ی محترم بین دو نظریه‌ی کاملا متضاد مؤلف کتاب و مترجم شیعی مذهب آن قضاوت کند. حمید رضا آژیر می‌‌نویسد: محمد بن عبدالوهاب یک عنصر کج اندیش و کینه‌توز بود که سخنان منکر و یاوه می‌گفت و بی‌محابا مسلمانان را تکفیر می‌کرد و مشرک می‌‌خواند و بر سنت‌های اصیل اسلامی تجدد گرایانه می‌‌تاخت. وی در ابتدا از سوی پدر، برادر و دیگر مسلمانان زادگاهش طرد شد ولی استعمار کهن، یعنی انگلستان شکار سیاسی مناسبی برای خود یافت ... اینان به بهانه‌ی دعوت به توحید به جنگ اهل توحید آمدند و با حربه‌ی مبارزه با شرک دامنه‌ی شرک جلی و خفی را در مهد اسلام و در مرکز وحی گسترش دادند ... استاد احمد امین از نویسندگان معروف جهان اسلام در کتاب «زعماء الاسلام فی العصر الحدیث» می‌‌نویسد: محمد بن عبدالوهاب (۱۱۱۵-۱۲۰۶ ﻫ) رهبر گروهی است که وهابیون نامیده می‌‌شوند و بنیانگذار آئین و مسلک وهابیت و حکومت فعلی حجاز پیرو این مذهب است ... مهم‌ترین مسئله که به هنگام تحصیل و گردش و سیر و سفر در ممالک اسلامی، ذهن وی را به خود مشغول ساخت، مسئله (توحید) بود که شالوده و ستون فقرات اسلام به شمار می‌‌رود و در کلمه‌ی توحید «لا إله إلا الله» تبلور یافته و اسلام بواسطه‌ی آن از سایر ادیان متمایز می‌‌گردد و محمد جبا صادق‌‌ترین و راست‌‌ترین و گرم‌ترین دعوت مردم را به‌سوی آن فراخواند. بنابراین در آئین توحیدی نه بتها و اصنام و نه پرستش نیاکان و اجداد و نه مراجع و رؤسای دین و اینگونه چیزها... هیچکدام وجود ندارند و قابل قبول نیستند. بخاطر همین عقیده او و پیروانش خود را «موحدین» -یکتاپرستان- نامیدند، و کلمه‌ی «وهابیت» نامی است که دشمنان و مخالفان آنان برآنان اطلاق نموده‌ اند و اروپائیان نیز همین نام را به کار برده و سپس بتدریج بر سر زبان‌ها جاری گردیده و رواج یافته است.