شیوهی سوم: از شیوههای دلالت قرآن بر حجیت سنت اینست که رسول صلی الله علیه وسلم تبیینگر قرآن است
علمای مسلمان اختلافی در این ندارند که پیامبر ج آیات کتاب ارزشمند قرآن را تبیین نموده و این کار یا از جهت تبلیغ الفاظ آن بوده - و این نیز نوعی از بیان است - و یا از جهت تفصیل مجمل و توضیح مشکل آن بوده است. ابنحزم / گفته است: «هیچ دو مسلمانی، اختلافی در این ندارند که آنچه از رسولخدا به صحت رسیده که وی آن را گفته است پیروی از آن، فرض میباشد و تفسیر مراد خداوند متعال در قرآن و بیان مجمل آن است».[١٣]
اثبات این امر مبتنی بر اصولی است که عبارتند از:
اصل اول: اینکه خداوند عهدهدار بیان قرآن شده است چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ١٩﴾[القيامة: ١٧-١٩] «گردآوردن قرآن و (توانایی بخشیدن به زبان تو، برای) خواندن آن، کار ما است * پس هرگاه ما قرآن را (توسّط جبرئیل بر تو) خواندیم، تو خواندن آن را (آرام و آهسته) پیروی کن * گذشته از اینها، بیان و توضیح آن بر ما است». خداوند خبر داده که این امر بر زبان رسول است چنانکه میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ٤٤] «و ذکر را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است و تا این که آنان (دربارهی آن) بیندیشند» بزودی تفصیل این دو آیه را بیان خواهیم داشت.
اصل دوم: اینکه در قرآن اوامر مُجمَلی هست که جز بوسیله شناخت بیان رسول ج نمیتوان آنرا انجام داد همانند این قول خداوند أ که میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ «و نماز را برپا دارید» و نیز: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ﴾[آل عمران: ٩٧] «و حجّ این خانه واجب الهی است» چرا که در این اندازه از امر الهی، بیان چگونگی یا شکل و هیئتی که خداوند از ما خواسته نماز را بر اساس آن بخوانیم یا صفت حج که خداوند ما را به ادای آن مکلّف کرده در قرآن نیست.
خداوند متعال برای ما - در نص کتابش - تعداد نمازهایی که اقامه میکنیم و نیز تعداد رکعات و تفصیل مواقیت آنها را بیان ننموده است.
همچنین برای ما بیان نکرده که چند بار در حج طواف کنیم با اینکه ما را امر به حج کرده است و نیز بیان ننموده که چند بار بین صفا و مروه به سعی بپردازیم و مواقیت مکانی و رمی جمرات هم ذکر نشده است.
سپس که در کتاب گرانقدر قرآن نظر افکندیم مشاهده کردیم که خداوند ما را به پیروی و اطاعت از رسولش ج امر مینماید و از مخالفت وی برحذر میدارد و رسولش را چنین توصیف میکند که تبیینگر آن چیزی برای مردم است که بسوی آنها نازل شده است لذا دانستیم که ما نیازمند بیان رسولخدا و عملش به قرآن هستیم تا از او پیروی نماییم.
اصل سوم: از پیامبر ج به تواتر آمده که او، بسیاری از امور مجمل در قرآن همانند نماز و حج را تبیین نموده است و اثبات این امور از وی با بالاترین درجهی تواتر نزد بشریت تحقق یافته است که إن شاء الله به هنگام سخن گفتن از بنیاد دوم به شرح بیشتر مسئلهی تواتر خواهیم پرداخت.
امام شافعی / در کتاب «الرسالة» گفته است: «از میان اهل علم، کسی را مخالف این امر نمیشناسم که سنتهای پیامبر ج سه گونه هستند و آنان بر دو نوع از آن سنتها متفق شدند... اول: آنچه که خداوند درمورد آن، نص کتاب را نازل نموده است و رسولخدا همانند نص کتاب به بیان آن پرداخته است.
دوم: آنچه که خداوند بصورت مجمل در کتاب نازل کرده است و پیامبر، معنا و مراد خداوند از آن را بیان نموده است.
این دو نوع هستند که اهل علم در آن اختلاف نکردهاند».[١٤]
ارتباط کمالی بین این سه اصل:
تأمل در سه اصل یادشده، تمام شبهات پیرامون مبیّن قرآن بودن پیامبر ج را نفی میکند و این امر بدان خاطر است که کمال برهان در این موضوع را یادآور شویم و نیز دروازه دلیلآوری مخالف را به روی او ببندیم نه اینکه از تأمل در مجموع این سه اصل و ارائهی استدلال صحیح خودداری کنیم چرا که هر یک از این اصلها به تنهایی بیانگر آنست که سنت، مبیّن قرآن میباشد.
اما ممکن است که منکر سنت از گفتههای برخی مفسران که دو آیهی سوره قیامت و نحل را بر بیان بلاغ حمل نمودهاند سوء استفاده کند و به نفع خود بدانها استدلال نماید در نتیجه، با این کار، اصل بیان رسول ج از مجملات قرآن را نفی کند حال آنکه این امر، انتقال اشتباه در استدلال است. با چنین افرادی از چند وجه مناقشه صورت میگیرد از جمله: ثبوت تبیینگری رسول از مجملات کتاب، منحصر در دلالت آیات مذکور در اصل اول نیست بلکه میان این سه اصل در اثبات چنین امری، تکامل و پیوند برقرار است.
برخی از منکران سنت، مبیّنِ مجملات قرآن بودنِ رسول ج را تقسیمبندی کردهاند و آنچه که با تواتر از او ثابت شده که به بیان مجملات پرداخته را انکار کردهاند تا جاییکه ادعا نمودند که پیامبر ٣ بار نماز میخوانده است نه پنج بار! و تواتر عملیای را رد کردند که تمام امت در همهی مساجد خود، آن را نقل نموده است و این، انکار بالاترین درجهی تواتر است که بشریت میتواند نقل کند، که إن شاء الله در بحث بنیاد دوم به شرح آن خواهیم پرداخت.
اما پیرامون دلالت آن دو آیه از قرآن - یعنی آیه سوره قیامت و آیه نحل - مشاهده میکنی که از بین مفسران، کسانی هستند که در تفسیر خود به ذکر یکی از دو بیان - بیان لفظ «ابلاغ» یا بیان معنا و تفصیل مجملات - اکتفا کردهاند و برخی هم بین هر دو، جمع نمودهاند اما هیچ یک از آنان، نفی نکرده که پیامبر ج امور مجمل در کتاب گرانقدر قرآن را بیان نموده است.
در آیه سوره قیامت که میفرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ١٩﴾[القيامة: ١٩] «بیان و توضیح آن بر ما است»، طبری / گفته است: «اینکه میفرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ﴾ یعنی پس از قرآن، بیان حلال و حرام و احکام آن بطور مفصّل بر عهدهی ما است. طبری این قول را ترجیح داده و سند آنرا از ابنعباس و قتاده ب روایت کرده که این معنا را تاکید میکند سپس قول دیگر را با سند آن ذکر کرده است».[١٥]
نسفی / هم گفته است: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ﴾ هرگاه که چیزی از معانی آن برایت مشکل باشد».[١٦] و بسیاری از مفسران به این معنا - یعنی بیان امور مجمل و توضیح امور مشکل - اکتفا نمودهاند.
بسیاری از آنان نیز هر دو بیان را در آیه - بیان لفظ و بیان معنا - خاطرنشان ساختهاند، امثال قرطبی، عز بن سلام، شوکانی و دیگران.
و تعداد اندکی از آنها به ذکر بیان لفظ اکتفا کرده یا آن را ترجیح داده است همانند طاهر ابن عاشور.[١٧]
خلاصه اینکه جمهور مفسران (بیان معنا) را در تفسیر خود از این آیه خاطرنشان ساختهاند.
شیخ خلیل ملا خاطر در مختصر کتاب خود «السنة وحی» در توضیح وجه دلالت این آیه با تلاش زیادی ثابت کرده که منظور از بیان در آن، بیان سنت برای قرآن است یعنی بیان معنا و تفصیل مجمل، چنانکه گفته است:
«اینکه خداوند أ میفرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ﴾ عهدهدار شدن از جانب خداوند به بیان قرآن کریم است؛ بیان معانی، مجملات و احکام آن که برایشان مشکل میباشد.
این بیان که خداوند متعال عهدهدار آن شده است یا اینکه قرآن بعدی میباشد که همانند قرآن کنونی آنرا نازل میکند یا خیر.
اگر قرآنی باشد که خود این قرآن به بیان قرآن دیگری نیاز دارد و آن نیز به قرآن دیگری برای تبیین آن نیازمند باشد لذا تسلسل پیش میآید.
افزون بر آن، مجمل قرآن، معانی و احکام آن در قرآن کریم موجود هستند و پیامبر ج آنها را بیان داشته است چنانکه بزودی به ذکر برخی از آنها خواهیم پرداخت إن شاء الله.
و اگر بیان یادشده، چیزی غیر از قرآن کریم است - که واقعا هم هست - پس وحی منزّل میباشد به اعتبار این قول خداوند که میفرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ﴾ که عهدهدار آن شده است و این بیان منزّل غیر از آن چیزیست که آنرا میخوانیم و این بیان نیز وحی است به اعتبار التزامی که خداوند متعال در این آیه فرموده است که: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ﴾ و بدون شک این بیان همان است که خداوند أ آنرا به پیامبر بزرگوارش وحی نموده است».[١٨]
اما در مورد آیه سوره نحل که میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ٤٤] «و ذکر را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است و تا این که آنان (دربارهی آن) بیندیشند».
مفسّران اهل علم و دیگران پیرامون مراد از تبیین وارده در آن همانند آیهی پیشین، دو قول دارند.
چنانکه برخی از آنان، آنرا بر تبیین معنا، تفصیل آیات مجمل و بیان موارد مشکل حمل نمودهاند همانند بغوی / که گفته است: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾ «منظور از ذکر، وحی است و پیامبر ج مبیِّن وحی بود، و بیان کتاب از سنت خواسته میشود». رازی / هم گفته است: «این آیه که میفرماید: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾ بر آیات مجمل حمل میگردد».[١٩]
ابنکثیر / نیز گفته است: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ﴾ یعنی: قرآن ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾ یعنی: از سوی پروردگارشان، بخاطر اینکه تو (ای پیامبر) به معنای آنچه خداوند بر تو نازل نموده علم داری و بر آن حریص میباشی و از آن پیروی مینمایی، و ما هم میدانیم که تو بهترینِ مخلوقات و سرور فرزندان آدم هستی لذا آنچه را که مجمل است برای آنان به تفصیل بگوی و آنچه را که مشکل است برایشان تبیین کن».[٢٠]
و بقاعی / گفته است: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ﴾ برای همه مردم تبیین کن بوسیله فهمی که خداوند به تو ارزانی داشته و بخاطرش بر تمام مردمان برتری یافتهای، و نیز زبانی که بزرگترین زبانها و فصیحترین آنهاست و خداوند أ تو را در آن به مرتبهای رسانده که هیچ کسی بدان نرسیده است ﴿مَا نُزِّلَ﴾ یعنی این شرع اسلام که به سعادت دنیا و آخرت رهنمون میشود با تبیین مجمل و شرح امور مشکل بسوی آنان نازل شده است».[٢١]
برخی از آنان نیز هر دو احتمال (یعنی لفظ و معنا) را خاطرنشان ساختهاند همچون بیضاوی، ابوحیان، ابن عطیه و دیگران.
ابنعطیه / گفته است: «اینکه میفرماید: ﴿لِتُبَيِّنَ﴾ احتمال دارد که مرادش این باشد که پیامبر ج متن قرآن را که نازل شده تبیین کند و احتمال هم دارد که تبیین با تفسیر مجملات قرآن و شرح موارد مشکل آن باشد لذا آنچه از امور شریعت که سنت آنرا تبیین کرده در بر میگیرد و این، قول مجاهد است».[٢٢] برخی از آنها نیز فقط بیان لفظ را خاطرنشان ساختهاند. و الله تعالی أعلم.
[١٣]- الإحکام فی أصول الأحکام، ابن حزم، (١/١٠٤) الآفاق الجدیدة.
[١٤]- الرسالة، شافعی، (ص ٤١) دار الوفاء.
[١٥]- تفسیر طبری (٢٣/٥٠٤).
[١٦]- تفسیر نسفی (٣/٥٢٧) دار ابن کثیر.
[١٧]- التحریر و التنویر (٢٩/٣٥٠).
[١٨]- مختصر السنة النبویة وحی (٣٦).
[١٩]- مفاتیح الغیب رازی (٢٠/٣١).
[٢٠]- تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر (٤/٥٧٤).
[٢١]- نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، بقاعی (١١/١٦٨).
[٢٢]- المحرر الوجیز.