شیوهی چهارم: دلالت قرآن بر حفظ سنت
در آغاز مبحث بنیادهای حجیت سنت بیان نمودیم که دلایل قرآن مبنی بر حجیت سنت فقط به اثبات اصل حجیت آن محدود نمیشود بلکه تداوم و حجیت آنرا نیز میرساند.
اثبات معنای تداوم حجیت، اهمیت کمتری از اثبات اصل آن ندارد چرا که مخالفت بسیاری از تردیدافکنان در سنت بر سر مسئلهی حفظ آن و اعتماد به شیوهی نقل آن میباشد نه در اصل استناد بدان.
میبایست این مفهوم را به هنگام مناقشه با تردیدافکنان در سنت و منکران آن مورد توجه قرار داد تا جایی که اگر یکی از آنها به دلالت آیات مبنی بر اطاعت از رسول اقرار کرد اما دربارهی حفظ سنت به مخالفت برخاست با دلایل تداوم حجیت و استمرار نیاز بدان به ارائهی استدلال برایش میپردازیم.
و اگر به منظور بیرون کشیدن آنچه میتواند بر معانی حفظ و تداوم نیاز مؤمنان به سنت دلالت کند در قرآن کریم تأمل نماییم دلایل متعددی برای آن مییابیم که از لحاظ قوت و روشنی وجه دلالت آن و از لحاظ اتفاق یا اختلاف داشتن در آن بین علمای اسلام دارای مراتب متفاوت است که چندی از این دلایل را بیان خواهم نمود:
دلیل اول: این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ٥٩] «ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیامبر (با تمسّک به سنّت او) اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید (مادام که دادگر، حقّگرا و مجری احکام اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا (با عرضهی به قرآن) و پیامبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و سنّت) برای شما بهتر و خوشفرجامتر است».
وجه دلالت مجمل آن:
خطاب در آیه برای اهل ایمان تا روز قیامت، عام است، اینگونه که نزاعهای خود را به کتاب و سنت برگردانند و عمل به این آیه هم تنها زمانی میتواند صورت پذیرد که کتاب و سنت محفوظ باشند تا که داور و عامل حلوفصل نزاع بین مؤمنان گردند زیرا اگر محفوظ نباشند مقتضای آیه باطل میشود.
اثبات وجه دلالت:
با توجه به اهمیتی که استدلال به این آیه جهت حفظ سنت نبوی دارد مراحلی را بیان خواهم کرد که بر اساس آن، دلالتی که پیشتر بصورت کلی خاطرنشان ساختیم را اثبات میکنیم، این مراحل عبارتند از:
١- اثبات عام بودن آیه.
٢- اثبات شمولیت قول خداوند که میفرماید: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ به کتاب و سنت.
٣- اثبات نیازمندی عموم اهل ایمان در تمام دورانها به کتاب و سنت در حلوفصل نزاعات.
اولاً: اثبات عام بودن آیه:
مقصود از عام بودن آیه به اعتبار مخاطبان است که میتوان آن را با شیوههایی اثبات کرد:
از جمله: اینکه با خطاب قرار دادن مؤمنان از جانب خداوند آغاز شده است لذا شامل تمام کسانی میشود که تا روز قیامت در وصف ایمان داخل هستند مگر اینکه دلیلی مبنی بر تخصیص (خاص نمودن) و خارج کردن آنانی که معاصر اهل ایمان زمانِ خطاب نیستند اقامه شود بویژه اینکه لفظ (الّذین) از الفاظ عموم است چنانکه اصولیها مقرر کردهاند و هیچ دلیلی مبنی بر تخصیص در این آیه وجود ندارد زیرا این آیه نیز همانند سایر آیاتِ عامی است که خداوند در آن، اهل ایمان را امر و نهی مینماید همانند این قول که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ﴾[آل عمران: ١٣٠] «ای کسانی که ایمان آوردهاید ربا را دو و چند برابر مخورید» و نیز این قول که: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ﴾[النساء: ١٩] «ای کسانی که ایمان آوردهاید برای شما درست نیست که زنان را (همچون کالایی) به ارث برید» و آیات دیگر، بنابراین اصل در خطاب نمودن مؤمنان به امر و نهی در قرآن اینست که شامل تمام کسانی شود که تا روز قیامت ایمان بیاورند و این همان اقتضای ضروری خاتم پیامبران بودن رسولخدا محمد ج و حجّت بودن قرآن بر سایر انسانها است، و از این اصل جز با دلیل یا قرینهای که بر اراده خاص بودن دلالت نماید یا دلیلی که پس از اراده عام بودن بر تخصیص دلالت کند عدول نمیشود.
همچنین از جمله آن روشها: اجماع است، که تعداد بیشماری از اهل علم نقل اجماع کردهاند مبنی بر اینکه این آیه، عام است که از مشهورترین این علماء ابنحزم / است چنانکه گفته: «و دلیل بیانگر آنست که مراد از این برگرداندن، به قرآن و خبر رسولخدا میباشد چنانکه امت اجماع دارند بر اینکه این خطاب، متوجه ما و نیز تمام کسانی از جن و انس است که تا روز قیامت آفریده میشوند درست همانطور که متوجه کسانی بود که در عهد رسولخدا ج بودند و تمامی آنهایی که پس از وی و پیش از ما آمدهاند و تفاوتی ندارد».[٢٣]
دوماً: اثبات شمولیت این قول خداوند: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ برای کتاب و سنت:
پس از اثبات عام بودن آیه به اعتبار مخاطبان آن، به مرحله اثبات شمولیت آیه برای کتاب و سنت میرسیم، نه اینکه فقط شامل کتاب باشد. اثبات این امر نیز از چند روش صورت میپذیرد:
از جمله: تکرار فعل امر ﴿وَأَطِيعُواْ﴾، این مسئله معنای بیشتری به امر و نهی رسول ج میبخشد و بر خاص بودن توجه به آن میافزاید حتی اگر که در نص قرآنی نباشد، چنانکه ابن عاشور / در تفسیرش گفته است: «فعل ﴿وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾ تکرار شده است با وجود اینکه حرف عطف، سبب بینیازی از تکرار آنست تا اهتمام و توجه به حصول اطاعت از رسول را ابراز دارد و آنرا مورد تأکید قرار دهد و تا مرتبهی بالاتری از اطاعت اولی الأمر باشد و نیز برای اینکه یادآور وجوب هر آنچه باشد که رسول ج بدان امر میکند هرچند که امر رسول همراه با قرائن تبلیغ وحی نباشد تا شنونده دچار این توهم نشود که طاعت رسول که بدان امر شده به طاعت خداوند - در آن چیزی که آنرا از جانب خداوند تبلیغ مینماید - بر میگردد بیآنکه خودش بدون تشریع به چیزی امر کند چرا که اجرای تمام امور او خیر است».[٢٤]
همچنین: خداوند در آیه مذکور امر نموده که در هنگام نزاع به وی و رسولش رجوع شود، و معلوم است که ما نمیتوانیم مستقیما به خداوند رجوع نماییم چرا که او به هیچ یک از ما برای حلوفصل امور مورد نزاع، وحی نمیکند بنابراین مراد از رجوع و بازگرداندن به خداوند درواقع رجوع به کتابش است.
و چون اینگونه است پس مناسب سیاق آیه است که مراد از رجوع به رسول هم رجوع به قضاوت و حکم او همراه با حکم و حلوفصل کتاب باشد نه اینکه مراد از آن نیز همان رجوع به الله باشد بدون آنکه مرتبط به شخص رسول ج باشد.
سپس ممکن است که معاصران پیامبر، این حکم و قضاوت را مستقیما از وی شنیده باشند و امکان هم دارد کسانی که غایب بودهاند با واسطهای بدانان رسیده باشد همانطور که فرستادگان و سفیران رسولخدا ج با حکم و امر وی در همه جا بین مردم میرفتند حال آنکه آنها این قضاوت را با واسطه و غیر مستقیم کسب کرده و از آن آگاهی یافته بودند.
ابنحزم / گفته است: «حتی اگر شخص جنجالآفرینی بگوید که این خطاب تنها متوجه کسی است که توانسته رسولخدا ج را ملاقات نماید باز هم این ایرادش را نمیتواند در مورد خداوند وارد کند چرا که هیچکس برای سخن گفتن با خداوند أ راهی ندارد پس این پندار باطل است و صحیح اینست که رجوع مذکور در آیه درواقع به کلام خداوند یعنی قرآن است و نیز به کلام پیامبرش میباشد که نسل به نسل با گذشت زمان به ما منتقل شده است...
همچنین در آیه یادشده، ذکری از دیدار حضوری و یا شفاهی نیست و دلیلی هم برایش موجود نمیباشد بلکه در آن فقط امر به رجوع هست و ضرورتاً معلوم است که این رجوع همان تحکیم اوامر خداوند میباشد...
و اوامر رسولخدا ج هم در بین ما موجود است و تمامی آن به ما منتقل گردیده است لذا منظور همین است که آیه بدون تأویل و بدون مخالفت با ظاهر بر رجوع به اوامر او تصریح فرموده است».[٢٥]
مقصود اینست که مراد از امر خداوند مبنی بر رجوع به رسول، درواقع رجوع به سنت وی میباشد یعنی به آنچه که بدان قضاوت مینماید و برای حلوفصل نزاع بدان حکم میکند هرچند که این قضاوت و داوری در قرآن ذکر نشده باشد.
همچنین اجماع:
عبدالعزیز کنانی / در مورد این آیه گفته است: «هیچ اختلافی در میان مؤمنان و اهل علم نیست که اگر آن را به الله رجوع دهیم به کتابش است و اگر به رسولش پس از وفات وی رجوع دهیم به سنّتش میباشد و فقط ملحدان در این امر، تردید دارند».[٢٦]
ابنقیم / گفته است: «مردم اتفاق نظر دارند که رجوع به الله همان رجوع به کتابش است و رجوع به رسول ج درواقع رجوع به خود پیامبر در حیاتش و به سنّتش پس از وفاتش است».[٢٧]
سوما: اثبات نیازمندی عموم اهل ایمان در تمام دورانها به کتاب و سنت در حلوفصل نزاعها:
الله متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ٥٩] «ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیامبر (با تمسّک به سنّت او) اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید (مادام که دادگر، حقّگرا و مجری احکام اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا (با عرضهی به قرآن) و پیامبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و سنّت) برای شما بهتر و خوشفرجامتر است».
این آیهی کریمه، امر به ارجاع دادن به کتاب و سنت را به مسئلهای پیوند زده که در هر زمانی میان مردم نو شده و روی میدهد که آن هم نزاع و کشمکش بین آنهاست و این ارجاع دادن را علامتی برای ایمان و حتی شرط آن قرار داده است چنانکه خداوند أ میفرماید: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ﴾، سپس خداوند متعال بیان فرموده که این ارجاع دادن، سرانجامِ نیکی دارد چنانکه میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾ و تأویل در اینجا سرانجام و عاقبت است.
شخصی که در موارد عام وارده در آیه تأمل میکند، چه در اول آیه باشد که امر عام به طاعت الله و طاعت رسولش داده است و چه در عام بودن مورد نزاع باشد که از کلمه ﴿شَيۡءٖ﴾ در آیه برداشت میشود و سپس به ذکر سرانجام نیک این ارجاع دادن پرداخته که خواستهی هر مؤمنی است عام بودن نیاز اهل ایمان به آنها را در تمام دورانها درک میکند و این مسئله، امر مهمی را اقتضا میکند - که إن شاء الله به شرح و تفصیل آن خواهیم پرداخت - و آن اینکه: الله أ کتاب و سنت را حفظ نموده تا به وسیلهی آن دو، حلوفصل نزاعهای بین مؤمنان صورت بپذیرد.
دلیل دوم: این قول خداوند که میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ٩] «ما خود ذکر را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم».
پیشتر خاطرنشان ساختم که پارهای از دلایل در استدلال به حفظ سنت مورد اتفاق است و یا اینکه در مرتبهی پایینتر از آن میباشد و چون وقت، اجازهی شرح اختلاف جزئی را نمیدهد به بیان وجه استدلال کسانی از اهلعلم اکتفا میکنم که بدین آیه بر این اعتبار استدلال نمودهاند که سنّت داخل در آیه است، اما استدلال بدان برای حفظ سنت که لازمهاش، الحاق دیگر آیات بدان میباشد مقام دیگری است که إن شاء الله به زودی بدان خواهیم پرداخت.
وجه دلالت آیه در حفظ سنت بصورت مجمل: اینست که کلمهی ﴿ٱلذِّكۡرَ﴾ تنها مختصّ قرآن نیست بلکه عموم وحیای که الله بر پیامبرش ج نازل کرده را شامل میشود که سنت نیز جزء آن است لذا داخل در عهدهدار شدن حفظ از جانب خداوند میگردد.
اثبات وجه دلالت:
صحت استدلال به این آیه برای حفظ سنّت، اثبات دو امر را میطلبد:
اول: اینکه ذکر نازلشده از سوی خداوند أ منحصر در قرآن نیست بلکه عموم وحی را در بر میگیرد.
دوم: اینکه سنّت از وحیای است که خداوند نازل نموده است.
پیشتر در این کتاب جهت اثبات امر دوم، مطالبی بیان گردید اما برای شمولیت الذّکر به منظور عام بودن وحی بدین قول خداوند استدلال میشود که میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧﴾[الأنبياء: ٧] «پیش از تو جز مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان (دین آسمانی را) وحی کردهایم. از (اهل علم و) آشنایان به کتابهای آسمانی بپرسید اگر این را نمیدانید».
پس منظور از اهل ذکر در اینجا، اهل کتاب از یهود و نصاری است چنانکه از سیاق آیه مشخص میباشد چرا که این آیه متعلق به آیات قبل است که حکایت گفتهی مشرکان در مورد پیامبر در آن آمده است که گفتند: ﴿هَلۡ هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡۖ﴾[الأنبياء: ٣]. پس خداوند أ آنها را به کسانی ارجاع میدهد که همانند آنان به پیامبر ج ایمان نداشتند، تا که از اهلکتاب بپرسند آیا پیامبرانشان از بشر بودند یا از ملائکه؟
ابنکثیر / گفته است: «خدای متعال سخن کسانی را رد کرده که بعثت رسولان از میان بشر را انکار کردند چنانکه میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ﴾ یعنی همهی رسولانی که پیش از تو بودند مردانی از بشر بودند و هیچ یک از ملائکه در بینشان نبود چنانکه در آیه دیگر میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰٓۗ﴾[يوسف: ١٠٩]...، به همین خاطر خداوند متعال میفرماید: ﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾، یعنی: از اهل علم امتهای دیگر همچون یهود و نصاری و دیگران بپرسید: آیا رسولانی که نزد آنان آمدند بشر بودند یا ملائکه؟
آنان بشر بودند و این از کمال نعمت خدا بر مخلوقاتش است که رسولانی از خود آنها را در میانشان برانگیخت که قادر به ابلاغ دین خدا بدانان باشند».[٢٨]
بر همین اساس، کسانی از میان اهل علم بر این رأی هستند که به نص، لفظ و ظاهر این آیه برای حفظ سنت بههمراه قرآن استدلال میشود چرا که سنت نیز از وحیای است که الله متعال نازل نموده است.
ابنحزم / گفته است: «خداوند متعال درباره پیامبرش میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ٣-٤] «و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (چیزی که با خود آورده) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد» و به پیامبرش امر میکند که بگوید: ﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ٩﴾[الأحقاف: ٩] «بگو: من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند و با شما چه خواهد کرد. من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم» و نیز میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ٩] «ما خود ذکر را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم» همچنین بیان میدارد: ﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ٤٤] «(پیامبران را) همراه با دلایل روشن و معجزات آشکار (دالّ بر پیامبری ایشان) و همراه با کتابها فرستادهایم، و ذکر را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است) و تا این که آنان بیندیشند». لذا درست اینست که بدون شک، تمام گفتههای رسولخدا دربارهی دین، وحیای از جانب خدا میباشد (میگویم این، اثبات امر دوم است) و میان کسی از اهل لغت و شریعت، اختلافی در این نیست که هر وحیای که از جانب خداوند نازل شده است ذکر مُنزّل میباشد (میگویم: و این هم اثبات امر اول است که به اتفاق بدان استدلال شده است) بنابراین وحی از سوی خداوند حفظ شده است».[٢٩]
دلیل سوم: این قول خداوند أ است که میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٣٢ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣﴾[التوبة: ٣٢-٣٣] «آنان میخواهند نور خدا را با (گمانهای باطل و سخنان ناروای) دهان خود خاموش گردانند (و از گسترش این نور که اسلام است جلوگیری کنند) ولی خداوند جز این نمیخواهد که نور خود را به کمال رساند هرچند که کافران دوست نداشته باشند * خدا است که پیامبر خود (محمّد) را همراه با هدایت و دین راستین (به میان مردم) روانه کرده است تا این آئین (کامل و شامل) را بر همهی آئینها پیروز گرداند (و به منصّهی ظهورش رساند) هرچند که مشرکان نپسندند».
وجه دلالت این آیه بهصورت مجمل: اینست که خداوند أ عهدهدار به کمال رساندن نور خود و ظاهر ساختن دینش شده است و سنت نیز از دین است چرا که سنت، داخل در این عهدهدار شدن خداوند است که برای استمرار ظهور، اقتضای حفظ میکند.
اثبات وجه دلالت:
استدلال به این آیه برای حفظ سنت از سوی خداوند، اثبات موارد زیر را میطلبد:
اولا: اینکه سنت از دین است.
دوما: اینکه لازمهی اظهار دین، حفظ آن است.
مورد اول در مطالب پیشین از طریق وجوه و شیوههای متعددی اثبات شده است.
مورد دوم نیز روشن است چرا که لازمهی ظاهر ساختن دین اسلام بر سایر ادیان، حفظ آن میباشد تا پیوسته ظاهر و غالب باشد وگرنه مثل آنها دچار تحریف و تباهی میگردد و ظهور آن بر دیگر ادیان صحیح نیست!
و ظهور همیشه بواسطهی نیزه و شمشیر (نظامی) نیست بلکه چه بسا بوسیله برهان و بیان باشد زیرا دین اسلام در هر زمانی از جهت دلیل و بیان بر غیر خود ظاهر و چیره است هرچند که امکان هم دارد در بُرههای از زمان، غیر اسلام از جهت نیزه و شمشیر بر آن ظاهر و غالب آید.
[٢٣]- الإحکام فی أصول الأحکام (١/٩٧).
[٢٤]- التحریر و التنویر (٥/٩٧).
[٢٥]- الإحکام اثر ابن حزم (١/٩٨) دار الآفاق الجدیدة.
[٢٦]- الحیدة و الإعتذار صفحه (٦٩).
[٢٧]- إعلام الموقعین، ابن قیم (١/٣٩).
[٢٨]- تفسیر ابن کثیر (٥/٣٣٤) با اختصار، طیبة ط ٢.
[٢٩]- الإحکام اثر ابن حزم (١/١٢١).