اصل اول: ادعای بینیازی به سنت به بهانهی کافی بودن قرآن (و بینیازی به غیر آن)
منکران سنت ادعا میکنند که مسلمان - برای اینکه دینش را آنطورکه خدا میخواهد برپای دارد - نیازی به منبعی دینی بجز قرآن کریم ندارد چرا که قرآن ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ بیانگر همه چیز است.
لذا هر منبعی که مسلمانان از آن، حُکمی شرعی بر میگیرند که در نصّ قرآنی ذکر نشده است درواقع از منابع دروغینی میباشد که به گمراهی و انحراف میانجامد هرچند که با صحیحترین سندها به رسولخدا ج برسد!
این گفته اینگونه مورد مناقشه قرار میگیرد: هیچ شکی در تبیان بودن و بیانگر بودن قرآن برای همه چیز نیست اما مسئله در مورد مشخص کردن و توضیح وجه تبیان است که قرآن بیان داشته است، آنها تبیان را در این نص قرآنی بر هر حکمی منحصر میکنند و این محدود ساختن دلالات لفظ است که آنرا نمیپذیریم چرا که طُرق تبیان وسیع است از جمله: نص، اشاره، إحاله و غیره... و اگر پزشکی برای یک بیمار، نسخهی دارو بپیچد سپس او را با استناد به نسخهی پزشک دیگری که در آن برایش «رژیم غذایی» نوشته او را به پرهیز و رژیم غذایی احاله کند تا آن را نیز در پیش گیرد میگوییم که پزشک، درمان را برای او بیان داشته است و رژیم غذایی را هم برایش بیان نموده است با اینکه خود وی آنرا برایش ننوشته است بلکه وجه تبیان در اینجا: اِحاله است.
در قرآن کریم هم اینگونه است، چنانکه مشاهده میکنیم که خداوند أ در قرآن به طاعت رسولش و اجتناب از نهی او رهنمون میشود و این را در دهها موضع تکرار میکند لذا هر کس از هر آنچه که رسولخدا ج بدان امر کرده اما نص آن در قرآن ذکر نشده پیروی نماید در حقیقت از قرآن پیروی میکند چرا که در خود قرآن، تبیان مبنی بر وجوب طاعت این رسول بزرگوار ج موجود است.
بیضاوی / در تفسیر آیهی ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ گفته است: «یعنی همه چیز از امور دین به صورت تفصیلی یا اجمالی با احاله به سنت یا قیاس میباشد».[٤٤]
و آلوسی / در روح المعانی گفته است: «تبیان بودن کتاب (قرآن) اینگونه است که در آن برای برخی امور، نص و برای بعضی دیگر، احاله به سنت هست چنانکه به پیروی از پیامبر ج امر کرده و در مورد آن گفته است: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣﴾[النجم: ٣] «از روی هوی و هوس سخن نمیگوید» و در این قول خداوند نیز به اجماع تشویق نموده است: ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[النساء: ١١٥] "و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد"».[٤٥]
منکران سنت از جهتی دیگر بر مسئله سابق اعتراض دارند چنانکه میگویند آیاتی که امر به طاعت رسول در آنها آمده است بطور مطلق بر معنای پیروی از سنت و امر پیامبر دلالت نمیکند بلکه دالّ بر پیروی از کتابی است که آن را آورده است که قرآن میباشد بنابراین مراد از شخص رسول، رسالت است نه شخص مُرسَل!! و میگویند: هر چیزی که پیامبر ج انجام داده و در نص قرآن ذکر نشده به مقتضای نبوتش آنرا انجام داده است نه رسالتش! و چیزی که از نبوت صادر میشود شرعا الزامآور نیست! یعنی آنها با این اعتبار بین رسول و نبی فرق میگذارند.
این مسئله بیانگر نظر فاسد و فهم محدود آنهاست چرا که معنای رسول در آیاتی که امر به طاعتش نموده روشنتر از آنست که برای تعیین معنایش استدلالی صورت گیرد، آیا خداوند نمیفرماید: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا٨٠﴾[النساء: ٨٠] «هر که از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است و هر که (به اوامر و نواهی تو) پشت کند (خودش مسؤول است و باک نداشته باش) ما شما را به عنوان مراقب (احوال) و نگهبان (اعمال) آنان نفرستادهایم». ضمیر کاف در ﴿أَرۡسَلۡنَٰكَ﴾ روشن میکند که مراد از رسول در اینجا شخص مُرسَل است نه رسالت، و اگر در مشهورترین آیهای که برای حجیت سنت بدان استدلال میشود تأمل کنیم یعنی آیه سورهی حشر که میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾[الحشر: ٧] «چیزهایی را که پیامبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجرا کنید، و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است دست بکشید». در مییابیم که لفظ ﴿ٱلرَّسُولُ﴾ در اینجا نمیتواند به معنای رسالت باشد چرا که خداوند أ میفرماید: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾[الحشر: ٧] «چیزهایی را که خداوند از اهالی این آبادیها به پیامبرش ارمغان داشته است متعلّق به خدا و پیامبر و خویشاوندان (پیامبر) و یتیمان و مستمندان و مسافران در راهمانده میباشد. این بدان خاطر است که اموال تنها در میان اشخاص ثروتمند شما دست به دست نگردد (و نیازمندان از آن محروم نشوند). چیزهایی را که پیامبر برای شما (از احکام الهی) آورده اجرا کنید و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است دست بکشید». زیرا سخن در اینجا از فیء است که در غزوهی بنینظیر برای رسولخدا واقع شد، پس در اینجا چه ربطی به رسالت دارد؟!
و به نسبت فرق گذاشتن آنها بین رسول و نبی باید گفت که هر دوی آنها در سیاق مدح پیروی از پیامبر یکجا آمده است چنانکه میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ﴾[الأعراف: ١٥٧] «کسانی که پیروی میکنند از فرستادهی (خدا محمّد مصطفی) پیامبر امّی که (خواندن و نوشتن نمیداند)». چگونه پس از این گفته میشود که از محمد ج با وصف نبوت پیروی نمیشود؟
منکران نسبت به ادعای قرآنبسندگی و بینیازی از غیر آن اکتفا نمیکنند بلکه معتقدند پیروی از سنت، گمراهی و انحراف است حتی بسیاری از آنها بر این باورند که پیروی از سنت، شرک به خدا، تحکیم به غیر وی و مقدم داشتن عرفها و سنتهای نیاکان بر امر و شرع خداوند است. و دکتر خادم حسینبخش در کتابش «القرآنیون و شبهاتهم حول السنة» برخی از گفتههای بزرگان منکران سنت را در بکار بردن وصف کفر و شرک برای کسانی که همراه قرآن، احادیث را میپذیرند و بدان عمل میکنند نقل کرده و بر آن ردیّه زده است.[٤٦] و من نیز غلو و افراطشان را از خلال جدل و گفتگوهای مستقیم خود با آنان لمس کردهام چرا که برخی از آنها به سبب باورم به سنت، صراحتا وصف شرک را برایم بکار برده است.
پس اگر که امر به پیروی از سنت نزد آنها تا این حد از گمراهی و انحراف است در این صورت، قرآن چگونه هدایتگر و مبیّن میباشد با وجود این همه آیاتی که لزوم طاعت امر رسول را به صورت مطلق بیان نموده و آنها را مقیّد نکرده است؟ اگر پیروی از سنت پیامبر شرک باشد آیا نزول این آیات، سبب فتنه و گمراهی مردمان نیست؟ چرا که مردم - به زعم آنها - به سبب فهم اشتباه خود از آیاتی که خداوند در آنها به طاعت رسولش امر نموده در شرک افتادهاند و این لازمِ گفتهی آنها است که در نهایت فساد و انحراف میباشد.
سپس کسانی از بین این منکران سنت هستند که اگر حقیقتِ گفتهی خود را درک کنند و پیامدها و فسادی که به دنبال دارد را دریابند ممکن است بجای اینکه از گفتهاش برگردد و به صحت و درستی سنت باورمند شود به انکار و مخالفت با قرآن بپردازد که این امر بخاطر جدایی و فاصلهی شدید آنها با سنت است. یکی از جوانان زیرکی که مدتزمان زیادی با او پیرامون حجیت سنت به گفتگو پرداختم پس از آنکه لازمهای سخنانش را فهم کرد صراحتا به من گفت که اعتقادش به صحت قرآن دچار شک و تردید شده است! با اینکه صحیح این بود که از موضع منفیاش نسبت به سنت دست بکشد نه اینکه در قرآن کریم شک نماید آن هم پس از گفتگوی مفصّلی که در اثنای آن، تمام امت را به سبب تکیه نمودن بر امور نقلشده از پیامبر ج در مورد فرایض تضلیل کرد و گمراه دانست آنهم پس از آنکه از آوردن یک نص قرآنی برای تعداد نمازها و رکعات آن عاجز ماند، با اینکه نماز پس از توحید مهمترین فرض است. و بدون تردید، کسی که از منزلت سنت میکاهد و در فهم خود مبنی بر کافی بودن قرآن غلو میکند از راه راست به دور میباشد و الله المستعان.
[٤٤]- أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیضاوی (٣/٢٣٧).
[٤٥]- روح المعانی، آلوسی (١٤/٢١٤).
[٤٦]- صفحه (٢١٩)، نشر مکتبة الصدیق.