پاسخ دوم و بیان مفهوم صحیح حدیث نبوی ج
حق واضح شد و طلسمی که سبائیها از راه افترا، بهتان، کذب و دروغ و مکر و فریب و باتحمل زحمتهای زیادی آماده کرده بودند شکست و تکه تکه شد و ذراتش به هوا رفت، اما به خاطر ازدیاد سرور قلب اهل سنت و به منظور تحقیق بیشتری در معنی حدیث نبی کریم ج و برای اتمام حجت علیه دشمنان صحابه از طرف سیدنا معاویهس و از طرف معاونین و عساکر او به این ایراد و اعتراض باطل و لغو، مهمل و فرسوده پاسخ دیگری نیز تقدیم میکنم، و هو هذا. بر اثر تعمق و تدبر در این گفتار گهر بار نبی اکرمج یعنی «تقتلك الفئة الباغیة»عبارت النص و مقصود کلام صرفاً دو مطلب به نظر میرسد.
اول: بیان کیفیت رحلت و مرگ حضرت عمار و مطلع ساختن ایشان که مرگ او به صورت طبیعی و عادی نخواهد بود، بلکه به خلعت شهادت سرافراز گردیده به درجهی رفیع آن نائل خواهد شد.
دوم: قاتل تو یک فرقهی باغیه خواهد بود.
اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا آن «فئه باغیه» را به این خاطر باغی میگویند که بر وی تعریف شرعی «باغی» صدق پیدا میکند یا صرفاً بدان جهت که وی حضرت عمارس را به شهادت رسانده است؟ و به تعبیر دیگر، آیا آن حضرت را «فئه باغیه» به قتل میرساند یا گروهی که تو را به قتل میرساند فئه باغیه قرار میگیرد؟ باید دید که حدیث چه میگوید.
و در همین جا پرسشی دیگر نیز به وجود میآید که آیا مفهوم حدیث بدین نحو است که مردم به طورعموم از فئه باغیه بودن گروهی که حضرت عمارس به دست آن کشته خواهد شد از قبل مطلع و با خبر خواهند بود یا پس از کشته شدن وی این علم را به دست خواهند آورد؟ گویی کشتن وی نشانی باغی بودن آن گروه خواهد بود و پیش از آن باغی بودن این فرقه بر احدی یا علی الاقل برای عموم ظاهر نخواهد بود؟
شق ثانی هردو پرسش قابل قبول نیست -این امر قطعاً واضح است که کشتن حضرت عمارس فی نفسه مرادف بغاوت نیست- هر نوع گروه یا فرد اگر یک فرد یا جماعتی را بکشد این عمل مستلزم باغی بودن نخواهد شد، دزدان و چپاول گران خیلیها را میکشند و اموال آنها را نیز به غارت میبرند، ولی باز هم در اصطلاح شرع آنها را باغی نمیگویند – باغی کسانی را میگویند که با مملکت (STATE) مخالف باشند و سعی و تلاششان در سرنگون کردن آن باشد، اگر این امر در نظر نباشد تنها کشتن مهمترین شخصیتی را هم «بغاوت» نمیگویند، با این تو ضیح به خوبی معلوم شد که نه شهید کردن حضرت عمارس را میتوان بغاوت گفت و نه کشته شدن او را نشانی «فئه باغیه» بودن «فئه قاتله» میتوان قرار داد.
در نتیجه این تشریح روشن گردید که از حدیث «تقتلك الفئة الباغیة»این استنباط که کشته شدن سیدنا عمارس نشانی وعلامت باغی بودن فئه باغیه است، استنباطی بیمورد و قطعاً غلط میباشد مفهوم صحیح این حدیث صرفاً میتواند یکی از این دو مطلب زیر باشد:
اول: اینکه یک فرقۀ باغیه که از اول باغی بوده وباغی بودنش معروف وبرای همگان معلوم خواهد بود حضرت عمارس را خواهد کشت.
دومین مفهوم صحیح این است: گروهی که او را خواهد کشت به ظاهر فرمانبردار و مطیع دستگاه حکومت (STATE) خواهد بود اما فی الواقع به طور پنهانی و در پرده مخالف و منکر آن خواهد بود که پس از شهید شدن حضرت عمارس بغاوتش آشکار و ظاهر خواهد شد [۳۰]با توجه به این مفهوم شهادت وی علامت ظهور بغاوتی قرار خواهد گرفت، و از حدیث نبوی سه تا پیش گویی فهمیده میشود، یکی پیش گویی شهادت حضرت عمارس دوم اینکه فرقهای که او را به قتل میرساند فرقهای باغی خواهد بود، سوم اینکه بعد از کشته شدن او طغیان و بغاوتی علیه دستگاه خلافت ظهور خواهد کرد و کشته شدن او علامت این امر خواهد بود که این بغاوت آغاز شده و در شرف ظهور است.
از این دو مفهوم اخیر اگر مفهوم اول در نظر گرفته شود، برای اینکه بتوانیم گروه حضرت معاویه را قاتل حضرت عمار قرار بدهیم، لازم است که اولاً باغی بودن آن را به اثبات برسانیم، زیرا اگر آنها از اول باغی نبوده باشند نمیتوان آنها را قاتلین حضرت عمارس قرار داد برای اینکه پیش گویی رسول خدا ج امکان ندارد اشتباه و غلط باشد و اگر اتهام بغاوت آنها امری غلط و یا حتی مشکوک است پس آنها را قاتل عمارس قرار دادن نیز قطعاً غلط و دروغ است. اگر جریان بدین منوال میبود، باغی بودن آنها با دلیلی متقین ثابت میشد در صورتی که حقیقت امر این است که باغی بودن حضرت معاویه و طرفدارانش با دلیلی که به اندازهی تار عنکبوت هم باشد ثابت نیست، چنان که در صفحات آینده انشاء الله ما آن را توضیح خواهیم داد لکن بد نیست در اینجا علی سبیل التنزل از اصل حقیقت و واقع امر چند لحظه صرف نظر کرده عرض کنیم که باغی بودن آنها را هیچ وجه به طور یقین نمیتوان ادعا کرد زیرا خود آقای مودودی نیز به نقل از علامه ملا علی قاری تا این حد نوشته است:
«در میان اهل سنت و الجماعت در این امر اختلاف وجود دارد که آیا میتوان آنها را به نام «باغی» موسوم کرد یا خیر؟ بعضی از آنها از این کار اجتناب میورزند». [۳۱]
این بدان معنی است که باغی بودن آنها امری یقینی نیست و إلا متفق علیه قرار میگرفت لذا گروه وی را قاتل عمارس قرار دادن درست نیست زیرا پیش گویی رسول اکرم ج به هیچ وجه نمیتواند مشکوک و مشتبه باشد بلکه واضح و روشن بودن آن امری است لازمی پس بنا به این حدیث چنین گفتن که گروه حضرت معاویهس باغی بود قطعاً نادرست و استدلالی مغالطه انگیز است بالعکس از این حدیث به اثبات میرسد که گروه وی قاتل حضرت عمارس نبود، اگر چنین میبود باغی بودن آن با دلیل شرعی متیقنی ثابت و همانند روز روشن طوری واضح میشد که میان اهل حق در مورد آن هیچ اختلافی راه نمییافت اگر دومین مفهوم حدیث را اختیار بفرمایید آنگاه انوارگفتار نبی مکرم اسلام ج چهرهی قاتلان را به خوبی نشان خواهند داد.
با ملاحضه به این مفهوم از حدیث چنین بر میآید که «شهادت حضرت عمارس به منزله تمهید و مقدمهی فتنه انگیزی یک فرقهی باغی که تا قبل از لحظهی قتل بغاوتش واضح نبود، میباشد».
با این توضیح بدون تردید مشخص میشود که این گروه «فرقهی خوارج» بود، اگر این حادثه در صفین رخ داده است، پس این امر نزد همه مسلم است که آغاز بغاوت خوارج بعد از آن صورت گرفت و فاصله زمانی این دو حادثه خیلی کم و به منزلهی معدوم است باز اگر حادثهی قتل پیش از موضوع رفع مصاحف تصور کرده شود چنان که همین طور مشهور است، پس نحوهی عمل باغیانهی خوارج یک روز بعد از قتل حضرت عمارس زمانی آغاز شده بود که یک جناح از میان سبائیان یعنی خوارج از پذیرفتن فرمان حضرت علیس سرکشی و انکار نمود و خود آن حضرتس را تهدید به قتل نمود و پس از چند روز خلافت وی را انکار کرده بر علیه او شمشیر به کف گرفتند. و اگر وقوع حادثه را پس از رفع مصاحف تصور کنیم چنان که از روایت ابن الهثیم فهمیده میشود، پس بین حادثهی قتل و آغاز شدن حرکات باغیانه خوارج به اندازهی یک روز هم فاصله وجود ندارد.
در اینجا ایجاد این شبهه و ایراد، نادرست و اشتباه است که خوارج زمانی باغی قرار گرفتند که خلافت حضرت علیس را انکار نموده بر علیه او شمشیر کشیدند و حکومت جداگانه تشکیل دادند، پیش از این اعمال چگونه میتوان بنا به حدیث مذکور آنها را مصداق «الفئة الباغیة»قرار داد؟ زیرا اولاً: بغاوت آنها به طور منظم و آشکارا هم بعد از مسئله تحکیم شروع شد، در این گونه حوادث فاصلهی زمانی یک ساله و یا یک سال نیم فاصلهای محسوب نمیشود و بنا به همین مآل قریب در حدیث شریف آنها را «فئة باغیة»فرموده است [۳۲]و نظایر آن در احادیث فراوان است به طور مثال این حدیث مشهور است که روزی رسول خدا ج به همراه صدیق اکبر و فاروق اعظم و شهید اعظم این امت ذی النورینش بالای کوه احد تشریف برد، کوه احد به لرزه در آمد، آنگاه آن حضرت ج فرمود، ساکن شو بر بالای تو نیست به جز یک نبی و یک صدیق و دو شهید بدیهی است که شهادت آن دو بزرگوار مدتها بعد از این واقعه رخ داد، اما رسول خدا ج به اعتبار مآل در همان وقت آنها را با لقب شهید ذکر فرمود.
ثانیاً: اینکه خروج و بغاوت خوارج اگرچه من حیث فقهی و قانونی زمانی بعد از این حادثه قتل شروع شد، لکن نقشه آن را در همان لحظات نبرد صفین طراحی و برنامه ریزی کرده بودند لذا فی الواقع آنها از همان زمان «فئه الباغیه» شده بودند در حقیقت حدیث را آن حضرت ج به منظور انکشاف همین راز ارشاد فرموده است که «گروهی که حضرت عمار را میکشند گرچه در آن موقع باغی اصطلاحی و علنی نخواهد بود و به ظاهر با استفاده از روش تقیه و نفاق مدعی مطیع و معاون بودن حضرت علیس خواهد بود، اما فی الواقع میکروبها وانگلهای سرکش بغاوت در نهاد آن پرورش یافته و برنامه تنظیم شده است و صرفاً برای اظهار و اعلام آن منتظر فرصت و مرور زمان و فراهم شدن زمینه خواهد بود [۳۳]اگر این مفهوم حدیث مورد توجه و پیش نظر قرار بگیرد عقیدهی علامه مهلب/و علامه ابن بطال/ و سایر دانشمندان همفکر با آنان کاملاً صحیح و درست به نظر خواهد رسید که گفتهاند «حضرت عمار به دست خوارج کشته شده است و این مطلب از روز روشن هم روشن تر میگردد که پیش گویی حدیث هیچ ارتباطی با گروه حضرت معاویهس ندارد و با این حدیث استدلال بر بغاوت آنها قطعاً کاری غلط و مغالطهآمیز و باطل و استدلالی بسیار رکیک است، بالعکس با توجه به این مفهوم دوم نیز این حدیث، برائت این گروه را از ریختن خون حضرت عمارس اظهار و اعلام مینماید، زیرا حدیث نقاب را از چهرهی قاتلان اصلی برداشته واضح مینماید که قاتل سبائیها یعنی روافض و خوارج هستند و احتمالات عقلی و شک و تردیدی را که نسبت به گروه حضرت معاویهس امکان داشت وارد اذهان گردد کاملاً زائل نمود و برطرف ساخت و به وضاحت بیان فرمود که گروه وی قاتل او نیست با این بحث واقعیت کاملاً واضح میشود که از دو مفهوم حدیث هر کدام در نظر گرفته شود، همین امر به ثبوت میرسد که گروه حضرت معاویهس مصداق این حدیث نیست لذا بنا به این حدیث آنها را باغی گفتن قطعاً غلط و سخنی باطل است لکن به عقیدهی راقم سطور بنا به چند دلیل دومین مفهوم را در نظر گرفتن بهتر است.
اولاً: به این جهت که در این صورت از حدیث سه پیش گویی ظاهر میشود و در صورت پذیرفتن مفهوم اول فقط دو پیش گویی ظاهر میشود.
ثانیاً: به این جهت که این مفهوم دوم با روایات دیگری که در مذمت و نکوهش خوارج وارد شدهاند و مشتمل بر پیش گوییهای مربوط به آنان میباشند تأیید و تقویت میشود.
ثالثاً: نحوه عمل و برخورد صحابه کرامش و تابعین/نیز این مفهوم را تأیید میکند شما ملاحضه کنید آن دسته از حضرات صحابه و تابعین که در جریان نبرد حضرت علی و حضرت معاویهش کاملاً بیطرفی را اختیار کرده بودند، آنان نیز در جریان خوارج، مؤید و معاوت حضرت علیس شدند و جانب ایشان را گرفتند ما توضیح دادهایم که این بزرگواران هیچ موقع حضرت معاویهس را باغی نه پنداشتند نه پیش از کشته شدن حضرت عمار و نه بعد از کشته شدن ایشان، اما خوارج را همه آنان بالاتفاق باغی قرار دادند، حتی خود حضرت معاویهس هم در این مورد حضرت علیس را تأیید کرد و عملاً با خوارج به نبرد پرداخت حضرت علیس را یاری نمود از دورهی صحابه کرامش تا امروز از اهل سنت یک فرد هم نیست که معتقد به باغی بودن خوارج نباشد گویی باغی بودن خوارج مسئله ایست متفق علیه و مجمعٌ علیه، به همین دلیل دومین مفهوم حدیث را ترجیح دادن و خوارج را قاتل حضرت عمارس قرار دادن بهتر و اولی است حتی به اعتبار مفهوم اول نیز همین مطلب متعین است، و از نحوهی برخورد آن دسته از صحابه و تابعین که بیطرف بودند نیز ظاهراً همین مطلب بر میآید که آنها خوارج را مرتکبین این جنایت تصور کرده بودند، زیرا در این صورت صادق بودن این پیش گویی رسول خدا ج همانند مهر نیم روز روشن میگردد خلاصه اینکه اعم از اینکه مفهوم اول حدیث در نظر گرفته شود، یا مفهوم دوم در هردو صورت، این مطلب اظهر من الشمس شد که حدیث را مخالف حضرت معاویهس تصور کردن تصوریست قطعاً باطل و غلط، بالعکس حدیث موافق حضرت معاویهس است و برائت او و طرفدارانش را از کشتن حضرت عمارس به طور علنی اظهار مینماید و اگر با تعمق فکر و تدبر شود از خود حدیث این اشاره به دست میآید که گروه حضرت معاویهس باغی نبود، با اینکه حضرت عمارس در مقابل این گروه قرار گرفت و به جنگ و نبرد پرداخت اما خداوند متعال دامن این گروه را از قطرات خون وی محفوظ نگه داشت، از اینجا فهمیده میشود که این گروه «فئه باغیه» نبود، به همین علت محفوظ ماند، و از کشتن او همواره احتراز و اجتناب میورزید، خداوند متعال جل شأنه آن را از این قتل به دور داشت تا کسی نتواند نسبت به او گمان «فئه باغیه»بودن را ببرد.
اگر چه این استنباط معاند و مکابر را ساکت نمیکند، اما برای کسی که دارای عقل سلیم است یقیناً موجب اطمینان میباشد.
در این بحث احتمال پیدا شدن یک شبهه موجود است که ازاله و دفع آن ضروری به نظر میرسد مخالف میتواند به این نحو ایجاد شبهه نموده چنین بگوید که: در حدیث نبوی ج «تقتلك الفئة الباغیة»کشتن حضرت عمارس علامت و نشانی باغی بودن قاتلان قرار داده شده است، منظور نبی اکرم ج این است، گروهی که باغی بودنش ظنی یا مشکوک است اگر همان گروه او را بکشد آنگاه «فئه باغیه» بودن وی امری یقینی و قطعی خواهد شد.
جواب شبههی فوق این است که این تعبیر صرفاً یک غلط فهمی است و جز احتمال آفرینی و مغالطه آمیز ارزشی دیگر ندارد، دلایل را به شرح زیر ملاحظه فرمایند:
اول: ما در ضمن بحث گذشته توضیح دادهایم که کشتن حضرت عمارس نمیتواند علامت و نشانی باغی بودن گروهی قرار گیرد.
دوم: این یک قاعدهی مسلمه و مشهوریست که دلیل ظنی یا مشکوک نمیتواند قضیه یا خبر مظنون و مشکوکی را به صورت امری یقینی و جدی در بیاورد، زیرا برای اثبات صحت دعوی و به زتبهی یقین رسانیدن آن، قطعی و یقینی بودن دلیل امری ضروری میباشد.
باید توجه کرد که چون خود مخالف هم اعتراف میکند که پیش از وقوع حادثهی قتل، باغی بودن گروه حضرت معاویهس یک وضعیت مشکوک داشت یا نهایتاً امری ظنی بود، پس برای متیقن قرار دادن آن لازم بود این امر که حضرت عمارس به دست گروه وی به قتل رسیده است به نحوی یقینی به اثبات برسد، در حالی که این امر با ادنیترین دلیلی هم ثابت نشده است، به عقیدهی ما که اصلاً نسبت دادن این فعل به سوی گروه حضرت معاویهس اشتباه و کاری غلط میباشد، اما فریق مخالف نیز از پذیرفتن این واقعیت ناگزیر است که این اتهام با هیچ دلیل قطعی و یقینی به اثبات نرسیده است آنچه آنها میتوانند در این زمینه به عنوان دلیل مطرح کنند چیزیست که در محدودهی شک یا حداکثر در مرحلهی ظن میتوان قرارش داد بدیهی است که دلیل مشکوک یا مظنون نمیتواند دعوای مشکوک یا مظنونی را بصورت یک امر واقعی و یقینی در آورد.
با این توضیح معلوم شد که مفهومی که فریق مخالف از حدیث برداشت کرده و بیان نموده است قطعاً اشتباه و غلط است مفهوم صحیح همان است که ما بیان داشتهایم.
سوم: علامت به معنی «ما یعلم به الشيء»است یعنی آنچه وسیلهی شناسایی چیز دیگری میباشد، علامت نامیده میشود، پس الزاماً باید خود علامت کاملاً واضح و روشن باشد والا چیزی که خود او مشکوک و ناموضح باشد وی را علامت چیزی دیگر قرار دادن چه سودی دارد؟ اگر کشتن عمارس علامت «فئة باغیة»بودن «فئة قاتلة»میبود روشن و کاملاً واضح میباشد که او را چه گروهی به قتل رسانیده است اما بدیهی است که این موضوع چنین حالت یقین و روشنی به خود نگرفته است پس این به آن معنی است که قتل وی را علامت باغی بودن گروه قاتلین قرار دادن صحیح نیست، و مفهوم حدیث هم قطعاً آن طور نیست که مخالف تصور نموده است.
چهارم: اسلوب بیان حدیث هم با این تصور «مخالف» مطابقت ندارد زیرا نبی کریم ج میفرماید:
عمار به دست گروهی کشته خواهد شد که باغی بودنش با دلیل شرعی به اثبات میرسد و آن گروه به طور قطع و مسلم باغی خواهد بود نمیفرماید که کشته شدن وی دلیل و علامت است بر باغی بودن قاتلان وی اگر بیان کردن این مطلب مورد نظر آن حضرت ج بود اسلوب سخن طوری میشد که از آن چنین بر میآمد که: گروهی که او را میکشد باید او را باغی بدانید.
ولی مفهوم علامت بر «فئة باغیة»«فئة قاتله»از هیچ کلمه حدیث یا از نحوهی بیان و اسلوب آن به هیچ گونهای فهمیده نمیشود و بر نمیآید.
از بحث بال همانند آفتاب نصف النهار روشن است که این شبهه و اعتراض مخالفین قطعاً نادرست و غلط است و مفهوم صحیح حدیث همان است که ما بیان کردهایم فالحمدلله.
به منظور اتمام حجت و تأیید مزید سومین جواب اصل اعتراض را هم عرضه میکنم.
جواب سوم: علی سبیل التنزّل به طور فرض المحال اگر ما بپذیریم که حضرت عمار را لشکریان حضرت معاویهس کشته بودند، باز هم این امر مستلزم فئه باغیه بودن گروه وی نیست و باز هم بنائاً علی هذا الحدیث باغی قرار دادن آن را نمیتوان یک استدلال و استنباط صحیح دانست، زیرا مسلّماً قاتلان وی فقط چند فرد معدود از میان کل جماعت بودهاند که اگر سه یا حتی دو نفر هم بوده باشند میتوان آنها را به کلمه «فئة»موسوم نمود، زیرا برای اطلاق جماعت عدد سه کافی است و نزد بعضی بر زاید از یک هم اطلاق جماعت صحیح است گروهی که در حدیث «فئة باغیة»نامیده شده است، مراد از آن همین تعداد مختص قاتلان است اگر روایت جابر جعفی رافضی را قبول کنیم معلوم میشود که آن گروه فقط بر دو نفر مشتمل بود، و شما حداکثر یک فرد مجهول سوّمی را هم با آن دو نفر شریک تصّور بفرمایید.
باز هم حدیث مستلزم باغی بودن حضرت معاویهس و تمام افراد گروه وی نیست و جواب این پرسش که پس چرا این گروه کوچک چند نفری را به عنوان «فئة باغیة»ذکر فرمود، این است که این عدد معدود را به آن جهت باغی عنوان فرمود که با خود حضرت معاویهس بغاوت کرده بود تفصیل این اجمال به این شرح است که حضرت معاویهس و حضرت عمروبن العاصس و حتی تمام لشکریان شام از کشتن حضرت عمارس محترز و مجتنب بودند و قطعاً آن را نمیپسندیدند، زیرا این کار با خط مشی سیاسی و حکمت علمی آنها منافات داشت و برای آنان مضر و زیان آور بود [۳۴].
کسانی که خط مشی سیاسی آنان منحرف شده دیده و دانسته عیناً در میدان جنگ، اسباب ضرر و زیان را برای آنان تدارک دیدند، یقیناً با آنان بغاوت نمودند، با توجه به همین نکته در حدیث آنها را «فئة باغیة»قرار داده است گویی اینجا بغاوت به معنی اصطلاحی نیست بلکه مخالفت را بغاوت قرار داده است.
این امر هم مستبعد نیست که این چند نفر قاتل با سبائیان در پرده ساخته بودند و بر اثر تحریک آنها در صدد مخالفت با حضرت معاویهس در آمده آلت دست آنها قرار گرفته باشند امکان دارد سبائیها به وسیلهی این دو سه نفر از لشکریان شام او را به قتل رسانیده سعی کرده بودند که از این راه در میان لشکر اهل شام ایجاد بغاوت کنند و آنها را باغی قلمداد سازند در این صورت آنها را فئه باغیه به معنی بغاوت کنندگان علیه حضرت معاویهس گفتن خیلی واضح و روشنتر میباشد.
توجیه سوم با در نظر قرار دادن این احتمال میسر است که خود سبائیها قاتل قرار داده شوند که ممکن است آنها اینجا نیز از همان روش استفاده کرده باشند که در جنگ جمل آن را آزموده بودند یعنی ممکن است که بعضی افراد آنها به قصد کشتن حضرت عمارس در میان لشکر اهل شام خود را مخلوط کرده بودند و به این نحو خود را در زمرهی شامیان در آورده او را کشتند و شامیان را به قتل وی متهم ساختند در این صورت این گروه اجنبی سبائیان به این سبب «فئة باغیة»نامیده شد که با خود حضرت علیس بغاوت نموده و در لشکر فریق مقابل وی داخل شده و با حضرت علی جنگ نمود، و بیعت با آن حضرت را شکست یا به این سبب آنها را «فئة باغیة»فرمود که همین اشخاص پس از گذشت زمانی بر علیه حضرت علیس پرچم بغاوت را برافراشتند و به لقب خوارج نائل شدند.
جواب چهارم: به عنوان مقدمه و تمهید جواب این روایت را پیش نظر قرار باید داد که در نبرد جمل وقتی که حضرت زبیرس به دست یک سبائی به نام عمروبن جرموز به درجه شهادت نائل شد، قاتل وی خواست برای دریافت جایزه به خدمت حضرت علیس برسد، آن حضرت به وی اجازه نداد که نزد وی حاضر شود و به خدمتگذار خود فرمود به وی بگوید که «او جهنمی است» سپس فرمود:
«من از رسول خدا ج شنیدهام که «خبر جهنمی بودن قاتل پسر صفیه رضی الله عنها (حضرت زبیرس)را به اطلاع وی برسان» این مطلب در جلد هفتم البدایة و النهایة در بیان احوال حضرت زبیرس که در ضمن جنگ جمل آمده است ذکر شده است.
این موضوع را هم نباید از یاد ببرید که اگرچه حضرت عمارس فی الواقع به دست گروه حضرت معاویهس به شهادت نرسیده بود لکن ما برای چند لحظه به طور تنزل این گونه تصور میکنیم که آنها او را کشته بودند.
بعد از این دو مقدمه میگوییم اگر یک ناصبی بگوید هر گاه شما به خاطر جنایت و تقصیر دو سه نفر از لشکر شام (که حضرت عمارس را کشته بودند) همه لشکر اهل شام را مجرم میدانید و بنا بر آن حضرت معاویهس و تمام رفقاء بیگناهش را باغی قرار میدهد، پس با همین روش استدلالی باید این مطلب را هم بپذیرد که پس از کشته شدن حضرت زبیرس به دست ابن جرموز که از لشکریان حضرت علیس بود، تمام لشکریان حضرت علیس معاذالله جهنمی قرار گرفته بودند و با نص صریح جهنمی بودن آنها به ثبوت میرسد.
اگر با توجه به حدیث «إبشر قاتل ابن صفیه بالنار»نمیتوان به جز همان یک نفر قاتل حضرت زبیرس تمام لشکریان حضرت علیس را جهنمی قرار داد هکذا با توجه به حدیث «تقتلك الفئة الباغیة»بنا به جنایت دو یا سه نفر نمیتوان کلیه لشکر اهل شام را باغی قرار داد، نهایت امر این است که در این صورت فقط باغی بودن همان دو یا سه نفری که مرتکب جنایت قتل حضرت عمار شده بودند از این حدیث به ثبوت خواهد پیوست در غیر این صورت وجه فرق را باید بیان بفرمایید تا ببینیم شما در مقابل اعتراض این ناصبی چه جوابی مطرح میکنید؟ «ما هو جوابکم فهو جوابنا»هر گونه جوابی که شما به این پرسش معترضانهی این ناصبی میدهید، عیناً جواب اعتراض خود شما همان خواهد بود.
اگر شما بگویید که در این حدیث کلمهی «فئة»که بر گروه و جماعتی اطلاق میگردد وارد شده است، و در آن حدیث که به قاتل حضرت زبیر متعلق است کلمه «قاتل» که اطلاق آن بر فرد واحد میشود، وارد شده است، به همین جهت اینجا تمام لشکر را مراد گرفتهایم و آنجا فرد واحد را.
ناصبی میتواند این دعوای شما را به این نحو رد کند که برای صحت اطلاق «فئة»حداکثر بودن، سه فرد کفایت میکند، پس باز هم همان دو یا سه نفری را که در کشتن حضرت عمار شرکت داشتند میتوان مراد حدیث قرار داد و برای صدق مفهوم حدیث، مراد گرفتن همان دو یا سه نفر قاتل کافی است برای تمام لشکر شام را در مفهوم حدیث قرار دادن چه نیاز و چه دلیلی موجود است؟ علاوه بر این کلمه «فئة»به اعتبار ریشه و مادهی خود دلالت بر گروهی میکند که یک جماعت منفصل و جدا شده باشد، با توجه به این مفهوم ریشهی کلمهی «فئة»نیز صرفاً همان چند نفر را مراد گفتن مرجح و اولی میباشد که بر خلاف رضا و رغبت حضرت معاویه و سایر لشکریانش گویی از آنها منفصل و جدا شدند و تصمیم کشتن حضرت عمارس را گرفته او را به شهادت رسانیدند، بالعکس در حدیث متعلق به شهادت حضرت زبیر کلمهی «قاتل» به اعتبار مفهوم عام است، لذا اگر دو نفر یا بیشتر هم در کشتن حضرت زبیرس شرکت میکردند، بنا به حدیث فوق به همهی آنها خبر جهنمی بودنشان داده میشد علاوه بر اینها شرعاً در احکام آخرت اراده کننده قتل را نیز قاتل میشمارند و ظاهراً به جز شخص مبارک حضرت علیس دیگر همهی لشکریان وی در ارادهی قتل حضرت زبیرس شریک بودند زیرا به جز حضرت علیس دیگر از هیچ احدی اظهار عدم رضایت و احساس ناراحتی بر حادثه کشته شدن حضرت زبیرس منقول نیست اگر دربارهی کسی چنین نقلی وجود داشته باشد صرفاً همان شخص منقول عنه را میتوان مستثنی قرار داد، نه دیگران را، پس معاذالله همهی افراد لشکر حضرت علی مصداق این حدیث قرار گرفتند [۳۵].
به خلاف آن، از حضرت معاویهس و همه رفیقان و کلیه لشکریانش منقول است که آنها نه صرفاً برای کشتن حضرت عمارس قطعاً راضی نبودند که حتی از این کار شدیداً متنفر و گریزان بودند چنان که در صفحات گذشته با تفصیل ذکر شده است.
[۳۰] مؤلف بزرگوار به این نکته التفات نفرموده است که سبائیان با خروج و بغاوت علیه خلیفه سوم امیر المؤمنین حضرت عثمان ـ سـ بالإتفاق «فئة باغیة» بودند که برای ادامه شیطنت خود را به هواداری حضرت علی ـ سـ عنوان و در لشکر وی همراه بودند و صدها فساد کاری مانند طراحی جنگ جمل و صفین و شهید کردن حضرت عمار و صدها صحابه دیگر و نهروان و شهادت حضرت علی را انجام دادند ـ مترجم ـ [۳۱] ص ۳۴۱، اردو. [۳۲] به نظر ما با توجه به اینکه قاتلان حضرت عمار قبلاً با بغاوت علیه سومین خلیفه راشد حضرت عثمان ـ سـ «فئة باغیة» قرار گرفته بودند و منافقانه با لشکریان حضرت علی ـ سـ برای ادامه شیطنت و فساد پیوسته بودند پیامبر ـ جـ فرموده بود «تقتلك الفئة الباغية» یعنی همان باغیانی که قاتلان حضرت عثمان خواهند بود قاتل حضرت عمار ـ سـ نیز همانها خواهند بود ـ مترجم ـ [۳۳] با تشکر از مؤلف محقق، متأسفانه ذهن کسی به این نکته متلتف نیست که خروج و بغاوت علیه حضرت عثمان ـ سـ نیز بغاوت و خروج علیه امام بر حق مسلمین است گرچه فرقه خوارج با این نام خاص بعد از تحکیم در جنگ صفین معروف شد ـ مترجم ـ [۳۴] توضیح این مطلب که حضرت معاویه و همراهانش و تمام اهل شام از قتل حضرت عمار ـ سـ چه قدر ناخوش و متنفر و تا چه حد از آن محترز بودند ـ در صفحات سابقه به قدر کفایت توضیح داده شده است ـ برای تأیید مزید به این روایت البدایة و النهایة جلد هفتم تذکرهی جنگ صفین زیر عنوان «هذا مقتل عمار بن یاسرس» توجه فرمایید: «چون قاتل حضرت عمار ـ سـ برای دریافت جایزهی کار ناروای خود به خدمت حضرت معاویه ـ سـ رسید، حضرت عمرو بن العاص به خدمتگذار خود گفت بوی مژده جهنم را بده ـ حضرت معاویه ـ سـ نیز این حرف را تأیید فرمود که در نتیجه آن مرد قاتل شدیداً مأیوس و دل شکسته شد ـ از این جریان هم ظاهر است که این بزرگان از پیش آمدن این گونه حادثه ای چه قدر ناخوش بودند ـ اگر در همین روایت تعمق بفرمایید به این نتیجه میرسید که قاتلان عمار سبائیها بودند که به گونهای منافقانه با لشکر شام آمیخته بودند، ملاحضه فرمایید از لشکر حضرت علی در نبرد صفین تعداد زیادی از صحابه به شهادت رسیدند، اما در عوض کشتن هیچ یکی از آنان احدی از حضرت معاویه ـ سـ طلب جایزه نکرد، صرفاً قتل حضرت عمار ـ سـ چه ویژگی داشت که قاتل برای مطالبهی جایزه رفت؟ از این موضوع به ظاهر همین نکته پی میبریم که اینها با لشکر شام مرتبط نبودند، بلکه از سبائیان بودند ـ شامیان به طور انجام وظیفه میجنگیدند و در عوض آن مطالبه جایزه برای آنها هیچ مفهوم نداشت، البته افراد غیر شامی میتوانستند چنین مطالبهای بکنند ـ هرگاه ثابت شد که آنها از شامیان نبودند به طور قطع میتوان گفت که از لشکریان حضرت علی ـ سـ بودند، زیرا صرفاً همین دو گروه آنجا در مقابل هم قرار داشتند، و از افراد این هر دو لشکر جز سبائیها دیگر هیچ کسی نمیتوانست به چنین عملی اقدام کند ـ همچنین سبائی بودن قاتلان حضرت عمار از این روایت به این نحو نیز افشا میگردد که آنها اطلاع نداشتند که حضرت معاویه و طرفدارنش قتل عمار را نمیپسندند به همین سبب برای طلب جایزه به نزد وی رفتند و اگر میدانستند که آنها از این کار متنفرند برای طلب جایزه نمیرفتند، و اگر از گروه حضرت معاویه و از اهل شام میبودند حتماً میدانستند پس نتیجه این بر آمد که آنها افرادی اجنبی بودند که جز سبائیها کسانی دیگر نمیتوانند بوده باشند ـ تأیید مزید این حدس از این نکته نیز به دست میآید که به همان نسبت که اینها در میان لشکر شامیان اجنبی بودند، در میان لشکر مرتضوی ـ سـ چنان متعارف بودند که بنا به روایت جابر جعفی شیعی، راوی در عین هنگامه کارزار توانست آنها را شناسایی کند و نام آنها را نیز اعلام نمود، و تأیید در تأیید از این روایت حاصل است که پس از وعید جهنم به گوش قاتل رسانیدن، حضرت معاویه ـ سـ به هواداران خود گفت آیا ما او را کشتهایم؟ او را همان کسانی که به اینجا آورده بودند کشتهاند، از این فرمودهی وی معلوم است که با نور فراست خویش سبائی بودن قاتلان را درک کرده و دانسته بود که آنها لشکریان ما نیستند بلکه سبائی هایند که از راه نفاق دم از هواداری ما میزنند و به خاطر مصالح خود و ضرر دادن به ما حضرت عمار ـ سـ را به شهادت رسانیدهاند ـ این شناخت حضرت معاویه ـ سـ دلیل بر سبائی بودن قاتلین است ـ و اگر روایتی را که قبلاً ذکر کردهام و در آن چنین آمده است که مردم از خیمه بیرون آمدند در حالی که میگفتند: «آیا ما او را شهید کردهایم؟ او را کسانی شهیدکردهاند که او را آورده بودند» جلو چشم خود قرار بدهید مطلب روشنتر خواهد شد، امکان دارد که خبر قبلاً به گوش شامیان رسیده باشد، اما هنگامی که خود قاتلان در میان لشکر شام آمدند لشکریان آنها را دیده فهمیدند که اینها از لشکر ما نیستند بلکه سبائی هستند که جرم خود را اعتراف میکنند. [۳۵] نوجه داشته باشید که این یک نوع جواب الزامی است، والا هرگز هیچ مرد سنی نمیتواند قائل شود که العیاذ بالله همهی لشکریان حضرت علی ـ سـ جهنمی بودند، اما کسانی که با استدلال غلط خود حضرت معاویه ـ سـ را باغی قرار میدهند نحوهی استدلال غلط آنها مستلزم این مطلب میگردد که به وضاحت روشن میکند استدلال و گفتهی آنها غلط و باطل است، حقیقت حال این است که در میان لشکر حضرت علی ـ سـ مردم دو گروه بودند یکی گروه مخلصین که صرفاً برای رضای خداوند متعال با حضرت علی همراه شده بودند و این گروه را صحابه و تابعین و صالحین تشکیل داده بودند ـ گروه دوم سبائیها منافقی بودند که یک ذره از خلوص نیت هم نداشتند، و هدف آنها به جز شرانگیزی و فتنه گری چیزی دیگر نبود ـ گروه اول نه با اصحاب جمل عداوت داشت و نه قصد کشتن کسی از آنها را داشت ـ ما در این مورد در صفحات قبل به خوبی توضیح دادهایم که جنگ صرفاً به علت غلط فهمی و فریب کاری سبائیها و بر اثر فتنه انگیزی آنها در گرفت، از فریقین هیچ یک خواهان درگیری و نبرد نبود، و احدی از میان آنها نبود که اراده کشتن حضرت زبیرـ سـ را داشته باشد ـ آری هدف اساسی سبائیها از بین بردن اسلام و کشتن صحابه کرام ـ ش ـ بود، همه آنها آرزومند کشتن شخصیتی چون حضرت زبیر ـ سـ بودند، به همین جهت از مفهوم حدیث مذکور، جهنمی بودن همه سبائیان معلوم میشود، اما حضرت علی مرتضی ـ سـ وعید جهنمی بودن را به همه سبائیان به آن سبب اعلام نفرمود که حال نیتها را جز خداوند متعال کسی نمیداند، بدون دلیل شرعی کسی را اهل جهنم قرار دادن جایز نیست، پس از زبان مبارک شخصی متقی و فقیهی مثل وی چنین اعلامیهای نمیتوانست صادر شود ـ و از طرفی دیگر نیاز به اعلام آن حضرت ـ سـ نبود زیرا وقتی که آن حضرت ـ سـ حدیث بنوی ـ جـ را بیان فرمود از محتوای حدیث به خوبی این مطلب فهمیده میشود که هم قاتل و هم دارندهی نیت قتل هر دو در این وعید شریک هستند، لذا نیازی به ذکر نام یک گروه احساس نشد، اما قاتل چون برای طلب جایزه آمده و اقرار کرده بود وعید دوزخی بودن را به وی رساندند ـ ثالثاً اینکه سبائیها تا آن موقع با لقب به خصوصی ملقب و از عموم مسلمین به طور علنی جدا نشده بودند اسم آنها در اعلام وعید ذکر نشد.