استدلال مودودی از گفتههای بعضی علما
آقای مودودی مینویسد:
«حافظ ابن حجر جایی دیگر مینویسد: بعد از قتل عمار این حقیقت هویدا گردید که حق با حضرت علی بود و اهل سنت به این حقیقت متفق شدند در حالی که قبلاً در این مورد اختلافی وجود داشت» [۳۶].
در صفحات سابقه با دلیل واضحه قویه این مطلب همانند روز روشن واضح شد که استدلال به حدیث مذکور حضرت معاویهس را باغی گفتن قطعاً غلط بوده و روشن شد که او را گروه حضرت معاویهس نکشته بود، قاتلان او سبائیها بودند در قابل این همه دلایل این گفتار علامه ابن حجر چه ارزشی دارد؟ وقتی اساس و بنیاد گفتار او منهدم شد صحیح بودنش به چه معنی است؟ لذا با این گفتار استدلال و استشهاد بیتأثیر و کاری فضول میباشد.
علاوه بر این همه، این رأی علامه ابن حجر/با واقعیتهایی که به تواتر ثابت شدهاند منافات و مخالفت دارد حقیقت امر این است که در جریان این مشاجرات، صحابهش و تابعین سه گروه شده بودند یکی موقف حضرت علیس را درست و حق تصور میکرد و با او همراه بود، دیگری موقف حضرت معاویهس را حق وصحیح میدانست و از او حمایت میکرد، گروه سوم هردو بزرگوار را بر حق میدانست و از وارد شدن در مسئله مشاجره و نبرد اعلام بیطرفی کرده بود و آن را «قتال فتنة»تصور میکرد و در نبردهای جمل و صفین طرفداری هیچ یک از دو فریق متقابل را نکرد و این رویهی آنها بعد از کشته شدن حضرت عمارس هم ادامه داشت در آن هیچ تغییری پیدا نشد، دو فریق متخاصم بر رأی و عقیدهی خود پایبند بودند و گروه بیطرف بر عقیده بیطرفی خود و عدم دخالت در جنگ و ستیز ثابت قدم ماند پس از سوی علامه ابن حجر اولاً حکایت «اختلاف» و سپس موضوع «اتفاق» را مطرح نمودن با توجه به نحوهی برخورد مردان دورهی اول یعنی صحابهش و تابعین/قطعاً غلط و مخالف با اختیار متواتره است لذا نتیجه میگیریم که هرگز منظور ابن حجر این چنین نیست، برای اینکه از دانشمندی مثل وی صدور چنین خطاء فاحشی بعید از قیاس میباشد.
بعد از پایان یافتن دورهی اول، دورهی تبع تابعین و ائمه مجتهدین که این دوره افراد معدودی از تابعین هم دیده میشوند شروع میشود، در این دوره اختلاف آراء به حق قرار دادن موقف حضرت علی پایان یافت، و اهل سنت نیز با پیروی از مسلک آن دسته از صحابهی کرامش که در دوران درگیری و نبرد طرفین اعلام بیطرفی فرموده بودند، بر این رأی اتفاق نمودند با توجه به همین مطلب میتوان سخن علامه ابن حجر را صحیح قرار داد، اما نه به این معنی که در مورد اشتباه و غلط بودن موقف حضرت معاویهس نیز همه متفق شده بودند، بطور عموم مسلک ائمه مجتهدین و اکابر فقها و مهدثین سلف این بود که فریق را بر حق میدانستند، بر حق دانستن حضرت علیس مستلزم ناحق بودن حضرت معاویهس نیست، جریان از قبیل «مسایل مجتهد فیه» بود، و هردو بزرگوار در جای خود بر حق بودند.
با این توجیه و تأویل تا حدی سخن علامه ابن حجر درست در میآید، زیرا از گفتار او این مطلب ترشح میکند که وی عقیدهی مندرجه فوق علما سلف را مبتنی بر قضیهی شهادت عمارس میداند، در حالی که این طور فکر کردن کاملاً خلاف واقعیت امر میباشد، زیرا عقیده آن بزرگواران مبتنی بر دلایل دیگری بود، و با کشته شدن حضرت عمارس هیچ ارتباطی نداشت.
ما این تفصیل را صرفاً به خاطر اینکه تا حد مقدور گفتار علامه ابن حجر هم درست قرار داده شود نوشتیم، و الا رأی ایشان هیچ حجت و دلیل شرعی برای ما نیست به خصوص وقتی مخالف با دلیل صحیحه باشد برایش هیچ وزنه ای باقی نمیماند واگر راستش را بخواهید، این است که در این مورد از علامه ابن حجر نوعی تسامح سرزده است (که خداوند از وی درگذر فرماید).
پس از این حالا من از جناب مودودی میپرسم که جناب عالی این گفتهی علامه ابن حجر را چه چیزی تصور کرده آن را اینجا نقل کردهاید؟ از این گفته، نظریه و تفکر جناب عالی چگونه تأمین میشود؟ جناب عالی مدعی هستید که حضرت معاویهس باغی بود و به طور استشهاد قول علامه ابن حجر را آوردید، در حالی که در این قول هیچ کجا ذکر نشده است که حضرت معاویهس باغی بود بر حق بودن حضرت علیس مترادف بودن معنی باغی بودن حضرت معاویهس که نیست و نه این گفته به این معنی است که حضرت معاویهس بر راه باطل بود، در اختلافات اجتهادی هردو مجتهد میتوانند بر حق باشند، او در قول خود این طور هم نمیگوید که حضرت معاویهس بر سر باطل بود قول علامه ابن حجر به اندازهی یک ذره هم دعوای جناب عالی را تأیید نمیکند پس نقل کردن آن در اینجا بیمحل و بیمورد میباشد.
سپس مودودی به حواله البدایة والنهایة از علامه ابن کثیر نقل کرده مینویسد:
«و از این خبر روشن میگردد که حضرت علیس بر حق بوده و حضرت معاویهس باغی» [۳٧].
آن عبارت از البدایة و النهایة که ترجمهاش این گونه شده است در البدایة والنهایة الحاق گردیده و اضافه شده است، از خود علامه ابن کثیر نیست، یکی از روافض فرصت یافته در موقع کتابت یا طباعت آن را از خود اضافه کرده است، برای اثبات این دعوا دو دلیل موجود است.
اول اینکه در البدایة والنهایة چاپ «مطبعة السعادة» مصر، این عبارت را در بین القوسین (پرانتز) نوشته باز در پاورقی توضیح داده است که این عبارت از نسخه مصری ساقط است یعنی در آن نیست.
دوم اینکه این عبارت با مسلک حافظ ابن کثیر نیز منافات و مخالفت دارد، زیرا وی حضرت معاویه را در همین کتاب مجتهد مخطی و معذور قرار داده است، او را باغی نگفته است. [۳۸]
هرگز ایشان این گونه نظری نداشتهاند چنان که از کتابش واضح و روشن است، ولی اگر بالفرض این عبارت مال ایشان هم باشد ما آن را رأی شخصی وی تصور میکنیم که هیچ حجت و دلیلی نمیتواند باشد بلکه بنا به فقدان دلیل و مخالفت با دلیل صحیح و مخالفت با مسلک اهل سنت آن را غلط قرار داده رد میکنیم.
مودودی مینویسد:
«صحابهش و تابعین متعدد که در نبرد بین حضرت علیس و حضرت معاویهس مذبذب بودند، شهادت حضرت عمارس بر ایشان ثابت ساخت که چه کس از جانبین بر حق است و چه کس بر باطل». [۳٩]
مطلب فوق را به حوالهی طبقات ابن سعد و طبری و ابن اثیر نقل کرده است باید عرض کنم که نوشتن حوالهی ابن اثیر کاری فضول است زیرا او حتماً از دو مأخذ اول الذکر نقل کرده است، و دربارهی آن دو مأخذ (طبقات ابن سعد و طبری)ما در جلد اول کتاب (اظهار حقیقت) عرض کردهایم که آن هردو مآخذ فاقد ارزشند و قابل اعتماد نیستند، و به تنهایی حوالهی این دو کتاب کافی نیست.
حقیقت جریان این است که سخن ساخته و پرداختهی مؤرخانی سبائی مسلک مانند واقدی و غیره میباشند و با صداقت و راستی ارتباط بسیار دور هم ندارد، نه صحابهش و تابعین قتل حضرت عمارس را علامت حق و باطل قرار داده بودند و نه آنها بنا به این حادثه حضرت معاویهس را باغی تصور نمودند، کسانی که روش بیطرفی را در پیش گرفته بودند تا آخر بیطرفی خود را حفظ نمودند چنان که ما با تفصیل تمام توضیح دادهایم اینجا این پرسش مطرح میشود که آن صحابه و تابعین متعدد که شهید شدن حضرت عمارس را علامت حق و باطل تصور فرموده بودند چه کسانی بودند؟ چرا اسامی آنان را ننوشتهاید. [۴۰]
پرسش دوم این است که این بزرگواران بعد از فهمیدن محق و مبطل چه کاری انجام دادند؟ آیا به کمک حضرت علیس شتافتند؟ اگر نشتافتند و یقیناً نشتافتند چرا دستور الهی را زیر پا گذاشتند؟ باز اینجا این پرسش نیز مطرح میشود که آیا تعریف باغی بر حضرت معاویهس به عقیدهی این بزرگواران صدق و مطابقت داشت یا خیر؟ اگر مطابقت داشت پس «مذبذب بودند» چه معنی دارد؟ و برای علامت قرار دادن شهادت حضرت عمارس چه نیازی بود؟ و اگر مطابقت نداشت پس صرفاً به وسیلهی این حادثه چگونه مطابقت پیدا کرد؟
صورت سوم این است که گفته شود، تعریف بغاوت بر وی صدق و مطابقت پیدا نکرد نه پیش از وقوع حادثه قتل و نه بعد از وقوع حادثه لکن بنابر همین حادثه آن بزرگواران او را باغی قرار دادند.
باطل و بیاساس و غلط بودن این فرضیه اظهر من الشمس میباشد زیرا ما باید بدانیم که آنها طبق چه قانون و اصول شرعی چنین حکمی را صادر کردند؟ کشتن او صرفاً مرادف معنی بغاوت نیست، بالآخر با چه دلیل قطعی آنها دانستند که او را اهل شام کشته اند؟ علی الاقل احتمال این امر نیز وجود داشت که شاید او را کسی یا کسانی دیگر به شهادت رسانیدهاند اگر این مورد را به خوبی مورد توجه قرار بدهید مثل روز روشن واضح خواهد شد که این ادعا قطعاً غلط و از افتراهای مشخص است که روافض آن را وضع کرده و از خود تراشیدهاند.
حقیقت امر چنین بود که احدی از صحابهش یا تابعین شهادت حضرت عمارس را نشانی تشخیص حق و باطل مقرر نکرده بود و همچنین بعد از وقوع این حادثه به خاطر این حادثه در رأی و عقیدهی احدی هیچ گونه تغییری رخ نداد، و گروه حضرت معاویهس را قاتل وی نمیپنداشتند در این سلسله مودودی مینویسد:
ابوبکر جصاص در احکام القرآن مینویسد:
«علی بن ابی طالبس علیه گروه باغی توسط شمشیر به نبرد پرداخت و صحابه اکابر و اهل بدر که مرتبهشان از کسی پوشیده نیست با او همراه بودند در این نبرد وی بر حق بود و در آن جز آن گروه باغی که با او بر سر پیکار بود کسی دیگر با او اختلافی نداشت، مزید بر آن شخص پیامبر ج به حضرت عمارس فرموده بود که تو را گروهی باغی قتل خواهند کرد، این خبریست که به تواتر منقول شده است، و به طور عمومی درست و مقبول است، حتی که شخص حضرت معاویهس هنگامی که این حدیث را عبدالله بن عمروبن العاص به او بیان داشت نتوانست آن را انکار کند البته در آن حدیث چنین تأویل کرد که عمار را به قتل رسانیدهایم وقتی که او خود در مقابل نیزههای ما پیشروی میکرد این حدیث را اهل کوفه، اهل بصره، اهل حجاز و اهل سوریه همه روایت کردهاند» [۴۱]
این استشهاد مودودی را در آخر این بحث به این جهت آوردهایم که در این عبارت حضرت معاویهس به طور صریح باغی قرار داده شده است شخصیت علامه ابوبکر جصاص که همانند کوه وزین و سنگین میباشد امکان داردکه سبب غلط فهمی شدید و حتی ممکن است باعث گمراهی شود، لذا ضروریست بحث را پیرامون این استشهاد مودودی با مقداری بسط و تفصیل ادامه دهیم، شایسته است سخن خود را با اظهار این واقعیت آغاز کنیم که آنچه علامه جصاص گفته است این رأی و نظر شخصی و فردی علامه جصاص میباشد، مسلک اهل سنت و الجماعت را نقل نکرده است رأی خود او نه حجت و دلیلی است و نه بدون ارائه دلیل در خور قبول است.
سپس با اینکه علم و فضل و جلالتشان علامه جصاص را معترفم از گفتن این واقعیت ناگزیرم که علامه در این مورد لغزش شدیدی صادر شده است، رأی فوق الذکر وی چیزی بیاساس و بدون دلیل و قطعاً مخالف با دلیل صحیحه و مسلک اهل سنت است مباحث و توضیحاتی که در صفحات گذشته مطرح کردهایم اگر مورد توجه قرار بگیرند، در مقابل آن رأی علامه به قدر دانه ای ارزن (خردل) هم ارزشی کسب نخواهد کرد و همانند مهر نیم روز واضح خواهد شد که گفتهی وی قطعاً غلط و اشتباه بلکه مجموعه ای از اغلاط میباشد.
اعادهی دلایل دوباره، تحصیل حاصل است و نیازی به آن نیست اما در اینجا میخواهم نشان بدهم که در لابلای این سخن علامه جصاص/از وی چه لغزشهایی رخ داده است.
لغزش اول: از نحوی کلام وی به ظاهر این گونه مترشح میشود که در این معامله همه اکابر صحابهش و اصحاب بدر یا اقلاً تعداد کثیری از آنها با حضرت علیس همراه بودند در حالی که این حرف قطعاً خلاف واقع امر است، حقیقت امر این است که اکثریت غالب اکابر صحابه و اهل بدر کاملاً بیطرفی را اختیار کرده بود و با هیچ یک از فریقین همراه نبود تا حدی که حتی کسانی از آنها که با حضرت علیس بیعت کرده بودند اکثرشان در این جنگ و ستیز با وی همراه نشدند و آن را قتال فتنه تصور کرده عمل به آن دسته از احادیث رسول اکرم ج را اختیار نمودند که در آنها فرموده است که «فتنهها خود را دور بدارید».
علامه ابن کثیر/ [۴۲]از امام احمد/نقل کرده است که در نبرد صفین از میان اهل بدر صرفاً دو یا حداکثر سه نفر با حضرت علیس همراه بودند، ۱- حضرت خزیمهس بن ثابت. ۲- حضرت سهل بن حنیفس و به عقیدهی بعضی حضرت ابو ایوب انصاریس نیز همچنین بعضی اصحاب بدر از همنوایان حضرت معاویهس بودند، مثلاً حضرت طلحه و حضرت زبیرش اگرچه به دلیل اینکه قبلاً در جنگ جمل به شهادت رسیده بودند نتوانستند در جنگ صفین همراه شوند لکن این امر مسلم است که همان اختلاف نظری که حضرت معاویهس با حضرت علیس داشت آنان هم با وی داشتند، و در این مورد با هم همفکر و هم خیال بودند، و چنان که از همان اول این برنامه ریزی [۴۳]را بین خود کرده بودند که حضرت معاویهس آن پایگاههای سبائیان را نابود سازد که نزدیک مناطق وی هستند و این بزرگواران (اصحاب جمل) مرکز سبائیهای بصره را از بین ببرند، بنا براین معلوم است که این دو شخصیت بزرگ با حضرت معاویهس متفق بودند و اگر در موقع نبرد صفین زنده میبودند حتماً با وی همراهی میکردند، و آن هردو کسانی هستند که مقام ممتاز و از اصحاب بدر بودنشان اظهر من الشمس است و بر کسی پوشیده نیست.
لغزش دوم: علامه جصاص در عبارت منقوله مودودی، گروه حضرت معاویهس را بدون ادنیترین دلیل باغی قرار داده است و حق اختلاف را از آنها سلب نموده است، در حالی که خود حضرت معاویهس صحابی است و از صحابهی ممتاز است و مجتهد هم هست، تعداد خاصی از صحابهش با وی همراه و همفکر بودند که همهی آنها مجتهد بودند، و کاملاً حق آن را داشتند که در مسایل مجتهد فیه با حضرت علیس اختلاف نظر داشته باشند و نمیتوان اختلاف آنان را نادیده یا سبک تصور نمود.
لغزش سوم: حدیث «تقتلك الفئة الباغیة»را متواتر قرار داده است و این اشتباهی روشن است کسانی که ادنی ممارست در علم حدیث را دارند میدانند که این حدیث به هیچ عنوان به حد تواتر نرسیده است، حتی به حد تواتر نزدیک هم نیست، البته حدیثی صحیح است.
لغزش چهارم: این همان لغزشی است که نه تنها او بلکه همهی دانشمندان دورهی او با آن مواجه شدهاند، یعنی قول حضرت معاویهس در بارهی شهادت حضرت عمارس را که فرمودند «إنما قتله من جاء به»به جای مبتنی بر اظهار واقعیت قرار دادن آن را تأویلی تصور کردهاند جای تعجب است که الفاظی که خود آنها روایت را با آن نقل کردهاند، با تأویل، هیچ مناسبتی ندارد، و خود الفاظ سیدنا معاویهس مثل روز روشن واضح میکنند که مراد آن حضرتس اظهار حقیقت است نه تأویل از این نظر استعجاب برانگیزی و حیرت خیزی علامه جصاص و هم فکرانش باید شدیدتر تلقی شود.
با این بحث واضح گردیده است که این رأی علامه ابوبکر جصاص قطعاً قابل اعتنا و در خور نیست، و چنین رأیی را به عنوان دلیل مطرح کردن درست مصداق «الغریق یتشبت بکل حشیش»است، یعنی کسی که در دریا افتاده باشد اگر گیاه و خسی راهم بر روی آب به بیند به آن دست زده سعی میکند خود را به آن درآویزد تا شاید از غرق شدن نجات یابد.
گفتگو پیرامون این مطلب را که مردی مانند علامه زمان مثل جصاص چرا مبتلای این گونه غلطیها باشد؟ و در این مسئله چرا دامن مسلک اهل سنت از دستش در رفت را در جای مناسب خود در صفحات آینده کتاب انشاء الله مورد بحث قرار خواهیم داد، در اینجا به این جواب باید اکتفا نمود که ایشان در علوم تفسیر و فقه و حدیث شخصی محقق بود اما در تاریخ محقق نبود و به مطالبی که طبری و مؤرخانی مانند وی نوشتهاند اعتماد فرمود به همین سبب دچار اشتباه شد و یک اشتباه منبع اشتباهات متعددی برای ایشان شد.
بدنیست در این مقام از سینه فگاری و جریحه داری قلب امانت و دیانت که به وسیلهی سر نیزه قلم مودودی بر آن وارد آمده است اندکی با شما سخن بگوییم زیرا عفت قلم و امانت داری علمی این به قول معتقدانش امام مصلح (ابوالاعلی)را برای خوانندگان اظهار کردن مفید و حتی ضروریست در سطور زیر رقص بسمل و دیانت را که با شمشیر قلم مودودی چگونه سرش بریده شده است و به تعبیری دیگر مثل مرغ نیمه بسمل میتپد ملاحظه و تماشا کنید روایتی که علامه جصاص در آخر مضمون ذکر شده در فوق آورده است، الفاظ و و کلمات اصلی خود حضرت معاویهس را در احکام القرآن چنین نقل کرده است: «إنما قتله من جاء به فطرحه بین استتنا» [۴۴]که معنی صحیح این عبارت این است: «همانا او را کسانی کشتهاند که پس از کشتن او را آورده در میان نیزههای ما انداختند» [۴۵].
لیکن جناب مودودی چنین معنی کرده است: «عمار را کسی کشته است که او را در مقابل نیزههای ما آورد» ایشان «طرح» را با «در مقابل نیزهها آوردن» معنی کرده است که قطعاً غلط و اشتباه است، «طرح» در لغت عرب به معنی دور انداختن و پایین انداختن است، (ملاحظه شود کتابهای المنجد، قاموس فیروزآبادی و دیگر کتب لغت) معنی جلو آوردن یا در مقابل آوردن برای کلمه «طرح» را نمیدانم مودودی در چه لغت نامهای دیده است؟ به همین نحو یک طلبه ابتدایی در عربی هم میداند که کلمه «بین» به معنی در میان است، اما مودودی با همه ادعا فضل و علم این کلمه را نیز غلط معنی کرده و کلمهی «بین» را با «جلو یا مقابل» ترجمه کرده است، «بین استتنا» به معنی «در میان نیزهای ما» است، اما مودودی به معنی «رو به روی نیزهها»ترجمهاش میکند که قطعاً غلط و مخالف با عرف و لغت میباشد.
انگیزهی ارتکاب این خیانت علمی و مبادرت به یک علمی مخالف دیانت و امانت در مودودی، صرفاً جذبهی عداوت مذموم و قابل نفرت او نسبت به حضرت معاویهس بوده است که در رگ و ریشههای قلب و در دماغ وی سرایت کرده او را چنان مغلوب ساخته است که بیچاره را بر آن وا داشت تا خون طپش غضب و آتش کینهی خود را تسکین بخشد و سعی نموده تا واقعیت و حقیقتی را که از روایت فوق الذکر همانند مهر منیر ظاهر و روشن است در زیر جسد سر بریدهی دیانت و امانت از چشم بینندگان پنهان سازد.
الفاظ روایت به طور صریح اعلام میکنند که حضرت معاویهس تأویل نکرده بود بلکه منظور او اظهار واقعه است، اگر مودودی کلمه «بین» و «طرح» را درست و به طور صحیح ترجمه میکرد برای خودش و دیگران هم این حقیقت آشکار میشد، صرفاً به منظور کتمان این حقیقت ترجمهی هردو کلمه را غلط نوشت و جوش عداوت چنان بیهوشش ساخت که هیچ فکر هم نکرد که اگر مراد عبارت بالا همان باشد که از ترجمهی او فهمیده میشود پس هیچ نیازی به کاربرد کلمهی «فطرحه» نبود مفهوم مورد نظر مودودی از جملهی «من جاء به» به دست میآید و حتی معنی «إنما» و «فاء» را هم نتوانست بفهمد و إلا شاید تا این اندازه جرأت تصرف غلط در ترجمهی جمله ای عربی را به خود نمیداد. «إنما» کلمهی حصر است که از آن معنی جزم و یقین نیز ظاهر میشود یعنی حضرت معاویهس با جزم و یقین میفرماید که قاتلان حضرت عمارس صرفاً و فقط همان اشخاصی هستند که او را در میدان جنگ آوردند و غیر از آنها احدی در قتل وی شرکت ندارد، بدیهی است این تعبیر را نمیتوان یک نوع تأویل قرار داد بلکه از آن صرفاً اظهار واقعه فهمیده میشود همچنین «فاء» حرف تعقیب است و معنی آن چنین است که کار «طرح» یعنی انداختن جسد پس از قتل صورت گرفته است، و در میان نیزهها جسد آورده شده است نه جسم در حالت حیات از این توضیحات هم ظاهر است که این سخن از حضرت معاویهس به قصد تأویل گفته نشده است بلکه حکایت و بیان واقعیت جریان و نحوهی یافتن و تراشیدن این تهمت بر آنها از سوی دشمنان است.
اما چه باید کرد، جناب مودودی به سبب ضعف استعداد علمی و قلت دیانت از همهی این حقایق چشمها را بسته و در ترجمه عبارت عربی منقوله از حضرت معاویهس تصرف بیجا کرده نمونهی بارزی از یک خیانت افسوسناک را از خود به جای گذاشت تمام شد.
و همین عاقبت شوم و روز سیاه شرمندگی و روسیاهی در کمین هر شخصی است که بر خلاف این گفتار حضرت سیدنا فاروق اعظم خلیفهی ثانی سیدنا عمربن خطابس عمل کند میفرماید: «تفقهوا قبل أن تسودوا» [۴۶]عمل کند و بدون کسب علم و فضل و مهارت در رشته ای، وارد بحث در آن شود و به گفتهی فارسی دانان بیگدار به آب زدن.
خداوند همه ما را از خزی دنیا و عذاب آخرت در امان دارد.
أمين بحرمه سيد المرسلين وآله وصحبه الأكرمين أجمعين.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علی خاتم النبيين وعلی أصحابه وأزواجه وذريته أجمعين.
أحقر محمد إسحاق صدیقی ندوی عفا الله عنه
۲۰/جمادی الأول سنه ۱۳٩۱ هـ
پایان ترجمه ساعت ٩ شب دوشنبه ۱٧ ذیحجه سنه ۱۴۰۵ هـ
د. عبدالمؤمن أعظمی
[۳۶] ص ۱۶۲ خلافت و ملوکیت فارسی. [۳٧] خلافت و ملوکیت فارسی، ص ۱۶۳. [۳۸] جلد هشتم البدایة والنهایة ترجمه حضرت معاویه ـ سـ ص ۱۲۶ ملاحظه شود. [۳٩] خلافت و ملوکیت فارسی، ص ۱۶۱. [۴۰] در صفحه ۱۴۵ نسخه اردو مودودی به این کار اقدام نموده و دو الی سه نام را نوشته است، اما ما جواب آن را دادهایم و توضیح دادهایم که نسبت چنین چیزی به سوی این بزرگواران قطعاً دروغ است. [۴۱] ص ۱۶۱ تا ۱۶۲ فارسی. [۴۲] البدایة والنهایة جلد هفتم تحت عنوان فصل فی وقعه صفین ص ۱۰۲. [۴۳] تاریخ طبری جلد پنچم در ضمن بیان وقایع مقدماتی جنگ جمل. [۴۴] احکام القرآن جلد ۳ تفسیر سوره حجرات باب قتال اهل البغی ملاحظه شود. [۴۵] معنی تحت اللفظی چنین است که: جز این نیست او را همان کسی کشته است که او را برداشته آورد سپس او وی را انداخت در میان نیزههای ما ـ ولی چون «من» عام است و بدیهی است اینجا فرد معینی مراد نیست، به همین جهت در ترجمه رعایت مفهوم جمع شده است ـ در صفحات گذشته تفصیل این مطلب ذکر شده است. [۴۶] پسش از ادعای سروری، علم و دانش حاصل کنید.