پرده برداری از صحنه قتلی مرموز

سبب و علت قتل

سبب و علت قتل

یکی از وسایل بسیار مفید و از ذرایع مستند شناخت قاتل این است که علت و سبب قتل مورد بررسی قرار گیرد و دریافت شود که علت و سبب جنایت در کجا دیده می‌شود؟ در اینجا دو گروه موجود است که در بادی النظر می‌توان آن هردو را مشتبه قرار داد، گروه اول حضرت معاویهس و طرفدارانش هستند و گروه دوم سبائی‌ها هستند در مورد گروه اول اگر این سؤال مطرح شود که اگر آن‌ها او را به شهادت رسانیدند چرا؟ علت و سبب چه نوع؟ در پاسخ فقط این مطلب را می‌توان عنوان نمود که چون حضرت عمارس برای جنگیدن با آن‌ها به میدان نبرد آمده بود لذا ظاهراً آن‌ها باید او را کشته باشند، گویی در مقابله و بر سر پیکار بودن سبب قتل بود.

ما این مطلب را منکر نیستیم زیرا واقعاً این سببی بسیار قوی است و در بادی النظر ذهن به همین طرف منتقل می‌شود که او را کسانی کشته‌اند که وی در مقابل‌شان نبردآزمایی می‌کرد، اما در اینجا یک سبب و علت بازدارنده‌ی بسیار قوی نیز موجود است که سبب ذکر شده را ناتوان و کالعدم و غیر مؤثر قرار می‌دهد که آن را مورد توجه قرار دهیم آن تصوری را که در بادی نظر به ذهن خطور نموده بود قطعاً اشتباه و غلط ثابت می‌کند، و آن علت بازدارنده این بود که بنا به حدیث نبوی «تقتلك الفئة الباغیة»حضرت معاویهس و طرفدارانش نمی‌خواستند حضرت عمارس را به قتل برسانند، چنان که از روایت هنیء که چند صفحه قبل با کمال وضاحت از طبقات ابن سعد آن را نقل کردیم روشن و این امر واضح می‌شود و برای تأیید مزید آن این روایت جابر جعفی رافضی را نیز ملاحظه فرمایی که وی می‌گوید:

حضرت عمارس را در میان لشکر حضرت علیس دیده حضرت ذوالکلاعس به حضرت عمروبن العاصس می‌گفت که این ما جرا چیست؟ منظورش این بود که چون حضرت عمار با آن‌هاست پس ما باغی هستیم، حضرت عمروبن العاصس در جوابش می‌فرمود که حضرت عمار به زودی از طرفداران ما خواهد شد، تا اینکه وقتی پس از شهادت حضرت ذوالکلاعس حضرت عمارس نیز شهید شد حضرت عمرو بن العاصس فرمود من نمی‌توانم بگویم که به شهادت کدام یک از این دو نفر بیشتر خوشحالم اگر ذوالکلاع الآن زنده بود در میان لشکر ما علیه ما فساد به وجود می‌آورد (بغاوت ایجاد می‌شد) [۲۶].

بدیهی است که فی الواقع این روایت از جعلیات و مفتریات جابر جعفی یا کسی دیگر از سبائی‌ها است و قطعاً دروغ است، خوشحال شدن حضرت عمرو بن العاصس برای شهادت حضرت عمارس از افترا و بهتان‌های سبائیان است و با روایات دیگر نیز متضاد مخالف، ولی با این همه از این روایت این مطلب ظاهر است که اگر حضرت عمارس توسط کسی از طرفداران حضرت معاویهس به قتل می‌رسید در میان مردم شام بر علیه او بغاوت بروز می‌کرد یا لااقل خطر عدم تعاون و دست برداری از اطاعت و سرپیچی از فرمان وی وجود داشت و حضرت عمروبن العاصس همان کسی است که در میان اهل شام از خود حضرت معاویهس اهمیت کمتری نداشت به این نکته توجه کامل داشت، و این مطلب چنان مشهور و روشن بود که سبائیان نیز آن را ذکر کردند، با اینکه آن‌ها علیه حضرت عمروبن العاصس روایت جعل کردند لکن نتوانستند این سخن راست و مشهور را پنهان و پوشیده نگاه دارند با اینکه مآلاً به ضرر خودشان تمام می‌شود، با توجه به تبصره‌ی فوق این قسمت از روایت ذکر شده به طور حتم و یقین در خور قبول است زیرا گواهی دشمن به نفع دشمن است یا صرف نظر از روایات عقلاً نیز این مطلب موجه و منطقی است که بنا به حدیث مذکور کشتن حضرت عمارس برای حضرت معاویهس از نظر سیاسی کاری بسیار مضر بود، لذا بدین جهت نیز او و لشکر یانش یقیناً از آن احتراز و اجتناب ورزیده بودند، توضیحاتی را که در آغاز بحث درباره‌ی این موضوع به نحوی روشن داده‌ایم، باید همواره در ذهن خود مستحضر قرار داده با عنایت به این مانع این امر همانند آفتاب نصف النهار به طور متیقن روشن می‌شود که هواداران حضرت معاویهس با بودن چنین مانع قوی او را نکشته بودند.

پس نتیجه چنین برآمد که قضاوت و حکم (در مورد قاتل قرار دادن حضرت معاویه و هوادارانش) قضاوتی غلط و نادرست است و سبب و انگیزه‌ی قتل او در میان این گروه بی‌تأثیر و کالعدم قرار گرفته بود.

بعد از این گروه، باید گروه دوم یعنی گروه سبائیان را مورد بررسی قرار داد و باید با تعمق فکر کرد که آیا برای آن‌ها داعیه‌ای وجود داشت که آن‌ها را برای ارتکاب این جنایت تحریک کرده باشد یا خیر؟

وقتی ما از این زاویه بر احوال و وقایع نظر می‌اندازیم و حالات را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم علل و اسباب متعددی را برای تحریک سبائیان به کشتن حضرت عمار و وادار نمودن آن‌ها به ارتکاب این جنایت به دست می‌آوریم که در سطور زیر به تفصیل آن می‌پردازیم.

(الف) کشتن حضرت عمار و متهم قرار دادن لشکریان حضرت معاویهس با اغراض سیلسی سبائیان کاملاً مطابقت داشته و برای مقاصد آن‌ها بسیار مفید و مؤثر بود زیرا با این روش به آسانی می‌توانستند اهل شام را باغی ثابت کنند، چنان که واضح است.

(ب) با ارتکاب این جنایت می‌توانستند در میان لشکریان شام اختلاف بیندازند و در میان آن‌ها حس بغاوت و نافرمانی ایجاد کنند چنان که از روایات ذکر شده‌ی جابر جعفی و هنیء این مطلب ظاهر می‌شود این هردو امر داعیه‌های چنان قوی هستند که با توجه به آن‌ها هر آدم فهمیده ای در بادی النظر و با اندک تأملی می‌تواند این نتیجه را اتخاذ کند که قاتلان وی (حضرت عمارس) فقط و فقط افراد فرقه‌ی سبائیه بوده‌اند اعم از اینکه آن‌ها از جناح روافض بودند باشند یا از جناح خوارج به خصوص از آن جهت که ارتکاب این گونه جرائم برای این طایفه فاسقه خیلی آسان و جزو سرشت و عادات‌شان بود زیرا نه آن‌ها از خداوند متعالی خوفی داشتند و نه از رسول الله ج شرمی عده‌ای از آن‌ها که یهودی بودند و عده‌ای دیگر تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفته بودند، و یکی از تاکتیک‌های مخصوص این فرقه مغضوب علیهم یعنی قوم یهود این است که جرمی را مرتکب شوند و اتهام آن را بر دیگران عائد سازند بالأخص در کشتار‌های سیاسی آن‌ها از روز اول ماهر بوده و امروز هم مهارت خاصی برخوردارند.

این مطلب را هم نباید از یاد برد که سبائیان در موقع جنگ جمل نقشه کشتن شخص حضرت علی را نیز کشیده بودند، اما با توجه به مصلحت‌های مقطعی مورد تأیید صاحب نظران حزب قرار نگرفت، همانطور که در صفحات گذشته بیان کردیم. [۲٧]

با توجه به توضیحات بالا از این فرقه چه استبعادی دارد که بنا به اسباب و علل محرکه‌ی نیرومندی که در بالا ذکر شد حضرت عمارس را خود کشته و جسدش را برده در میان لشکر شام این جمله را متفق القول تکرار می‌کردند که «همین سبائی‌ها قاتلان وی هستند» با بودن آن گونه اسباب و محرکات قویه‌ی قتل، شهرت عمومی یافتن و مقرون به شهادت و گواهی همگان قرار گرفتن موضوع قتل توسط سبائیان در عین موقع بروز حادثه این مطلب کاملاً روشن و به مرتبه‌ی یقین می‌رسد، آنهایی که تشنگی خود را با نوشیدن خون سیدنا حضرت عمارس برطرف نموده بودند همین سبائی‌ها بوده‌اند یا جناح روافض و یا جناح خوارج [۲۸]، که به منظور تأمین مقاصد مندرجه فوق او را به شهادت رسانیده جسدش رادر لشکرگاه شامیان انداخت و اتهام دروغینی را بر اهل شام وارد ساختند.

(ج) علاوه از این دو سبب، امور تحریک کننده‌ی دیگری برای سبائیان نیز وجود داشت که بنا به آن‌ها می‌توان سبائیان را مرتکب این جرم عظیم قرار داد. در جلد پنجم تاریخ طبری در ضمن بیان جریان شورش علیه سیدنا عثمانس مؤلف آورده است که «موقعی که سبائی‌ها علیه امراء مناطق اسلامی دوره‌ی خلافت حضرت عثمانس شکایت‌ها نمودند، خلیفه مسلمین برای تحقیق و رسیدگی کمیسیونی تشکیل داد و هیأتی را مقرر فرمود، این هیأت به کلیه مناطق سفر کرد و پس از بررسی و تحقیق باز آمده گزارش داد که «کلیه شکایات بی‌مورد و غلط بوده و تمام مردم از امراء و حکام مناطق خود راضی و خوشنود هستند البته یک گروه خاصی از فسادکاران وجود دارند که تعدادشان خیلی کم است، این‌ها شکایات دروغین علیه امراء و والیان مناطق تهیه نموده و می‌فرستند و بدین نحو در صدد برانگیختن فساد و فتنه هستند» حضرت عمارس نیز یکی از اعضاء این هیئت بود این گزارش تهیه شده توسط هیأت اعزامی که به نفع والیان و عاملان خلافت حضرت عثمان در مناطق اسلامی و تماماً علیه مقاصد شنیعه (و نیات پلید) سبائیان (که برنامه ریزان شورش از راه دروغ پراکنی علیه عاملان حضرت عثمان بودند) تهیه شده بود، سبب و علت بغض و عناد سبائیان با حضرت عمارس شده بود، و موردی که بیش از بقیه‌ی اعضاء هیئت آتش عداوت سبائیان را علیه حضرت عمارس شعله ور ساخت این بود که آن حضرتس بیش از سایر اعضاء هیئت اعزام شده برگشتند مردم به شک و تردید افتادند که مبادا وی توسط آن گروه به گونه‌ای مخفی به قتل رسیده باشد. در پاورقی صفحات گذشته توضیح داده‌ایم که برگشتن گروهی از سبائیان به دنبال نبرد صفین علیه حضرت علیس به نام خوارج یک امر ناگهانی و قضیه اتفاقیه ای نبود بلکه در نتیجه‌ی یک برنامه ریزی دقیق حساب شده و از قبل تدارک دیده، صورت گرفته بود، پس بدیهی است که قبل از بروز حادثه انفال و جدایی خوارج از لشکر حضرت علیس در میان سبائیان مسایل و زمزمه‌هایی جریان داشته و با عنایت به اینکه حضرت عمارس با نحوه‌ی تفکر این گروه فساد کار آشنا شده بود احتمال می‌رود که آن حضرتس از توطئه‌ی آن‌ها اطلاع یافته بود، و سبائیان مفسد نیز به موقع متوجه شده بودند که وی از راز مخفی و توطئه ما با خبر شده است بناءً علیه آتش عداوت آن‌ها علیه حضرت عمارس شعله ورتر گردیده، احساس خطر افشاء راز مزید بر علت شده، چاره‌ی کار خود را صرفاً در این یافتند که حضرت عمارس را حتماً به شهادت برسانند.

چنان که بنا به تصریحات حضرت معاویهس و همه لشکریان شام سبائی‌ها او را به قتل رسانیده و جسدش را در لشکرگاه شامیان انداختند اگر این حادثه (شهادت حضرت عمارس) پس از موضوع رفع مصاحف رخ داده باشد انگیزه‌ی قتل باز واضح‌تر می‌گردد، زیرا از روایت ابن الهیثم که مأخذ آن در صفحات گذشته ذکر شد، چنین بر می‌آید که حضرت عمارس برای ادامه‌ی نبرد اصرار داشت اما بالعکس خوارج به آتش بس و پایان دادن نبرد مصر بودند، حتی به خاطر همین موضوع بین دو گروه از سبائی‌ها اختلاف تا مرحله‌ی بد و بیره گفتن و زد و خورد، در گرفت خیلی روشن است که در چنین مرحله‌ای مخالفت شخصیت عظیم و با نفوذی چون حضرت عمارس به ضرر فرقه سبائیه تمام می‌شد، علیهذا در چنین موقعیتی اگر آن‌ها به طور پنهانی او را ترور نموده صدای مخالفتش را برای همیشه خاموش ساخته باشند هیچ مستبعد نیست و جای تعجب نمی‌باشد.

الحمدلله که با این براهین ساطعه و دلایل واضحه موارد زیر از روز روشن هم روشن‌تر گردیدند.

اول: مصداق حدیث «تقتلك الفئة الباغیة»طرفداران حضرت معاویه نیستند، آن‌ها را مصداق این حدیث تصور کردن و با این تصور آن‌ها را باغی گفتن قطعاً غلط و باطل است.

دوم: سیدنا حضرت عمارس به دست طرفداران حضرت معاویهس به قتل نرسیده است لذا آن‌ها را مرتکب این جنایت دانستن اشتباه و غلط می‌باشد.

سوم: خود سبائی‌ها (یا جناح روافض و یا جناح خوارج) که همراه وی و در لشکر وی بودند، قاتل حضرت عمارس هستند، که پس از ارتکاب این جنایت عظیم با اتهام دروغین و افترا و چابک دستی آن را به گردن‌های بیگناه طرفداران حضرت معاویهس انداختند، و با ارتکاب گناه بالای گناه جنایت خود را دوبله ساختند و خود را مستحق عذاب خداوند متعال و مستوجب نفرین و لعنت او قرار دادند [۲٩].

[۲۶] البدایة ونهایة جلد هفتم تحت عنوان: هذا مقتل عمار ـ سـ بن یاسر ـ سـ [۲٧] در جلد چهارم تاریخ طبری، ضمن حوادث سال ۳۶ چنین آمده است: «وقتی در نبرد جمل بین حضرت علی و اصحاب جمل ـ رضو ـ مقرر گردید که با هم صلح کنند، آنگاه دسته‌ی سبائیان هم با هم به مشوره پرداختند، از میان‌شان «مالک اشتر» پیشنهاد کرد که چون نظر هر دو فریق درباره‌ی ما یکی است، شایسته است که بر علی ـ سـ حمله نموده او را نیز به نزد عثمان برسانیم تا فتنه‌ی جدیدی برخیزد و موضوع ما را تحت شعاع خود قرار داده و بدین گونه برای ما راه نجاتی پیدا شود». باید توجه کرد که تا آن هنگام فرقه‌ی خوارج وجود خارجی نداشته و همه این‌ها (به ظاهر) جزو شیعیان علی بودند ـ مالک اشتر که شیعه‌ی معروفی بود و تا آخرین لحضات در میان آن‌ها داخل بود. [۲۸] گمان غالب این است این عمل جناح را شیعه انجام داده است، زیرا این گونه مکر و فریب از امور فطری این فرقه است ـ خوارج تا این اندازه فریب کار نبودند، و تا آن موقع شیعه و خوارج از هم جدا نبودند همه با هم مخلوط بوده و همگی خود را شیعیان علی می‌گفتند. [۲٩] در آیه مبارکه ۵۸ از سوره‌ی احزاب آمده است: «و آنانکه تهمت می‌زنند و می‌رنجانند مردان مسلمان و زنان مسلمان را بدون گناهی که به عمل آورده باشند هر آیینه متحمل بهتان و گناه آشکاری شدند ـ (قرآن).