آغاز سخن
الحمد لله وکفی والسلام علی عباده الذین اصطفی اما بعد؛
در مورد رسالت حضرت خاتم النبین و سید المرسلین نبی مکرم اسلامجدلایل قاهرهای در قرآن کریم بیان شده و در میان آنها به سیرت مقدسه و کردار بیمثال شاگردان آنحضرت جیعنی صحابه کرامشرتبه و جایگاه بسیار مهمی داده شده است به همین جهت مدح و ستایش صحابه کرام در کتاب الله مبین باچنان کثرت و تکراری وارد شده است که تنها از خود قرآن میتوان کتاب سیرت آنها را ترتیب داد و این دلیلی است که فطرت انسانی را به سوی خود دعوت میدهد، زیرا موفقیت یک استاد در پرتو کمال شاگردان متجلی میشود، استادی که همه شاگردانش کامل و مکمل باشند در کمال وی مجال هیچ تردید و شکی وجود ندارد. به این معنی که هریک از اصحاب به نوبهی خود دلیل و برهانی است برای نبوت پیامبر خدا ج و مجروح و معیوب قرار دادن ادنیترین صحابی به معنی تضعیف یک دلیل نبوت و رسالت میباشد. این یک سخن آشکار و روشن است که دلیل نبوتی که خداوند متعال آن را اقامه فرموده است ضعیف نمیشود پس نتیجهی واضح آن این است که هر کس یک اصحابی را مجروح سازد او بر اشتباه و خطا قرار دارد و این جرح وی، صحابی به هیچ وجه مجروح نمیشود اما خود او مجروح و ساقط الاعتبار خواهد شد.
صحابه کرامشاولین شاگردان پیامبر اسلام ج و اولین مبلغان رسالت وی و پس از ایشان، نمایندگان آن حضرت ج بودند. دین حق به وسیلهی همین بزرگواران به همهی امت رسید، بعد از زمان رسالت پیامبر ج صحابه کرام منتشر شده و به منظور دعوت و تعلیم دین اسلام و شریعت محمدیه به اکناف و اطراف عالم رسیده بودند، به عنوان مثال فرض شود جایی یک صحابی که در سیرت و روش وی از جهت معیار مقرره نوعی پستی (معاذالله) وجود داشته باشد، وارد سرزمینی میشود آن گاه ساکنان آن محل در مورد استاد و معلم وی جناب حضرت رسول اکرم ج چگونه تصور و نظری را به دل و دماغ خود راه میدهند؟ آیا در قلب آن مردم نسبت به پیامبر خدا ج همان عظمتی که شایسته مقام حضرت است به وجود خواهد آمد؟ یقیناً آنها فکر میکنند که برای اصلاح باطن و تزکیهی نفس صحبت مقدسه و تربیت حکیمانهی حضرت ج هم معالجهی یقینی و راه گشای قطعی نیست، و هر گاه که ایمان به اضافه بعضی اعمال صالحه و مجموعه مصاحبت و همراهی با پیامبر خدا ج هم از رسانیدن به کمال اصلاح باطن و مرتبه قرب با خدای متعال قاصر است، پس به صرف ایمان و با عمل صالحی معمولی یک انسان محروم از مصاحبت آن منبع سرشار نور و برکت چگونه به این مقاصد دست مییابد؟ و آیا آنها در مورد بقیه صحابه کرام به دام شک و تردید مبتلا نخواهند شد؟ یقینا آنها گمان میبرند همین سیرت و روشی که این آقا دارد ممکن است صحابهای که ماندیدهایم نیز دارای آن باشند، بدینسان شریعت اسلام کلاً در نظر آنها مشکوک و مشتبه خواهد شد، زیرا شریعت مطهر فقط قولاً به نسلهای بعدی منتقل نشده، بلکه عملاً نیز منتقل شده است اگر آنها عمل یک صحابی را خلاف شریعت مشاهده کنند در بارهی بقیه اصحاب نیز، این احتمال بر ایشان ممکن است به وجود آید، حتی در موردشان تزکیه پیامبر ج هم گمان باطل میبرند که کامل نبوده و إلا یک صحابی چرا از مظهر قرار گرفتن آن محروم ماند [۱].
شما مشاهده کردید که فقط دست از دامن یک صحابی برداشتن چه عواقب سویی به همراه دارد؛ زیرا تمسک ما بر «العروة الوثقی» سست شده و این خطر به وجود آمد که مبادا دامن رسول ج را نیز از دست دهیم، از اینجا مقایسه باید کرد که اگر مانسبت به یک گروه بزرگ صحابه کرام سوء ظن پیدا کنیم و آنها را مبتلای حب جاه، دنیا طلبی، بد دیانتی، خیانت و امراض خبیثهای دیگر تصور کنیم، نتایج انقدر خطرناک خواهد بود.
کتاب موسوم به نام «خلافت و ملوکیت» آقای ابوالاعلی مودودی نسبت به یک گروه خاص از صحابهی کرام خصوصا و نسبت به عموم صحابه کرامش عموما سوءظن پیدا میکند و تصویر چهرهی آنها را از زاویهای چنان کج نشان میدهد که هر خوانندهای که بیاناتش را صحیح و درست تصور کند عظمت صحابه کرام از قلب وی ساقط میشود، و برای مقام صحابی بودن هیچ اهمیت و عظمتی در دل وی باقی نخواهد ماند، نتیجه این کتاب مودودی و اثر آن در جامعه چه چیزی میتوان باشد؟ جوابش این است که هر صاحب فهم شخصا میتواند آن را لمس نماید. تلاش و کوشش راقم سطور مهیا کردن تریاق برای ازالهی سموم همین کتاب «خلافت و ملوکیت» است، هدف از نوشتن این کتاب تنها جواب دادن نیست، بلکه مقصود اصلی تحقیق واقعات و مسایل و اظهار مسلک صحیح اهل سنت میباشد به سبب شایعه پراکنی و تبلیغات سوء مخالفان صحابه از سویی و از سویی دیگر به سبب بیخبری و غافل بودن ما، در مورد واقعات تاریخی و بسیاری از مسائل وابسته به این واقعات تاریخی، خود اهل سنت در اشتباهات زیادی مبتلا هستند، و نه تنها عوام الناس حتی شمار زیادی از علمای ما نیز متاثر از اندیشه و افکار روافض به نظر میآیند، الحمد لله پرده از روی این اشتباهات و غلط فهمیها برداشته و چهرهی نورانی حقایق آشکار و بیحجاب قرار داده شده است، اگر پس از مشاهدهی حقیقت هم، کسی روگردانی کند برای او راه معالجهای وجود ندارد.
توضیح این نکته ضروری است که من با جماعت اسلامی از این جهت که یک جماعت اسلامی است، هیچ مخالفتی ندارم، من با افکار باطلهای مخالفم که آقای مودودی از خود انتشار داده است، نامبرده سرچشمهی این گمراهی میباشد، لذا مخالف او هستم اما با بررسی و مطالعه که به عمل آوردهام به این نتیجه رسیدهام که در جماعت او دو گروه افراد وجود دارند؛ دستهای آنانند که کور کورانه از او تقلید نموده و در زیغ و ضلال او هم نوای وی میباشند، من ناچارم این دسته را نیز در ردیف آقای مودودی قرار بدهم. دستهی دوم کسانی هستند که با افکار با طله و خیالات فاسدهی وی اختلاف شدید دارند، اما او را یک قائد و رهبر سیاسی قرار داده به دنبال وی میروند. با دسته اول گفتگو بیفایده است، اما با گروه دوم اندکی عرایض خیر خواهانه و مخلصانه دارم.
۱- کتاب مرا بدون تعصب گروه گرایانه صرفا با دیدهی انصاف مطالعه کنید و از خداوند متعال دعای روشن شدن حق را برای خود بخوانید انشاء الله صداقت مسلک اهل سنت روشن خواهد شد، و آنچه ما نوشتهایم در آن نمایندگی از اهل سنت و الجماعت را به عهده گرفتهایم.
۲- سیاست از دین جدا نیست، اما کل دین و همه دین هم نیست، بلکه یک شعبه از دین است.
فرق سیاست دینی با سیاست ضد دینی در این است که مومن سیاست را از زاویهی دینی و ایمانی مورد توجه قرار میدهد، به این معنی که قبل از هر اقدام سیاسی به این نکته فکر میکند که آیا این اقدام از دیدگاه شرعی جایز است یا نه؟ و باز هم به این فکر میپردازد که دستآورد این اقدام سیاسی برای زندگی دینی و جنبهی معنوی ما چه خواهد بود، مفاد و مصالح مادی و دنیوی در دیدگاه او رتبهی ثانوی دارد، اولویت نزد او از آن مصالح و مقاصد معنوی و دینی میباشد به همین عنوان مومن حوادث سیاسی را نیز با همین دید مینگرد و طبق همین معیار و اصل مورد نقد و بررسی قرار میدهد، بالعکس طرفدار سیاست ضد دین همیشه مصالح و اهداف مادی و دنیوی را مطمح نظر خود قرار داده و با مصالح و مقاصد دینی و معنوی هیچ ارتباطی ندارد و به آن اهمیت نمیدهد، اما اگر کسی کل دین را با زاویهی سیاسی زیر نظر بگیرد مسلما این قلب موضوع یک بیترتیبی بسیار خطرناک خواهد بود که نتیجهاش به شکل گمراهی ظاهر خواهد شد.
شما اگر تعمق بفرمایید احساس خواهد شد که آقای مودودی به «جماعت» خود همین زاویه نظر معکوس را داده است، او به جای این تعلیم که باید سیاست را با زاویه نظر دینی نگریست به اهل حزب و جماعت خود تعلیم داده است که کل دین را با زاویه نظر سیاسی باید مورد بررسی قرار داد، و این زاویه نظری چنان کج میباشد که با آن بسیاری از حقایق اسلام نادیده نصور میشود و آنچه دیده میشود آن هم چه بسا که از جایگاه خود منحرف شده به نظر میآید، و این دیدگاه صرفا دیدگاه روافض میباشد.
شما مذهب روافض را بررسی کنید، این گونه برداشت میکنید که مقصد بعثت نبی اکرم ج هدایت ثقلین (جن و انس) و برقرار ساختن رابطه بندگان با معبودشان نبود، بلکه مقصدش - معاذالله- ظایه گذاری حکومت و خلافت خاندان و فامیل خود بود.
آنچه عرض نمودهام با توجه به آن شما یک بار دیگر نوشتههای تبلیغاتی آقای مودودی را مطالعه بفرمایید همین دیدگاه با تفاوتی بسیار نا چیز و بیاهمیت نزد وی نیز موجود است. شایسته این بود که سیاست در پرتو دین مورد بررسی و توجه قرار داده میشد، اما او دین را در پرتو سیاست مورد توجه قرار داد.
۳- مودودی همه شما را برای کار قیام حکومت اسلامی یک جاگرد آورده است ولی او میگوید که مدت طولانی سیزده قرن، فقط دوازده یا سیزده سال توانست با شکل صحیح خود سرپا باشد، از زمان حضرت عثمانس در آن تغییراتی بروز کرد، حضرت علیس به فکر اصلاح آن افتاد، اما موفق نشد. حضرت حسن نیز بعد از شش ماه تلاش، از آن دست برداشت و سپس زمان «ملوکیت» مصطلح مودودی آغاز میگردد و خلافت چنان نابود شد که تا امروز به منزلهی عنقا قرار گرفته است، گویی در سیزده قرن حکومت اسلامی حداکثر ۳۰ سال وجود داشت، در این دوران هم مدت زیادی چنان گذشته که کمال خود را از دست داده بود و شکلی ناقص از آن به جای مانده بود، با این بینش آیا چنین نتیجه گیری نمیشود که حکومت اسلامی به صورت تئوری و نظری چیزی بسیار خوبی است، اما وجود عملی و خارجی آن غیر ممکن است و چون عملا غیر ممکن است، پس برای آن کوشش و تلاش نمودن جز اضاعهی وقت و نیرو چیز دیگر نمیباشد.
لطفا این پرسشها را مورد توجه عمیق قرار داده ملاحظه کنید که با وجود شعار حکومت اسلامی، مجروح قرار دادن صحابهی کرام، مصداق مصرع: «یکی بر سر شاخ و بن میبرید» بودن است یا خیر؟
باز به این نکته نیز فکر کنید که آقای مودودی شما را به چه راهی میبرد؟ به سوی حکومت اسلامی یا به طرف غیر آن؟
[۱] به طور مثال ملاحضه کنید اگر یک فرد جماعت اسلامی هم در جایی اظهار خصلت بدی کند آیا همه جماعت بد نام میشوند. شیخ سعدی میفرماید:
چو از قومی یکی بیدانشی کرد
نه که را منزلت ماند نه مه را