از سال اول تا سال دهم
چون پیامبر جبه سن ۴۰ سالگی رسید خداوند او را به مسئولیتی عظیم، و برای ادای رسالت برگزید.
روز دوشنبه ۱٧ رمضان بود که اولین وحی بر پیامبر جنازل شد. پیامبرجاز شدت وحی و نزول قرآن عرقریزان شد، و رنگ مبارک تغییر نمود. فرشته او را در بر گرفت و با شدت گفت: بخوان. تا سه مرتبه این سخن را تکرار کرد و گفت بخوان:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ ٥﴾[العلق / ۱-۵].
«بخوان به [یمن] نام پروردگارت که [سراسر هستى را] آفرید * همان که انسان را از خون بستهاى خلق کرد! * بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است * همان که بوسیله قلم تعلیم نمود * و به انسان آنچه را نمىدانست یاد داد!».
پیامبر جمضطرب پیش خدیجه -ل- آمد و ماجرا را بازگو کرد.
خدیجه گفت: بشارت باد بر تو، هرگز خدا تو را رسوا نخواهد کرد، زیرا تو صلۀ رحم بجا میآوری در کلامت صادق هستی و به فقرا کمک میکنی و به ستمدیدگان یاری میرسانی. و خدیجه اولین کسی بود که به پیامبر جایمان آورد.