محمد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم

فصل دوم: صفات و ويژگی‌های پيامبرص

فصل دوم: صفات و ويژگی‌های پيامبرص

پیامبر صچهارشانه بود. موهایش به لاله‌ی گوشش می‌رسید. او زیباترین و خوش‌اخلاق‌ترین فرد مردم بود [۱۳]. قیافه‌اش متوسط بود. بسیار بلند یا خیلی کوتاه نبود. پوستش بسیار سفید یا بسیار گندمگون نبود. موهایش نه بسیار مجعد و موجدار بود و نه کاملاً صاف، بلکه نیمه مجعد بود [۱۴]. او زیباترین انسان بود. چهره‌اش سفیدگونه، ملیح و دوست داشتنی بود [۱۵]. گویی از نقره ساخته شده بود. او چهره‌ای درخشان داشت و دانه‌های عرقش همانند مروارید بود [۱۶]. ریشش انبوه و پرپشت بود. از جابر بن سمرهسسؤال شد: آیا چهره‌ی پیامبر صمثل شمشیر درخشان بود؟ گفت: بلکه همانند خورشید و ماه بود. همچنین صورتش گرد بود [۱۷]. دهانش بزرگ و گوشه‌ی چشمانش کشیده و گوشت پاشنه‌هایش کم بود [۱۸]. او سفیدپوست، ملیح و دارای اندامی متوسط بود. نه چاق بود نه لاغر. همچنین کوتاه یا بلند نبود. دست و پاهایش بزرگ و محکم و کف دست‌هایش پهن بود. [۱۹]انسسمی‌گوید: هرگز ابریشم و حریری را که از کف دست‌های پیامبر صنرمتر و لطیف‌تر باشد، لمس نکرده‌ام و مشک و عنبری را از رایحه‌ی پیامبر صخوشبوتر باشد، نبوییده‌ام [۲۰].

هند بن ابی هاله التمیمی در توصیف پیامبر صمی‌گوید: پیامبر صدارای چهره‌ای با عظمت بود که همانند ماه شب چهارده می‌درخشید. قامت ایشان متوسط و هیکل ایشان درشتى داشت. موهایشان نیمه مجعد بود، طره‌هایشان پریشان بود. موهایشان از لاله گوششان فراتر نمی‌رفت. او گلگون، دارای پیشانی بلند و ابروانی کمانی و بلند و دارای فاصله بود. هنگامی که به خشم می‌آمد از فاصله میان ابروانش عرق می‌ریخت. دارای بینی کشیده و باریکی بود. بینی ایشان نورانی بود که هر کسی که در آن دقت می‌کرد، متوجه این امر می‌شد. ریش آن حضرت انبوه، پر پشت بود. گونه‌های صافی داشت. دهان مبارکشان زیبا و بی‌نقص بود. دندانهایشان باریک و تیز و دارای فاصله بود. خط سینه تا ناف آن حضرت باریک بود. گردن ایشان مانند نقره زیبا و صاف بود. قیافۀ ایشان متناسب و متوسط بود. هیکل ورزیده و محکمی داشتند. شکم ایشان صاف، سینه‌شان پهن و فاصله میان دو شانه‌شان زیاد بود. استخوان‌هایشان درشت بود. پوست ایشان زیبا و نورانی بود. خط باریکی از موها از میان دو پستان و شکم او می‌گذشت و از سینه تا ناف امتداد داشت. به جز آن بازوها، کتف‌ها و بالای سینه‌اش مو داشت. استخوان‌های بازوش درشت بود. کف دست‌ها و پاهایش پهن و درشت بود. کف پاهایش گودی داشت که از آن آب بیرون می‌تراوید. هنگامی که بر می‌خاست. کمی مایل و آرام راه می‌رفت. گام‌هایش بلند بود و همواره به جلوی خود نگاه می‌کرد. هر گاه بر می‌گشت تمام بدنش را بر می‌گرداند. بیشتر از آنکه به آسمان نگاه کند. به زمین چشم می‌دوخت. بیشتر توجهش به یارانش بود. همواره در سلام کردن پیشی می‌گرفت. گفتم: سخن گفتن و صحبت کردن پیامبر صرا برایم توصیف کن. گفت: پیامبر همواره محزون بود به فکر فرو می‌رفت. هیچ گاه آرامش نداشت. جز در مواقع ضرورت سخن نمی‌گفت و بسیار سکوت می‌کرد. با فک پایین سخنش را آغاز می‌کرد و آن را به پایان می‌رساند. سخنان پر محتوا و قاطعی می‌گفت که کم یا بیش از اندازه نبود. خوش اخلاق بود. اخلاق او نه خشن بود و نه پیش پا افتاده. هر نعمتی را حتی اگر کوچک بود، بزرگ می‌داشت و آن را نکوهش نمی‌کرد. هیچ چیز را مذمت یا ستایش نمی‌کرد. دنیا او را به خشم نمی‌آورد. هنگامی که همگان از شناخت حقیقت عاجز می‌ماندند او حق را به صاحب آن باز می‌گرداند. هیچ چیز در مقابل خشم او توان ایستادگی نداشت مگر آنکه در آن راه پیروز شود. هیچ گاه برای خود خشمگین نشد و برای خود پیروز نشد. هر گاه به چیزی اشاره می‌کرد با همه کف دست این کار را انجام می‌داد. هر گاه تعجب می‌کرد دستهایش را بر می‌گرداند. زمانی که سخن می‌گفت با کف دست راست داخل انگشت ابهام چپش را می‌زد. هر گاه خشمگین می‌شد، رو بر می‌گرداند و هر گاه خوشحال می‌شد، نگاهش را به پایین می‌دوخت. بیشتر خنده‌اش به صورت لبخند بود و دندان‌هایش ظاهر نمی‌شد. این امر را مدتی از حسین پنهان داشتم. سپس در این باره با او سخن گفتم. دریافتم که او در این امر بر من پیشی گرفته است و آنچه را که از او پرسیدم از پدرش سوال کرده بود که دربارۀ درآمد، مخارج و چگونگی زندگی پیامبر صپرسیده بود.

حسین گفت: از پدرم دربارۀ رفت و آمد پیامبر صسوال کردم. فرمود رفت و آمد پیامبر کاملاً در اختیار ایشان قرار داشت. هر گاه به خانه می‌آمد، رفت و آمدش را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: قسمتی برای خداوند، بخش دیگری برای خانواده‌اش و سهم سوم برای خودش آنگاه سهم خود را میان خود و مسلمانان تقسیم می‌کرد و این بخش را به مردم اختصاص می‌داد و چیزی را برای خود ذخیره نمی‌کرد. از جمله ویژگی‌های ایشان این بود که در (غنایم و) سایر امور، افراد دارای فضیلت و سابقه را براساس فضل و برتری در دین بر دیگران ترجیح می‌داد. بعضی دارای یک، دو یا چندین نیاز بودند، پیامبر، براساس نیاز و مصلحتشان به آن‌ها و سایر افراد امت توجه می‌کرد و آنچه را که شایسته آن‌ها بود به اطلاع آن‌ها می‌رساند و می‌فرمود: کسانی که حضور دارند به آنان که غایب هستند اطلاع دهند. نیاز کسی را که قادر به اطلاع دادن آن به من نیست به من بگویید. زیرا کسی که به حاکمی نیاز و حاجت کسی را اطلاع دهد که آن فرد خود قادر به این کار نیست خداوند در روز قیامت او را ثابت قدم خواهد نمود و جز این عمل از او یاد نمی‌شود. از ایشان دربارۀ سخن گفتن آن حضرت سوال کردم، گفت: پیامبر صجز در مورد آنچه به یارانش ارتباط داشت و باعث اتحاد و الفت میان آن‌ها می‌شد و از تفرقه‌شان جلوگیری می‌کرد، سکوت می‌کرد یا اینکه آن‌ها را تشویق می‌کرد. پس افراد شریف هر قومی را گرامی می‌داشت و آن‌ها را به رهبری آن‌ها تعیین می‌کرد. بدون اینکه مردم را از خود برنجاند، از آنان حذر می‌کرد. از یارانش دلجویی می‌کرد و از مردم درباره آنچه در میان آن‌ها اتفاق می‌افتد سئوال می‌کرد. نیکی را خوب می‌دانست و آن را تقویت می‌کرد. امور زشت را ناپسند می‌پنداشت و آن را تقبیح می‌کرد. او میانه‌رو و ثابت قدم بود. هرگز از انجام هیچ وظیفه‌ای غفلت نمی‌کرد مبادا که یارانش دچار غفلت و انحراف شوند. برای هر لحظه و هر زمانی، برای خود ذخیره‌ای داشت. در گفتن و بیان حق کوتاهی نمی‌کرد و آن را برای کسانی که آن را از مردم دریغ می‌کنند، روا نمی‌دانست. بهترین مردم در نظر او کسانی بودند که همه مردم را نصیحت می‌کردند و برترین آن‌ها کسی بود که بیش از همه از دیگران پشتیبانی و با آنان همدردی کند. از او درباره چگونگی نشستن پیامبر صسوال کردم. گفت: هر گاه پیامبر صمی‌نشست یا برمی‌خاست نام خدا را بر زبان جاری می‌ساخت. خود را به ماندن در هیچ مکانی عادت نمی‌داد و از این کار نهی می‌کرد. هر گاه به میان گروهی می‌رفت در پایین مجلس می‌نشست و مردم را نیز به این کار فرمان می‌داد. به همه همنشینانش به یک شیوه نگاه می‌کرد. همنشین او گمان نمی‌کرد کسی نسبت به او بیش از آن حضرت لطف و کرم ندارد. هر گاه کسی برای رفع نیازی به پیش او می‌آمد با او می‌نشست تا زمانی که فرد خود برخیزد. هر گاه کسی چیزی را از او طلب می‌کرد، بی‌درنگ و در صورت امکان نیاز او را بر آورده می‌کرد یا سخنی راه‌گشا به او می‌گفت. اخلاق نیک و گشاده‌رویی او برای همگان بود. به همین دلیل برای آنان همچون پدری مهربان و دلسوز بود. آنان در برابر حقیقت در نظر او مساوی و برابر بودند. در همنشینی با او بردباری، حیا، شکیبایی و امانتداری حاکم بود و در آن صداها بیش از اندازه نیاز بلند نمی‌شد و حرمت‌ها شکسته نمی‌شد. و از زنان سخنی به میان نمی‌آمد. اشتباهات و لغزش‌ها انتشار نمی‌یافت. افراد آن مجلس متعادل و میانه‌رو بودند و در پرهیزگاری از هم پیشی می‌گرفتند. آنان فروتن بودند، به بزرگترها احترام می‌گذاشتند و به افراد فرودست خود نیر رحم و مهربانی می‌کردند. افراد نیازمند را بر خود مقدم می‌داشتند. غریبان را پناه می‌دادند. راوی می‌گوید: پرسیدم اخلاق او با همنشینانش چگونه بود؟ گفت: پیامبر صهمواره گشاده‌رو، خوش اخلاق و خوش برخورد بود. ایشان هرگز ترش‌رو، خشن، بد اخلاق، فحاش، غیبت‌کننده و ستایش‌کننده نبودند. از آنچه دوست نداشت چشم می‌پوشید، هیچ گاه هیچ کس نسبت به او ناامید نمی‌شد. خود را از سه کار دور می‌کرد: ریا کردن، پرگویی و زیاده‌روی در کلام و سخن گفتن درباره آنچه به او مربوط نمی‌شد. همچنین از انجام سه عمل اجتناب می‌کرد: هرگز هیچ کس را نکوهش نکرد، بر او عیب نگرفت و راز او را بر ملا نکرد. جز برای کسب ثواب سخن نمی‌گفت. هر گاه صحبت می‌کرد، همنشینانش سرهایشان را پایین می‌انداختند و سکوت می‌کردند. گویی پرنده‌ای روی سر آن‌ها نشسته است. هر گاه سکوت می‌کرد آنان سخن می‌گفتند. هرگز در حضور او نزاع و جدال نمی‌کردند. وقتی یکی از آنان صحبت می‌کرد، دیگران سکوت می‌کردند تا اینکه از سخن گفتن فارغ می‌شد. در حضور او بسیار با ادب سخن می‌گفتند. با شنیدن آنچه آنان را می‌خنداند او هم می‌خندید. آنچه موجب تعجب یارانش می‌شد او را هم به تعجب وامی‌داشت در مقابل نامأنوس بودن گفتار و سوال افراد غریب و ناشناس شکیبایی پیشه می‌کرد، حتی اگر یارانش آن‌ها را فراخوانده باشند و همواره می‌فرمود: اگر نیازمندی را دیدید او را راهنمایی کنید. جز از کسی که هم‌طراز خود بود، مدح و ستایش را قبول نمی‌کرد. هرگز سخن هیچ کس را قطع نکرد تا اینکه مبادا گمان کنند این کار را جایز می‌داند بلکه با اشاره یا برخاستن به کلام دیگران پایان می‌داد. گفتم: سکوت پیامبر صچگونه بود؟ گفت: سکوت ایشان بر اساس چهار چیز بود: شکیبایی، پرهیز و خودداری از امری، احترام و بزرگداشت و اندیشیدن. احترام گذاشتن او به وسیله ایجاد برابری در نگاه کردن به مردم و گوش دادن به سخن آن‌ها بود. او به آنچه بر جای می‌ماند و آنچه نابود می‌شود، می‌اندیشید. شکیبایی او به صبر و بردباری ختم می‌شد. هیچ چیزی او را به خشم نمی‌آورد و تحریک نمی‌کرد. پرهیز او به چهار امر تعبیر می‌شد: در پیش‌ گرفتن اعمال نیک تا از آن پیروی شود. پرهیز از زشتی‌ها و گناهان تا دیگران نیز از انجام آن خودداری کنند. نظر دادن درباره آنچه به صلاح امتش است و موجب اصلاح آن‌ها می‌شود و اقدام به انجام آنچه نفع و ثواب دنیا و آخرت را برایشان به همراه دارد [۲۱].

در شرح آنچه در بالا ذکر شد، باید گفت: پیامبر در مجالسشان برای خود مکان خاصی تعیین نکرده بود. بلکه در هر جایی که خالی بود می‌نشست. پیامبر صدر حدیثی از اینکه فرد در مسجد برای خود مکان خاصی را تعیین کند – همانند شتر نهی فرموده‌اند. همچنین در حدیثی دیگر از سرودن شعری که در وصف زنان باشد نهی فرموده‌اند. ابو عبیده می‌گوید: ابو اسماعیل مؤدب به روایت از مجالد به نقل از شعبی روایت می‌کند: افرادی در مسجد نشسته بودند و شعر می‌خواندند. عبدالله بن الزبیر آمد و گفت آیا در حرم خداوند و در کنار خانه خدا شعر می‌خوانید؟ یکی از یاران رسول الله صگفت: ای پسر زبیر این کار اشکالی ندارد. بلکه پیامبر صفقط از سرودن شعری که دربارۀ زنان باشد یا موجب تحمل زیان مادی شود، نهی فرموده‌اند.

این امری است که از شمولیت و فراگیر بودن اسلام برای همه زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی زندگی، مشاهده و دریافت می‌شود. پس اسلام به تمام معنای کلمه‌ی دین و دولت است.

همچنین پیامبر صمی‌فرماید: «والذي نفس محمد بيده لا يسمع بي أحدٌ من هذه الأمة يهودي أو نصراني ثمّ لم يؤمن بالذي أرسلت إلاَّ كان من أصحاب النار».

«قسم به آنکه جان محمد در دست اوست. هر فرد یهودی یا نصرانى که کلام [و دعوت] مرا بشنود، اما به رسالت من ایمان نیاورد، در آتش خواهد بود» [۲۲].

ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت باد. من اعتراف می‌کنم که حق شما را ادا نکرده‌ام و در این کتابچه آنجه را که شایسته‌ی توست ننوشته‌ام. آنچه نگاشته‌ام فقط اشارات و کلام مختصری است درباره‌ی این پیامبر بزرگ که با نبوتش مشرکان را به سوی نور هدایت کرد و در همه دورانها، بندگان هوی و هوس و شهوت‌های حیوانی و دنیاپرستان و کسانی را که برای به بندگی درآوردن بندگان خدا تلاش می‌کنند به سوی حق راهنمایی می‌کند.

من از خداوند می‌خواهم این اثر سبب تصحیح اتهامات، اباطیل و افتراهایی شود که به این شخصیت بزرگوار نسبت داده می‌شود. همچنین آغازی برای طلب شناخت بیشتر درباره‌ی این شخصیت بزرگ باشد که مردم را به سوی همه نیکی‌ها هدایت می‌کرد و از هر گونه بدی و زشتی دور می‌نمود. کسی که سخنان و اعمال او سازمان‌دهنده و شریعت‌گذاری است که ما را به رضایت و بهشت پروردگار می‌رساند. پس بیایید دوران تقلید و پیروی از پدران و اجدادمان را که براساس علم نبوده است، رها کنیم و براساس خرد، علم، تفکر و دقت در چیزی باشد که می‌خواهیم بدان اعتقاد داشته باشیم و عمل کنیم.

[۱۳]ـ صحیح بخاری. [۱۴]ـ منبع سابق. [۱۵]ـ صحیح مسلم. [۱۶]ـ منبع سابق. [۱۷]ـ منبع سابق. [۱۸]ـ منبع سابق. [۱۹]ـ صحیح بخاری. [۲۰] صحیح مسلم. [۲۱] المعجم الکبیر ۲۲/۱۵۵. [۲۲] ـ صحیح مسلم.