بعضی از اخلاق، صفات و ويژگیهای پيامبر ص
عقل: پیامبر صبه درجهای از عقل رسیده بود که جز او کسی به آن درجه راه نیافته بود. القاضی عیاض میگوید: عظمت و گوناگونی این امر برای کسی که به بررسی احوال، مطالعه سیره و اندیشیدن در کلام و گفتار، اخلاق زیبا، سیرت پاک، حکمتهای ایشان بپردازد و از میزان علم ایشان به تورات، انجیل و کتابهای نازل شده، حکمت حکما، زندگی و جنگهای امتهای پیشین، ضربالمثلها، سیاست مردم، تعیین قوانین و نهادینه کردن ادب و اخلاق پسندیده توسط ایشان اطلاع داشته باشد، به خوبی روشن میشود. همچنین میتوان به علومی اشاره کرد که دانشمندان آن علوم سخنان گهربار او را اصل و حجت و دلیل دانستهاند. از جمله آنها عبارت، طب، حساب، ارث، نسبشناسی و .... آن حضرت بدون اینکه آنها را از کسی یاد گرفته باشد و کتابهای پیشینیان را مطالعه نموده و نزد دانشمندان آن علوم آموزش دیده باشد، آن سخنان را فرموده است. بلکه ایشان پیامبری درس نخوانده بود که تا زمانی که خداوند شرح صدر به او عطا کرد و امر و علم او را آشکار کرد و آن را بر او خواند، از آن علوم چیزی نمیدانست. معارف و تعالیم آن حضرت و علومی که درباره عجایب قدرت و ملکوت عظیم خداوند بوده است و خواهد بود. کاملاً براساس عقل بوده است [۲۳].
۱- خویشتنداری: او بیشاز همه مردم خویشتندار و بردبار بود و با امید به گرفتن ثواب از خداوند در راه انتشار دعوتش اذیت و آزار فراوانی را تحمل کرده از عبدالله بن مسعودسروایت شده است: هنگامی که به پیامبر صنگاه میکنم، گویی قصه پیامبری را نقل میکند که قومش او را زدهاند و او خونِ را از چهرهاش پاک میکند و میگوید: «اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»: «پروردگارا قوم مرا ببخش زیرا بیتردید آنان [بسیاری از حقایق را] نمیدانند» [۲۴].
جندب بن سفیانسمیگوید: انگشت رسول الله صدر یکی از جنگها زخمی شد و از آن خون جاری شد. پیامبر فرمود: «هل أنت إلاَّ أصبع دميت وفي سبيل الله ما لقيت». «آیا تو چیزی جز یک انگشت هستی که خونین شده و در راه خداوند رنجی را تحمل کردهای» [۲۵].
اخلاص: پیامبر صهمچنانکه خداوند به او امر فرموده بود، در همه امور و کارهایش اخلاص داشت. خداوند میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣﴾[الأنعام: ۱۶۲ -۱۶۳].
«بگو: نماز، عبادت، زیستن و مردن من از آن خداوند است که پروردگار جهانیان است [و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان را خود را در مسیر رضایت او قرار میدهم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیره مرگم شود].* خدا را هیچ شریکی نیست و به همین دستور داده شدهام و من اولین مسلمان [در میان امت خود و مخلصترین فرد در میان همه انسانها برای خداوند] هستم».
۲- حسنخلق و رفتار پسندیده: هنگامی که از همسرش، عایشهلدرباره اخلاق آن حضرت سوال شد، گفت: اخلاق او براساس قرآن بود. یعنی به اوامر و نواهی آن عمل میکرد و آن فضایل و اعمالی را که در آن سفارش شده است، انجام میداد، و از انجام اموری که در آن نهی شده بود، خودداری میکرد. جای تعجب ندارد. زیرا ایشان خود فرمودهاند. «إنَّ الله بعثني لتمام مكارم الأخلاق وتمام محاسن الأفعال»: «بیتردید خداوند مرا برای کامل کردن اخلاق پسندیده و اعمال نیک و شایسته برانگیخته است» [۲۶].
خداوند ـ تبارک وتعالی ـ در آیه زیر او را ستوده است و میفرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ۴].
«تو دارای اخلاق بزرگ و والا [و صفات پسندیدهای] هستی]».
انس بن مالکسکه مدت (۱۰) سال شب و روز، در خانه و در سفر خدمتکار پیامبر صبود و اخلاق و رفتار ایشان را به خوبی میشناخت میگوید: پیامبر صخوش اخلاقترین فرد مردم بود [۲۷].
همچنین میگوید: پیامبر صدشنامگو و فحاش نبود و کسی را لعن نمیکرد. هنگامی که کسی را خسته مییافت میگفت: هر آنچه دارد حاصل عرق پیشانی و زحمت اوست [۲۸].
۳- ادب: از سهل بن سعدسروایت شده است که یک بار برای پیامبر صنوشیدنی آوردند. ایشان از آن نوشیدند. در طرف راست ایشان جوانی و در طرف چپ پیرمردی نشسته بود. پس به جوان گفت: آیا اجازه میدهی آن را به این افراد بدهم. جوان گفت: ای پیامبر به خدا قسم دوست ندارم سهم مرا به کسی بدهی. گفت: پیامبر صآن نوشیدنى را در دست آن جوان گذاشتند [۲۹].
۴- علاقهمندی به اصلاحگری: از سهل بن سعدسروایت شده است که مردم قباء با هم جنگیدند و با سنگ به سوی همدیگر پرتاب میکردند. این امر را به اطلاع پیامبر صرساندند پیامبر صفرمود: ما را به آنجا ببرید تا در میانشان صلح برقرار کنیم [۳۰].
۵- امر به معروف و نهی از منکر: از عبدالله بن عباسبروایت شده است که پیامبرصانگشتری طلا را در انگشت مردی دید. پس آن را در آورد و انداخت. سپس فرمود: «بعضی از شما به سوی اخگری از آتش دست دراز میکنید و آن را به دست میگیرید». پس از آنکه پیامبر صرفت، مردم به آن مرد گفتند: انگشترت را بردار و آن را بفروش و از آن استفاده کن. مرد پاسخ داد: نه به خدا هرگز چیزی را که پیامبر صآن را دور انداخته است، بر نخواهم داشت [۳۱].
۶- علاقه به پاکی و طهارت: از مهاجر بن قنفذسروایت شده است که او بر پیامبر صوارد شد، در حالیکه پیامبر در حال قضای حاجت بود. پس بر پیامبر سلام کرد. اما پیامبر صجواب او را نداد. تا اینکه وضو گرفت و از او معذرت خواهی کرد و فرمود: «إني كرهت أن أذكر الله عز وجل إلاَّ على طهر، أو قال على طهارة»: «بیتردید من ناپسند میدانستم که جز در حالت پاکی نام خداوند را بر زبان جاری کنم» [۳۲].
۷- حفظ زبان: از عبدالله بن أبی أوفیسروایت شده است که پیامبرصبسیار ذکر خدا میگفت و کمتر سخنان بیهوده بر زبان جاری میساخت. نماز را طولانی و خطبه را کوتاه میکرد. از اینکه همراه بیوه زن یا فقیری برود تا نیاز او را بر آورده کند ابایی نداشت [۳۳].
۸- عبادت فراوان: عایشهلمیگوید: پیامبرصشبها آن قدر به نماز شب میایستاد تا پاهایش ورم میکرد. عایشه میگوید: از ایشان پرسیدم: ای رسول خدا تو چرا چنین میکنی در حالی که خداوند گناه گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ پیامبر فرمود: «أفلا أحب أن أكون عبداً شكوراً»: «آیا دوست نداشته باشم که بندۀ سپاسگزاری باشم؟» [۳۴].
۹- نرمخویی و آرامش: از ابو هریرهسروایت شده است که طفیل بن عمرو دوسی و یارانش بر پیامبر صوارد شدند و گفتند: قبیله دوس سر به نافرمانی و عصیان نهاده است. پس گفته شد: قبیله دوس نابود باد. اما پیامبر صفرمود: «اللهم اهد دوساً وات بهم»: «پروردگارا قبیله دوس را هدایت کن و آنها را [به راه راست] بیاور» [۳۵].
۱۰- ظاهر زیبا: از البراء بن عازبس روایت شده است: که پیامبر صدارای قامتی متوسط و شانههای پهن بود. موهایش به لاله گوشش میرسید. او را در جامهای قرمز دیدم که هرگز لباسی زیباتر از آن را ندیدهام [۳۶].
۱۱- زهد در دنیا: از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که پیامبر صروی حصیری خوابیده بود. پس از مدتی بیدار شد. حصیر بر پهلوی مبارکش اثر گذاشته بود عرض کردیم: ای رسول خدا اگر اجازه بدهید، برایتان پوششی بیاوریم، فرمود: مرا چه نیازی به مال دنیاست. من در این دنیا مانند عابری هستم که در مدتی زیر سایه درختی میایستد، سپس میرود و آن را ترک میکند [۳۷].
از عمرو بن الحارثسروایت شده است که: پیامبر صدر هنگام وفاتشان درهم، دینار، غلام، کنیز یا چیزی از خود بر جای نگذاشت. جز قاطر سفید و اسلحهاش و قطعه زمینی که آن را به عنوان صدقه به فقرا داد [۳۸].
۱۲- ایثار: از سهل بن سعدسروایت شده است زنی عبایی را آورد و گفت: آیا میدانید عبا چیست؟ گفته شد: آری لباسی است که اطراف آن دوخته شده باشد. گفت: ای رسول خدا من این عبا را با دست خودم دوختهام آن را بر تن شما میپوشانم پیامبر صدر حالی که به آن عبا نیاز داشت، آن را برداشت و به سوی ما آمد در حالی که آن را به عنوان شلوار دوخته بود. یکی از افراد گفت: ای رسول خدا آن را بر تن من بپوشان. پیامبر فرمود: بله پیامبرصدر میان آن مجلس نشست. سپس به خانه برگشت [آن را از تن در آورد] و پیچید و برای آن مرد فرستاد. مردم به آن مرد گفتند: شما که میدانستید پیامبر هیچ نیازمندی را بیپاسخ نمیگذارد، کار خوبی نکردی آن را از ایشان طلب نمودی. مرد گفت: به خدا قسم فقط با این هدف آن را از آن حضرت خواستم تا روزی که از دنیا میروم، آن عبا کفن من باشد. سهل میگوید: آن عبا، کفن آن مرد شد [۳۹].
۱۳- نیروی ایمان و توکل: از ابوبکر صدیقسروایت شده است که گفت: زمانی که ما در غار [ثور] بودیم من به پاهای مشرکان که بالای سر ما قرار داشت نگاه کردم و گفتم: ای رسول خدا اگر یکی از آنها به زیر پاهایش نگاه کند ما را خواهد دید پیامبر صفرمود: «يا أبابكر ما ظنك باثنين الله ثالثهما»: «ای ابوبکر درباره آن دو نفری که سومین نفرشان خداوند است، چه میاندیشی؟» [۴۰].
۱۴- مهربانی و عطوفت: از ابو قتادهسروایت شده است که گفت: پیامبر صدر حالی به پیش ما آمد که امامه دختر ابی العاص [که کودکی خردسال بود] روی دوش او قرار داشت. آنگاه نماز خواند، هنگامی که به رکوع میرفت او را روی زمین میگذاشت، و هر گاه بر میخاست او را هم با خود بر میداشت [۴۱].
۱۵- آسانگیری: از انسسروایت شده است که گفت: پیامبرصفرمود: «إني لأدخل في الصلاة وأنا أريد إطالتها فأسمع بكاء الصبي فأتجوز في صلاتي مما أعلم من شدة وجد أمه من بكائه».
«بیتردید من هنگامی که نماز میخوانم و میخواهم آن را طولانی کنم، در این هنگام صدای گریه کودکی را میشنوم، نماز را کوتاه مینمایم زیرا احساس و اشتیاق شدید مادرش نسبت به گریه او را درک میکنم» [۴۲].
۱۶- خشوع و فروتنی: از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبرصفرمود: «إني لأنقلب إلى أهلي فأجد التمرة ساقطة على فراشي فأرفعها لآكلها، ثم أخشى أن تكون صدقة فألقيها».
«بیگمان من به میان خانوادهام میروم پس دانه خرمایی را که روی بسترم افتاده است مییابم و آن را بر میدارم تا بخورم سپس از بیم آنکه مبادا صدقه باشد، آن را دور میاندازم» [۴۳].
۱۷- انفاق: از انس بن مالکسروایت شده است که هر گاه براساس اسلام چیزی از پیامبرصخواسته میشد آن را به درخواست کننده میداد. یک بار مردی به پیش پیامبرصآمده ایشان گوسفندانی را که میان دو کوه بود به او داد. آن مرد به پیش قوم خود بازگشت و گفت: ای قوم من، اسلام بیاورید که محمدصبسیار بخشنده است و از تنگدستی و فقر بیمی ندارد [۴۴].
۱۸- علاقه به همکاری: از عایشهلروایت شده است که در جواب اینکه پیامبر صدر خانهاش چه کار میکرد، گفت: او به امور خانوادهاش میپرداخت و در خدمت افراد خانواده بود. هر گاه وقت نماز فرا میرسید، برای نماز خارج میشد [۴۵].
البراء بن عازبسمیگوید: در روز خندق پیامبر صرا دیدم که خاکها را حمل میکرده تا جایی که خاک موهای سینهاش را پوشانده بود و بدنشان پر مو بود. همچنین این شعر عبدالله بن رواحهسرا میخواند:
اللهم لولا أنت ما اهتدينا
ولا تصدقنا ولا صلينا
خدا یا اگر تو نبودی ما هدایت نمیشدیم، صدقه نمیدادیم و نماز نمیخواندیم.
فأنزلن سكينة علينا
وثبت الأقدام إن لاقينا
پس آرامش را بر ما نازل بفرما و در جنگ و مبارزه با دشمنان گامهایمان را استوار بگردان.
إنَّ الأعداء قد بغوا علينا
إذا أرادوا فتنة أبينا
بیتردید دشمنان به ما ظلم کردهاند. اگر قصد فتنهانگیزی داشته باشند در مقابل آنها مقاومت خواهیم کرد. آنگاه در پایان صدایش را بلند میکرد [۴۶].
۱۹- راستگویی: همسرش عایشهبمیگوید: هیچ رفتاری در نظر رسول الله صناپسندتر از دروغ نبود. هر گاه فردی در حضور ایشان دروغ میگفت، همواره آن را در خاطر داشت مگر آنکه بداند که او از آن کار توبه کرده است [۴۷].
دشمنانش نیز صدق و راستگویی او را تایید کردهاند. ابوجهل که از سر سختترین دشمنان پیامبر صبود روزی به ایشان گفت: ای محمد من نمیگویم تو دروغگویی، اما آنچه را که آوردهای و مردم را بدان دعوت میکنی انکار میکنم. خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾[الأنعام: ۳۳].
«[ای پیامبر] ما میدانیم که آنچه [کفار مکه] میگویند تو را غمگین میسازد. [ناراحت نباش] زیرا آنان [از ته دل به صدق تو ایمان دارند و در حقیقت] تو را تکذیب نمیکنند. بلکه ستمکاران [چون ایشان، از روی عناد و دشمنی] آیات خدا را انکار میکنند».
۲۰- بزرگداشت حرمتهای خداوند: از عایشهلروایت شده است که گفت: هر گاه پیامبر صمیان دو امر یکی را انتخاب میکرده امر آسانتر را در صورتی که گناه نبود، برمیگزید. اما اگر آن امر گناه میبود، دورترین حالت از آن کار را برمیگزید. به خدا قسم هرگز در هیچ امری برای خود انتقام نگرفت. مگر اینکه حرمتهای خداوند پایمال شوند، در این صورت برای خداوند انتقام میگرفت [۴۸].
۲۱- گشادهرویی: عبدالله بن الحارثسمیگوید: هیچ کس را ندیدهام که بیش از رسول الله صلبخند بزند [۴۹].
۲۲- امانتداری و وفاداری: امانتداری آن حضرت در نوع خود بینظیر بود. مردم مکه که پس از اعلان عمومی دعوت پیامبر صبا او دشمنی کرده بودند و به او و پیروانش ظلم فراوان کرده و آنها را شکنجه داده بودند، علیرغم وجود دشمنی میان آنها، امانتهایشان را نزد او میگذاشتند. این امانتها پیش آن حضرت ماند تا اینکه پس از آزار و شکنجه فراوان، ایشان را مجبور به هجرت به مدینه کردند. آنگاه پسر عمویش علی بن ابیطالبسرا مأمور کرد که سـه روز پس از او بـه مدینه هجرت کند تا امانتها و اموالی را که نزد رسـول الله صبود به صاحبانش باز گرداند. [۵۰]همچنین از نشانههای وفای ایشان به عهد و پیمان این بود که از جمله شرطهایی که در صلح حدیبیه میان پیامبر و مشرکان (سهیل بن عمرو) گذاشته شد. شرطی بود که براساس آن هر گاه کسی که از سوی قریش به سوی پیامبر صدر مدینه فرار میکرد و به آنها میپیوست، پیامبر او را به قریش تحویل میداد اگر هم مسلمان شده بود. اما اگر از میان مسلمانان کسی به سوی قریش فرار میکرد و به آنها ملحق میشد، آنها آن فرد را باز نمیگرداندند. (صحیح البخاری). هنگامی که پیامبر صبه مدینه رسید، مردی که ابو جندل بن سهیل بن عمرو نامیده میشد، توانست از مکه فرار کند و به مدینه بیاید. مشرکان افرادی را در طلب او به پیش رسول الله صفرستادند و گفتند: ما براساس پیمانی که میان ماست آمدهایم. رسول الله صاو را به پدرش برگرداند، و به ابوجندل گفت: «اصبر واحتسب فإنَّ الله جاعل لك ولمن معك من المستضعفين فرجاً ومخرجاً إنَّا قد صالحنا هؤلاء القوم وجرى بيننا وبينهم العهد وإنَّا لا نغدر». «ای ابو جندل صبر و شکیبایی کن و منتظر باشد. زیرا بیتردید خداوند برای تو و افراد ستمدیده و مستضعفی که پیش تو هستند گشایش و راه نجاتی قرار خواهد داد. بیتردید ما با این قوم صلح کردهایم و میان ما پیمانی بسته شده است و بیگمان ما خیانت نخواهیم کرد» [۵۱].
۲۳- شجاعت و بیباکی: علیسمیگوید: در جنگ بدر خود را در حالی یافتم که ما به پیامبر صپناه میبریم و او نزدیکترین فرد ما به دشمن بود و در آن روز شجاعترین فرد ما پیامبر صبود [۵۲].
اما انس بن مالکسدربارۀ شجاعت ایشان در غیر جنگها میگوید: پیامبر صبهترین و شجاعترین فرد مردم بود. شبی مردم مدینه ترسیدند. به همین دلیل به سوی منبع آن صدا رفتند. پیامبر صدر حالی که خبر را کسب کرده بود به سویشان آمد. در حالی که سوار بر اسب زین نشده ابو طلحه بود و شمشیری به گردن داشت فرمود: «لِمَ تراعوا لِمَ تراعوا». «چرا میترسید چرا میترسید؟» سپس فرمود: «وجدنا بحراً» أو قال: «إنَّه لبحر»: «این اسب خیلى سریع بود». یعنی مردم مدینه با شنیدن این صدای عجیب ترسان از خانه خارج میشوند تا بدانند چه اتفاقی افتاده است. آنان پیامبر صرا میبینند که به تنهایی بر روی اسبی بدون زین از جانب صدا به سوی آنها میآید و آنها را آرام مینماید. زیرا شرایط این گونه سرعتی را میطلبید. همچنین شمشیرش را به گردنش آویخته بود. زیرا ممکن است به کاربرد آن نیاز باشد. به آنها گفت اسبی که همراهش بود نامش بحر یعنی دریا بود به عبارت دیگر سریع بود. بنابراین پیامبر صمنتظر خروج مردم نماند تا برای کسب خبر همراه او بیایند.
در غزوه احد پیامبر صبا یارانش مشورت کرد. آنان معتقد به جنگیدن بودند. اما پیامبرصنظر دیگری داشت. اما نظر آنها را پرسید. اصحابشاز نظرشان پشیمان شدند. زیرا پیامبر صنظر دیگری داشتند. انصار گفتند: ما نظر پیامبر صرا رد کرده و به کناری نهادهایم. به همین دلیل به پیش ایشان رفتند و گفتند: هر چه شما دستور دهید انجام میدهیم. پیامبر صفرمود: «إنَّه ليس لنبي إذا لبس لامته أن يضعها حتى يقاتل».
«هر پیامبری هر گاه برای دفاع از امتش لباس جهاد بر تن کرد نباید آنها را از تن به در آورد [۵۳]. تا اینکه با دشمنان میجنگید».
۲۴- بخشش و کرم: ابن عباسبمیگوید: رسول الله صبخشندهترین فرد بود. در ماه رمضان هنگامی که جبرئیل به پیش او میآمد بیش از هر زمان دیگری بخشنده و بزرگوار بود. جبرئیل در ماه رمضان هر شب به دیدار او میآمد و قرآن را به او میآموخت. بیتردید رسول الله صاز باد بارانزا بخشندهتر بود [۵۴].
ابوذرسمیگوید: با پیامبر صدر سنگلاخ مدینه پیاده راه میرفتم. کوه اُحُد را دیدیم. پیامبر فرمود: ای ابوذر، ابوذر میگوید گفتم: بله ای رسول الله صفرمود: «ما أحب أنَّ أُحُداً لي ذهباً يأتي علي ليلة أو ثلاث عندي منه دينار إلاَّ أرصده لدين إلاَّ أن أقول به في عباد الله هكذا وهكذا وهكذا، عن يمينه وعن شماله ومن خلفه». [۵۵]
«برای من هیچ چیزی خوشایندتر از این نیست که به اندازه کوه اُحد طلا برای من آورده شود و یک شب یا سه شب از آن بگذرد و دیناری از آن نزد من باقی بماند، مگر اینکه آن را براى (دین) بدهکارى ذخیره کرده باشم، والاَّ در راه خداوند خرج کنم یا دستور دهم در راه بندگان خداوند چنین و چنان خرج شود، از دست راست و دست چپ و پشت سرش اشاره کرد».
جابر بن عبداللهسمیگوید: هرگز پیامبر صدر جواب هیچ درخواستی «نه» نگفت [۵۶].
۲۵- حیا: ابو سعید الخدریسمیگوید: پیامبر صاز دوشیزهای که در پشت پرده است با حیاتر بود. هر گاه چیزی را که از آن بیزار بود میدید، این امر را از چهرهاش تشخیص میدادیم [۵۷].
۲۶- فروتنی: پیامبر صفروتنترین و متواضعترین فرد بود. به علت تواضع شدید ایشان فرد تازه واردی که اولین بار وارد مسجد میشد او را در میان یارانش تشخیص نمیداد. انس بن مالکسمیگوید: هنگامی که ما با پیامبر صدر مسجد نشسته بودیم. مردی با شترش وارد شد و آن را در مسجد بر زمین خواباند. سپس پاهایش را بست آنگاه رو به سوی مسلمانان کرد و گفت: کدام یک از شما محمد است؟ پیامبر صدر میان آنها نشسته و تکیه داده بود. گفتیم: آن مرد سفید پوستی که تکیه داده است [۵۸].
پیامبر صمتکبر و مغرور نبود و از اینکه همراه فرد مسکین، ضعیف یا نیازمند برای رفع نیازش برود، ابایی نداشت. از انسسروایت شده است که گفت: زنی از اهالی مدینه که کمی، عقلش سبک بود به پیامبر صگفت: ای پیامبر خدا من از شما درخواستی دارم، پیامبرصفرمود: ای ام فلان، ببین در کدام یک از کوچهها و راهها[ی مدینه] که میخواهی [تا بیایم و] نیازت را برآورده کنم». پیامبر در یکی از راهها با او خلوت کرد تا اینکه نیاز او را برآورده کرد [۵۹].
۲۷- رحم و مهربانی: ابو مسعود انصاریسمیگوید: مردی به پیش پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا، به خدا قسم من بدان علت دیر برای خواندن نماز صبح [به مسجد] میروم زیرا فلانی [که امام است] نماز را طولانی میکند. میگوید: هرگز پیامبر صرا در حال موعظه و اندرز مثل آن روز خشمگین ندیده بودم. آنگاه پیامبر صفرمود: «أيها الناس إنَّ منكم منفرين فأيكم ما صلى بالناس فليوجز، فإنَّ فيهم الكبير والضعيف وذا الحاجة». «ای مردم، گروهی از شما مردم را متنفر میکنند. هر کدام از شما که امامت نماز را بر عهده گرفت پس باید نماز را کوتاه و مختصر بخواند. زیرا بیتردید در میان [نمازگزاران] افراد سالخورده، ضعیف و نیازمند وجود دارد» [۶۰].
از اسامه بن زیدسروایت شده است که: پیش پیامبر صبودیم که فرستاده یکی از دخترانش آمد و پیغام دخترش را که حضور بر بالین مرگ پسر آن دختر [نوه پیامبر] بود، به ایشان رسانید. پیامبر صفرمود: «برگرد و به او بگو خداوند آنچه را که بخواهد اعطا کند یا بستاند، انجام میدهد و هر چیزی در پیشگاه او دارای اجل و زمان خاصی است. پس به پیش او برو و به او بگو که صبر کند و شکیبا باشد». آن فرد دوباره به پیش پیامبر بازگشت و گفت: دخترتان قسم خورد که حتماً باید بیایید. پیامبر صبه همراه سعد بن عباده و معاذ بن جبل برخاست و بدانجا رفت. پسر بچه را به ایشان دادند. در حالیکه صدای نفس کشیدن او میآمد گویی در داخل مشک آبی نفس میکشید. چشمان پیامبر پر از اشک شد. سعد به او گفت: یا رسول الله چه شده است؟ پیامبر صفرمود: «این رحمی است که خداوند آن را در دلهای بندگانش قرار داده است. بیتردید خداوند از میان بندگان فقط به افراد دارای مهربانی و شفقت، رحم خواهد کرد» [۶۱].
۲۸- شکیبایی و آمرزش: از انس بن مالکسروایت شده است که: با پیامبر صراه میرفتم. در حالی که، آن حضرت عبایی نجرانی با حاشیۀ ضخیم بر تن داشت فردی اعرابی آن را گرفت و به شدت کشید تا به گردن پیامبر صنگاه کردم دیدم که حاشیه ردا در اثر فشار شدید بر گردن ایشان اثر گذاشته است. سپس آن اعرابی گفت: دستور بده از مال خداوند که نزد توست به من بدهند. پیامبر به سوی او نگاه کرد سپس خندید و دستور داد به او چیزی بدهند [۶۲].
از نمونهها بردباری ایشان جریان زید بن سعنه است. او یکی از احبار یهود بود که مالی را به عنوان قرض به پیامبر صداده بود. پیامبر جهت انجام امور بعضی از نو مسلمانان به آن مال نیاز داشت. زید میگوید: دو یا سه روز قبل از اینکه موعد پس دادن قرض فرا برسد پیامبر به همراه ابوبکر، عمر، عثمان و تعدادی از یارانش برای تشییع جنازه فردی از انصار خارج شده بود. زمانی که بر جنازه نماز میت خواند به دیواری نزدیک شد. سپس کنار آن نشست. من به او نزدیک شده و یقهاش را گرفتم با چهرهای خشن به او نگاه کردم و گفتم: ای محمد آیا قرض مرا پس نمیدهی؟ به خدا قسم من نسبت به تعامل با شما بنی عبدالمطلب اطلاع دارم و در میان شما کسی را نمییابم که بدهیاش را دیر بپردازد. زید میگوید: سپس به عمر بن خطاب نگاه کردم که از شدت خشم چشمانش گرد شده بوده و میچرخید. سپس با نگاهش مرا دور کرد و گفت: ای دشمن خدا آیا با پیامبر صچنین سخن میگویی و با او این گونه که میبینم رفتار میکنی. قسم به آن کسی که او را براساس حق و حقیقت برانگیخته است اگر مرا نهی نمیکرد با همین شمشیر گردنت را میزدم. در این هنگام پیامبر صبه آرامی به عمر نگاه کرد سپس فرمود: «ای عمر ما به چیزی غیر از این رفتار نیاز داشتیم. آن اینکه مرا به ادای دین در وقت خود و او را به حسن خلق در پیگیری و مطالبه دینش فرا بخوانی. او را ببر و دینش را پس بده و در مقابل آنچه او را ترساندی ۲۰ صاع بیشتر به او بده». زید میگوید: عمر مرا با خود برد و علاوه بر قرضم ۲۰ صاع خرما اضافه به من داد. پرسیدم این اضافه چیست؟ گفت: پیامبر صبه من دستور داد در مقابل آنکه تو را تهدید کردم. به تو علاوه بر قرضت چیزی اضافه بدهم. گفتم: ای عمر آیا مرا میشناسی؟ گفت: نه. تو کیستی؟ گفتم: من زید بن سعنه هستم. پرسید: همان عالم یهودی هستی؟ گفتم: آری. پرسید: چرا به پیامبر صچنین گفتی و با او این گونه رفتار کردی؟ گفتم: ای عمر هنگامی که من به چهره رسول الله صنگاه کردم همه نشانههای پیامبری و نبوت را به جز دو مورد از آنها در چهرهاش مشاهده کردم. شکیبایی او بر جاهل بودن بر چیزی غلبه و سبقت میگیرد، و هرگاه چیزیى را نمیدانست بر شکیبایى او افزون میشد، ای عمر من تو را شاهد و گواه قرار میدهم که پروردگار من الله است، اسلام دین من است، و محمد صپیامبر خداست. تو شاهد و گواه باش که من نصف اموالم را به امت محمد صصدقه میدهم. عمر گفت: آن را برای بعضی از آنان صدقه قرار بده [نه همه آنان] زیرا به همه آنان نمیرسد. گفتم پس اموالم به بعضی از آنان تعلق بگیرد. عمر و زید به پیش رسول الله صبازگشتند. زید گفت: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسولهپس به پیامبر ایمان آورد و او را تصدیق کرد. به همراه پیامبر در بسیاری از جنگها حضور داشت تا اینکه در جنگ تبوک در حالی که پیشرو بود، از دنیا رفت [۶۳].
شاید بزرگترین نمونه برای عفو و بخشش پیامبر صروز فتح مکه باشد که همه مردم مکه و کسانی را که او را با انواع آزار و شکنجه آزرده بودند و باعث اخراج او از شهر شده بودند، در حضور او گرد هم میآورند. هنگامی که آنان در مسجد جمع شدند به آنان گفت: به نظر شما چگونه با شما رفتار کنم؟
گفتند: به نیکی رفتار کن، تو برادر بزرگ و برادرزاده بزرگواری هستی؟ پیامبر صفرمود: «بروید که شما آزادید» [۶۴].
۲۹- صبر: پیامبر صالگوی صبر و شکیبایی بود. ایشان قبل از بعثت در مقابل اعمال غلط و بتپرستی قومش صبر پیشه میکرد. همچنین ایشان پس از علنی شدن دعوت در مقابل عذاب و شکنجه مشرکان مکه و نفاق منافقان مدینه صبور و بردبار بوده، ایشان نمونه والای صبر و شکیبایی در از دست دادن نزدیکان بودند. همسرش خدیجه و همه فرزندانش به جز فاطمه در دوران حیاتش از دنیا رفتند. همچنین ابوطالب عموی پیامبر (در دوران حساس بعثت در مکه) از دنیا رفت. عموی دیگرش، حمزه (در جنگ احد) به شهادت رسید. ایشان در همه این موقعیتها صبور و خویشتندار بودند. انس بن مالکسمیگوید: به همراه پیامبر صبه نزد ابو سیف القین رفتیم که دایه ابراهیم، فرزند پیامبر صبود. پیامبر صابراهیم را برداشت و بویید. پس دوباره بر او وارد شدیم در حالی که ابراهیم در حال احتضار بود. چشمان پیامبر صاشک میریخت عبدالرحمن بن عوفسبه ایشان گفت: ای رسول الله آیا شما هم گریه میکنید؟ پیامبرصفرمود: «این گریه رحمت است» و سپس فرمود: «بیتردید چشم اشک میریزید، قلب اندوهگین میشود و فقط چیزی را بر زبان جاری میکنیم که مورد رضایت پروردگار است و ای ابراهیم ما در فراق تو بسیار اندوهگین هستیم» [۶۵].
۳۰- عدل و انصاف: پیامبر صدر همه امورشان به ویژه اجرای شریعت خداوند عدالت در پیش میگرفتند. از عایشهلروایت شده است که گفت: مساله زنی از بنی مخزوم که مرتکب سرقت شده بود، برای قریش بسیار ناگوار بود. به همین دلیل گفتند: چه کسی در این باره با پیامبر صسخن میگوید؟ گفتند: چه کسی جز اسامه بن زید محبوب رسول الله صجرات انجام این کار را دارد؟ اسامه با ایشان سخن گفت: پیامبر صدر جواب اسامه گفت «أتشفع فی حد من حدود الله»: «آیا برای اجرا نشدن یکی از حدود خداوند شفاعت میکنی»؟ سپس برخاست و خطبهای خواند و فرمود: «إنما أهلك الذين قبلكم أنَّهم كانوا إذا سرق فيهم الشريف تركوه، وإذا سرق فيهم الضعيف أقاموا عليه الحد، وأيم الله لو أنَّ فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت يدها».
«بیتردید علت هلاک کسانی که پیش از شما بودند این بود که چنانچه انسان بزرگ و شریفی در میان آنها دزدی میکرد او را به حال خود رها میکردند و چنانچه فرد ضعیفی سرقت میکرد بر او حد را جاری میکردند. قسم به خداوند چنانچه فاطمه دختر محمد دزدی کند بیتردید دستش را قطع خواهم کرد» [۶۶].
ایشان حتی در انتقام گرفتن از خودشان هم عدالت داشتند. اُسید بن حضیرسمیگوید: روزی مردی از انصار که اهل شوخی و مزاح بود، با مردم سخن میگفت: در این هنگام پیامبر صبا چوبی که در دست داشت به پهلویش زد. آن مرد گفت: بایست [تا انتقام بگیرم] پیامبر فرمود میایستم آن مرد گفت: تو پیراهنی بر تن داری ولی من چیزی بر تن ندارم. پس پیامبر صپیراهنش را بالا گرفت آن مرد پیامبر را در آغوش گرفت و پهلوی مبارکشان را بوسید و گفت ای رسول خدا فقط همین را میخواستم [۶۷].
۳۱- ترس از خداوند: پیامبر صبیش از همه مردم از خداوند خوف و بیم داشتند عبدالله بن مسعودسمیگوید: پیامبر صبه من فرمود: «اقرأ عَلَيَّ».«قرآن را بر من بخوان» گفتم: ای رسول خدا من بر شما قرآن بخوانم در حالی که قرآن بر شما نازل شده است. فرمود: «نعم»: «بلی» پس من سورۀ نساء را خواندم تا اینکه به این آیه رسیدم: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ٤١﴾[النساء: ۴۱].
«حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟».
آنگاه پیامبر فرمود: «حسبك الآن»: «اکنون کافی است». پس به سوی ایشان رو بر گردانم دیدم که از چشمانشان اشک جاری است [۶۸].
از ام المومنین عایشهلروایت شده است که گفت: هر گاه پیامبر صابرى را در آسمان میدید، رو بر میگرداند و خارج میشد و دوباره وارد خانه میشد و رنگ چهرهشان تغییر میکرد. هنگامی که آسمان شروع به باریدن میکرد، آرامش مییافت.
عایشه این امر را میدانست. پیامبرصفرمود: «ما أدري لعله كما قال قوم»﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِيَتِهِمۡ قَالُواْ هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَاۚ بَلۡ هُوَ مَا ٱسۡتَعۡجَلۡتُم بِهِۦۖ رِيحٞ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٞ ٢٤﴾[الأحقاف: ۲۴]. نمیدانم شاید این مانند همان ابری باشد که قوم [هود] گفتند: «هنگامى که آن (عذاب الهى) را بصورت ابر گستردهاى دیدند که بسوى درهها و آبگیرهاى آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابرى است که بر ما مىبارد!» (ولى به آنها گفته شد:) این همان چیزى است که براى آمدنش شتاب مىکردید، تندبادى است (وحشتناک) که عذاب دردناکى در آن است» [۶۹].
۳۲- قناعت و بینیازی: عمر بن خطابسمیگوید: روزی خدمت پیامبر صرسیدم در حالی که او روی حصیری [خوابیده] بود و زیر سرش بالشی از لیف خرما بود و کنار پاهایش و بالای سرش لباس رزم آویزان شده بود. دیدم که حصیر بر پهلوی ایشان اثر گذاشته است به همین دلیل گریه کردم. پیامبر فرمود: چرا گریه میکنی؟ گفتم: ای رسول خدا کسری و قیصر در اوج ناز و نعمت زندگی میکنند و ای رسول خدا شما در چنین وضعیتی به سر میبرید. پیامبر صفرمود: «أما ترضى أن تكون لهم الدنيا ولنا الآخرة».
«آیا راضی نیستی که دنیا برای آنها و آخرت از آن ما باشد». [۷۰]
۳۳- علاقهمندی ایشان به خیر و نیکی حتی نسبت به دشمنانش: از ام المومنین عایشهلروایت شده است که خدمت پیامبر صعرض کردم: آیا هیچ روزی برای شما دشوارتر از جنگ اُحد بوده است؟ فرمود: «بیتردید من از قوم تو [قریش] سختیها و آزار فراوانی را تحمل کردهام، دشوارترین چیزی که من از سوی آنها تحمل کردم، روز عقبه بود که خود را خسته و رنجور بر آنان عرضه کردم اما کسی پاسخ درخواست مرا نداد. پس من به راه افتادم در حالیکه غمگین بودم زمانی که به خود آمدم دیدم که در وادی قرن الثعالب هستم. سپس سرم را بلند کردم. ابری را دیدم که بر سر من سایه افکنده است. پس به آن نگاه کردم جبرئیل را در آن دیدم. پس جبرئیل مرا مورد خطاب قرار داد و گفت: بیتردید خداوند گفتههای قومت و پاسخهای آنها به تو را شنید. خداوند فرشته کوهها را به سوی تو فرستاده است تا به آنچه میخواهی بر سر آنها بیاید او را امر کنی. فرشته کوهها مرا مورد خطاب قرار داد و بر من سلام کرد و گفت: ای محمد اگر تو بخواهی کوها را بر سر آنها ویران میکنم. پیامبر صفرمود: نه، بلکه امیدوارم که خداوند از نسل آنها افرادی را به وجود بیاورد که خداوند را به تنهایی بپرستند و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهند». [۷۱]
عبدالله بن عمربمیگوید: زمانی که عبدالله بن أبی بن سلول [۷۲]از دنیا رفت پسرش عبدالله بن عبدالله به پیش پیامبر صآمد و از ایشان خواست که پیراهنش را به او بدهد تا پدرش را در آن کفن کند. پیامبر آن را به او داد. سپس از ایشان خواست که روی جسد پدرش نماز بگذارد پیامبر صبرخاست تا برود و روی او نماز بخواند که عمر برخاست و لباس پیامبر صرا گرفت و گفت: ای پیامبر خدا، آیا بر روی او نماز میخوانی، در حالی که خداوند تو را از نماز خواندن بر روی او نهی کرده است؟ پیامبر صفرمود: خداوند مرا در انجام این کار آزاد گذاشته است. سپس فرمود: ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ﴾[التوبة: ۸۰].
«چه براى آنها (منافقان) استغفار کنى، و چه نکنى، (حتى) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار کنى، هرگز خدا آنها را نمىآمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند; و خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نمىکند!». و من بیش از ۷۰ بار این کار را خواهم کرد. عمر گفت: ای رسول خدا او منافق بود. پس پیامبر صروی جسد او نماز خواند. پس از آن خداوند آیه زیر را نازل کرد: ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ﴾[التوبة: ۸۴].
«هرگز بر مرده هیچ یک از آنان[منافقان]، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (براى دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند; و در حالى که فاسق بودند از دنیا رفتند!» [۷۳].
[۲۳] الشفا بتعریف حقوق المصطفی. [۲۴] صحیح البخاری ۳/۱۲۸۲ حدیث ۳۲۹۰. [۲۵] صحیح البخاری ۳/۱۰۳۱ حدیث ۲۶۴۸. [۲۶] البخاری، الادب المفرد وامام احمد. [۲۷] صحیح مسلم ۴/۱۸۰۵ حدیث ۲۳۱۰. [۲۸] صحیح البخاری ۵/۲۲۴۳ حدیث ۵۶۸۴. [۲۹] صحیح البخاری ۲/۸۶۵ حدیث ۲۳۱۹. [۳۰] صحیح البخاری ۲/ ۹۵۸ حدیث ۲۵۴۷. [۳۱] صحیح مسلم ۳/ ۱۶۵۵ حدیث ۲۰۹. [۳۲] صحیح ابن خزیمه ۱/ ۱۰۳ حدیث ۲۰۶. [۳۳] صحیح ابن حبان ۱۴/ ۳۳۳ حدیث ۶۴۲۳. [۳۴] صحیح البخاری، ۴/۱۸۳۰ حدیث ۴۵۵۷. [۳۵] صحیح البخاری، ۳/۱۰۷۳ حدیث ۲۷۷۹. [۳۶] متفق علیه. [۳۷] سنن الترمذی ۴/۵۸۸ حدیث ۲۳۷۷. [۳۸] صحیح البخاری ۳/۱۰۰۵ حدیث ۲۵۸۸. [۳۹] صحیح البخاری ۲/۷۳۷ حدیث ۱۹۸۷. [۴۰] صحیح مسلم ۴/۱۸۵۴. [۴۱] صحیح البخاری ۵/۲۲۳۵ حدیث ۵۶۵۰. [۴۲] صحیح بخاری ۱/۲۵۰ حدیث ۶۷۷. [۴۳] صحیح بخاری ۲/۸۵۷ حدیث ۲۳۰۰. [۴۴] صحیح مسلم ۴/۱۸۰۶ حدیث ۲۳۱۲. مقصود از بسیاری گوسفندان که در بین دو کوه بودند. [۴۵] صحیح بخاری ۱/۲۳۹ حدیث ۶۴۴. [۴۶] صحیح البخاری، ۳/۱۱۰۳ حدیث ۲۸۷۰. [۴۷] سنن الترمذی، ۴/۳۴۸ حدیث ۱۹۷۳. [۴۸] صحیح البخاری ۶/۲۴۹۱ حدیث ۶۴۰۴. [۴۹] سنن الترمذی ۵/۶۰۱ حدیث ۳۶۴۱. [۵۰] سیرة ابن هشام ۱/۴۹۳. [۵۱] سنن البیهقی الکبری ۹/۲۲۷ حدیث ۱۸۶۱۱ [۵۲] مسند الامام أحمد ۱/۸۶ حدیث۶۵۴. [۵۳] مسند الإمام أحمد ۳/۳۵۱ حدیث ۱۴۸۲۹. [۵۴] صحیح البخاری ۱/۶ حدیث ۶. [۵۵] صحیح البخاری ۵/۲۳۱۲. [۵۶] صحیح البخاری ۵/۲۲۴۴ حدیث ۵۶۷۸. [۵۷] صحیح البخاری ۵/۲۲۶۳ حدیث ۵۷۵۱. [۵۸] صحیح البخاری ۱/۳۵ حدیث ۶۳. [۵۹] صحیح مسلم ۴/۱۸۱۲ حدیث ۲۳۳۶. [۶۰] صحیح البخاری ۱/۲۴۸ حدیث ۶۷۰. [۶۱] صحیح البخاری ۶/۲۶۸۶ حدیث ۶۹۴۲. [۶۲] صحیح البخاری ۳/۱۱۴۸ حدیث ۲۹۸۰. [۶۳] صحیح ابن حبان ۱/۵۲۱ حدیث ۲۸۸. [۶۴] سنن البیهقی الکبری، ۹/۱۱۸ حدیث ۱۸۰۵۵. [۶۵] صحیح البخاری ۱/۴۳۹ حدیث ۱۲۴۱. [۶۶] صحیح البخاری ۳/۱۲۸۲ حدیث ۳۲۸۸. [۶۷] سنن ابو داود ۴/۳۵۶ حدیث ۵۲۲۴. [۶۸] صحیح البخاری ۳/۱۹۲۵ حدیث ۴۷۶۳. [۶۹] صحیح البخاری ۳/۱۱۷۲ حدیث ۳۰۳۴. [۷۰] صحیح البخاری ۴/۱۸۶۶ حدیث ۴۶۲۹. [۷۱] صحیح البخاری، ۳/۱۱۸۰ حدیث ۳۰۵۹. [۷۲] رهبر منافقان که از زمانی که پیامبرصدعوتش را علنی کرد، از هیچ تلاشی برای ایجاد مشکل برای مسلمانان، همکاری با یهودیان و مشرکان در توطئهچینی برای مبارزه با دین خداوند و آزار پیامبرصو مسلمانان فروگذار نکرد. از جمله اقدامات او: رهبری حادثه افک، خودداری از جنگیدن به همراه پیامبرصدر جنگ اُحد و بازگشت او به همراه پیروانش و سخن او در جنگ بنی مصطلق که گفته بود: «لئن رجعنا إلى المدينة ليخرجن الأعز منها الأذل»: «چنانچه به مدینه باز گردیم، بیتردید با عزتترین فرد ما خوارترین فرد ما را از آن [شهر] بیرون خواهد کرد). پس کارنامه او مملو از اعمال ننگین است. [۷۳] صحیح البخاری ۴/۱۸۶۵ حدیث ۲۴۰۰.