نمونههايی از دلايل عقلی بر صدق رسالت و نبوت پيامبر ص
پیامبر صبیسواد بود و نمیتوانست بخواند و بنویسد، در میان قومی بیسواد که با سوادان آن خیلی اندک بودند، و آن به این خاطر بود که هیچ کسی به وحی که بر وی نازل شده شک نکند، به اشتباه گمان نکند که توسط او و تالیف شده به دست پیامبر صاست، خداوند میفرماید: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨﴾[العنکبوت: ۴۸].
«تو هرگز پیش از این کتابى نمىخواندى، و با دست راست خود چیزى نمىنوشتى، مبادا کسانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند!».
آنچه پیامبر صآورد که عربها را از آوردن همانند آن عاجز کرد و بلاغت و فصاحت آن آنها را به شگفت واداشت، معجزه جاویدان او قرآنی است که بر او نازل شده است. پیامبر صمیفرمایند: «ما من الأنبياء نبي إلاَّ وقد أعطي من الآيات ما مثله آمن عليه البشر، وإنما كان الذي أوتيته وحياً أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعاً يوم القيامة».
«از هرکدام از پیامبران دارای نشانههایی بوده است که مردم به آن ایمان میآوردند، و حقیقتاً چیزی که من آوردهام وحی است که خداوند آن را بر من نازل نموده است، پس امیدوارم در روز قیامت بیشتر از همه آنها پیرو داشته باشم».
با اینکه قوم وی اهل فصاحت و سخنوری و تیزهوش بودند قرآن آنها را به مبارزه طلبیده تا مثل آن را بیاورند، سپس خواسته که سورهای همانند آن بیاورند، خداوند تعالی فرمودهاند: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٢٣﴾[البقرة: ۲۳].
«و اگر در باره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردهایم شک و تردید دارید ،(دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید; و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ براى این کار، فرا خوانید اگر راست مىگویید!».
بلکه تمام بشریت را به مبارزه طلبیده است، خداوند متعال میفرمایند: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾[الإسراء: ۸۸].
«بگو: «اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد; هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند».
۱. استمرار پیامبر صبر دعوتش علیرغم مواجه شدن با مشکلات و درگیریهایی که بین او و قومش به وجود آمد. تا جایی که به توطئه قتل ایشان و پایان دادن به دعوت اسلام انجامید، با این وجود ماموریتش را برای دعوت به دین جدیدی که به خاطر آن فرستاده شده بود ادامه داد و در برابر تمام مشکلاتی که با آن روبرو شد و سختی، خستگی و ظلم قومش در راه نشر دین خداوند صبر کرد، پس اگر فرد دروغگویی مدعی بود ـ حاشا که پیامبر صچنین باشند ـ از ادامه دعوت منصرف میشد و از نابودی خویش میترسید. زیرا او دیده بود که قومش برای جنگیدن با او و پایان دادن به زندگیاش گرد هم آمدهاند. Dr. M. H. Durrani [۱۰۵]میگوید: این ایمان، سعی بیپایان و این تصمیم و عزمی که محمد صبه وسیلۀ آن حرکتش را تا پیروزی نهایی رهبری میکرد، دقیقاً دلیل رسایی بر صدق مطلق وی در دعوتش است، اگر در وجودش کمترین احساس شک و اضطرابی وجود داشت هیچ گاه نمیتوانست در مقابل تند بادهایی که بیست سال تمام طول کشید پایداری کند، آیا بعد از این نیازی به آوردن دلیل برای راستی هدف و پایبندی به اخلاق و تعالی نفس پیامبر، وجود دارد؟ همه این عوامل ناگزیر به نتیجهای قطعی و حتمی منجر میشود و آن این است که این مرد در حقیقت فرستاده خدا است و او پیامبر صاست که علامت آن خصوصیات نادر، نمونه کامل فضیلت و خیر بودن و رمز راستی و اخلاص بودن وی میباشد. در واقع زندگی، افکار، صداقت، پایداری، پرهیزگاری، کرامت، عقیده و دستاوردهایش همگی دلایل محکمی بر نبوت وی هستند. پس هر انسانی که در زندگی و رسالت ایشان تحقیق کند، خواهد دید که او به راستی پیامبری است از طرف خداوند مبعوث شده و قرآنی که برای مردم آورده است قطعاً کتاب خداست، و هر اندیشمند منصف و تلاشگری که به دنبال حقیقت میگردد بدون شک به این نتیجه خواهد رسید.
واضح است که نعمتهای این زندگی دنیایی مانند اموال و خوردنیها و نوشیدنیها و ازدواج برای هر انسانی ـ به طور فطری ـ دوست داشتنی است، خداوند میفرمایند: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِينَ وَٱلۡقَنَٰطِيرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَيۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِكَ مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ ١٤﴾[آلعمران: ۱۴].
«محبت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است; (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند; ولى) اینها (در صورتى که هدف نهایى آدمى را تشکیل دهند،) سرمایه زندگى پست (مادى) است; و سرانجام نیک (و زندگى والا و جاویدان)، نزد خداست».
انسان بیوقفه تلاش میکند به کمک وسایل و راههای مختلف به این داراییها دست یابد. ولی انسانها در شیوه کسب آن با هم تفاوت دارند. بعضی آن را از راه مشروع به دست میآورد و دیگران از طریق غیر مشروع. هنگامی که این نکته را متوجه شدیم باید بدانیم که پیامبر صدر ابتدای دعوتش، قومش با وی معامله کردند و با تمام دارایی دنیا و نعمتهای فریبنده قصد گمراه کردن او را داشتند و وعده اجرای تمامی خواستههایش و تحقق همه مطالباتش را به او دادند. پس اگر خواهان ریاست بود او را به عنوان رهبر خود تعیین میکردند. اگر خواهان ازدواج با زنان بود زیباترین زنان را به عقد او در میآوردند و اگر مال و ثروت میخواست به او میدانند، به این شرط که از این دین جدید و دعوت مردم به سوی آن دست بر دارد. اما پیامبر صبا اطمینانی که از دیدگاهی الهی نشأت میگرفت فرمودند: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند تا این کار را ترک کنم هرگز چنین نخواهم کرد تا این که خداوند آن را انتشار دهد یا در راه آن کشته شوم» [۱۰۶]. پس اگر پیامبر فرد دروغگویی بود ـ حاشا که پیامبر صچنین باشند ـ قطعاً این معامله را قبول میکرد و این فرصت را غنیمت میشمرد. زیرا که آنچه بر او عرضه شده بود بهترین لذتها از دارایی دنیا است که هر انسانی به طرف آن گرایش پیدا میکند. Dr. M. H. Durrani میگوید: «پیامبر صسیزده سال سختیها را ـ در مکه ـ و هشت سال ـ در مدینه ـ بیوقفه تحمل کردند، و ذرهای در اهدافشان دچار تزلزل نشدند او پایدار، ثابت قدم و در راه اهداف و مواضعشان استوار بودند. قومش به او پیشنهاد دادند که رئیس آنها باشد و تمام ثروت سرزمین را به پایش بریزند، در صورتی که از دعوت و گسترش به سوی رسالتش دست بر دارد. پس همه این فریبها پیشنهادها را رد کرد و به جای آن رنج در راه دعوتش را انتخاب کرده چرا؟
چرا هیچگاه تحت تاثیر ثروت، مقام، حکومت، شکوه، رفاه، آرامش، و آسایش قرار نگرفت؟ بدون شک هر فردی در این مورد اگر میخواهد به جواب آن برسد باید با تعمق دربارۀ آن بیندیشد.
۲. چنانکه مشهور است کسی که رهبری و ریاست میکند تمام چیزهایی که تحت حکومت اوست اعم از منابع و افراد، تحت تصرف و در خدمت او هستند اما محمد میدانست که دنیا محل ماندن و بقا نیست. از ابراهیم به نقل از علقمه به روایت از عبدالله روایت شده که گفت: پیامبر صبر روی حصیر دراز کشیده بودند اثر آن بر پهلویشان پیدا بود، گفتم: ای رسول الله صپدر و مادرم فدایتان اگر اجازه میدادید بر روی آن برای شما چیزی پهن میکردیم تا [بدن] شما را محافظت کند. پس پیامبر صفرمودند: «مرا چه به کار دنیا و لذتهای آن، در حقیقت من در این دنیا مانند سوارکاری هستم که زیر سایه درختی میماند سپس میرود و آن را ترک میکند» [۱۰۷].
نعمان بن بشیرسدرباره ایشان میگوید: پیامبرتان صرا در حالی دیدم که خرمای معمولی را به اندازهای که بتواند شکمش را سیر کند به دست نمیآورد [۱۰۸].
ابوهریرهسروایت میکند: خانواده پیامبر صدر زمان حیات ایشان سه روز از غذا سیر نشدند [۱۰۹].
با وجود اینکه جزیره العرب مدیون او بود و وی سبب تمام خیری بود که مسلمانان به دست آورده بودند ولی پیامبر صگاهی حتی به اندازه نیاز خودشان هم غذا، به دست نمیآوردند. همسرش عایشهلمیگوید که پیامبر صاز یک یهودی غذایی خرید و زرهاش را رهن او گذاشت [۱۱۰].
این بدان معنی نیست که ایشان نمیتوانستند به آنچه که میخواستند دست یابند. بلکه اموال و داراییها در مسجد جلوی ایشان گذاشته میشد. اما ایشان تا زمانی که آن را در میان فقرا و تهیدستان تقسیم میکردند، در جای خود آرام نمیگرفتند. در میان اصحاب ایشان÷افراد ثروتمندی بودند که برای خدمت به ایشان پیشدستی میکردند و همه چیزهای با ارزش و نفیس را به خاطر ایشان میبخشیدند. ولی پیامبرصحقیقت دنیا را میدانستند و میگفتند: «به خدا سوگند اموال دنیا در آخرت چیزی نیست. مگر مثل آن مقداری که یکی از شما این انگشتش را ـ و اشاره به انگشت سبابه کردند ـ در آب دریا فرو ببرد سپس آن را بیرون بیاورد. پس ببینید چه چیزی با خود بر میدارد» [۱۱۱].
خانم Lady E. Cobold [۱۱۲]در کتابش (سفر به سوی مکه) (لندن ۱۹۳۴) میگوید: با اینکه پیامبر صسرور جزیره العرب بود، اما او به القاب و عناوین نمیاندیشید و از آن استفاده نمیکرد. بلکه به حال خویش در حالی که به رسول خدا بود و خادم مسلمانان بود اکتفا کرد، خانهاش را خودش تمیز میکرد و کفشش را با دست خود تعمیر میکرد و مانند نسیمی گذرا بخشنده و مهربان بود مانند نسیمی گذرا هر گاه فقیر یا بینوایی به سوی او میآمد با هر آنچه که در دسترس داشت به او کمک میکرد و آنچه که برای خود داشت، در اکثر مواقع کم بود و نیاز او را برطرف نمیکرد.
۳. پیامبر صدچار بعضی از حوادث وخیم میشدند که نیاز به توضیح و تبیین داشت و در برابر آن به خاطر عدم نزول وحی نمیتوانست کاری انجام بدهد. پس دوره قبل از نزول وحی را در حالتی از خستگی روحی میگذراند. از جمله آن جریان افک میباشد که در آن به ناموس پیامبر÷تهمت زدند. پس یک ماه گذشت و دشمنانش درباره آن بسیار صحبت میکردند و به حیثیت ایشان دست درازی میکردند و نیش و کنایه میزدند. تا اینکه وحی دربارۀ تبرئه ساحت همسرش از تهمتی که به او نسبت داده بودند، نازل شد. پس اگر او دروغگو بود ـ و حاشا که پیامبر صچنین باشند ـ این مشکل را همان وقت حل میکرد. ولی پیامبر صاز جانب خود سخن نمیگفت.
۴. پیامبر صبرای خودش ادعای منزلتی بالاتر از انسانها را نمیکرد و ایشان هرگز راضی نبودند که با برخوردی که به صورت تعظیم باشد با وی برخورد شود. انسسمیگوید: هیچ کس در نظر اصحاب محبوبتر از پیامبر صنبود. میگوید: هنگامی که ایشان را میدیدند از جایشان بلند نمیشدند چون میدانستند از این کار بدشان میآید [۱۱۳].
۵. W.Irving [۱۱۴]درباره ایشان میگوید: علیرغم پیروزیهای نظامی پیامبر صاین پیروزیها به کبر و غرور وی را نینجامید. ایشان فقط به خاطر اسلام میجنگید نه به خاطر مصلحت شخصی. حتی در اوج پیروزیاش سادگی و تواضعش را حفظ کرد و هنگامی که در مکانی بر جماعتی وارد میشد که به خاطر او از جای خود بلند میشدند یا در خوشآمد گویی خود زیادهروی میکردند ناراحت میشد. او قصد داشت که دولت بزرگی به وجود آورد. و آن دولت اسلام بود، که در آن براساس عدل در آن حکومت کرد. هرگز به این فکر نیفتاد که حکومت را در خانوادهاش موروثی کند.
۶. نزول بعضی آیات قرآن با هدف سرزنش پیامبر صبخاطر تصرف یا موضعگیری پیامبر صدربارۀ بعضی از امور مانند:
فرموده خداوند تعالی: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١﴾[التحریم: ۱].
«اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مىکنى؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است».
و این آیه به این دلیل نازل شد که پیامبر صخوردن عسل را به خاطر بعضی از همسرانش حرام کرده بود، پس این عتاب از طرف پروردگاش به سبب حرام کردن آنچه که خداوند برای او حلال کرده بود، نازل شد.
- همچنین، خداوند میفرماید: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٤٣﴾[التوبة: ۴۳].
«خداوند تو را بخشید; چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مىکردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)».
پروردگارش وی را در این آیه به خاطر عجله در قبول عذرهای دروغین منافقانی که از غزوه تبوک سرباز زدند و آنها را بخشید به مجرد عذرخواهی آنها، بدون اینکه آنها را امتحان کند تا راستگو و دروغگو را بشناسد، سرزنش کرد.
- همچنین خداوند میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٧ لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٦٨﴾[الأنفال: ۶۷-۶۸].
«هیچ پیامبرى حق ندارد اسیرانى (از دشمن) بگیرد تا کاملا بر آنها پیروز گردد (;و جاى پاى خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را مىخواهید; (و مایلید اسیران بیشترى بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید; ولى خداوند، سراى دیگر را (براى شما) مىخواهد; و خداوند قادر و حکیم است! اگر فرمان سابق خدانبود (که بدون ابلاغ، هیچ امتى را کیفر ندهد)، بخاطر چیزى ( اسیرانى) که گرفتید، مجازات بزرگى به شما مىرسید».
همچنین خداوند عز وجل میفرماید: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨﴾[آلعمران: ۱۲۸].
«هیچگونه اختیارى (در باره عفو کافران، یا مؤمنان فرارى از جنگ،) براى تو نیست; مگر اینکه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، یا مجازات کند; زیرا آنها ستمگرند».
- همچنین خداوند میفرماید: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣﴾[عبس: ۱ ـ۳].
«چهره درهم کشید، و روى برتافت. از این که نابینائی به سراغ او آمده بود. تو چه میدانی شاید او پاکی و تقوا پیشه کند».
پس اگر دروغگو بود ـ و حاشا که پیامبر صچنین باشند ـ این آیاتی که در آن سرزنش پیامبر وجود دارد در قرآن نمیآمد.
Lightner [۱۱۵]در کتابش دین اسلام میگوید: یکبار خداوند تعالی به پیامبرش صوحی فرو میفرستد که در آن مواخذه شدیدی آمده است زیرا که صورتش را از مرد فقیر نابینایی برگردانده بود تا با مرد ثروتمند با نفوذی صحبت کند، و این وحی منتشر شد، پس اگر آنچنان بود که نادانان مسیحی در حق وی میگویند، این آیه در قرآن ذکر نمیشد.
۷. و شاید از دلایل قطعی صدق رسالت پیامبر صو آنچه آورده سوره مسد است. زیرا در آن به دخول عمویش ابولهب در آتش به طور مستقیم اشاره میکند. این سوره در اوایل دعوت پیامبر صنازل شد، پس اگر پیامبر دروغگو بود ـ و حاشا که پیامبر صچنین باشند ـ حکمی قطعی مانند این را نمیگفتند. زیرا که امکان داشت عمویش مسلمان شود؟ دکتر جاری میلر [۱۱۶]میگوید: این مرد ـ ابو لهب ـ بسیار مخالف اسلام بود. تا حدی که در تعقیب پیامبر صبه همه جا میرفت، تا از ارزش آنچه ایشان میگویند بکاهد. هنگامی که میدید پیامبر با مردم غریبهای صحبت میکند منتظر میماند تا رسول الله صسخنش را تمام کند سپس نزد آن غریبه میرفت تا از او بپرسد که محمد چه چیزی به شما گفت؟ اگر به شما گفته چیزی سفید است. پس بدان که آن سیاه است، و اگر به شما گفته شب است پس بدان آن روز است، و مقصود این است که با هر چیزی که پیامبر اکرم صمیگفت، مخالفت میکرد و مردم را درباره آن به شک میانداخت. ده سال قبل از مرگ ابولهب سورهای در قرآن به نام سوره (مسد) نازل شد. این سوره مشخص میکند که ابولهب در نهایت به جهنم خواهد رفت، یا به معنای دیگر ابو لهب وارد اسلام نمیشود.
در خلال آن ده سال بر ابو لهب بود که به میان مردم برود و بگوید: «محمد میگوید من مسلمان نمیشوم و وارد آتش خواهم شد ولی الان اعلان میکنم که من میخواهم وارد اسلام شوم و مسلمان شوم!!
الآن نظر شما چیست؟ آیا محمد در آنچه که میگوید صادق است یا نه؟ آیا وحی که برای او میآید وحی الهی است»؟
اما ابولهب هرگز این کار را انجام نداد و مسلمان نشد علیرغم اینکه همه کارهایش مخالف رسول الله صبود ولی در این مورد با او مخالفت نکرد. معنی داستان مانند این است که میگوید پیامبر صبه ابو لهب میگوید تو با من مخالفت میکنی و میخواهی مانع من شوی بسیار تو وقتداری که گفته من را باطل کنی! ولی ابولهب در خلال آن ده سال این کار را انجام نداد!! و مسلمان نشد و حتی به اسلام نیز تظاهر نکرد!
ده سال وقت داشت که اسلام را در یک دقیقه نابود کند! چون این گفته سخن حضرت محمد صنیست و وحی از جانب کسی است که عالم الغیب است و میداند که ابولهب هرگز مسلمان نمیشود.
اگر این امر وحی از جانب خداوند نباشد چگونه محمد صامکان دارد که بداند ابولهب آنچه را که در سوره (مسد)آمده ثابت میکند؟؟
چگونه میتوانست در خلال آن ده سال مطمئن باشد که آنچه نزد اوست حق است، اگر نمیدانست آن سخنان وحی از طرف خداوند است؟ هیچ معنی ندارد شخصی این تحدی و مبارزه طلبی خطرناک را انجام دهد مگر اینکه بداند، آنچه او میگوید وحی از طرف خداوند است. خداوند میفرماید: ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ ١ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا كَسَبَ ٢ سَيَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ ٣ وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ ٤ فِي جِيدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ ٥﴾[المسد: ۱ ـ ۵].
«بریده باد هر دو دست ابولهب. هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودی نبخشید. و به زودی وارد آتشی شعلهور و پر لهیب میشود. و نیز همسرش، در حالی که هیزمکش دوزخ است. و در گردنش طنابی است از لیف خرما».
در قرآن اسم احمد در آیهای از آیات آن به جای محمد آمده در فرموده خداوند تعالی: ﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ ٦﴾[الصف: ۶].
«و (به یاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: «اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیقکننده کتابى که قبل از من فرستاده شده (تورات) مىباشم، و بشارتدهنده به رسولى که بعد از من مىآید و نام او احمد است!» هنگامى که او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «این سحرى است آشکار!».
پس اگر دروغگو بود ـ و حاشا که پیامبر صچنین باشند ـ ذکری از این اسم در قرآن وجود نداشت.
دین پیامبر صهمچنان تا زمان ما ادامه دارد، و همچنان مردم به تعداد زیاد وارد آن میشوند و از آن بر خلاف دیگر ادیان متاثر میشوند و علیرغم کم بودن افراد حامی و دعوتگر به اسلام چه از لحاظ مادی یا فردی که در راه دعوت به آن تلاش کنند، روز به روز بر پیروان آن افزوده میشود و این امر علیرغم کمبود پایداری و نیروی تلاشهای صرف شده، قیام برای دعوت اسلامی، کمبود توافقهای تلاشگرانه برای رسیدن به آن، تلاشهای دشمنان برای بد جلوه دادن آن و بر گرفتن نگاهها و دور کردن مردم از آن همچنان ادامه دارد همه اینها چیزی نیست جز اینکه پروردگار بزرگ خود وعده حفظ این دین را داده و فرمودهاند: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹].
«ما قرآن را نازل کردیم; و ما به طور قطع نگهدار آنیم!».
نویسنده انگلیسی Th. Carlyle [۱۱۷]درباره پیامبر صمیگوید: آیا هرگز مرد دروغگویی را دیدهاید که توانسته باشد دین جدیدی را به وجود بیاورد؟ او نمیتواند خانهای از آجر بسازد! پس او اگر با خصوصیات آهک و گچ و خاک و چیزهایی که آن را تشکیل میدهد آشنا نباشد، آنچه میسازد خانه نیست. بلکه تپهای از ویرانهها و تلی از مواد مخلوط است، و لایق نیست که بر پایههای خود تمدنی با دوازده قرن که دویست میلیون شخص در آن زندگی میکردند، باقی بگذارد بلکه باید ارکان آن فرو ریزد و منهدم شود. گویی اصلاً نبوده است. من خوب میدانم که شخص باید در تمام کارهایش مطابق قوانین طبیعت حرکت کند وگرنه از پاسخ دادن به نیازهایش باز میماند. آنچه که کفار ادعا میکنند دروغ است اگر چه آن را آراسته باشند تا گمان کنند که راست است ... و سخنانشان تلاشی برای گمراه کردن عامه مردم و ملتهاست قرآن، علاوه بر اینکه خداوند آن را حفظ کرده است، به علت باقی ماندن آن در سینه نسلها و حفظ آن در اذهان مسلمانان همچنان سالم و بدون تغییر و تحریف باقی مانده است.
زیرا حفظ، تلاوت، یادگرفتن و یاد دادن آن از اموری است که مسلمانان به آن بسیار علاقه دارند و برای به دست آوردن پاداشی که پیامبر صآن را بیان کرده پیشدستی میکنند: «بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و به دیگران یاد بدهد».
تلاشهای متعددی برای کم و زیاد کردن قرآن یا تغییر بعضی از حروف انجام شد. ولی تمامی این تلاشها به شکست انجامید، زیرا این توطئهها بسیار سریع کشف و به آسانی شناخته میشود، و تشخیص آن در میان آیههای قرآن بسیار ساده است.
اما سنت پاک پیامبر صدومین منبع دین اسلام است که توسط اشخاص مطمئن و عادل حفظ شده است که وقت خود را صرف پیگیری احادیث پیامبر صکردهاند و احادیث صحیح و ضعیف را مشخص کرده و هر کدام را توضیح داده و در این باره به تفصیل سخن گفتهاند. کسی که به کتابهای مصطلح الحدیث که به احادیث نبوی میپردازند، مراجعه کند، این تلاشها را که برای حفظ تمامی آنچه که از پیامبر صنقل شده است به آسانی درک میکند و شک او نسبت به آنچه که پیامبر صآن را بر زبان جاری ساخته است، برطرف میشود.
Michael Hart [۱۱۸]در کتابش (دراسه المائه الاوائل) میگوید: محمد صیکی از بزرگترین ادیان را در جهان تاسیس و منتشر کرد، و به یکی از رهبران جهانی و سیاستمداران بزرگ تبدیل شد [۱۱۹]، و در این ایام و بعد از گذشت تقریباً سیزده قرن از وفات ایشان، تاثیر قوی و عظیم ایشان همچنان وجود دارد.
۸. صحت عقایدی که پیامبر صآنها را آورده و صلاحت آن برای هر زمان و هر مکان، و مشاهده نتایج خوب و مفید اجرای تعالیم آن، نشان دهنده آن است که کتابی که آورده است، از طرف خداوند تبارک و تعالی به او وحی شده است. و همچنین آیا مانعی وجود دارد که پیامبر صرسولی فرستاده شده از جانب خداوند تعالی باشند و این در حالی است که قبل از وی پیامبران و انبیاء بسیاری آمدهاند؟ پس اگر جواب مانع عقلی و شرعی ندارد، چرا رسالت ایشان را برای تمام مردم مورد انکار قرار میدهند و رسالت انبیاء قبل از وی را قبول میکنند؟!
۹. سازماندهی و قوانینی که اسلام در زمینه معامله و جنگ و ازدواج و اقتصاد و سیاست و عبادت و از زبان محمد صو ... آورده است همه بشریت را از آوردن چیزی همانند آن عاجز و ناتوان ساخته است. پس آیا به نظر شما معقول است که شخصی بیسواد که با خواندن و نوشتن آشنایی ندارد، بتواند این چنین نظام فراگیر و کاملی را درباره تمام امور دنیا بیاورد؟ آیا این امر ثابت نمیکند که او در رسالتش صادق و راستگو است و اینکه از طرف خود سخن نمیگوید؟
۱۰. پیامبر صبعد از اینکه به چهل سالگی رسید و سن جوانی و قدرت را پشت سر گذاشت و به بزرگسالی، سن آرامش و علاقه به استراحت و آسایش پا گذاشت دعوتش را آغاز و آن را علنی کرد. Th. Carlyle [۱۲۰]در کتابش الابطال (قهرمانان) میگوید: «.... امری که ادعای قائلین به اینکه محمد در رسالتش راستگو نبود، را باطل میکند این است که وی سن جوانی و شور و شوقش را با زندگی آرام و مطمئن [در کنار خدیجهل]گذراند و در خلال آن فریاد و انعکاسی که در پی آن به دنبال نام و شهرت و مقام و سلطه و ... باشد ایجاد نکرد و بعد از اینکه جوانی را سپری کرد و به سنین میانسالی رسید، آتشفشانی که در سینهاش آرام بود، فوران کرد و برای امری بزرگ و با عظمت قیام کرد».
R. Landau [۱۲۱]در کتابش (الاسلام والعرب) میگوید: «مسئولیت محمد صبسیار سنگین بود. مسوولیتی که نمیتوانست عمل فریبکارانه و انگیزه خودخواهانه داشته باشد».
این ادعای بعضی از نویسندگان معاصر غربی درباره پیامبر اکرم صمیباشد که امید تحقق آن را با تلاش شخصی داشته باشد. بلکه اخلاصی که محمد صدر ادای رسالتش نشان میدهد، و آنچه که در پیروانش از ایمان کامل نسبت به وحی که بر او نازل شده وجود دارد، و آزمایشی که نسلها و قرنها پس دادهاند، همه آنها متهم ساختن محمد صبه هر نوع فریب عمدی را غیر معقول میکند، و تاریخ هیچ نوع تحریف (دینی) عمدی را که توانسته باشد مدت طولانی دوام بیاورد به خود ندیده است. اسلام نه تنها حدود هزار و سیصد و چند سال همچنان پا بر جا مانده است، بلکه هرساله بر تعداد پیروان آن افزوده میشود. در تاریخ نمونهای وجود ندارد که فرد حقهبازی قادر به ایجاد یکی از امپراطوریهای بزرگ جهان و یکی از مهمترین و عظیمترین تمدنهای جهان بوده باشد.
[۱۰۵] قسمتی از زندگی خود را به عنوان کشیش در کلیسای انگلستان از سال ۱۹۳۹ م الی ۱۹۶۳ م کارکرد سپس اسلام آورد، نقل از کتاب «قالوا عن الاسلام» د. عماد الدین خلیل ص ۱۰۶-۱۰۷. [۱۰۶] سیره ابن هشام ۱/۱۷۰. [۱۰۷] سنن ابن ماجه ۲/۱۳۷۶ حدیث ۴۱۰۹. [۱۰۸] صحیح مسلم ۴/۲۲۸۴ حدیث ۲۹۷۷. [۱۰۹] صحیح البخاری ۵/۲۰۵۵ حدیث ۵۰۵۹. [۱۱۰] صحیح البخاری ۲/۷۶۷ حدیث ۲۰۸۸. [۱۱۱] صحیح مسلم ۴/۲۱۹۳ حدیث ۲۸۵۸. [۱۱۲] کتاب قالوا عن الاسلام، دکتر عماد الدین خلیل. [۱۱۳] سنن الترمذی ۵/۹۰ حدیث ۲۷۵۴. [۱۱۴] مستشرق آمریکایی، از کتاب (قالوا عن الاسلام) دکتر عماد الدین خلیل ص ۹۵-۹۶. [۱۱۵] محقق انگلیسی، مدرک دکترای خود را در شریعت و فلسفه و لاهوت گرفته است. نقل از کتاب قالوا عن الاسلام دکتر عماد الدین خلیل. [۱۱۶] بزرگترین دعوتگر نصرانیت در کانادا که اسلامش را اعلان کرد و به بزرگترین دعوتگر مسلمان در کانادا مشغول شد، از مبشران کوشای دعوت به نصرانیت بود و از جمله کسانی است که اطلاعات زیادی نسبت به کتاب مقدس Bible دارد. [۱۱۷] کتاب: قالوا عن الاسلام، دکتر عماد الدین خلیل ص ۱۲۳. [۱۱۸] دانشمندی آمریکایی است که دارای مدارک علمی متعددی است. در سال ۱۹۷۲ مدرک دکترای نجوم را از دانشگاه برنسون گرفته است. همچنین در مراکز تحقیقاتی و رصدخانهها به فعالیت پرداخته است. او یکی از دانشمندان بر جسته فیزیک تطبیقی میباشد. به نقل از کتاب: قالوا عن الاسلام دکتر عماد الدین خلیل. [۱۱۹] ما مسلمانان معتقدیم که هیچ کس هم شأن رسول اللهصنیست، بلکه ایشان در همه جنبهها از همگان برترند. [۱۲۰] کتاب: قالوا عن الاسلام دکتر عماد الدین خلیل ص ۱۲۴. [۱۲۱] منتقد انگلیسی و استاد مطالعات اسلامی و شمال آفریقا در دانشگاههای آمریکا در زمینه تحققات آسیایی در سان فرانسیسکو (۱۹۵۳)، کتاب ماذا قالوا عن الاسلام / دکتر عماد الدین خلیل