بررسی روایات
روایت اول:
اولین روایتی که تشیع از آن بر حلت متعه استدلال مینمایند این است که میگویند:
مفضل بن عمر از امام جعفر صادق پرسیدند نظریه شما پیرامون نکاح موقت چیست؟
ایشان فرمودند: متعه بنا به آیه کریمهی الهی زیر حلال و جایز است: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَكۡنَنتُمۡ فِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ سَتَذۡكُرُونَهُنَّ وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا﴾[البقرة: ۲۳۵].
اولاً: اگر به سند روایت به دقت بنگریم در مییابیم که این روایت توسط مفضل بن عمر که در نزد علمای شیعه فردی غیر معتبر و حتی از غلات خطابیه نیز است نقل شده است، لذا روایت فاقد اعتبار است، علمای شیعه دربارهی این راوی سخنان زیادی را گفتهاند که در اینجا به نظریات برخی از آنها اشاره میشود.
۱) نجاشی در کتاب رجالش در صفحه ۲۹۵ دربارهی مفضل بن عمر ابو عبدالله چنین مینویسد: «كوفي فاسد المذهب مضطرب الروايه لايعبأ به وقيل: انه كان خطابيا وقد ذكر له مصنفات لا يعول عليها».
«او فردی کوفی است که دارای نظریات و مذهب فاسد و مضطرب الروایه است که هرگز روایات او اعتبار و ارزش ندارد و برخی معتقدند که او فردی خطابی است که مصنفات او هرگز معتبر نیستند».
۲) ابن غضائری دربارهی مفضل بن عمر ابو عبدالله چنین میگوید: «ضعيف متهافت مرتفع القول خطابي وقد زيد عليه شيء كثير وحمل الغلاة في حديثه حملاً عظيما ولا يجوز أن يكتب حديثه» [۱۹].
«او فردی ضعیف الاحول و متروکی است که اقوال او فاقد اعتبار است که غلات از او روایت زیادی را نقل مینمایند که کتابت آن احادیث هرگز جایز نیست».
۳) حسن بن علی بن داود حلی در کتاب رجالش در صفحه ۵۶ چنین مینویسد: «ضعيف متهافت خطابي»«او فردی ضعیف الاحوال و متروکی است که از گروه خطابیه میباشد».
۴) کشی در کتاب رجال خویش در صفحه ۲۷۲-۲۷۸ دربارهی او چنین مینویسد: «إنه من الغلاة وإنه لم تثبت رواية في مدحه بل إنه ملعون على لسان ائمته». «او از غلاتی است که هیچگونه روایتی در مدح و ستایش او وارد نشده است بلکه او توسط ائمه نیز ملعون و نفرین شمرده شده است».
۵) محمد علی اردبیلی در کتاب جامع الرواة ۲/۲۵۸ مینویسد: «الأولي عدم الاعتماد، والله اعلم بحاله».
«اولی و افضل این است که روایات او روایات غیر متعمد و غیر موثق است».
۶) امام جعفر صادق در روایتی که از حماد بن عثمان نقل شده است مفضل بن عمر الجعفی را چنین توصیف مینماید:
«يا كافر يا مشرك مالك ولا بني».
«ای کافر و ای مشرک، شما را با فرزندم» «اسماعیل بن جعفر» چه کار است؟ امام جعفر صادق این راوی را کافر قلمداد نموده است و روایت کفار فاقد اعتبار است.
۷) از اسماعیل بن جابر روایت است که امام جعفر صادق به مفضل بن عمر چنین خطاب نمودند: «أنت الـمفضل وقل له يا كافر يا مشرك ما تريد إلى ابني تريد أن تقتله». «ای کافر و ای مشرک از فرزندم چه میخواهی آیا میخواهی او را به قتل برسانی؟» [۲۰].
ثانیا: مفضل بن عمر یکی از افرادی است که به نماز و امور ضروری دین اهمیت نمیداد از معاویه بن وهب و اسحاق بن عمار روایت است که ایشان میفرمایند ما برای زیارت امام حسین خارج شدیم و گفتیم با خود مفضل بن عمر را به همراهی ببریم نزد او رفته و او را نیز با خود بردیم، در بین راه چهار فرسخی کوفه فجر طلوع کرد و ما نماز صبح را ادا نمودیم ولی مفضل ایستاد و نماز را ادا نکرد وقتی که از او پرسیدیم چرا نماز نمیخوانی به ما گفت من قبل از آمدن شما در منزل نماز خوانده بودم.
وی دارای عقاید بسیار شنیع و زشت دیگری همچون به شهادت نرسیدن امام حسین و پرواز او به آسمانها و عدم ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم بنت علی است.
مرویات مفضل بن عمر در کتب اربعه.
مرویات مفضل بن عمر در کتب اربعه تشیع به تعداد ۱۰۶ روایت میرسد که کلیه آن روایات توسط راویانی که اسامی آنان در ذیل درج میگردد نقل و ثبت شدهاند.
۱- از او صاحب کتاب [الفقيه: در صفحه۱/۴۳۸، ۸۴۲ ، و صفحه ۲/۱۱۹، ۲۴۱، ۳۱۳، صفحه ۴/۸۶۹، و صاحب کتاب التهذيب صفحه ۲/۱۴۲] نقل نموده است.
از او ابوسعید خیبری در [الکافی: ج۱، ک۲ ب۱۷ ح۱۱] روایت نقل کرده است.
۲- ابن رباط در [التهذيب: ۲/۱۰۳ الاستبصار: ۱/۹۲۴ ابن سنان در کافی: ج ۵ ک ۳، ۹۶ ج ۴، ابراهیم بن خلف بن عباد الانماطی در کتاب الكافي: ج ۱ ک ۴ ب ۸ ج ۱۱، ابراهیم بن هاشم در کتاب الكافي: ج ۲ ک ۲ ب ۴۹ ج ۱۱ – اسحاق بن عیسی در الكافي: ج ۲ ک ۱ ب ۲ ک ۱ ب ۱۰۷ ج۲۱، بشر بن جعفر در الكافي: ج ۱ ک ۴ ب ۳۷ ج۵، بکار بن کردن در الكافي: ج۱ ک۳ ب۲۹ ج۳، جعفر بن بشیر در الكافي: ج۲ ک۱ ب۹۹، ۲۳، و راویان دیگری از او نقل روایت کردهاند که در صفحه ۵۸ ،۵۹ ،۶۰ کتاب الشيعة والـمتعة نوشته محمد مال الله مذکوراند] برای کسب اطلاع بیشتر به آنجا مراجعه نمایید.
روایت دوم:
دومین روایتی که از آن بر حلت نکاح موقت استدلال مینمایند روایتی است که توسط ابوبصیر نقل شده است که ایشان میفرمایند: از حضرت ابوجعفر دربارهی حلت و حرمت نکاح موقت و متعه پرسیدم! ایشان فرمودند: در قرآن آیه:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾[النساء: ۲۴].
گویا حضرت ابوجعفر از این آیه بر حلت متعه استدلال نموده و آن را قرائت فرمودند - اگر به دقت به سند این روایت بنگریم در مییابیم که راوی آن ابوبصیر است که در نزد تشیع در روایتهای آنان ابوبصیر کینه چهار نفر ذکر شده است که آن چهار نفر عبارتند از:
- یحیی بن القاسم.
- لیث البختری که در این روایت او راوی حدیث است.
- عبدالله بن محمد الأسدی.
- حماد بن عبدالله بن اسید الهروی.
اسم ابوبصیر در کتابهای رجال به نام ابوبصیر لیث بن البختری المرادی نقل شده است چنانکه در کتاب الرجال الکشی در صفحه ۱۵۱ آن را با اسم و کنیه یادآوری نموده است، این راوی کسی است که به ائمه اتهام وارد نموده است و دربارهی آنان مخصوصاً ابو جعفر میگوید: اگر دنیا به سوی آنان میرفت آن را با دندانهای نواجذ میگرفتند.
از ابن ابی یعفور روایت شده است که ایشان میفرمایند من به همراه جماعتی که در بین آنان ابو بصیر بود برای ادای حج خارج شدم و به ابو بصیر گفتم: از خداوند بترس و با مال خودت برای ادای حج برو زیرا که شما دارای ثروت زیادی هستی و از آن استفاده نما، نه از مال دیگران ایشان در جواب من به من گفت: اگر دنیا به سوی صاحب تو (امام جعفر) بیاید او را با رداء خود جمعآوری مینماید.
ایشان چنان فردی بودند که همیشه امام جعفر صادق را به تمسخر و استهزاء میگرفتند و او را فردی طماع و دنیا دوست معرفی مینمودند.
از حماد الناب روایت است که ایشان میفرمایند: روزی ابو بصیر بر دروازه امام ابو عبدالله نشستند تا به او اجازه دخول دهند ولی امام به او اجازه نداد و گفت: اگر به همراه ما مال و ثروت میبود حتما به ما اجازه میداد که ناگهان سگی به سوی او آمد و چهرهی او را با زبان لیسید او گفت: اف اف این دیگه چیست؟ یکی از همنشینان او به او گفت این سگی بود که چهرهی شما را لیسید.
و در جایی دیگر امام جعفر صادق را فردی ناآگاه و نادان و جاهل قلمداد میکند از شعیب العقرقوفی روایت است که ایشان میفرمایند ابو بصیر به من گفت: از ابو عبدالله دربارهی زنی که شوهر دارد و دوباره ازدواج مینماید پرسیدم ایشان به من گفت: زن رجم شود و آن مرد را صد ضربه تعزیرا بزنند, شعیب میگوید همین سوال را من از امام جعفر صادق پرسیدم ایشان به من گفتند: زن رجم شود و بر مرد هیچ چیزی لازم نمیگردد پس از چند روزی با ابو بصیر ملاقات کردم و به او گفتم من از امام جعفر صادق همین سوال را پرسیدم او به من گفت زن رجم شود و بر مرد هیچ چیزی لازم نمیگردد، ابوبصیر بر سینهی خود دستی کشید و گفت من اطلاع نداشتم که حکم و دستور و فتوای او هر لحظه تغییر میکند.
و در روایتی دیگر از حماد بن عثمان روایت است که ایشان میفرمایند من به همراه ابی یعفور و فرد دیگری به سوی خیره رهسپار شدیم که در بین راه از دنیا سخن به میان آمد و ما دربارهی او سخن گفتیم ابوبصیر مرادی به ما گفت: اگر امام جعفر صادق آن دوست شما دنیایی گیرش میآمد حتما به سوی آن میرفت.
و در احوال او نوشتهاند که ایشان در حالت جنب و جنابت ائمه را ملاقات میکرد، و از بکیر روایت است که ایشان میفرمایند ابوبصیر مرادی را ملاقات کردم و از او پرسیدم: کجا میخواهی بروی او گفت: به ملاقات امام جعفر صادق میروم من به او گفتم من نیز با شما به همراهی میآیم او به همراه من با امام ملاقات کرد و امام به سوی او نظر کرد و گفت آیا در منازل انبیاء و صلحاء با جنابت داخل میشوی. او گفت: پناه بر خدا از غضب و خشم او و غضب شما استغفار نمود و گفت: دیگر به این حال بر نمیگردم.
از شعیب بن یعقوب العقرقوفی روایت است که ایشان میفرمایند: از ابوالحسن دربارهی مردی که با زن شوهردار ازدواج میکند و از احوال آن زن اطلاع کامل ندارد پرسیدم؛ ایشان در جواب گفت: زن رجم شود و بر مرد هیچ چیزی لازم نمیشود من این سوال و جواب را برای ابوبصیر مرادی تعریف نمودم ایشان گفت قسم به خدا امام جعفر به من گفت زن رجم و مرد شلاق زده شود، سپس دستش را بر سینه خود کوبید و گفت گمان میبرم امام جعفر هنوز علمش تکمیل نشده است و از نظر علمی رشد ننموده است.
مرادی چنان فردی است که به خاطر اطفاء غریزهی شهوانی خود کلاس تعلیم و تعلم خواهران را رایج گرداند چنانچه از حسن بن مختار روایت است که ایشان از ابوبصیر نقل مینمایند که ایشان گفتند: در زمانی که خواهران و زنان را تدریس مینمودم با یکی از آنان مزاح و شوخی نمودم. روزی به نزد امام جعفر صادق مشرف شدم که ایشان به من گفت: ای ابوبصیر شما به آن زن چه چیزی گفته بودید گفتم: به او گفتم دستت را به من بده. امام جعفر صادق به من گفت: هرگز به او نزدیک مشو و با او سخن مگو.
از ابوبصیر به تعداد ۵۷ روایت از راویان مختلف و گوناگونی در کتابهای اربعه نقل شده است که برای آشنایی بیشتر به صفحه ۵۶ و ۶۶ کتاب الشيعة والـمتعة نوشته محمد مال الله مراجعه نمایید.
روایت سوم:
سومین روایتی که از آن بر حلت نکاح موقت استدلال میکنند روایتی است که از ابن مسکان نقل شده است که ایشان میفرمایند از حضرت امام جعفر شنیدم که ایشان میفرمودند: اگر حضرت عمر نکاح موقت را حرام نمیگرداند به غیر از افراد شقی و بدبخت هیچ کسی مرتکب زنا نمیشد.
اگر واقعاً نکاح متعه جایز و حلال بود پس چرا حضرت علی در دوران خلافت خویش به آن دستور ندادند و به نشر و ترویج آن نپرداختند؟ و چرا بر منبر علنا حلت آن را بیان نداشتند؟ آیا او کتمان علم نمودند و از نشر آن شرمنده میشدند؟ پس چرا آن را بیان نداشتند. اگر به دقت بنگریم در مییابیم که عدم بیان ایشان نیز دلیل دیگری بر حرمت نکاح موقت است.
این روایت نیز که توسط ابن مسکان نقل شده است مردود و باطل است زیرا که ابن مسکان معروف به عبدالله بوده که اکثر علمای شیعه آن را مردود و مستور الحال معرفی نمودهاند که در اینجا به نظریات بخشی از آنها اشاره میشود.
۱- نجاشی میگوید: ابن مسکان از ابو عبدالله روایت نقل میکند ولی روایات او فاقد اعتبارند.
و از طرفی دیگر تشیع دربارهى ابن مسکان میگوید: ایشان به خاطر احترام و اجلال ابو عبدالله بر آن وارد نمیشدند و از ایشان سماع حدیث نداشتند و فقط از اصحاب ابوعبدالله روایت نقل میکردند.
کلیه روایاتی که از ایشان نقل شدهاند به ۳۵ روایت میرسد اگر واقعا ایشان سماع نداشتهاند و آن سخن درست و به جا است پس چرا ۳۵ روایت نقل نموده است، ایشان جزو افرادی هستند که از گروه واقفه شمرده شدهاند چنان چه ابن عقده از علی بن الحسن بن فضال نقل میکند که ایشان فرمودند: عثمان بن عیسی الرؤاسی به ما گفت: زیاد قندی و ابن مسکان به من گفتند: ما نزد ابو ابراهیم بودیم که ناگهان به ما گفت: اینک بهترین فرد روی زمین بر شما وارد میشود که در آن لحظه ابوالحسن الرضا در حالی که کودکی بیش نبود داخل شد ما گفتیم او بهترین فرد روی زمین است او را در بغل گرفت و بر آن بوسه زد و گفت ای فرزندم آیا میدانی که این دو القندی و ابن مسکان چه گفتند: گفت بله این دو بر من مشکوکاند.
واقفه گروهی هستند که تا موسی بن جعفر ائمه را قبول دارند و بعد از آن به امامت هیچ امامی قائل نیستند مرویات ابن مسکان در کتب اربعه تشیع به ۲۷۹ روایت میرسد که مجموعه کسانی که از آنان روایت نقل کرده است به طور مجموع و کلی در کتاب الشیعه والمتعه نوشته محمد مال الله در صفحه ۷۰ الی ۸۲ نقل شدهاند.
[۱۹]معجم رجال الحديث ابوقاسم خوی: ۱۸/۲۹۳. [۲۰] رجال الكشي: ۲۷۴ تنقيح الـمقال: ۳/۲۴۱.