افترائات تشیع بر صحابه
تشیع برای جواز خرافات و بدعات خویش به صحابه گرامی و گرانقدر آن حضرت اتهامات و افترائات زیادی را بستهاند که در اینجا به بخشی از افترائات تشیع بر صحابه خصوصاً بر ابن عباس و ابن عمر پرداخته میشود. خویی در کتاب البیان فی تفسیر القرآن صفحه ۳۱۵ دربارهى ابن عباس چنین مینویسد: ابن عباس تا آخرین لحظهی حیات خویش بر حلت نکاح موقت پافشاری و اصرار ورزیدند ولی کسی حرف او را نپذیرفت.
این سخن یکی از افترائاتی است که بر ابن عباس بسته شده است و اگر از نظر علمی و فنی نظریه ابن عباس را کارشناسی کنیم در مییابیم که ایشان ابتداء به نکاح متعه معتقد بودند ولی بعداً رجوع کردهاند که بعداً مفصلاً آن را مطرح خواهیم ساخت. یکی دیگر از افترائاتی که بر ابن عباس بستهاند این است که میگویند: ایشان آیه: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم﴾را اینگونه (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً)تلاوت نمودند و از آن بر حلت نکاح موقت استدلال مینمودند!.
اگر به نظریات مفسرین بزرگوار و جلیل القدر نظری افکنیم در مییابیم که این یکی از دیگر حربهها و افترائات تشیع بر صحابه گرامی و گرانقدر آن حضرت است. علامه ابن جریر طبری مینویسد: در هیچ روایتی و در هیچ صحیفهای از صحف مسلمین آیه اینگونه تلاوت نشده است.
علامه شوکانی مینویسد: یکی از شرایط ثبوت آیات الهی تواتر است و این روایت بالفرض اگر از ابن عباس روایت شده باشد هرگز به تواتر نرسیده است بنابراین جزو آیات الهی نیست و از آن نمیتوان استدلال نمود.
علامه ابن تیمیه مینویسد: این روایت به حد تواتر نرسیده است و ما منکر حلت متعه در اوایل اسلام نیستیم شاید این روایت در حد اخبار آحاد پذیرفته شود ولی چون به حد تواتر نرسیده است بنابر روایات متواتر و آیات الهی منسوخ گردیده است و از آن نمیتوانیم حلت نکاح متعه را برای همیشه و تا روز قیامت ثابت نماییم و در آن آیه بیان نشده است که (أُحِلَّ لَكُمْ أن تستمتعوا بهن إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً)بلکه مطلق استمتاع و بهرهگیری را بیان میدارد و آن وطی با شبهه و حلال را نیز در بر میگیرد.
علامه ابوالفتح مقدسی میگوید: این نوع قرائت هرگز جزو آیات الهی نیست و آنگونه از جانب خداوند متعال نازل نگردیده است و در صحیفه اجماعی صحابه یافته نمیشود، لذا فاقد اعتبار است.
ابن عباس یکی از افرادی است که ابتدا نکاح متعه را جایز و سپس آن را حرام اعلام داشتند و این روایت مشهوری است که از او باقی مانده است و ایشان فقط در جهاد و در آن زمانی که زنان تعدادشان اندک بودند معتقد به حلت نکاح موقت بودند ولی بعداً از آن رجوع نمودند.
از حضرت ابوجمزه روایت است که ایشان میفرمایند من از ابن عباس شنیدم که در پاسخ سوال حلت نکاح موقت ایشان فرمودند: ازدواج موقت در زمانی که زنان اندک بودند و در جهاد مسلمانان شرکت داشتند و نیاز شدید و مبرمی به آن داشتند جایز بود.
این سخن که آن را به ابن عباس جناب آقای خویی نسبت دادهاند بسیار سخن نابجا و نادرستی است و علاوه بر آن ابن عباس در نزد شیعه جزو افرادی است که آیه کریمه الهی دربارهى آنان میفرماید: ﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا٧٢﴾[الإسراء: ۷۲]. و او را جزو سارقین بیت المال میدانند در روایتی که از زهری نقل میکنند ایشان میفرمایند از حارث شنیدم که ایشان فرمودند: حضرت علی عبدالله بن عباس را در شهر بصره به عنوان استاندار و والی گذاشتند ولی ایشان دو میلیون ریال از مال بیت المال را برداشتند و به مکه رفتند هنگامی که این سخن به حضرت علی رسید ایشان بر منبر رفتند و در حالی که گریه میکردند فرمودند: این پسر عموی رسول الله است که با آن مکانت علمی و مملکتی خود با او چنین کردند پس با دیگران که از او در درجه و مقام پایینتری هستند چه کار میکنند.
از معلی بن هلال روایت است که ایشان میفرمایند هنگامی که عبدالله بن عباس متولی بیت المال بصره بودند و آن را به تاراج بردند حضرت علی به او نامهای نوشت که در آن چنین نوشته بود: من شما را در امانت خویش شریک و سهیم کردم و هیچکس از شما بر من امینتر و نزدیکتر نبود ولی هنگامی که خیانت و رسوایی شما را در آن یافتم چنین فهمیدم که شما برای خداوند جهاد ننمودهاید بلکه برای جمعآوری مال و ثروت و زر اندوزی به جهاد رفته بودید و شما از مکاران امت محمد هستید خطبهای طولانی را نوشتهاند که در اینجا تا این مبحث بسنده شده است.
عبدالله بن عباس در جواب مینویسد: نامهی شما به دستم رسید ولی قسم به خدا که حق من از مال بیت المال از آن بیشتر بوده است و من حق خود را برداشتهام. سپس نامههای دیگر در بین حضرت علی و ابن عباس رد و بدل شده است که از ذکر آن به خاطر اطاله نشدن کلام صرف نظر میکنیم- برخی از علمای شیعه کوشیدهاند تا این روایت را ضعیف جلوه دهند ولی محسن الأمین در کتاب اعیان الشیعه آن را صحیح قرار داده است و میفرماید: انکار اخذ بیت المال توسط ابن عباس و انکار نامههای این دو به یکدیگر امری بسیار مشکل و سنگین است و در آن نیازی به روایت کشی نیست.
تشیع تنها به اتهام سرقت به ابن عباس اکتفا ننمودهاند بلکه معتقدند که حضرت علی صبحگاهان و شامگاهان فرزندان ابن عباس را لعنت و نفرین مینمودند، از فضیل بن یسار روایت است که ایشان از ابو جعفر روایت میکند: حضرت علی بن ابی طالب فرمودند: خدایا چشمان دو فرزند فلانی -ابن عباس- را کور و آنان را نفرین نما و کوری چشمان آنان را دلیلی بر کوری قلوبشان نما.
از حضرت حسن بن عباس روایت است که ابو عبدالله روایت میکنند که ما نشسته بودیم که فردی از ما به حالت تمسخر و مسخره خندید و از ما پرسید آیا میدانید چه چیزی مرا به خنده آورده است ما گفتیم خیر ما نمیدانیم ایشان گفتند ابن عباس گمان برده بود که از زمرهی افرادی است که مصداق آیه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾[فصلت: ۳۰]. قرار گرفته است ولی من به او گفتم آیا با ملائکه خداوند ملاقات نمودهاید و آیا آنان به شما خبر دادهاند که شما مصداق این آیه قرار میگیرید و در آخرت هیچ حزن و خوفی ندارید، ایشان گفتند مومنین با یکدیگر برادرند سپس همهی ما بر او خندیدیم.
آنچه تاکنون خواندید برخی از روایاتی بود که توسط آنها به ابن عباس اتهام میزدند او را مجروح قرار میدادند ولی از طرفی دیگر نظر و قول او را برای اباحت و حلت متعه معتبر و مستدل میدانند؟!.