دو سؤال پیرامون قضا و قدر

سؤال دوم: وقتی که همه چیز به تقدیر خداوند است، چه لزومی دارد خود را برای انجام و یا ترک عملی به زحمت اندازیم؟

سؤال دوم: وقتی که همه چیز به تقدیر خداوند است، چه لزومی دارد خود را برای انجام و یا ترک عملی به زحمت اندازیم؟

سئوال دوم [۳]: از شیخ الإسلام/سئوال شده است، وقتی که همه چیز به تقدیر خداوند است، بنابراین، در ازل همان چیزی که مقدر شده تحقق می‌یابد، کسانی سعادتمند و کسانی اهل شقاوتند و تقدیر هم قابل تغییر نیست، و در مورد اعمال و کارها هم می‌دانیم که انجام‌دادن آن برای جلب منفعت و دورکردن شقاوت و بدی است و به خاطر خود اعمال انجام نمی‌گیرند و حال آن که وجود آن‌ها نیز مقدر می‌باشند، لذا چه لزومی دارد نفس خود را برای انجام عمل به زحمت اندازیم و یا او را از لذتی محروم گردانیم؛ چون هرچه در ازل کتابت و تقدیر شده است به اجبار تحقق می‌یابد. لطفاً این مسئله را توضیح و بیان نمایید.

جواب:

الحمد لله رب العالـمین. رسول الله جدرباره این موضوع در بیشتر از یک حدیث آن را جواب داده‌است. در صحیحین از عمران بن حصین روایت است که گفت:

«قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُعْرَفُ أَهْلُ الجَنَّةِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَلِمَ يَعْمَلُ العَامِلُونَ؟ قَالَ: كُلٌّ يَعْمَلُ لِمَا خُلِقَ لَهُ، أَوْ: لِمَا يُسِّرَ لَهُ».

«مردی عرض کرد: ای رسول خدا! آیا اهل بهشت از اهل دوزخ شناخته شده‌اند؟ فرمودند: بلی، گفت: پس ایشان برای چه تلاش می‌کنند؟ گفتند: همگی برای آنچه که برایش خلق شده یا برایش میسر و ممکن گردیده، تلاش می‌کنند».

امام مسلم در صحیحش از ابی اسود دؤلی نقل می‌کند که گفت: عمران بن حصین به من گفت: نظر شما در مورد کارهایی که هم اکنون مردم انجام می‌دهند و در انجام آن خود را به زحمت می‌اندازند چیست؟ آیا چیزی است که بر آن‌ها نوشته شده و قدری است که در ازل تحقق یافته یا چیزی است که به استقبالش می‌روند و انجام امریست که پیامبرشان به آن دستور داده تا اطاعتش کنند و بدانند وسیله حجت بر آن‌ها تمام گردد؟ جواب دادم: انجام چیزی است که مقدرشده و قضای آن‌ها حتمیت یافته است. سپس گفت: آیا این ظلم نیست؟ به شدت از سئوالش ترسیدم و گفتم: همه چیز را الله تعالی خلق کرده است و در تحت تصرف خود دارد. بنابراین، به خاطر انجام کارهایش بازخواست نمی‌شود ولی دیگران مسئولند و بازخواست می‌شوند. به من گفت: خداوند تو را رحمت کند. هدف من از این سئوال‌ها تنها امتحان‌کردن فهم و درایت تو بود. دو نفر از مزینه به نزد رسول الله جآمدند، گفتند: ای رسول خدا! نظر شما در مورد آنچه امروز مردم انجام می‌دهند و در انجامش خود را به زحمت می‌اندازند، چیست؟ آیا چیزی است که بر آن‌ها نوشته شده و مقدر گشته یا چیزی است که به استقبالش می‌روند و انجام امریست که پیامبرشان به آن دستور داده تا حجت را بر آن‌ها تمام کند؟ فرمودند: چیزی است که مقدر گشته و قضای آن حتمی است و کتاب خدا آن را تصدیق می‌کند. چنانکه می‌فرماید:

﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨[الشمس: ٧-۸].

«قسم به نفس و آن که آن را سامان داد. آنگاه نافرمانی و پرهیزگاری را در دلش الهام کرد».

مسلم در صحیحش از زهیر او نیز از ابو زبیر او نیز از جابر بن عبدالله روایت می‌کند که گفت: سراقه بن مالک بن جشم آمد و گفت: ای رسول خدا! دین را برایمان توضیح دهید، گویا هم اکنون آفریده شده‌ایم اعمال و کردار ما امروز چه وضعی دارد؟ آیا تحقق چیزی است که نوشته و تقدیر شده است و یا چیزی است که با آن رو به رو و انجامش می‌دهیم؟ فرمودند: «لا، بل فيما جفت به الأقلام وجرت به الـمقادير». «خیر، بلکه تحقق چیزی است که کتابت شده و مقدر گشته است». گفت: پس جایگاه عمل چیست؟ رسول اللهجفرمودند: «كُلُّ عَامِلٍ مُيَسَّرٌ لِعَمَلِهِ».«سرانجام هر عمل کننده‌ای به وسیله عملش مقدر و ممکن گردیده است». در صحیحین از علی بن ابی طالبسروایت است که گفت: ما همراه جنازه‌ای در قبرستان بقیع بودیم که رسول الله جبه نزد ما آمد و آنجا نشست، ما هم در اطرافش نشستیم. عصایی همراه داشت که در زیر انگشتش حرکت می‌داد. آنگاه فرمود: هرکدام از شما و تمام کسانی که نفس می‌کشند و دارای حیات هستند، پروردگار متعال جایگاهشان را در بهشت و یا در آتش به عنوان اهل شقاوت و یا سعادت مشخص نموده است. نفری سئوال کرد: ای رسول خدا! آیا ما بر همان قدر تکیه نکنیم و عمل را ترک ننماییم، زیرا کسی که اهل سعادت باشد به سمت عمل اهل سعادت گام می‌نهد و کسی که اهل شقاوت باشد به سمت عمل اهل شقاوت گام برمی‌دارد؟ آنگاه رسول الله جفرمودند:

«اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ: أَمَّا أَهْلُ السَّعَادَةِ فَيُيَسَّرُونَ لعمل أهل لِلسَّعَادَةِ، وَأَمَّا أَهْلُ الشِّقْوَةِ، فَيُيَسَّرُونَ لعمل أهل الشِّقْوَةِ».

«عمل کنید که همگی آماده شده‌اند. اهل سعادت توانا بر انجام عمل اهل سعادتند و اهل شقاوت و بدبختی نیز بر انجام اعمال اهل شقاوت آماده و قادر شده‌اند».

آنگاه رسول الله جآیات ۵-۱۰ سوره لیل را قرائت فرمودند:

﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ٥وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ٦فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ٧وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ٨وَكَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ٩فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ١٠[اللیل: ۵-۱۰].

«هرکس عطا و بخشش نمود و نیکویی را تصدیق کرد آسانی را برایش ممکن و میسر می‌گردانیم و هرکس بخل ورزد و خود را بی‌نیاز دانست و نیکویی را تکذیب کرد، سختی را برای او ممکن و میسر می‌گردانیم».

در روایت بخاری اینگونه آمده است که گفت: آیا ما بر همان چیزی که نوشته شده تکیه نزنیم و عمل را ترک ننماییم؟ اگر شخص اهل سعادت باشد مسیرش در جهت انتخاب عمل اهل سعادت خواهد بود و اگر اهل شقاوت باشد به زودی در جهت عمل اهل شقاوت سیر خواهد کرد. رسول الله جفرمودند: آیا اهل سعادت عمل سعادت و نجات را انجام ندهند؟ در صحیحین روایتی از علیسآمده که فرمود: روزی رسول الله جعودی در دست داشت و سرش را بر آن نهاده بود. سرش را برداشت و فرمود:

«مَا مِنْكُمْ مِنْ نَفْسٍ إِلاَّ وَقَدْ عُلِمَ مَنْزِلُهَا مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَلِمَ نَعْمَلُ أَفَلاَ نَتَّكِلُ قَالَ: لاَ. اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ. ثُمَّ قَرَأَ: ﴿فَأَمَّامَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ٥وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ٦فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ٧[الیل:۵-٧]. [۴].

«هیچ‌یک از شما نیست مگر این که منزلت و مکانش در بهشت و آتش مشخص و معلوم می‌باشد. سپس گفتند: ای رسول الله جپس چه کار کنیم؟ آیا بر قضا و قدر تکیه نزنیم؟ فرمودند: خیر، عمل صالح انجام دهید هرکس از شما برای آنچه که خلق شده، آماده گشته است. سپس آیات ۵-۱۰ سوره لیل را قرائت نمودند».

در این احادیث و احادیث دیگر، رسول الله جاز آن چیزی که قرآن نیز بر آن دلالت می‌نماید، خبر داده است و آن این که به سرنوشتی که انسان از سعادت و شقاوت به آن خواهد رسید علم و کتابت ازلی الله تعالی و قضا و قدرش سبقت جسته است، همانگونه که علم و کتابتش به غیر اینها از احوال بندگان نیز پیشی گرفته است. در صحیحین از عبدالله بن مسعود نقل شده است که فرمودند:

«حَدَّثَنَا رَسُولُ الله ِجوَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ: إِنَّ أَحَدَكُمْ يُجْمَعُ خَلْقُهُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ فِي أَرْبَعِينَ يَوْمًا ثُمَّ يَكُونُ في ذلك عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ في ذلك مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يُرْسِلُ الْمَلَكَ فَيَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ وَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعٍ، کلمات بکتب رِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَعَمَلَهُ وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، فَوَالَّذِي لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلاَّ ذِرَاعٌ فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ فیعمل بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلاَّ ذِرَاعٌ فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ فیعمل بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا».

«رسول الله جدر حالی که صادق و تصدیق شده است برایمان بازگو نمود که هرکدام از شما خلقتش در رحم مادرش شکل می‌گیرد. چهل روز نطفه سپس به همان اندازه به صورت یک خون بسته درمی‌آید سپس در یک سیر صعودی به صورت یک تکه گوشت درخواهد آمد. آنگاه الله تعالی ملائکه‌ای را به چهار کلمه مأموریت می‌دهد و آن این که عمل، اجل، روزی، شقاوت و سعادتش را بنویسد. بعد از آن روح را در او بدمد. قسم به آن کسی که هیچ معبود به حقی جز او وجود ندارد کسی از شما به عمل اهل جنت عمل خواهد کرد تا جایی که بین او و بهشت جز به اندازه ذراعی فاصله نمی‌ماند اما قدر مکتوبش بر او پیشی می‌گیرد و به عمل اهل آتش رفتار می‌کند، سرانجام به آن داخل می‌شود. و کسی از شما به عمل اهل آتش رفتار خواهد کرد تا جایی که بین او و آتش جز ذراعی فاصله نمی‌ماند، آنگاه مقدرات مکتوب بر او پیشی جسته پس به عمل اهل بهشت رفتار می‌کند در نهایت در بهشت قرار می‌گیرد».

در صحیحین از انس بن مالک در حدیث مرفوعی آمده است که فرمود: الله تعالی ملائکه‌ای را بر رحم مادر وکیل می‌گرداند. سپس می‌گوید: پروردگارا، نطفه، پروردگارا مضغه آن هنگام که خواست خلقتش را تمام کند، ملائکه می‌گوید: پروردگارا مذکر یا مؤنث؟ بدبخت یا خوشبخت؟ روزیش چگونه باشد؟ اجلش کی باشد؟ این‌ها زمانی است که او هنوز در رحم مادر قرار دارد. با همین مضمون در صحیح مسلم از حدیث حذیفه بن اسید غفاری آمده است. نصوص و احادیث در پیشی‌گرفتن و تقدم علم و کتابت و قضا و قدر هرچیزی قبل از خلقتش دلالت دارند و رسول الله جبیان فرموده است که این تقدم منافی با اعمالی که موجب سعادت و شقاوتند، نیست و این که هرکس از اهل سعادت باشد آماده برای عمل اهل سعادت خواهد شد و هرکس از اهل شقاوت باشد آماده برای عمل اهل شقاوت خواهد شد. انسان از این که بر قضا و قدر تکیه زند و عمل را رها نماید نهی شده است که اگر چنین کند و عمل صالحی را که مأمور به انجام آن است ترک نماید از جمله زیانمندانی قرار می‌گیرد که اعمالشان در دنیا نابود شده است و ترک واجباتی که به انجامش مأمورند از جمله مقدراتی است که آن‌ها را آماده عمل اهل شقاوت می‌نماید. پس اهل سعادت آن‌هایی هستند که واجبات را انجام و از فعل حرام پرهیز می‌نمایند و هرکس امر واجبی را ترک و فعل ممنوعی را انجام دهد و بر قضا و قدر به این مضمون تکیه کند از زیانمندانی هستند که آماده انجام عمل اهل شقاوتند.

جوابی که رسول الله جداده است در نهایت قوت و توانایی است و این مثال همان پاسخی است که در حدیث ترمذی آمده آن هنگام که گفته می‌شود: یا رسول الله جآیا دوایی که با آن مداوا می‌کنیم و دعایی که با آن بهبود می‌یابیم و پاکی که از آن بهره می‌گیریم از تقدیرات الهی چیزی را به عقب برمی‌گرداند. در جواب فرمودند: «هِيَ مِنْ قَدَرِ اللهِ».«این هم داخل در تقدیر خداوند است».

سبب آن این است که الله تعالی اشیاء را به همان صورت که هستند و شکل می‌گیرند، می‌داند و به همان شکل نیز آن‌ها را کتابت می‌کند. پس هنگامی که الله تعالی دانست که چیزی به واسطه عملی یا سببی موجود خواهد شد و قضا و قدرش نیز بر آن جاری گردید دیگر جایز نیست که گمان شود آن امور بدون اسبابی که الله تعالی آن را سبب امر نموده است تحقق خواهد یافت و این مسئله در تمامی حوادث عمومیت دارد. مثلاً هنگامی که الله تعالی دانست و کتابت نمود از این دو نفر مولودی متولد می‌گردد و آن را به اجتماع پدر و مادر در یک نکاح شرعی و انزال منی که مولود از آن منعقد می‌گردد، معلق نمود دیگر جایز نیست آن مولود بدون اسبابی که وجودش متعلق به وجود آن‌هاست، ظهور یابد. به هر حال، اسباب چه عادی باشند چه غیر عادی چنانکه ولایت آدمی از پدر و مادر یک سبب عادی است یا ولادتش تنها از مادر چون عیسی یا تنها از پدر چون ولادت حوا یا ولادت‌یافتن بدون پدر و مادر؛ چنانکه آدم ابوالبشر از گل آفریده شده، اسباب غیر عادی می‌باشند و همین امر نیز داخل در قضا و قدر است. به همین دلیل، علم و کتابت الله تعالی و قضا و قدرش بر جمیع اسباب تقدم یافته که ارتباط اسباب و مسببات باهم از جمله آن مقدرات است. اسبابی که سبب خلق گیاهان نیز می‌گردند چون باران و غیره نیز به همین شیوه می‌باشند، چنانکه الله تعالی می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ[البقرة: ۱۶۴].

«و آنچه را الله تعالی از آسمان فرو می‌ریزد آبی است که زمین را بعد از مرگش به واسطه آن زنده کرد و در آن از انواع جنبندگان پراکند».

﴿فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ[الأعراف: ۵٧].

«از آن باران فرو فرستادیم و به وسیله آن هر میوه‌ای را برآوردیم».

﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّ[الأنبیاء: ۳۰].

«هر موجود زنده‌ای را از آب آفریدیم».

امثال این آیات در قرآن بسیارند. و تمامی اشیاء مقدر و معلوم هستند و قبل از وجودشان در قضای الله تعالی موجود و مکتوب بوده‌اند و هرکس گمان کند دانستن اشیاء و کتابت‌شان برای وجودشان کافی است و احتیاج به فاعلی که وجود آن شیء وابسته به فعل آن است و یا اسباب دیگری ندارد، چنان فردی گمراه است، و گمراهی‌اش به دو علت بسیار واضح است:

اولاً: سبب گمراهی‌شان این است که عمل را جهل قرار داده‌اند. حال آن که علم مطابق با معلوم است و همانگونه که تحقق یافته است به آن تعلق دارد و خداوند متعال می‌داند که موجودات وجودشان به واسطه اسبابی است که آن‌ها را خلق نموده است چون در واقع نیز همینگونه می‌باشد. اگر کسی بگوید، الله تعالی چیزی را بدون سبب به وجود آمدنش دانسته او باطلی را به الله تعالی نسبت داده و دقیقاً مثل این است که بگوید: الله تعالی می‌داند این فرزند بدون پدر و مادر متولد و این گیاه بدون آب روییده است، پس در واقع تعلق علم به گذشته و آینده مساوی است، چنانکه کسی از گذشته خبر دهد که علم الله تعالی به تحقق اشیاء بدون اسباب تعلق گرفته سخنش باطل است به همین صورت اگر کسی از آینده نیز به اینگونه خبر دهد باز سخنش باطل می‌باشد. چنانکه گوینده‌ای بگوید: الله تعالی آدم را از غیر خاک آفرید و دانسته است که مردم بدون ازدواج زاد و ولد می‌کنند و زراعات بدون آب و خاک رسیده‌اند چنین سخنانی باطل است و مطابق واقع نیست. پس اگر گوینده‌ای بگوید الله تعالی آدم را بدون هیچ گناهی از بهشت بیرون کرد و این تقدیر اوست یا بگوید بدون توبه، آدم را بخشید و این علم الله تعالی بوده است چنین سخنی دروغ و بهتان است و با کلام خداوند منافی دارد.

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ[البقرة: ۳٧].

«آدم کلماتی را از پروردگارش دریافت نمود، پس توبه‌اش را پذیرفت».

﴿فَأَكَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِ[طه: ۱۲۱].

«پس از آن خوردند و عورت‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد و بر آن از برگ درختان بهشتی می‌چسباندند».

الله تعالی صادق است و عالم به همه آن چیزهایی است که قبل و بعد از آدم بوده و خواهد بود و همینطور هر خبری از داستان پیامبران را برایمان بازگو کرده به همان صورت که تحقق یافته دانسته است. قوم نوح، عاد، ثمود، فرعون، لوط، مداین و دیگران را به واسطه گناهانشان هلاک نموده است و دانسته که انبیاء و پیروانشان را به واسطه ایمان و تقوایشان نجات می‌دهد پس سبب و مسبب هردو داخل در علم پروردگارند و به همان صورت مقدر شده‌اند. چنانکه می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦٓ أَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِۢ بَ‍ِٔيسِۢ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ ١٦٥[الأعراف: ۱۶۵].

«پس چون پندی را که به ایشان داده بودند از یاد بردند کسانی را که ناهیان از منکر بودند را نجات دادیم و ستمکاران را به عذاب شدید گرفتار کردیم به واسطه این که نافرمانی کرده بودند».

و می‌فرماید:

﴿فَكُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِ حَاصِبٗا وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّيۡحَةُ وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَا[العنکبوت: ۴۰].

«هریک از آنان را به گناهانشان فرو گرفتیم بر بعضی از آن‌ها شنبادی فرستادیم و بعضی از آن‌ها را صیحه آسمان برگرفت، بعضی از ایشان را در زمین فرو بردیم و بعضی را هم غرق نمودیم».

و می‌فرماید:

﴿ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡۖ[الأنعام: ۱۴۶].

«اینگونه به خاطر گناهانشان به آن‌ها جزا و کیفر دادیم».

و می‌فرماید:

﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ٢١[المؤمن: ۲۱].

«الله تعالی آن‌ها را به خاطر گناهانشان فرو گرفت و در برابر الله تعالی نگهدارنده‌ای ندارند».

﴿فَأَهۡلَكۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِينَ٦[الأنعام: ۶].

«آن‌ها را به سبب گناهانشان برگرفتیم و قوم دیگر را به جای آن‌ها قرار دادیم».

﴿فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٥٢ وَأَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٥٣[النمل: ۵۲-۵۳].

«اینها خانه‌هایشان می‌باشد که به سبب ظلم‌هایی که کردند ویران شده است که در آن نشانه‌هایی برای مردمی که بفهمند قرار دارد و ما اهل ایمان و آنانی را که تقوا پیشه کردند، نجات دادیم».

﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ١٠٢[هود: ۱۰۲].

«انتقام پروردگار تو اینگونه است آن هنگام که یک آبادی را در حالی که ظلم کرده عقوبت می‌نماید که به راستی انتقام او دردناک و شدید است».

﴿وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَيۡثُ يَشَآءُۚ نُصِيبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُۖ وَلَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦[یوسف: ۵۶].

«بدین سان یوسف را در آن سرزمین تمکن بخشیدیم که در آن هرجا که خواهد قرار گیرد. هرکس را بخواهیم رحمت خویش را بر او ارزانی می‌داریم و پاداش نیکوکاران را فرو نخواهیم گذاشت».

و می‌فرماید:

﴿ذُرِّيَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَبۡدٗا شَكُورٗا٣[الإسراء: ۳].

«ذریه کسانی را همراه نوح سوار کشتی کردیم همانا او بنده‌ای سپاسگذار بود».

﴿إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّيۡنَٰهُم بِسَحَرٖ٣٤نِّعۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَن شَكَرَ٣٥[القمر: ۳۴-۳۵].

«مگر بر خاندان لوط که سحرگاه نجات‌شان دادیم. نعمتی از جانب ما بود بدین سان کسی را که سپاس گذارده است جزا دهیم».

﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْ[الأعراف: ۱۳٧].

«به خاطر صبری که کرده بودند وعده نیکوی پروردگارت در حق بنی اسرائیل تحقق یافت».

و امثال این آیات در قرآن بسیار زیاد است.

و همچنین خبردادن الله تعالی در مورد آنچه که می‌شود سعادت و یا شقاوت باشد به سبب اعمال است. مثل فرموده الله تعالی:

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيٓ‍َٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡأَيَّامِ ٱلۡخَالِيَةِ ٢٤[الحاقة: ۲۴].

«با حالت گوارا بخورید و بنوشید به واسطه آنچه در گذشته انجام دادید».

﴿وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢[الزخرف: ٧۲].

«بهشتی را که وارث شدید به واسطه اعمالتان بود».

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَيۡءٖۚ[الطور: ۲۱].

«آن‌هایی که ایمان آوردند و ذریه ایشان در ایمان از ایشان پیروی کردند نسل‌شان را به آن‌ها ملحق می‌گردانیم و چیزی از جزای اعمالشان نمی‌کاهیم».

﴿إِنِّي جَزَيۡتُهُمُ ٱلۡيَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١[المؤمنون: ۱۱۱].

«امروز به خاطر صبری که کردید پاداش‌تان خواهم داد و همانا که آنان رستگارانند».

﴿وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِيرٗا ١٢[الإنسان: ۱۲].

«پاداش‌شان به واسطه صبری که کردند، بهشت و لباس‌های حریر بهشتی است».

﴿هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡكُفَّارُ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦[المطففین: ۳۶].

«آیا کفار جز به واسطه آنچه کردند جزا داده نمی‌شوند».

و می‌فرماید:

﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ٤٤وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ٤٥وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٤٦حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ٤٧فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨[المدثر: ۴۲-۴۸].

«چه چیز شما را در سقر انداخت؟ گویند: ما نماز نمی‌خواندیم، به مسکینان غذا نمی‌دادیم، و با اهل باطل در سرگردانی بودیم، روز جزا را تکذیب می‌نمودیم تا زمانی که مردیم، پس شفاعت شفاعت‌کنندگان به ما نفعی نرساند».

و مانند این موارد نیز در قرآن بسیار است.

خداوند متعال در مورد سعادت و شقاوت آخرت بیان می‌دارد که سرانجام آن به سبب انجام اعمالی است که به آن امر و یا از آن نهی شده است و به همان صورت در مورد عقوبات و ثواب و پاداش‌هایی که در دنیا صورت گیرد نیز به همان صورت بیان می‌دارد.

ثانیاً: دانستن چیزی که تحقق می‌یابد و خبردادن از آن و حتی نوشتنش باعث بی‌نیازی آن از اسبابی که بدون آن‌ها بوجود نمی‌آید، نخواهد شد. چنانکه هرچیزی برای به وجود‌آمدنش به قدرت انجام کار و اراده و فاعلی که با قدرتش تصمیم به ایجادش کند، دارد. و اعتقاد داشتن به این که تنها علم‌داشتن برای وجود چیزی کافی است نهایت جهل است چون به اتفاق دانشمندان دانستن تحقق چیزی به نفس خویش باعث ایجاد آن موجود نخواهد شد نهایت ا مر این است که این عمل و اطلاع مطابق همان چیزی است که به وجود می‌آید نه صفتی را در آن ایجاد و نه صفتی را از آن می‌گیرد و این دقیقاً به منزله عمل ما نسبت به اموراتی است که قبل از ما موجود بوده‌اند. چنانکه علم و دانستن ما نسبت به الله تعالی و اسماء و صفاتش که این علم به اتفاق فاقد هرگونه تأثیر در معلوم است هرچند در علوم و اطلاعات ما بعضی در وجود معلوم مؤثرند، چنانکه کسی ما را دعوت به انجام کاری کند که چگونگی و اندازه آن را می‌دانیم. افعال اختیاری تنها از کسانی که دارای علم و شعورند صادر می‌شود، چون وجود اراده مشروط به علم و دانستن است و در علوم ما این تفصیل موجود است و آن را به دو قسم تقسیم می‌کنند: علم فعلی که در معلوم تأثیر می‌گذارد و علم انفعالی که هیچ تأثیری در معلوم ندارد و فصل الخطاب، و خاتمه بحث در این زمینه، همین امر می‌باشد.

در مورد تأثیر یا عدم تأثیر علم بر معلوم واقعیت همان چیزی است که بیان کردیم. علم خداوند متعال نیز همینگونه است؛ چنانکه علمِ پروردگار به ذات خویش فاقد هرگونه تأثیر در آن است، اما نسبت به مخلوقاتی که به خواست و ارده خویش آن‌ها را به وجود می‌آورد دارای تأثیر است. خداوند متعال آنگاه که چیزی را می‌آفریند به علم و قدرت و اراده خویش آن را ایجاد می‌کند و به همین سبب علم لازمه خلق‌کردن است و لازمه خالقیت، علم است که خداوند از آن بهره‌مند می‌باشد. چنانکه می‌فرماید:

﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٤[الملک: ۱۴].

«آیا کسی که می‌آفریند نمی‌داند! در حالی که او ریزیین و آگاه است».

اما هنگامی که از چیزی که موجود نیست و در آینده به وجود می‌آید خبر می‌دهد، علم و خبردادنش در وجود آن معلوم مؤثر نیست و به سه دلیل برای این عدم تأثیر می‌توان استناد جست.

۱- علم و خبر از آینده چون علم و خبردادن از گذشته است.

۲- علم مؤثر علمی است که مستلزم اراده‌ای است که لازمه آن خلق‌کردن است و آن علمی نیست که لازمه‌اش خبر است و چنانکه گذشت. فرق بین علم عملی و علم خبری و انفعالی را بیان کردیم.

۳- در صورتی که دانستن و خبردادن از چیزی که به وجود می‌آید در آن مؤثر بود بدون شک می‌بایستی همراه آن قدرت و اراده نیز وجود می‌داشت چون علم تنها بدون قدرت و اراده موجب چیزی نخواهد شد. بنابراین، واضح است علم و خبر و نوشتن باعث بی‌نیازی به انجام‌دهنده‌ای که صاحب اراده و قدرت است نخواهد شد، چنانکه خداوند متعال عالم است و آنچه که واقع می‌شود خبر می‌دهد، چنانکه از برپایی قیامت خبر داده‌است ولی صرف این خبردادن باعث وقوع آن بدون اسبابی که خداوند آن‌ها را وسیله تحقق آن قرار داده صورت نمی‌گیرد.

وقتی این امر روشن گردید در مورد سئوال که می‌گوید: سعادتمند بدبخت نمی‌شود و آن کس که در تقدیر بدبخت است سعادتمند نمی‌گردد، باید گفت سخن درستی است و منظور این است کسی که خداوند مقدر داشته که اهل سعادت باشد به سعادت می‌رسد اما به واسطه اعمالی که وسیله رسیدن به سعادت هستند، چنانکه اهل شقاوت نیز جز به وسیله اعمالی که خداوند آن‌ها را وسیله رسیدن به این سرانجام قرار داده شقاوتمند نخواهد شد که از آن جمله تکیه بر قدر و رهاکردن اعمال واجب را می‌توان نام برد.

اما در مورد این که می‌گوید اعمال را به خاطر جلب سعادت و دورکردن شقاوت انجام می‌دهند و هدف از انجام‌دادن‌شان به خاطر ذات عمل نیست و حال آن که وجود آن‌ها در تقدیر گذشته و مقدر شده‌اند، باید گفت: آنچه که در تقدیر است نفس سعادت و شقاوت است و پیشی‌گرفتن علم و کتابت آن است و وجود و تحقق آن احتیاجی به اسباب خاص خود را دارد و در این مورد خیلی از مردم دچار اشتباه می‌شوند، چنانکه بین ثبوت چیزی در علم و تقدیر با ثبوتش در وجود و تحقق‌یافتن فرق نمی‌گذارند.

اولی همان دانستن و خبردادن از آن و نوشتنش می‌باشد که چیزی از آن داخل در ذات و صفات قائم به آن موجود محقق نمی‌باشد. به خاطر همین موضوع بسیاری از مردم در مورد این فرموده رسول الله جدچار اشتباه شده‌اند. در فرموده صحیحی که میسره روایت نموده است آمده که گفت:

«قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى جُعِلْتَ نَبِيًّا؟ وفي رواية مَتَى كُتِبْتَ نَبِيًّا؟ قَالَ: وآدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ» [۵].

«گفتم: ای رسول خدا! کی و چه زمانی به عنوان نبی انتخاب شدی؟ و در روایتی آمده از چه زمانی به عنوان نبی نوشته و قطعی شدی؟ فرمود: از زمانی که آدم بین روح و جسد بود».

گمان کرده‌اند در هنگام ذات و نبوتش عیناً موجود بوده است و این جهل است، بلکه الله تعالی تنها آن هنگام که چهل سال از عمرش گذشت او را آگاه نمود و به او خبر داد و فرمود:

﴿بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٣[یوسف: ۳].

«این قرآن را به تو وحی کردیم هرچند قبل از نزول آن از جمله غافلان بودی».

و می‌فرماید:

﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧[الضحی: ٧].

«تو را سرگشته یافت و راهنمایی کرد».

در صحیحین وارد است آن ملائکه هنگامی به پیش وی آمد و به او گفت: بخوان. در جواب فرمود: من نمی‌توانم قرائت کنم و بخوانم. و این جمله را سه بار تکرار فرمود. و هرکس بگوید که رسول الله جقبل از این که به وی وحی شود پیامبر بوده است به اتفاق مسلمین کافر می‌باشد و منظور از حدیث کتابت نبوتش می‌باشد که قبل از خلق‌کردن جسد آدم و دمیدن روح در وی آشکار و علنی گشته است. چنانکه خبر داده شده که الله تعالی روزی کسی که به دنیا می‌آید، عمر و عملش همراه با آن سعادتمند و شقی‌بودن را بعد از خلق جسدش کتابت می‌نماید و قبل از این که روح در او دمیده شود این کار صورت می‌گیرد. یا چنانکه در حدیث عرباض بن ساریه که امام احمد و دیگران روایت نموده‌اند از رسول الله جنقل می‌کند که فرمود:

«إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ لَخَاتَمُ النَّبِيِّينَ» [۶].

«من بنده خدا هستم و به وسیله من پیامبری خاتمه پیدا می‌کند».

در روایت دیگری آمده:

«إِنِّي عِنْدَ اللَّهِ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَخَاتَمُ النَّبِيِّينَ، وَإِنَّ آدَمَ لَمُنْجَدِلٌ فِي طِينَتِهِ، وَسَأُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِ ذَلِكَ، دَعْوَةِ أَبِي إِبْرَاهِيمَ وَبِشَارَةِ عِيسَى قَوْمَهُ، وَرُؤْيَا أُمِّي الَّتِي رَأَتْ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْهَا نُورٌ أَضَاءَتْ لَهُ قُصُورُ الشَّامِ» [٧].

«من در نزد الله به عنوان خاتم پیامبران نوشته شده بودم آن هنگام که خلقت آدم از گل و آب هنوز شکل نگرفته بود که من شما را به تفسیر آن آگاه می‌کنم که دعوت پدرم ابراهیم و بشارت‌دادن عیسی به قومش و رؤیای مادرم توضیح آن است. هنگام ولادتم مادرم دید که نوری از او خارج گردید و کاخ‌های شام را روشن نمود».

بسیاری از مصنفین نادان و کسانی دیگر نیز روایت کرده‌اند: من پیامبر بودم و آدم در بین آب و گل بود یا این که آدم هنوز نه آب و نه گل بود. و این را دلیل بر وجود عینی و ملموس نبی اکرم جدر آن وقت گرفته‌اند. و اگر چنین باشد این گفته که گوید: نفس سعادت و شقاوت پیشی گرفته است دروغ می‌باشد چون سعادت تنها وقتی به وجود می‌آید که وجود شخص مسعود محقق گردد و شقاوت نیز به همینگونه بعد از وجود فرد شقی تحقق می‌یابد. چنانکه عمل‌ورزی نیز بدینگونه است وجودشان بعد از تحقق وجود عامل و روزی‌گیرنده می‌باشد و تنها آنچه در این‌جا سبقت گرفته است علم به آن و تقدیرش می‌باشد و تقدم نفس و ذات آن منظور نیست و حال آن که این طور است. عمل نیز همین گونه سبقت جسته است، چنانکه سعادت و شقاوت سبقت گرفته است پس عمل، رزق، سعادت و شقاوت معلوم‌اند، ولی هردو در وجود، متأخرند و الله تعالی دانسته و مقدر کرده که آن یکی عمل می‌کند و به واسطه آن سعادتمند می‌گردد و دیگری عمل می‌کند و به واسطه آن شقی و بدبخت می‌شود و او می‌داند این عمل صالح سعادت را به دنبال دارد و همینطور بقیه اسباب و مسببات را نیز می‌داند، چنانکه یکی سم می‌خورد و می‌میرد و دیگری طعام می‌خورد و سیر می‌شود و یا می‌نوشد و سیراب می‌شود پس سئوالی که می‌گفت لزمی ندارد، انسان‌ها برای انجام کارها خود را به زحمت اندازند و راهی برای منع‌کردنش از لذات وجود ندارد و آنچه که در ازل مقدر شده باشد به ناچار واقع می‌گردد فسادش مشخص و معلوم گردید.

آنچه که در ازل نوشته شده است سعادت فردی با توجه به آن چیزی است که از عمل صالح برایش ممکن گشته است و بدبختی فردی با توجه به آن عمل نادرستی است که انجام می‌دهد، مکتوب در ازل یکی بدون دیگری نیست. پس آنچه انسان به آن امر شده چه در آن سختی باشد یا خودداری‌کردن از شهوت از جمله اسبابی است که به واسطه آن سعادت تحقق می‌یابد. پس امر مکتوب و مقدر در ازل سعادت است اما به واسطه عملی که وسیله رسیدن به سعادت را ممکن می‌سازد و هرگاه انسان چیزی را که مأمور به انجام آن است ترک کند و بر قضا و قدر تکیه نماید این کارش از جمله تقدیر مکتوبی است که سبب شقاوت و بدبختی او می‌گردد و این مانند سخن کسی است که می‌گوید: من نمی‌خورم و نمی‌آشامم، چون اگر الله تعالی مقدر کرده باشد من سیر شوم و سیراب گردم به خودی خود حاصل می‌گردد و اگر مقدر نکرده باشد محقق نمی‌شود یا مثل گفته فردی است که بگوید من با همسرم تماس نمی‌گیرمد، چون اگر الله تعالی تقدیر کرده باشد من صاحب اولاد شوم، می‌شوم و گرنه من نمی‌توانم صاحب فرزند گردم، و به همین روش اگر کسی دعا و درخواست کمک و توکل بر الله تعالی را ترک کند افرادی با این افکار همگی جاهل و گمراهند و در نتیجه از مقدرات حاصل از انجام آن محروم می‌گردند و حدیثی را که مسلم در صحیحش روایت نموده شاهد بر این مدعاست که می‌فرماید:

«الْمُؤْمِنُ الْقَوِىُّ خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ وَفِى كُلٍّ خَيْرٌ احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجِزْ وَإِنْ أَصَابَكَ شَىْءٌ فَلاَ تَقُلْ لَوْ أَنِّى فَعَلْتُ كَانَ كَذَا وَكَذَا. وَلَكِنْ قُلْ قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ».

«مؤمن قوی [در مقابل مصائب و مصیبت‌ها] از مؤمن ضعیف نزد خداوند بهتر و محبوب‌تر می‌باشد، اما هردو برخیرند. بر آنچه که برایت نافع است، حریص باش و بر الله تعالی توکل کن و از او یاری بخواه و عاجز مشو. در صورتی که دچار مصیبتی شدی مگو که اگر چنان می‌کردم چنان می‌شد، بلکه بگو تقدیر الله تعالی بود و هرآنچه او بخواهد خواهد شد چون کلمه اگر بازکننده عمل شیطان است».

انسان مأمور می‌شود که بر نفس خویش حریص باشد و از الله تعالی یاری بخواهد و الله تعالی او را از عجز و ناتوانی که همانا تکیه بر قدر است، نهی می‌نماید. سپس به وی دستور می‌دهند هنگامی که دچار مصیبتی گردید به خاطر آنچه که از دست داده مأیوس نگردد، بلکه به قدر بنگرد و امر را به الله تعالی واگذار نماید چون در چنین وضعی دیگر کاری از او ساخته نیست. بعضی از اندیشمندان گفته‌اند امور دو نوع می‌باشند امری که حیله و چاره‌اندیشی در آن کارساز است و امری که در آن حیله و چاره‌اندیشی در آن تأثیر ندارد. در اولی نباید عاجز و درمانده شد و در دومی نیز نباید جزع و داد و فریاد به راه انداخت.

در سنن ابوداود آمده است: دو نفر شکایت خویش را به نزد رسول الله جبردند و بر علیه یکی از آن‌ها حکم داد کسی که حکم بر علیه‌اش صادر شده بود گفت:

﴿حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ١٧٣[آل عمران: ۱٧۳].

«الله برایمان کافی و او بهترین وکیل است».

رسول الله جفرمودند: الله تعالی به خاطر جزع و درماندگی در امور انسان را سرزنش می‌نماید. بنابراین، بر شما لازم است هوشیار باشید وقتی امری بر شما غالب آمد آنگاه بگوید که «حَسْبِيَ اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» «الله برایم کافی و او بهترین وکیل است». و در حدیث دیگری آمده:

«الكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ المَوْتِ، وَالعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْأَمَانِ» [۸].

«هوشیار کسی است مالک نفس خویش باشد و برای بعد از مرگش عمل کند و درمانده کسی است که به دنبال آرزوهایش باشد و آرزوهایش را از الله تعالی بخواهد».

از شداد بن اوس روایت است که گفت: رسول الله جفرمود:

«الكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ المَوْتِ، وَالعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ».

و بعضی از مردم آن را غلط می‌خوانند و فاجر تلفظ می‌نمایند در حالی که در مقابل کیس و هوشیار، عاجز و ناتوان قرار دارد و در حدیثی که امام مالک روایت نموده آمده است:

«كُلُّ شَيْءٍ بِقَدَرٍ حَتَّى الْعَجْزُ وَالْكَيْسُ».

«همه چیز حتی ناتوانی و زیرکی به تقدیر الله تعالی است».

در اینجا سئوالی برای بسیاری از مردم پیش می‌آید و آن این است که وقتی آنچه در ازل نوشته شده به ناچار همان واقع می‌شود آیا اگر انسان آن را انجام ندهد آن نوشته تغییر می‌کند؟ و بدینگونه در سئوال مقتول گفته می‌شود آیا اگر کشته نمی‌شد، می‌مرد؟ و مثال‌هایی مانند این که در این باب گفته می‌شود.

آنچه گفته شده بدینگونه است: اگر عمل صالح انجام نمی‌داد سعید و خوشخبت نمی‌شد و اگر عمل نادرست را انجام نمی‌داد شقی و بدبخت نمی‌گردید و این امر همانگونه است که می‌گویند. الله تعالی آنچه که بوده، می‌شود و آنچه که نمی‌شود را می‌داند. اگر منظور چگونگی‌بودن یا شدن باشد داخل در باب علم است. و خبر به بیان چیزی که موجود نمی‌گردد و اگر موجود شود، چگونه می‌شود، می‌پردازد. به مانند فرموده الله جل شأنه است که می‌فرماید:

﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَا[الأنبیاء: ۲۲].

«اگر در آسمان و زمین غیر از الله تعالی معبودان به حق بودند دچار فساد می‌گردید».

و می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ[الأنعام: ۲۸].

«اگر برگردانده می‌شدند دوباره به منهیات برمی‌گشتند».

و می‌فرماید: ﴿لَوۡ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمۡ إِلَّا خَبَالٗا[التوبة: ۴٧].

«اگر همراه شما رهسپار می‌شدند جز فساد برای شما به بار نمی‌آوردند».

و می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِيهِمۡ خَيۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡ[الأنفال: ۲۳].

«اگر الله تعالی خیری در ایشان می‌دید به آن‌ها گوش شنوا می‌داد».

و نمونه‌های دیگر نیز در قرآن موجودند که امثال آن در احادیث نیز آمده است. چنانکه روایت است بعد از مرگ برای انسان در قبرش دری به سوی بهشت و دری به سوی آتش باز می‌شود و گفته می‌شود این منزل توست و اگر فلان عمل و کردار را انجام می‌دادی الله تعالی آن را با جایگاه دیگر برایت معاوضه می‌کرد.

و به همین صورت گفته می‌شود: اگر او را نمی‌کشت نمی‌مرد بلکه زندگی می‌کرد مگر این که سبب دیگری مقدر می‌شد و به وسیله آن می‌مرد، ولی در اینجا آنچه که به لازمه گرفته شده برخلاف واقعی است که معلوم و مقدر و محقق یافته است و لازمه تقدیری ممتنع، حکمی ممتنع است و چاره‌ای از آن نیست.

چیزهایی که شبیه این مسئله می‌باشد این است که رسول الله جهنگام رهسپارشدن به غزوه بدر به اصحابش خبر داد و فرمود: اینجا و اینجا محل قتل فلانی و فلانی است که مسلم در کتاب الجهاد مربوط به غزوه بدر آن را آورده است. آنگاه بر زیر سایبانی که ساخته بودند، رفت. شروع به دعاکردن نمود و در دعاهایش می‌فرمود:

«اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي».

«بار الها، آنچه را به ما وعده داده‌ای محقق و قطعی نما».

این بدان سبب است که علم رسول الله جبه نصر و امداد الله تعالی مانع نمی‌شود که جنابش انجام‌دهنده سببی باشد که وسیله نصرت است. بعضی از مردم در اینجا دچار اشتباه شده و گمان کرده‌اند آن دعایی که واقع‌شدن مضمونش دانسته شده است به مانند دعایی است که در آخر سوره بقره است که جز به عنوان محض عبادت تشریح نگردیده است. چنانکه بعضی می‌گویند: دعا تنها یک عبادت تنهاست چون آنچه مقدر گشته چه درخواست بشود یا نشود واقع می‌گردد. به چنین فردی گفته می‌شود هنگامی که الله تعالی دعا را سبب رسیدن به مطلوب انسان مقدر کرده باشد چگونه بدون دعا آن مطلوب حاصل می‌گردد؟ و این بسان سخن کسانی است که گفتند؟ آیا عمل را ترک نکنیم و بر قدر تکیه ننماییم؟

از جمله چیزهایی که این مسئله را توضیح می‌دهد، این است که الله تعالی دانسته و آن را هم نوشته است که مخلوقات را ایجاد می‌کند، آن‌ها را روزی می‌دهد، می‌میراند و زنده می‌کند. اما آیا درست است کسی گمان کند پیشی‌گرفتن علم و کتابت خداوند جهان را بی‌نیاز از خلق‌کردن و قدرت و خواست الله تعالی خواهد کرد؟ خداوند عمل را وسیله تحقق سعادت و شقاوت گردانده، چنانکه خوردنِ سَم را وسیله مریضی یا مرگ قرار داده‌است. آیا بدون عمل انتظار سعادت و یا همراهِ‌ خوردن سم انتظار بهبودی را باید داشت؟

وصلى الله عليه وآله وصحبه وسلم

[۳] مجموع الفتاوی: ۸/۲٧۲-۲٩۶. [۴] مسلم کتاب القدر. [۵] رواه احمد. [۶] رواه احمد. [٧] رواه احمد. [۸] این حدیث را ابن ماجه روایت نموده و ترمذی نیز در روایت خویش بر آن صفحه گذاشته است.