دوّم: اینکه قبله، رمز وحدت قوی باشد
هر وحدتی که بر پایۀ توحید و تقوای خداوند و عبادت نیکوی او نباشد، آن وحدت، بیاساس و از بین رفتنی است. خداوند این وحدت را به این توحید و اخلاص برای خدا به وسیلۀ بندگی ربط داده است؛ آنجا که میفرماید:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱتَّقُونِ ٥٢﴾[المؤمنون: ۵۲].
«(و بدیشان گفتیم به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامۀ یکتائی دارند) و من پروردگار همۀ شما هستم، پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامۀ واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد)».
در جای دیگری میفرماید:
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢﴾[الأنبیاء: ۹۲].
«این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده و (آئین واحد و برنامۀ واحدی دارند) و من پروردگار همۀ شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید (چرا که ملت واحد، با برنامۀ واحد، باید رو به خدای واحد کند)».
هرگاه ما از کعبه به عنوان رمز توحید خالص حرف میزنیم، این امر امت را از وحدانیت عقیدهاش به وحدت صفوفی که باعث میشود هر مسلمانی بر روی زمین حداقل پنج بار در هفده رکعت و در نمازهای سنت سیزده رکعت و گاهی در رمضان به بیش از بیست رکعت هم میرسد، بکشاند. این بدان معناست که همۀ افراد این امت به رشتۀ کعبه چنگ زدهاند و به همین خاطر قبله رمزی شده در حدیثی که بخاری با سند خود از انس روایت کرده که وی گوید: أن النبیصرأی نخامة في القبلة، فشق ذلك علیه حتی رُئي في وجهه، فقال: «إن أحدکم إذا قام في صلاته، فإنه یناجي ربه أو إن ربه بینه وبین القبلة» [۸]: «پیامبرصآب بینی را در طرف قبله دید، این امر برایش سخت بود تا جایی که از چهرهاش دیده میشد، آنگاه فرمود: همانا هریک از شما وقتی که در نماز است، با پروردگار خویش مناجات و راز و نیاز میکند ـ یا همانا پروردگارش بین او و قبله است».
حقیقت این است که اصطلاح اهل قبله که از این حدیث و دیگر احادیث گرفته شده، رمز وحدت امت، و آرزوی همیشگی شده که این امت در سیاست و اقتصاد و آموزش و آباد کردن سرزمینها و رشد دادن خوبیها یا تزکیۀ افرادش و عدم جواز بیرون کردن احدی از اسلام مادامی که به قبلۀ ما نماز میخواند، جمع شود.
آنچه در زیر میآید نشاندهندۀ رمز بودن قبله برای وحدت قوی است:
۱- آنچه طحاوی در عقیدهاش ذکر کرده که: «اهل قبلهمان را مسلمان و مؤمن مینامیم مادامی که به تمامی آنچه که پیامبرصآورده، اعتراف کنند و پیامبرصرا در هر چیزی که فرموده و خبر داده، تصدیق نمایند».
۲- ابن تیمیه در «الفتاوی» میگوید: «مذهب اهل سنت و جماعت تقریر کرده و کتاب و سنت هم بر آن دلالت میکند که آنان احدی از اهل قبله را به خاطر گناهی تکفیر نمیکنند و احدی را به خاطر ارتکاب عمل حرامی از قبیل زنا، دزدی و شرابخواری از دایرۀ اسلام خارج نمیکنند تا زمانی که این عمل متضمن ترک ایمان نباشد. اما اگر متضمن ترک ایمان به چیزهایی باشد که خداوند به آن امر نموده، مانند ایمان به خدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، و زندهشدن پس از مرگ، در این صورت کافر و از دایرۀ اسلام خارج میشود».
امّا وقتی که مذهبگرایی و حزبگرایی در میان افراد ملت زیاد شود که منجر به ناسازگاری و اختلاف و کُشت و کشتار و دشمنی میشود تا جایی که خونی که در دنیا میریزد، خون مسلمان به دست برادر مسلمانش است و قدرت جهانی از این امر به طور آشکار و پنهان حمایت و تقویت میکند، آن وقت انسان پیوسته این امید را دارد که امت اسلام علیرغم اختلافات زیادش، پیرامون کعبه هیچ اختلافی ندارد و ندیدهایم که احدی در هر جای دنیا بجز کعبه دیگران را به نماز فرا بخواند و این امر عنوانی بر این وحدت شده آن هم برای کسانی که راهها و شیوههای مختلفی دارند و در تاریکیهای تعصب نژادی یا مذهبگرایی متفرق شدهاند و در تفرقه و اختلاف دستور شیاطین جن و انس را اجابت نموده و ندای پیامبرصرا رها کردهاند.
در حقیقت پشت هر فرقهای، فهم نادرستی وجود دارد و پشت هر خونی که ریخته میشود عقل و اندیشۀ تکفیری وجود دارد به گونهای که مسلمان خون هیچ مؤمنی را حلال نمیداند، چون این امر فاعلش را در آتش دوزخ جاودان میسازد، زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣﴾[النساء: ۹۳].
«و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد (و از ایمان او باخبر بوده و تجاوزکارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند، کافر به شمار میآید و) کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا میماند و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی آماده میکند».
اما برادر دینیاش را عمداً میکشد و این عمل را عبادت میداند چون معتقد است که کافری را کشته است. این امر مذموم و زشتی است که از تفکری که به خاطر شبهه تکفیر میکند و مسلمان را به خاطر ارتکاب گناه از دایرۀ اسلام خارج میکند و هر چیزی را حتی لغزش زبانی و عملی را به امور اعتقادی ملحق میگرداند، ناشی میشود. پیامبرصدر رویدادها و حوادث مختلفی این کار را با اصحابش انجام نداد. و این موجب میشود که ما از روی اذعان و تسلیم در کنار آن قدری توقف و تأمل کنیم. از جملۀ این رویدادها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- حدیثی که مسلم با سند خود از ابن عمربروایت کرده که وی گوید: قال رسول اللهص: «أیما امریء قال لأخیه: یا کافر، فقد باء بها أحدهما إن کان کما قال وإلا رجعت علیه» [۹]: رسول اللهص فرمود: «هرکس به برادر دینیاش بگوید: ای کافر، اگر آن چنان باشد، گفته یکی از آن دو مشمول کفر میشود و اگر چنان نباشد، کفر به خودش برمیگردد».
۲- حدیثی که مسلم با سند خود از اسامه بن زیدسروایت کرده که گوید: بعثنا رسول اللهصفي سریة فصبحنا الحرقات من جهینة فأدرکت رجلا فقال لا إله إلا الله. فطعنته فوقع في نفسي من ذلك فذکرته لنبيّصفقال رسول اللهص: «أقال لا إله إلا الله وقتلته». قال قلت: یا رسول الله! إنما قالها خوفا من السلاح. قال: «أفلا شققت عن قلبه حتی تعلم أقالها أم لا». فمازال یکررها عليّ حتی تمنیت أنی أسلمت یومئذ» [۱۰]: «رسول اللهصما را به سریهای فرستاد، پس بامدادان با شمشیرهای برّان به سوی جهینه حرکت کردیم، بر مردی (از کسانی که در مقابل ما میجنگیدند) سیطره یافتم، چون مرا دید بلافاصله گفت: لا إله إلا الله. پس او را زدم و به دلم افتاد که او لا إله إلا الله گفت و نباید وی را میکشتم. پس آن را برای پیامبرصبازگو کردم و رسول اللهصفرمود: «آیا لا إله إلا الله گفت و وی را کشتی؟» اسامه گوید، گفتم: ای رسول اللهصوی لا إله إلا الله را از ترس اسلحه گفت. پیامبرصفرمود: «آیا از درون قلبش خبر داشتی تا اینکه بدانی آیا از ترس اسلحه گفته یا خیر». پیوسته این سؤالات را بر من تکرار میکرد تا جایی که آرزو کردم که ای کاش من آن روز مسلمان شده بودم».
۳- حدیثی که بخاری با سند خود از علیسروایت کرده که وی میگوید: بعثني رسول اللهصأنا والزبیر والمقداد بن الأسود قال: «انطلقوا حتی تأتوا روضة خاخ، فإن بها ظعینة ومعها کتاب، فخذوه منها». فانطلقنا تعادی بنا خیلنا حتی انتهینا إلی الروضة، فإذا نحن بالظعینة فقلنا أخرجی الکتاب فقالت: ما معي من کتاب. فقلنا لتخرجنّ الکتاب أو لنلقینّ الثیاب فأخرجته من عقاصها، فأتینا به رسول اللهص، فإذا فیه من حاطب بن أبي بلتعة إلی أناس من المشرکین من أهل مکّة، یخبرهم ببعض أمر رسول اللهص، فقال رسول اللهص: «یا حاطب، ما هذا»، قال: یا رسول الله، لا تعجل عليّ. إني کنت امرأ ملصقا في قریش، ولم أکن من أنفسها، وکان من معك من المهاجرین لهم قرابات بمکّة، یحمون بها أهلیهم وأموالهم، فأحببت إذا فاتنی ذلك من النسب فیهم أن أتخذ عندهم بدأ یحمون بها قرابتي، وما فعلت کفراً ولا ارتداداً ولا رضاً بالکفر بعد الإسلام. فقال رسول اللهص: «لقد صدقکم». قال عمر یا رسول الله، دعني أضرب عنق هذا المنافق. قال: «إنه قد شهد بدراً، وما یدریك لعل الله أن یکون قد اطلع علی أهل بدر فقال اعملوا ما شئتم، فقد غفرت لکم» [۱۱]: «رسول اللهصمن و زبیر و مقداد بن اسود را به مأموریتی فرستاد و فرمود: «به باغ خاخ بروید که در آنجا «ظعینه» هست و نوشتهای همراهش است، آن نوشته را از وی بگیرید». ما هم روانه شدیم و اسبهایمان را به سرعت دواندیم تا اینکه به باغ رسیدیم، ناگهان «ظعینه» را دیدیم و گفتیم: آن نوشته را در آر. گفت: نوشتهای همراه ندارم. گفتیم: یا آن نوشته را بیرون میآوری یا اینکه لباست را بالا میزنیم. پس آن نوشته را از زیر گیسویش بیرون آورد. نوشته را برای رسول اللهصبردیم، ناگهان دیدیم که در آن حاطب بن ابی بلتعه برای تعدادی از مشرکان مکه نامهای نوشته بود که در آن مشرکان را از بعضی کارهای رسول اللهصمطلع کرده بود، پس رسول اللهصفرمود: «ای حاطب، این چیست؟» حاطب گفت ای رسول الله، بر من عجله مکن، من شخصی بودم که به قریش چسبیدهام و از خودشان نبودم، و افرادی از مهاجرین که با تو هستند، خویشاوندانی در مکه دارند که زن و فرزندان و اموالشان را حفاظت و حمایت میکنند، من هم دوست داشتم چون در میان قریش خویشاوند و فامیلی ندارم، حداقل کاری کرده باشم که به وسیلۀ آن خویشاوندانم در مکه مورد حمایت و حفاظت قرار بگیرند، و این کار را از روی کفر و ارتداد و رضایت به کفر بعد از اسلام انجام ندادم. رسول اللهصفرمود: حاطب به شما راست گفت. عمر گفت ای رسول اللهص، بگذار تا گردن این منافق را بزنم. پیامبرصفرمود: وی در جنگ بدر حضور داشته، تو چه میدانی به تحقیق خداوند از نیات اهل بدر مطلع بوده و فرموده: هر کاری که میخواهید انجام دهید، چون شما را بخشیدهام».
۴- چهل صحابی با دستور صریح و قطعی الدلاله و قطعی الثبوت پیامبرصدر غزوۀ احد مخالفت کردند زمانی که پیامبرصبه آنان فرموده بود: هیچ یک از شما از جایش تکان نخورد هر چند ببیند که پرندگان اجساد ما را بربایند. در عین مخالفت آشکارشان با این دستور پیامبرص، قرآن آنان را تکفیر نکرد، بلکه در آیات قرآنی درس عملی در خصوص جایز نبودن تکفیر به خاطر ارتکاب گناه وجود دارد و خداوند از لابلای آیاتش در خصوص تعامل حکیمانه در این گونه مواقع، درس بزرگی به ما داده است؛ آنجا که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ ١٥٥﴾[آل عمران: ۱۵۵].
«آنان که در روز رویاروئی دو گروه (مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرار کردند، بیگمان اهریمن به سبب پارهای از آنچه کرده بودند (که سرکشی از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید، چرا که خداوند آمرزنده و شکیبا است».
۵- قرآن به صراحت بیان کرده که مسلمان حتی اگر با برادر مؤمنش بجنگد، باز جایز نیست اسلام را از وی گرفت میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩﴾[الحجرات: ۹].
«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (و صلح را پذیرا نشود)، با آن دستهای که ستم میکند و تعدی میورزد، بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمیگردد و حکم او را پذیرا میشود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و (در اجرای مواد و انجام شرائط آن) عدالت به کار برید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد».
بخاری آیۀ فوقالذکر را در زیر بابی از ابواب کتاب الإیمان آورده و پس از آن میگوید: «خداوند آنان را مؤمن نام نهاده است» یعنی با وجود پیکار با همدیگر، قرآن صفت ایمان را از آنان نفی نکرده است در حالی که ما امروزه به خاطر کوچکترین شبههای دیگران را تکفیر میکنیم.
ما از هر کسی که ذرهای از دین و عقل در وجودش مانده، میخواهیم که از تکفیر اهل قبله و هدردادن کرامت و حیات انسان دست بردارد؛ انسانی که خداوند متعال وی را تکریم و گرامی داشته میفرماید:
﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِيلٗا ٧٠﴾[الإسراء: ۷۰].
«ما آدمیزادگان را (با اعطاء عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و غیره) گرامی داشتهایم، و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکبهای گوناگون) حمل کردهایم، و از چیزهایی پاکیزه و خوشمزه روزیشان دادهایم، و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان دادهایم».
ما نیاز داریم که دوباره در اعمال و رفتار خود تجدیدنظر کنیم تا قبلهمان، عنصر و پایهای اساسی گردد که دلها و دیدهها رو به آن کند و به سوی وحدت صاحبان قدرت و خردمندان، و روستا و کشورها پیش رود؛ تا اینکه همۀ اینها ید واحدی باشند در رویارویی با خطراتی که از جانب دشمنان و فاجران و بدخواهان شب و روز ما را تهدید میکند؛ با این امید که به وسیلۀ این وحدت در پیشگاه خداوندِ شکستناپذیر و بخشنده سربلند و رستگار باشیم.
[۸] صحیح البخاری، ابواب المساجد، باب حک البزاق بالید من المسجد، شماره ۳۹۷. [۹] صحیح مسلم، باب بیان حال إیمان من قال لأخیه المسلم یا کافر، ۲/۴۲، شمار ۱۷۸. [۱۰] صحیح مسلم، کتاب الإیمان، باب تحریم قتل الکافر بعد أن قال لا إله إلا الله، شماره ۹۶. [۱۱] صحیح البخاری، کتاب الجهاد و السیر، باب الجاسوس و قول الله لاتتخذوا عدوی و عدوکم ...، شماره ۲۸۴۵.