قبله ما میان امتی راکد و بی حرکت و امتی پیشوا

فهرست کتاب

۱- اعتدال و میانه‌روی در عقیدۀ اسلامی

۱- اعتدال و میانه‌روی در عقیدۀ اسلامی

وحدانیت و یکتاپرستی، حدّ وسطی است میان نفی الوهیت و خداوند در نزد کمونیست‌ها و مادیگرایانی که خداوند درباره‌شان می‌فرماید:

﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ[الجاثیة: ۲۴].

«(منکران رستاخیز) می‌گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیائی که در آن به سر می‌بریم در کار نیست. گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند، و جز طبیعت روزگار، ما را هلاک نمی‌سازد».

و میان کسانی که معتقد به تعدد آلهه و خدایان هستند مانند یهودیان و مسیحیان؛ همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ يُضَٰهِ‍ُٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٣٠[التوبة: ۳۰].

«یهودیان می‌گویند: عُزَیْر پسر خدا است (چرا که آنان را بعد از یک قرن خواری و مذلت از بند اسارت رهانید و تورات را که از حفظ داشت دوباره برای ایشان نگاشت و در دسترسشان گذاشت)، و مسیحیان می‌گویند: مسیح پسر خدا است (چرا که او بی‌پدر از مادر زائید). این سخنی است که آنان به زبان می‌گویند (و ادعائی بیش نیست و مبنی بر دلیل و برهانی نمی‌باشد. نه هیچ پیغمبری آن را گفته است و نه در هیچ کتاب آسمانی از سوی خدا آمده است. این گفتارِ) آنان به کافرانی می‌ماند که پیش از آنان هم، چنین می‌گفتند (و مثلاً معتقد به حلول خدا در برخی از مخلوقات بودند و یا اینکه فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند). خداوند کافران را نفرین و نابود کند چگونه (دروغ می‌گویند و چگونه از حق با وجود این همه روشنی به دور می‌گردند و) بازداشته می‌شوند؟!».

و این هندوها در حال حاضر ۳۸۰ میلیون اله غیر از الله را دارند که مورد پرستش قرار می‌گیرند؛ اما اسلام با عقیدۀ میانه‌اش به واسطۀ وحدانیت خدای متعال، بلند پایه ایستاده است و این وحدانیت و یکتاپرستی رسالت اسلام برای تمام پیامبران است:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: ۲۵].

«ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم، مگر اینکه به او وحی کرده‌ایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».

از جملۀ میانه‌روی و اعتدال عقیدۀ اسلامی این است که میان دو جریان غلو و افراط واقع شده است. این دو جریان عبارتند از:

۱- کمونیستی که از زمان پیدایشش در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۹۱۷ میلادی تاکنون (به نسبت کسانی که بر این عقیده مانده‌اند) اعلان می‌کند و معتقد است که: «هیچ خدائی وجود ندارد و زندگی تنها ماده است و بس» و هستی، آفریدگاری ندارد، و ما نیازی به خداوند نداریم. و تمام آنچه که به آن ایمان دارند، چیزهایی است که چشم آن را می‌بیند، یا دست لمسش می‌کند، یا بینی آن را استشمام می‌کند.

۲- لائیکی که وجود آفریدگار را نفی نمی‌کند بلکه معتقد است که خالق هستی، حقی در قانونگذاری و امر و نهی و وضع برنامه‌ برای بشر ندارد. از نظر آنان آفریدگار، خدائی عاجز و ناتوان است مانند آنچه که ارسطو گفته: «خداوند هستی را آفریده سپس آن را رها کرده و به وسیلۀ قوانین طبیعت می‌چرخد».

به همین خاطر آنان، احکامی را وضع می‌کنند که مخالف همۀ ادیان الهی است؛ از قبیل اباحۀ زنا، فقیر کردن فقرا و نیازمندان، و از بین بردن ضعیفان.

اما در اسلام عقیدۀ کامل و ایمان به پروردگار هم به عنوان آفریدگار و هم به عنوان آمر و فرمانروا وجود دارد؛ چون خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ[الأعراف: ۵۴].

«آگاه باشید که تنها او می‌آفریند و تنها او فرمان می‌دهد».

پس کسی که هستی را آفریده، فقط خودش حق امر و نهی را دارد. و این فرق اساسی است میان عقیدۀ صحیح و عقیدۀ باطل؛ همچنان که بیهقی با سند خود از عدی بن حاتم روایت کرده که وی گوید: أتیت النبيصوفي عنقي صلیب من ذهب، قال: فسمعته یقول: «اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله» قال: قلت: یا رسول الله! إنهم لم یکونوا یعبدونهم، قال: «أجل، ولکن یحلون لهم ما حرم الله فیستحلونه، ویحرمون علیهم ما أحلّ الله فیحرمونه، فتلك عبادتهم لهم» [۱۲]: «نزد پیامبرصآمدم و در گردنم صلیبی از طلا بود. عدی گفت: از پیامبرصشنیدم که می‌فرمود: «آنان به جز خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌‌اند». عدی گفت، گفتم: ای رسول خدا، آنان علماء را نمی‌پرستیدند. پیامبرصفرمود: بله، امّا علماء و پارسایان حرام خدا را برای دیگران حلال می‌کنند دیگران هم آن را حلال می‌دانند و علما و پارسایان حلال خدا را برایشان حرام می‌کنند و آنان هم آن را حرام می‌دانند. پس پرستش علماء و پارسایان توسط دیگران، چنین است».

حدیث مذکور این آیه را تفسیر می‌کند:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١[التوبة: ۳۱].

«یهودیان و مسیحیان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می‌کنند، و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند. مسیحیان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند. (در صورتی که در همۀ کتاب‌های آسمانی و از سوی همۀ پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدای یکتا معبودی نیست و او پاک و منزه از شرک‌ورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار می‌دهند».

هم‌اکنون این یک قضیۀ اساسی و حیاتی است که قبل از اینکه وقت سپری شود هر چه زودتر ایمان به حقّ خداوند متعال در قانونگذاری و امر و نهی کامل شود، و اینکه بنده عاشقانه و بیمناکانه که جامع میان خوف و رجاء، رغبت و رهبت است، تسلیم پروردگارش شود؛ سر تسلیم برای هر قانونی که موافق هوای نفسانی است، خم نکند از قبیل: حقّ زن در نفقه بدون اینکه معتقد به حق شوهرش در قوامیت و سرپرستی باشد. یا برعکس حق مرد در اطاعت و فرمانبرداری از وی بدون اینکه ملتزم نفقة زنش باشد، و حقوق مقرر بر حاکم و محکوم و شرکا در تجارت و امثال آن. خداوند متعال در این باره می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥[النساء: ۶۵].

«اما، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیری‌های خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».

بنابراین، ما اعتدال و میانه‌روی در عقیده را به بهترین و نیکوترین و والاترین و پاک‌ترین صورت حمل می‌کنیم.

به همین خاطر برای مؤمنان - کسانی که به کعبه دلبستگی دارند - عجیب نیست که هنگام فرمان مبنی بر روکردن به بیت‌المقدس، فرمانبرداری کنند و به بیت‌المقدس رو کنند، سپس زمانی که بدانان دستور داده شود که به بیت‌الله الحرام رو کنند، اطاعت نمایند و در حالت رکوع به طرف بیت‌الحرام بچرخند. این دقیقاً چیزی است که ما امروزه به آن نیاز داریم که فرمانبردار دستور الهی و ارشاد نبوی باشیم به ویژه در مواردی که با دو مورد زیر مخالفت دارد:

الف- هوای نفسانی که مخالف شریعت است.

ب- عرف غلط.

این چیزی است که دانشمند ربانی، شیخ عبدالکافی آن را «الطبع و الشرع» نام نهاده است؛ پس هرگاه انسان از شریعتی که مخالف طبع و آرزوی نفسانی است اطاعت نماید، مؤمن حقیقی است و اگر از طبع و آرزوی نفسانی که مخالف شریعت است اطاعت نماید، منافق و دغل‌باز است.

[۱۲] سنن البیهقی الکبری، کتاب آداب القاضی، باب ما یقضی به القاضی و یفتی به المفتی فإنه غیر جائز له أن...، شماره ۲۰۹۳۱.