نقش اسلام در آینده بشر

دليل‌ نخست: اسلام‌، دين‌ انسان‌ و فطرت‌

دليل‌ نخست: اسلام‌، دين‌ انسان‌ و فطرت‌

انسان‌، آفریده‌ی‌ خداوند عزیز و حکیم‌ است‌ و این‌ دین رحمتی‌ است‌که‌ خداوند برای‌ آسایش‌ انسان‌ فرستاده‌ و کاملاً روشن‌ ساخته که‌ سعادت‌ انسان‌ پس‌ از عزیمت‌ از بهشت‌ به‌ قصد زمین‌، تنها وابسته‌ به‌برنامه‌ی‌ الهی‌ (دین‌ الهی‌) است. چنانچه‌ انسان‌ را بدین‌ گونه‌ مخاطب‌ قرار داده و فرموده است:

﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى١٢٣[طه: ۱۲۳].

«[خدا دستور داد] که‌ هر دو گروه‌ با هم‌ [ای‌ آدم‌ و حوا و اهریمن‌] از بهشت‌فرود آیید [و در زمین‌ ساکن‌ شوید و در آنجا] برخی‌ از [فرزندان شما] دشمن ‌برخی‌ دیگر خواهند شد. پس هر گاه‌ رهنمودی از سوی من‌ برای‌ شما آمد، هر کس از رهنمود من‌ پیروی‌ کند، گمراه‌ و بدبخت‌ نخواهد شد ... .»

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى١٢٤[طه: ۱۲۴].

«و هر کس از یاد من‌ روی‌ بگرداند [و از احکام‌ کتاب های‌ آسمانی‌ من دوری‌ گزیند]، زندگی‌ تنگ‌ [و سخت‌ و گرفته‌ای‌] خواهد داشت‌ و روز قیامت‌ او را نابینا [به‌عرصه‌ی‌ قیامت‌ گسیل‌ می‌داریم و با دیگران‌ در آنجا] گرد می‌آوریم‌.»

هر سازنده‌ای‌، طرز کار و روش‌ نگهداری‌ وسیله‌ای‌ را که‌ ساخته‌، با آن همراه می‌کند و بی‌گمان بهره‌برداری از کالای‌ ساخته‌ شده‌، جز با کار بستِ روشی‌ که‌ مهندسش‌طراحی‌ کرده‌، وجود ندارد. نمونه‌ی‌ برجسته‌تر و کامل‌تر این موضوع خداوند است؛ چرا که‌ او خالق‌ انسان‌ است‌ و عامل‌ صلاح‌ و رستگاری‌اش‌ را می‌داند. از این رو، کتاب‌ و حکمت‌ را به‌ عنوان‌ برنامه‌ی زندگی‌ و پیامبران (ص)‌ را برای ‌تبلیغ‌ این‌ برنامه) به‌ سوی انسان‌ فرستاد. پیامبران به سوی خود تمام‌ تلاششان‌ را برای‌ نجات‌ انسان‌ به کار بستند. بر این‌ اساس، هر انسانی‌ که‌ از آفریدگارش فرمان نبرد، هرگزثمره‌ی‌ عملش‌ را نخواهد چید و هیچ‌ گاه‌ طعم‌ و مزه‌ی‌ آسایش‌ و سعادت‌ را در این‌ کره‌ی خاکی‌ نخواهد چشید.

انسان‌ مرکب‌ از تن و روح‌ است. بدین سبب، ترکیب ساختاری نمی‌تواند در مسیری‌ جز آنچه‌ از دو جنبه‌ی‌ جسمی‌ و روحی‌ برخوردار است‌، به‌ تکاپو و سیر تکاملی‌ خویش‌ بپردازد؛ چرا که‌ بی‌‌توجهی‌ و شکستن‌ هر یک‌ از این‌ بال‌ها (جسد و روح‌)، به مثابه‌ی از بین‌ بردن‌ وجود انسان‌ است. از اینجاست‌ که‌ تمام‌تمدن‌های‌ ماده‌گرایی‌ که‌ تنها به‌ جنبه‌ی‌ جسم و ماده‌ توجه‌ داشته‌اند، از هم‌ پاشیده‌اند، از تمدن‌های‌ گذشته‌ی‌ یونان‌، روم‌ و ایران‌ گرفته‌ تا تمدن‌ جدید اروپا. ‌شالوده‌ی‌ کلیسا نیز به همین علت فرو پاشید، زیرا کلیسا می‌خواست‌ انسان‌ بر خلاف‌ فطرتش‌ تنها با‌ یک‌ بال‌، یعنی‌ روح،‌ به‌ سیر و تکاپو بپردازد. به‌ همین‌ علت‌ از ادامه‌ی‌ زندگی‌ در جامعه ناتوان‌ ماند‌ و همچون‌ آیین‌های‌ بودایی‌ و هندویی‌ در میان‌ چهار دیواری خود محبوس‌ و منزوی‌ شد و کارش منحصر به‌ اجرای‌ برخی‌ از اعمال ‌مذهبی‌ و تشریفاتی‌ گردید.

از آنجا‌ که‌ کالبد، قابل‌ شکافتن‌، سنجش، کاوش‌ و آزمایش‌ است و اسباب‌ و لوازم‌ حسی می‌توانند بر جسم، کار کنند، انسان‌ به‌ نوآوری‌هایی‌ چون‌ کالبد شکافی‌ و دانش پزشکی‌ در حوزه‌ی فیزیولوژی دست‌ یافته‌ است‌. اما چون‌ روح‌ ، قابل‌ سنجش‌ با واحدهای‌ اندازه‌گیری‌ و وزنه‌های‌ ترازو نیست‌ و با این‌چیزها شناخته‌ نمی‌شود، انسان‌ نمی‌تواند به‌ طرح‌ و ایجاد برنامه‌ای‌ که‌ به‌ صلاح‌ و خیر روح‌ بیانجامد، بپردازد:

﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا٨٥[الإسراء: ۸۵].

«از تو [ای‌ محمد] درباره‌ی‌ روح‌ می‌پرسند [که‌ چیست‌؟] بگو: روح‌ چیزی‌ است‌که‌ تنها پروردگارم‌ از آن‌ آگاه‌ است‌ [و خلقتی‌ اسرارآمیز و ساختمانی‌ مغایر باساختمان‌ ماده‌ دارد و اعجوبه‌ی‌ جهان‌ آفرینش‌ است‌. بنابراین‌ جای‌ شگفت‌نیست‌ اگر به‌ حقیقت‌ روح‌ پی‌ نبرید]؛ چرا که‌ جز دانش‌ اندکی‌ به‌ شما داده‌ نشده‌است‌.»

از این‌ رو، تمام‌ چاره‌جویی‌ها و تلاش‌هایی‌ که‌ با روشی جز راه‌ و روش‌ خالق‌ روح‌ برای‌سعادت آن‌ صورت‌ پذیرفته‌، به‌ سستی‌ و ناتوانی‌ گراییده‌ است‌. پس‌ تعامل‌ با روح‌ و برنامه‌سازی‌ برای آن بدون‌ استناد به رهنمودی‌ الهی‌، به‌ این‌ می‌ماند که‌ شخصی‌ به زبان‌ عربی‌ کلاسیک‌ با پیرزنی‌ چینی‌ صحبت‌ کند. همان‌گونه‌ که‌ آن ‌پیرزن‌ از چنین‌ گفتاری‌ چیزی‌ نمی‌فهمد و فایده‌ای‌ نمی‌برد، همچنین‌ درمان‌ روح‌ بدون‌ شناخت‌ راز شقاوت و نگون بختی آن، نه‌تنها بیهوده‌ است، که تیره‌ روزی‌اش‌ خواهد افزود.

روح‌ جز با اشباع‌ شدن‌ به‌ آسایش‌ نمی‌رسد و اشباع‌ روح‌، تنها باهمان‌ برنامه‌ و دین‌ خداوند و نیز با عبادت‌ او‌ و پیوستن‌ و انس‌ با حضرت‌ و جلالش‌ امکان‌پذیر است.

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ٢٨[الرعد: ۲۸].

«آن‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند و دل هایشان‌ با یاد خدا آرامش‌ پیدامی‌کند. هان‌ دل‌ها با یاد خدا آرام‌ می‌گیرند [و از یاد آوری عظمت‌ و قدرت‌ خدا و انجام‌ عبادت‌ و کسب‌ خشنودی یزدان‌ اطمینان‌ پیدا می‌کنند.]»

هرگز ثروت‌های‌ زیاد، فریادهای‌ تحسین‌آمیز ملی‌، ساختمان‌های‌ بلند و اتومبیل‌های‌ زیبا، مرفه‌ترین‌ انسانی‌ را که‌ گرسنه‌ است و‌ از شدت‌ گرسنگی‌ به‌ خود می‌پیچد. سیر نمی‌کند، ولی خوردن‌ اندکی‌‌ غذا، درد ایجاد شده‌ در شکمش‌ را که‌ به‌ علت‌ آن‌ به‌ تنگ‌ آمده‌، آرام‌ می‌کند؛ زیرا سنت‌ الهی‌ در مورد سیر کردن‌ شکم‌، خوردن‌ طعام‌ است. همین طور، اگر تمام‌ دنیا به‌ روح‌ گرسنه ‌عرضه‌ شود، هرگز آن‌ را سیر نمی‌کند؛ چرا که‌ سنت‌ پروردگار در مورد اشباع ‌روح‌ فقط‌ ذکر و عبادت‌ است‌. بدون‌ تردید آسودگی‌ و آرامشی‌ که‌ دین‌ الهی ‌برای‌ بشر تأمین‌ می‌کند، غیر قابل‌ وصف‌ است‌.

﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا٤[الفتح: ۴].

«خداست‌ که‌ به‌ دل‌های‌ مؤمنان‌ آرامش‌ و اطمینان‌ خاطر داده‌ است،‌ تا ایمانی‌ بر ایمان‌ خود بیفزایند [و یقین‌ و باور خویش‌ را تقویت‌ کنند]. لشکرهای‌ آسمان ‌و زمین‌ از آن‌ خداست‌ و خداوند بس‌ آگاه‌ فرزانه‌ است‌....»

گویا آرامش‌‌ از جمله مأموران‌ الهی‌ است‌ که‌ از جانب‌ خدا فرمان می‌یابد: قلوب‌ سرشار از ایمان‌ را اصلاح‌ و مرمت‌ کند، تا رستگار و آسوده‌گردند و دل‌های‌ گنهکار را رها کند تا تیره‌روز و نگون بخت‌ شوند. شیخ‌الاسلام‌ابن‌تیمیه‌/ می‌گوید:

«دشمنانم‌ با من‌ چه‌ توانند کرد؟! به‌ راستی‌ بهشت‌ و بوستانم‌ در سینه‌‌ی من است و ازمن‌ جدا نمی‌شود. بدون‌ شک‌ کشتن من مایه‌ی‌ شهادت‌، تبعید کردنم‌ راه سیاحت‌ و به زندان انداختنم‌ موجب خلوت‌‌کردن من [با پروردگار و راز و نیایش با او] است.»

پس‌ باغ و بستان‌ و استراحتگاهش‌ در درون‌ اوست‌ و هیچ‌ یک‌ از حکام‌ دنیا که‌ بر اوخشم‌ گرفته‌اند، از بیرون‌ به‌ آن‌ راه‌ نمی‌یابد. همچنین‌ می‌‌گوید: «در دنیا بهشتی‌است‌ که‌ هر کس‌ در آن‌ وارد نشود، در بهشت‌ آخرت‌ داخل‌ نخواهد شد.» و بدین گونه آنان را با این‌ گفته‌اش‌ مخاطب‌ قرار می‌دهد و می‌گوید:

«زندانی‌ کسی‌ است‌ که‌ قلبش‌ از [یاد] پروردگار بند شود و اسیر کسی‌ که‌ هوا وهوسش‌ او را گرفتار کند.»

همچنین‌ یکی‌ از بزرگان‌ از سعادت‌ وصف‌ناپذیر خود در اثر آرامش‌ حاصل‌ شده ‌از ذکر خداوند، بدین‌ گونه‌ تعبیر کرده‌ است‌:

«اگر پادشاهان‌ از خوشی و آسایشی که ما در آنیم آگاه‌ بودند، باشمشیرها برای بدست‌ آوردنش‌ به‌ ستیز با ما بر می‌خاستند.»